شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۸



کوفته و کیهان!

...

هنگامه‌ای بپاست به هر کنج مملکت
از فتنة‌ خواص پلید و عوام خر

«در پایان هشت روز پسح، [...] خانم‌های یهودی ایرانی خوراک‌هائی مانند کوکوسبزی [...] کوفته نخودی یهودی، که مانند کوفته تبریزی و کوفته برنجی است می‌پزند[...]»

منبع: رادیو فردا، مورخ 10 آوریل 2009، بخش فرهنگ و هنر، «همانندی‌های جشن پسح یهودیان و نوروز ایرانیان»

بله به برکت «پسح»، نه تنها نوروز جمشیدی ما به بی‌بی‌گوزک‌های ابراهیمی شباهت یافت که کوفته نخودی «دینی» هم روز گذشته وارد گنجینة فرهنگ زبان «فارسی» شد. مسلماً خانم‌های مسیحی ایرانی هم برای مراسم «پاک» کوفته «نخودی مسیحی» می‌پزند که حتماً عین کوفته نخودی یهودی و کوفته برنجی اسلامی است. وجه مشترک کوفته‌های کذا با یکدیگر این است که خانم‌ها آنرا می‌پزند تا آقایان بخورند، و آن را با دستپخت مادرشان مقایسه کرده بفرمایند، «خدابیامرز مادرم چه کوفته‌هائی درست می‌کرد»! به عبارت دیگر این کوفته کجا، کوفته‌های مامان جانم کجا! چرا که اکثریت قریب به اتفاق آقایان ایرانی شیفتة «مامان‌جان‌شان» هستند که حسابی هم لوس‌شان کرده. همچنانکه اکثر خانم‌های ایرانی عاشق «پاپاجان» هستند هر چند دمار از روزگارشان درآورده! ولی وای برحال‌تان اگر والدة «آقا» در قید حیات بوده و برای صرف کوفته با شما بر سر یک میز نشسته باشد! در اینصورت، پس از تناول کوفته پشت چشمی برای شاه‌پسرشان نازک کرده می‌فرمایند، آشپز ما خیلی خوب کوفته نخودی درست می‌کرد. سپس برای دریافت علائم تأئید پسرشان کمی مکث کرده می‌فرمایند، «دستورشو دارم، ناهیدجان! اگه می‌خوای به شما هم بدم!» باری بهتر است مسائل «فرهنگی» مرزپرگهر را رها کرده به کوفته‌های خودمان بپردازیم.

تفاوت کوفته‌های کذا با یکدیگر این است که خانم‌ها برحسب اعتقادات مذهبی خود ـ این اعتقادات به دلیل شرایط کنونی برای همه به ویژه برای خانم‌ها الزامی است ـ هنگام مالیدن و سابیدن آن‌ها ورد می‌خوانند و به کوفتة کذا فوت می‌کنند، تا در آب «وا نرود.» در نتیجه وقتی کوفته نخودی یهودی میل می‌کنید صدای یهوه را می‌شنوید که می‌گوید: «هاجر، کنیز سارا را فرمودیم تا برای ابراهیم و اسحاق و سارا کوفته نخودی بپزد و خودش کوفت بخورد.» و اما اگر کوفته نخودی «مسیحی» میل کنید صدای گفتگوی گابریل را با مریم می‌شنوید که می‌گوید، «این کوفته نخودی‌هائی که پختی بده یوسف نجار کوفت کند.» ولی اگر بخواهید کوفته نخودی اسلامی میل کنید، به محض اینکه کوفته را به دهان می‌گذارید، صدای «الله» در سالن طنین‌افکن می‌شود که عربده می‌زند، «بریده باد دو دست ابولهب که به سوی رسول خدا سنگ انداخت.» و متوجه می‌شوید که کوفته‌های کذا را همسر پاسدار شریعتمداری پخته تا «آقا» برای محمد خاتمی پیام بفرستند، «دستی که با راسموسن دادی، کوفتت بشه!»

دست شکستة راسموسن را دستکم نگیریم، با همین دست شکسته هم می‌توان کارهای بسیار کرد، از جمله «معجزه»، و کودتا. کودتا در عالم سیاست نوعی «معجزه» به شمار می‌رود. معجزه،‌ بنابرتعریف ادیان ابراهیمی رخدادی است منطق‌گریز و غیرمنتظره که به ارادة خداوند صورت می‌پذیرد. به عبارت دیگر ارادة انسان در تحقق معجزه هیچ نقشی ندارد و خداوند از طریق جبرئیل و فرشتگان و غیره ارادة مقدس خود را تحقق می‌بخشند. به عنوان نمونه اگر خداوند بخواهد پسری داشته باشد گابریل را به سراغ یک دختر تپل مپل مثل مریم می‌فرستند و گابریل هم به صورت مریم فوت می‌کند و روح خداوند را در وجود وی می‌دمد. در نتیجه یوسف نجار بدون اینکه کمترین زحمتی کشیده باشد، صاحب یک پسر کاکل‌زری می‌شود که نام وی را خداوند از پیش تعیین کرده!

البته این عملیات شباهت فراوانی به «تلقیح مصنوعی» در دوران معاصر دارد ولی بنیانگذار آن در واقع خداوند خونخوار ابراهیم بوده و پزشکان با تقلید از ایشان روش فوق را «کشف» کرده‌اند. خلاصه دچار توهم نشویم، هیچ «ابداعی» از سوی «انسان» در کار نبوده. از این نمونه‌ معجزات فراوان یافت می‌شود، همین معجزة جیمی کارتر را در نظر می‌گیریم که روابط آمریکا با ایران را قطع کرد تا آخوند جنتی در وقوقیة 21 فروردین‌ماه به فناوری هسته‌ای دست یابند و چرخة سوخت‌شان «تکمیل» شود.

اتفاقاً 21 فرودین‌ماه سال 1388،‌ دهمین سالگرد ترور سرهنگ صیاد شیرازی است. صیاد شیرازی در تاریخ 21 فروردین‌ماه سال 1378، حدود دو ماه پیش از کودتای ناکام 18 تیر به قتل رسید، چون گویا با کودتا مخالف بوده. همان کودتائی که می‌بایست پس از سفر خاتمی به اروپا تحت عنوان «قیام 18 تیر» به ملت ایران حقنه می‌شد، و همچنانکه شاهد بودیم علیرغم ترور صیاد شیرازی شکست هم خورد. چرا؟ چون پایان جنگ سرد در شرایط جهان تغییرات اساسی ایجاد کرده، ‌ هر چند در اهداف پلید اربابان حکومت اسلامی کوچک‌ترین تغییری به چشم نمی‌خورد. اینان همچنان طرح آشوب و براندازی را در ایران پیگیری می‌کنند. ملاقات خاتمی با دبیرکل سازمان ناتو را در همین چارچوب می‌توان بررسی کرد.

پس از این ملاقات، روزی‌نامة کیهان، شیپور هریتیج کلاب، ‌ برای رد گم کردن یک مطلب خررنگ‌کن تحت عنوان «با ابولهب دست ندهید» منتشر کرد که در واقع فراخوانی بود برای «تظاهرات» بوزینه‌های ساواک در برابر ساختمان سفارت آمریکا در تهران. بوزینه‌ها هم بلافاصله برضد آمریکا بسیج شدند که هیچکس دچار «توهم توطئه» نشود و به «کودتا» نیندیشد! ولی پس از ملاقات جادوئی «راسموسن» با خاتمی، معجزات عجیبی در عالم سیاست رخداد. از جمله حمایت همزمان مشارکت‌چی‌ها و شبه نظامیان گروه بهزاد نبوی از میرحسین موسوی!

ولی مهم‌تر از پشتیبانی مشارکت‌چی‌ها از موسوی، خبر سفر رسمی «نجم‌الدین اربکان»،‌ نخست وزیر اوباش‌الله ترکیه به تهران است. به گزارش روزنامة «‌حریت»، اربکان امروز به دعوت مقامات رسمی حکومت جمکران راهی تهران خواهد شد. ولی رسانه‌های گورکن‌ها این خبر را «تکذیب» کرده ادعا می‌کنند، ‌ سفر وی «غیررسمی» است و فردا انجام می‌شود! البته این تکذیب‌های ابلهانه پایه و اساس دیپلماسی گورکن‌هاست که فقط برای «حفظ آبروی طرفین» انجام می‌گیرد. حکومت اسلامی با تکذیب روابط و ملاقات‌های رسمی،‌ از یکسو طرف مقابل را از رسوائی برقراری ارتباط با روسپی‌های سیاسی جمکران در امان نگاه می‌دارد، و از سوی دیگر، ارتباط خود را با دیگران پنهان می‌کند. یادآور شویم،‌ دیگران شامل آمریکا و نوکر‌ان شناخته شده‌اش می‌شود. به عنوان نمونه هوگوچاوز، در این گروه جائی ندارد، چون گروه برژینسکی چاوز را در ردة مزدوران مستقل خود قرارداده. در هر حال حکومت جمکران می‌پندارد با این پنهان‌کاری‌های مضحک می‌توان خود را «مستقل» وانمود کرد. به همین دلیل مهرنیوز، مورخ 22 فروردین‌ماه تأکید می‌کند، روزنامة «حریت» اشتباه کرده و اربکان به دعوت «حزب‌الله ایران» برای سفر غیررسمی به ایران می‌آید! ولی همین مهرنیوز می‌افزاید، «تقاضای اربکان برای ملاقات با مقامات عالیرتبة ایران در دست برنامه‌ریزی است!»

می‌بینیم که سفر بسیار «غیررسمی» به شمار می‌رود و روزنامة حریت «اشتباه» کرده. در هر حال این تحفة «فاشیست ـ مسلمان‌های» ترکیه فعلاً رهبری حزب «سعادت» را بر عهده دارد. پیشتر اردوغان و عبدالله گل «عدالت و توسعه» را برای مردم ترکیه تأمین کرده‌اند، می‌ماند «سعادت»‌ که اربکان به فرمان «راسموسن» برای توسعة ایران و ترکیه آنرا در قالب یک «کوفته نخودی آمریکائی» با رعایت «عدالت» بین دو ملت تقسیم خواهد کرد. تا هر دو را پی «نخودسیاه» بفرستد. نخودسیاه از مواد لازم برای تهیة‌ کوفته نخودی «پیراهن‌سیاه‌ها» یا فدائیان هیتلر است.

و اما کوفته نخودی «فدائی» با همة این کوفته‌ها تفاوت دارد! چون هم فدرالیست است و راه را برای حضور ارتش ناتو در سواحل جنوبی خزر باز می‌کند، هم «سوسیالیست» است! البته سوسیالیسم فدائیان با «سوسیالیسم علمی» تفاوت دارد و بیشتر خواهان «تغییر نگاه مردم» است تا تغییر قوانین. به همین جهت اگر سپیده صلحجو برای‌مان کوفته نخودی فدائی بپزد، به محض اینکه چنگال را به کوفتة کذا نزدیک کنید شعار می‌دهد «در نبود نظارت مردم، فساد رشد خواهد کرد که توسعة اقتصادی را با شکست مواجه خواهد ساخت.» و شما بلافاصله متوجه می‌شوید که کوفتة کذا دستپخت «هاله سحابی» برای مهندس عزت‌الله سحابی است، و همان کوفته‌ نخودی «عاظادی» است که دستور طبخ آن هم در «میزان نیوز» و هم در «عصرنو» موجود است. پس بازگردیم به کوفته نخودی فدائی!

این کوفته می‌خواهد یک «جمهوری دمکراتیک ـ فدرال با سمت‌گیری سوسیالیستی را جایگزین تئوکراسی فعلی» نماید. می‌بینیم که کوفته نخودی کذا برخلاف کوفته نخودی‌های دینی از «تئوکراسی» گریزان است و «تلاش می‌کند» با شعار «کارگران جهان متحد شوید» یک «انترناسیونال کارگری جدید بر محور اتحادیه‌های کارگری و مستقل از دولت» تأسیس کند. ولی این کوفتة محترم نمی‌گوید از «چه طریق» می‌خواهد چنین انترناسیونالی را به راه بیاندازد؟ به زبان ساده‌تر کوفته نخودی فدائی‌ هیچ برنامة دقیق و مشخصی برای نیل به اهداف «کوفته‌ای» خود ندارد، فقط «شعار» می‌دهد.

به همین دلیل است که این کوفته نخودی از کوفته نخودی‌های دیگر فریبنده‌تر است، ‌چون هیچکس با عدالت اجتماعی، آزادی زنان و به ویژه با یک حاکمیت دمکراتیک مخالفت نخواهد کرد. ولی باید از فدائیان محترمی که چنین برنامه‌ای را در سایت‌های «اخبار روز» و «عصرنو» به ما ملت شوت‌وپرت تقدیم کرده‌اند بپرسیم کدام حاکمیت «دمکراتیک» تاکنون شعار «کارگران جهان متحد شوید» سر داده؟ کدام حاکمیت دمکراتیک از «تقدس‌ها» حمایت می‌کند که شما با دمیدن در شیپور «میهن پرستی»، به تبلیغ «تقدس بومی» برخاسته‌اید؟‌ برنامة شما در واقع همان «ناسیونال ـ سوسیالیسم» هیتلری نیست که با شعار «سوسیالیسم علمی» درهم آمیخته؟ بله، اگر کوفته نخودی فدائی را به دهان بگذارید، یک دست تا آرنج برای دادن سلام هیتلری از دهان‌تان خارج شده، فریاد می‌زند: «هایل هیتلر!»

شد دائمی ریاست خرها به ملک ما
ثبت است بر جریدة عالم دوام خر

و شما متوجه می‌شوید آفتاب از کدام طرف برآمده که امروز پاسدار شریعتمداری هم خواهان «عدالت اجتماعی» شده و در مطلبی تحت عنوان «آنجا چه خبر است؟»، تلویحاً به آخوند شاهرودی «پیام» می‌دهد که برای نجات جایگاه سرکوب و تاراج خود چند تن از مدیران را به اتهام فساد برکنار کند تا مردم «اعتراض» نکنند! یا بهتر بگوئیم قرار است لات‌الله به بهانة صدور فرضی یک حکم آزادی برای عربده جوئی بر ضد «بیگانگان» روانة خیابان شوند و زوزة «مرگ بر آمریکا» سردهند. بهانة ارسال چنین پیامی هم صدور حکم آزادی شهرام جزایری است. اصولاً پاسدار شریعتمداری ترجیح می‌دهد پیام اربابان خود را از طریق مقالات مضحک و ابله‌پسند ارسال کند، چون مخاطبان‌اش همه ابله و مسخره‌اند.

