شنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۷

موشک، موکت، محمد!



سفر مایکل پمپئو به سه کشور عربستان و اردن و اسرائیل،  ‌ برای محمود عباس فرصتی طلائی فراهم آورد تا از طریق بازنویسی تاریخ با یک تیر چندین و چند نشان بزند.   هم قبیله‌گرائی را مورد تائید قرار دهد،  هم تروریسم دستگاه آلمان نازی را تلطیف کند،  و هم از توحش و تحجر و برده‌داری و پدوفیلی 1400 ساله تصویر دلپذیر ارائه دهد:     
       
«احدی از یهودیان در کشورهای اسلامی و عربی در طول 1400 سال وجود اسلام،  هیچ آزاری ندید [...] هیتلر به یهودیان اروپا امکان داد که اموال خود را بفروشند و بروند[...] اشکنازی‌ها (یهودیان اروپائی) که اسرائیل را به وجود آوردند و بنیامین نتانیاهو نیز یکی از نواده‌های آن‌ها است،   از سلاله ابراهیم،  اسحاق و یعقوب نیستند [...]‌»
 منبع:  رادیوفردا، ‌ مورخ 4 مه 2018
 
بله بنیامین نتانیاهو گویا مانند آویگدور لیبرمن از تخم و ترکة قواد خلیل‌الله نیست،  و با «دیوار ندبه» و زوزه و روضه،‌  و به ویژه عجز و لابه به درگاه خداوند خونخوار ابراهیم کاری ندارد،   و این «نواقص» به مذاق گوسفندان مطیع احکام توحش «الله» هیچ خوش نمی‌آید!   ولی محمود عباس نمی‌گوید به چه دلیل همة یهودیان باید اهل خاورمیانه باشند؟  اگر کسانی را که از تخم‌وترکة قواد خلیل‌الله هستند یهودی به حساب بیاوریم،  و به آن‌ها حق موجودیت در خاورمیانه بدهیم،  پس مسیحیان اروپا و مسلمانان ایران هم حق موجودیت نخواهند داشت،  چرا که از مردمان منطقة عیسی و محمد نیستند!   خلاصه بگوئیم اگر مزخرفات عباس را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم به این نتیجه خواهیم رسید که هر کس فقط حق دارد دین و مذهب «منطقة»‌ خودش را داشته باشد.  پس لازم است همینجا به فلسطینی‌ها جهت «انتخاب» چنین نابغة بزرگی‌ به مقام رهبری کشورشان تبریک بگوئیم،   ما را بگو که فکر می‌کردیم فقط اهالی مرز پرگهر با عرعر برای روح‌الله خمینی «شاهکار» زده‌اند!   باری پس از بیانات گهربار محمود عباس،   همه از جمله لندن و برلن  به او اعتراض کردند و ایشان هم پوزش طلبید!

ولی جالب اینجاست که حکومت تروریست «فدائیان اسلام»،   40 سال است که رسماً یک کشور عضو سازمان ملل  ـ کشور اسرائیل  ـ  را به نابودی تهدید می‌کند؛   فاجعة «هلوکوست» را به سخره می‌گیرد،‌   و نه تنها هیچکس مزاحم‌اش نمی‌شود که مکرراً،   البته به صورت غیرمستقیم و نیابتی مورد تجلیل لندن و برلن و شرکاء قرار می‌گیرد!   به عنوان نمونه شیرین عبادی،   از مبلغان توحش و تحجر اسلام «رحمانی» جایزه نوبل صلح دریافت می‌کند؛  در انگلستان و آلمان از محمد خاتمی،   دشمن سرسخت دمکراسی و مبلغ شعار ابلهانة «راه قدس از کربلا می‌گذرد»،‌   تجلیل رسمی به عمل می‌آید؛   نرگس محمدی،  کشتزار تقی رحمانی و نوچة شیرین عبادی به آخوند منتظری،‌  نظریه‌پرداز ولایت‌فقیه و حرمسرادار جایزة حقوق بشر اهداء می‌کند،‌  و به پاس همین خدمات «گرانبها»،   از انجمن فیزیک‌دانان ایالات متحد جایزة ساکاروف دریافت می‌نماید!   در اینجا،  از سیرک سیار ده‌ها پاسدار صادراتی به ینگه‌دنیا و انگلستان و فعالیت‌های «فرهنگی و سیاسی» آنان فاکتور می‌گیریم و می‌رویم به سراغ تلاش کیهان لندن برای مترادف نمایاندن کوبا و کرة شمالی با حکومت اسلامی جمکران!

