یکشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۸



روشنفکرالله!


...
«مارکس [...] حقوق بشر [...] را امور روبنائی به شمار می‌آورد که اهمیت دادن به [آن] جز وقت تلف کردن نخواهد بود [...] این به اصطلاح حقوق ‌بشر در تمایز با حقوق شهروند، چیزی نیست جز حقوق اعضای جامعة مدنی، یعنی انسان خودپرست، انسان جداشده از [...] جماعت. هیچیک از مواد به اصطلاح حقوق بشر از انسان به عنوان عضو جامعة مدنی یعنی فرد فرو رفته در خود و اسیر منافع و هوس‌های شخصی و جدا از جماعت فراتر نمی‌رود[...]»

این مهملات آخوندی بخشی است از مقالة وزین پاسدار اکبرگنجی که در سایت بلاهت پرور «زمانه» انتشار یافته. به یاد داشته باشیم که امروز 126 سال از مرگ کارل مارکس می‌گذرد و عمر اعلامیة جهانی‌حقوق بشر هنوز به هفتاد هم نرسیده! مارکس در تاریخ 14 مارس 1883 میلادی درگذشت. این ترهات پراکنی بر ضد حقوق بشر به دلیل تزلزل جایگاه نعلین‌ها در ایران است. و به همین دلیل صفوف دین‌فروشان و دیگر جیره‌خواران استعمار در داخل و خارج برای ترویج «عوامگرائی» فشرده‌تر شده.

نزدیک‌شدن مخالف‌نمایان حکومت جمکران یا همان گروه‌های برانداز به یکدیگر از پیامدهای ملموس نشست گروه 20 در لندن به شمار می‌رود. به همین دلیل است که جای شعارهای گروه‌های لات‌الله، داس‌الله و روشنفکرالله در داخل و خارج مرزها با یکدیگر عوض شده. گورکن‌ها به شعارهای «بومی» از قبیل «خلیج همیشه فارس» روی آورده‌اند، «لات‌الله» ساکن ینگه‌دنیا برای نفی همزمان حقوق بشر و مارکسیسم جهت توجیه پوپولیسم و عوامگرائی به دامان تحلیل‌‌های شکمی «داس‌الله» پناه برده‌اند و روشنفکرالله فکل‌کراواتی ساکن غرب به شیپور تبلیغاتی فاشیست‌مسلمان‌های جمکران تبدیل شده‌.

در وبلاگ «خلیج و پارس» با اشاره به وقوقیة جمعه، چهاردهم فروردین‌ماه گفتیم که فرسایش مقدسات «دینی» باعث شده تا «ساتاس» شعارهای استعماری اربابان حکومت جمکران را حول محور «مقدسات بومی» متمرکز کند. به همین دلیل روضه خوان‌ها از «دین پرستی» به «میهن پرستی» روی آورده‌اند. در راستای همین چرخش عوامفریبانه، پاسدار اکبر هم بررسی اسلام و قرآن و «وحی» و «الهام» را رها کرده به «اقتصاد‌دان» تبدیل شده! ترهات پاسداراکبر طبق معمول در سایت «زمانه»، پایگاه عقیدتی ایشان انتشار یافته. غلامبچة اکبر بهرمانی برای بررسی «علمی» شرایط اقتصادی امروز آمریکا، به سراغ «18 برومر، لوئی بناپارت» ترجمة «باقر پرهام» خودمان رفته! و می‌گوید، «مارکس نتوانست بحران اقتصادی امروز را پیش‌بینی کند.»

دلیل این است که پاسداراکبر به دلیل فقرفرهنگی ویژة نخبگان جمکران نمی‌داند مارکس در مورد اقتصاد یک کشور مشخص صنعتی، در یک زمان مشخص سخن گفته. مارکس ادعای «پیامبری» نکرده، «دین» نوینی هم نیاورده. مارکس گوی بلورین نداشته و مدعی شناخت آیندة جهان هم نبوده. آبدارخانة «هوور» بهتر است تبلیغات ابلهانة خود را تعطیل کند، چرا که عمر مک‌کارتیسم، حتی در آمریکا هم به پایان رسیده.