گفتا سروش غیب به گوش امیر ملک
زین بیشتر زمانه نگردد به کام خر

بله بازجوی ساواک جمکران که عمری را به چماق‌کشی و عربده‌جوئی در راه منافع ارباب سپری کرده، امروز مخالف «قانون شکنی» از آب در آمده. و خلاصه بگوئیم پس از جاخالی حاکمیت ایالات متحد و ابراز تردید در مورد لاف و گزاف و جهش و پرش مهرورزی در استخر هسته‌ای، تیمسار شریعتمداری ضمن اشاره به «موفقیت‌های حیرت‌انگیز نظام» خطاب به آخوند شاهرودی، غلامبچة سفارت می‌گوید، «زدو بند برای آزادی شهرام جزایری» در این شرایط «نظام» را بدنام خواهد کرد! می‌دانیم که نظام توحش خیلی خوشنام است:

«دست اندرکاران این زد و بند[...] به یقین می‌دانسته‌اند که آزادی یک مفسد اقتصادی [...] اعتراض شدید مردم را در پی خواهد داشت [...] آیا بدنام کردن نظام، آنهم در شرایطی که موفقیت‌های حیرت انگیز آن خشم دشمنان بیرونی را برانگیخته [...] یکی از اهداف [آنان] نبوده؟ و آیا در پیگیری ماجرا نباید رد پای بیگانگان نیز مورد توجه قرار گیرد؟[...]‌»

بله «بیگانگان» در این مواقع خیلی به درد می‌خورند. اصولاً هر وقت نظام توحش در بن‌بست گیر کرده و مثل خر در گل مانده، بیگانگان به کمک آمده‌اند، ‌به ویژه کارمندان دون‌پایة سفارت آمریکا! پاسدار شریعتمداری! توصیه می‌کنیم برای فرار از مذاکرة مستقیم با اربابان آمریکائی‌تان، رکسانا صابری را مسئول این زدو بند معرفی کنید. چون «فریدام هاوس»، دفترودستک عیال «جان نگروپونته» هم خواهان آزادی این شبه «خبرنگار» شده. پس سر رکسانا را گوش تا گوش ببرید، و عصمت باروتی را دستور فرمائید تا یک کوفته نخودی «ژاپنی ـ آمریکائی» از گوشت این «جاسوس» پلید که از قضا با محمد خاتمی هم میانة خوبی دارد بپزد. بعد کوفتة‌ کذا را بدهید شاهرودی کوفت کند. به این ترتیب خطر مذاکرة مستقیم با آمریکا منتفی خواهد شد! و «موفقیت‌های حیرت انگیز» شما که حتی آمریکا نیز ناچار شده از آن اظهار بی‌اطلاعی کند، محفوظ خواهد ماند. البته شوخی کردیم‌ها! یکدفعه جدی نگیرید!

آگاه از سیاست کابینه کس نشد
نبود عجب که نیست معین مرام خر
[...]
امروز روز خرخری و خرسواری است
فردا زمان خرکشی و انتقام‌خر

هیچ راه فراری باقی‌نمانده! شیشة عمر نظام‌های پوشالی نظیر نظام «مستقل» جمکران با یک توافق بین روسیه و آمریکا خواهد شکست. دیروز هیلاری کلینتون و سخنگوی وزارت امور خارجة ایالات متحد در مورد «موفقیت‌های حیرت انگیز» جاخالی دادند، سپس وزیر امورخارجة روسیه، سرگئی لاوروف هم در یک نشست خبری در مسکو اعلام داشت:

«‌ما هیچگونه تغییری پیرامون برنامة هسته‌ای ایران مشاهده نمی‌کنیم [...] هدف از مذاکره در بارة برنامة هسته‌ای ایران رفع ابهامات [...] است و ما خواهان چنین مذاکراتی هستیم [لاوروف درمورد نشست 1+5 در لندن اظهار داشت] نکتة مهم [...] آمادگی آمریکا برای پیشبرد سیاستی است که [...] بر اساس آن در صورت آغاز مذاکرات در بارة ایران به آن خواهد پیوست[...]»

منبع: حنازرچوبه، مورخ 22 فروردین‌ماه سالجاری

بله اینبار بیگانگان هم نمی‌توانند به کمک نظام پوسیدة برخاسته از کودتا بشتابند. این شرایط هیچ ربطی به آغاز نفرت‌انگیز استقرار حکومت اسلامی ندارد، همچنان که «پسح» نیز نمی‌تواند شباهتی به نوروز جمشیدی داشته باشد.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

...

جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۸

کارتر در مدینه!


...
تا کاروان به شبرو دین واسپرده‌ایم
خوشبخت خیل رهزن و بیچاره میهن است

«اگر به یاد بیاوریم ورود حضرت امام به این مملکت چه وضعیتی داشت می‌توانیم بفهمیم مردم مدینه چه حالی داشتند[...] هر کدام اصرار داشتند پیامبر به کوی و خانة او برود اما پیامبر گفت من مأمورم تا شترم هر کجا رفت بروم[...] او می‌خواست انسان‌سازی کند تا بتواند جهان‌سازی کند[...]»
منبع: ایسنا، مورخ 21 فروردین‌ماه سال‌جاری

پایان روند «تبدیل نوکر به لولوی مستقل» را، که سی سال است نان پنتاگون و اعضای ناتو را در روغن شناور کرده به سازمان سیا و نوکران‌ا‌ش در جمکران تسلیت عرض می‌کنیم!

پس از نشست لندن و پیشنهاد گروه (1+5) به حکومت اسلامی برای مذاکرة مستقیم،‌ احمدی نژاد هم در اصفهان به جهش و پرش در استخر تخیلات هسته‌ای پرداخت، اینهمه به این خیال که ایالات متحد طبق معمول برای فوت کردن در آستین گورکن‌ها از «پیشرفت‌های حکومت جمکران» ابراز نگرانی خواهد کرد! اما در آخرین ساعات بیستم فروردین‌ماه سال 1388، و در پی اظهارات سخنگوی وزارت امورخارجة ایالات متحد در مورد «پیشرفت‌های» هسته‌ای حکومت اسلامی،‌ ساختار پوشالی «حکومت جمکران» که پروپاگاند رسانه‌ای غرب سی سال است دم از «استقلال» آن می‌زند از پایه فروریخت. روز گذشته وزارت امورخارجة آمریکا با ابراز تردید پیرامون ادعای حکومت جمکران در پیشرفت‌های هسته‌ای بر روند «تبدیل نوکر به خطر جهانی» نقطة پایان گذاشت.

به گزارش فرانس‌پرس، سخنگوی وزارت امورخارجة آمریکا در نشست خبری خود نسبت به موفقیت‌های ایران ابراز تردید کرده می‌گوید، اطلاعات آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ادعای حکومت اسلامی را تأئید نمی‌کند! این خبر در ساعت 23 و شش دقیقه به وقت تهران در سایت حنازرچوبه نیز منتشر شده. در همین راستا هیلاری کلینتون، وزیر امورخارجة آمریکا نیز پیرامون وجود هفت‌هزار سانتریفوژ در ایران ابراز تردید کرده. به گزارش نووستی، ‌ مورخ 10 آوریل 2009، هیلاری کلینتون در «رادیو آزادی» عنوان کرد:

«اظهارات محمود احمدی نژاد [...]‌با نظارت‌های اخیر کارشناسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مطابقت ندارد [...]»


این نخستین بار است که واکنش آمریکا با هیاهوی پادوهای‌اش در حکومت اسلامی در مورد پیشرفت‌های فرضی هسته‌ای هم‌سوئی نشان نمی‌دهد! تاکنون هر بار گورکن‌ها در راستای خوش‌رقصی برای کاخ سفید «پیشرفت و جهش و پرش» می‌فرمودند، حاکمیت آمریکا نیز برای تهدید روسیه، بلافاصله از طریق پروپاگاند، خادمان‌اش را در جمکران یک «تهدید جدی» برای جهانیان معرفی می‌کرد و آغاز به کار نیروگاه بوشهر را نیز از این مفر به تعویق می‌انداخت!

روند فوق به سازمان سیا اجازه می‌داد که با یک تیر همزمان چندین و چند نشان بزند. نخست اینکه با معرفی حکومت مفلوک اسلامی تحت عنوان یک «حکومت مستقل» ادعا می‌کرد که اینان شدیداً به نبرد با آمریکا و اروپای غربی مشغول‌اند! با این ترفند حاکمیت آمریکا می‌توانست به شعارهای ابلهانه‌‌ای که چکیدة آن روز گذشته از زبان بوزینه‌های ساواک در برابر سفارت سابق آمریکا در تهران شنیده ‌شد نیز مهر تأئید بزند. یادآور شویم که این شعارهای پوچ سه دهه است ساختار اساسی، هر چند پوشالی حکومت کودتای 22 بهمن را تشکیل می‌دهد، و هر مرحلة سرکوب از جمله اشغال سفارت آمریکا، تحریم اقتصادی، جنگ و بحران هسته‌ای زمینه‌ساز تقویت و گسترش این ساختار فکسنی بوده. و امروز شاهدیم که بنای پوشالی استعمار غرب در ایران فرو می‌ریزد. به عبارت دیگر زوزه‌های پاسدار شریعتمداری و شرکای‌شان در کیهان و فارس‌نیوز راه به جائی نخواهد برد. البته پیش از ادامة مطلب، بهتر است نگاهی داشته باشیم به زمینه‌سازی در پاکستان برای «فدرالیسم الهی» یا همان فدرالیسم مطلوب سازمان ناتو.

حدود یک هفته پس از همایش بروکسل، جهت ایجاد آشوب در بلوچستان، مأموران امنیتی پاکستان سه رهبر بلوچ را به قتل رساندند، و دبیرکل سازمان ملل هم بلافاصله از این امر ابراز نگرانی کرد. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتیم سیاست استعمار ابتدا در پاکستان پی ریزی می‌شود، چرا که پاکستان یک «شبه‌کشور» بیش نیست. پاکستان از تجزیة هند توسط انگلستان و بر اساس سیاست استعماری «یک کشور، یک مذهب» و با هدف ایجاد بحران در منطقه به وجود آمده. ارتش این کشور، مانند سپاه پاسداران، «مستقل»، «گوش به فرمان آنگلوساکسون‌ها» ‌و مدافع «اسلام» است! بهتر بگوئیم پاکستان یک آزمایشگاه انسان‌ستیزی و مناسب برای پیاده کردن اهداف استعماری در منطقه به شمار می‌رود.

به گزارش بی‌بی‌سی، مورخ 10 آوریل، پس از کشف جسد رهبران بلوچ در شهر «تربت» تظاهراتی نیز در چندین شهر ایالت بلوچستان به راه افتاد که طی آن یک مأمور پلیس کشته شد. در پی این تظاهرات، گروه‌های سیاسی خواهان اعتصاب عمومی شده‌اند و خلاصه بعضی‌ها، به ویژه نیروهای «امنیتی ـ نظامی» پاکستان برای ایجاد «بلوچستان آزاد» سخت تلاش می‌کنند. همچنانکه پیشتر گفتیم برای حفظ منافع استعماری، بلوچستان ایران و پاکستان می‌باید در زمرة «مناطق محروم» قرار گیرند،‌ تا رونق تجارت موازی، رشد گروه‌های جنایتکار و تشدید سرکوب مردم به هیچ عنوان خدشه‌دار نشود.

به گزارش «بی‌بی‌سی»، سه رهبر مقتول اعضای کمیته‌ای بودند که اخیراً توسط دولت برای تحقیق در بارة «افراد مفقودالاثر» در ایالت بلوچستان تشکیل شده بود. خبرنگار «بی‌بی‌سی» در اسلام آباد می‌گوید طی دهة اخیر شاخة نظامی اطلاعات داخلی پاکستان مسئول ناپدید شدن بسیاری از فعالان سیاسی ایالت بلوچستان بوده. البته بهتر بود خبرنگار بی‌بی‌سی می‌گفت که شاخة نظامی اطلاعات پاکستان و به طور کلی نیروهای «نظامی ـ امنیتی» پاکستان از سازمان سیا دستور می‌گیرند. در اینصورت برای ما شوت وپرت‌ها هم مشخص می‌شد که سرکوب مردم در پاکستان و به ویژه اعمال خشونت در ایالت بلوچستان در دستورکار اربابان حکومت اسلامی پاکستان قرار گرفته.

کافی است ایالت بلوچستان مستقل شود تا سازمان سیا گروه‌های جنایتکار مسلح را به عنوان دولت مستقل بلوچستان به مردم این منطقه تحمیل کند. در چنین شرایطی حضرت پان‌کی‌مون و سازمان رسوای ملل آسوده خاطر خواهند شد. چرا که هر «مرز نوین» حداقل یک «جنگ نوین» را به همراه دارد و خلاصه بازار تفنگ‌فروش‌های غرب و تجار «محترم» برده و مواد مخدر در مرز هند، چین و ایران رونق فراوان خواهد یافت.

دلیل مخالفت ما با «فدرالیسم» در ایران همین است. نیروهای «نظامی ـ امنیتی» کشورمان زیرمجموعة نیروهای ارتش ناتو به شمار می‌روند و در جهت تأمین منافع این سازمان جنایتکار گام بر می‌دارند. در صورت تحقق فدرالیسم کذا دست این نیروهای استعماری برای ایجاد بحران و سرکوب مردم بازتر خواهد شد. البته این سرکوب‌ها شامل ایرانی‌نمایان حاضر در همایش بروکسل نمی‌شود، اینان در فدراسیون مستقل ایران اقامت نخواهند کرد. وظیفة این بینوایان فرهنگی تکرار شعارهای استعماری و پامنبری خواندن برای ارباب است. همچنانکه در سال 1357 شاهد بودیم نیروهای «مترقی» و پیشرفتة «چپ» و نخبگانی چون حاج سیدجوادی و باقرپرهام به پیروی از ریش و نعلین شعار می‌دادند، تا مردم را به سوی «چاه جمکران» هدایت کنند. پاداش تلاش‌های موفقیت‌آمیزشان را هم مانند طراحان خائن شبه‌کودتای نوژه در گیشة بانک‌های غرب دریافت کردند. ظاهراً فدرالیست‌های بینوا مانند گورکن‌ها می‌پندارند هنوز در بر همان پاشنه می‌چرخد، و هنوز ایالات متحد تنها ابر قدرت جهان به شمار می‌رود!

حضورشان عرض کنیم که اگر سیاست «لولوپروری» گاوچران‌ها تعطیل شده، به دلیل ضعف حاکمیت آمریکا و فرسایش سیاست انسداد است. از اینرو عموسام «لولوپروری» را به حاکمیت فرانسه واگذار کرده، چرا که سیاستی است شکست‌خورده! به همین دلیل نیز نیکولا سرکوزی، پیش از تشکیل جلسة شورای امنیت در مورد موشک «شهید» کرة‌ شمالی سخت به شاخ‌وشانه کشیدن برای دولت کره و جمکران پرداخته، می‌فرمایند، «باید این دو دولت را منزوی کرد و...»! و نتیجه این شد که نشست شورای امنیت بدون نتیجه پایان یافت و نشست لندن هم زنگ پایان سیاست انسداد را به صدا در آورد. و وقوقیة امروز به مراتب از وقوقیه‌های گذشته مضحک‌تر از آب در آمد، چرا که «ساتاس» بی‌پدر شده.

