شنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۹


پائیز و پرتقال!
...
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است چند نکته را به خوانندگان گرامی یادآور شویم.

گروهی از خوانندگان محترم این وبلاگ که در رسانه‌ها، سایت‌ها و خبرگزاری‌های مختلف روی خطوط اینترنت فعالیت دارند، در کامنت‌های‌شان به نویسنده همکاری و مصاحبه و حتی نگارش مطالب برای سایت‌های مشخصی را پیشنهاد می‌کنند. از لطف همة‌ این دوستان سپاسگزاریم، اما در حال حاضر فعالیت ما بر روی خطوط اینترنت صرفاً چارچوبی فرهنگی دارد، از اینرو همسوئی و همگامی با اهداف و خطوط دولتی و یا تشکیلاتی، از هر قبیل و هر نوع برای ما غیرممکن است. البته ما از استقرار دمکراسی سیاسی در ایران حمایت می‌کنیم، و از مدافعان بی‌قیدوشرط «آزادی بیان»، به ویژه رهائی قلم از زنجیر ایدئولوژی و سانسور هستیم. ولی این مواضع مشکل می‌تواند نظرات و مطالبات سایت‌ها و تشکیلات وابسته به دولت‌ها و احیاناً گروه‌های شناخته شدة سیاسی را بازتاب دهد. با در نظر گرفتن این چارچوب نظری همکاری و همراهی و احیاناً شرکت نویسندة این وبلاگ در تدوین و نگارش مطالب، یا مصاحبه با رادیو و تلویزیون‌ سایت‌های شناخته شده عملاً منتفی است.

خوانندگان ارجمند این وبلاگ که در ایران زندگی می‌کنند هنگام باز کردن برخی سایت‌ها و وبلاگ‌ها اخطارهای «ساختگی» دریافت می‌دارند. این «اخطارها» از دیرباز به صور مختلف توسط هکرهای وابسته به حکومت اسلامی بر روی وبلاگ‌های ما نصب شده. ولی از آنجا که این وبلاگ‌ها همگی روی «سرور» شرکت‌های شناخته شده و بسیار معتبر قرار گرفته، مسلماً اخطارهای مذکور هدفی جز «ترساندن» کاربر دنبال نمی‌کند؛ اگر به دلائلی که در اینجا از بررسی آن خودداری می‌کنیم، شرکت‌های بزرگ اجازه داده‌اند که این «اخطارهای» ساختگی بر روی وبلاگ‌های ما همچنان باقی بماند، گسترش «ویروس» روی سرورهای‌ شرکت‌های‌‌شان را نمی‌توانند مجاز بشمارند! در نتیجه، دلیلی ندارد که شما خوانندگان این وبلاگ که در ایران زندگی می‌کنید از دریافت این «اخطارها» به هراس افتید؛ همگی ساختگی است.

از ایران اطلاع می‌دهند که اخیراً برخی عوامل و اوباش ادارة مخابرات تعدادی سایت‌، فوروم، و حتی «مرکز خرید» بر روی شبکة داخلی به راه انداخته و جهت به دست آوردن «مخاطب»، از نام نویسندة این وبلاگ استفاده می‌کنند. البته لینک‌های ارائه شده هیچگاه به مطالب و یا وبلاگ‌های ناهید رکسان منتهی نخواهد شد؛ کاربر با ورود به این «گرداب‌ها» فقط در «دورباطل» می‌افتد و نتیجة‌ سرگردانی‌اش ریختن صدها «تگ» به جیب اوباش جمکران خواهد بود! البته ما از این «حکومت» انتظار بیش از این‌ها نداشته‌ایم، ولی به همة خوانندگان ارجمند توصیه می‌کنیم که با استفاده از فیلرشکن‌هائی که همه روزه بر روی موتور جستجوی «گوگل» قرار می‌دهیم، به صورت مستقیم و خصوصاً بدون «گذر» از موتورهای جستجوگر محلی و «جمکرانی» به سایت‌ها و وبلاگ‌های ما مراجعه کنند. در ضمن تا زمانیکه شرکت «یاهو» در همکاری با ساواک جمکران و سیاست‌های آزادی‌ستیز خود تجدیدنظر اساسی نکرده، از پاسخگوئی به ایمیل‌های «یاهو» معذوریم.

اصلاً این «یاهو» انسان را به‌ یاد «یاحق» و سنگر حق و مراسم روضه و زوزه می‌اندازد! در این‌راستا بی‌بی‌سی و رادیوفردا، از اهالی مرزپرگهر می‌خواهند برای شرکت در مراسم تدفین عیال آخوند منتظری در پایتخت مرده‌شویان «تجمع» کنند! می‌گویند، بشتابید برای مرده‌خوری، که سورچرانی با سوگواری در هم آمیخته، و فرصتی است طلائی برای مرزشکنی و یکجانبه‌گرائی جهت تولید انبوه «شهید» و «اسیر» برای سنگر حق و پناه گرفتن دولت جمکران در انزوای سیاسی.

می‌دانیم که استقرار در «انزوای سیاسی»، بهترین ابزار یکجانبه‌گرائی است، و از اینرو اسرائیل می‌کوشد با تأکید بر تداوم شهرک‌سازی خود را در این «شرایط مطلوب» قرار دهد. «بی‌بی‌سی» نیز برای کمک به همین روند سریال «ندا» را به صحنه آورده. چرا که انزوای سیاسی اسرائیل همزمان به دولت این کشور و حکومت جمکران امکان می‌دهد تا از مذاکرات صلح جلوگیری کنند. جنجال «بی‌بی‌سی» در مورد سفر «کاسپین ماکان» به اسرائیل و مصاحبه با مادر و خواهر «شهید» همین هدف منطقه‌ای را در کنار اهداف دیگر دنبال می‌کند. محور اصلی پروپاگاند «بی‌بی‌سی»، تداوم بحران و تنش میان اسرائیل و کشورهای مسلمان‌نشین و محورهای فرعی آن، ایجاد بحران و تنش در تک تک کشورهای منطقه و در ارتباط‌شان با یکدیگر است.

به عنوان نمونه، بریتانیا از یک سو می‌کوشد با شایعه پراکنی پیرامون تنش فرضی میان عراق و لیبی، نشست سران عرب را به بن‌بست بکشاند، و از سوی دیگر سعی دارد در ایران افکارعمومی را در تقابل با صلح قرار دهد. سریال «ندا» به همین منظور آغاز شده و می‌بینیم که استقبال گرمی نیز از آن به عمل آمده. در صورتیکه اظهارات هوشیار زیباری و اعلام نتیجة انتخابات عراق سعی و کوشش جنتلمن‌های نزولخور لندن را در کشور عراق عملاً ناکام گذارد.

سایت نووستی، مورخ 6 فروردینماه سال 1389، به نقل از وزیر امور خارجة عراق «ادعای» الجزیره را در مورد اختلاف عراق با لیبی به زیر سئوال می‌برد. به گزارش خبرگزاری نووستی، شبکة‌ ماهواره‌ای الجزیره در قطر اعلام داشت، «هوشیار زیباری به نشانة‌ اعتراض به دیدار سرهنگ قذافی با نمایندگان اپوزیسیون عراق نشست وزرای امور خارجة عرب در لیبی را ترک گفت»، حال آنکه هوشیار زیباری، ‌رئیس هیأت شرکت کننده در اجلاس وزرای امور خارجة کشورهای عرب «خبر» مذکور را تکذیب کرده: ‌

«[زیباری اظهار داشت]، هیأت عراقی [این] جلسه را ترک نکرد.»

بله می‌بینیم که «خبر» موثق «الجزیره» که در رسانه‌های گورکن‌ها نیز منعکس شد در واقع «حرف‌دل» اربابان شیوخ قطر در لندن بود که همچون نتایج انتخابات عراق دروغ از آب درآمد. باری، امروز ایاد علاوی اعلام داشت، «عراق»‌ به هیچ دین و مذهب و حزبی تعلق ندارد، عراق متعلق به همة عراقی‌هاست. به عبارت دیگر آنگلوساکسون‌ها می‌باید دکان شیعه و سنی و تجزیة عراق را تعطیل کنند. مسلماً این شرایط موضع غلامبچگان استعمار بریتانیا در ایران را نیز تضعیف خواهد کرد. از اینرو کارفرمایان بی‌بی‌سی جهت «بازتولید» بحران‌ پساانتخاباتی جمکران به «شبیه‌سازی» پرداخته‌اند.

یکی از اهداف پروپاگاند مهوع بی‌بی‌سی پیرامون پرسوناژ «ندا»،‌ بازتولید همان فضای دو قطبی کاذبی است که پس از برگزاری «شبه‌انتخابات»‌ خردادماه 1388 بر جامعه حاکم شد. و شاهدیم که پروپاگاند مذکور به همان ابزار، یعنی مرزشکنی، تخریب‌ همه‌جانبه، قانون‌شکنی، شایعه‌پراکنی و تحریف متوسل شده. و سپاس ایزد توانا را که همة سگ‌های‌هار انگلستان، از ساواکی‌های سبز و مدافع لیبرالیسم گرفته تا واژگون‌نمایان «آزاد» و «مستقل» در راه تحقق همین اهداف مقدس بسیج شده و در «خط امام» قرار گرفته‌اند. وظیفة‌ حضرات این است که ضمن «ژاژخائی» پیرامون ندا و کاسپین و... به پیروی از «امام» خمینی دجال‌شان، به بهانة طرفداری از حقوق «ملت مظلوم فلسطین»، با استقرار صلح در منطقه نیز مخالفت خود را ابراز کنند. پس جای تعجب نیست که تلویزیون و دیگر رسانه‌های جمعی اسرائیل، در هم‌سوئی کامل با پیشخدمت‌های رسمی و نیمه‌رسمی و به ویژه پیشخدمت‌های «یواشکی» بی‌بی‌سی، صلح با اسرائیل را «تکفیر» کرده، مدافعان صلح را طرفدار اسرائیل قلمداد نمایند، حال آنکه منافع اسرائیل و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن «تداوم وضع موجود» است. فقط به این ترتیب است که اسرائیل می‌تواند شهرک‌سازی در اورشلیم را ادامه داده و سرزمین‌های «شعبا» در لبنان، و بلندی‌های جولان در سوریه را همچنان تحت اشغال خود نگاه دارد.

از اینرو تلویزیون اسرائیل امروز با آب و تاب از تمایل مسلمانان ساکن اروپا به «انحلال کشور اسرائیل» و همگامی سازمان‌های غیردولتی مدافع حقوق‌بشر با «مسلمین» کذا گزارش می‌داد! بله شعارهای ضد اسرائیل و تبلیغات اسرائیل‌ستیز به دولت این کشور امکان خواهد داد تا امنیت خود را در خطر ببیند، و با یکجانبه‌گرائی، تجاوز نظامی به خاک دیگر کشورها را جهت حفظ امنیت‌اش «حق مسلم» خود بداند. این همان سیاستی است که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک با تکیه بر نوکران‌شان در واتیکان و جهان اسلام به مورد اجرا گذارده‌اند. و این روزها که کوس رسوائی واتیکان را بر بام‌ جهان می‌زنند یکجانبه‌گرائی محبوب تاراجگران با اشکال برخورد کرده. در پی رسوائی‌های واتیکان در دو سوی آتلانتیک، امروز معلوم شد که واتیکان در فرار «آیشمن»‌ از زندان نیز دست داشته! حال باید ببینیم کشیش‌های واتیکان و دیگر گوساله‌های نخبة ننه‌حسن باز هم در سخنرانی‌های ابلهانه‌شان انسان‌ستیزی فاشیسم را به «لائیسیته» پیوند خواهند داد، یا دست از تحریف لائیسیته و تخریب انسان برمی‌دارند؟ حال که به «تخریب انسان» رسیدیم، بهتر است نگاهی داشته باشیم به فعالیت‌های فرهنگی ساواک و وزارت فرهنگ و هنر در «سال‌های هیچ!»

در سال‌های «هیچ»، یعنی دوران هویدا، سازمان کذا به «شبیه‌سازی» خوانندگان «سرکش» روی آورده بود. خوانندگان «سرکش» کسانی بودند که بر خلاف گلپایگانی و مرضیه از مداحی و روضه‌خوانی و سوگواری برای برگ‌های «مستضعف» و ستمدیده و پابرهنه خودداری می‌کردند. و مهم‌ترین‌ خوانندة نافرمان آنزمان «دلکش» بود. دلکش،‌ به تأئید «اهل فن» تنها خواننده‌ای بود که صدای‌اش «شش دانگ» را پوشش می‌داد و از نظر کیفیت صدا در ایران یگانه بود. اما ساواک گوساله‌پرور با این مسائل کاری نداشته و ندارد. وظیفة این تشکل استعماری «تخریب» و «ارعاب» بوده و هست، البته در ابعاد مختلف. به عنوان نمونه به یکی از شاهکارهای ساواک اشاره کنیم که از مشاهدات شخصی است.

هر پنجشنبه مسیر ما از خیابان آناتول فرانس به خیابان ایتالیا می‌گذشت و اگر در راه‌بندان گیر نمی‌کردیم، معمولاً حدود ساعت سیزده و چهل دقیقه در خیابان آناتول فرانس بودیم. خیابانی که به موازات ضلع شرقی دانشگاه تهران کشیده شده بود. از پشت میله‌های خاکستری و از لابلای درخت‌ها دانشجویان را تماشا می‌کردیم، همة رنگ‌ها خاکستری و سرد بود. در پیاده ‌روی سمت راست یک دوزندگی، یا شاید یک فروشگاه لباس زنانه تک و تنها در دیوارها گیر افتاده و شاید «دوپنجرة» گوگوش را که هنوز ساخته نشده بود زیرلب زمزمه می‌کرد! باری، به حوالی این فروشگاه که می‌رسیدیم معمولاً یک جوان بلند قد با کت و شلوار مشکی، پیراهن سفید و کفش‌های مشکی با گام‌های بلند و آرام از جهت مخالف ما، یعنی از شمال به سوی جنوب می‌آمد. مرد جوان عرض خیابان را طی می‌کرد و گاه همزمان با ما وارد خیابان ایتالیا می‌شد. همیشه یک عینک آفتابی به چشم داشت، کراوات نمی‌زد، کیف و کتاب در دستش دیده نمی‌شد و همیشه هم تنها بود. تقریباً هر پنجشنبه این ناشناس مرموز را می‌دیدیم که آرام آرام از روبرو می‌آید. کم کم به دیدار این ناشناس تنها انس گرفته‌ بودیم. آرامش و طمانینه‌اش او را از رهگذران دیگر متمایز می‌نمود و به همین دلیل جلب توجه می‌کرد.

یکروز صحنة‌ همیشگی در حال تکرار شدن بود، جوان ناشناس عرض خیابان را تقریباً طی کرده و به پیاده روی همجوار کودکستان «بنیاد نو»‌ که در کنار آن یک ردیف اتومبیل پارک شده بود نزدیک می‌شد، که ناگهان یک پیکان با سرعت به طرف او آمد. هیچ راه گریزی برای جوان ناشناس وجود نداشت، نه می‌توانست از سد اتومبیل‌های پارک شده بگذرد و خود را به پیاده‌‌رو برساند، نه می‌توانست بازگردد. کم مانده بود پیکان به او بزند که در برابر دیدگان حیرت زدة ما دست‌های‌اش را روی دو اتومبیل که سپر به سپر ایستاده بودند گذاشته، با یک پرش خود را به پیاده‌رو رساند. پیکان به سرعت از صحنه دور شد و جوان به آرامی، مثل همیشه راه خود را به سوی خیابان ایتالیا ادامه داد! پنجشنبه‌های دیگر هرگز او را ندیدم. در کنار ناپدید شدن آشنایان،‌ آدم‌کشی در خیابان و دستگیری هنرمندان به «جرم» اعتیاد و بسیاری از «تفریحات» سالم، اینهم از نمایشات هیجان‌انگیز و مفرحی بود که در سال‌های «‌هیچ» برای تقویت روحیة جوانان مرزپرگهر به صحنه می‌آمد، و باید بگوئیم بسیار کارساز و مؤثر بود!