البته این ترجمة «18 برومر، لوئی بناپارت» یکی از منابع جادوئی «داس‌الله» برای تحریف مارکسیسم به شمار می‌رود. سپیده صلح‌جو، بیژن بیقرار و دیگر اصحاب داس آیات الهی و مبهم مقالات «پوپولیست» خود را از همین منبع بسیار «معتبر» استخراج می‌کنند. پس مقالة مضحک پاسداراکبر را در همینجا رها می‌کنیم و می‌پردازیم به سخنان جناب دکتر مهرداد درویش‌پور که شعار «فاشیست‌ ـ مسلمان‌ها» را با فکل و کراوات تداوم می‌بخشند. از قضای روزگار این سخنان نیز در سایت زمانه انتشار یافته و مکمل مقالة ابله‌پسند و عامیانة پاسداراکبر است. پاسدار اکبر همزمان با تخطئة فردگرائی، چارچوب فلسفی لیبرالیسم، به تحریف مارکسیسم و نفی حقوق‌ بشر از زبان مارکس مشغول شده! جناب درویش‌پور نیز با نفی مادیات، و قدرت اقتصادی به طبل زدن برای اسلام و مسلمانی قیام کرده‌اند، و در این راستا ذهنیت را جانشین «قانون» می‌کنند. حضرت درویش‌پور حقوق برابر زن و مرد را که باید توسط «قانون» تضمین شود، به اعتقادات دینی و باورها مرتبط کرده، می‌فرمایند:
«فرد می‌تواند مسلمان باشد و همچنان به برابری زن و مرد معتقد باشد.»

البته فکر نکنید مهرداد درویش‌پور از اعضاء سپاه پاسداران جمکران است، ابداً! می‌گویند ایشان در دانشگاه سوئد «جامعه شناسی» هم تدریس می‌‌فرمایند! چنین «استاد» فرهیخته‌ای منطقاً می‌باید بداند که مسئلة برابری حقوق زن و مرد نمی‌تواند «چارچوب» دینی داشته باشد، چون این «روابط» نوین و معاصر است و نهایت امر می‌باید در یک چارچوب حقوقی خارج از «اعتقادات» و «باورها» مورد بررسی قرار گیرد! اگر حقوق زن و مرد در ایران بر اساس قوانینی انسان‌محور تدوین شود، اسلام آقای درویش‌پور خدشه‌دار نخواهد شد. چرا که در یک حاکمیت دمکراتیک و در چارچوب قوانین انسان‌محور، هیچکس مزاحم اعتقادات مذهبی «دکتر» درویش‌پور و شرکایشان نمی‌شود. ولی قوانین در یک جامعة دمکراتیک بر اساس «باورها»، «توهمات» یا «اعتقادات دینی» خلق‌الله تدوین نمی‌شود و به طریق اولی با چنین توهماتی کاملاً بیگانه است!

باید از آقای «دکتر» پرسید، مگر در کشور سوئد، هلند و فرانسه مردم اعتقادات مذهبی ندارند؟ و یا اینکه آقای «دکتر» پس از «تحقیقات» عمیق جامعه‌شناسانه به این نتیجه رسیده‌اند که همة مردم در این کشورها به حقوق برابر زن و مرد معتقدند؟ مسلماً چنین نیست. قوانین در این کشورها زن را، به عنوان یک انسان، برخوردار از حق و حقوق برابر با مرد می‌شناسد، و پایمال شدن حقوق زن را مجاز نمی‌داند. در نتیجه اگر حقوق زنان در کشورهای پیشرفته رعایت می‌شود تنها به این دلیل است که قانون از این حقوق پشتیبانی می‌کند، نه اینکه «ذهنیت» و «نگاه» مردم متضمن آزادی زنان باشد!

البته «دکتر» درویش‌پور به این مختصر اکتفا نمی‌کنند. ایشان روابط غیر متعارف جنسی را نیز نشان آزادی و آگاهی زنان ایران می‌دانند. ایشان می‌فرمایند اگر زنی ازدواج کند و با فرد یا افراد دیگری رابطة جنسی برقرار نماید خیلی مدرن است و به خودآگاهی جنسی رسیده و خلاصه با توجه به اینکه چنین روابطی در ایران مشاهده می‌شود، می‌توان گفت که:

«سرکوب جنسی نتوانسته هنجارهای سنتی را در جامعه تحکیم کند [...] و این تمنای آزادی جنسی در جامعه [...] بسیار گسترده‌تر از هر زمان دیگری است [...] بخشی از زنان مهاجر به یک خودآگاهی جنسی رسیده‌اند [...] اینکه خیلی از زنان ضرورتاً رابطة خود را تنها در قالب ازدواج خلاصه نمی‌کنند، دوست پسر می‌گیرند یا روابط متعددی برقرار می‌کنند، نشانة بخشی از خودآگاهی جنسی است[...]»