آخوند جنتی که روخوانی بولتن ساتاس را بر عهده داشت «نشست لندن» را نشان تسلیم آمریکا در برابر حکومت اسلامی دانسته! بله بی‌جهت نبود که در همایش بروکسل نمونة فدراسیون روسیه برای ایران پیشنهاد شد! گورکن‌ها فشار روسیه بر آمریکا برای مذاکرة مستقیم با دست‌نشاندگان‌اش را پیروزی خود به شمار آورده‌اند. چون آخوند جماعت اصولاً وقیح و بی‌شرم است و به هیچ قیمتی دست از دروغگوئی نخواهد شست:

«آن‌ها دارند می‌فهمند که حل مسائل و مشکلات منطقه [...] بدون حضور نیروی جمهوری اسلامی امکانپذیر نیست [...] لذا بحث دعوت از ایران برای 1+5 را مطرح می‌کنند و تقریباً تسلیم می‌شوند. اما هنوز درست باورشان نشده[...] البته ما هم در آغاز راه هستیم و مسائل سند چشم‌انداز [...] را در پیش داریم»


بله بالاخره جهان غرب در برابر حکومت گورکن‌ها «تقریباً» تسلیم شد، چون روسیه با پرتاب یک موشک هسته‌ای قاره‌پیما آمریکا را «تحقیقاً» مورد تهدید قرار داد! در نتیجه، گاوچران‌ها و گورکن‌ها علیرغم میل باطنی خود ناچار شدند به مذاکره با یکدیگر تن در دهند. و علیرغم مقالة سوزناک پاسدار شریعتمداری و زوزه‌های جانگداز اوباش‌الله، ساتاس این مذاکرات را تسلیم آمریکا در برابر نوکران‌اش معرفی کرد. به زبان ساده‌تر با نگاهی به وقوقیة امروز می‌بینیم که تداوم سیاست سی سالة غرب در ایران دیگر امکانپذیر نیست.

همچنین متوجه می‌شویم که حکومت جمکران «پیشرفت‌های» خود را مدیون جیمی‌کارتر است. البته ما هم می‌دانستیم که اگر جیمی‌کارتر نبود هرگز حکومت اسلامی در ایران استقرار نمی‌یافت. چون جیمی کارتر از «جهادیون» سرشناس است. در هر حال پیشرفت‌های گورکن‌ها در امور هسته‌ای هر چه بود امروز به پایان رسید، گروه برژینسکی می‌باید پیشرفت‌های کذا را متوقف کند. چون در میان قدرت‌های تعیین کنندة جهانی فقط نیکولا سرکوزی است که این پیشرفت‌ها را جدی گرفته. ولی حکومت گورکن‌ها به این زودی خود را از تک‌وتا نمی‌اندازد. اینان همچنان قطع رابطه با آمریکا را پیروزی و پیشرفت وانمود می‌کنند. حال آنکه این امر در واقع به پیشرفت اوباش‌الله در ایران منجر شد.

افسار او کشیده و آورده‌اند پیش
پالان باد کرده به پشتش نهاده‌اند
ریشی دراز بر زنخش بسته‌اند و بند
از پوزه‌اش به هرزه‌درائی گشاده‌اند
م. سحر

آخوند جنتی امروز به فواید قطع رابطه با آمریکا اشاره کرده می‌گوید، خمینی با یک جملة کوتاه همة نگرانی‌ها را بر طرف کرد:

«عده‌ای وقتی شنیدند آمریکا با ما قطع رابطه کرده [...] پریشان شده بودند و خیال می‌کردند عذابی از آسمان نازل می‌شود [...] اما امام با جمله‌ای کوتاه مسائل را حل کردند [...] اگر رابطه قطع نشده بود نمی‌توانستیم به اینجا برسیم [...] ولی خدا خواست ارتباط قطع شد [...]»

البته خدا در واقع همان گروه برژینسکی است که مصلحت حاکمیت آمریکا را در قطع رابطه با اوباش‌سالاران جمکران می‌دید و طبیعی است که خمینی رهبر اوباش‌الله از سیاست ارباب رضایت داشته باشد. چون روح‌الله مانند دیگر نعلین‌ها همواره راضی به رضای همین «خدا» بود. و همین رضای حق از حکومت جمکران باعث شد تا از سال 2003، سازمان ناتو کمر همت به تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای ببندد:

«مسئله تولید حلقة سوخت تکمیل شد [...] کلید اینکار از زمان قطع رابطه با آمریکا زده شده است [...] امام [...] آن زمان فرمودند اگر کارتر یک کار خیر در عمرش کرده باشد همین قطع رابطه [...] با ایران است.»

کدخبر: 8801 ـ 06353 ، همان منبع، همان منبر

بله جیمی کارتر به دلیل تعهد به اسلام از کار خیر در حق مسلمین هرگز کوتاهی نکرد. جیمی‌کارتر گفت، من مأمورم تا شترم هر کجا رفت بروم[...] او می‌خواست اوباش سازی کند تا حکومت گورکن‌ها «پیشرفت» کند. اما پای شتر کارتر پس از نشست 1+5 در لندن روی پوست خربزه رفت، مهرورزی در اصفهان سکندری خورد، ساتاس به زمین افتاد، چرخة‌ «سوخت» هسته‌ای هم کامل شد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

...

پنجشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۸



دست و کشک!


...
برای اینکه دست سازمان سیا و همکارشان حکومت گورکن‌ها رو نشود، ‌ لازم بود «دستی از غیب برون آمده، کاری بکند»! و این «دست» فقط می‌توانست دست محمد خاتمی باشد که در دست دبیرکل ناتو در استانبول گذاشته شد، تا از این راه هم بوق‌ «هریتیج کلاب» در کیهان به صدا درآید، و هم بوزینه‌های همیشه در صحنه به جست‌وخیز مشغول شوند. برای حفظ آبروی اربابان، پاسدار شریعتمداری به یک دست «بی‌بی‌گوزکانه»، «دست ابولهب» متوسل شده، بوزینه‌های همیشه در صحنه هم به شعار نخ‌نمای «مرگ بر آمریکا»! بله روشدن ‌«دست» زیان‌های فراوان دارد. روشدن دست در بازی به باخت شما منجر می‌شود، و نمی‌توانید «بلوف» بزنید؛ روشدن دست در سیاست نیز به نوعی بر هارت‌وپورت و نفس‌کش‌طلبی نقطة پایان می‌گذارد، و خلاصه «روشدن» دست،‌ چه در بازی ورق و چه در دنیای سیاست هرگونه ابهام را برطرف خواهد کرد. و اگر ابهامی درکار نباشد، و روابط روضه‌خوان‌ها با آمریکا عادی شود، دکان پر رونق دشمنی فرضی گورکن‌ها با گاوچران‌ها تخته خواهد شد. و این ضایعة بزرگی است برای آمریکا و نوکر‌ان‌اش در حکومت جمکران.

به همین دلیل امروز بازهم بوزینه‌های ساواک جمکران با شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اوباما» به خیابان‌ها ریختند. چرا که حاکمیت آمریکا خواهان عادی شدن روابط خود با حکومت گورکن‌ها نیست. و از اینرو، همزمان با پیشنهاد «گروه 1 + 5» در لندن برای مذاکرة مستقیم با حکومت اسلامی، حاکمیت آمریکا برای تشویق حکومت گورکن‌ها به «حفظ وضع موجود» و تداوم جنگ‌زرگری، تحریم‌های نوینی بر علیه ایران تصویب می‌کند. در نتیجه، علیرغم کنار رفتن محمد خاتمی از مسابقات مارگیری جمکران،‌ برنامة سازمان سیا برای دو قطبی کردن کاذب فضای سیاسی کشور به نفع محمد خاتمی رونق گرفته!

فعلة فاشیسم امروز با شعار «مرگ بر آخوند آمریکائی»،‌ «مرگ بر اوباما» و «مرگ بر لیبرال» در برابر ساختمان سفارت آمریکا در خیابان تخت جمشید تجمع کردند تا مخالفت اربابان خود را با عادی شدن روابط بین جمکران و کاخ‌سفید اعلام کرده، به خیال خام خود به ما ثابت کنند که هم آخوند «لیبرال» وجود دارد، ‌هم آخوند چپگرا و غیرآمریکائی! به عبارت دیگر پاسدار شریعتمداری و بوزینه‌های ساواک ادعا دارند محمدخاتمی که عمری را در خدمت محافل فاشیسم بین‌الملل و سرکوب ملت ایران گذرانده، «لیبرال» است،‌ چرا که با «راسموسن»، دبیرکل جدید ناتو در استانبول «دست داده»!

تجمع بوزینه‌ها که یک روز پس از انتشار خبر تحریم‌های نوین، و مقالة مضحک پاسدار شریعتمداری تحت عنوان «با ابولهب دست ندهید»، ‌ در کیهان مورخ 19 فروردین‌ماه سالجاری صورت پذیرفت، در واقع پیامی است به دولت احمدی‌نژاد برای پرهیز جدی از هرگونه تنش‌زدائی در رابطه با آمریکا. چرا که افراط‌گرایان هریتیج کلاب آرزوی تداوم سیاست انسداد یا ادامة‌ تنش و روابط پنهان با حکومت گورکن‌ها را در سر می‌پرورانند. این همان خطی است که آشکارا در روزنامة کیهان مشاهده می‌کنیم. اما پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد وبلاگ «فدرالیسم الهی» نکاتی را یادآور شویم.

نخست در مورد نام شرکت‌کنندگان که با تکیه بر گزارش سایت «اخبار روز» به آن اشاره کرده بودیم می‌باید تصحیحاتی بیاوریم. دبیرکل «یو.ان.پی.او» مارینو بوسداکین نام دارد. نمایندة فراکسیون سوسیالیست‌های پارلمان اروپا،‌ پائولو کازاکا، عضو کمیسیون ایران نیز هست. نمایندة فراکسیون لیبرال دمکرات‌های اروپا که ادعا می‌کرد حکومت گورکن‌ها تلاش کرده از برگزاری همایش استعماری «فدرالیسم در ایران» جلوگیری کند، «مارکو پردوکا» نام دارد و این ترهات را برای داغ کردن تنور همایش کذا و به ارزش گذاشتن ایرانی‌نمایان حاضر در آن بر زبان آورده، ‌ تا جیره‌خواران استعمار بتوانند خود را «اوپوزیسیون برجستة ایران» بخوانند! یادآور شویم اکثر نمایندگان پارلمان اروپا به دلیل استخدام غیرقانونی و قاچاقی منشی و مترجم و غیره، و عدم پرداخت مالیات به دولت کارنامة درخشانی نیز در زمینة حمایت از نیروی کار دارند. باید بگوئیم حمایت نمایندگان چنین پارلمانی از ایرانی‌نمایان فدرالیست به راستی باعث افتخار و سربلندی آن‌هاست. بی‌دلیل نیست که اینان «اوپوزیسیون برجستة ایران» خوانده می‌شوند، البته باید قبول کرد که در رسوائی واقعاً بسیار برجسته‌اند.

حال به فعلة برجستة ‌فاشیسم‌ که در همایش کذا حضور داشتند یادآور شویم، حق آموزش زبان مادری را نمی‌توان با مزدوری برای بیگانه در ترادف قرارداد. بنابراین اقوام ایرانی را نمی‌توان با ملیت‌های ایرانی جایگزین کرد! در کشور ایران، «یک ملت» وجود دارد که از اقوام مختلف تشکیل شده. «ملیت‌های مختلف» در کشورهای مختلف وجود دارد، و کشور ایران، فقط یک کشور است، پس یک ملت دارد. از سوی دیگر، اقوام ایرانی برای برخورداری از حق آموزش زبان مادری نیازمند فدرالیسم نیستند. کافی است حق تدریس و آموزش زبان‌های کردی، آذری، و ... در مناطق کردنشین، آذربایجان و... از سوی دولت مرکزی به رسمیت شناخته شود. در کشور فرانسه چند سالی است که چنین حقوقی به رسمیت شناخته شده بدون اینکه حاکمیت فرانسه به حکومت فدرال تبدیل شده باشد.

ما حقوق اقوام ایرانی را به رسمیت می‌شناسیم، ‌ ولی نمی‌پذیریم که اتحادیة اروپا و سازمان ملل برای تأمین منافع آمریکا در مرزهای روسیه، برای ما فدرالیسم «تجویز» کنند. به چند دلیل،‌ نخست اینکه برخلاف «باور» شرکت‌کنندگان ایرانی‌نما در همایش کذا،‌ منافع ملی ما با منافع اتحادیة اروپا هیچ هم‌سوئی ندارد. دیگر اینکه برای ابراز مطالبات خود نیازی به وکیل و قیم اروپائی نمی‌بینیم. از این گذشته، اتحادیة اروپا حق دخالت در امور داخلی ایران را ندارد. و بالاخره استقرار حکومت اسلامی در ایران و تداوم این حکومت سرکوبگر فقط ناشی از حمایت بی‌قید و شرط سازمان ناتو و همین اتحادیة «محترم» از اوباش جمکران بوده. «اپوزیسیون برجستة ایران» بهتر است نشست گوادالوپ را فراموش نکند؛ تهاجم نظامی به عراق برای نابود کردن سلاح‌های فرضی کشتار جمعی را نیز به همچنین!

امروز شش سال از استقرار فدرالیسم،‌ ویراست پنتاگون در کشور عراق می‌گذرد. این فدرالیسم بجز هرج‌ومرج و درگیری بین کرد و عرب و شیعه و سنی هیچ نتیجة دیگری نداشته. پس به فدرالیست‌های دلسوخته و برجسته توصیه می‌کنیم برای اثبات حسن نیت ابتدا «ادبیات استعمار» را کنار بگذارند. در ایران، فقط «یک ملت» وجود دارد و این ملت برخلاف فدرالیست‌های بیگانه‌پرست، هرگز تن به مزدوری نخواهد داد.

پس اگر ریگی به کفش ندارید، بر طبل فدرالیسم، ویراست سازمان ناتو نکوبید. ارتش ناتو از سه جهت جنوب، غرب و شرق در مرزهای ایران مستقر شده، و اگر می‌خواهد در ساحل خزر با روسیه مرز مشترک داشته باشد، باید بداند ملت ایران را نمی‌تواند به «گوشت دم توپ»، و ابزار حضور خود در سواحل خزر تبدیل کند. ‌ هر چند که حکومت جمکران و «اوپوزیسیون برجستة‌ ایران» همگی ریزه خوار همین ارتش باشند. حال بازگردیم به بازار گرمی پنتاگون، ‌فرماندة سازمان ناتو برای محمدخاتمی!

پاسدار شریعتمداری که در زدن نعل وارونه به درجة ژنرالی رسیده، روز گذشته پس از دریافت چراغ سبز از اربابان تبلیغات خود را به نفع دارودستة خاتمی آغاز کرد. ابزار تبلیغ برای خاتمی «دست دادن» است. بله! یک «دست» محمد خاتمی برای تداوم سیاست انسداد کفایت می‌کند. پیشتر،‌ انتشار تصویر خوش و بش شیخ مهدی بازرگان با ارباب‌اش،‌ برژینسکی برای توجیه هجوم عملة ساواک به سفارت آمریکا کارساز استقرار سیاست انسداد و تحمیل تحریم اقتصادی و جنگ بر ملت ایران شد، و این روزها به دلیل افلاس سازمان ناتو، پنتاگون به دست محمد خاتمی و دست شکستة راسموسن متوسل شده، که گفته‌اند «دوست آن باشد که گیرد دست دوست!» و خلاصه همه دست یکدیگر را گرفته‌اند، تا مبادا دست‌شان رو شود!