اصولاً «ارعاب» برای رشد و شکوفائی جامعة استعماری خیلی مفید است، و نتیجة خدمات ساواک در برابرمان قرار گرفته: جنبش سبز و رهبران خود فروخته‌اش. هیزاکسلنسی با توسل به «شایعه‌پراکنی» پیرامون «تقلب»، ‌ ضمن تطهیر نوکران جنایت‌کارشان، مهدی‌کروبی و میرحسین موسوی، آنان را در رأس یک «جنبش موهوم» قرار داده و انتظار دارند که ما ملت نیز از مبارزات اینان «تقدیر» کنیم. در واقع، بریتانیا قصد شبیه‌سازی لات‌بازی‌های دوران مصدق را داشت که ناکام ماند، هر چند جیره خواران‌اش در غرب همچنان بر طبل توخالی رنگ «سبز» می‌کوبند و می‌پندارند در «شبه‌انتخابات» بعدی اوباش پیرو خط ‌امام قدرت را قبضه خواهند کرد و همه بازمی‌گردیم به دوران شیرین لشکرکشی‌های خیابانی و تعیین سیاست در خیابان با شعارهای گوساله‌پسند ساواک در باب جهاد و شهادت و غیره. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به دلکش و شبیه‌سازی وزارت فرهنگ و هنر.

وزارت کذا یکنفر را پیدا کرده، «هو» انداخته بود که صدای‌اش از صدای دلکش هم بهتر است و همة بینوایان هم باورشان شده بود. می‌دانیم که فاشیسم، به عنوان یک توحش بر عرصة «باورها» و «توهمات» استوار است. در نتیجه، کافی است به عوام چنین باورانده شود که صدای این یکی از صدای دلکش قوی‌تر است، پس به مصداق مصراع، «چون که صد آید، نود هم پیش ماست»، دیگر دلیلی برای فعالیت دلکش وجود ندارد، چرا که «بهترش» را داریم! اینگونه بود که هنر روضه و زوزه و چس‌نالة موزیکال رونق فراوان یافت. یکی از نخبگان در عرصة ناله و زاری و مداحی همین مرضیه بود. تخصص ایشان گفتگو با «طبیعت بیجان» و مرثیه‌خوانی برای برگ‌های ستمدیده بود. مرضیه اگر در باغ و بوستان برای پیوند «شهریار گل‌ها» با گل «دیبا» شیرین زبانی نمی‌کرد، سر به صحرای‌کربلا می‌گذاشت و برای برگ پائیزی یک «منبر» می‌رفت، برگی که از ظلم و بیداد پریشان بود:

به رهی دیدم برگ خزان، آشفته ز بیداد زمان
کز شاخه جدا بود
[...]
ای برگ ستمدیدة پائیزی!

بله می‌بینیم که اگر بجای برگ کذا «امت» را قرار دهیم، و شاه یا آمریکا یا استکبار را بجای «زمان» بگذاریم، محور اصلی سخنرانی رهبر کبیر به دست می‌آید. ظلم و ستم استکبار این برگ‌های پابرهنه و مستضعف را پراکنده کرد. برگ‌ها «وحدت کلمه» ‌را حفظ کنند و... و اما مرضیه اگر سراغ برگ درخت نمی‌رفت، برای درد دل با سنگ خارا راهی بیابان می‌شد و گپی هم با باد و باران می‌زد:

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم
[...]
بشنو این سنگ بیابان، بشنوید ای باد و باران،
با شما همرازم اکنون، با شما دمسازم اکنون

این قماش ترانه‌ها بود که «موردپسند» قرار می‌گرفت، چرا که در حد مطلوب انسان‌ستیز بود. به همین دلیل اگر مرضیه تریاک و هروئین هم می‌فروخت کسی مزاحمش نمی‌شد. ولی ساواک در شرایطی که در وبلاگ «ندا و توحش»‌ به آن اشاره شد، یک خواننده را به «جرم» اعتیاد دستگیر کرد، عکس و تفصیلات‌ا‌ش را هم در ورق پاره‌های رسمی منتشر فرمود تا همه بدانند و آگاه باشند که در ایران افراد بالغ و رشید، حتی اگر مذکر باشند از «حق انتخاب» ‌برخوردار نیستند و الزاماً می‌باید در «سنگر حق»‌ بنشینند. و می‌دانیم که «سنگر حق» ‌بر باورهای عوام تکیه دارد. پس هر چه عوام باور کند «حق» است، و هر چه عوام «باور» نداشته باشد، «ناحق» به شمار می‌رود، درست مثل دمکراسی!

بله دمکراسی نیز در توحش «حق‌پروری» به دلیل تقابل با باورهای عامیانه همواره خارج از سنگر حق قرار می‌گیرد. به همین دلیل است که آنگلوساکسون‌ها برای دوقطبی کردن کاذب فضای جامعة ایران شبانه ‌روز «عرق شرافت» می‌ریزند: کاسپین ماکان به اسرائیل رفت، جنبش‌سبز که همان سنگر حق باشد طرفدار ملت ستمدیدة فلسطین است، بنابراین هر کس خواهان صلح با اسرائیل شود، مخالف جنبش‌سبز و راه نورانی امام خواهد بود، پس باطل به شمار می‌رود، در ضمن «روابط» ندا با کاسپین هم حرام بود! اما حضور کارفرمایان بی‌بی‌سی بگوئیم، این نوع پروپاگاند ابلهانه دیگر کارساز بریتانیا و شرکاء نخواهد بود! تعطیلی نان‌دانی آنگلوساکسون‌ها در منطقه غیر قابل اجتناب شده.

توقیف یک کشتی حامل «پرتقال» که گویا از مصر،‌ شاید هم از اسرائیل به مقصد جمکران در حرکت بوده شاهدی است بر این مدعا. می‌دانیم که برای افتخار کردن می‌باید پرتقال بخوریم، ولی از آنجا که دکان افتخار دیگر تعطیل شده لازم آمده بجای افتخار، ابتکار به خرج داده، «آب پرتقال» بخوریم. این است دلیل توقیف کشتی کذا! بزودی یک کشتی آب‌پرتقال برای «برگ‌های ستمدیده» رهسپار جمکران خواهد شد.





...

جمعه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۹


«ندا» و توحش!
...

برای جبران کمبود دردآور ماشاالله‌ قصاب و زهراخانوم و دیگر «پیروان خط امام» جهت تجاوز به حریم خصوصی افراد، و همچنین جهت مخالفت با روند صلح در منطقه «بی‌بی‌سی» پروپاگاند مهوعی به راه انداخته که بخشی از آن در فارس‌نیوز منعکس می‌شود.

طی 31 سال گذشته اراذل و اوباش ساواک تحت عناوین «مردم همیشه در صحنه»‌، «خانوادة‌ شهدا»‌ و... سیاست کشورمان را در خیابان تعیین کرده‌اند. ولی این ‌روزها سایت بی‌بی‌سی ضمن تجاوز به حریم خصوصی،‌ از زبان نامزد و مادر «شهید»، نه تنها برای‌مان سیاست خارجی تعیین می‌کند، که برای سگ‌های‌ هار استعمار از جمله دارودستة‌ میرحسین موسوی فرصتی فراهم می‌آورد تا «طرفداران صلح در منطقه» را وابسته به اسرائیل بخوانند! حال آنکه میرحسین موسوی همچون دیگر اعضای محفل کودتاهای 22 بهمن 1357، 13 آبان 1358 و... و خصوصاً کودتای 22خردادماه 1388 از جیره‌خواران صاحب‌نام جنگ‌فروشان مدافع اسرائیل در غرب به شمار می‌رود. پس از ساواکی‌های سبز، چه مونث و چه مذکر می‌خواهیم که سکوت اختیار کرده و بیش از این‌ها بند را به آب ندهند. مخالف استقرار صلح در منطقه اسرائیل است و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن.

ما به کرات در این وبلاگ گفته‌ایم و باز هم می‌گوئیم، رهبران به اصطلاح «جنبش‌سبز»، همچون رهبرکبیر انقلاب 22 بهمن‌ماه 1357 و دیگر پیروان خط توحش امام، در زمرة پیشخدمت‌های خوب محفل جنگ‌طلبان حامی اسلام و اسرائیل قرار داشته و دارند. خوشبختانه اهداف اربابان این محفل کاملاً روشن است: تجزیة همة کشورهای منطقه بر اساس سیاست استعماری «یک کشور، یک مذهب» یا «یک کشور،‌ یک قوم». نتیجة اعمال این سیاست جنایت‌کارانه در برابر ماست: اشغال نظامی افغانستان و عراق، جنگ داخلی در پاکستان، و از همه مهم‌تر تداوم سیاست شهرک‌سازی اسرائیل خارج از مرزهای قانونی و بین‌المللی‌اش با تکیه بر بحران دست‌ساز هسته‌ای در ایران. خلاصه کنیم، فراهم آوردن زمینة «مرزشکنی» و «یکجانبه‌گرائی» در عرصة‌ بین‌المللی برای اسرائیل، از طریق سرکوب دوجانبة ملت‌ ایران.

لشکرکشی‌های خیابانی و تجاوز به حریم خصوصی زندگی افراد دو روی سکة‌ همین سیاست سرکوب است که از پروپاگاند ارعاب ملت ایران در رسانه‌های غرب تغذیه می‌کند. به همین دلیل است که سایت «بی‌بی‌سی»، جزئیات روابط ندا با نامزدش کاسپین ماکان را از زبان افراد خانوادة ندا منتشر می‌کند. چرا که این امر در واقع تجاوز به حریم خصوصی زندگی ندا و کاسپین ماکان به شمار می‌رود. پخش این جزئیات از زبان خواهر و مادر «ندا» همزمان حامل چند پیام خشونت و ابتذال است. نخست به ما می‌گوید، نقل جزئیات روابط خصوصی افراد توسط اعضای خانواده‌شان عملی است قابل قبول! دیگر اینکه مادر «ندا» به دلیل اینکه فرزندش کشته شده، حق دارد مسیر سیاست خارجی ایران را نیز تعیین کند.

پیش از ادامة مطلب لازم است یادآور شویم که از نظر ما پرسوناژ «ندا» و تصاویر جان سپردن او بر شبکة مجازی از حد یک فیلم تبلیغاتی فراتر نمی‌رود و همچنانکه پیشتر هم گفتیم امیدواریم این جنایت واقعیت نداشته باشد. اینرا گفتیم تا روشن شود که هیچ شواهد و مدارکی پیرامون قتل ندا و سهراب و... و دیگران در دست نداریم، پس از گذشت ده ماه از کودتای ناکام 22 خردادماه، هیچ خبر مؤثقی در مورد این افراد به ما نرسیده، و در نتیجه اینان را همچون کاسپین‌ ماکان به عنوان «پرسوناژ» رسانه‌ای در نظر می‌گیریم. حال بازگردیم به مرزشکنی در عرصة اجتماعی و تجاوز به حریم خصوصی افراد به عنوان دو روی سکة انسان‌ستیزی.

در وبلاگ «وجهه و واتیکان» گفتیم که جمشید برزگر در مورد چند‌وچون ارتباط ندا و نامزد فرضی‌اش پرس‌وجو می‌کرد. می‌دانیم که طبق مقررات حکومت توحش، خارج از چارچوب ازدواج ارتباط و معاشرت زن و مرد ممنوع است. هیچ زن یا مرد بالغی حق ندارد خارج از این چارچوب زندگی کند. و همچنین می‌دانیم که خارج از «حدود اسلامی»، ارتباط زن و مرد «فساد» تلقی می‌شود و افرادی که روابط‌شان غیراسلامی باشد «فاسد» به شمار می‌روند و طبق احکام توحش مستوجب مجازات خواهند بود. با توجه به مسائل فوق نخستین دستاورد مهم گزارش «بی‌بی‌سی» در مورد ندا این است که او را چه در «باور عام»‌ و چه از منظر مقررات حکومت جمکران «فاسد» معرفی کند. به زبان ساده‌تر با گزارش «بی‌بی‌سی» عمل مقدس «برچسب زدن» به پیشانی ندا امکانپذیر می‌شود. حال آنکه در «باورعام» پرسوناژ کاسپین ماکان برچسبی دریافت نمی‌کند، چرا که «زن» نیست. پیشتر گفتیم که «پدر طالقانی» در مصاحبة رسمی خود با رسانه‌های دوران صدارت شیخ مهدی بازرگان، تظاهرکنندگان 8 مارس 1979را «زنان بدنام» خواندند. و نیازی به توضیح نیست که بگوئیم در ذهن علیل ایشان تهاجم اوباش به این زنان کاملاً موجه و «برحق» ‌بوده! اما شیوة مقدس برچسب زدن به افراد با حکومت توحش امام روشن‌ضمیر به مرز پرگهر پای نگذاشته. پیش از ظهور خردجال نیز این شیوه توسط ساواک در رسانه‌های رسمی اعمال می‌شد.

از قربانیان این روش خداپسندانه یکی از خوانند‌گان معروف و محبوب نسل جوان بود که به کوری چشم ساواک نام‌اش را ذکر نمی‌کنیم، چرا که هیچ جرمی مرتکب نشده. یک روز تصویر این مرد جوان را در حالیکه شماره‌ای هم به گردنش انداخته بودند در روزی‌نامه‌های سال‌های «هیچ»، یعنی در دوران نخست‌وزیری «هویدا» منتشر کردند و گفتند که پلیس او و چند تن دیگر را «پای منقل» دستگیر کرده! البته معلوم نیست به چه دلیل چنین بساطی به راه افتاد. یک عده می‌گفتند «سیاسی» است ولی آنچه اهمیت داشت شایعات کوچه و خیابان نبود، ویراست رسمی از «جرم» بود که در رسانه‌ها انتشار یافت. بر اساس این ویراست «تریاک کشیدن» و به طور کلی «اعتیاد» جرم به شمار می‌رفت، بنابراین هر کس «معتاد» بود، می‌بایست «مجرم» نیز شناخته می‌شد! در صورتی که «اعتیاد» به مواد مخدر برای یک فرد بالغ جرم نیست؛ خرید و فروش و توزیع مواد مخدر است که جرم به شمار می‌رود! از این گذشته اعتیاد یک فرد بالغ به دیگران مربوط نمی‌شود. اما با دستگیری آن خواننده به همه چنین تفهیم کردند که «حریم خصوصی» افراد به رسمیت شناخته نخواهد شد.

پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد «اعتیاد» و به ویژه بساط تریاک در آن روزها توضیح مختصری بیاوریم،‌ توضیحاتی که بر مشاهدات شخصی نویسنده استوار است. بساط تریاک پای ثابت تمام میهمانی‌ها شده بود. در پارتی‌ها، یک اتاق ویژة کشیدن تریاک در نظر ‌گرفته می‌شد و اکثر مردان جوان و گاهی اوقات زنان پس از صرف‌ شام پای منقل می‌‌نشستند! تریاک مورد نیاز را معمولاً از بازار تجریش تهیه می‌کردند. حوالی خانة دریادار اردلان، یک شیره‌کش‌خانة عمومی تحت نظارت شهربانی فعالیت «فرهنگی» داشت و یک پاسبان هم «نگهبان» آن بود. باید دید در چنین شرایطی دستگیری یک خوانندة معروف به «جرم» فرضی کشیدن تریاک چه پیامی می‌تواند داشته باشد؟ تحقیر معتاد!

همه می‌بایست می‌دانستند که «معتاد»، در هر جایگاهی که باشد «مجرم» است. ولی آیا «اعتیاد» جرم است؟ به هیچ عنوان! اعتیاد یک پدیدة اجتماعی است که به افراد تحمیل می‌شود. کسی که برای رفع دلهره و اضطراب، هر روز قرص آرام‌بخش مصرف می‌کند «معتاد» است. کسی که برای مبارزه با همین ترس‌های ناخودآگاه به مشروب پناه می‌برد نیز معتاد است و در همة جوامع بهنجار، چنین افرادی را محتاج کمک می‌دانند. چه کسی «معتاد» می‌شود؟ کسی که به دلائل مختلف ـ ‌فردی و اجتماعی ـ قادر نیست به قول معروف «زندگی عادی» داشته باشد. ساواک منفور چنین فرد شکننده‌ای را مستوجب تحقیر اجتماعی نیز قلم‌داد می‌کرد و او را از نظر حقوقی «مجرم» معرفی می‌نمود. در نتیجه، گلة ‌عوام نیز در همین مسیر توحش قرار می‌گرفتند. اگر به مقالة شیوای آخوند برقعی در باب «پایگاه طبقاتی جنبش سبز» مراجعه کنیم خواهیم دید که در چارچوب نظرات توحش‌پرور ایشان، «معتاد» همچنان محکوم به شمار می‌رود. بله توحش «جنبش‌سبز» و مرده‌پرستی ‌و انسان‌ستیزی ریشه در توحش سال‌های «هیچ» دارد، همان سال‌هائی که به انزوای خوانندگانی چون ویگن و دلکش انجامید و صدای بسیاری از استعدادهای درخشان همچون اسدالله ملک را در سینه خاموش کرد.