کیهان لندن در مطلبی تحت عنوان «افولِ جمهوری‌های بی‌جمهور» کوبا و کرة شمالی را همتراز طویلة مشروعه قرار داده،   چنین «استدلال» می‌کند که در اینکشورها جمهوری «موروثی» است!   البته کیهان لندن در این بررسی «عمیق و دانشمندانه» از نخست‌وزیری خانوادگی قبیلة ایندیرا گاندی در هند،  ‌ ریاست جمهوری جرج بوش و پسرش،  و نامزدی «جب بوش»،  و تلاش برای پرتاب کشتزار بیل کلینتون به کاخ سفید چشم‌پوشی می‌کند!  به علاوه به دلائلی که از روز هم روشن‌تر است،  کیهانی‌ها علاقه ندارند به نقش سنای «موروثی» ایالات‌متحد و سناتورهای مادام‌العمر و میلیادر آن در تعیین خط‌سیر سیاست و اقتصاد آمریکا هم اشاره‌ای داشته باشند!   ولی در هر حال،   هیچیک از کشورهای جهان را نمی‌توان با آن دیگری به قیاس کشید؛‌   مهم‌تر از همه اینکه،  بساط ملایان جمکران نه جمهوری است و نه حکومت.   «بساط» حکومت اسلامی،   ریشه در فانتاسم‌های واپس‌زدة قشر بازاری و آخوندهائی دارد که از دوران قاجار و پهلوی در خلوت به خود ارضائی سیاسی مشغول بودند و به یک‌باره با ظهور کارتر سلام‌الله اهرم سیاست‌گزاری در کشور به دست‌شان افتاده. مغلطة ملایان حکومت نیست.  در کشوری که میهمانی مختلط و زندگی غیرآخوندی ممنوع شده،   و اموراتش بر اساس سنت بیابان‌گردان 1400 سال پیش اداره می‌شود،  و مقامات‌اش مبلغ برده‌داری،  پدوفیلی و «کشتار و تاراج به نام خدا» شده‌اند،   مشکل بتوان سخن از حکومت به میان آورد،‌   چه رسد به آنکه این مضحکه را به عنوان «جمهور» با کشورهای دیگر به قیاس کشید!   

در این راستا، بجای آنکه همچون کبک سر به زیر برف فرو بریم،   چه بهتر که به «داداش بزرگة» کیهان جمکران یادآور شویم،   پیش از استقرار حکومت آخوند،  آنزمان که پهلوی دوم فرح دیبا را به عنوان نایب‌السلطنه برگزید و تاج بر سرش گذارد،‌   نه فقط تعدد زوجات و  فروش دختربچه‌ها به مردان در کشور «قانونی» بود،  که زن ایرانی بدون اجازة رسمی همسر حق گشایش حساب بانکی و خروج از کشور هم نداشت!   در واقع شرایط انسان‌ستیز اجتماعی و اقتصادی حاکم بر زن ایرانی که با «تظاهر و شعار و نمایش» در دوران پهلوی لاپوشانی شده بود،   پس از استقرار حکومت آخوند از پرده بیرون افتاد؛ ‌ تکمیل شد و وسعت گرفت. این حکومت یک پدیدة‌ ناقص‌الخلقه و متحجر و ضداجتماعی است که آن را  «جمهوری اسلامی» نام نهاده‌اند.