بله! زمانی که زن ایرانی همچون آخوندها و اوباش حوزه و بازار اسیر پائین‌تنه باشد، به زعم آقای دکتر «خودآگاهی جنسی» به دست آورده! البته ما ناچاریم حضور «پروفسور» درویش‌پور عرض کنیم، این «خودآگاهی» در کشور ایران همواره وجود داشته. چرا که آنچه زنان ایران را از این قماش «خودآگاهی‌ها» منع می‌کند، مسئلة حفظ بکارت است. پس از ازدواج مشکل بسیاری از زنان «حل» می‌شود، و بودند و هستند زنان ایرانی که منتظر حکومت اسلامی هم نشدند و توانستند به مرحلة بسیار بالائی از «خودآگاهی جنسی» برسند! ولی ایجاد ارتباط جنسی موازی را نمی‌توان «خودآگاهی جنسی» تعریف کرد! در کمال تأسف چنین برخوردی عدم تعهد فرد نسبت به همسر است. و «بی‌توجهی» به این تعهدات اخلاقی را نمی‌توان «خودآگاهی» خواند؛ بیشتر بی‌بندوباری، و بی‌احترامی به خود و اطرافیان است. حتی در جوامع پیشرفتة اروپا نیز مرد می‌تواند به دلیل وجود چنین خودآگاهی‌هائی «قرارداد ازدواج» را لغو کند! و اگر میزان خودآگاهی خیلی بالا باشد، زن به دلیل عدم صلاحیت اخلاقی حتی از حق طبیعی حضانت فرزندان نیز محروم خواهد شد.

جناب درویش‌پور شاید نمی‌دانند که استقرار یک حاکمیت انسان‌محور در جامعه به هیچ عنوان به معنای اخلاق‌زدائی در روابط میان افراد جامعه نیست. و اگر حقوق افراد در یک جامعة دمکراتیک به رسمیت شناخته می‌شود بنیادهای این جامعه نمی‌تواند خارج از چارچوب قوانین قرار گیرد. روشن‌تر بگوئیم اگر در چارچوب یک توافق دو سویه زن و مرد هر دو ارتباط موازی را ببپذیرند، قانون متعرض آنان نخواهد شد، چرا که حریم خصوصی به رسمیت شناخته می‌شود، ولی اگر یکی از طرفین چنین روابطی را نپذیرد، می‌تواند از همسر خود به دادگاه شکایت کند، و دادگاه به این شکایت رسیدگی خواهد کرد.

این مسئله هیچ ارتباطی با «سنت و مدرنیته» نیز ندارد. مباحثی که جناب درویش‌پور به پیروی از ترهات سروش می‌کوشند آنان را در تقابل با یکدیگر قرار دهند. «مدرنیته» تا آنجا که ما می‌دانیم با «سنت مقدس» در تقابل قرار می‌گیرد، نه با «سنت». از این گذشته در جوامع پیشرفتة غرب ایجاد روابط موازی را نشان پیشرفت و ترقی نمی‌دانند، مسائل جنسی بسیار پیچیده‌تر از آن است که جناب درویش پور می‌نمایانند. اگر برای امثال فاطمه مرنیسی سکسوالیته را امام محمد غزالی تعریف فرموده، در جوامع غرب سکسوالیته را «فروید» در ارتباط مستقیم با ساختار شخصیتی تعریف می‌کند. یادآور شویم جناب پروفسور درویش پور سخت در اشتباه‌اند، اگر می‌پندارند که مسائل جنسی زنان در چارچوب حجاب و بی‌حجابی قرار می‌گیرد:

«در میان ایرانیان مهاجر غرب اگر حجاب بیرونی برچیده شده، هنوز حجاب درونی بسیار نیرومند است و بسیاری از ترس قضاوت اجتماع آنچنان که باید و شاید میل به سروری بر بدن و سکسوالیتة خود را به راحتی پاسخ نمی‌دهند.»


در ادامة این سخنان نغز، مهرداد درویش‌پور تعریف نوینی از «روشنفکر» به عنوان جیره‌خوار قدرت نیز ارائه می‌کند. او می‌گوید، روشنفکر می‌تواند پدرسالاری را «توجیه» کند! گویا در قاموس حضرت درویش‌پور استدلال منطقی اصولاً محلی از اعراب ندارد! چرا که بر اساس «تفکرات» ایشان، یک روند «توجیهی» صرفاً با تکیه بر «ابهام» و «تقدس» می‌تواند امکانپذیر ‌شود! در واقع کسی که پدرسالاری را «توجیه» می‌کند، طرفدار نگرش دینی و مذهبی بر روابط اجتماعی است. و این قماش توجیه‌کننده نمی‌تواند روشنفکر باشد.

در تاریخ معاصر این جماعت خودفروخته کار خود را در «حلقة فرانکفورت» آغاز کردند، تا برای «توجیه» فاشیسم یک چارچوب شبه ‌فلسفی عوامفریبانه دست‌وپا کنند. چنین افرادی را نمی‌توان «روشنفکر» ‌خواند، اینان «فعلة فاشیسم» و کارگزار سلطه‌اند. هم اینان‌اند که تا دیروز استالینیسم را به عنوان «مارکسیسم» توجیه می‌کردند! امروز هم این جماعت می‌توانند پدرسالاری را «توجیه» کنند، چرا که پدرسالاری در چارچوب تفکر دینی قرار می‌گیرد، و دین بنابرتعریف «انسان‌ستیز» است، همچون فاشیسم و استالینیسم:‌

«زبان مهیب روشنفکران می‌تواند پدرسالاری را توجیه کند.»