اسدالله ملک را اکثر ایرانیان به عنوان ویولونیست می‌شناسند، ولی همین ویولونیست معروف صدای بسیار زیبا و رسائی داشت اما هرگز نخواست خواننده شود. دلیل هم این بود که وزارت «فرهنگ و هنر» تحت نظارت ساواک «روضه‌خوان» تحویل ملت می‌داد. صدای اسدالله ملک را دوبار شنیدم. هر دو بار در جشن تولد برادر زاده‌اش بود. اول با اصرار و خواهش و تمنای بزرگترها «زهره»، یکی از تصنیف‌های داریوش رفیعی را خواند. بعد هم بدون اینکه کسی التماس کند، آهنگی را که برای یکی از ترانه‌های حمیرا ساخته بود و هنوز در رادیو پخش نشده بود برای همه خواند. و باید بگویم بدون موزیک و میکروفون و غیره از حمیرا بسیار بهتر می‌خواند. امیدواریم طرفداران حمیرا فتوی قتل‌مان را صادر نکنند. همچنین امیدواریم طرفداران گوگوش از ما کینه‌ای به دل نگیرند. همچنانکه پیشتر هم گفتیم آنچه مورد بررسی قرار می‌گیرد، واژگان «شعر» است نه سراینده و نه خوانندة آن.

باری در همان سال‌های‌ هیچ، ساواک علاوه بر «تحقیر» خوانندگان در زمینة «هنری» نوآوری‌های فراوان به خرج ‌داد. از آنجمله است شایعه‌پراکنی جهت «فروش» کالای بنجل. ساواک منفور همانطور که جهت جذب مشتری بیشتر برای دکان علی شریعتی، شایع می‌کرد که آثار وی ممنوع است و شریعتی را از مخالفان رژیم معرفی می‌نمود، برای ترانه‌های انسان‌ستیز هم به همین شیوه متوسل می‌شد. هر چه ابعاد انسان‌ستیزی شعر بیشتر بود، شایعة ‌مخالفت ساواک با آن گسترده‌تر می‌شد. به عنوان نمونه گوگوش ترانه‌ای داشت به نام «دو پنجره» که در آن دو دلداده به «دو پنجرة زندانی» در یک دیوار سنگی تشبیه شده بودند و خلاصه آرزوی‌شان این بود که دیوار کذا خراب شود و هر دو با هم بمیرند تا «در آن دنیا» بتوانند دست یکدیگر را بگیرند! ساواک شایع کرده بود که این ترانه برای «زندانیان سیاسی» ساخته شده و ممنوع است! در نتیجه، اهالی‌مرز پرگهر برای خریدن «دوپنجره» سرودست می‌شکستند.

باری، دو پنجرة کذا برای گرفتن دست یکدیگر «آمادة شهادت» بودند ولی از شدت بدجنسی از «غسل شهادت» حرفی نمی‌زدند که مخاطب نفهمد این ترهات در واقع پیش‌درآمد شعارهای لات‌الله است که چند سال بعد برای «غسل شهادت» از «امام» دجال‌شان خواهند خواست که «فرمان» بصدورد: «اماما، اماما جان به فدایت، فرمان بده تا بکنیم غسل شهادت!» بله اگر آن دو پنجرة خبیث از این مزخرفات برای‌مان می‌خواندند ممکن بود بفهمیم حکومت خیابانی نکبت و ادبار و توحش نعلین و چادرسیاه در راه است!

اتفاقاً یک گله از چادرسیاه‌های ساواک جمکران امروز در پایتخت مرده‌شویان و مرده‌پرستان و زوزه‌کشان جهان، یعنی در شهر قم راهپیمائی کرده خواهان مبارزه با «بدحجابی» شده‌اند. می‌بینیم که ساواک جمکران «پیام» مصاحبة «بی‌بی‌سی» با اعضای مونث خانوادة «ندا» را بخوبی دریافت کرده، و بلافاصله لشکر سگ‌های‌ هار را با چادرسیاه روانة خیابان نموده.

به گزارش مهرنیوز، مورخ ششم فروردینماه 1389، «بانوان قمی»، یعنی زنانی که ازدواج کرده‌اند، و مسلماً به همین دلیل می‌باید «محترم» شمرده شوند، برای مبارزه با بدحجابی راه‌پیمائی فرموده‌اند. گفته می‌شود چادرسیاه‌های ساواک آن تکه پارچه را نشان «فرهنگ و تمدن و عفاف» می‌دانند. نام راهپیمائی سگ‌های ‌هار «ندای عصمت» بوده! مهرنیوز می‌نویسد، «بانوان محجبة قمی» از «رواج بدحجابی» در کشور انتقاد کرده و «الگوی عفت» خود را «فاطمه معصومه» دانسته‌اند. بله از وقتی گوشی را به دست آخوندمکارم و دیگر آیات عظام داده‌اند، تظاهرات «طلاب» تعطیل شده! اینک نوبت به اوباش مونث حوزه رسیده تا خیابان‌ها را اشغال کرده و پیام ارباب در لندن و واشنگتن را به ملت ایران ابلاغ نمایند، و هم‌صدا با زهرا رهنورد به ستایش از اسلام و حجاب مشغول شوند:

«الله‌اکبر، لااله‌الا‌الله، فاطمة معصومه الگوی عفت ماست پیروی از این بانو باعث عزت ماست [...] نشانة تمدن حجاب است و...»

چه کسی می‌گوید حجاب نشان تمدن است؟ زهره کاظمی، همان کسی که «چادر آزادی» به سر کرده و از سوی فارین‌پالیسی به ‌عنوان «روشنفکر»‌ برگزیده شده،‌ بگذریم. اوباش مؤنث یک بیانیه صادر کرده و گفته‌اند، از آنجا که جامعة دینی ما ـ همان باغ وحشی که چنین موجوداتی در آن نگهداری می‌شوند ـ بر اساس باورهای اصیل اسلام بنا شده، پس حفظ این ارزش‌ها در گرو محافظت از همین باورهاست! راستش این «عملیات» در واقع یک «دورباطل» لغوی یا بهتر بگوئیم پوچ‌گوئی است. ساواک مفلوک هذیان می‌گوید. ما که متوجه نشدیم مفهوم این مزخرفات آشفته و پریشان چیست:‌

«از آنجا که جامعة دینی ما بر اساس باورهای اسلام اصیل و رفتارهای منطبق با اصول الهی و انسانی بنا نهاده شده است، بیشک حفظ این ارزشها و دفاع از کیان امت اسلامی در گرو محافظت همین باورها و دستورات حیاتبخش و سعادت آفرین دین خواهد بود.»


بله، یاد بگیرید! پیش از اسلام، و به ویژه پیش از ظهور خردجال در ایران «جامعه» وجود نداشت! جز فاطمه و معصومه هم «زن» در جهان وجود نداشته. پس لازم است زن ایرانی از این دو موجود موهوم و ناشناس و ذلیل «پیروی» کند. این همان علوفه‌ای است که دهه‌هاست برای نشخوار «ساتاس» در غرب تولید می‌شود. یک روز با شعار «نفت ملی» و با آهنگ «دو پنجره» آنرا به ما ملت حقنه کرده‌اند، یک روز با چادرسیاه. ولی در هر حال با لشکرکشی خیابانی و سگ‌های هار!

«همه‌اش زیر سلطه اموات زندگی می‌کنند و مردمان زنده امروز از قوانین شوم هزار سال پیش تبعیت می‌نمایند. کاری که پست‌ترین جانور نمی‌کند [...]»

صادق هدایت، «توپ مرواری».

حال باید ببینیم دلیل راهپیمائی بوزینه‌های مونث ساواک چیست؟ دلیل این است که سران کشورهای منطقة نوروز از جمله رئیس جمهور تاجیکستان و جلال طالبانی، رئیس جمهور عراق برای برگزاری جشن‌های نوروز به ایران می‌آیند، و گورکن جماعت هم از جشن نفرت دارد. همچنانکه در کلیپ گروه رقص «خورشیدخانوم» در اوتاوا هم شاهد بودیم کسی زحمت جابجا شدن به خود نداده بود. باری سگ‌های هار ساواک چنین گفته‌اند که «حجاب» نمودار نظام «فرهنگی» اسلام است و برای همکاری با گشت ارشاد ابراز آمادگی کرده‌اند.

«[...] اشتغال کریمانة بانوان را قانونمند کنند [...] مسئولان الگوی عملی عفاف را پیاده کنند [...] در برخورد با تولیدکنندگان و عرضه کنندگان لباسهای نامناسب کوتاهی نکنند [...]‌ آمادة همکاری با نیروی انتظامی برای دفاع از حریم عفاف و حجاب هستیم.»

می‌بینیم که واردکنندگان و مصرف‌کنندگان «لباس‌های نامناسب» برای اینان مشکلی ایجاد نمی‌کنند. مهم این است که از تولید و فروش آن در داخل مرزها جلوگیری شود. هر کس لباس نامناسب می‌خواهد سری به «دوبی» بزند که خمس و زکات مکارم و دیگر آیات عظام مترقی و لیبرال هم محفوظ بماند. این جماعت «چادرسیاه» کار و زندگی ندارند و در واقع برای «کاریابی» راهپیمائی می‌کنند، کارشان بازاریابی برای «سفر به امارات» ‌است. امارات، مرکز خرید و فروش برده. به همین دلیل است که خواهران بر طبل حجاب و عفاف می‌کوبند. حجاب‌شان را که رعایت کنند «عفاف‌شان» هم تضمین شده، حتی اگر در امارات «اشتغال کریمانه» داشته باشند. اگر کسی معنای «اشتغال کریمانه» را می‌داند، ما را هم در جریان قرار دهد تا نادان از این جهان نرویم. همزمان با راهپیمائی سگ‌های‌هار ساواک در قم، در پایتخت کوبا، حدود 20 نفر در اعتراض به دستگیری نزدیکان‌شان راهپیمائی کردند. پلیس از تظاهر کنندگان محافظت می‌کرد که مورد تهاجم قرار نگیرند. چرا که گروه عظیمی از مردم به عنوان مخالفت با راه‌پیمایان با پرچم‌های کوبا در مسیرشان تجمع کرده بودند. از مطلب دورافتادیم بازگردیم به دو پنجرة خودمان:

توی یک دیوار سنگی، دوتا پنجره اسیرن
دوتا خسته، دوتا تنها، یکی‌شون تو یکی‌شون من
[...]
کاشکی این دیوار خراب شه، من و تو با هم بمیریم
توی یک دنیای دیگه، دستای همو بگیریم

بله این مطالبات سرشار از خشونت همراه با ملودی‌ به شنونده حقنه می‌شد تا متوجه نشود برای‌اش روضة امام حسین می‌خوانند. به همین دلیل بود که اسدالله ملک هرگز نخواست خواننده باشد، می‌گفت، «اولش دستتو باز می‌گذارن، بعد باید مداحی کنی.» و درست می‌گفت. البته همه حاضر به مداحی نبودند. بعضی‌ها مثل اکبر گلپایگانی مستقیماً مداح شدند، و برای‌مان می‌خواندند که وقتی همه خواب هستند، «چشمای‌ شاهه بیدار» و... بعضی‌ها مثل مرضیه، غیرمستقیم مداحی می‌کردند. در ‌آغاز دوران بروبیای هویدا، اشک‌شان «هویدا» می‌شد، یا به مناسبت ازدواج شاه با فرح دیبا، مشاهده می‌کردند که بین «شهریار گل‌ها» و گلی «که به لطف و صفا چو دیبا بود»، پیوندی «فرح‌زا» برقرار شده و ... البته فکر نکنید این مجیزگوئی‌ها مورد پسند دربار بود! احتمالاً مورد پسند «سازمان» بوده! حتما اینروزها «مریم و قجر» بجای «فرح» و «دیبا» نشسته،‌ و می‌شنویم «که به لطف و صفا چو مریم بود»! می‌بینیم که قافیه‌ هم جور است، بگذریم!

ساواک برای پیشبرد سیاست اربابان‌اش از دربار دستور نمی‌گرفت، همچنانکه امروز هم کسی برای مقام معظم تره خرد نمی‌کند. فرمان وحشی‌گری و مرزشکنی یا لشکرکشی خیابانی و تجاوز به حریم خصوصی افراد مستقیماً از سوی محافل جنگ‌فروش غرب صادر و توسط رسانه‌های‌شان پخش می‌شود. ساواک هم مجری این فرامین است. اما دوران خوش طالبان پروری و لشکرکشی‌های خیابانی به پایان رسیده. به گزارش «فرانس‌پرس»، امروز کرة شمالی ایالات متحد و کرة جنوبی را تهدید کرد که اگر دست به عملیات براندازانه بزنند، مورد حملة اتمی قرار خواهند گرفت.

البته کره شمالی چنین امکاناتی در اختیار ندارد، در واقع آمریکا از سوی همسایگان کرة‌شمالی تهدید شده. مسلماً اربابان جنبش‌سبز در لندن و واشنگتن هم «پیام» کرة شمالی را خوب دریافت کرده‌اند و می‌دانند که باید بر لشکرکشی‌های خیابانی، حتی در پایتخت مرده‌شویان جهان نقطة پایان بگذارند.





...

پنجشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۹

وجهه و واتیکان!
...
هیلاری کلینتن پس‌ از مذاکره با مقامات روسیه، چنین پنداشت که جناح وی در داخل آمریکا «برنده» شده و موقعیت مستحکمی یافته، پس خوشحال و خندان راهی مکزیک شد تا از تجارت مواد مخدر بین مکزیک و آمریکا سهم بیشتری برای محفل خود مطالبه کند. رسانه‌ها هم توافق روسیه و آمریکا را در بوق گذاشته اعلام کردند پیمان «استارت» در پراگ امضا می‌شود! همه راضی و خوشحال بودند! اما صدور بیانیة کاخ سفید که امضای پیمان مذکور را به ملاقات روسای جمهور روسیه و آمریکا منوط می‌کند همه، از جمله جناح هیلاری کلینتن را غافلگیر کرد! صدور بیانیة کاخ سفید نشان می‌دهد که وزارت‌امور خارجة ایالات متحد، یا بهتر بگوئیم جناح طالبان‌پرور حزب دمکرات نمی‌تواند اوباما را دور زده، رأساً مسیر سیاست خارجی را تعیین کند. روشن‌تر بگوئیم، کاخ سفید رسماً جناح سفید پوستان ‌مسیحی حزب دمکرات در وزارت امورخارجه را به چالش کشیده؛ دعوای درون جناحی بالا گرفته. روز گذشته، هنوز جنگ مغلوبه نشده بود و زمانیکه هیلاری کلینتن به خاک پاک مکزیک پای می‌گذاشت در سرش جز هوای 40 میلیارد دلار درآمد سالانه هیچ نبود.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم سالانه مبلغ 40 میلیارد دلار مواد مخدر از مکزیک به ایالات متحد «صادر» می‌شود. همچنانکه پیشتر هم گفتیم لزوم «چنج» در مافیای مکزیک جنگ خونینی به راه انداخته. به همین دلیل نیز گروه‌های مافیائی به جنگ با یکدیگر مشغول‌اند، و پلیس مکزیک و مناطق مرزی آمریکا برای حفظ جایگاه خود به عنوان «داور نهائی» جهت حذف باندهای فرسوده، به نفع باندهای تازه نفس وارد نبرد شده. سفر هیلاری کلینتن به مکزیک در واقع گامی در راه تثبیت جایگاه حزب دمکرات و سروسامان دادن به اوضاع بود. 40 میلیارد دلار در سال مبلغی است «سرنوشت ساز» که تحت نظارت دولت‌های آمریکا و مکزیک در مسیر اقتصادهای «مطلوب» تزریق می‌شود.

گروه‌های مافیائی سلاح خود را از کجا تأمین می‌کنند؟ هیلاری کلینتن بارها در برابر خبرنگاران به این پرسش پاسخ گفته، از ایالات متحد! مواد مخدر چگونه به خاک آمریکا وارد می‌شود؟ تحت نظارت پلیس و گمرک مکزیک و آمریکا و ... و خلاصه بدون کمک حاکمیت، تجارت در چنین ابعاد گسترده‌ای اصولاً امکانپذیر نیست. از آنجا که مکزیک کشوری است با اکثریت کاتولیک، پر واضح است که کلیسای نازنازی کاتولیک هم در این تجارت خداپسندانه شریک باشد. و گویا در پی تصفیة مافیای مکزیک واتیکان اهرم‌های خود را به نفع یک جناح «غیرکاتولیک» از دست داده که اینچنین در سطح جهانی مورد تهاجم رسانه‌ها قرار گرفته. امروز نیویورک تایمز با انتشار اسناد و مدارک در مورد اسقف ویسکانسین، شخص کاردینال راتزینگر، پاپ فعلی را عملاً متهم کرد که از محاکمه و مجازات یک کشیش کودک‌باره ممانعت به عمل آورده. کشیش مذکور، طی 20 سال به سوءاستفادة جنسی از کودکان ناشنوا «اشتغال» داشته.