بله استفاده از «دست» خاتمی حکمت دارد! اصولاً «دست» در مبارزات ضدامپریالیستی، حتی در صدر اسلام و به ویژه در نبرد حسین با امپریالیسم یزیدی نقش اساسی بازی می‌کرد. از «دست ابولهب» آغاز کنیم که پاسدار شریعتمداری هم تیتر مقالة مضحک خود را به آن اختصاص داده. این «ابولهب» از آن شخصیت‌های صدر اسلام است که پیامبر گرامی را آزار می‌داد. ابولهب از رهبران نهضت «انتفاضه» در صدراسلام بود. او به سوی محمد سنگ پرتاب می‌کرد و به همین دلیل بود که قادر متعال بلافاصله یک آیه نازل کردند و دادند به دست گابریل و رویش نوشتند، برسد به دست محمد! جریان آیة کذا این بود که خداوند ابولهب را نفرین کرده فرمودند «بریده باد دو دست ابولهب که ...»! بله در آنروزها نهضت انتفاضه کارش نگرفت، چرا که خداوند چنین نمی‌خواست، ولی زورش هم به ابولهب نمی‌رسید! زور پیامبر هم به ابولهب نمی‌رسید، در نتیجه سنگ را می‌خورد و از زبان خداوند «سنگ‌انداز» را نفرین می‌کرد. نمی‌دانیم آخرکار چه به سر دست ابولهب آمد، ولی از همان دوران بود که مسلمین به اهمیت «دست» در پروپاگاند «دینی» پی بردند.

فارس نیوز در «روزشمار نهضت عاشورا» می‌نویسد:

«هشتم محرم سال 61 هجری قمری، حرکت حضرت عباس با بیست و هشت یا سی سوار و بیست پیاده با 20 مشک آب به طرف رود فرات و آوردن آب بعد از درگیری با ماموران ابن سعد.»


بله در نبردهای ضدامپریالیستی حسین در کربلا نیز اهمیت «دست» را شاهدیم. امپریالیست‌ها دست‌های مبارک حضرت عباس را یکی پس از دیگری قطع می‌کنند تا آنحضرت نتواند مشک آب را به سپاهیان حسین برساند. ولی طبق «بی‌بی‌گوزک‌های» شیعیان، حضرت عباس با این حرف‌ها میدان را خالی نکرد. دست راستش را قطع کردند، مشک آب را به دست چپ گرفت، دست چپ‌شان را قطع کردند، با یک حرکت سریع خم شده مشک را وسط زمین و هوا به دندان گرفت، و جالب این است که طی این عملیات محیرالعقول، آب مشک کذا هم به زمین نمی‌ریزد و خلاصه امپریالیست‌های یزیدی که می‌بینند حضرت عباس با دست‌های بریده، سوار اسب شده و نه مشک آب را زمین می‌گذارد و نه از شدت خونریزی به زمین می‌افتد، به ناچار ایشان را شهید کردند! و اینهمه عملیات برای این بود که هزار سال بعد گورکن‌ها بتوانند برای‌مان روضة حضرت عباس بخوانند.

همین فارس نیوز، مورخ 18 دی‌ماه سال 1387، در «بخش دوم سیر تاریخی نهضت عاشورا» می‌نویسد:

«چون امام علیه‌السلام به شهادت رسید ساربان آمد و بدن آن بزرگوار را بدون سر یافت، دست برد تا کمربند آنحضرت را بردارد، آن بزرگوار دست خود را آورد و کمربند را گرفت، پس [ساربان] دست آنحضرت را قطع کرد و [...] مجدداً خواست که کمربند را باز کند، امام علیه‌السلام با دست چپ کمربند را گرفت، [ساربان] دست چپ آنحضرت را نیز قطع کرد.»


می‌دانیم همانطورکه «توپ مرواری» بزرگوار فرموده، اصلاً اسلام است و پائین تنه! اگر پائین تنه را از اسلام بردارند کل ساختار دین مبین از پایه فرو می‌ریزد، و بی‌جهت نیست که دست آنحضرت کمربند کذا را رها نمی‌کند! اگر کمربند آنحضرت را می‌گشودند، آیندة اسلام به خطر می‌افتاد. پاسدار شریعتمداری هم برای حفظ همین دکان مقدسات است که به «دست» خاتمی آویزان شده، او را سرزنش می‌کند که چرا با «ابولهب» دست دادی؟ هنگام غروب بود که سرپرست کیهان را از عالم غیب ندا دادند، «اعرابی! دست‌مان دارد رو می‌شود، اسلام در خطر است»! پس پاسدار بی‌باک اسلام، وافور را زمین گذاشته، لباس رزم برتن کرد، چند کیلو باروت در یک جیب و یک کیلو انجیر، به عنوان توشة راه در جیب دیگر ریخته، مقاله‌ای قلمی فرمود که پیام ارباب را به عملة ساواک رسانده خواهان «اعتراض» آنان شود. شریعتمداری آنچنان شتابزده بود که نام «راسموسن» را هم «راسموس» نوشت! ولی هیچ اهمیتی ندارد، چون بوزینه‌های ساواک کارشان «درست» است، امروز به خیابان ریختند و بر ضد همان «آخوند آمریکائی» معروف شعار هم دادند!

می‌بینیم که فرمان حضور لات‌الله در خیابان مستقیماً از سوی آمریکا صادر می‌شود، و ترجمة آن لابلای بی‌بی‌گوزک‌های مقدس به دست لباس‌شخصی‌ها می‌رسد:‌

«روز دوشنبه [...] آقای خاتمی [...] با آندرسون فوگ راسموس [آندرس فوگ راسموسن] دست داد و خوش‌وبش کرد[...] نگارنده دیروز از نوشتن این [مطلب] خودداری کرد با این امید که هواداران آقای خاتمی اندکی غیرت دینی به خرج داده و [...] به ایشان اعتراض کنند [...]»

و پیام سازمان سیا توسط «دانشجویان مستقل» جمکران شنیده شد، لات‌الله هوادار خاتمی بلافاصله برای «اعتراض» و «تعیین سیاست» به خیابان ریختند و اعلام داشتند:

«آمریکا می‌خواهد مردم ایران را فریب دهد، مردم ایران با آمریکا سازش نخواهند کرد[...] آمریکا خود می‌داند که انقلاب اسلامی [...] بدون ارتباط با هیچیک از قطب‌های جهان در مقابل استکبار جهانی ایستاده [...] آمریکا [...] توهین به مقدسات و ...»


و دانشجوی کذا خیلی وراجی کرده و همة شعارهای ساواک طی سه دهة اخیر را از نو به هم بافته و شعارهای «سیاستگذاری خیابانی» در «فارس‌نیوز»، مورخ 20 فروردین‌ماه سالجاری انتشار یافته.

همزمان با نفس‌کش‌طلبی لباس‌شخصی‌ها در خیابان‌های تهران، یک هیئت پارلمانی بلندپایة آمریکا برای ملاقات با فیدل کاسترو راهی هاوانا شد. حضور این هیئت در کوبا هیچ تجمع و تظاهراتی به همراه نیاورد، چرا که دولت کوبا، برخلاف حکومت اسلامی دست‌نشاندة آمریکا نیست. در کوبا، «مردم» برای «دولت» سیاست تعیین نمی‌کنند، چون تعیین سیاست در خیابان، همچنانکه پیشتر هم گفتیم ویژة روسپی‌های سیاسی، همچون «شخصیت‌های» جمکران است که امروز «دست‌شان» رو شده.

دست حکومت اسلامی رو شده! پاسدار شریعتمداری و اوباش ساواک هر قدر زوزه سر دهند، بیش از این نمی‌توانند روابط گورکن‌ها را با آمریکا پنهان دارند، و این آمریکا، آمریکای دوران جیمی کارتر نیست که هر روز برای‌شان بحرانی بیافریند. این‌ آمریکا حکم سگ‌گری را دارد که فدائیان‌اش در جمکران می‌پندارند با جنگ زرگری می‌توان بیماری‌اش را درمان کرد. تا از این مفر نانی برای خود به تنور بچسبانند. ولی دیگر این سیرک مضحک را نمی‌توان ادامه داد:

سگی که برای خودش پشم نمی‌کند، برای دیگران کشک نخواهد کرد!






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

...

چهارشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۸



فدرالیسم الهی!

...
«درخواست از جامعة بین‌المللی جهت حمایت از جامعة مدنی در ایران در جهت ایجاد رسانه‌ای مستقل و بی‌طرف که دارای زبان ملیت‌های گوناگون ایران باشد و به سکولاریزم و حقوق بشر متعهد باشد [...] درخواست از اتحادیة اروپا برای حمایت همة نهادها و جوامعی که وابسته به مذاهب و ملیت‌های گوناگون باشد [...] درخواست از جوامع بین‌المللی برای حمایت از جنبش برابری حقوق زن و مرد و رعایت اصول اعلامیة جهانی حقوق بشر [...] تأکید بر اینکه دمکراسی در ایران نهادینه نخواهد شد مگر اینکه مسئلة چندملیتی و مشارکت آنها در امور سیاسی و تصمیم‌گیری کشور محرز شود.»
منبع: اخبارروز، مورخ 16فروردین‌ماه سالجاری

این است بخش اساسی قطعنامة مضحک ایرانی‌نمایانی که در همایش بروکسل حضور داشتند. اینان بدون اینکه خواهان تغییر قانون اساسی حکومت اسلامی شوند، از اربابان این حکومت عاجزانه تقاضای فدرالیسم دارند!

فدرالیسم نیازمند یک دولت مرکزی مقتدر است که بتواند نظم و امنیت کل مناطق تحت حاکمیت خود را برای استقرار یک نظام دمکراتیک تأمین کند. در کشور ایران در شرایطی که حکومت‌های یک سدة اخیر حتی قادر به حفظ امنیت مرزها نبوده‌اند، به چه دلیل در «همایش بروکسل» صرفاً با تأکید بر «چندملیتی» بودن کشور ایران فتوی «فدرالیسم» صادر می‌شود؟

یک وقت فکر نکنید اعضای سازمان ناتو قصد تجزیة ایران را دارند، ابداً! نیت‌شان خیر است و فقط می‌خواهند از راه «تمرکززدائی» همه نوع حقوق گله‌ای، ‌ از قماش مذهبی، فرهنگی و ... بجز «حقوق انسانی» در ایران رعایت شود! شیوة عمل به این ترتیب است که ابتدا شعار «فدرالیسم حق مسلم ماست»، یا «نه شرقی، نه غربی، فدرالیسم ایرانی» را در دهان شوت‌و پرت‌ها می‌اندازند و مردم ایران هم که سی سال است طعم چماق کودتا را همچنان زیر دندان دارند، به این صرافت می‌افتند که یک چماق نو و مدرن از «بازار بروکسل»، مقر ناتو ابتیاع کرده بر فرق خود فرود آورند. البته در گیرودار جنجال و هیاهوی «ملت‌های» اصفهان، تهران، خوزستان، کردستان، بوشهر، گیلان و مازندران، سازمان دمکراسی‌پرور ناتو از مرزهای پاکستان، ‌ افغانستان، ترکیه و عراق تجهیز و آموزش لات و اوباش را هم سازمان خواهد داد تا یک «فدرالیسم» شایسته و بایسته به ما ملت اهداء ‌کند. یک حکومت «فدرال» که مسلماً باغ‌وحش جمکران در مقایسه با آن یک «دمکراسی» ایده‌آل خواهد بود.

اینگونه حمایت‌ها از «فدرالیسم» را در یوگسلاوی سابق شاهد بودیم! و امروز نیز کوسوو، تحت نظارت اوباش مسلح جنایتکاری به نام «هاشم تاچی»، یک دمکراسی تمام عیار به شمار می‌رود، همة حقوق در آن رعایت می‌شود؛ بجز حقوق انسان‌ها. نسخة «فدرالیسم» کذا درست مانند شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بر هر درد بی‌درمان ما ملت دوا خواهد بود! و به همین دلیل است که حزب سبزهای اروپا نیز از آن «حمایت» می‌کند!

سایت «اخبار روز»، مورخ 16 فروردین‌ماه 1388، گزارشی از همایش دو روزة بروکسل منتشر کرده که در این وبلاگ به آن استناد خواهیم کرد. از قرار معلوم با همکاری «یو.ان.پی.او»، سازمان‌های «ملیت‌های بدون نماینده در سازمان ملل»،‌ سازمان‌های مدافع حقوق بشر، شخصیت‌های سیاسی، نمایندگان پارلمان اروپا و نمایندگان «ملیت‌های فدرال ایران» کنفرانس کذا برگزار شده. در این کنفرانس بر حل مسئلة ملی و حفظ تمامیت ارضی ایران تأکید شده است. اعضای «کنگرة ملیت‌های ایران» که معلوم نیست چگونه «قومی‌ات» را در سخنان‌شان به «ملیت» تبدیل کرده‌اند، بر این «باور» بودند که همایش بروکسل مهم‌ترین همایش کنگره بوده، و پارلمان اروپا هم بلافاصله از «باور» حضرات استقبال کرده می‌فرماید، «صدای انقلاب شما را شنیدیم!» حال که نمی‌توان از مسیر گسترش جنگ عراق و افغانستان به ایران و دیگر کشورهای حاشیة خزر نفت این دریاچة عزیز را چپاول کرد، بهتر است «ملیت‌های» ایران زمینة چپاول نفت خزر را به دست خود برایمان فراهم آورند تا ما هم حقوق مذهبی‌ و آداب و رسوم عصرحجری را در هر دهستان و بخش و کوچه به بهترین وجه ممکن تأمین کنیم!

نه اینکه اتحادیة‌ اروپا در یوگسلاوی سابق، افغانستان و عراق خیلی از «حقوق‌بشر» دفاع کرده، حال نگاه حقوق‌بشرنواز خود را متوجة ملت ایران می‌کند، و «تنها راه رهائی» ما ملت را «فدرالیسم» می‌داند، که با استقرار آن «ملیت‌های گوناگون ایران» به حقوق حقة خود دست خواهند یافت:

«صدای شما شنیده می‌شود. جای خوشحالی است که ملیت‌های گوناگون ایران [...] سعی در تعالی حقوق نقض و پایمال‌شده‌شان دارند.»


به عبارت دیگر تا پیش از برپائی همایش کذا، مردم ایران خواستار حقوق انسانی خود نبوده‌‌اند. حال که «ملیت‌های گوناگون» در ایران «کشف» شده، اتحادیة اروپا هم به این «ملیت‌ها» ابراز عشق می‌کند. البته همانطور که گفتیم فکر بد نکنید! اصلاً کسی کار به کرویدور «شمال ـ جنوب» که بزودی جایگزین خلیج فارس خواهد شد ندارد! هیچکس چشم طمع به شاهراه زمینی عبور انرژی و کالا که هند را به اروپا متصل خواهد کرد نیز ندوخته! همه نگران «حقوق ملیت‌های ایران» شده‌اند، آنهم از روی خیرخواهی! نمی‌دانیم نظر واتیکان در این میان چیست؟

دو روز پس از زلزلة ایتالیا، حضرت پاپ بیانیه صادر کردند که در اولین فرصت سری به محل فاجعه خواهند زد! البته هیچ دلیلی ندارد حضرت پاپ رنج سفر بر خود هموار کنند، چون جیب مردم زلزله زده را که نمی‌شود خالی کرد؛ ‌مصیبت‌زدگان به کمک نیاز دارند. در نتیجه آخوند جماعت سعی می‌کند در اینجور «مقاطع» اصلاً آفتابی نشود، چون اینگونه شرایط برای موعظه و زدن جیب مردم اصلاً مناسب نیست. بله، اتحادیة اروپا هم به دستگاه واتیکان شباهت فراوان پیدا کرده، هر کجا بوی نفت و تاراج به مشام می‌رسد این اتحادیه هم با شعار حقوق‌بشر،‌ مارمولکی پیدا می‌کند و برای مردمان «انا شریک» می‌خواند.