در ابعاد اقتصادی هم این موجود ناهنجار،  ‌ مسیر گذشته را تکمیل می‌کند!   در دوران پهلوی هم چندان از امروز «عقب» نبودیم!  در آن دوران رویائی برای رقابت با تولیدکنندة‌ برنج ایرانی،  با پرداخت سوبسید از آمریکا برنج وارد می‌کردند؛   برای رقابت با فرش دستباف ایران، کارخانة «فرش ماشینی» به راه می‌انداختند،   و در کشوری که بهترین کف‌پوش‌های جهان را تولید می‌کرد با تبلیغات و لات‌بازی استفاده از «موکت» را به «مدروز» تبدیل کردند! بله «موکت» مد شد،   تازه به دوران رسیده‌ها هم به «موکت» خیلی علاقه داشتند!   مستضعفین هم از اینکه می‌توانستند بجای گلیم،   «فرش ماشینی» بخرند بسیار مشعوف بودند. کاری هم نداشتند که آن گلیم از این «شبه‌فرش» به مراتب  مرغوب‌تر است!  خلاصه،   بازار موکت و فرش‌ماشینی رونق فراوان یافت و خیلی‌ها به برکت حماقت عوام جیب‌شان را پر کردند،‌  و تولیدکنندة فرش دستباف ایرانی را عقب راندند.   سپس نوبت رسید به حکومت زال‌ممد که سیاست اقتصادی پهلوی را تکمیل کند.

این حکومت واژگون‌نما که شعار حمایت از «کالای ایرانی» سر می‌دهد،   از تایلند و پاکستان برنج وارد می‌کند،   بجای حمایت ازگندمکاران،   اولویت را به تولید هندوانه و دیگر محصولات غیراساسی داده،‌   و اخیراً با هدف ورشکست کردن کارخانه‌های فرش ماشینی ایران،   اقدام به واردکردن فرش ماشینی از بلژیک کرده:

«[...]‌ رئیس اتحادیه فرش ماشینی و موکت قم [...]  گفت: اکنون بسیاری از کارخانه‌ها رو به تعطیلی هستند یا تعطیل شدند [...] فرش ماشینی بلژیکی جای فرش ماشینی کشور را [گرفته]‌.»
منبع:   فارس مورخ،  ‌4 مه 2018

ولی خوب همانطور که می‌دانیم،‌  در طویلة اسلامی روتچیلد،  «سیاست،  ‌عین دیانت است»؛   مسائل مادی هیچ اهمیتی ندارد.   مهم این است که دولت «تدبیر و اعتدال» بتواند ضمن بحران‌سازی، ‌ شمار لشکریان فقرا و بینوایان کشور را افزایش دهد؛   فضای سیاسی را با عرعر لات و آخوند اشباع کند،  باشد تا حداد عادل ـ  پیشخدمت پروفسور نصر،  بادمجان دورقاب‌چین دفتر علیاحضرت،  و مشاور کنونی علی خامنه‌ای ـ  بتواند رسماً به تروریسم ـ  اسلام سیاسی ـ  مفتخر شود:

«[...]کابوس غربی‌ها این است که اسلام قدرت سیاسی پیدا کرده است[...]»
منبع:   فارس،  مورخ 4 مه 2018