بله، این جانوران وحشی درست مثل آخوندهای شیعی مسلک جمکران، شیفتة «معنویات» و از مدافعان «لیبرالیسم» در زمینة «اقتصاد» و «انسان‌ستیزی» به شمار می‌روند. در جمکران نیز شاهدیم که نعلین‌ها «لیبرالیسم» اقتصادی می‌طلب‌اند تا دست‌شان برای جنایت و وحشی‌گری بازتر شود. پیشنهادهای سرشار از نبوغ «خصوصی‌شدن نفت» و «جدائی اقتصاد از دولت» که از زبان پاسدار محسن رضائی هم شنیده می‌شود، هدف مشخصی دنبال می‌کند: گسترش تاراج و سرکوب استعماری. پس حضور قلم به مزدهائی که اینروزها بر طبل «لیبرالیسم اقتصادی» می‌کوبند و آنرا لازمة «دمکراسی» جلوه می‌دهند، چند نکته را یادآور شویم.

نخست‌ اینکه لیبرالیسم اقتصادی، حتی در ایالات متحد هم وجود نداشته و ندارد. صنایع ایالات متحد با کمک‌ دولت سرپا مانده. البته زمانیکه پای شرکت‌های کوچک در میان باشد، دولت در اقتصاد دخالت نمی‌کند. ولی همین دولت، همواره به نفع امثال جنرال موتورز و آی‌بی‌ام در اقتصاد دخالت کرده. ماجرای «دست‌نامرئی بازار» که در کتاب‌های اقتصاد مطرح شده، در عالم واقعیت هرگز وجود خارجی نداشته، ‌ چرا که دولت «لیبرال» همواره به نفع محافل قدرتمند و سرمایه‌دار در امر اقتصاد دخالت کرده. تهاجم نظامی به عراق شاهدی است براین مدعا. در هر حال لیبرالیسم «کتابخانه‌ای» کذا که در هیچ کشور جهان به مورد اجرا گذاشته نشده، برای استقرار دمکراسی در یک جامعه به هیچ عنوان الزامی نیست! این یک بحث انحرافی است برای مسکوت گذاردن پایه و اساس دمکراسی، یعنی «جدائی دین از سیاست». هدف از قلمفرسائی فعلة فاشیسم پیرامون «لیبرالیسم اقتصادی»، در واقع ممانعت از استقرار عدالت اجتماعی در جامعة ایران است. بی‌دلیل نیست که آخوند جماعت به «لیبرالیسم اقتصادی» اینهمه عشق می‌ورزد. این الگوی اقتصادی «نیست‌درجهان» زمینة سرکوب را در همة ابعاد اجتماعی فراهم ‌آورده و «حق» را به فرادستان می‌دهد، در نتیجه فرودستان،‌ خودبه‌خود در جبهة باطل قرار می‌گیرند. همچنانکه در واتیکان نیز چنین لیبرالیسمی از دیرباز حاکم است.

کشیش‌های کاتولیک که ارواح شکم‌شان «روابط جنسی» را در راه «خدمت به خدا» کنار گذارده‌اند، اگر کودک‌باره هم نباشند، با این جنایت هیچ مخالفتی نکرده‌اند. نمونه‌اش همین کاردینال راتزینگر خودمان است که امروز صرافی نیویورک تایمز پتة مقدس‌شان را بر آب انداخته، آنهم یکروز پس از استعفای «جان مگی»، اسقف ایرلندی!

به گزارش فیگارو، مورخ 24 مارس 2010، جان مگی، در پی رسوائی‌های اخیر کلیسای ایرلند از سمت خود استعفا داد، و واتیکان بدون اشاره به نقش وی در سوء‌استفاده‌ جنسی از کودکان در ایرلند، استعفای وی را پذیرفته. بد نیست بدانیم «جان مگی» به عنوان منشی مخصوص 3 پاپ، یعنی پل ششم، ژان‌پل اول و دوم انجام وظیفه کرده! در ماه دسامبر سال 2008، مشخص شد ایشان در ماجرای سوءاستفادة ‌جنسی از صدها کودک در ایرلند نقش داشته‌اند، و پس از سه سال تحقیق گزارشی از عملکرد جنایتکارانة کلیسای کاتولیک در ایرلند منتشر شد. بر اساس این گزارش، «کلیسای کاتولیک ایرلند طی چند دهه سوءاستفاده جنسی کشیش‌ها از کودکان را پنهان داشته.» باری پس از افشای فعالیت‌های «معنوی» کلیسای ایرلند، جان مگی به ناچار استعفا می‌دهد و روز 24 مارس 2010 بیانیة‌ واتیکان در مورد استعفای مذکور به این شرح منتشر می‌شود:‌

«پاپ [...] استعفای[...] جان مگی را [...] به دلائل مهم، ‌ نامشخص ولی غیرمرتبط با کهولت وی[...] ‌پذیرفته[...]»

درود بر «راتزینگر» مبارز! راتزینگر! راتزینگر! خدا نگهدار تو! چقدر آنگلوساکسون‌های این سوی آتلانتیک برای تحکیم پایه‌های کلیسای کاتولیک فداکاری کردند. از سال 1992، به محض فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ملکه بریتانیائی‌ها برای حفظ پایه‌های فاشیسم، هن‌هن‌کنان خود را به واتیکان رساند و در برابر آن فاشیست لهستانی زانو بر زمین زد. سپس حزب کارگر را با یک نخست وزیر متعهد و مکتبی کاتولیک، به نام تونی بلر که از چاکران محفل مارگارت تاچر نیز به شمار می‌رفت در رأس امور قرار دادند تا هم‌صدا با کالین پاول و با تکیه بر گزارش‌های مبهم البرادعی، در عراق سلاح کشتار جمعی کشف کند و جنگ و خونریزی به راه اندازد. همة این برنامه‌های خداپسندانه با موفقیت انجام شد. و کار بجائی رسید که آخوندهای آنگلیکن به رهبری «روان ویلیامز»، اسقف کانتربری نظریة سلطنت یک کاتولیک بر انگلستان را نیز پذیرفتند. همه چیز بخوبی پیش می‌رفت و تنور فاشیسم در آلمان، اطریش، ایتالیا، فرانسه و اسپانیا گرم و داغ بود، چرا که در واتیکان یک فاشیست آلمانی بجای آن فاشیست لهستانی نشسته بود. کسی که جز تحریک افکار عمومی در کشورهای مسلمان‌نشین هیچ برنامه‌ای در دستورکار نداشت.

بله کاردینال راتزینگر که برای نخستین بار از سوی یکی از رسانه‌های ایتالیا «جرمن شپرد»‌ خوانده شد،‌ برای سرکوب ملت‌های منطقه و به ویژه ملت ایران برنامة خوبی تدارک دیده بود. شگرد «جرمن شپرد» این بود که با ایراد سخنرانی‌های ابلهانه در دانشگاه‌های غرب، به اسلام حمله‌ور شده، آن را «دین خشونت»‌معرفی کند تا ملاممد خاتمی و شرکاء بتوانند ضمن لشکرکشی خیابانی، «اسلام» را دین رأفت و عطوفت بخوانند! در واقع «جرمن شپرد» در مسیر عکس جیمی‌کارتر، بنیان‌گذار واقعی «اصلاح طلبی» گام برمی‌داشت تا ملاممد خاتمی بتواند ضمن بازنشخوار مزخرفات گروه برژینسکی در ایران آنرا به «ایدئولوژی» تبدیل کند. «عملیات» رهبران طاعون‌سبز تداوم همین مسیر «عقیده‌سازی» است، بگذریم.

به موازات همین فعالیت‌های «فرهنگی» واتیکان، کشورهای اروپای شمالی برنامة ترسیم «کاریکاتور محمد» را به مورد اجرا گذاشتند تا لشکرکشی‌های خیابانی در جهان اسلام متوقف نماند. این برنامه تا پایان دوران نکبت‌بار اصلاح‌طلبان ادامه یافت، و در فردای به اصطلاح «انتخابات» جمکران در 22 خردادماه 1388 دوباره از سر گرفته شد، البته اینبار به بهانة واهی «اعتراض به تقلب» و در واقع برای تحقق اهداف آنگلوساکسون‌ها در تقابل با منافع روسیه و به ویژه جهت تجهیز گورکن‌ها به سلاح اتمی. همچنانکه گفتیم تجهیز طالبان جمکران به سلاح اتمی گره از کار فرو بستة اسرائیل نیز می‌گشود.

همانطور که می‌بینیم اسرائیل پس از ناکامی در جنگ 33 روزة لبنان ناچار شده گام به گام از «اسلام‌نوازی» در فلسطین نیز عقب‌نشینی کند، عملی که به تضعیف ملایان جمکران منجر شده. پیشتر گفتیم که دولت جمکران همچون دولت اسرائیل افتخار خدمت در بارگاه جنگ‌فروشان غرب را دارد، ‌ با این تفاوت که اسرائیل یک دمکراسی قانونمند در درون مرزها است، و جمکران، یک تئوکراسی باغ‌وحش و فاقد نظم. ولی هر دو وظیفة واحدی دارند: فراهم آوردن زمینة بحران و تهدید جنگ در منطقه! باشد که از این مفر «سیاست انسداد» گروه «برژینسکی ـ کارتر» خدشه‌دار نشود. اسرائیل به کشورهای همسایه تجاوز نظامی می‌کند، گورکن‌ها هم سی سال است‌ که با سرکوب ملت ایران و چپاول ثروت‌های ملی از «حقوق فلسطین» دفاع می‌کنند! از آنجا که تاریخ مصرف این نمایش مهوع به پایان خود نزدیک ‌شده، گاوچران‌ها ضمن تشویق اسرائیل به شهرک‌سازی،‌ گورکن‌ها را به سرپیچی از مفاد پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای فرا می‌خواندند! اینگونه بود که طی پنج ‌سال گذشته ارعاب ملت ایران توسط رسانه‌های غرب و مخالف‌نمایان ساکن فرنگ ادامه یافت.

اما با عقب‌نشینی چین از بازار نفت ایران، اهرم‌های جنگ و بحران یک به یک کارآئی خود را از دست می‌دهد. در نتیجه، صدور بیانیه‌های ابلهانه جهت تقویت سرکوب اسلامی از طرف یانکی‌ها آغاز شده. از پیام نوروزی اوباما آغاز کنیم که مزورانه مخالفان حکومت اسلامی را طرفدار آمریکا،‌ و آمریکا را نیز مخالف حکومت جمکران قلمداد کرده بود. پس از این «پیام نوروزی»، بیانیة وزارت امورخارجه آمریکا به ایرانیان ساکن آمریکا تفهیم کرد که مسافرت به ایران خطرناک است. و برای تکمیل این پروپاگاند استعماری شایع کردند که نوة اکبر بهرمانی که در انگلستان تحصیل می‌کند، به محض ورود به فرودگاه تهران دستگیر شده، چرا که در یک گفتگوی تلفنی از رهبر انتقاد کرده بود! همان رهبری که در کوچه و خیابان اول و آخرشان را همه می‌گویند، و همان رهبری که در سنگر تاراج و جنایت همواره در کنار قوم و قبیلة اکبربهرمانی بوده! امروز می‌باید بپذیریم که حساب اکبربهرمانی و قبیله‌اش از خامنه‌ای جداست! در حالیکه واقعیت جز این است. حکومت اسلامی همواره یک مجموعة ‌منسجم از جنایتکار و مزدور بوده، هست و خواهد بود، و انتشار این مزخرفات اهداف مشخصی را دنبال می‌کند. بوق‌های استعمار قصد دارند برنامة «ارعاب کودتائی» را به ایرانیان ساکن غرب نیز گسترش دهند. پروپاگاند دستگیری نوة حاج اکبر چندین و چند «پیام» دارد.

این «پروپاگاند» نخست‌ به ما ایرانیان می‌گوید، اگر در غرب زندگی می‌کنید، انتقاد تلفنی از خامنه‌ای برای‌تان دردسر ساز خواهد شد و بهتر است به ایران باز نگردید که مثل نوة سردار سازندگی دستگیر خواهید شد. البته این داستان دستگیری از بیخ و بن دروغ است. «بعضی‌ها» می‌گویند قضیه از این قرار است که می‌خواهند دانشجویان ساکن فرنگ و خانواده‌های‌شان را برای دیدار به «دوبی» بفرستند، و به این ترتیب ارز بیشتری به بانک‌های انگلستان سرازیر کنند! در هر حال، همچنانکه شیمون‌پرز به «کاسپین ماکان» گفته بود، همه در ایران خواهان «معنویت» و اخلاق‌اند پس مادیات برای‌شان اهمیتی ندارد. چه بهتر که این مادیات را به بانک‌های آنگلوساکسون‌ها تقدیم کنند.

در تداوم نمایش مهوع «آزادی و معنویت» با شرکت کاسپین ماکان و شیمون پرز که در فارس‌نیوز آغاز شد،‌ سایت «بی‌بی‌سی» بخش ابتذال و تقدس‌فروشی را با شرکت اعضای مؤنث خانوادة «ندا» به صحنه آورده. در این سریال، ‌ جمشید برزگر، در نقش مأمور گشت ارشاد از مادر و خواهر ندا در مورد روابط خصوصی او با کاسپین ماکان بازجوئی به عمل می‌آورد. «نامزد بودند؟ بله! می‌گن بهم زده بودند، راست می‌گن؟ نخیر! می‌خواستند ازدواج کنند!» همچنین «مادر ندا» در نقش مخالف سرسخت برقراری هر گونه روابط با اسرائیل نقش‌آفرینی می‌کند. می‌دانیم که اگر صلح در منطقه برقرار شود منافع کارفرمایان «بی‌بی‌سی» خدشه‌دار خواهد شد، و ممکن است جمشید برزگر را از بی‌بی‌سی اخراج کنند. پس بهتر است یک «مادر سوگوار» بیابند که ایشان ضمن تأکید بر وجود «روح»، خود را مادر همة شهدا بدانند و سخنان خمینی را به صورت «سافت» در سایت امپراتوری کذا بازتولید نمایند:

« اجازه دهید روح دخترم کمی آرام بگیرد [...] او [...] هیچ فرقی با بچه‌های دیگرمان که شهید شده‌اند ندارد. روح او را آرام بگذارید [...] به کاسپین گفتم که اگر ندا شهید نمی‌شد او را نه به اسرائیل و نه هیچ جای دیگری دعوت نمی‌کردند [...] من به او گفتم که اسرائیل جایگاهی بین مردم ایران ندارد و تو با این کار خودت را منفور و وجهه‌ات را خراب کردی.»

البته ما نمی‌دانیم وجهة ‌ایشان چه بوده که امروز دیگر «خراب» شده! همچنین متوجه نشدیم مادر ندا به چه دلیل از سوی یک ملت در مورد روابط با کشور اسرائیل اظهار نظر می‌کند! آنچه ما را شگفت زده کرده، لحن کلام زنی است که گفته می‌شود با زنان اندرون تفاوت دارد. زنی‌که هیچ گرایش سیاسی ندارد و بر اساس تصاویر در ظاهر فرزندش نیز به قتل رسیده. اما سخنان این فرد آمیزه‌ای است از سخنرانی‌های ابلهانة خمینی و انسان‌ستیزی «مادران نمونه» که در تلویزیون جمکران ظاهر می‌شدند و با بی‌تفاوتی از «شهادت» فرزندشان در جبهة جنگ سخن می‌گفتند. اما اگر نمی‌دانیم در پس پردة مرگ‌ رسانه‌ای ندا چه می‌گذرد، می‌دانیم به چه دلیل بی‌بی‌سی «نامزدی» ندا یا روابط خصوصی ندا را در بوق گذاشته: تهاجم به حریم خصوصی افراد! درست عین چماقدارهای کمیته و گشت ارشاد! مسلماً اگر ندای فرضی به قول بی‌بی‌سی «شهید» نشده بود، شیخ صادق صبا و دیگر آیت‌الله‌های «لیبرال» جمکران به دلیل «نامزدبازی» حکم سنگسارش را صادر کرده بودند.