در واقع این شعار کاربرد همان سوسماری را پیدا کرده که اعراب بادیه‌نشین در دیگ خورش حجاج محترم می‌انداختند، و به این ترتیب دیگ را با خورش صاحب می‌شدند! باز هم تکرار می‌کنیم که «نیت» اتحادیة اروپا اصولاً «خیر» است، البته نه برای ما ملت، برای خودشان! به همین دلیل دبیرکل «یو.ان.پی.او» سوگند یاد کرده که ابداً قصد تجزیة ایران درکار نیست، بلکه می‌خواهند یک فدرالیسم فرداعلا به شوت‌وپرت‌ها اهداء کنند که در آن «جامعه» بجای «دولت» بنشیند و هرج و مرج کامل برقرار باشد. بله، «فدرالیسم» کذا ما را به سوی یک «جامعة مدرن و مسئول» رهنمون خواهد شد! و این همان راهی است که مسلماً همگی را به ته چاه عمیق استعمار «هدایت» خواهد کرد.

البته باید اذعان داشت که دبیرکل محترم از ذوق «فدرالیسم» فراموش کرده‌اند که جامعه را نمی‌توان مدرن و مسئول کرد! تا آنجا که ما می‌دانیم، دولت می‌باید با تدوین و اجرای قوانین «انسان‌محور» مسئولیت خود را در برابر افراد جامعه به ثبوت برساند. «جامعه» را نمی‌توان بجای «دولت» نشاند! و به طریق‌اولی پوپولیسم را هم نمی‌توان بجای دمکراسی به ملت حقنه کرد. و ما ملت ایران برای تعریف فدرالیسم و تأمین حقوق بشر در ایران هیچ نیازی به تشکل‌های موازی حاکمیت آمریکا، از جمله سازمان ملل و تشکل‌های به اصطلاح «غیردولتی» که نان در کاسة استعمار می‌خورند نداریم. و چنین گفت مارتین بوستاکین، دبیرکل «یو.ان.پی.او»:

«[ما می‌خواهیم] فدرالیسم را پیشنهاد و تعریف کرده، زوایای آن را بررسی کنیم تا هم حقوق ملیت‌ها و کلاً حقوق بشر رعایت شود، هم ایران متحد و یکپارچه بماند[...] این همایش حرکتی است در جهت رسیدن به جامعة مدرن و مسئول در ایران.»


ما هم به ایشان می‌گوئیم قیاس به نفس نفرمائید، «جامعة مدرن و مسئول» یک شعار مردمفریب بیش نیست. بهتر است فکری برای «ژیتان‌های» آواره در اروپا بفرمائید که تبعیض و سرکوب را همه روزه در کل کشورهای اروپای غربی و شرقی متحمل می‌شوند، و هیچ جامعه و دولت «مدرنی» هم در برابرشان احساس مسئولیت نمی‌کند.

باری پس از سخنان گهربار جناب دبیرکل، نوبت به «پائولو کازاکا» از فراکسیون سوسیالیست پارلمان اروپا می‌رسد که از «باورهای» خود ما را مستفیض فرمایند. و ایشان ما را ناامید نمی‌کنند، «پنجه را گز نموده، می‌فرمایند وجب!» به عبارت دیگر می‌فرمایند که، حکومت اسلامی از مذهب و «ناسیونالیسم» به عنوان ابزار سرکوب استفاده می‌کند و خلاصه «رژیمی است مستبد و توتالیتر»! البته بر اساس این ترهات می‌باید قبول کرد که این رژیم «مامانی» هیچ حمایت و پشتیبانی و هیچ کمکی هم از دست‌های مقدس استعمار غرب دریافت نمی‌کند؛ ماموران امنیتی‌اش در غرب آموزش نمی‌بینند، تجهیزات و ابزار شکنجه را هم از غرب وارد نمی‌کند. بهتر بگوئیم، حتی یک مستشار نظامی سازمان ناتو در ایران حضور ندارد. و حضرت «کازاکا» که موضوع وبلاگ امروز ما را از پیش می‌شناسند، برای جلب اطمینان ما، به زبان فارسی دری می‌فرمایند، «کورشم اگه دروغ بگم!» و از قضای روزگار بلافاصله هم کور می‌شوند.

دروغگوی بعدی «پیترو توکا» از فراکسیون لیبرال دمکرات پارلمان اروپاست، که برای اثبات مخالفت حکومت مفلوک اسلامی با چنین همایش استعماری‌ای که به فرمان اربابان‌اش به راه افتاده، ادعا می‌کند «سفارت حکومت جمکران در بلژیک بارها با پارلمان اروپا تماس گرفت تا از برگزاری این همایش جلوگیری کند!» پیترو هم مانند دروغگوی قبلی، آخر کار کشف می‌کند که ساختار حکومت اسلامی با حقوق فردی و گروهی در تقابل قرار می‌گیرد. البته ایشان که از کور شدن «پائولو» ترس به دل‌شان افتاده، اشارة مختصری هم به اصل مطلب، یعنی به منافع اقتصادی در معادلات بین‌الملل فرمودند که دست حکومت جمکران را برای سرکوب ما ملت باز گذاشته. ولی ما ملت پیش از کشفیات حضرات می‌دانستیم که سرکوب ملت‌ها جهت گسترش زمینة چپاول استعمار است، و برای آگاهی از چنین واقعیاتی نیازمند افاضات نمایندگان پارلمان اروپا که خود نان همین چپاول و سرکوب را نوش‌جان می‌فرمایند نداشتیم. بگذریم و بپردازیم به سخنان پر در و گهر «سابین مایر»، مشاور امنیتی و روابط بین‌الملل اروپای آزاد که از قضای روزگار عضو «سبزها»، یعنی از مدافعان «فاشیست‌‌ ـ مسلمان‌ها» و از طرفداران احترام به مقدسات دینی و بومی به شمار می‌روند!

«سابین مایر» کشف کرده که مسئله اساسی در ایران نقض «حقوق بشر» نیست، بلکه نادیده گرفتن حقوق ملی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است! خلاصة مطلب ما نیز متوجه می‌شویم ‌که در «باور» سابین مایر، اصولاً انسان در قالب «فرد» به رسمیت شناخته نمی‌شود؛ انسان فقط از «حقوق جمعی» برخوردار است. در واقع فدرالیسم سابین مایر فدرالیسم گله‌ای‌ است و مناسب حال گوسفندان! و دقیقاً به همین دلیل است که ایشان ضمن ابراز خرسندی از فعالیت «ملیت‌ها»، نسخة جادوئی فدرالیسم را هم به عنوان «نوشدارو» تقدیم ملت ایران می‌فرمایند:

«بهترین گزینه برای رسیدن به حقوق نقض شده در ایران [حقوق ملیت‌ها و نه حقوق بشر]، سیستم تمرکز زدائی بر محور خودحاکمیتی و فدرالیسم است.»


البته همچنانکه گفتیم ما هیچ نیازی به توصیه‌های خردمندانة استعمارگران نداریم. هنوز هم به این درجه از حماقت نرسیده‌ایم که بپذیریم نمایندة پارلمان اروپا خواهان رفع مشکلات مردم ایران باشد! این جماعت حتی برای مردمی که فرضاً به اینان رأی داده و روانة پارلمان‌شان کرده نیز دست از روی دست برنمی‌دارند! مسلم بدانیم اگر در ایران نظم دمکراتیک برقرار شود، امثال «سابین مایر» از گرسنگی تلف خواهند شد. به همین دلیل است که می‌بینیم پیشنهادات خیرخواهانة نمایندگان پارلمان اروپا راه به جمع گرائی، پوپولیسم و توحش می‌برد. نفر بعدی، دکتر «کریستین باکه»، ضمن اشاره به فدراسیون روسیه و کانادا برای معالجة ایران نیز «فدرالیسم» تجویز می‌فرمایند!

بله ایران هم مانند روسیه یک قدرت نظامی و جهانی است، از اینرو برای حل مشکلات خود مانند روسیه عمل می‌کنیم و فدراسیون می‌شویم! ولی باید اذعان داشت که ارائة نمونة کانادا نشان از حماقت ایشان دارد، چرا که کانادا یک جامعة مهاجرنشین است و به هیچ عنوان ارتباطی با ایران ندارد. از این گذشته کانادا از نظر رعایت حقوق بشر رتبة مناسبی نداشته و ندارد. کانادا نمونة واقعی گله‌پروری و قوم‌گرائی است. افتضاحات قضائی این کشور در مورد مهاجرین مسلمان زبانزد خاص‌و‌عام است. در هر حال «کریستین باکه» یک راه حل «منطقی» برای تضمین «حقوق ‌گله‌ای» هم ارائه داده، به نام «انقلاب صلح‌آمیز.» علامت تعجب هم نمی‌گذاریم؛ کسی که نظام گله‌داری و قوم‌پرستی کانادا را برای ایران توصیه می‌کند مسلماً پایة استدلالی‌اش همان منطق توحش باید باشد.

همانطور که می‌توان حدس زد، در این «همایش» اهالی مرزپرگهر هم حضور داشتند، ولی سخنان‌شان از چارچوب ترهات قوم‌گرایانة اروپائی‌ها فراتر نمی‌رفت، گویا مانند حکومت جمکران اینان نیز حافظ منافع اروپا در ایران شده‌اند. خلاصه در پایان این همایش «خررنگ‌کن» یک قطعنامة مضحک هم صادر شده که از اعضای پارلمان اروپا برای حمایت از «کمپین دمکراسی» سپاسگزاری می‌کند! و التماس دعائی هم دارد. بله، این کمپین هم مثل کمپین آش‌نذری از پشتیبانی اتحادیة اروپا برخوردار است و همین کافی است که بدانیم چنین کمپین‌هائی در واقع برای گسترش منافع استعماری می‌کوشند نه در راه تأمین دمکراسی در ایران.

همچنانکه گفتیم منافع ایران با منافع غرب نمی‌تواند هم‌سوئی داشته باشد، غرب هرگز از استقرار یک حاکمیت دمکراتیک در ایران حمایت نکرده، و تجربة تاریخی نشان داده که کاملاً بر عکس، تمامی تحرکات سرکوبگر در ایران، بدون استثناء از پشتیبانی اعضای سازمان ناتو برخوردار شده‌‌اند. امروز نیز مسلماً در بر همان پاشنه می‌چرخد. منافع و اهداف ناتو مشخص است، پس ایرانی‌نمایانی که با این تشکل جنایتکار همکاری و هم‌نوائی‌ دارند جایگاه‌شان کاملاً مشخص خواهد بود. نمی‌توان هم در راه تأمین منافع استعمار کوشید هم با شعارهای پوچ و عوام‌فریب خود را مدافع آزادی در ایران معرفی کرد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

...

سه‌شنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۸



اذان و اوباما!


...
علیرغم سانسور ساواک مفلوک جمکران، همة‌ کسانی که در ایران آدرس خود را در بخش دریافت وبلاگ‌ها از طریق ایمیل گذاشته‌اند به ما اطلاع می‌دهند که وبلاگ ناهید رکسان را به طور منظم دریافت می‌کنند. پس بهتر است ساواک جمکران بی‌جهت ارز حاصل از چپاول نفت را به هدر ندهد و رنج فیلترینگ این وبلاگ را بر شرکت‌های آمریکائی هموار نکند!

«باراک اوباما در آغاز این دیدار [...] گفت نیم ساعت به اذان ظهر باقی‌مانده. وقت اذان تلاش خواهم کرد که سخنان خود را به پایان برسانم.»

منبع: حنازرچوبه، مورخ 18 فروردین‌ماه سالجاری

«زمان ستیزی» پدیده‌ای است که فاشیسم بر آن تکیه دارد و سخنان فوق که اوباما در جمع دانشجویان استانبول بر زبان آورده تلویحاً بر این امر تأکید دارد که زمان‌ستیزی دین بر «زمان خطی» و تاریخ‌ساز اولویت دارد. به این ترتیب است که نظم جامعه انسانی در پیشگاه «نظم الهی» قربانی خواهد شد. همچنانکه پیشتر آخوند ویلیامز هم توصیه کرده بودند کشورهای مسلمان بهتر است برنامة خود را بر اساس پنج نوبت نماز تنظیم کنند! چرا که به این ترتیب نظم جامعه آشفته خواهد شد. البته سخنان «پروفسور» مهرداد درویش‌پور نیز در ستایش «تن‌سالاری» یا به قول ایشان «تن سروری» در راستای تشویق همین نظم ستیزی ایراد شده.

پیرامون «روشنفکرالله» توضیح دهیم که نقش امثال درویش‌پور در خارج از مرزها، مشابه نقش اوباش‌الله همیشه در صحنة جمکران است که آزادی‌های اجتماعی را در ترادف با «هرج و مرج»، و حقوق زنان را در ترادف با روابط جنسی لجام گسیخته قرار می‌دهند. به همین دلیل است که درویش‌پور «سروری تن» را نشان خودآگاهی جنسی می‌داند. حال آنکه «سروری تن» در واقع به معنای تسلط «ضمیر ناخودآگاه» بر انسان خواهد بود، چرا که زبان ضمیرناخودآگاه، «زبان تن» است. پیشتر گفتیم که «منطق ستیزی» و «تاریخ گریزی» ویژگی ضمیر ناخودآگاه انسان‌هاست. و تبلیغ «سروری تن» که پروفسور مهرداد درویش‌پور به آن اشتغال دارند، در واقع تبلیغ توحش و انسان‌ستیزی ضمیر ناخودآگاه است، که از قضای روزگار فاصلة چندانی با تبلیغات اسلامی هم ندارد.

جامعه‌ای که در آن خواسته‌های جسمانی اولویت داشته باشد، به همان نسبت اسیر توحش و بی‌نظمی خواهد شد که یک جامعة دینی، ‌ نظیر جامعة عربستان یا جامعة ایران؛ جوامعی که پیکر انسان را «نفی» می‌کنند. البته به این نظام‌های متحجر و انسان‌ستیز می‌باید توحش استعماری را نیز بیافزائیم که حسین اوباما با سخنرانی‌شان امروز در استانبول به آن رسمیت هم بخشیدند. «عایتولله اوباما» در واقع به دانشجویان فرمودند، هنگام اذان هر نوع فعالیتی باید متوقف شود، حتی سخن‌رانی رئیس جمهور آمریکا، ‌چرا که وقت نماز است! به عبارت دیگر در ترکیه اولویت با «ابراز بندگی» است. بندگی مردم به درگاه خداوند و دولت، و بندگی دولت به درگاه آمریکا!

در یک نظام دمکراتیک مسلماً چنین نخواهد بود، چرا که دمکراسی بنا بر تعریف سکولار است. به عبارت دیگر در یک جامعة دمکراتیک انسان باید تابع نظم انسان‌محور باشد. نظمی که اولویت را به قوانین منطقی می‌دهد. در قوانین دمکراسی «پیکر انسان» یا مادی‌ات وی به رسمیت شناخته شده، ولی اولویت با تمنای «پیکر» یا مادی‌ات انسان‌ها نخواهد بود. تمنای این مادی‌ات در جامعه باید از طریق قوانین انسان‌محور قانونمند شود. روشن‌تر بگوئیم، «سروری تن» که امثال درویش‌پور بر طبل آن می‌کوبند آنروی سکة «خدامحوری» جمکرانی‌ها است. سکه‌‌ای که هر دو روی آن مشوق توحش بوده و در تضاد با نظم دمکراتیک قرار خواهد گرفت.

«حمله به ایران تهدیدی برای آمریکاست.»

منبع: نووستی مورخ 26 اسفندماه 1387، به نقل از هاآرتز

این سخنان رسوا کننده را «مایک مولن»، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا بر زبان رانده. به این ترتیب با ماهیت ضدامپریالیست حکومت نعلین‌ها بهتر آشنا می‌شویم!

جنگ زرگری اردوغان با شیمون پرز در داووس و اخراج سفیر اسرائیل توسط کلنل چاوز، کودتاچی محبوب حزب دمکرات، محور «ایران ـ ترکیه ـ ونزوئلا» را به عنوان خط سیاست «اسرائیل ستیزی» حاکمیت ایالات متحد مشخص کرده بود. و این محور با افتتاح بانک مشترک «ایران ـ ونزوئلا» در تهران مستحکم‌تر شد. به گزارش نووستی، مورخ 2 آوریل 2009، بانک مذکور با سرمایة یک‌ میلیارد و دویست میلیون دلار برای تأمین هزینة طرح‌های اقتصادی مشترک دو کشور در زمینه‌های انرژی، کشاورزی، موادغذائی، فنی و همچنین زمینه‌های توریسم، فرهنگی و اجتماعی تأسیس شده.

کلنل چاوز در تهران تأکید کرده‌ا‌ند که طی ده سال اخیر سیاست خارجی ونزوئلا که تحت سلطة آمریکا قرار داشت آزاد شده! مسلماً مردم ونزوئلا این «آزادی» را مدیون لباس قرمز کلنل چاوز باید باشند، ‌ همچنانکه ملت ایران نیز «آزادی» خود را از قید تمدن و فرهنگ مدیون نعلین و دستار اوباش‌الله جیره‌خوار استعمار است. باری، دروغ چرا؟ ما همان روز اول که امام سیزدهم دهان‌شان را برای سخنرانی در گورستان باز کردند و به قول خودشان «مجلس ثنا» تشکیل دادند و «توی دهن این دولت» زدند، متوجه شدیم که ما ملت بکلی از اسارت شعور، فرهنگ و ادب و انسانیت آزاد شده‌ایم. و این استقلال و آزادی ما را به سوی دروازه‌های توحش بزرگ «جمهوری اسلامی» رهنمون خواهد شد. کلنل چاوز هم می‌کوشند ونزوئلا را در مسیر همین قماش «آزادی‌ها» قرار دهند. به همین منظور ایشان فرمودند که قصد توسعة همکاری‌های استراتژیک با حکومت جمکران را دارند. و «اسرائیل‌ستیزی» در رأس همین همکاری‌های «استراتژیک» قرار می‌گیرد.

این سیاست رسماً از تاریخ هفتم فروردین‌ماه سال جاری با انتشار یک کاریکاتور در واشنگتن پست در دستورکار حاکمیت آمریکا قرار گرفت. می‌دانیم که «واشنگتن پست» رسانة حاکمیت ایالات متحد است و پیرو سیاست‌های دولت. و کاریکاتور در رسانه‌ها همچنانکه در مورد کاریکاتورهای محمد نیز گفته شد به کاریکاتوریست سفارش داده می‌شود. در این چارچوب است که واشنگتن پست، یک کاریکاتور سفارش داده و منتشر می‌کند، سپس شبکة «سی.ان.ان» وگروه‌های اسرائیل پرست جنجال به پا می‌کنند، تا «فارس نیوز» هم بتواند با شنیدن صدای «اذان» در استخر فاشیسم وضو گرفته به درگاه ارباب نماز بگذارد.

بله پس از جیغ و فریاد «مایک مولن» و برملا شدن منافع گاوچران‌ها در ایران، دولت ایالات متحد مصلحت خویش در آن دید که به بهانة دفاع از مردم فلسطین به صفوف فشردة فعلة فاشیسم پیوسته و محور «ایران ـ ونزوئلا» را تقویت کند. از اینرو «پت اولیفانت»، کاریکاتوریست واشنگتن پست را فرمودند تا جنایات اسرائیل در غزه را به طنز ترسیم کند! و ایشان هم بلافاصله کاریکاتور سفارشی را به صورتی «خلق» کردند که نماد یهودیت، یعنی ستارة داوود را یک جانور درنده نشان دهد. البته نویسندة این وبلاگ هیچ ارادتی به نمادهای مقدس ندارد، و از آزادی بیان در هر حال دفاع می‌کند. جنایات اسرائیل در لبنان و فلسطین را نیز مانند جنایات آنگلوساکسون‌ها در عراق و افغانستان همواره محکوم کرده‌ایم، ولی باید ببینیم واکنش فعلة فاشیسم و مدافعان احترام به ادیان نسبت به کاریکاتور کذا چه بوده. کمیتة‌ «سیمون ویزنتال» انتشار کاریکاتور کذا را دشمنی با اسرائیل توصیف می‌کند و آن ‌را در ترادف با جنایات هیتلر قرار می‌دهد. به گزارش «فارس نیوز» این کمیته از سال 1913 به راه افتاده و هدف ‌اصلی آن زنده نگاهداشتن «هلوکوست» در ذهن مردم آمریکاست!

از شما چه پنهان ما می‌پنداشتیم که «هولوکوست» یا به قول جمکرانی‌ها «هلوکاست»، سال‌ها پس از تأسیس کمیتة کذا رخ داده و متحیریم که مؤسسان این کمیته از کجا حدس می‌زده‌اند که «هلوکوستی» در راه است و باید در اذهان مردم آمریکا زنده نگاهداشته شود:

«[هدف اصلی] کمیتة [...] سیمون ویزنتال که از سال 1913 در آمریکا تأسیس شده[...] زنده نگهداشتن هولوکاست در یاد مردم آمریکاست.»

منبع: فارس نیوز، مورخ 7 فروردین‌ماه سالجاری

بله این تشکل‌های منفور دینی همه در گذشتة «بی‌بی‌گوزکانه» چمباتمه زده و از آینده هم باخبراند! درست مثل خداوند خونخوار ابراهیم. در هر حال، فارس‌نیوز بینوا که یکی از ارکان سرکوب و سانسور در کشور ایران به شمار می‌رود و کاریکاتوریست دانمارکی را هم محکوم کرده بود،‌ ناگهان مدافع هنر و آزادی ‌بیان از آب در می‌آید و به تمجید و ستایش از هنر و خلاقیت «پت اولیفانت» پرداخته، از زبان اربابان خود چنین می‌نویسد:

«مؤسسه جهانی روزنامه نگاری [...] در بیانیه‌ای اعلام کرده است که اولیفانت مانند هر کاریکاتوریست دیگری هنر خود را در بیان مسائل مهم پیرامون خود به کار بسته[...] و جدالی که بر سر این کاریکاتور به وجود آمده دلیل بر نبوغ بی‌نظیر وی است.» ‌

شماره:‌ 881070169، همان منبع

البته انتشار چنین مطالبی در سایت «فاشیست ـ مسلمان‌های» جمکران نیز نشانه‌ای از بلاهت بی‌نظیرشان باید تلقی شود. چرا که آزادی بیان «نسبی» نیست! جوجه پاسداران متعهد و مکتبی باید بدانند که در هر حال، «احترام به مقدسات» با آزادی بیان در تضاد قرار می‌گیرد. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به جیغ‌وفریاد رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا که به هاآرتز می‌گوید، حمله به ایران منافع‌ آمریکا را به خطر می‌افکند! ژنرال مولن البته نگفته‌اند که نوع ویژه‌ای حمله به ایران وجود دارد که نه تنها منافع‌شان را تهدید نخواهد کرد، که کاملاً در راستای چنین منافعی قرار می‌گیرد، و آن تهاجمی است که مردم ایران را هدف قرار دهد نه نوکران آمریکا را در جمکران.

بالاخره معلوم شد شیون‌وزاری ژنرال «مایک مولن» ریشه در نیروگاه بوشهر دارد که تاکنون ایالات متحد و گورکن‌ها با هیاهو بر سر هیچ بهره‌برداری از آنرا به تعویق می‌انداختند. پس از اینکه به دلائل الهی، اوباما ناچار شد علیرغم مخالفت داس‌الله حق بهره برداری از این نیروگاه را برای ما به رسمیت بشناسد، هوگو چاوز را برای افتتاح بانک و گسترش همکاری‌های استراتژیک با روضه‌خوان‌ها به تهران ارسال داشتند تا محور «اسرائیل‌ستیزی» تقویت شود. به همین دلیل نیویورک تایمز، بوق تبلیغاتی حزب دمکرات به گروه اوباما پیشنهاد کرده در ایران محتاطانه رفتار نکند، چون مردم ایران مشتاق برقراری تماس با آمریکا هستند، ولی رهبران ایران در اینمورد تردید دارند. چون اینان از دشمنی با آمریکا به عنوان ابزار سرکوب مردم و توجیه نابسامانی‌ها استفاده کرده‌اند.

بله نیویورک تایمز هم بالاخره افشاگری کرد! دلیل از جان گذشتگی‌های نیویورک تایمز این است که می‌هراسد رویکرد آمریکا تغییر چندانی در تهران به وجود نیاورد. در واقع حکومت اسلامی ناچار شده تماس با هیئت‌های آمریکائی را تکذیب کند. جالب اینجاست که پاسدار شریعتمداری ترجمة‌ مطلب نیویورک‌تایمز را در کیهان مورخ 18 فروردین‌ماه 1388 منتشر کرده. البته در چارچوب متفاوتی که تأکید دارد «سیاست ایران پس از انتخابات هم تغییر نخواهد کرد.»

بله ترجمه انواع و اقسام مختلف دارد درست همانطور که پاسدار اکبر هم در ترجمة معتبر «باقرپرهام» از «18 برومر»‌ نه تنها «حقوق بشر» را رویت کرده بود که به زبان ابتذال حوزه از آن یک تعریف ابلهانه هم ارائه داده بود. البته این ترهات را پاسدار اکبر از زبان مارکس بیان کرده. پاسدار شریعتمداری هم از زبان نیویورک تایمز سیاست آیندة حکومت جمکران را تبیین کرده، می‌نویسد، «تغییر در کار نخواهد بود.»

برای تأمین منافع ایالات متحد لازم است تنش و بحران در منطقه از طریق جنگ زرگری آمریکا با نوکران‌اش تداوم یابد، و ژنرال شریعتمداری پس از نگریستن در «گوی بلورین» و دریافت فرامین «هریتیج کلاب»، خطوط اصلی سیاست آیندة حکومت گورکن‌ها را تعیین کرده: سکون یا حفظ وضع موجود! به عبارت دیگر «چنج، وی نید» در منطقه به «چنج، یو دونت نید» تبدیل شده. البته حزب دمکرات آمریکا سخت در اشتباه است اگر می‌پندارد با روابط پنهان می‌توان سیاست انسداد و سرکوب را همچنان تداوم بخشید.

به گزارش لوموند مورخ 5 آوریل 2009، حدود 200 مسجد در شهر مکه رو به قبله ساخته نشده‌اند! به همین دلیل پیشنهاد شده که بر خانة کعبه اشعة لیزر بتابانند تا «مومنان» قبله را گم نکنند! گفته می‌شود مساجد کذا حدود پنجاه سال پیش ساخته شده‌اند. و این کشف تاریخی ثابت می‌کند که مسلماً آمریکا خطای بزرگ مرتکب شده که بازتاب آن در عربستان به چنین افتضاحی انجامیده. که گفته‌اند پیش‌نماز که بگ...د، پس‌نماز خواهد ر...د. به عبارت دیگر پرزیدنت اوباما در استانبول بی‌جهت وقت نماز تعیین کردند. برای اجرای یک نماز «الهی» در منطقه، آمریکا بهتر است بجای فرستادن دانشجویان به مسجد، ابتدا در پایگاه‌اش عربستان سعودی «قبله»‌ را سروسامان دهد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

...

دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۸



«گشت‌های» راسموسن!

...
به گزارش فیگارو، مورخ 6 آوریل 2009، میرحسین موسوی ضمن تأکید بر ادامة غنی‌سازی اورانیوم برای کاربرد نظامی گفت،‌ ما نمی‌خواهیم بمب بسازیم! به همین دلیل تبلیغات تفنگ‌فروش‌های غرب و در رأس آنان «فیگارو» به نفع موسوی آغاز شد. امروز فیگارو و شرکاء در جبین میرحسین‌ موسوی نور «میانه‌روی» را رویت کردند، چرا که می‌پندارند موسوی که طی دوران جنگ با عراق، مزدوری برای سازمان ناتو را به حد کمال رساند، باز هم خواهد توانست همان خوش رقصی 8 ساله را برای اربابان تکرار کند. به همین دلیل به پادوی وفادار خود اجازه داده‌اند با توسل به شعارهای پوچ، مطالبات مردم ایران و آزادی‌های اجتماعی را به سخره گیرد. میرحسین موسوی امروز سخن از «آزادی بیان» و «جمع‌آوری گشت ارشاد» به میان آورده تا «در باغ سبز» را به شوت و پرت‌ها نشان دهد:

«توقف گشت‌های ارشاد [...] حفظ آزادی فکر، بیان، مطبوعات، آزادی در نشر کتاب‌ها در چارچوب قانون [...] مبارزه با فساد [...] از دیگر برنامه‌هائی است که [موسوی] در صورت پیروزی به آن‌ها عمل خواهد کرد.»
منبع: فارس نیوز، مورخ 17 فروردین‌ماه سالجاری.

این سخنان را از زبان کسی می‌شنویم که طی دوران نخست وزیری‌اش نه تنها تعطیلی دانشگاه‌ها را تداوم بخشید، و تمامی رسانه‌ها را به تیغ سانسورچی‌های وزارت ارشاد گرفتار کرد که هزاران جوان ایرانی را به جوخة اعدام سپرد. این سخنان را از زبان کسی می‌شنویم که در کنار اکبر بهرمانی از شناخته شده‌ترین عوامل آمریکا در گسترش سرکوب، ترویج فساد مالی و چپاول در کشورمان به شمار می‌رود. موسوی همان کسی است که به بهانة مبارزه با امپریالیسم مدت 8 سال از جنگی دفاع کرد که منافع ‌آن فقط نصیب امپریالیسم می‌شد. موسوی همان کسی است که به کمک گروه بهزاد نبوی 8 سال بازارسیاه، دلالی و تجارت قاچاق را در داخل کشور سازمان داد. موسوی همان کسی است که اخیراً با احداث «خط لولة صلح» هم مخالفت کرد، چرا که احداث این خط لوله محدودة قاچاق مواد مخدر، تجارت برده و قاچاق اسلحه در بلوچستان ایران و پاکستان را تهدید می‌کند. «آزادی بیان» در قاموس چنین جنایتکار شناخته شده‌ای چه مفهومی جز توهین به ملت ایران می‌تواند داشته باشد؟ امثال موسوی از «آزادی بیان» فقط آزادی بیان مزدوران استعمار، یا بهتر بگوئیم سرکوب و چپاول را می‌شناسند.