معلوم نیست چرا پدر کشتزار تولة خامنه‌ای اینقدر اصرار دارد اسلام را ضدآمریکائی جا بزند.  اینهمه در شرایطی که همزمان با اختصاص یک‌سال درآمد شرکت فورد آمریکا به حمایت از نازی‌ها در آلمان،   هیتلر «سلام‌الله» به رهبران کشورهای مسلمان‌نشین قرآن مزین به صلیب شکسته هدیه می‌داد!   البته نمی‌دانم به حکومت ایران هم چنین هدیه‌ای دادند،  یا خیر.   ولی می‌دانم که هیتلر یک عکس مکش‌مرگ‌ما از خودش برای رضاشاه پهلوی ارسال کرده بود!   در دوران معاصر هم تصاویر ملاقات طالبان با رونالد ریگان در شبکة مجازی دست به دست می‌شود و علیرغم بیانات مکرر مقامات ایالات متحد،   از جمله «شهید» بره‌ژینسکی در مورد سازمان دادن به گروه‌های اسلام‌گرا برای مبارزه با مسکو،  هنوز پدرکشتزار مجتبی خامنه‌ای  اصرار دارد نعل وارونه زده،   از اردوگاه غرب تصویر «مخالف توحش اسلام» ارائه  دهد.  و جای تعجب نیست که برنامة «رد گم کردن» حداد عادل با یکی از میعادهای پیروزی ارتش سرخ بر آلمان نازی تقارن یابد!   و باز هم جای تعجب نیست که پس از تهاجم موشکی ایالات متحد و فرانسه و انگلستان به سوریه ـ   نخستین ساعات 14 آوریل 2018 ـ  دولت هند و دیگر کشورهای «مشترک‌المنافع» در مورد این تجاوز علنی به حقوق بین‌الملل خفقان بگیرند  و...و  حکومت جمکران بر علیه تجاوز این سه کشور،  حتی زحمت بیرون کشیدن اوباش و لات‌لوت‌های همیشگی و به راه انداختن لشکرکشی خیابانی را هم بر خود هموار نکند.  بله،   چه نشسته‌اید که وق‌وقیه‌سرایان «جماعت» هم حملة موشکی به سوریه را نشنیده و ندیده گرفتند،  و پاسدار جماعت آنقدر به لاف و گزاف و عرعر و خط‌ونشان کشیدن برای اسرائیل ادامه داد تا پاسخ دندان‌شکن‌اش را در سوریه نوش جان کرد!

همزمان با نخستین سفر مایکل پمپئو به منطقه ـ  در مقام وزیرامور خارجه ایالات متحد ـ  چند موشک به پایگاه‌های مزدوران شیعی غرب در سوریه اصابت کرد،   و طبق معمول حکومت قدرقدرت زال‌ممد خفقان گرفت و خبر کشته شدن نظامیانش را «پاک» کرد:‌

«[...] این حملات [شامگاه] یکشنبه 29 آوریل (9 اردیبهشت‌ماه) پایگاه‌هائی در استان‌های حما و حلب در شمال غرب سوریه را هدف قرار داد [...]‌ خبرگزاری (ایسنا) [...] از کشته شدن 18 ایرانی خبر داد و [...] این بخش از خبر ساعاتی بعد از انتشار حذف شد [...]‌»
منبع: بی‌بی‌سی،‌ مورخ 30 آوریل 2018

ای داد و بیداد،‌ «خبر حذف شد!»   ولی با حذف خبر نمی‌توان واقعیت را حذف کرد.  واقعیت این است که پایگاه‌های مزدوران شیعی غرب در سوریه هدف قرار گرفته،   ‌و حکومت جمکران طبق معمول قرار شده «بعداً پاسخ مناسب» بدهد!  ولی با توجه به اینکه دولت سوریه هم هیچ اعتراضی به این حملات نکرده،   چنین به نظر می‌رسد که بشار اسد هم با اخراج اراذل و اوباش شیعی از کشورش هیچ مخالفتی ندارد.   و همانطورکه پیشتر هم شاهد بودیم،‌  میانة حکومت ملایان با سوری‌ها چندان داغ و گرم نیست.  دیدیم که حضرات از ترس زنان سوری حتی حاضر نشدند با تیم فوتبال سوریه مسابقه دوستانه برگزار کنند.   از این گذشته در سوریه برخلاف طویلة شیعی روتچیلد،  جامعة «زنانه ـ مردانه» وجود ندارد،  کنسرت و برگزاری روز جهانی کارگر هم ممنوع نیست! 