...

چهارشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۹


خورشیدخانوم!
...


«تمام فلسفة اسلام روی نجاسات بنا شده اگر پائین تنه را از آن بگیرند، اسلام روی هم می‌غلطد و دیگر مفهومی ندارد.»

صادق هدایت، «توپ مرواری.»

فارس‌نیوز، شعبة فاکس‌نیوز در جمکران پروپاگاند برای «ندا» را آغاز کرد. فارس‌نیوز با کد: 8901040112، مورخ 4 فروردین‌ماه 1389 در گزارشی تحت عنوان، « نامزد ندا آقاسلطان با پرز دیدار کرد»، از زبان نامزد فرضی و «نامرئی» ندا آقاسلطان به ستایش اسرائیل پرداخته، و مزورانه از زبان شیمون پرز، رئیس جمهور اسرائیل مطالبات جنبش‌مدنی ایران را به معنویات و پوچیات پیوند می‌زند. بله، از قرار معلوم منافع اسرائیل و اربابان‌اش در غرب چنین ایجاب می‌کند که حکومت آیندة ایران نیز همچنان در «معنویات» شناور باشد تا بتواند همچون حکومت گورکن‌ها با شعار معنویات و اخلاق و غیره به سرکوب مطالبات مادی و واقعی ملت ایران ادامه دهد.

خلاصه کم کم به فواید مرگ رسانه‌ای ندا آقاسلطان پی می‌بریم. مرگ واقعی یا فرضی‌ «ندا» بر روی خطوط اینترنت به نمایش درآمد و بلافاصله «بی‌بی‌سی» هم یک نامزد دست به نقد برای‌اش دست‌وپا کرد تا ما را در جریان اندیشه‌های «مقدس» ایشان قرار دهد! و اینچنین بود که «ندا» از سوی شیمون پرز به عنوان سرباز شجاع «مبارزات اخلاقی» مخالفان حکومت اسلامی برگزیده شد. به گزارش فارس‌نیوز البته به نقل از روزنامة «معاریو»، شیمون پرز مبارزات ملت‌ ایران با حکومت اسلامی را «معنوی» دانسته‌‌اند. گویا ملت‌ ایران قرار است همچنان در معنویات و احکام توحش شریعت دست و پا بزند و مادیات‌اش را نیز دو دستی تقدیم محافل جنگ‌فروش و دلالان اسلحه کند تا حق و حساب حزب لیکود و به ویژه حزب کارگر اسرائیل محفوظ بماند:

«[شیمون پرز اظهار داشت] مشاهدات و احساس من نسبت به اردوگاه مخالفين و مبارزين در ايران اين است كه اين مبارزات اخلاقي و معنوي است و ندا به عنوان يك سرباز شجاع در اين مبارزات شناخته مي‌شود [...]»

عجیب است که اظهارات شیمون‌پرز در هم‌سوئی کامل با وقوقیه‌های ساتاس و مزخرفات حاج اکبر و مقام معظم رهبری قرار گرفته! البته راستش را بخواهید این هم‌سوئی هیچ تعجب‌آور نیست. حکومت اسرائیل و حکومت اسلامی دو شاخة توحش استعمار غرب در منطقه‌اند که با تکیه بر آستان مقدس سازمان سیا و بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی به یکجانبه‌گرائی، سرکوب و کشتار در خاورمیانه مشغول شده‌‌اند. با این تفاوت که حاکمیت اسرائیل در چارچوب مرزهای خود نظم و امنیت قانونی را مستقر کرده، حال آنکه حکومت اسلامی از هرگونه نظم و قانون «مستقل» است، «نظم، فقط نظم‌الله» بی‌خیال ‌نظم قانونی! دلیل حاکمیت سرکوب و آشوب بر ملت ایران، آنهم در پوشش معنویات و مقدسات دینی و بومی همانطور که پیشتر نیز گفته‌ایم تقابل منافع انگلستان با روسیه است. این منافع ایجاب می‌کند که آنگلوساکسون‌ها ایران را به زباله‌دان تبدیل کنند و باید بگوئیم که در راه تحقق این هدف مقدس موفقیت فراوان داشته‌اند، به ویژه پس از استقرار حکومت روضه و زوزه و سوگواری که اوپوزیسیون‌اش نیز جز روضه و زوزه و شیون و زاری و معنویات هیچ نمی‌شناسد، پیشرفت و ترقی زباله‌دان را شاهدیم.

به عنوان نمونه شاعری در سن 71 سالگی خودکشی می‌کند و مدافعان فرضی آزادی برنامة سوگواری اینترنتی برای او به راه می‌اندازند، بدون اینکه یکنفر از این خیل عزاداران حسینی به خود این زحمت را هموار کرده و «انتخاب» یک انسان عاقل و بالغ را برای پایان دادن به زندگی‌اش محترم شمارد! نه، ‌ هیچیک از اینان به شما اجازه نخواهد داد در مورد زندگی و مرگ خود تصمیم بگیرید! چرا؟ چون هیچکس شما را عاقل و بالغ به شمار نمی‌آورد. شما را در هر شرایطی صغیر و مهجور و نیازمند قیم و پدر می‌دانند. پس جای تعجب نیست که سی و یک ‌سال پیش هم اینان، «آزادی» و «استقلال» را در حکومت توحش و زوزه و روضة نعلین و دستار ببینند. شاهدیم که اینان امروز هم دشمن خنده و شادی و زندگی‌اند. کافی است نگاهی به کلیپ «8 مارس در اوتاوا» بیندازیم.

گروه «خورشید خانوم» ابتکار جالبی به خرج داده و در برابر سفارت گورکن‌ها در اوتاوا رقص‌های محلی اجرا می‌کند، اما از «تجمع» هیچ خبری نیست! چرا؟ چون بساط مرده خوری و عربده‌جوئی و ریش و روسری به رنگ «علوفه» و سردادن شعار ابلهانه تعطیل است،‌ و فقط یک گروه از زنان ایرانی با آهنگ‌های شاد می‌رقصند! می‌بینیم که شادی و رقص، یعنی همان «منهیات» حکومت گورکن‌ها در خارج از کشور هم خریداری ندارد، چرا که اوپوزیسیون روضه‌خوان‌ها فقط «یک راه مبارزه» می‌شناسد، همان راهی که گورکن‌ها می‌شناسند: لات‌بازی، سر دادن شعارهای‌ مرگ و خشونت، هتاکی به مقامات مفلوک حکومت اسلامی و از همه مهم‌تر شرکت در مراسم سوگواری و مرثیه‌خوانی برای «شهدا»!

باید قبول کرد که کارفرمایان شیخ صادق صبا با ارائة آن برنامة نوروزی واقعاً «راه درست» را برگزیده‌اند! اینان از گرایشات قلبی عزداران‌حسینی آگاهی کامل دارند و می‌کوشند این فضای مرگ و خشونت و معنویت را در قالب برنامه‌های آنچنانی به ملت ایران حقنه کنند، البته «با موزیک!» همانطور که در سال‌های «هیچ» یعنی طی دوران نخست‌وزیری هویدا، ابتذال و خشونت و انسان‌ستیزی در بسته‌بندی «ترانه» به خورد ملت ‌داده شد. برای گذار از سال‌های هیچ به سال‌های پوچ، کافی بود «موسیقی» را نیز از ترانه‌های کذا حذف کنیم. بلافاصله زهره کاظمی با چادرسیاه و نام مستعار «زهرا» جای هایده و مهستی ‌نشست. همچنانکه در گذار از زیارت‌نامه خوانی سر سفرة آش‌نذری به کاباره باکارا، «خدیجه» هم تبدیل شد به «هایده» در لباس دکلته! سیاست ابله‌فریب «ملی شدن» و «خصوصی شدن» نفت هم دقیقاً از همین «الگوی مقدس» پیروی می‌کند.

زمانیکه اتحاد جماهیر شوروی همسایة ایران بود، و‌ برای ایجاد بحران و آشوب و چپاول ملت ایران لازم می‌آمد که نفت «ملی» شود، دیدیم که شد. امروز که اتحاد شوروی وجود ندارد، برای گسترش چپاول و سرکوب لازم است نفت و کل اقتصاد ایران «خصوصی» شود، و دولت هیچ دخالتی در اقتصاد مملکت نداشته باشد. به این ترتیب «سیاست» فقط در قالب «دیانت» به روزمرة ملت ایران تحمیل خواهد شد، درست مثل کشور اشغال‌شدة افغانستان. در افغانستان هم دولت با اقتصاد کاری ندارد. حمید کرزای را آورده‌اند تا پلیس افغانستان تحت نظارت عالیة ارتش یانکی‌ها با «منکرات» مبارزه کند!

«همینکه به راهنمائی غلام سفارت کارش گرفت[...] فرمود شرعیات و فقهیات به اطفال نابالغ در دبستان‌ها بیاموزند[...] ملاباجی‌ها در مکتب‌خانه‌های شنگول و منگول مسائل مهمی راجع به شک میان دو و سه و استحاضة کبیره و متوسطه و قلیله و مبطلات روزه، وطی و مقاربت [...] مطرح می‌کردند[...] و در منافع تعدد زوجات و تقیه و محلل و خواص تربت اصل داد سخن می‌دادند. شیخ پشم‌الدین کتابی در نجاست تألیف کرد که حاوی هزار و پانصد مساله در باب آداب خلا و کونشوئی بود. خواص آب کر و آب مضاف و جلو گذاشتن پای چپ هنگام ورود به محل تخلیه[...]»


به گزارش نووستی، مورخ 4 فروردین‌ماه 1389، روز گذشته مأموران کشف جرائم پلیس کابل «مشروب فروشان» نابکار را دستگیر کرده، و 330 بطری مشروب الکلی را ضبط فرمود! این خبر بهجت‌اثر را «دفتر مطبوعات وزارت کشور افغانستان» در اختیار مشتاقان اخلاق و معنویت گذاشته! همان وزارتخانه‌ای که بر انتخابات رسوای افغانستان نیز به صورتی که دیدیم «نظارت» کرده بود! پلیس در جمهوری افغانستان با موادمخدر کاری ندارد، چون این مواد تحت نظارت «خداوند» ‌تولید می‌شود و همه ساله میلیاردها دلار به جیب تفنگفروش‌های غرب سرازیر می‌کند، پس «حلال» است؛ تریاک و هروئین «ویتامین» ملت‌هاست، مشروبات الکلی است که در اسلام «حرام‌» شده:

«فروش و نوشیدن مشروبات الکلی در جمهوری اسلامی افغانستان ممنوع [است] و متخلفین مطابق قانون مجازات می‌‌شوند [...] این تجارت جنایتکارانه در افغانستان در حال [رشد] است.»


بله، این «تجارت» جنایتکارانه است نه تجارت مواد مخدر! پنجاه در صد کودکان افغان از رفتن به مدرسه محروم‌اند، فقر و اعتیاد بیداد می‌کند، بمباران غیرنظامیان توسط اشغالگران و انفجار بمب در اماکن عمومی به روزمرة این ملت تبدیل شده، ولی اگر هیچ قانونی در این کشور به مورد اجرا گذاشته نمی‌شود، سرکوب اسلامی حرف ندارد. این است «دمکراسی» اهدائی آنگلوساکسون‌ها به ملت افغانستان؛ استقرار یک حکومت اسلامی که هیچ دخالتی به اقتصاد نمی‌کند، ‌چرا که دست‌نشاندة اشغالگران است. این همان الگوی مقدسی است که بوق‌های محفل کودتا برای پیاده‌کردن آن استقرار «دمکراسی» در ایران را به خصوصی شدن نفت و «جدائی سیاست از اقتصاد» منوط کرده‌اند. این پیام استحماری محور اصلی مصاحبة «دکتر» غنی‌نژاد بود که در وبلاگ «گاز و گوگل» مورد بررسی قرار گرفت. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به فارس‌نیوز و ملاقات «نامزد ندا» با شیمون پرز!

نامزد ناشناس آن «شهید مرموز» که چهره‌اش همچون امام زمان نامرئی است، و معلوم نیست به چه دلیل سر از فرنگستان درآورده، و با چه درآمدی روزگار می‌گذراند، هر روز «قاره» هم عوض می‌کند. ایشان ابتدا در اروپا بودند، بعد شایع شد که در کانادا «ظهور» کرده‌اند، امروز هم به ادعای «معاریو» سر از اسرائیل درآورده‌ و پیام استعمار را از طریق فارس‌نیوز به تل موهوم «مخالفین» و «مبارزین» یا همان «امت همیشه در صحنه» و «مردم» کذا ابلاغ می‌کنند.

از قرار معلوم «ماکان»، نامزد فرضی ندا چنین فرموده‌اند که اسرائیل برخلاف حکومت جمکران برای «آزادی»‌ اهمیت فراوان قائل است. حال آنکه از نظر ما دولت اسرائیل فقط برای «آزادی» اسلامگرایان و حزب‌اللهی‌ها سینه‌ چاک می‌دهد، و ظهور تشکل «حماس» و سخنان شیمون‌پرز شاهدی است براین مدعا. باری «کاسپین ماکان» که طی چند ماه تبدیل به شخصیتی سیاسی و «جهانی» شده، در سفر خود به اسرائیل با چند تن از نمایندگان «کنست» هم ملاقات می‌کند و سرانجام روز دوشنبه، 22 مارس 2010، ضمن دیدار با شیمون پرز، دو نفری پروپاگاند نوین جنگ‌فروش‌ها را به مطالبات مخالفان حکومت اسلامی نسبت می‌دهند.

ماکان می‌گوید، «اسرائیل مدافع آزادی است، ندا یک روشنفکر آزادیخواه بوده»! شیمون پرز هم با تشریح «احساس» خود از قول ما ملت می‌گوید که، هیچ مطالبات مادی نداریم، بلکه تشنة‌ سراب معنویات و پوچیات هستیم. دلیل اظهارات انسان‌ستیز و مزورانة «پرز» این است که رئیس جمهور اسرائیل نیز همچون محمد مصدق، به قول شیخ مسعود با «باورهای‌اش حرکت می‌کند.» پس جای تعجب نیست که انسان‌ستیزی و شیادی پیشه ‌کرده، مهملات ببافد.

به عنوان نمونه پرز به «ماکان غایب» می‌گوید، می‌دانم برای آمدن به اسرائیل چه سختی‌ها کشیده‌اید! نمی‌دانستیم سفر به اسرائیل از اروپا و آمریکا «سختی‌ها» هم دارد! نه! به احتمال زیاد شیمون پرز از آنجا که بر اساس احساس و باورها «بلبل‌زبانی» می‌کند، «احساس» کرده که «ماکان» پای پیاده و با عصای موسی از جمکران خود را به اسرائیل رسانده تا یهوه را بستاید! تصدیق می‌کنید که پیمودن چنین راه درازی برای رسیدن به «سرزمین موعود» چقدر مشکلات دارد و چقدر «معجزات» می‌طلبد.

مسلماً طرف با عصای خود تمام رودخانه‌ها و دریاهای سر راه را شکافته و گوی سبقت از موسی هم ربوده! موسی فقط یک بار توانست آب‌ها را بشکافد، آنهم در فیلم هولیوودی «ده‌فرمان!» در حالیکه کاسپین ماکان ـ چه اسم عجیبی دارد، انسان همزمان به یاد دریای کاسپین و «نفت» خزر می‌افتد ـ سرشار از نفت، اروندرود، خلیج فارس، دریای سرخ، دریای عرب، دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس را به زیر پای گذاشته تا «دو فرمان» کذا را از دست‌های مقدس شیمون پرز دریافت کند: «مبارزات مخالفین در ایران اخلاقی و معنوی است، ندا سرباز چنین مبارزاتی بود.» این «دو فرمان» به مراتب از آن ده‌فرمان مهم‌تر است، چرا که گسترة انتشار وسیع‌تر و انسان‌ستیزتری دارد.

در فیلم ده فرمان، وقتی موسی با آن دو کتیبة سنگی از کوه پائین می‌آمد، قرار بود که پیام یهوه را به قوم بنی‌اسرائیل برساند، اما دو فرمان شیمون پرز باید به تمام ساکنان کشورهای حوزة دریای کاسپین از جمله به ملت ایران ابلاغ شود. آنچه جالب توجه‌ است توافق کامل کاسپین ‌ماکان و شیمون پرز بر محور «معنویت» و شعار پوچ است. ماکان ندا را «آزادیخواه» معرفی می‌کند، پرز هم می‌گوید، احساس می‌کنم همة مخالفان برای «معنویت» مبارزه می‌کنند، ندا هم در همین جبهه می‌جنگید. چکیدة «گفتگوی توحش‌ها» به این شرح است:

«کاسپین: ندا يك روشنفكر بود، يك مبارز براي آزادي و كسي كه هيچ چيزي براي او از آزادي مهمتر نبود[...]»