هر چند «زبان مهیب» درویش‌پور می‌خواهد «آزادی زنان» را به «روابط جنسی» لجام گسیخته محدود کند،‌ ولی این روشنفکر فرهیخته علیرغم تلاش فراوان نمی‌تواند توحش حاکم بر جامعة ایران را توجیه کند. چرا که آنچه در ایران می‌گذرد، توحش استعماری است که در پس پردة توحش دینی پنهان شده. همچنانکه در افغانستان نیز سازمان ناتو در پناه دولت حمیدکرزای منافع خود را تأمین می‌کند.

در پی عدم دخالت پلیس و رعایت «آزادی بیان» جهت کاسورهای دولتی، برای تخریب اماکن عمومی در استراسبورگ، «کلود گنا»، دبیرکل کاخ ریاست جمهوری فرانسه فرمودند، «پلیس که نمی‌تواند در همه جا حضور داشته باشد!» البته ایشان یک سخنرانی مفصل کرده‌اند که در سایت فیگارو مورخ 5 آوریل 2009 منتشر شده، ولی ما به نقل همین یک جملة کوتاه و بیشرمانه اکتفا می‌کنیم. پلیس در شهر استراسبورگ در جائی متمرکز شده بود که مردم بدون کوکتل مولوتف، بدون عربده‌جوئی و پرتاب سنگ به پلیس،‌ با مجوز وزارت کشور برای ابراز مخالفت با سازمان جنگ افروز ناتو در یک «تجمع آرام» شرکت کرده بودند، آنجا که خودی‌ها به تخریب مشغول بودند پلیس حضور نداشت!

و اما پیرامون وبلاگ «خلیج و پارس» توضیح دهیم که خلیج نیلگون فارس فقط روی نقشه متعلق به کشور ایران است. در واقع خلیج مذکور که بهانة پارس کردن گورکن‌ها یعنی فاشیست‌های «متدین» شده از دورة کلنل اسلام‌پناه آیرون‌ساید ابزاری است جهت عربده‌جوئی فاشیست‌های «بومی». به عبارت دیگر «میهن‌پرستان» سخت به «نام» خلیج فارس چسبیده‌اند، و هیچ اهمیتی هم نمی‌دهند که این خلیج در واقع تحت کنترل آنگلوساکسون‌ها باشد. گورکن‌ها هم که امروز باد را در بادبان «مقدسات بومی» دیده‌اند، با حفظ مقدسات دینی‌شان با نعلین‌های کثیف وارد خلیج فارس شده، به پارس کردن مشغول‌ شده‌اند. اینان می‌پندارند امروز هم بساط، بساط سی‌سال پیش است که آخوند جماعت بتواند «در کنار مردم» قرار گرفته از مطالبات مردم بهره‌برداری‌های سیاسی کند. در هر حال «نام» خلیج فارس را هیچکس نمی‌تواند تغییر دهد. بهتر است فعلة فاشیسم به ویژه در «ساتاس» خفقان اختیار کنند، خلیج کذا در واقع «خلیج تاراج پارس» و کل منطقه است. البته امروز که حضور «توتال» در جمکران منتفی شده، ممکن است از شدت تاراج کمی کاسته شود. چرا که طی سه دهة اخیر شرکت توتال، از حامیان طراز اول گورکن‌ها بود.

بله می‌بینیم که نیکولا سرکوزی بی‌جهت برای حمید کرزای شاخ و شانه نمی‌کشد. سازمان ناتو در مورد حقوق بشر نه تنها در افغانستان که در اروپا هم کوتاه نمی‌آید! نمونه‌اش تهاجم پلیس به تجمع مجاز و باز گذاردن دست «کاسورها» در استراسبورگ است. نمونه‌اش، کشف 24 کودک 10 تا 15 سالة افغان در دالان‌های اگو در شهر رم است! نمونه‌اش، سرگردانی پناهجویان ایرانی، افغان، عراقی و آفریقائی در منطقة‌ 10 پایتخت فرانسه است. نمونه‌اش یافتن جسد یکی از همین پناهجویان در تونل مانش است. گویا پناهجوی مذکور قصد داشته از فرانسه خود را به بهشت انگلستان برساند. همة این «اخبار» حقوق‌بشرنواز در «لوموند» و «فیگارو» مورخ 5 آوریل انتشار یافته. آسوده‌ بخوابید! «ناتو» بیدار است، هر چند که دیگر نمی‌تواند از نعلین‌ها حمایت کند.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت