شنبه، دی ۱۷، ۱۳۹۰



پس‌گویان!
...

 

بگو نیست خدائی جز ودکای یکتا تا رستگار شوی! 

به سلامتی شکست کودتا در ترکیه!  پس از شکست این کودتا بود که خبر حذف دلار از مبادلات تجاری ایران و روسیه نیز انتشار یافت و «حباب دلار» در ایران ترکید!   در گیرودار تلاش ارتش ناتو برای همین کودتای ناکام،   هم‌سوئی رهبر قلعة حیوانات با آش‌فروش‌ها پیرامون انسان «بدون جنسی‌ات» قرآنی نیز آشکار شد و ... و از همه مهم‌تر شیخ و شاه به یکدیگر پیوستند،   هر چند پیوندشان  شکمی از آب درآمد.  خلاصه شکست کودتای یانکی‌ها در ترکیه فواید بسیار داشت و همینجا بگوئیم،  «این هنوز از نتایج سحر است!»      

سال 2012 برای یانکی‌ها و متحدان‌شان جز رسوائی و شکست به همراه نخواهد آورد.   پس از رسوائی تلاش‌ آمریکا برای کودتا در پاکستان که به «خروج» ناگهانی «زرداری» از کشور انجامید،  کودتای گاوچران‌ها در ترکیه نیز با شکست روبرو شد و ... و اینگونه بود که چند بمب در عراق منفجر کردند؛  یک هیئت ترک را برای مذاکره با دولت سوریه به دمشق فرستادند،‌  تا این شهر از انفجار بمب بی‌بهره نماند؛  و همزمان «اوغلو»،  وزیر امورخارجة آنکارا به تهران پرتاب شد!   در نشست مطبوعاتی صالحی با «اوغلو»،  وزیر امور خارجة ترکیه دم گریه بود،  و «ما» بسیار ‌خندیدیم!

به محض اینکه ورشکستگی دکان جنگ زرگری «اردوغان ـ  سرکوزی» مسلم شد و سفیر ترکیه دمش را لای پایش گذاشته به پاریس بازگشت،   ارتش آدمخوار ناتو برای حفظ جایگاه لرزان ترکیه در روابط منطقه‌ای‌ تلاش کرد به دوران نورانی امام روشن‌ضمیر بازگشته و کودتائی در اینکشور سازمان دهد؛  ولی نشد!   قربانی این شکست نیز کسی نبود جز رئیس سابق ستاد مشترک ارتش ترکیه.   از قضای روزگار تلاش ناتو برای کودتا،  با انتشار مصاحبة مرگ‌پرستانة‌ رادیوفردا با نوری‌زاد و الطاف ملوکانة رضا پهلوی نسبت به شیپور اوباش سبز تقارن زمانی یافت.   اعلیحضرت به یکی از شیخک‌های مؤنث ساواک تریبون دادند که هرچه دل تنگ‌اش می‌خواهد بپرسد تا از این مفر،  «شیخ‌الله» بتواند به بهانة گلایه از «شاه‌الله» به تلطیف مواضع‌اش مشغول شود.

بد نیست برای هر دو گروه،‌  یعنی شیخ‌الله و شاه‌الله،  چند نکتة پیش‌پاافتاده را توضیح دهیم.   نخست اینکه موسوی و اوباش خط امام هیچ ارتباطی با دمکراسی نداشته و ندارند.   از سوی دیگر،  اعلیحضرت با حمایت از میرحسین موسوی و پدیدة‌ موهوم جنبش‌سبز در عمل ثابت کردند که ایشان نیز به نحوی از انحاء خواهان «بازگشت به دوران نورانی امام روشن‌ضمیر» هستند؛  چنین فردی نمی‌تواند مدافع دمکراسی و حقوق‌انسان‌ها به شمار آید.   البته اعلیحضرت پیشتر هم با تحریف اصل اساسی لائیسیته،  یعنی «جدائی دین از سیاست»،‌ خواهان «جدائی دین از حکومت» شده،  و در واقع حکومت موازی و قانون‌شکنی ملاجماعت را مورد تأئید قرار داده بودند.   خلاصه از منظر برخورد با مبانی حقوق‌بشر،  حضرت والا با شیخک‌های طرفدار میرحسین و «رهبر قلعة» حیوانات در سنگری واحد نشسته‌اند،  هر چند شیوة بیان‌شان با اینان متفاوتی است.  

علیرغم این هم‌سنگری،‌  شیخک‌های کودتاچی جمکران با انتقاد از «سلطان» و «شاه» سعی در پنهان داشتن ارادت‌شان به دربار پهلوی دارند،   همانطور که 33 سال است با عربدة «مرگ بر آمریکا» به نوکری برای سازمان سیا مشغولند.  در زیر مجموعة همین سنگر نیرنگ و فریب است که با «خاک‌ریز» معصومه سیحون و «حاج بخشی» برخورد می‌کنیم؛   «خاک‌ریز» سرکوب فرهنگی که با کودتای 28 مرداد 1332 تقویت شد.

بی‌دلیل نیست که رسانه‌های جمکران،   و به ویژه رهبر «قلعة حیوانات» به رهبری «رادیوفردا» برای پامنبری معصومه سیحون ماتم گرفته‌اند.   بله،   «حاج بخشی»،  پرسوناژ مقدس قلعة‌ حیوانات به محفل «خانوم سیحون» تعلق داشت.   اما هیچیک از رسانه‌های جمکران برای مرگ «معصومه خانوم» داستانسرائی نکرد؛   دلیل هم‌ اینکه ارتباط مستقیم افرادی که «در ظواهر» متفاوت و رده‌های مختلف به محفل کودتا تعلق دارند می‌باید پنهان بماند؛  سیاست استعمار چنین ایجاب می‌کند.  و از جنبة تاریخی،‌  دلیل پنهان ماندن ارتباط «فدائیان اسلام» با مصدق و دربار پهلوی همین بود، ‌  و همین است دلیل تریبون دادن «رادیوفردا» به امیرفرشاد ابراهیمی.

سایت رادیوفردا،  ‌ مورخ 4 ژانویه 2012،  ابراهیمی را به میدان آورده تا از زبان این‌فرد،  با آن سابقة «درخشان» به ما بگوید،  « حاج بخشی،  برخلاف دیگر حزب‌اللهی‌ها که تغییر رنگ داده‌اند،  شخصیت منسجمی» داشت:  

«[...] حاج بخشی برای ارزش‌ها و يا ضدارزش‌هائی که باور داشت با چنگ و دندان می‌جنگید.»

چه خوب!   ولی ابراهیمی فراموش کرده بگوید،  «ارزش‌های» حاج بخشی همان ارزش‌هائی بود که امثال معصومه سیحون نیز برای‌شان می‌جنگیدند.   با این تفاوت که معصومه خانوم با چماق به خیابان نمی‌آمدند؛  ایشان در «گالری سیحون»  به «هنرنمائی» مشغول بودند.  شایعه‌پراکنی،  خبرچینی،  نوچه پروری، ‌ و به ویژه باج‌گیری از «ضد انقلاب»‌ از فعالیت‌های «فرهنگی»‌ ایشان بود.  بدون تکیه بر چماق امثال «بخشی»،  ‌چنین تحرکاتی امکانپذیر نمی‌شد.   در مطالب آینده به فعالیت‌های «فرهنگی» معصومه خانوم و نوچه‌های‌ مذکر و مؤنث‌شان در تهران اشاره‌ای خواهیم داشت؛   فعلاً می‌باید بپردازیم به دیگر مصاحبه‌های رادیوفردا در چهارمین روز سال 2012.   

از آنجمله است مصاحبه با نوری‌زاد که از زندان آزاد شده!  بله شگرد رادیوفردا تغییر کرده؛‌ دیگر ‌از اعماق سیاهچال اوین با زندانیان حکومتی مصاحبه نمی‌کند!  در عوض روند کار نوری‌زاد همان است که بود؛   اینفرد هر آنچه را که اوباش سبز در چنته داشته و دارند «بیرون» ریخته.   بهتر بگوئیم نوری‌زاد در واقع شعارهای گوساله‌پسند خمینی را در نوفل لوشاتو بازتولید کرده و برای دفاع از «اسلام ضداستبداد» به تشویق مرگ پرداخته و تلویحاً می‌گوید،‌ شهید هر چه بیشتر،  بهتر:‌
  
«[...] هر اتفاقی برای هر نفر [...]‌ اشتعال بزرگی است که بخشی از جامعه را به شعله می‌کشد.   ایرادی ندارد [...] ما ناگزیریم به این راه برویم»

می‌بینیم که گسترش خشونت و حماقت برای فعلة فاشیسم هیچ ایرادی ندارد،  ‌چرا؟   چون بدون گسترش خشونت نمی‌توان «سنگر حق» ایجاد کرد.  این سنگر مقدس همچنانکه در سال‌های 1332،‌ 1357 و ... و به ویژه در سال 1388 شاهد  بودیم،   کارساز سیاست استعمار بوده و خواهد بود.   به همین دلیل رادیوفردا قلادة «نوری‌زاد» را باز کرده تا مطالبات انسان‌ستیز  سازمان سیا را به ارزش گذاشته و به عنوان «فعالیت سیاسی» به شوت‌وپرت‌ها بفروشد.   این تبلور توحش و خشونت‌پرستی «سازمان سیا» است که از زبان «نوری‌زاد» به مخاطب حقنه می‌شود.   برای آشنائی با ابعاد خشونت این پروپاگاند استعماری،  در بخش پایانی این وبلاگ مصاحبة رادیوفردا با نوری‌زاد را بررسی می‌کنیم.   فعلاً نگاهی داشته باشیم به تحرکات ارتش آدمخوار و اسلام‌پرور ناتو در عراق و سوریه.   

فرماندهان این ارتش در لندن و واشنگتن در کمال حماقت می‌پندارند با انفجار بمب در عراق و سوریه می‌توانند برای مشکلات‌شان «راه‌حل» مناسب بیابند.   به این ترتیب که با کودتای ارتش علیه دولت اردوغان در واقع برای اسلام‌گرایان ترکیه سنگر حق بسازند و آنان را نیز همچون «میرحسین» در جایگاه اوپوزیسیون بنشانند!   بله،   فکر بد نکنیم؛   هیچ «توطئه‌ای» در کار نیست!   در پی شکست کودتا،   همزمان با مسافرت یک هیئت ترک به سوریه،‌   وزیر امور خارجة ترکیه هول‌هولکی به ایران آمد و پس از ملاقات با صالحی،   وزیر امور خارجه جمکران،  با مقتدی صد‌ر نیز در تهران گفتگو کرد!

در ظاهر،   این «گفتگوها» جهت رفع بحران صورت می‌گیرد،   ولی واقعیت جز این است.  «واقعیت» تلاش جهت نجات ترکیه از فروپاشی است،  آنهم به بهای فروپاشاندن عراق و سوریه و با هدف ممانعت از پیوند «بغداد ـ دمشق!»   چرا که پیوند  دو مرکز تمدن اسلامی و پیش‌اسلامی،  جایگاه ترکیه را به عنوان متحد پنهان اسرائیل و پیشخدمت «مستقل» ارتش ناتو در منطقه متزلزل خواهد کرد.   به همین دلیل است که ارتش آدمخوار ناتو تمام تلاش خود را برای نجات دولت دست‌نشانده‌اش در ترکیه به کار گرفته،  هر چند جز ناکامی نصیبی ندارد.   پیشتر هم گفتیم،   جنگ زرگری سرکوزی با اردوغان با هدف تقویت حاکمیت ترکیه به راه افتاده بود  ولی این برنامه با شکست روبرو شد،   در نتیجه تفنگداران آمریکائی با ایرانی‌ها دوست شدند!   
   
چه خوب شد سرداران لطف کرده و به یانکی‌ها اجازه دادند در خلیج فارس لانه کنند!   به گزارش رادیوفردا،   مورخ 16 دی‌ماه سالجاری،   تفنگداران دریائی آمریکا چند ماهیگیر  ایرانی را در آب‌های جنوب عمان از چنگ دزدان دریائی نجات داده‌اند!   البته ما نمی‌دانیم حضرات ماهیگیر بودند،  یا فقط آب را گل‌آلود می‌کردند که یانکی‌ها بتوانند ماهی بگیرند؛‌ ولی می‌دانیم که به راه انداختن کاروان خردجال «عاشورا»،  آنهم در شهر نیویورک،  کار ماهیگیران ایرانی در آب‌های دریای عرب نبوده!   هر چند بعضی‌ها پچ پچ می‌کنند که «خودکشی» علیرضا پهلوی کار حکومت جمکران است!   

در سناریوهای هولیوودی «آرتیسته» یک گلولة ناقابل شلیک می‌کند و چندین و چند نفر را به خاک و خون می‌کشد،   ولی در رسانه‌های عموسام برای «خودکشی» لازم است دو گلوله شلیک شود!   به عنوان نمونه به ما می‌گویند علیرضا پهلوی خودکشی کرده.   و پس از گذشت ماه‌ها،  «تحقیق» و تفحص یکی از هوچی‌های ولایات متحد نشان می‌دهد که دو گلوله به علیرضا پهلوی شلیک شده،   و این «قتل» کار حکومت اسلامی است!   بله،   حضرات خودشان می‌برند،  خودشان هم می‌دوزند،  جیره‌خواران‌شان را هم مسئول جنایات معرفی می‌کنند؛   قتل شاپور بختیار در فرانسه،  ترور قاسملو در اطریش،  و جنایت «میکونوس» در آلمان را که فراموش نکرده‌ایم.   یانکی‌ها این جنایات را به پادوهای‌شان در جمکران نسبت دادند.  حال در مورد جنایات گذشته «تحقیق» می‌کنند تا آن‌ها را نیز  به حساب دیگران بنویسند.  روند کار این است که با توسل به اسناد  «ساختگی» گذشته، ‌ در مسیر منافع‌شان از آن‌ها ویراست نوینی ارائه می‌دهند.  درست مثل این است که یک «پیشگو»،‌ بجای اینکه از آینده خبر دهد،  از گذشته بگوید و «پس‌گوئی» کند!         

بوق‌های عموسام همگی جام بلورین به دست‌گرفته‌ و بجای پیشگوئی به «پس‌گوئی» افتاده‌اند.   دلیل هم اینکه حضرات همچون میرحسین جلاد،   آینده را در گذشته می‌جویند.  در همین راستا دولت شیلی نیز «سینه‌خیز» به سوی تطهیر کودتا و کودتاچی می‌خزد.   این دولت که همچون حکومت جمکران روابط ویژه‌ای با آلمان برقرار کرده، ‌ تصمیم گرفته عبارت  «دیکتاتوری نظامی» را در کتاب‌های درسی با «رژیم نظامی» جایگزین نماید.   مشروح این خبر بهجت اثر در فیگارو،  ‌مورخ 6 ژانویه 2012 در دسترس مشتاقان فاشیسم،  استعمار و کودتا قرارگرفته.   خلاصه از وقتی رسانه‌ها اعلام کردند سالوادور آلنده با شلیک دو گلوله به قتل رسیده و دختر ایشان که سناتور نیز هستند،‌  معلوم نیست با توسل به کدام گوی بلورین تأکید کردند که پدرشان با شلیک دو گلوله به زندگی خود خاتمه داده،   مشخص بود که دولت شیلی در کدام مسیر گام برمی‌دارد؛   مسیر «کبابی» کیسینجر!   مسیر ستایش مرگ و به ارزش گذاردن خشونت به عنوان فعالیت سیاسی. 

هیس هیس!  هوا خیلی پسه،  ‌ بی‌بی‌سی به خشتک کیهان آویزان شده تا هم از یک چماقدار برای‌مان اسطوره بسازد،  و هم زیر پای یانکی‌ها را بکشد!   و مجری این عملیات‌ «علمی ـ فرهنگی» کسی نیست جز شیخ مسعود بهنود.  ایشان در فن ستایش و فروش زباله مهارت فراوان دارند،  ولی مطلبی که در بی‌بی‌سی،  مورخ 5 ژانویه 2012 قلمی‌کرده‌اند در نوع خود بی‌نظیراست.   اینبار شیخ مسعود،   با توسل به «منابع غیرموثق» در عرصة گسترش ابتذال شاهکار زده‌اند؛   و حداقل در یک مورد ویژه می‌باید به ایشان بگوئیم،  «دمتان‌گرم!»   بله،  دمش گرم چرا که خواسته یا ناخواسته گوی ارادت «حاج بخشی» به «معصومه سیحون» را به میانة میدان سیاست جاری کشور انداخته:

«[...] ذبیح‌الله بخشی [...] ‌در سن 7 سالگی پدر خود را در حمله متفقین به ایران از دست داده، در نهضت ملی کردن نفت از جمله سیاسیون هوادار آیت‌الله کاشانی بوده [...] کیهان [...] ‌نوشت که یک افسر انگلیسی را در سن هفت سالگی کشته [...] ». [...]  آقا ذبیح که شده بود حاجی بخشی،   همچنان [...] ارادتش را به خانم سیحون حفظ کرده بود [...]»

«جونم براتون بگه»،  قضیه وارونه است!   در واقع این محفل معصومه سیحون بود که «آقاذبیح» را به «حاج بخشی» تبدیل کرد‌،   همچنانکه ساواک نیز از روح‌الله خمینی مفلوک «رهبر انقلاب» ساخت.   خلاصه ارتباط چماقدار با محفل سرکوب فرهنگی که پیش از «انقلاب‌شان» توسط امثال سیحون و آغداشلو اداره می‌شد، ‌  در زمینة‌ سیاسی همان ارتباط کودتائی «شیخ‌وشاه» است که خود را در قالب مصاحبة شیخ مؤنث با اعلیحضرت به نمایش گذارده.   البته این «مصاحبه» را بررسی نخواهیم کرد چرا که مواضع «مبهم» و ضددمکراتیک رضاپهلوی را به کرات در این وبلاگ بررسی کرده‌ایم.  مواضع ایشان آنقدر مبهم و بی‌پایه است که دلیلی برای تکرار مکررات نمی‌بینیم.  ‌هدف از مصاحبة‌ «شاه» با شیخک مؤنث در واقع «بازتولید» پروپاگاند استعماری و رساندن شعارهای پوچ «انقلاب‌شان» به گوش ملت ایران است.   و چرا راه دور برویم؟   نیم نگاهی به مصاحبة‌ «رادیوفردا» با «نوری‌زاد» کافیست که به دوران نورانی امام روشن‌ضمیر «پرتاب» شویم.

سایت رادیوفردا،   مورخ 4 ژانویه 2012،    مصاحبة مذکور را تحت عنوان مبهم «اعتراض می‌کنم،  پس هستم» منتشر کرده.   از عنوان مطلب آغاز کنیم که «هستی انسان» را به «واکنشی مبهم» تقلیل می‌دهد؛   واکنشی غیرمنطقی که بر خلاف جملة معروف دکارت،  به هیچ عنوان ویژة انسان نیست!   حیوانات هم از خود واکنش منفی نشان می‌دهند!   سگی که پارس می‌کند،   به عنوان نمونه،  به حضور بیگانه اعتراض دارد؛   گربه‌ای که چنگ می‌زند،  به پدیده‌ای ناخوشایند اعتراض می‌کند!   روشن‌تر بگوئیم،   اعتراض بدون توسل به «زبان»،   یعنی آنچه انسان را از حیوان متمایز می‌کند هیچگونه ارجاع انسانی نمی‌تواند داشته باشد.   به همین دلیل است که «شخصیت سال» بر اساس تبلیغات آن ورق‌پارة آمریکائی صورتکی است به نام «معترض» که چهره‌اش پنهان مانده و همچون مطالبات‌اش در ابهام قرار گرفته.   و به همین دلیل است که دکه‌های حقوق‌بشر از شرایط اسف‌بار کشورهای بهارزده هیچ گزارشی نمی‌دهند.   

به عنوان نمونه در لیبی،  از آدم‌ربائی و شکنجة چندهزار لیبیائی توسط گروه‌های مسلح هیچ نمی‌شنویم.   همچنین در تونس که به ادعای بوق‌های عموسام خودسوزی یک جوان «در اعتراض» به رفتار پلیس به «انقلاب» منجر شد،   «خودسوزی» دیگران به سکوت کامل برگزار می‌شود،  چرا؟   چون از آن خودسوزی توانستند ابزاری جهت توجیه «کودتا» در تونس بسازند،   ولی خودسوزی‌های دیگر هیچ اهمیتی ندارد.   دیدیم که در ایران نیز پس از استقرار دولت خیابانی شیخ بازرگان،  ‌ اعتراض ایرانیان به طور کلی اهمیت‌اش را از دست داد؛   «امام» تشریف آورده بودند و ایرانیان دیگر «بی‌دلیل» اعتراض می‌کردند!   اوضاع بر همین منوال گذشت،   تا اینکه بار دیگر در 22 خردادماه 1388،  زمانیکه قرار بود هیزاکسلنسی دست در دست میرحسین «انقلاب» فرمایند،   دوباره «اعتراض» ایرانیان از اهمیت برخوردار شد؛  البته کار اینان نگرفت و «نشد که بشه!»  حال مهره‌های کودتا روی دست عموسام باد کرده‌اند و ایشان می‌خواهند یکبار دیگر این کالاهای بنجل را از طریق مصاحبه‌های مضحک به چند برابر قیمت به ما ملت بفروشند.

بگیر بخواب،  بگیر بخواب
که کار باطل نکنی
با [حرفای] صد تا یه غاز
حل مسائل نکنی
   
بالاتر گفتیم که سایت رادیوفردا،   مورخ 4 ژانویه 2012،  مصاحبة مذکور را تحت عنوان مبهم «اعتراض می‌کنم،  پس هستم» منتشر کرده.  این مصاحبه که بر محور «تخریب انسان» استوار است مخاطب را در دریای ابهام فرو می‌برد.

دلیل هم اینکه مصاحبة کذا با تکیه بر «ستایش از خشونت،  در اعتراض به خشونت» به پیش رانده می‌شود.  به عنوان نمونه،   ستایش از خودتخریبی،   «در اعتراض» به خشونتی که دیگران بر انسان تحمیل کرده‌اند.   به زبان ساده‌تر،   رادیوفردا با توسل به مصاحبة کذا از زبان نوری‌زاد ایرانیان را به گام نهادن در مسیر شهادت و حماقت «حسینی» تشویق می‌کند.   نوری‌زاد که از زندان «فرضی» آزادش کرده‌اند می‌گوید،   «هر زندانی‌ای که صدای‌اش به جائی نمی‌رسد می‌باید تا پای جان به اعتصاب غذا ادامه دهد» و  بر علیه موجودیت خود اقدام کند.  ولی ایشان در این میانه،  از موضع خود به عنوان «زندانی تزئینی» اصلاً حرفی به میان نمی‌آورند و نمی‌گویند،  این «فعالیت‌ها» فقط کارساز زندانی‌های تزئینی است،  و دیگران را به کام مرگ می‌فرستد!  از این گذشته، کم نیستند افرادی که به جرم قتل و یا قاچاق مواد مخدر زندانی شده‌اند،   شاید در چارچوب «منطق» کذا اینان نیز می‌باید از طریق اعتصاب غذا «اعتراض» کنند:‌         

«[...] اعتصاب غذا یک جور هاراکیری جهانی است برای یک زندانی که دیده نمی‌شود،   یا حرفش شنیده نمی‌شود [...]»

بله حرف هر زندانی می‌باید شنیده شود!   بخصوص که این زندانی،‌  همچون نوری‌زاد و قدیانی و شرکاء «تزئینی» و «حکومتی» باشد،   و همچون دیگر دین‌فروشان،‌  نورچشم سازمان سیا.   رادیوفردا نوری‌زاد را «صدای اعتراض امروز» می‌خواند.  در واقع برنامة «نور و صدا» راه انداخته:

«[...] محمد نوری‌زاد راوی روایت فتح،  فیلمساز و روزنامه‌نگار هوادار سرسخت حاکمیت تا دیروز،  و صدای اعتراض امروز.  [...] بعد از انتخابات [...] 88  با نگارش رشته نامه‌های اعتراضی به رهبر [حکومت اسلامی] روانه زندان شد،  طعم [...] انفرادی را چشید [...]  مورد ضرب و شتم قرار گرفت و 40 روز اعتصاب غذا کرد [...] امروز [...] از شب‌های گرسنه زندان می‌گوئیم،   از زبان کسی که به تازگی از سلول زندان به خانه برگشته [...] کسی که [...] اعتقاد دارد که باید اعتصاب غذا را ادامه داد،  با هر هزینه‌ای[...]»

اتفاقاً روح‌الله خمینی هم «اعتقاد» داشت که جنگ را «با هر هزینه‌ای» می‌باید ادامه داد،  چرا که تاوان این جنگ را ملت ایران می‌پرداخت،   نه آن وحشی بیابانی.  به همچنین است در مورد نوری‌زاد،   زندانی دروغین حکومت اسلامی و «صدای اعتراض امروز» عموسام.  صدای اعتراض چیست؟  به عنوان نمونه می‌تواند همان «صدای مشکوک» رمان دائی‌جان ناپلئون هم باشد!   دروغ چرا؟ در میانة ‌رجزخوانی‌های کسالت‌آور و تکراری دائی‌جان، ‌ یک‌نفر به نشانة اعتراض بادی در کرده،  اینهم «صدای اعتراض» آنروز بوده.

حال این پرسش مطرح می‌شود که چطور نوری‌زاد یعنی همان «صدای اعتراض» از تجاوز و دیگر شکنجه‌های رایج در حکومت عدل الهی در امان مانده؟!  رادیوفردا پاسخی برای این پرسش‌ ندارد.   این رادیو می‌خواهد به امثال نوری‌زاد تریبون بدهد تا به بازنشخوار شعارهای فریبنده و مبهمی بپردازند که در  «نوفل لوشاتو» از زبان آن وحشی بیابانی پخش می‌شد:   «آزادی برای همه!»    نتیجة دویدن بعضی‌ها به دنبال این مزخرفات در برابر ماست،   میلیون‌ها آواره،   فرار مغزها و سرمایه‌ها و ... و کشتار و سرکوب ایرانیان.  گویا طویلة مک‌کارتی به این مختصر قانع نیست و بیشتر می‌طلبد.   از اینرو بازنشخوار شعارهای پوچ خمینی را بر عهدة نوری‌زادها گذاشته و اینان نیز از طریق «پس‌گوئی» نقش خمینی را به بهترین وجه ایفا کرده و می‌گویند،   «اگر با آزادگی و فطرت‌مان» صحبت کنیم به نقاط مشترک‌مان پی می‌بریم:    

«[...]  شعار نمی‌دهم.   مخاطب همه ما آزادگی است.   با هر گرایش،  فهم،  اعتقاد و دین و معرفتی که داریم.   ما اگر با آزادگی و با فطرتمان بنشینیم و با همدیگر صحبت کنیم می‌بینیم که مشترکات فراوانی با هم خواهیم داشت[...]»

اصلاً شعار نمی‌دهد!   همانطور که خودشان می‌فرمایند و می‌بینیم،  «آزادگی» مطلوب‌شان چارچوب مشخص ندارد؛   چرا که «تعریف» نشده.   «فطرت» نیز که از تعریف بی‌نیاز است؛ واژه‌ای است مبهم که به متون مقدس ارجاع می‌دهد.   به طور مثال می‌گویند،   «فطرت» انسان الهی ‌است!   در نتیجه نوری‌زاد با دو پدیدة گنگ و موهوم یعنی «آزادگی» و «فطرت» می‌خواهد به «گفتگو» هم بنشیند،   و از طریق چنین گفتگوئی مشترکاتش‌ را با مخاطب مشاهده کند!  مسلماً مخاطب ایشان نمی‌تواند یک دمکرات باشد،  چرا که در عرصة سیاست دمکراتیک،‌ «گفتگو» خارج از چارچوب منطقی همواره  انسان‌ستیز خواهد بود،   و فقط راه بر ابهام،  گسترش باورها،   تعصبات و مقدسات خواهد گشود.   ایرانیان برای دستیابی به دمکراسی به چنین گفتگوئی نیاز ندارند،  این گفتگو ارزانی الاغ‌های طویلة مک‌کارتی:

«[...]‌ ما نیاز داریم که وقتی کسی جانش را از دست می‌دهد،  جامعه تماماً متأثر شود[...] قرآن [...] می‌گوید وقتی یک نفر بی‌گناه کشته می‌شود انگار تمامی مردم [...] کشته می‌شوند [...] چنین آموزه‌های دینی [...] در قرآن ما وجود دارد [...] به خاطر [...] صیانت از این مفاهیم زیبای دینی و انسانی و انقلابی خودم است که دارم فریاد می‌زنم [...]  هیچ کدام از این اتفاقاتی که در جامعه ما رخ می‌دهد نه ربطی به دین ما دارد و نه از آرزوهای انقلاب است [...]»

صد رحمت  به صدای مشکوک!   می‌بینیم که سازمان سیا چگونه برای دفاع از توحش و تقدس نوری‌زادها را به میدان می‌آورد.   فراموش نکرده‌ایم که 33 سال پیش نیز خمینی دجال در نوفل‌لوشاتو چگونه با اشتها از این علوفه تغذیه می‌نمود.   ولی حضور مسئولان محترم رادیوفردا بگوئیم،  اعلامیة ‌جهانی حقوق‌بشر،  انسان را مخلوق خداوند تعریف نمی‌کند.   از سوی دیگر در اسلام و به طور کلی در ادیان ابراهیمی،‌  اصولاً «انسان» موجودیتی تعریف شده ندارد؛   بنده و «مخلوق خداوند» به شمار می‌رود.   حضرت نوری‌زاد با تکیه بر «ارزش‌های اسلامی» کمر به تحریف «انسان» بسته‌،  و تحت عنوان دفاع از نوعی «آزادگی»،  توحش «تقدس» را بر او تحمیل می‌کنند:  

«[...] من یک انسانم [...] در قرآن [...] گفته شده [...] خداوند با آفرینش او  [انسان] به خودش تبریک گفته [...]»

ما هم به سازمان سیا برای آفرینش «انسان‌نمائی» به نام نوری‌زاد «تبریک» می‌گوئیم،   و به این سازمان مقدس اطمینان می‌دهیم که دیگر نمی‌تواند با توسل به چنین مخلوقاتی در ایران «دولت خیابانی» سر کار بیاورد؛   در سوریه هم این آرزو را به گور خواهد برد.   مگر «بیل» به دادمان برسد و به خانم کلینتن بگوید،   «دارلینگ!  اگر بیش از این‌ها دندان‌گردی کنی،  ترکیه را هم از دست می‌دهی.»    

 












...











Share




سه‌شنبه، دی ۱۳، ۱۳۹۰

موشک و مرده‌شور!
...


تحویل زیردریائی اتمی «نرپا» به هند،  حذف دلار از مبادلات چین و ژاپن و ... و توافق دو جناح اوپوزیسیون سوریه در قاهره،  ‌ به اخراج یانکی‌ها از پاکستان و پس‌روی سگ‌های هارشان در مصر و سوریه  انجامید.  ولی در جمکران شرایط کمی متفاوت است!  با عقب‌نشینی یانکی‌ها،   رهبر «قلعة‌ حیوانات» و دیگر اراذل و اوباش «ولایت‌طلب» رسماً به هذیان‌گوئی افتاده‌اند.  به عنوان نمونه،   مقام معظم کاسة گدائی به دست گرفته و برای «تبیین نظام» از ارباب‌شان «تل‌موهوم» می‌طلب‌اند؛   آنهم تل موهوم «دانشجو!»  در همین راستا،  پاسدار محسن رضائی که همچون سردار اکبر طی سه دهة اخیر در چپاول ثروت‌های ملی و نبرد با ملت ایران به پیروزی‌های چشمگیری دست یافته،  می‌خواهند با لغو «یک‌جانبة‌» قراردادهای گلستان و ترکمانچای،  و حذف شواهد خیانت و خودفروختگی ملایان و بی‌کفایتی شاهان قاجار،  «جمهوری آذربایجان» و «اشک‌آباد» را از مسکو پس گرفته،  و به این ترتیب هم از فروپاشی کشور روسیه جلوگیری فرمایند،‌  و هم این کشور را به افتخار همسایگی با یک «ایران قدرتمند» نائل نمایند!   می‌بینیم که کار حضرات خیلی بالا گرفته و خلاصه از اشتهای محفل «کارتر ـ برژینسکی» هر چه بگوئیم،  کم گفته‌ایم.   برای دریافت ابعاد حماقت و وقاحت محفل کودتای 22 بهمن به مطلب،‌  «اول ژانویه؛  روزی که روسیه ایران را به کام خودخواهی خویش کشید» که با کد: 216090،‌  در سایت تابناک،  مورخ 12 دیماه 1390 انتشار یافته،  مراجعه فرمائید.

از ما نشنیده بگیرید؛   می‌‌گویند موشک‌هائی که طی مانور خلیج فارس توسط سپاه پاسداران «با موفقیت» تمام آزمایش شد،  از نوع موشک‌های «مؤدب» و «سخنگو» بوده!   این موشک‌ها زمانیکه شلیک می‌شدند،  به زبان فرانسه سال نو را تبریک می‌گفتند:  «بُن آنه!»  ما مسئول این «شایعات» نیستیم،‌   ولی اگر در پاکستان،  ترکیه، ‌ لیبی،  تونس و... و به ویژه در سوریه پوزة  بعضی‌ها به خون نشسته،  تعجب نمی‌کنیم!   شایعه پراکنی در مورد توانائی‌های موهوم سپاه و بسیج با هدف تقویت حضور آمریکا در خلیج فارس،  و پرکردن جیب تفنگ‌فروش‌های غرب صورت می‌گیرد.   فروش هواپیماهای جنگی به عربستان و ایجاد پایگاه موشکی در امارات بدون خوش‌رقصی سپاه پاسداران در خلیج فارس امکانپذیر نمی‌شد.  جالب اینجاست که پس از برگزاری مانور کذا،   نخستین اعتراض به آزمایش موشکی،  از سوی خود موشک‌فروش‌ها صورت ‌گرفت.   اینان به دلیل «آزمایش» همین موشک‌ها خواهان اعمال تحریم‌های شدیدتر بر ملت ایران نیز شده‌اند.  این لات‌بازی‌ها در تضعیف دلار ریشه دارد.     

حذف دلار از مبادلات تجاری چین با ژاپن چنین ایجاب می‌کند که تاوان‌اش را ملت ایران بپردازد؛  ‌ اینست دلیل افزایش نرخ دلار در حکومت جمکران و این است مفهوم «استقلال» و «آزادی» در قاموس خودفروختگان اسلام‌فروش.   کیهان،   مورخ 12 دی‌ماه سالجاری به نقل از رهبر «قلعة حیوانات» چنین تیتر زده:

«هرچه بیشتر تحریم کنند،  بیشتر پیشرفت می‌کنیم.»

«حاخ» درست می‌گوید؛  هر چه دامنة تاراج ملت ایران گسترش یابد،   بر استحکام «قلعة حیوانات» افزوده خواهد شد،  و پر واضح است که رهبر قلعة ‌کذا نیز بیشتر «پیشرفت» ‌کند.  حداقل طی 33 سال اخیر در بر این پاشنه چرخیده،   هر چند به دلیل تغییر شرایط،  مشکل می‌توان همچنان در کذا را بر همین پاشنه چرخاند. خلاصه اگر در سدة اخیر چنین بوده،  دیگر  «چنین نخواهد ماند.»  همچنانکه ارائة فهرست از زندانیان سیاسی فرضی نیز دیگر کارساز عموسام نیست.

انتشار فهرست «زندانیان نیست در جهان»،‌   ترفند جدید طرفداران جنبش سبز است که ارواح شکم‌شان خیلی با تقلب و دروغ مخالف‌اند.   اینان در کمال حماقت نام همپالکی‌های‌ برون مرزی‌شان را به عنوان «زندانی سیاسی» روی شبکة مجازی گذاشته‌اند،   بدون اینکه در نظر بگیرند،   بعضی‌ها ممکن است این افراد را به نام و نشان بشناسند!   بله،   تزویر و خریت ویژگی پیروان خط توحشی است که میرحسین موسوی و اربابان‌اش در آن گام برمی‌دارند. اینان می‌پندارند ملت ایران در دوران پهلوی دوم یخ زده و با همان ترفندهای پوسیده می‌توان «تظاهرات میلیونی» برای این عمامه‌ای و آن کلاهی به راه انداخت و رهبرسازی کرد.  حضورشان بگوئیم سخت کورخوانده‌اید.   به دلیل افلاس ترکیه و پاکستان،  الاغ‌های «دینی ـ بومی» طویلة مک‌کارتی در جمکران نیز امکان جفتک‌پرانی را از دست خواهند داد.

هرچند «نبرد سهمگین» جمکرانیان با اربابان‌شان در لندن و واشنگتن طبق معمول میلیاردها دلار به جیب یانکی‌ها سرازیر کرد.   طی8 سال نخست‌وزیری میرحسین جلاد نیز هدف حکومت از «نبرد با آمریکا» جز تأمین منافع آمریکا نبود؛   به همین دلیل علامت تعجب نگذاشتیم!   از روز سوم دی‌ماه سالجاری،   مبارزات سرداران جمکران با آنچه در زبان مرده‌شویان «استکبار» خوانده می‌شود،  میلیاردها دلار به جیب عموسام سرازیر کرده.   مانور نیروی دریائی «قلعة‌ حیوانات» از تاریخ 24 دسامبر سال 2011 ، ‌ یعنی از روز مقدس سوم دی‌ماه سال 1390 آغاز شد  و قرار بود سرداران در رسانه‌ها با ارباب‌شان سخت بجنگند و به عنوان ژاندارم خلیج فارس عصای دست آمریکا شوند.   از تاریخ سوم دی‌ماه سال 1390،  حکومت مرده‌شویان با خوش‌رقصی برای یانکی‌ها به «دوران نورانی امام روشن‌ضمیر» میرحسین جلاد بازگشت ولی از آنجا که «بازگشت به گذشته» امکانپذیر نیست،  مگر به صورت مضحکه،  کار حضرات هم نهایت امر به مضحکه کشید.  

پس از جنجال رسانه‌های غرب در مورد توانائی موشکی سپاه،   وزارت دفاع روسیه اعلام داشت «ایران از فناوری لازم برای ساختن موشک بالیستیک برخوردار نیست،  و در کوتاه مدت نیز به چنین امکاناتی دست نخواهد یافت.»  به عبارت دیگر،  روسیه رسماً اعلام داشته که دولت‌های دیگر نمی‌توانند سپاه را به موشک‌های بالیستیک مجهز کنند!   جالب اینکه،   رسانه‌های غرب و از جمله سایت فیگارو،   مورخ 3 ژانویه 2012 هم ناچار شدند این مخالفت صریح را بازتاب دهند.

درپی ناکامی در روسیه،  سازمان سیا و شاخک‌‌های‌اش در اروپا و جمکران برای نجات محفل کودتای آیرون‌ساید چنان معرکه‌ای گرفته‌اند که بیا و ببین!   کیهان جمکران،‌  مورخ 12 دی‌ماه سالجاری تلاش برخی اصلاح‌طلبان برای شرکت در انتخابات را به شگرد «پوتین ـ  مدودف» تشبیه کرده.   حال آنکه از یک‌سو،   جناح مدودف شامل ولادیمیر پوتین نمی‌شود،  و از سوی دیگر برنامة‌ سیاسی ولادیمیر پوتین با اهداف جناح مدودف هیچگونه هم‌خوانی ندارد.   اگر کیهان جمکران سرش را از کبابی کیسینجر بیرون می‌آورد،   مسلماً می‌دید که شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه‌های تحریم ملت ایران را در دورة ریاست دیمیتری مدودف  تصویب کرد!   دلیل هم اینکه رئیس کنونی فدراسیون روسیه از شیفتگان آمریکا تشریف دارند و به دلیل همین «عشق یک‌سره»،   در برابر محفل توحش «احترام به ادیان» مواضع‌شان «مبهم» باقی مانده!   همین ابهام مقدس کارساز آتلانتیست‌های جنگ‌فروش و تقدس‌گستر شده.  اینان تمام قوای خود را بسیج کرده‌اند تا با ارائة تصویر «مستقل» و «قدرتمند» از حکومت دست نشانده‌شان در ایران،   منافع استعماری خود را در منطقه گسترش دهند.  تحقق سیاست اینان چنین ایجاب می‌کند که همزمان چندین دروغ شاخدار به افکار عمومی باورانده شود.

نخستین دروغ اینکه تحمیل تحریم‌های اقتصادی به ملت ایران هیچ آسیبی نمی‌رساند!   دیگر آنکه شرایط اسف‌بار فرهنگی،  اقتصادی و اجتماعی در ایران و خشونت و ابتذال حاکمیت توحش جمکران خواست استعمار غرب نیست!  تو گوئی این شرایط از آسمان بر سر ملت ایران افتاده.   به عبارت دیگر،   همه می‌باید بپذیرند که ایران یک جزیرة منزوی است و غرب از مخالفان سرسخت حکومت آن به شمار می‌رود و ... و از همه مهم‌تر اینکه،  مخالفان حکومت جمکران بدون استثناء طرفداران میرحسین موسوی،  شیخ کروبی و به طور کلی میراث‌خواران امام خمینی و «انقلاب» کذا هستند.   به این ترتیب است که ‌بوق‌های استعمار می‌تواند مخالفان «جنبش» خشونت‌طلب سبز را «طرفدار احمدی‌نژاد» جا زده،   و همچون دوران «ملی» کردن نفت،  و «صدر انقلاب اسلامی»،   محفل کودتاساز آنگلوساکسون‌ها را  به عنوان «مدافع آزادی» به شوت‌وپرت‌ها بفروشد.

اما حضورشان بگوئیم کوفتن بر طبل «آزادی» دیگر نمی‌تواند کار‌ساز توطئة‌گران گوادالوپ شود.   «آزادی»،  خارج از چارچوب حقوقی انسان‌محور و دمکراتیک جز انسان‌ستیزی و توحش نیست و نخواهد بود.  و حضراتی که دم از آزادی می‌زنند،  می‌باید چارچوب حقوقی «آزادی» مطلوب‌شان را نیز ارائه دهند.  روشن‌تر بگوئیم،   بدون «تعریف» آزادی،   این واژة فریبنده،  گنگ و مبهم باقی می‌ماند، و همچون دین،  افیون توده‌ها خواهد شد. به عبارت دیگر،   «آزادی مبهم» بهترین ابزار جهت عوامفریبی است.   حال که به عوامفریبی و ابله‌پروری رسیدیم بازگردیم به اظهارات مضحک آخوند سعیدی،  نمایندة «حاخ» در سپاه پاسداران.   این اظهارات توحش‌گستر تحت عنوان،  ‌ «موسوی و کروبی را نمی‌توان محاکمه کرد» در سایت رادیوفردا،  مورخ 11 دی‌ماه سالجاری انتشار یافته.

رادیوفردا ضمن بازتاب سخنان سرشار از بلاهت نمایندة علی خامنه‌ای،   موسوی و کروبی را نیز در جایگاه «رهبران مخالفان در ایران» نشانده!  خلاصه،   سازمان سیا به هر ترتیب می‌خواهد این دو جانور وحشی را به عنوان «رهبر» به ملت ایران حقنه کند.  آخوند سعیدی می‌گوید،  از آنجا که موسوی و کروبی «حریم» و «هوادار» دارند،   و اکبر بهرمانی از آنان پشتیبانی می‌کند محاکمه‌شان امکان‌پذیر نیست.   به عبارت دیگر،  در «قلعة حیوانات» هر کس بتواند با برخورداری از حمایت بیگانه قانون‌شکنی کند،   قوة قضائیه هم مزاحم‌اش نخواهد شد،  و به این می‌گویند عدالت علوی.    البته ما با این قماش «عدالت بیابانی» بیگانه نیستیم؛ رفیقدوست‌ها،  واعظ‌طبسی‌ها،  خاوری‌ها،  و...و به ویژه آخوندها و توله‌های‌شان در این حکومت شترگاوپلنگ جملگی از حاشیة امن برخوردارند:

«نماينده ولی فقيه در سپاه پاسداران می‌گويد [...] ‌ميرحسين موسوی و مهدی کروبی،  از رهبران مخالفان در ايران،  را نمی‌توان محاکمه کرد چرا که آن‌ها حريم و عده‌ای هوادار دارند [...]»‌

جالب اینکه،  اظهارات بیشرمانة آخوند سعیدی در سایت «بی‌بی‌سی» هم انتشار یافته و نیازی به تحلیل و بررسی ندارد.   کارفرمایان رادیوفردا و بی‌بی‌سی می‌خواهند از زبان جیره‌خواران‌شان به ما بگویند،  شیخ کروبی و موسوی فراتر از قانون قرار گرفته‌اند،   چرا که هم «حریم» دارند، هم «هوادار!»   در این رابطه حداقل دو پرسش منطقی مطرح می‌شود.   نخست‌ اینکه،  شوت و پرت‌ها به کنار،  چه کسانی از این «افراد» هواداری می‌کنند،  و دیگر آنکه چه کسانی می‌توانند «هوادار» موسوی و کروبی باشند؟

نخست باید بگوئیم که در عرصة سیاست،  ‌ البته در جوامع بهنجار،  منطقاً هواداران جریانات سیاسی از «اهداف»‌ و «برنامه‌های مشخص» افراد و گروه‌ها حمایت می‌کنند،  نه از «افراد» حقیقی و حقوقی!   جایگزینی «اهداف» با «افراد»،   به ویژه افرادی با سوابق «درخشان» موسوی و کروبی،  اگر نشان حماقت نباشد،  مسلماً وابستگی محفلی را به اثبات می‌رساند.   روشن‌تر بگوئیم،   آن‌ها که طی 33 سال اخیر دست در دست موسوی‌ها و کروبی‌ها به تاراج و سرکوب ملت ایران مشغول بوده‌اند،   جز هواداری از ایندو جنایتکار رسوا چارة دیگری ندارند.   و بی‌دلیل نیست که اکبر بهرمانی از ایندو خودفروخته حمایت می‌کند؛   آخور بهرمانی با خامنه‌ای و موسوی و کروبی مشترک بوده،   و هنوز هم اشتراک آخورشان پا برجاست.   در این میان فقط افسار خامنه‌ای را به کناری کشیده‌اند،  چرا که نمی‌توانند همچون دوران گذشته،  با فروپاشانی رژیم دست‌نشانده‌شان در ایران بحران منطقه‌ای در مرزهای روسیه ایجاد کنند.  همانطور که می‌بینیم،   «میرآخور» این حضرات،  یعنی سازمان سیا،  در کل منطقه دچار مشکل شده،  هر چند همچون گذشته‌ها می‌پندارد که با جنجال و هیاهو و تحریف و پیوند گ...ز به شقیقه می‌توان «راه حل» مطلوب جهت خروج از بحران را یافت.

در مصر،   «راه حل» سازمان سیا ایجاد درگیری میان مسیحیان و مسلمانان و لشکرکشی خیابانی است.   مجری این برنامة ‌مقدس تشکل‌های غیردولتی‌ای هستند که مقرشان در آمریکاست و در مصر «شعبه» زده‌اند.   از معجزات اخیر اینان می‌توان به «ترسیم کاریکاتور محمد» روی سایت «یکی از مسیحیان مصر» و سازمان دادن اوباش برای تهاجم به مسیحیان اشاره کرد.   البته هیچیک از رسانه‌های «مستقل» غرب به این نکتة پیش‌پاافتاده،‌  یعنی منشاء واحد «رسم کاریکاتور» و «معترضین به کاریکاتور» اشاره نمی‌کند.   همه می‌باید بپذیرند که مسیحیان مصر به خون «محمد» تشنه‌اند،   و به همین دلیل نیز مسلمانان مصر خواهان نابودی مسیحیان‌اند.   خلاصه همان سناریوئی که اسرائیل در لبنان به روی صحنه آورد و بعدها ارتش ناتو آن را به عراق و پاکستان و سوریه و ... و کشورهای آفریقائی صادر نمود،  در مصر به مورد اجرا گذاشته شده.   ماجرای «کاریکاتور محمد»،  و تهاجم به مسیحیان مصر در سایت فیگارو،   مورخ 2 ژانویه سالجاری انتشار یافته.   اما بررسی شرایط «مصر» موضوع این وبلاگ نیست،   پس بپردازیم به «قاف،  قاف» سازمان سیا!

قاف اول که نامة سرگشادة یک زندانی سیاسی فرضی را شامل می‌شود با انتقاد از «پدر نمادین»،   مخاطب را به مسیر مقدس «تمرکز بر یک نقطه» رهنمون می‌شود،  حال آنکه قاف دوم،  در قالب «نقد» اظهارات قالیباف،  و‌ با هدف «تقدیس» خانواده جهت بیرون کشیدن «پدرسالاری» از زیر ضربة تحولات اجتماعی صورت گرفته.   

پس ابتدا بپردازیم به تلاش برای نجات «پدرسالاری!»   این تلاش مقدس را در «گفتگوی» مستر علیرضا کرمانی با «مسیو» سعید پیوندی به صراحت می‌بینیم.   این گفتگو در سایت «رادیوفردا»،   مورخ 9 دی‌ماه سالجاری انتشار یافته.  قالیباف،   شهردار تهران گفته بود،   «ریا‌کاری از خانواده‌ها آغاز و در بخش‌های مختلف جامعه ایجاد شده.»   علیرضا کرمانی از سعید پیوندی می‌پرسد،   «اگر وجود مشکل فرهنگی را بپذیریم،   مقصر کیست؛   فرد، خانواده یا جامعه؟»  و «مسیو» پیوندی هم پاسخ می‌دهند،  «پدید‌ه‌های منفی جامعة ایران از خانواده شروع نمی‌شود!»   این داستان‌ها با هدف ایجاد یک بحث انحرافی نقل می‌شود.  بحثی که توحش حاکم بر «خانواده» را پنهان می‌دارد،   تا از این مفر صورتکی هم برای توحش حاکم بر ملت ایران فراهم آورد.   توحشی که به نام مبهمات «دین»،   «معنویت» و ... و خصوصاً «خواست مردم»  حافظ منافع استعماری شده.   

خارج از نقش استعمار در ایران،  برخلاف آنچه آقای پیوندی می‌فرمایند،  نقش مخرب خانواده در فرهنگ جامعه به مراتب سرنوشت‌سازتر از نقش یک دولت دست‌نشانده است،  و به همین دلیل نیز پیوسته در مطالب‌مان تکرار می‌کنیم که «روابط خانوادگی» می‌باید در چارچوب انسان‌محوری «قانونمند» شود.   به عبارت دیگر،  در راستای رعایت حقوق انسانی افراد،  «چاردیواری» دیگر نمی‌تواند «اختیاری» باشد!   خلاصه،  به مسئولان رادیوفردا بگوئیم،  دوران تقدیس توحش حاکم بر «خانواده» از طریق بحث‌های انحرافی به سر آمده؛   «سرنا را از سر گشادش می‌زنید!»  حال بپردازیم به نامة سرگشادة «قدیانی!»
   
همان سایت «رادیوفردا»،   مورخ نهم دی‌ماه سالجاری نامة سرگشادة‌ فردی به نام «ابوالفضل قدیانی» را منتشر کرده.   قدیانی مانند اکثر نامه‌نگاران حرفه‌ای در «قلعة‌ حیوانات» زندانی سیاسی معرفی می‌شود!    نگارش نامه به خامنه‌ای توسط یک «زندانی سیاسی»،   به شوت‌وپرت‌ها چنین القاء می‌کند که در حکومت جمکران زندانی سیاسی از آزادی بیان برخوردار است!  حال آنکه ارتش ناتو،   این حکومت را برای گسترش سرکوب آزادی‌های انسانی،  و به ویژه از میان برداشتن آزادی بیان در ایران مستقر کرده.  خلاصه نامه‌نگاری زندانیان فرضی جمکران نیز خود بخشی است از پروپاگاند انسان‌ستیز استعماری.  و فقط در همین راستاست که رادیوفردا با انتشار مطلب «ابوالفضل قدیانی،   زندانی سیاسی: آقای خامنه‌ای از قدرت دست بکشید» به یک فاشیست عوامفریب تریبون می‌دهد.

پیام اصلی نامة کذا این است که خامنه‌ای به تنهائی نکبت و ادبار حاکم بر ایران را به وجود آورده،   و اگر کنار رود،‌ حکومت توحش اسلامی،  ایران را گلستان خواهد کرد!  متن نامة قدیانی مانند دیگر مزخرفات تولیدی ساواک جمکران سرشار از واژگانی است که مخاطب را پیوسته به متون مقدس ارجاع می‌دهد،   و از این نظر به ترهات امثال حاج‌فرج دباغ‌ها و کدیورها شباهت فراوان دارد.   «رادیوفردا» می‌گوید،   قدیانی از خامنه‌ای به عنوان «سلطان جائر» یاد کرده.   

حضور مسئولان محترم رادیوی کذا بگوئیم،   در هزارة سوم،  عبارت «سلطان جائر» به همان اندازه پوچ و بی‌معناست که واژگانی از قماش «معجزه» و «جبرئیل» و ده‌فرمان!   به عبارت دیگر،   این گفتار عهد عتیق،‌  فاقد «کنونی‌ات» است.  به کار بردن‌ چنین ترکیباتی در یک متن سیاسی،‌  بازتاب صریح زمان‌ستیزی و انسان‌ستیزی نگارندة آن به شمار آید.   البته در زمان‌ستیزی قدیانی‌ها تردید نداریم؛  حداقل ایشان از فالانژهای دکان بهزاد نبوی هستند که عمری را به مزدوری آمریکا  گذرانده‌اند و اینک در جایگاه شهید مظلوم لنگر انداخته‌اند،  بگذریم. 

ولی جالب‌تر از متن مضحک نامه،‌  «جرم» قدیانی است.   رادیوفردا می‌گوید،   قدیانی به جرم «توهین به احمدی نژاد» به یک‌سال زندان محکوم شد و چند روز پیش هم به جرم توهین به خامنه‌ای،  حکم سه سال زندان برای او صادر کرده‌اند.   به این ترتیب،  اگر ادعای رادیوفردا صحت داشته باشد،  با چارچوب حقوقی «زندانی سیاسی» در قاموس سازمان سیا بخوبی آشنا می‌شویم!  در این راستا،  پیش از ادامة‌مطلب لازم است توضیحاتی بیاوریم.  کسی که به مقامات یک کشور توهین می‌کند،  مجرم است!   به زبان ساده‌تر نمی‌توان از مرزشکنی و آزادی «هتاکی» به عنوان «حقوق شهروندی» سخن به میان آورد.  البته ما از چندوچون «توهین‌» قدیانی به احمدی‌نژاد و خامنه‌ای اطلاعی نداریم،   ولی در هیچ جامعة‌ بهنجاری «توهین» به افراد مجاز شمرده نمی‌شود،   چه رسد به مقامات رسمی!   در نتیجه نمی‌توان از کسی که به فرد دیگری توهین کرده «حمایت» به عمل آورد.   

در هر حال،  همانطور که می‌بینیم،  رادیوفردا کاری با این حرف‌ها ندارد،  و از قدیانی فقط به دلیل توهین به مهرورزی و «حاخ» حمایت می‌کند؛  اینهمه به این دلیل که حاکمیت  مرزشکنی و قانون‌شکنی بر روابط اجتماعی و سیاسی ایران بهترین حامی منافع استعماری است.   یادآور شویم در این میانه «آزادی بیان» به هیچ عنوان مطرح نیست.   «آزادی بیان» با هتاکی به افراد ترادفی ندارد.   رادیوفردا،  با هدف حمایت از هرج‌و مرج و آشوب می‌کوشد از قدیانی،   این تحفة نطنز تصویر دلپذیر «آزادیخواه» ارائه دهد.  رادیوفردا می‌گوید قدیانی از شرکت در جلسة محاکمه‌اش خودداری کرده و ‌فرموده،‌  «دادگاه سیاسی باید علنی باشد»:   

«[...] قديانی [...] در دی ماه 88 بازداشت و به اتهام توهين به محمود احمدی‌نژاد [...] به يک سال زندان محکوم شد[و] چند روز پيش به اتهام توهين به رهبری به 3 سال زندان ديگر محکوم شد [...] قديانی در جلسه محاکمه دو ماه قبل خود در دادگاه انقلاب،  شرکت نکرده و آن را غيرقانونی دانسته بود،   زيرا به گفته او،   دادگاه سياسی بايد علنی و با حضور هيئت منصفه باشد [...]»

باید از جناب قدیانی پرسید، ‌ چرا آنروزهای خوب که گروه گروه ایرانی را  بدون محاکمه تیرباران می‌کردید،  از علنی بودن دادگاه‌ سیاسی سخن به میان نمی‌آوردید؟!   خیلی جالب است؛ اینک که قانون توحش دست‌نوشتة امثال قدیانی با شخص ایشان در تضاد قرار گرفته،  رادیوفردا او را به عنوان  «زندانی سیاسی» به معرض فروش گذاشته!   قدیانی اگر زندانی هم باشد،  «زندانی سیاسی» نیست؛  چرا که جرم‌اش سیاسی نیست!   به عبارت دیگر،   فحاشی و هتاکی و یا سردادن شعارهای پوچ هیچ ارتباطی با فعالیت سیاسی ندارد،  این لات‌بازی‌ها را سازمان سیا خیلی می‌پسندد.   از اینرو سایت «کلمه»،  ‌ قدم رنجه فرموده،   قدیانی را به عنوان «معترض به انتخابات» معرفی می‌کند.  

می‌دانیم که سایت کذا همچون دیگر مجیزگویان میرحسین موسوی «حق‌طلب» و «آزادیخواه» است،   چرا که بر پیشانی مخالفان‌اش برچسب «مستبد» الصاق می‌کند،  مخالفانی که تا همین چند روز پیش دوستان گرمابه و گلستان‌اش بودند،  و در جنایات‌شان شریک بوده و هست.   خلاصه بگوئیم  قدیانی از پیروان خط توحش امام روشن‌ضمیر موسوی هستند؛   تخصص‌شان هم «تخریب» مخالف است،   آنهم به زبان الکن و مبتذل روح‌الله خمینی:‌ 

«[ قدیانی تظاهرات 9 دی ماه سال 88]  را اردوکشی خيابانی اصحاب استبداد ناميد که پس از قلع و قمع آزادی‌خواهان و حق‌جويان به دستور مستبد حاکم به خيابان‌ها آورده شدند [...] قديانی همچنين نوشته [...] صحنه‌گردان ناشی اين نمايش [...] بر آن است که از اين غده پوسيده برای عريانی تن پادشاه،  قبائی بدوزد [...] اين زندانی سياسی [...] افزوده [...] امروز که چهرة  نکبت بار استبداد سلطانی بار ديگر آشکارا در اين مملکت رخ نمائی کرده [...] نمی‌توان در برابر آن سکوت کرد و دم نياورد[...]»

بله «زبان» الکن این «عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» از زبان خمینی و دیگر اوباش نوسواد جمکران هیچ کم ندارد؛   همان مزخرفات خمینی را بازتولید می‌کند،   و همچون خمینی اهل عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی و مزخرف‌بافی است.   قدیانی در راستای پروپاگاند ابله‌پسند «شاه سازی» به «سلطنت» علی خامنه‌ای اشاره کرده و می‌گوید،‌  ما اجازه نمی‌دهیم سلطنت به انقلاب‌مان آسیب برساند؛   ما جان و مال و آزادی‌مان را در راه پیروزی این انقلاب گذاشته‌ایم!   معلوم نیست قدیانی چند تا جان دارد،   ولی اگر جان‌اش را در راه این به اصطلاح «انقلاب» گذاشته؛  حتماً از آن دنیا برای‌مان نامه می‌نویسد؛   رادیوفردا هم نامه‌‌اش را چاپ کرده،  تا ما ملت از درک و فهم و نگرش ایشان بی‌نصیب نمانیم:

«[...] من و امثال من در راه پيروزی انقلاب جان،   مال و آزادی خويش را نگذاشته‌ايم که سه دهه بعد آقای علی خامنه‌ای اينگونه بر کشور سلطنت کند[...]»

دردسرتان ندهم،   قدیانی از مزخرف‌بافی فرو گذار نکرده.   حال ببینیم درد این «زندانی سیاسی» چیست؟   ایشان مانند دیگر فعلة فاشیسم «اسلام درد» دارد،   و برای اربابان‌اش در آمریکا تب کرده.  دوای دردش چیست؟   میرحسین موسوی و میلیون‌ها طرفدار فرضی‌اش!   قدیانی پس از نشخوار تولیدات سازمان سیا در باب «دین ضداستبداد» به مجیزگوئی از «بهار خونبار عرب» نشسته و «جنبش سبز» را هم به بهار کذا تشبیه کرده و می‌گوید،   میرحسین را آزاد کنید تا ببینید چند میلیون طرفدار دارد!  جالب اینجاست که یکی از مقامات جمکران اخیراً گفته بود،  کروبی و موسوی از بیم جان‌شان خواهان افزایش تعداد محافظان و گسترش تمهیدات امنیتی شده‌اند،   بگذریم!   قدیانی در ادامة هذیانات‌اش می‌افزاید:

 «[...] بهار عربی کاملاً شبیه جنبش سبز مردم ایران است که عليه ديکتاتوری و استبداد به پاخاسته و فرياد آزادی سر می‌دهند [...] با آزاد ساختن [...] موسوی و کروبی،  بنگرند که چگونه سيل [...] ميليون‌ها ايرانی آزادی‌خواه در خيابان‌ها جاری می‌شود که فاتحه استبداد را می‌خوانند [...]»

می‌بینیم که قدیانی و اربابان‌اش «شعار پوچ» را رها نمی‌کنند؛   میلیون‌ها ایرانی «آزادیخواه» به خیابان می‌آیند،  و به قول مرده شویان «فاتحة استبداد» را می‌خوانند.   بعد هم یک استبداد تازه نفس را بجای استبداد فرسوده می‌نشانند و «روز از نو،  روزی از نو!»   همین طور نیست برادر قدیانی!؟ چرا!   اما کسی که «آزادی» را در چارچوب معاصر و انسان‌محور بخواهد،  هرگز از «بازگشت به گذشته» و خشونت‌طلبی جنبش سبز طرفداری نخواهد کرد،   و به ویژه رهبران جنایت‌کار این جنبش را مورد تأئید قرار نخواهد داد. 

موسوی و کروبی،  حتی اگر سوابق درخشان‌شان را در کشتار و سرکوب ملت ایران نادیده بگیریم،  هیچ ارتباطی با «آزادی انسان» نداشته و ندارند.   گرفتاری امثال قدیانی این است که بیم فروپاشی حکومت توحش در دل‌شان افتاده.   اینان نه با استبداد و سرکوب مخالف‌اند،   نه با تاراج.  خواست این جانوران وحشی تداوم حکومت فاقد نظم انسانی جمکران است؛   از قضای روزگار کارفرمایان رادیوفردا هم جز این نمی‌خواهند:

«[...] اين زندانی سياسی از آيت‌الله خامنه‌ای خواسته [...] اگر در پی راه و علاج است [...] از قدرت دست بکشد و از سر راه ملت و جمهوری اسلامی کنار برود.»

باید به این گوسالة ننه‌حسن چند نکتة مهم را یادآور شویم.   نخست اینکه حساب ملت ایران از حکومت اسلامی جداست؛   این حکومت شترگاوپلنگ با حمایت استعمار در برابر ملت ایران قرار گرفته.   دیگر آنکه،  برخلاف یاوه‌گوئی‌های امثال قدیانی،  علی خامنه‌ای خیلی هم دوست دارد از قدرت کناره‌گیری کند،   و جای‌اش را به دیگر دستاربندان پیرو خط امام،‌ نظیر ملاممد خاتمی بسپارد.   چرا که در اینصورت محفل کودتا می‌تواند با یک تیر چندین و چند نشان بزند. 

نخست اینکه «رهبری»،   به دلیل هم‌سوئی با «جنبش سبز» بلافاصله در رسانه‌های غرب از «مشروعیت» و «محبوبیت» برخوردار خواهد شد.   دیگر آنکه،   «رهبر» مذکور می‌تواند با تکیه بر مشروعیت ساخته و پرداختة شیپورهای ارتش آدمخوار ناتو،  سرکوب ملت ایران را از طریق «اوباش سبز» گسترش داده،   همان لات‌بازی‌های «بهار عاظادی» را بازتولید نماید.

بله،  خامنه‌ای می‌خواهد،  اما نمی‌تواند کناره‌گیری کند.  و دقیقاً به همین دلیل است که سعی دارد با تحریک افکار عمومی و تشویق لات‌بازی،   برای «حکومت موازی»،   یعنی تحرکات گروه‌های ناشناس و بی‌مسئولیت در کشور زمینه فراهم آورد.       

اما به دلیل تغییر شرایط،  رهبر قلعة کذا به هر دری می‌زند،  ناامید می‌شود.  حاخ ابتدا به وزارت امور خارجه متوسل شد تا به قول خودش «حرف نو نظام» را تبیین کند!   گویا کسی برای حرف ایشان تره خورد نکرد،   در نتیجه آنحضرت در نخستین روز سال 2012  دست به دامن «دانشجو‌نمایان» جمکران شدند و «گسترش فکر درست» و «تبیین مواضع حقیقی نظام» را وظیفة همین‌ دانشجونمایان معرفی کردند.   «هذیانات» مقام معظم در سایت حنازرچوبه،  مورخ 11 دی‌ماه 1390 بازتاب یافته:          

«رهبر معظم [...] تأكید كردند كه علم آموزی به معنای دقیق كلمه و گسترش فكر درست و  تبیین مواضع حقیقی نظام [...] اسلامی از وظایف دانشجویان است [...]»

بله ایشان در هم‌سوئی با رضاپهلوی،  تداوم و گسترش «حکومت موازی» را می‌طلب‌اند؛ رضاپهلوی،   بر «جدائی دین از حکومت» تأکید داشت،   «حاخ» هم در آرزوی «دانشجوی خارج از حکومت» له له می‌زند.   دانشجوی خارج از حکومت،   یعنی دانشجوئی که همچون اوباش پیرو خط امام «گمنام» و ناشناس است،   و برای تأمین منافع استعمار در همة امور کشور دخالت می‌کند،   بدون اینکه در برابر اعمال‌اش پاسخگو باشد.    امروز خامنه‌ای به این قماش «دانشجو» دخیل بسته.  تل موهومی به نام «دانشجویان»،‌  همچون تل موهوم «مردم» و ... و «طلاب» از خاکریزهای استعماری است،   که یکی پس از دیگری فرومی‌پاشد و برای جبران همین فروپاشی است که آخوند سعیدی به بازار گرمی برای موسوی جلاد و کروبی شیاد پرداخته و می‌گوید،   علت عدم محاکمة ایندو،   تعداد کثیر هواداران‌شان بوده که مقامات بلندپایة «نظام» را نیز شامل می‌شود.   

برای رهبر «قلعة حیوانات» و سخنگویان‌شان متأسف‌ایم!   پس از گذشت دو سال از آشوب‌های ناکام «هیز اکسلنسی»،  محکومیت «فائزه هاشمی» به زندان نشان می‌دهد که در کشور ایران،  دیگر درها بر پاشنة سابق نمی‌گردد،  دیگر آشوب‌طلبان نمی‌توانند با توسل به شعارهای فریبندة  «آزادی» و «استقلال» منافع لندن و واشنگتن را در ایران تأمین کنند.   به قول موشک‌های فرانسه‌زبان:   «بُن آنه!» 
 

 












...












Share