بله، ندا ترجیح می‌داد بجای خوراک و پوشاک «آزادی» بخورد و بپوشد و در «آزادی» هم مسکن گزیند! پس از اینکه روشنفکری و آزادیخواهی ندا از نظر رسانه‌ای صریحاً به اثبات می‌رسد، شیمون پرز هم به نوبة خود این روشنفکری و آزادیخواهی موهوم را جهت فروش به ملت ایران، در ابهام «معنویت» و اخلاق بسته‌بندی می‌کند. ایشان تلویحاً می‌فرمایند، روشنفکران و آزادیخواهان مخالف حکومت‌اند و همة مخالفین هم برای «معنویت» بسیج شده‌اند. روشن‌تر بگوئیم، حزب کارگر اسرائیل به پیروی از اربابان خود در حزب کارگر انگلستان برای تداوم «سیاست انسداد» در منطقه حسابی به دست و پا افتاده؛ از گفتگوی خیالی با «ماکان غایب» هم ابائی ندارد. مگر در کتاب مقدس ابراهیم با یهوه گپ نمی‌زد؟ شیمون پرز هم با یک موجود موهوم گفتگو می‌کند، فارس‌نیوز هم این مزخرفات را برای امت دیندار انتشار می‌دهد.

به همین دلیل است که سخنان شیمون پرز و نامزد ندا با شعارهای جنبش‌سبز، سخنان رهبر فرزانه و پروپاگاند نوروزی تلویزیون «بی‌بی‌سی» در هم‌سوئی کامل قرار گرفته! از قدیم گفته‌اند، زمانیکه چند نفر در همة مسائل با یکدیگر توافق کامل دارند، فقط یکنفر«می‌اندیشد»، دیگران دنباله‌روی می‌کنند. و آنکه در جمع این گوسفندان دنباله‌رو و خداجو می‌اندیشد، کسی است که از فواید گله‌داری و گله‌پروری و مردم‌پرستی یعنی «ابهام» آگاهی کامل دارد. به همین دلیل است که به «حجاب» اهمیت می‌دهد، و تصویر زنان هنرمند را «مثله» می‌کند.

چادر برای پوشاندن زن است که به عنوان انسان، جزو «منهیات» دین قرار گرفته، اما هنگامی که زن را در چادر می‌پیچیم، به عنوان «برده»، کالائی خواهد بود برای خرید و فروش. زن هم مانند شراب در ردة کالاهای ممنوع قرار گرفته، از اینرو در دمکراسی اهدائی ارتش ناتو به ملت افغانستان، جهت خرید و فروش زن و شراب از «چادر» استفاده می‌شود. به گزارش نووستی، در افغانستان چادرهای کوچکی برای پوشاندن بطری مشروب به فروش می‌رسد:

«[یکی از کالاهائی] که تاجران محلی به خارجیان [تازه وارد] به کابل پیشنهاد می‌کنند، چادری کوچک است که قبل از نوشیدن مشروب به بوتل [بطری] پوشانده می‌شود.»


مسلماً اگر آن 330 بطری مشروب هم حجاب اسلامی‌شان را رعایت کرده بودند، توسط پلیس کشف جرائم کابل دستگیر نمی‌شدند و شاید می‌توانستند در برنامة «نوروزی ـ حسینی»، دست در دست بی‌بی‌سی روی میزهای کمتر از هفتاد دو تن حضور به هم رسانند. مسلماً آیات عظام «مترقی» هم با بطری مشروب چادر به سر هیچ مخالفتی نخواهند داشت. همین که بطری کذا را مانند زن از دیدگان همه پنهان دارند کفایت می‌کند.

زن و شراب و شادی، و هر چه رنگ زندگی داشته باشد پایه‌های «حکومت معنوی» را به لرزه درمی‌آورد:‌

«مذهب آن‌ها سیکیم خیاردی است، معجون دل بهم زنی از آراء و عقاید متضادی است که از مذاهب و ادیان و خرافات سلف، هول هولکی و هضم نکرده، استراق و بی‌تناسب به هم درآمیخته شده است و دشمن ذوقیات حقیقی آدمی، و احکام آن مخالف با هرگونه ترقی و تعالی اقوام و ملل است و به ضرب شمشیر به مردم زور چپان کرده‌اند، یعنی شمشیر بران و کاسه گدائی است. یا خراج و جزیه به بیت‌المال مسلمین بپردازید یا سرتان را می‌بریم. هر چه پول و جواهر داشتیم چاپیدند، آثار هنری ما را از بین بردند و هنوز هم دست‌بردار نیستند. هر جا رفتند همین کار را کردند. ما که عادت نداشتیم دختران‌مان را زنده بگور بکنیم[...] ما برای خودمان تمدن و ثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر را فخر نمی‌دانستیم، همة این‌ها را از ما گرفتند و به جایش فقر و پریشانی و مرده پرستی و گریه و گدائی و تاسف و اطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کونشوئی و خلا رفتن برایمان آوردند. همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سودپرستی و بی‌ذوقی و مرگ و بدبختی است. چرا ریخت‌شان غمناک و موذی است و شعرشان مرثیه و آوازشان چس‌ناله است؟ چونکه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه‌اش سروکار دارند. برای عرب سوسمار خوری که چندین صد سال پیش به طمع خلافت ترکیده، زنده‌ها باید تمام عمر به سرشان لجن بمالند و گریه و زاری کنند.[...] همه‌اش زیر سلطه اموات زندگی می‌کنند و مردمان زنده امروز از قوانین شوم هزار سال پیش تبعیت می‌نمایند. کاری که پست‌ترین جانور نمی‌کند. عوض اینکه به مسائل فکری و فلسفی و هنری بپردازند، کارشان این است که از صبح تا شام راجع به شک میان دو و سه و استحاضة قلیله و کثیره و متوسطه بحث کنند. این مذهب برای یک وجب پایین تنه از جلو و عقب ساخته و پرداخته شده انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولید مثل می‌کرده و نه سر قدم می رفته. خدا آخرین فرستادة برگزیده خود را مأمور اصلاح این امور کرد. تمام فلسفه اسلام روی نجاسات بنا شده اگر پایین تنه را از آن بگیرند، اسلام رویهم می‌غلطد و دیگر مفهومی ندارد.»






...

سه‌شنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۹


«گاز» و گوگل!
...
در تاریخ 23 مارس 1933، هیتلر صدراعظم آلمان برای اجرای سیاست‌های حزب‌اش از «زنتروم»، گروه پارلمانی کاتولیک «اختیار تام» دریافت می‌کند. در این تاریخ همة مرزهای قانونی فروپاشیده‌ و دولت هیتلر رسماً در جایگاه دیکتاتور قرار می‌گیرد.

با پوزش فراوان از خوانندگان گرامی! در وبلاگ «نوروزنوازان»، نام آقای موسی غنی‌نژاد به اشتباه «غنیمی‌نژاد» نوشته شده بود. ضمن تشکر از خوانندة گرامی که لینک مصاحبة ایشان را دراختیار ما گذاشتند، وبلاگ امروز را به بررسی سخنان آقای غنی‌نژاد اختصاص می‌دهیم. این سخنان به نقل از «ایران دیپلماسی» در سایت «گفتگو» منعکس شده. بله ما اشتباه کردیم، و اینروزها اشتباه در سراسر جهان بیداد می‌کند! هم امروز نیکولاسرکوزی در حیات کاخ الیزه و در برابر خبرنگاران نخست‌وزیر اسپانیا را «رئیس‌جمهور» خطاب کرد! گویا نخست وزیر اسپانیا هم متوجة این اشتباه نشد. هر دو، یعنی سرکوزی و زاپاته‌رو سخت پریشان و نگران به نظر می‌رسیدند!

در پی قتل یک مأمور پلیس فرانسه در تاریخ 16 مارس 2010، نخست وزیر اسپانیا راهی پاریس شد! خبرگزاری‌ها این قتل را به جدائی‌طلبان منطقة «باسک» نسبت داده‌اند، اما این قتل با قتل‌های دیگر گویا تفاوت دارد، چرا که این نخستین بار است که نخست وزیر اسپانیا برای شرکت در مجلس ترحیم یک پلیس به فرانسه می‌آید. و بین خودمان بماند این نخستین بار است که اتحادیة اروپا اینچنین شیفتة‌ «ملت ایران» شده و از حکومت دست‌نشاندة ارتش طالبان‌پرور ناتو در کشورمان انتقاد می‌کند! دلیل البته «روشن» است درست مثل شعلة فروزان چراغ‌های نفتی! به قول زنده‌یاد فرهاد، «نفت تو شه!»

ریشة جیغ و فریاد اتحادیة «نازنازی» را می‌باید در عقب‌نشینی چین از بازار چپاول نفت ایران جستجو کنیم. دولت چین نفت رایگان را در برابر دریافت بنزین به سوداگران اروپائی تحویل می‌داد و رسانه‌های اروپا هم جنجال به راه انداخته بودند که «چین به ایران بنزین صادر می‌کند!» در صورتی‌که دولت چین نمی‌تواند صادرکنندة‌ بنزین به ایران باشد، این کشور برای مصرف داخلی خود نیز ناچار است بنزین وارد کند! باری در فردای قتل مرموز یک پلیس در فرانسه، معجزات شد و دولت‌های جمکران و پاکستان نیز قرارداد معروف «خط لولة صلح» را در ترکیه نهائی کردند! پس روزهای 16 و 17 مارس سال 2010 را به خاطر بسپاریم چرا که اولی با اتحادیة ‌اروپا و دومی با دکان طالبان پروری آنگلوساکسون‌ها در ایران و پاکستان مرتبط است. پیامد رخدادهای 16 و 17 مارس سالجاری، ناپدید شدن حدود 7 میلیارد دلار از خزانة دولت چین و جنجال شرکت گوگل است!

به گزارش «فرانس‌پرس»، طی ماه مارس سالجاری دولت چین 7 میلیارد دلار کسری موازنه تجارت خارجی داشته! و از قضای روزگار این مبلغ معادل همان مبلغی است که برای احداث خط لولة کذا مورد نیاز بوده! به گزارش رادیوفردا مورخ، 17 مارس 2010، قرارداد 7،5 میلیارد دلاری ایران و پاکستان برای احداث خط لولة صلح نهایت امر به امضاء رسید. این همان خط لوله‌ای است که منافع انگلستان را در منطقه تهدید می‌کند و منطقاً احداث آن موضع نوکران انگلستان را در منطقه تضعیف خواهد کرد. پیشتر در این‌ مورد چند وبلاگ نوشته‌ایم.

نخستین اعتراض به احداث خط لولة صلح از زبان «نژادحسینیان» در سایت بی‌بی‌سی و سپس از زبان میرحسین موسوی در سایت «روز آن‌لاین» منعکس شد. پادوهای استعمار با شعار جادوئی «حفظ منافع ملی» با احداث این خط لوله مخالفت می‌کردند. اینان امروز دقیقاً همانطور عمل می‌کنند که محمد مصدق و آخوند کاشانی در سال‌های 1330. ایندو نیز برای پرکردن جیب اربابان‌شان در لندن و واشنگتن، با توسل به «واژگون‌نمائی» ملی شدن نفت را در ترادف با شعارهای عوام فریب «استقلال» و «حفظ منافع ملی» قرار می‌دادند و دیدیم که در پیشبرد اهداف اربابان‌شان موفق هم شدند. اما میرحسین‌ موسوی و دیگر اعضای محفل کودتا در تحقق این اهداف مقدس ناکام ماندند، ‌ و پس از 9 ماه جنجال و آشوب‌ به بهانة «تقلب»، قرارداد احداث خط لولة صلح به امضاء رسید و خبر آن در رسانه‌های رسمی ایران و نیز درسایت‌های فارسی زبان از جمله در رادیوفردا مورخ 26 اسفندماه 1388 انتشار یافت: ‌

«قرارداد صادرات روزانه بیش از 20 میلیون متر مکعب گاز از ایران به پاکستان و تأمین امنیت خطوط گاز ایران به کشورهای ثالث به ارزش بیش از هفت و نیم میلیارد دلار روز سه‌شنبه در ترکیه امضا و نهائی شد.»


بله این قرارداد هفت ونیم میلیارد دلاری با کسری بودجة هفت میلیارد دلاری چین در ماه مارس 2010 پیوندی تنگانگ دارد! چرا که اصل مطلب تأمین امنیت خطوط صدور گاز ایران از پاکستان به «کشورهای ثالث» است. کشورهای ثالث، همان کشور هند و احتمالاً چین را شامل خواهد شد و جنجال اتحادیة اروپا پیرامون سانسور در جمکران و عملیات قهرمانانة گوگل در کشور چین ریشه در احداث همین خط لوله دارد.

همچنانکه پیشتر هم گفتیم برای احداث این خط لوله می‌باید «نظم و امنیت» در منطقة قانون‌گریزی که از سال‌ها پیش بین دو کشور ایران و پاکستان ایجاد کرده‌اند برقرار شود و این امر تهدیدی خواهد بود برای تجارت موادمخدر، برده‌فروشی و قاچاق اسلحه که پیش از کودتای کلنل آیرون‌ساید نیز تحت نظارت انگلستان در جریان بوده. و برای تداوم همین تجارت پرسود، بلوچستان ایران می‌بایست به منطقة ‌محروم تبدیل می‌شد، که شد! باری چند روز پس از امضای قرارداد مذکور، «فرانس‌پرس» گزارش داد، یک آمریکائی به نام «دیوید هیدلی» به شرکت در عملیات تروریستی بمبئی اعتراف کرده، و ما هم اصلاً تعجب نکردیم! مشخص بود که عملیات تروریستی در کشور هند تحت نظارت سازمان دین‌پرور سیا و شرکاء سازماندهی شده. بگذریم و بازگردیم به قرارداد خط لولة صلح!

با امضای این قرارداد باید به خامنه‌ای، میرحسین موسوی، شیخ کروبی و دیگر نوکران آنگلوساکسون‌ها تسلیت گفت! ما که با پادوهای جنایتکار استعمار ارتباط نداریم، پس بهتر است همان 40 میلیون ‌نفر که در توهمات خامنه‌ای و اربابان‌اش در ینگه دنیا در «انتخابات» شرکت داشتند، مراسم روضه و زوزه و سوگواری بر پا نمایند که در تعطیلات نوروز، هم رونق «دکان مرگ» حفظ شود و هم حوصلة مرگ‌پرستان سر نرود! ما هم ضمن تشکر از خوانندة گرامی این وبلاگ که لینک مصاحبة موسی غنی‌نژاد را برایمان ارسال کرده‌اند، می‌رویم به سراغ مصاحبة مذکور که حدود دو سال پیش تحت عنوان، «نفت را دولتی کردیم افتخار هم می‌کنیم» در سایت ایران دیپلماسی، مورخ 8 ژوئیه 2008 منتشر شده و اخیراً به دلائلی سر از سایت «گفتگو» درآورده.

مصاحبة مذکور در واقع تحریفی است چندجانبه در عرصة تاریخ، سیاست و اقتصاد. در این مصاحبه آقای غنی‌نژاد با «مرزشکنی»، در باب دمکراسی، ملی کردن نفت،‌ سیاست و اقتصاد در واقع به پوچ‌سازی‌ متوسل شده‌اند. ایشان ضمن تأکید بر دمکراسی و حقوق‌بشر و انتقاد از ملی کردن نفت، زمان و مکان را نفی کرده، ایران استعمارزده را خودمختار و مستقل معرفی می‌نمایند، ‌ تا بتوانند پیوند رخدادهای تاریخ معاصر را با شرایط واقعی‌شان بگسلند. زمانیکه این پیوند گسسته شد، می‌توان کشور ایران را در ترادف با هر کشور دیگر،‌ از جمله با ایالات متحد قرار داد و لیبرالیسم «نیست‌درجهان» ینگه دنیائی را که فقط در پروپاگاندهای رسانه‌ای «وجود» خارجی دارد و در واقع حمایت همه جانبة دولت از چند محفل سرمایه‌داری می‌باید تلقی شود به عنوان «الگوی اقتصادی» به مخاطب حقنه کرد. به این ترتیب واگذاردن اقتصاد به بخش خصوصی «توجیه» خواهد شد. در مورد «دمکراسی» پیشتر در وبلاگ «نوروزنوازان» توضیح داده‌ایم، پس برویم به سراغ مسائل دیگر در این مصاحبه و بپردازیم به «تحریف تاریخ!»

به عنوان نمونه، غنی‌نژاد در مورد رخدادهائی که به صدارت محمد مصدق انجامید سکوت اختیار کرده‌، و نمی‌گوید به چه دلیل آدم‌کشان گروه دست‌پروردة استعمار بریتانیا، یعنی «فدائیان اسلام»‌ با محمد مصدق همکاری داشتند! یا به چه دلیل کاشانی، ‌ رهبر معنوی فدائیان اسلام ناگهان متخصص اقتصاد می‌شود و در شیپور ملی کردن نفت می‌دمد؟ مشابه این پرسش‌‌ها می‌تواند در مورد آشوب‌های پس از انتخابات اخیر نیز مطرح شود.

می‌توانیم بپرسیم به چه دلیل میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو جنایتکار تاراجگر که طی سه دهه به کشتار و سرکوب ملت ایران اشتغال داشتند، ناگهان به بهانة «اعتراض به تقلب» لشکرکشی خیابانی به راه می‌اندازند، و رهبر «مستقل» و نیروی قدر قدرت انتظامی نظام مستقل در برابر قانون‌شکنی آشکار اینان هیچ واکنشی نشان نداده و نمی‌دهد؟ به همچنین است در مورد اظهارات غنی‌نژاد پیرامون صدارت مصدق. ایشان مصدق را «خوش نیت» دانسته، می‌گویند اعمال افراد خوش نیت الزاماً نتیجة خوب به بار نمی‌آورد! اشکال عمدة آقای غنی‌نژاد این است که چند عامل مهم را نادیده گرفته‌اند. ایشان هیچ اشاره‌ای به قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی محمد مصدق در عرصة بین‌المللی، یعنی لغو یکجانبة قرارداد با شرکت بریتانیائی نکرده‌اند، تا بتوانند با توسل به اصل جادوئی ترادف‌کلی ابرقدرت آمریکا را با حکومت دست‌نشانده‌اش در یک جایگاه قرار داده بگویند، اشکال از «فرهنگ ما» است که نفت را برای‌مان مشکل‌ساز کرده، حال آنکه در آمریکا چنین اشکالی وجود ندارد:

«نفت که خودش ملی نشده [...] این فرهنگ ما است و این نظام حقوقی ما است که نفت را تبدیل به مانع مى‌کند [...] نفت مگر در آمریکا وجود ندارد؟ پس چرا براى آن‌ها مشکل درست نکرده ‌است؟»

باید بگوئیم چنین پرسش بیشرمانه‌ای فقط از زبان جیره‌خواران استعمار می‌تواند مطرح ‌شود. کسانی که همچون اربابان‌شان مخاطب را همواره ابله می‌انگارند. آیا این «فرهنگ ما» بود که با ترور رزم‌آرا و ارسال اوباش به خیابان‌های تهران محمدمصدق را به صدارت رساند تا هم‌صدا با فدائیان اسلام ذکر استقلال و آزادی بگیرد؟ «فرهنگ ما» بود که نقض مقررات بین‌المللی، قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی را «تشویق» کرد تا ملت ایران در انزوای سیاسی فرو افتد، و متحمل تحریم‌های اقتصادی شود. فرهنگ‌ما بود که جناب مصدق با «ملی» کردن نفت برای کودتا زمینة مناسب را فراهم می‌آورد، تا خود در جایگاه «قهرمان ملی» بنشیند؟ نه، این فرهنگ ما نیست، سیاست استعمار است که توسط نوکران‌اش به ما ملت تحمیل می‌شود، همچنانکه اشغال سفارت آمریکا و جنگ 8 ساله باعراق ما را در انزوای سیاسی و اقتصادی مطلوب استعمار قرار داد. حتماً نیت دانشجونمایان پیرو خط امام و نیت خمینی و خامنه‌ای و دیگر سگ‌های هار استعمار هم «خیر» بوده! بله، غنی‌نژاد برای پرسش ابله‌فریب خود یک پاسخ گوساله‌پسند هم در آستین دارد.

او می‌گوید، ما نفت داریم، آمریکا هم نفت دارد، ولی اگر آمریکا مشکلات ما را ندارد به این دلیل است که «ما» نفت را در سال‌های 30 ملی کردیم! به عبارت دیگر غنی‌نژاد چنین القاء می‌کند که با خصوصی شدن نفت، ما هم مثل آمریکا بازار انرژی جهان را تحت کنترل می‌گیریم. یا اینکه اگر اقتصاد را در اختیار بخش خصوصی قرار دهیم ما هم تبدیل می‌شویم به یک سرمایه‌داری بزرگ و یک مرکزیت تصمیم‌گیری مالی! حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست. هدف واقعی از ایراد چنین سخنان ابلهانه‌ای برای ما کاملاً روشن است. غنی‌نژاد و شرکاء در راستای تأمین منافع ارباب می‌کوشند سرمایه‌دار را در «سنگرحق» و خارج از عرصة اختیارات دولت بنشانند، تا هم دولت پاسخگو نباشد هم سرمایه‌دار برای تاراج و سرکوب ملت با هیچ مانعی برخورد نکند.

باری غنی‌نژاد برای توجیه خصوصی شدن نفت، ملی کردن نفت را غیر دمکراتیک می‌خواند حال آنکه ملی کردن نفت فقط یک سیاست استعماری بود که به یکجانبه‌گرائی محمد مصدق نیاز داشت. سیاستی که با بحران‌سازی‌های انگلستان و به تعلیق درآوردن توافقات پس از جنگ دوم با شوروی مرتبط می‌شد. تا آنجا که ما می‌دانیم سیاست استعمار نمی‌تواند ارتباطی با «دمکراسی» داشته باشد، و امروز هم خصوصی شدن نفت جز مطالبات استعمار نیست. منتهی از آنجا که این ‌روزها دمکراسی «مد» شده، همة مطالبات استعمار از طریق «نفت» به دمکراسی وصله می‌شود. در دورة مصدق «استقلال» مد بود در نتیجه می‌گفتند، اگر نفت را ملی کنیم، «استقلال» ما تأمین می‌شود! حال آنکه ملی کردن نفت درواقع استقلال بیشتری برای استعمار غرب تامین کرد. بلبل‌زبانی غنی‌نژاد آنهم در سایت داماد ملاممد خاتمی دلیل دارد. همة نوکران جرج سوروس برای خدمت به ارباب بسیج شده‌اند:

«[...] چرا نفت [در آمریکا] این مسائل را پیش نیاورد؟ علت این است که در اینجا با ساختار اقتصاد، نفت‌مان را دولتی کردیم [...] نفت را ما دولتی کردیم؛ آنهم یک تاریخ مشخص دارد: سال‌های 30 و ملی شدن صنعت نفت که همه مى‌گویند [...] دموکراتیک است [...] در حالیکه به نظر من ملى کردن نفت، یک حرکت کاملاً غیردموکراتیک [بود]»


هدف این مصاحبه باوراندن چند دروغ بزرگ به مخاطب است. دروغ نخست‌ برخورداری دولت محمد مصدق از استقلال کامل در زمینة سیاست نفتی است، دیگر اینکه به دلیل عدم رعایت «قوانین اسلام» در مورد مالکیت، حق مالکیت در ایران به رسمیت شناخته نشده و ما هنوز از قوانین ایران باستان پیروی می‌کنیم. خلاصه شگرد غنی‌نژاد استقرار چندین مطلب «شبه منطقی» در کنار مطالب «غیرمنطقی» و دور از واقعیت است. ایشان ضمن نادیده گرفتن گسست‌های استعماری، یعنی کودتاهای علنی و پنهان معاصر، مشکلات کنونی ایران در مورد «مالکیت» را تداوم مقررات «امپراطوری آب‌ها» در دورة هخامنشی ‌معرفی می‌کنند! ‌و با تکیه بر همین «حذف جادوئی» است که دست استعمار در پروژة «ملی» کردن نفت پنهان داشته شده، و استقرار دمکراسی در ایران نیز به خصوصی شدن همین «نفت» منوط می‌شود! حال آنکه، در ایران نفت چه خصوصی، چه دولتی توسط آنگلوساکسون‌ها به تاراج رفته و امروز هم به دلیل فروپاشی اتحاد شوروی آنگلوساکسون‌ها مصلحت‌شان چنین ایجاب می‌کند که نفت در ایران خصوصی شود.

البته خصوصی کردن نفت در ایران تبدیل به یک سیاست استراتژیک منطقه‌ای شده، چرا که به این ترتیب لانه کردن بریتیش پترولیوم و دیگر اعضای کنسرسیوم در دریای خزر نیز امکانپذیر خواهد شد. تهاجم غرب به منافع سرمایه‌داری روسیه در دریای خزر و تمایل این محافل جهت کنترل بازارهای نفتی در خاورمیانه دلیل واقعی نگاه به اصطلاح «تاریخی» غنی‌نژاد به اقتصاد ایران است:

«در یک نگاه تاریخی [...] آب به عنوان یکی از منابع سرمایه در ایران، در ید اربابان و مالکان بود [...] ما با مشکل دیرینة مالکیت در جامعه خود روبرو هستیم. کسانى که قنات را احداث مى‌کردند، مالک آن نبودند. این روند تا به اکنون ادامه پیدا می‌کند و اینک آب جای خود را به نفت داده است. یعنی نفت در جامعه ما دولتی می‌شود و اقتصاد ما بر روى نفت مى‌ایستد و این اقتصادی است که کاملاً در سیطره دولت هست [...]پرسش ما چنین شکل مى‌گیرد که آیا مالکیت دولت بر منابع طبیعى از جمله نفت می‌تواند مانع از تحقق دموکراسی تلقى شود؟»


اگر نظر ما را بخواهید غنی‌نژاد چشم‌هایش درست نمی‌بیند و مخیله‌اش از کار افتاده، در غیراینصورت چنین پرسشی مطرح نمی‌شد. ایشان حتماً مزدوراند و با محمدخاتمی و اکبر بهرمانی سر در آخور مشترکی دارند. می‌باید از ایشان پرسید در کدام نظام اقتصادی جهان آنکه به قول جنابعالی «قنات احداث» می‌کند،‌ مالک قنات هم به شمار می‌رود؟ فقط در فیلم‌های وسترن هولیوود می‌بینیم که «آب» به فرد مشخصی «تعلق» دارد. با این وجود، ایران به عنوان یک کشور کم‌آب از دیرباز درگیر مسئلة «تقسیم آب» بوده، ولی از نظر ما کشاندن و تعمیم این معضل تاریخی به «نفت‌خام» جز شارلاتانیسم هیچ نیست. البته ما منکر وجود ویژگی‌های تاریخی، یا بهتر بگوئیم «بن‌بست‌های» عملی در راه گسترش و توسعة سرمایه‌داری در ایران نیستیم؛ این مشکلات می‌باید مورد بررسی کارشناسانه قرار گیرد، ولی بن‌بست‌های اقتصادی ایران در زمان حال را نمی‌توان به نظریة «مدیریت آب» در ایران باستان مرتبط نمود. هر چند این نظریه، دهه‌ها پیش توسط فلاسفه و صاحب‌نظران غرب، البته در چارچوب‌های دیگری ارائه شده باشد.

اگر سخنان غنی‌نژاد را بپذیریم به این نتیجه می‌رسیم که می‌باید اشغال نظامی افغانستان و عراق را که به بهانه‌های‌های واهی صورت گرفته نادیده بگیریم‌. حتماً پروفسور گرانمایه خواهند گفت، اشغال نظامی عراق و افغانستان هم ناشی از «فرهنگ ما» و روند حاکمیت «هخامنشیان» بوده! چرا که در قاموس سخنگویان استعمار، هدف از این عملیات نظامی که با صدها میلیارد دلار هزینه انجام گرفت، فقط استقرار دمکراسی بود! این عملیات نه با نفت و کنترل مسیر عبور انرژی و شاهراه‌های تجارت جهانی ارتباطی دارد، و نه اینکه سلطه بر شاهرگ‌های ارتباطی میان روسیه، چین و هند در پس پردة این مانورهای خیره‌کننده نهفته. «مشکل»، همانطور که «استاد» می‌فرمایند باید از «هخامنشیان» و ماجرای «قنات» باشد.







...

دوشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۹


نوروزپردازان!
...
عقب‌نشینی حکومت طالبان جمکران، به ویژه اوپوزیسیون کاذب‌اش،‌ یعنی دارودستة موسوی و کروبی اجتناب‌ناپذیر شده. این عقب‌نشینی زمینه را برای فعالیت مدافعان دمکراسی مناسب خواهد کرد. برای ممانعت از همین فعالیت است که ساواک مفلوک جمکران به دستور اربابان در لندن و واشنگتن بحران آفرینی را گسترش داده تا از طریق بازداشت‌ فرمایشی نزدیکان حاج اکبر فضای جامعه را در انحصار محفل کودتا قرار دهد. اما آنگلوساکسون‌های طالبان‌پرور دو سوی آتلانتیک کور خوانده‌اند. تداوم بحران‌سازی امکانپذیر نیست.

شکست سهمگین حزب نیکولا سرکوزی در انتخابات منطقه‌ای فرانسه، ‌ کاهش واردات نفت از ایران توسط چین، رسوائی‌های پیاپی کلیسای کاتولیک و از همه مهم‌تر نتایج انتخابات عراق، فشار بر حکومت اسلامی جمکران، پیروان خط توحش امام و به ویژه علی‌خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی را افزایش خواهد داد. بی‌دلیل نبود که در برنامة نوروزی «بی‌بی‌سی» هنگام پخش پیام خامنه‌ای، تصویر خمینی دجال خارج از کادر قرار گرفت! اگر رهبر روضه‌خوان‌ها و کاخ سفید قصد تداوم بازی اسلام خمینی و اسلام جیمی کارتر را دارند، شیخ صادق‌صبا،‌ یا بهتر بگوئیم کارفرمایان ای‌شان حواس‌شان خیلی جمع است!

پیش از پرداختن به ادامة مطلب لازم است‌ به پیام‌های رسیده پاسخ دهیم. خوانندگان گرامی! شما می‌توانید نظرات خود را مورد مطالب این وبلاگ ارسال فرمائید. مسلماً اگر نظر شما زمینة بحث منطقی را گسترش دهد، بدون ذکر نام و مشخصات شما آنرا منعکس کرده و پاسخ خود را ارائه می‌دهیم. هیچ اهمیتی ندارد که پیام ارسالی شما طولانی باشد یا کوتاه، در واقع معیار اصلی «منطقی» و «مستدل» بودن نظر ارسالی است. پس اگر مایلید نظرات‌تان را برای ما ارسال کنید. فقط یک نکتة مهم را به شما یادآوری کنیم و آن اینکه بر روی شبکة اینترنت فقط وبلاگ «رامین مولائی» و سایت «اطلاعات نت» به وبلاگ ناهید رکسان لینک داده‌اند. به عبارت دیگر این وبلاگ نه تنها در داخل کشور فیلتر شده که در خارج از مرزها نیز مقررات وزارت ارشاد اوباش سبز بر آن تحمیل می‌شود. حال بپردازیم به محورهای پروپاگاند برنامة نوروزی تلویزیون «بی‌بی‌سی» که بخشی از آن را در وبلاگ «نوروزنوازان» مطرح کردیم.

در این برنامه آداب و رسوم برخی از اقوام «منطقة نوروز»، از جمله کردهای عراق پخش شد. همچنانکه گفتیم پیوند اقوام ایرانی با آتش پیوندی است دیرین و کردهای عراق طبق آئین کهن «آتش افروزی» نوروز را حفظ کرده‌اند. در ضمن برای شنیدن یک «ترانة نوروزی» جالب سری به وبلاگ «سرباز کوچک» بزنید. ما هم بازمی‌گردیم به مراسم به اصطلاح نوروزی و در واقع «اسلامی» بی‌بی‌سی.

همچنانکه گفتیم «فیض اجباری» بود و این برنامه را در همهمة پیر و جوان و خرد و کلان به تماشا نشستیم. یادآور شویم «لطیف پدرام» هم در این مراسم حضور یافت، و آن دوبیتی زیبا با مطلع «شب آمده، چراغ می‌باید شد» را از زبان ایشان شنیدیم. از آنجا که هیچ اثری از سیاست‌زدگی در این دو بیتی به چشم نمی‌خورد، دلیل ندارد گرایش سیاسی آقای پدرام را مورد بحث قرار دهیم. از نظر ما شعر جایگاهی بس والا دارد و همینکه «لطیف پدرام» شعر خود را به ابتذال سیاست‌زدگی نیالود نشان می‌دهد که از جایگاه والای خود به عنوان «شاعر» آگاه است، و همین برای ما کفایت می‌کند. باعث تأسف است که در ایران چنین افرادی نادراند!

برخی از شعرای ایران یا مداح حکومت و مقدسات دین شده‌اند، یا «استعداد» خود را از طریق سینه‌زنی و نوحه‌خوانی برای «مردم» بروز می‌دهند. این یکی از فواید دوقطبی کردن فضای جامعه است، و‌ نشانی است از ابتذال که جای هنر را گرفته، بگذریم! شیخ صادق صبا نیز برنامه‌شان را دقیقاً در چارچوب همین الگوی «صحرای کربلا» ساخته بودند. کمتر از 72 تن در جشن کذا حضور داشتند، و دوربین پیوسته روی «طفلان مسلم» زوم می‌کرد. منتهی در چارچوب مطالبات جنبش ‌آش، یکی از طفلان مسلم مؤنث بود، و مجریان نیز بجای سر ‌بریدة‌ حسین، سر زنان هنرمند را بریده و پیکرشان را قطعه، قطعه کرده بودند.

زنی که در کنار حاجی فیروز می‌رقصید، نه سر داشت، نه پا، نه دست! حاجی فیروز هم در یک دکان میوه فروشی لابلای طبق میوه‌ها می‌چرخید و می‌خواند، و ما فقط بخشی از بالا تنة او را می‌توانستیم ببینیم. به همچنین بود در مورد زنی که همراه حاجی فیروز مثله شده می‌رقصید. بخشی از شانه‌ها و شکم برهنة ایشان با ریتم شاد موزیک تکان می‌خورد البته در لابلای طبق میوه‌ها! خلاصه بگوئیم «بی‌بی‌سی»، پیکر انسان مثله شده را به رقص در آورده بود! ویولونیست گروه ایرانی نیز که منهای روسری، با پوشش کامل اسلامی به صحنه آمده بود، از این عنایات ویژه بی‌بهره نماند. یک زن جوان با شلوار و تونیک تیره‌رنگ ویولون می‌زد، و دوربین یکی‌دوبار صورت او را از دور نشان داد، بقیة اوقات، پاهای ویولونیست را می‌دیدیم، البته پوشیده در شلواری تیره رنگ!

حتماً کارفرمایان «بی‌بی‌سی» شیخ صادق صبا را فرموده بودند که «فتاوی» شیخ پشم‌الدین تفتازانی و دیگر آیات عظام در باب «مراسم نوروز» می‌باید مد نظر قرار گیرد تا برنامة نوروزی‌شان را «تکفیر» نکنند! به همین دلیل، رنگ‌ها اکثراً تیره و دلگیر بود، هیچ اثری از «شراب» و دیگر مشروبات «حرام» به چشم نمی‌خورد، و خلاصه «دوربین» تلویزیون بی‌بی‌سی مجلس را اسلامی و تقریباً «زنانه ـ مردانه» نشان می‌داد،‌‌ فقط ریش و چادر در کار نبود. خوانندگان مذکر ایرانی، اگر اشتباه نکنم، پیرو خط امام بودند. مستر فرامرز اصلانی که با یارشان می‌نشستند و به قولی «سحر» پا می‌شدند، دستبندی به رنگ «علوفه» بر دست داشتند که نشان می‌داد بازار خط امام در ینگه دنیا به ویژه در علفزارهای کالیفرنیا داغ و گرم است. البته جای تعجب نیست. ایالت حاجی‌پسند کالیفرنیا، مانند منچستر محل تجمع بورسیه‌های خبر چین جمکران شده. به همین دلیل بود که هر از گاه «شهره وزیری‌تبار»، عیال سابق آغداشلو، بر صفحة تلویزیون الهی ظاهر می‌شد و «گفتگوی تمدن‌ها» به جریان درمی‌آمد.

مجری برنامه ایشان را همچنان به نام شهره آغداشلو به مخاطب معرفی می‌کرد. به یاد عیال دوم آخوند یونسی افتادم که همچنان خود را همسر «شهید باکری» معرفی می‌کند! اصولاً بعضی «اسامی» خاصیت عجیبی دارند، درست مثل «ده فرمان» که طبق بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی به عنوان «کلام الهی» بر کتیبه‌های سنگی نقش بسته و بعضی‌ها هم این بی‌بی‌گوزک‌ها را بی‌چون و چرا «باور» دارند.

به همین دلیل بود که شیخ مسعود ضمن تأکید بر «میانه‌روی» محمد مصدق می‌فرمایند، مصدق در میانه روی رادیکال بود «چون با باورهای‌اش حرکت می‌کرد!» این سخنان حکیمانة‌ شیخ مسعود را چگونه می‌توان تفسیر کرد؟ بر اساس همان پروپاگاند جادوئی «الخیرفی‌ماوقع!» بله، حضرت محمد مصدق کاری به مسائل واقعی نداشتند، ایشان مانند همکاران‌شان در جرگة فدائیان‌اسلام «باورهای‌شان» را معیار «حق» می‌شمردند و در سنگر حق لنگر انداخته بودند،‌ به همین دلیل نیز جهت تحمیل انزوای سیاسی و اقتصادی بر ملت ایران، وظیفة‌ اصلی‌شان در داخل و خارج کشور «یکجانبه‌گرائی» و قانون‌شکنی بود.‌ درست عین امام روشن‌ضمیر میرحسین‌ و خود میرحسین. حال که جبهة حامی طالبان در واتیکان و در حزب دمکرات آمریکا تضعیف شده، عملة فاشیسم از جمله ملاممد خاتمی ذکر «قانون» گرفته‌اند! باید پرسید کدام قانون؟ قانون اساسی، یا همان شبه‌قانون مبهم و متناقضی که بر «باورها» یا بر «ذهنیت» و توهمات مقدس تکیه دارد؟ نیازی به توضیح نیست که بگوئیم این قانون سرشار از بلاهت شاهکار مزدوری اعضای محفل استعمار از جمله صدرحاج سیدجوادی، کاتوزیان و شرکاء است.

بله مصدق سوار بر کشتی باورها ارواح شکمش در برابر امپراطوری بریتانیا «ایستاده» بود و در واقع ثروت‌های ملی ما را به بانک‌های اربابان‌اش سرازیر می‌کرد، درست همانطور که سه دهه است حکومت اسلامی در برابر غرب و شرق «ایستادگی» می‌کند. خامنه‌ای هم دقیقاً مثل مصدق و خمینی در برابر استکبار جهانی ایستاده البته به صورت سینه‌خیز. این «قهرمانان»‌ بزرگ، نوکری برای غرب را «مبارزه» با غرب به شمار می‌آورند. فکر نکنید خامنه‌ای ابله و وحشی است، نه! خامنه‌ای آینة توحش و بلاهت اربابان‌اش در لندن و واشنگتن است. پیام اوباما به مقام معظم را که فراموش نکرده‌ایم. این پیام در واقع «بازتولید» نامة فرضی جیمی کارتر به خمینی است و هدفی جز گسترش سرکوب ملت ایران دنبال نمی‌کند. جیمی‌کارتر در نامه‌اش می‌گفت: «اسلام دین مهربانی و عطوفت است،‌ شما چهرة اسلام را خشن جلوه می‌دهید»! تا خمینی با تکیه بر این مزخرفات بتواند خشونت و وحشی‌گری و سرکوب ملت ایران را به بهانة حفظ «وحدت کلمه» نشان «استقلال» حکومت جمکران از آمریکا بنمایاند. پیام اوباما به خامنه‌ای نیز دقیقاً همین هدف را دنبال می‌کند: ‌ فشرده‌تر کردن صفوف نوکران، تشویق حکومت اسلامی به گسترش سرکوب از طریق تقویت پروپاگاند پیروان خط امام.

البته ارسال پیام کاخ سفید باعث شد که مهرورزی راه خود را از امام روشن‌ضمیر جدا کرده، پیام نوروزی خود را به دور از تصویر «رهبرکبیر» و در فضای باز ارسال کند. حال آنکه خامنه‌ای همچنان در سایة «امام خمینی» نشسته بود و از «وحدت کلمه» بین طرفداران فرضی موسوی و مهرورزی برای مبارزه با «دشمن» قصه می‌گفت. بله یکی بود یکی نبود، روز 22 خردادماه ملت ایران به دو گروه 24 و 14 میلیون نفری تقسیم شده هر گروه به نامزد مورد نظر خود «رأی» دادند. اما «مستکبران»، ‌ به دلیل شکست نامزد دلخواه‌شان عده‌ای را به خیابان‌ها کشاندند تا با ایجاد آشوب و توسل به خشونت، نتیجة انتخابات را تغییر دهند. اما این دو گروه پس از اینکه از نقشة بیگانگان آگاهی یافتند با هم یکی شدند و در برابر آشوب طلبان «ایستادند!»

از حماقت «ساتاس» که این مزخرفات را تنظیم کرده، خنده‌تان نمی‌گیرد؟ در مسابقات مارگیری جمکران 40 میلیون ایرانی شرکت کرده بودند؟ این دروغ را از کجا آورده‌اند؟ جالب اینجاست که از این 40 میلیون 14 میلیون نفرشان هم به جلادی به نام میرحسین موسوی رأی می‌دهند، و بعد که از «توطئة دشمن» آگاه می‌شوند می‌روند بغل دست همان 24 میلیون نفر دیگر می‌نشینند! در این میان نقش میرحسین موسوی، مهدی کروبی، ملاممد خاتمی و «آیات عظام» که سایت‌های بی‌بی‌سی و رادیوفردا را به انحصار خود در آورده و برای ارباب دم می‌جنباندند چه می‌شود؟ سکوت یک هفته‌ای مقام معظم چه دلیلی داشت؟ نکند «شیطان» قطب‌نمای بصیرت‌شان را فریفته بود و دستگاه دشمن‌شناسی‌شان از کار افتاده بود:

«[خامنه‌ای تصریح کرد] مردم به دو گروه 14 میلیونی و 24 میلیون تقسیم شدند و هر کس به فرد مورد نظر خود رأی داد، اما این دو گروه [...] هنگامیکه نقشه بیگانگان را دیدند با هم یکی شدند و [...] یکپارچه در مقابل دشمنان، شورشگران و اغتشاشگران ایستادند.»

بله این بخشی است از سخنان پرمغز خامنه‌ای که در سایت نووستی، مورخ 2 فروردین‌ماه 1389 منعکس شده و نشان از افلاس کامل رهبر و میرحسین دارد. زمانیکه خامنه‌ای این مهملات را ردیف می‌کرد هنوز زیر پای دولت نیکولا سرکوزی را نکشیده بودند، در نتیجه دولت چین هم با خیال آسوده به نوازش گورکن‌ها مشغول بود. به محض اینکه نتایج قطعی انتخابات منطقه‌ای فرانسه مشخص شد، خبر رسید که دولت چین طی دو ماه اول سال میلادی واردات نفت خود را از ایران به میزان 40 درصد کاهش داده! به عبارت دیگر، به دلیل تغییرات گستردة سیاست آمریکا در منطقه، چینی‌ها می‌بایست بجای غارت نفت ایران، نفت مورد نیاز خود را از روسیه به بهای هر بشکه 80 دلار ابتیاع فرمایند.

به گزارش نووستی، مورخ 2 فروردین‌ماه سالجاری و به نقل از سایت روسی «گازیتا رو»، طی دو ماه ژانویه و فوریه، واردات نفت چین از ایران حدود 37 درصد کاهش نشان می‌دهد:

«طبق اطلاعات ادارات گمرک چین، [نفت خام وارداتی از ایران] 37.2% کمتر از شاخص سال گذشته است[...]»

یادآور شویم که جمکرانی‌ها پس از عربستان و آنگولا، ‌ سومین صادرکنندة نفت به چین بودند. باری شرایطی که دست دولت چین را از غارت نفت ایران کوتاه کرده، «طالبان» را چه در ایران، چه در پاکستان و افغانستان تضعیف خواهد کرد، چرا که سیاست طالبان‌پروری ناتو پکن را به اسلام‌آباد و تهران پیوند زده بود. پول نفت ایران هم خرج بساط لات‌بازی در افغانستان و پاکستان می‌شد. با شکسته شدن محور آتلانتیسم، این محور نیز شکسته شد. این است دلیل حذف تصویر خمینی از سخنرانی علی‌خامنه‌ای در برنامة نوروزی تلویزیون «بی‌بی‌سی». همچنانکه گفتیم شیخ صادق صبا می‌دانستند دکان امام روشن‌ضمیر تعطیل باید گردد. به همین دلیل بود که بجای جمال بی‌مثال میرحسین روی چون آینة شیخ مهدی‌کروبی را به ما نشان دادند که می‌گفت، سرنشینان «کشتی انقلاب» تعدادشان محدود است، بنابراین کشتی درکار نیست، باید بگوئیم «قایق نظام!»

می‌بینیم که مقامات جمکران از نظر حماقت گوی سبقت از یکدیگر می‌ربایند. اگر تعداد سرنشینان کشتی اندک باشد، آنرا قایق خوانند. هیچ هم خنده ندارد! شیخ کروبی هم مثل محمد مصدق «با باورهای‌اش حرکت می‌کند.» و ویژگی اصلی «باور» منطق‌ستیزی آن است، در نتیجه فردی که بر اساس باورهای‌اش «حرکت» کند در مسیر انسان‌ستیزی گام برخواهد داشت، درست مثل «قهرمان ملی» خودمان. بی‌جهت نیست که شیخ مسعود بهنود مانند پرفسور نصر دکان «باورفروشی» افتتاح کرده. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به «جشن اسلامی» بی‌بی‌سی تا ببینیم در بارگاه عنایت فانی، شیخ مسعود در باب اقتدار حکومت اسلامی و دستگیری ریگی چه فرمود، و مسیو سلامتیان چه‌ها گفت؟

شیخ مسعود اظهار داشت، حتی اگر «ریگی» را با کمک پاکستان دستگیر کرده باشند، نشان از اقتدارشان دارد! اما مسیو سلامتیان در مورد «انتخابات» فرمودند که کار از اعتراض به انتخابات گذشته و مردم اکنون به کل حکومت اعتراض دارند. یادآور شویم که مسیو سلامتیان دو انگشتر یک کیلوئی به دو دست مبارک داشتند و دلیل اینکه هر دو انگشتر را به یک دست نکرده بودند این بود که امکان داشت تعادل‌شان بهم بخورد! خلاصه ما گفتیم یک کیلوئی، ولی این انگشترها سنگین‌تر از اینحرف‌ها باید باشد! جناب سلامتیان دست‌های‌شان را به سختی بالا می‌بردند، تو گوئی هالتر بر انگشت داشتند. و اما ببینیم جریان «اقتدار حکومت» به روایت شیخ مسعود در واقع چه می‌تواند باشد.

جریان این است که پس از 10 ماه کشاکش، علی‌خامنه‌ای به دلیل شکست کودتای خردادماه و عدم حمایت کافی اربابان ناچار شد در برابر سپاه پاسداران عقب‌نشینی کند! به گزارش «بی‌بی‌سی»، مورخ 14 مارس 2010، علی خامنه‌ای سرتیپ «محمد پاکپور» را به فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب کرد. حال آنکه محمد پاکپور، حدود یکماه‌ونیم پیش از کودتای انتخاباتی، یعنی در تاریخ نهم اردیبهشت ماه 1388 از سوی محمد علی جعفری، فرماندة‌ سپاه پاسداران بجای محمد جعفر اسدی به این سمت منصوب شده بود! اما حکم انتصاب وی را خامنه‌ای تا 23 اسفندماه امضاء نکرد. پاکپور معاونت هماهنگ‌کنندة‌ نیروی زمینی و عملیات ستاد فرماندهی‌کل سپاه را برعهده داشت و جانشین وی همان سردار شوشتری بود که در بلوچستان به قتل رسید. یادآور شویم 5 ماه پس از آنکه محمدعلی‌جعفری به فرماندهی سپاه منصوب شد نیز جانشین وی، سرلشکر کاظمی به قتل رسید. با توجه با نقل و انتقالات خونین در سپاه پاسداران و عقب‌نشینی خامنه‌ای باید بگوئیم، نیروی انتظامی با پیشنهاد جایگزین کردن «پلیس»‌ با «پاس‌ور» رهبر فرزانه را دست انداخته، و دست آخر به ایشان سور زده بود.



...