البته «آزادی بیان» و ... و این وعده‌های «سرخرمن» برای جذب هالوها به صندوق‌های مارگیری است. چون جمع‌آوری اوباش گشت ارشاد و دیگر گروه‌های سرکوب استعماری به ارادة رئیس دولت مفلوک جمکران نخواهد بود، این «گشت‌ها» نظارت امپریالیسم جهانی بر روند چپاول ثروت‌های ملی و تمدید سرکوب فرهنگی یک ملت است؛ به خواست اربابان این حکومت در غرب بستگی دارد. حال فرض کنیم که موسوی با 90 درصد آراء «انتصاب» شود، فرمان جمع آوری گشت‌های ارشاد را هم صادر کند و گشت‌های ارشاد چند روزی از صحنه خارج شوند. سناریوی پس از صدور فرمان 8 ماده‌ای خمینی می‌تواند به سادگی تکرار شود.

به این ترتیب که لباس‌شخصی‌های ساواک و شهربانی، همان‌ها که سی سال است با شعار الله‌اکبر و نبرد با اسرائیل نان می‌خورند، جهت اجرای «عملیات» لات‌بازی و ایجاد مزاحمت برای مردم در شهرها، به ویژه در تهران کارت سفید دریافت خواهند کرد. یکی دو روز که از این «عملیات مردمی» بگذرد، خواهیم دید که همین موسوی مانند رهبرکبیر ناچار می‌شود از گشت‌های ارشاد دعوت کند کار خود را از سرگیرند، چرا که نظم عمومی «مختل» شده، و افرادی برای «مردم مسلمان و نو‌امیس‌شان» ایجاد مزاحمت می‌کنند، و این امر هم «خلاف اسلام» است!

این همان شرایطی است که پس از صدور فرمان 8 ماده‌ا‌ی خمینی پیش آمد. اراذل و اوباش ساواک و سپاه پاسداران را برای لات‌بازی به خیابان‌ها‌ فرستادند، و اینان بدون اینکه مأموران انتظامی کوچکترین مزاحمتی برایشان فراهم آورند، صحنة شهرها را به اشغال خود درآوردند. امام سیزدهم هم مجبور شد بیانیة خود را پس بگیرد! در واقع اگر حاکمیت جمکران ادارة امور کشور را به دست می‌داشت می‌بایست نیروهای انتظامی نظم اجتماع و امنیت مردم را تأمین می‌کردند، نه اینکه «رهبر کبیر» و دولت «انقلاب» در برابر مشتی اوباش عقب‌نشینی کنند. ولی دیدیم که چنین نشد. چرا که در ایران نیروهای انتظامی مانند دیگر نیروهای «نظامی‌ ـ امنیتی» از استعمار دستور می‌گیرند نه از دولت و «دولت‌مردان»! و به همین دلیل است که وظیفه‌ای نیز جز سرکوب ملت ندارند. سرکوبی که می‌تواند به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم اعمال شود.

سرکوب مستقیم توسط نیروهای دولت تحت عنوان گشت ارشاد یا دیگر انواع «گشت‌الله» صورت می‌گیرد. در این نوع سرکوب مردم بی‌دفاع در برابر مأمور مسلح و غیرمسئول قرار می‌گیرند. و اما نوع دوم سرکوب مردم را در برابر اوباش قرار می‌دهد که به طریق اولی مسئولیتی هم نخواهند داشت، و کسی هم آنان را به دولت منسوب نمی‌کند. البته سابقة این شیوة سرکوب در ایران به دوران فتوی میرزای شیرازی باز می‌گردد، که تداوم آنرا در نهضت ملی شدن نفت، «قیام» 28 مرداد،‌ «قیام» پانزده خرداد، و حرکت‌های به اصطلاح «مردمی» که به انقلاب شکوهمند ژنرال هویزر منجر شد و تظاهرات «مردم همیشه در صحنه»، به ویژه در دوران اصلاح‌طلبی شاهد بوده‌ایم. ظاهراً میرحسین موسوی و اربابان‌اش می‌پندارند که ما ملت فراموشی گرفته‌ایم و دوران پرافتخار صدارت شیخ مهدی بازرگان را فراموش کرده‌ایم. روزهائی که ماشالله قصاب‌ها در خیابان‌های شهر در کمال «استقلال» و «آزادی»، قلم‌ها را «اصلاح» می‌کردند، به دفاتر روزنامه‌ها حمله می‌کردند و بلوا می‌آفریدند تا آزادی بیان مطلوب اربابان حکومت اسلامی را تأمین کنند.

و اما گنده‌گوئی‌های موسوی به این مختصر محدود نمی‌‌شود. میرحسین موسوی از اینکه با پرداخت کمک به مردم آنان را «تحقیر» می‌کنند، گلایه هم دارد! به نظر ما بهتر است مردم به خرید و فروش کوپن کالاهای وارداتی از ترکیه و امارات بپردازند و حق و حساب کمیته‌چی‌ها را هم فراموش نکنند تا سرافراز باشند. به راستی چه تحقیری بالاتر از اینکه یک خرده‌پای «شریف» ساواک شاهنشاهی، یک شبه «انقلابی» و ضدامپریالیست از آب درآید و امروز هم به ملت ایران «لطف» کرده وعدة «آزادی بیان» بدهد، آنهم نه هر آزادی بیانی، آزادی بیان در چارچوب قانون توحش اسلام! یعنی همان کشک خودمان!

موسوی از جمع آوری اوباش نیز ابراز نارضایتی کرده و می‌توان حدس زد که با پیروزی وی در مسابقات مارگیری، «مردم همیشه در صحنه» یعنی همان بوزینه‌های کفن‌پوش به همراه «مادران صلح» در هر کوی و برزن «آزادی بیان» را برایمان از نو «تعریف» خواهند کرد. چرا که میرحسین موسوی می‌خواهد چهرة اسلام را در جهان «احیاء» کند.

البته بلبل زبانی‌های موسوی دلیل دارد. حسین اوباما، رئیس جمهور آمریکا و راسموسن، دبیرکل آیندة سازمان ناتو، در ترکیه حضور یافته‌ و هر دو به اسلام نوازی مشغول شده‌اند. اوباما می‌گوید: «ما هیچ جنگی با جهان اسلام نداشته و نخواهیم داشت»، و این سخنان نورانی در حنازرچوبه، مورخ 6 آوریل منعکس شده! البته ما هم می‌دانیم آمریکا هیچ جنگی با اسلام ندارد، چون اسلام بهترین ابزار چپاول کشورهای مسلمان‌نشین است. و همچنانکه در ایران، عراق و افغانستان شاهدیم، جنگ آمریکا با ملت‌هاست نه با اسلام. در غیراینصورت اوباش پنتاگون برای استقرار حکومت‌های اسلامی در عراق و افغانستان به منطقه لشکرکشی نمی‌کردند.

به گزارش نووستی، مورخ 17 فروردین‌ماه سالجاری، «آندرس فوگ راسموسن»، دبیرکل تازه‌نفس ناتو امروز در همایش ائتلاف تمدن‌ها در استانبول اظهار داشت:

«یکی ازاولویت‌ها در فعالیت من، برقراری و توسعة دیالوگ با جهان اسلام خواهد بود. من به دیدگاه‌های دینی و آزادی احترام می‌گذارم.»


آری این چنین است که می‌بینیم راسموسن هم به ستایش از گفتگوی توحش‌ها پرداخته، می‌گوید ما به «دیدگاه‌های دینی» و آزادی احترام می‌گذاریم! به عبارت دیگر از امروز «باور» به توهمات دین هم نوعی «دیدگاه» و «بینش» به شمار خواهد رفت که نه بر پایة ترس و توهمات و سنت‌های مقدس که بر اساس «تفکرانسانی» پایه‌ریزی شده! از زبان دبیرکل ناتو در واقع همان می‌شنویم که سال‌هاست در تبلیغات «ساتاس»، و نمازهای جمعة اوباش‌الله به خورد ما ملت داده می‌شود. فراموش نکنیم، کالای بنجل تبلیغات اسلامی از تولیدات «فرهنگی» ناتو است. ما هم می‌دانیم که راسموسن مانند کارفرمایان‌اش به اسلام احترام می‌گذارد، تا بتواند کشورهای مسلمان‌نشین را تا حدامکان و در کمال «آزادی» غارت کند. در واقع سازمان ناتو به این دلیل به ادیان، به ویژه به دین «مبین» اسلام احترام می‌گذارد که اسلام هم به «آزادی» سازمان ناتو برای چپاول احترام خواهد گذاشت. این است حکمت پشتیبانی بی‌قید و شرط آنگلوساکسون‌ها از حکومت‌های اسلامی و اسلام‌گرایان.

و میرحسین موسوی هم به مصداق «سگ در خانة ارباب شیر است»، از حضور اربابان در ترکیه احساس «قدرت» کرده، و خلاصه در نشست مطبوعاتی خود، گشت ارشاد جمع می‌کند و آزادی بیان «اعطا» می‌کند! بله، ما با آنچه از این جانور وحشی دیده‌ایم، می‌باید بپذیریم که ایشان هم مانند خمینی مسلماً می‌دانند «آزادی بیان» چیست! ولی مهم‌ترین بخش سخنان موسوی نفت و بانک مرکزی را شامل می‌شود!

موسوی می‌گوید، عدم رشد سرمایه‌گذاری به دلیل تعویض مکرر رؤسای بانک مرکزی است! می‌بینیم که میرحسین نه تنها در زمینة «آزادی» صاحبنظر شده که در عرصة اقتصاد هم غوغا می‌کند. گویا هنوز نمی‌داند بانک مرکزی جمکران باید از سیاست بانک مرکزی آمریکا پیروی کند. نخست وزیر دوران جنگ 8 ساله سپس خواهان بهبود «فضای کسب و کار» شده و تأکید فرموده، مافیای نفتی توهمی بیش نیست. خلاصه ایشان می‌گویند، بیهوده وقت‌تان را تلف نکنید تا مافیای نفتی بیابید، چون ریش‌کثیف میرحسین موسوی و کلة کچل بهزاد نبوی را در مافیای کذا مشاهده خواهید کرد. پس بهتر است بجای جستجوی مافیای نفتی با فساد مبارزه کنیم، آنهم از طریق گردش آزاد اطلاعات در جامعه:

«باید جلوی فساد مالی را بگیریم و نباید به دنبال مافیای نفتی خیالی باشیم و دستیابی به همه اینها از طریق گردش آزاد اطلاعات در جامعه امکانپذیر است.»

نمونة گردش آزاد اطلاعات را در ادامة سخنان موسوی آشکارا مشاهده می‌کنیم. آنجا که در پاسخ به یکی از خبرنگاران در مورد عدم انتشار اخبار جریان «مک فارلین» می‌گوید، افرادی که با مک فارلین مذاکره کردند نباید معرفی شوند! چون اکبر بهرمانی گفته کل کارکنان وزارت اطلاعات در این مذاکرات شرکت داشتند و امام راحل هم تأکید فرمودند که هیچکس نباید از این مسئله سوءاستفاده کند:

«این چه نوع آشکارسازی است و بنده به عنوان مرید امام به شما می‌گویم که اگر به ایشان معتقد هستید به حرف‌های حضرت امام توجه کنید.»

بله اینجا بود که راسموسن از شدت خنده در استانبول از پله‌های هتل سقوط کرد و 4 ساعت در بیمارستان گذراند. به گزارش حنازرچوبه، مورخ 17 فروردین‌ماه، بعد از ظهر امروز دبیرکل جدید ناتو، با کتف باندپیچی شده در نشست امروز ائتلاف تمدن‌ها حضور یافت.

راسموسن را گفتند بر تو چه گذشت؟ گفت، به عنوان مرید امام به شما می‌گویم یکی ازاولویت‌ها در فعالیت من، برقراری و توسعة دیالوگ با جهان اسلام خواهد بود. من به دیدگاه‌های میرحسین احترام می‌گذارم، توقف گشت‌های ارشاد [...] حفظ آزادی بیان، آزادی نشر کتاب در چارچوب قانون [...] مبارزه با فساد [...] از دیگر شعارهائی است که برای پیروزی موسوی لازم می‌دانم، مافیای نفتی هم توهمی بیش نیست. به حرف‌های حضرت امام توجه کنید که از پله‌ها نیفتید!




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

...

یکشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۸



روشنفکرالله!


...
«مارکس [...] حقوق بشر [...] را امور روبنائی به شمار می‌آورد که اهمیت دادن به [آن] جز وقت تلف کردن نخواهد بود [...] این به اصطلاح حقوق ‌بشر در تمایز با حقوق شهروند، چیزی نیست جز حقوق اعضای جامعة مدنی، یعنی انسان خودپرست، انسان جداشده از [...] جماعت. هیچیک از مواد به اصطلاح حقوق بشر از انسان به عنوان عضو جامعة مدنی یعنی فرد فرو رفته در خود و اسیر منافع و هوس‌های شخصی و جدا از جماعت فراتر نمی‌رود[...]»

این مهملات آخوندی بخشی است از مقالة وزین پاسدار اکبرگنجی که در سایت بلاهت پرور «زمانه» انتشار یافته. به یاد داشته باشیم که امروز 126 سال از مرگ کارل مارکس می‌گذرد و عمر اعلامیة جهانی‌حقوق بشر هنوز به هفتاد هم نرسیده! مارکس در تاریخ 14 مارس 1883 میلادی درگذشت. این ترهات پراکنی بر ضد حقوق بشر به دلیل تزلزل جایگاه نعلین‌ها در ایران است. و به همین دلیل صفوف دین‌فروشان و دیگر جیره‌خواران استعمار در داخل و خارج برای ترویج «عوامگرائی» فشرده‌تر شده.

نزدیک‌شدن مخالف‌نمایان حکومت جمکران یا همان گروه‌های برانداز به یکدیگر از پیامدهای ملموس نشست گروه 20 در لندن به شمار می‌رود. به همین دلیل است که جای شعارهای گروه‌های لات‌الله، داس‌الله و روشنفکرالله در داخل و خارج مرزها با یکدیگر عوض شده. گورکن‌ها به شعارهای «بومی» از قبیل «خلیج همیشه فارس» روی آورده‌اند، «لات‌الله» ساکن ینگه‌دنیا برای نفی همزمان حقوق بشر و مارکسیسم جهت توجیه پوپولیسم و عوامگرائی به دامان تحلیل‌‌های شکمی «داس‌الله» پناه برده‌اند و روشنفکرالله فکل‌کراواتی ساکن غرب به شیپور تبلیغاتی فاشیست‌مسلمان‌های جمکران تبدیل شده‌.

در وبلاگ «خلیج و پارس» با اشاره به وقوقیة جمعه، چهاردهم فروردین‌ماه گفتیم که فرسایش مقدسات «دینی» باعث شده تا «ساتاس» شعارهای استعماری اربابان حکومت جمکران را حول محور «مقدسات بومی» متمرکز کند. به همین دلیل روضه خوان‌ها از «دین پرستی» به «میهن پرستی» روی آورده‌اند. در راستای همین چرخش عوامفریبانه، پاسدار اکبر هم بررسی اسلام و قرآن و «وحی» و «الهام» را رها کرده به «اقتصاد‌دان» تبدیل شده! ترهات پاسداراکبر طبق معمول در سایت «زمانه»، پایگاه عقیدتی ایشان انتشار یافته. غلامبچة اکبر بهرمانی برای بررسی «علمی» شرایط اقتصادی امروز آمریکا، به سراغ «18 برومر، لوئی بناپارت» ترجمة «باقر پرهام» خودمان رفته! و می‌گوید، «مارکس نتوانست بحران اقتصادی امروز را پیش‌بینی کند.»

دلیل این است که پاسداراکبر به دلیل فقرفرهنگی ویژة نخبگان جمکران نمی‌داند مارکس در مورد اقتصاد یک کشور مشخص صنعتی، در یک زمان مشخص سخن گفته. مارکس ادعای «پیامبری» نکرده، «دین» نوینی هم نیاورده. مارکس گوی بلورین نداشته و مدعی شناخت آیندة جهان هم نبوده. آبدارخانة «هوور» بهتر است تبلیغات ابلهانة خود را تعطیل کند، چرا که عمر مک‌کارتیسم، حتی در آمریکا هم به پایان رسیده.

البته این ترجمة «18 برومر، لوئی بناپارت» یکی از منابع جادوئی «داس‌الله» برای تحریف مارکسیسم به شمار می‌رود. سپیده صلح‌جو، بیژن بیقرار و دیگر اصحاب داس آیات الهی و مبهم مقالات «پوپولیست» خود را از همین منبع بسیار «معتبر» استخراج می‌کنند. پس مقالة مضحک پاسداراکبر را در همینجا رها می‌کنیم و می‌پردازیم به سخنان جناب دکتر مهرداد درویش‌پور که شعار «فاشیست‌ ـ مسلمان‌ها» را با فکل و کراوات تداوم می‌بخشند. از قضای روزگار این سخنان نیز در سایت زمانه انتشار یافته و مکمل مقالة ابله‌پسند و عامیانة پاسداراکبر است. پاسدار اکبر همزمان با تخطئة فردگرائی، چارچوب فلسفی لیبرالیسم، به تحریف مارکسیسم و نفی حقوق‌ بشر از زبان مارکس مشغول شده! جناب درویش‌پور نیز با نفی مادیات، و قدرت اقتصادی به طبل زدن برای اسلام و مسلمانی قیام کرده‌اند، و در این راستا ذهنیت را جانشین «قانون» می‌کنند. حضرت درویش‌پور حقوق برابر زن و مرد را که باید توسط «قانون» تضمین شود، به اعتقادات دینی و باورها مرتبط کرده، می‌فرمایند:
«فرد می‌تواند مسلمان باشد و همچنان به برابری زن و مرد معتقد باشد.»

البته فکر نکنید مهرداد درویش‌پور از اعضاء سپاه پاسداران جمکران است، ابداً! می‌گویند ایشان در دانشگاه سوئد «جامعه شناسی» هم تدریس می‌‌فرمایند! چنین «استاد» فرهیخته‌ای منطقاً می‌باید بداند که مسئلة برابری حقوق زن و مرد نمی‌تواند «چارچوب» دینی داشته باشد، چون این «روابط» نوین و معاصر است و نهایت امر می‌باید در یک چارچوب حقوقی خارج از «اعتقادات» و «باورها» مورد بررسی قرار گیرد! اگر حقوق زن و مرد در ایران بر اساس قوانینی انسان‌محور تدوین شود، اسلام آقای درویش‌پور خدشه‌دار نخواهد شد. چرا که در یک حاکمیت دمکراتیک و در چارچوب قوانین انسان‌محور، هیچکس مزاحم اعتقادات مذهبی «دکتر» درویش‌پور و شرکایشان نمی‌شود. ولی قوانین در یک جامعة دمکراتیک بر اساس «باورها»، «توهمات» یا «اعتقادات دینی» خلق‌الله تدوین نمی‌شود و به طریق اولی با چنین توهماتی کاملاً بیگانه است!

باید از آقای «دکتر» پرسید، مگر در کشور سوئد، هلند و فرانسه مردم اعتقادات مذهبی ندارند؟ و یا اینکه آقای «دکتر» پس از «تحقیقات» عمیق جامعه‌شناسانه به این نتیجه رسیده‌اند که همة مردم در این کشورها به حقوق برابر زن و مرد معتقدند؟ مسلماً چنین نیست. قوانین در این کشورها زن را، به عنوان یک انسان، برخوردار از حق و حقوق برابر با مرد می‌شناسد، و پایمال شدن حقوق زن را مجاز نمی‌داند. در نتیجه اگر حقوق زنان در کشورهای پیشرفته رعایت می‌شود تنها به این دلیل است که قانون از این حقوق پشتیبانی می‌کند، نه اینکه «ذهنیت» و «نگاه» مردم متضمن آزادی زنان باشد!

البته «دکتر» درویش‌پور به این مختصر اکتفا نمی‌کنند. ایشان روابط غیر متعارف جنسی را نیز نشان آزادی و آگاهی زنان ایران می‌دانند. ایشان می‌فرمایند اگر زنی ازدواج کند و با فرد یا افراد دیگری رابطة جنسی برقرار نماید خیلی مدرن است و به خودآگاهی جنسی رسیده و خلاصه با توجه به اینکه چنین روابطی در ایران مشاهده می‌شود، می‌توان گفت که:

«سرکوب جنسی نتوانسته هنجارهای سنتی را در جامعه تحکیم کند [...] و این تمنای آزادی جنسی در جامعه [...] بسیار گسترده‌تر از هر زمان دیگری است [...] بخشی از زنان مهاجر به یک خودآگاهی جنسی رسیده‌اند [...] اینکه خیلی از زنان ضرورتاً رابطة خود را تنها در قالب ازدواج خلاصه نمی‌کنند، دوست پسر می‌گیرند یا روابط متعددی برقرار می‌کنند، نشانة بخشی از خودآگاهی جنسی است[...]»


بله! زمانی که زن ایرانی همچون آخوندها و اوباش حوزه و بازار اسیر پائین‌تنه باشد، به زعم آقای دکتر «خودآگاهی جنسی» به دست آورده! البته ما ناچاریم حضور «پروفسور» درویش‌پور عرض کنیم، این «خودآگاهی» در کشور ایران همواره وجود داشته. چرا که آنچه زنان ایران را از این قماش «خودآگاهی‌ها» منع می‌کند، مسئلة حفظ بکارت است. پس از ازدواج مشکل بسیاری از زنان «حل» می‌شود، و بودند و هستند زنان ایرانی که منتظر حکومت اسلامی هم نشدند و توانستند به مرحلة بسیار بالائی از «خودآگاهی جنسی» برسند! ولی ایجاد ارتباط جنسی موازی را نمی‌توان «خودآگاهی جنسی» تعریف کرد! در کمال تأسف چنین برخوردی عدم تعهد فرد نسبت به همسر است. و «بی‌توجهی» به این تعهدات اخلاقی را نمی‌توان «خودآگاهی» خواند؛ بیشتر بی‌بندوباری، و بی‌احترامی به خود و اطرافیان است. حتی در جوامع پیشرفتة اروپا نیز مرد می‌تواند به دلیل وجود چنین خودآگاهی‌هائی «قرارداد ازدواج» را لغو کند! و اگر میزان خودآگاهی خیلی بالا باشد، زن به دلیل عدم صلاحیت اخلاقی حتی از حق طبیعی حضانت فرزندان نیز محروم خواهد شد.

جناب درویش‌پور شاید نمی‌دانند که استقرار یک حاکمیت انسان‌محور در جامعه به هیچ عنوان به معنای اخلاق‌زدائی در روابط میان افراد جامعه نیست. و اگر حقوق افراد در یک جامعة دمکراتیک به رسمیت شناخته می‌شود بنیادهای این جامعه نمی‌تواند خارج از چارچوب قوانین قرار گیرد. روشن‌تر بگوئیم اگر در چارچوب یک توافق دو سویه زن و مرد هر دو ارتباط موازی را ببپذیرند، قانون متعرض آنان نخواهد شد، چرا که حریم خصوصی به رسمیت شناخته می‌شود، ولی اگر یکی از طرفین چنین روابطی را نپذیرد، می‌تواند از همسر خود به دادگاه شکایت کند، و دادگاه به این شکایت رسیدگی خواهد کرد.

این مسئله هیچ ارتباطی با «سنت و مدرنیته» نیز ندارد. مباحثی که جناب درویش‌پور به پیروی از ترهات سروش می‌کوشند آنان را در تقابل با یکدیگر قرار دهند. «مدرنیته» تا آنجا که ما می‌دانیم با «سنت مقدس» در تقابل قرار می‌گیرد، نه با «سنت». از این گذشته در جوامع پیشرفتة غرب ایجاد روابط موازی را نشان پیشرفت و ترقی نمی‌دانند، مسائل جنسی بسیار پیچیده‌تر از آن است که جناب درویش پور می‌نمایانند. اگر برای امثال فاطمه مرنیسی سکسوالیته را امام محمد غزالی تعریف فرموده، در جوامع غرب سکسوالیته را «فروید» در ارتباط مستقیم با ساختار شخصیتی تعریف می‌کند. یادآور شویم جناب پروفسور درویش پور سخت در اشتباه‌اند، اگر می‌پندارند که مسائل جنسی زنان در چارچوب حجاب و بی‌حجابی قرار می‌گیرد:

«در میان ایرانیان مهاجر غرب اگر حجاب بیرونی برچیده شده، هنوز حجاب درونی بسیار نیرومند است و بسیاری از ترس قضاوت اجتماع آنچنان که باید و شاید میل به سروری بر بدن و سکسوالیتة خود را به راحتی پاسخ نمی‌دهند.»


در ادامة این سخنان نغز، مهرداد درویش‌پور تعریف نوینی از «روشنفکر» به عنوان جیره‌خوار قدرت نیز ارائه می‌کند. او می‌گوید، روشنفکر می‌تواند پدرسالاری را «توجیه» کند! گویا در قاموس حضرت درویش‌پور استدلال منطقی اصولاً محلی از اعراب ندارد! چرا که بر اساس «تفکرات» ایشان، یک روند «توجیهی» صرفاً با تکیه بر «ابهام» و «تقدس» می‌تواند امکانپذیر ‌شود! در واقع کسی که پدرسالاری را «توجیه» می‌کند، طرفدار نگرش دینی و مذهبی بر روابط اجتماعی است. و این قماش توجیه‌کننده نمی‌تواند روشنفکر باشد.

در تاریخ معاصر این جماعت خودفروخته کار خود را در «حلقة فرانکفورت» آغاز کردند، تا برای «توجیه» فاشیسم یک چارچوب شبه ‌فلسفی عوامفریبانه دست‌وپا کنند. چنین افرادی را نمی‌توان «روشنفکر» ‌خواند، اینان «فعلة فاشیسم» و کارگزار سلطه‌اند. هم اینان‌اند که تا دیروز استالینیسم را به عنوان «مارکسیسم» توجیه می‌کردند! امروز هم این جماعت می‌توانند پدرسالاری را «توجیه» کنند، چرا که پدرسالاری در چارچوب تفکر دینی قرار می‌گیرد، و دین بنابرتعریف «انسان‌ستیز» است، همچون فاشیسم و استالینیسم:‌

«زبان مهیب روشنفکران می‌تواند پدرسالاری را توجیه کند.»

هر چند «زبان مهیب» درویش‌پور می‌خواهد «آزادی زنان» را به «روابط جنسی» لجام گسیخته محدود کند،‌ ولی این روشنفکر فرهیخته علیرغم تلاش فراوان نمی‌تواند توحش حاکم بر جامعة ایران را توجیه کند. چرا که آنچه در ایران می‌گذرد، توحش استعماری است که در پس پردة توحش دینی پنهان شده. همچنانکه در افغانستان نیز سازمان ناتو در پناه دولت حمیدکرزای منافع خود را تأمین می‌کند.

در پی عدم دخالت پلیس و رعایت «آزادی بیان» جهت کاسورهای دولتی، برای تخریب اماکن عمومی در استراسبورگ، «کلود گنا»، دبیرکل کاخ ریاست جمهوری فرانسه فرمودند، «پلیس که نمی‌تواند در همه جا حضور داشته باشد!» البته ایشان یک سخنرانی مفصل کرده‌اند که در سایت فیگارو مورخ 5 آوریل 2009 منتشر شده، ولی ما به نقل همین یک جملة کوتاه و بیشرمانه اکتفا می‌کنیم. پلیس در شهر استراسبورگ در جائی متمرکز شده بود که مردم بدون کوکتل مولوتف، بدون عربده‌جوئی و پرتاب سنگ به پلیس،‌ با مجوز وزارت کشور برای ابراز مخالفت با سازمان جنگ افروز ناتو در یک «تجمع آرام» شرکت کرده بودند، آنجا که خودی‌ها به تخریب مشغول بودند پلیس حضور نداشت!

و اما پیرامون وبلاگ «خلیج و پارس» توضیح دهیم که خلیج نیلگون فارس فقط روی نقشه متعلق به کشور ایران است. در واقع خلیج مذکور که بهانة پارس کردن گورکن‌ها یعنی فاشیست‌های «متدین» شده از دورة کلنل اسلام‌پناه آیرون‌ساید ابزاری است جهت عربده‌جوئی فاشیست‌های «بومی». به عبارت دیگر «میهن‌پرستان» سخت به «نام» خلیج فارس چسبیده‌اند، و هیچ اهمیتی هم نمی‌دهند که این خلیج در واقع تحت کنترل آنگلوساکسون‌ها باشد. گورکن‌ها هم که امروز باد را در بادبان «مقدسات بومی» دیده‌اند، با حفظ مقدسات دینی‌شان با نعلین‌های کثیف وارد خلیج فارس شده، به پارس کردن مشغول‌ شده‌اند. اینان می‌پندارند امروز هم بساط، بساط سی‌سال پیش است که آخوند جماعت بتواند «در کنار مردم» قرار گرفته از مطالبات مردم بهره‌برداری‌های سیاسی کند. در هر حال «نام» خلیج فارس را هیچکس نمی‌تواند تغییر دهد. بهتر است فعلة فاشیسم به ویژه در «ساتاس» خفقان اختیار کنند، خلیج کذا در واقع «خلیج تاراج پارس» و کل منطقه است. البته امروز که حضور «توتال» در جمکران منتفی شده، ممکن است از شدت تاراج کمی کاسته شود. چرا که طی سه دهة اخیر شرکت توتال، از حامیان طراز اول گورکن‌ها بود.

بله می‌بینیم که نیکولا سرکوزی بی‌جهت برای حمید کرزای شاخ و شانه نمی‌کشد. سازمان ناتو در مورد حقوق بشر نه تنها در افغانستان که در اروپا هم کوتاه نمی‌آید! نمونه‌اش تهاجم پلیس به تجمع مجاز و باز گذاردن دست «کاسورها» در استراسبورگ است. نمونه‌اش، کشف 24 کودک 10 تا 15 سالة افغان در دالان‌های اگو در شهر رم است! نمونه‌اش، سرگردانی پناهجویان ایرانی، افغان، عراقی و آفریقائی در منطقة‌ 10 پایتخت فرانسه است. نمونه‌اش یافتن جسد یکی از همین پناهجویان در تونل مانش است. گویا پناهجوی مذکور قصد داشته از فرانسه خود را به بهشت انگلستان برساند. همة این «اخبار» حقوق‌بشرنواز در «لوموند» و «فیگارو» مورخ 5 آوریل انتشار یافته. آسوده‌ بخوابید! «ناتو» بیدار است، هر چند که دیگر نمی‌تواند از نعلین‌ها حمایت کند.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...