حال این پرسش مطرح می‌شود که مزدوران شیعی به چه دلیل،  و با مجوز کدام دولت مناطقی از سوریه را اشغال کرده‌اند،   و نهایت امر از چه دفاع می‌کنند؟!   برای پاسخ به این پرسش کافی است نیم نگاهی به شرایط اسف‌بار زنان ایرانی بیاندازیم.   اینان برای تماشای مسابقات ورزشی جنسیت خود را نفی می‌کنند،   و با ریش و سبیل وارد استادیوم ورزشی می‌شوند!  به این ترتیب هدف آش‌فروش‌های جمکرانی تأمین می‌شود،  «مردها نگاه جنسیتی به اینان نمی‌کنند!»   بی‌دلیل نیست که به آش‌فروش‌ها جایزة «سیمون دوبووار» اهدا می‌کنند،  و یا به صادق زیباکلام جایزة «آزادی بیان» می‌دهند.   وجه مشترک آش‌فروش‌ها و امثال صادق زیباکلام «آخوند‌پرستی و زن‌ستیزی» اینان است!  و برخلاف تصور آتلانتیست‌ها،   با اهداء جایزه سیمون دوبووار و نوبل صلح و آزادی بیان و ساکاروف و ...  این واقعیت را نمی‌توان پنهان داشت!   همانطور که با بی‌بی‌گوزک‌سازی نمی‌توان حمایت آتلانتیسم از آلمان نازی،  و استقبال اسلام‌باوران از وحشیگری‌ فاشیست‌ها را پنهان کرده،   به ویژه پشتیبانی لندن و واشنگتن از نئونازی‌های اوکراین و کودتای «سوم اسفند» در اینکشور را نادیده گرفت!‌

وارد جزئیات نمی‌شویم ولی ‌هزاران مزدور اروپائی و بریتانیائی با دریافت 6000 هزار دلار حقوق ماهانه،  در اوکراین از فاشیسم و کشتار و سرکوب اقلیت‌ها و ترور روزنامه نگاران دفاع می‌کنند،  و بی‌بی‌سی اینان را «مبارزان راه آزادی» می‌خواند!  جای تعجب نیست که دولت اردوغان و حکومت جمکران هم با دولت اوکراین روابط گرمی داشته باشند.  چرا که هر سه در مسیر سیاست محفل روتچیلد ـ  ایجاد یک کشور، یک مذهب ـ  و سرکوب و کشتار اقلیت‌ها گام برمی‌دارند.

در منطقه خاورمیانه این عملیات با کشتار ارامنه آغاز شد و به صراحت می‌بینیم که پس از گذشت دهه‌ها از این جنایت،   لندن و واشنگتن و نوکران جمکرانی‌شان «نسل‌کشی ارامنه» را به رسمیت نشناخته‌اند!  حال همین جمکرانی‌ها در جایگاه وکیل مدافع خودخواندة فلسطینی‌ها نشسته،    تحت عنوان حمایت از «مظلومین» برای اسرائیل خط و نشان می‌کشند،   چرا؟ چون اسرائیل تنها دمکراسی منطقه است؛‌  و وجود یک دمکراسی در این منطقه می‌تواند موجودیت لجنزار،   یا بهتر بگوئیم فلسفة وجودی «آرمانشهر اسلامی»،  یعنی تعددزوجات و پدوفیلی و برده‌داری را مخدوش ‌کند!  

به همین دلیل هیتلر و شیوة حکومت آلمان نازی ‌نزد اسلام‌باوران از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شده.   بله،  نازی‌ها برای غصب اموال و اخراج یهودیان از شیوة محمدصاد برای سگ‌خور کردن «فدک» پیروی کردند!  جریان از اینقرار بود که زمین فدک به یهودیان تعلق داشت و سخت «چشمان شهلا و ربانی» پیامبر اسلام را گرفته بود.   از اینرو،   البته طبق «تحقیقات» آخوند رسولى محلاتى،  «یهودیان مسلمانان را مسخره کردند و سبب جسارت دشمنان و منافقین گشتند و محمد هم آنان را اخراج کرد و زمین‌های‌شان را بالا کشید.»

گویا دعوا بر سر قلعه،   مزارع و نخلستانى متعلق به یهودیان ساکن جنوب شرقى مدینه بوده که با پیغمبر اسلام پیمان عدم تعرض و دوستى داشتند و متعهد شده بودند که بر ضد مسلمانان اقدامى نکنند.   ولی از آنجا که زمین‌شان خیلی مرغوب بود،  محمد به پیمان یهودیان «اطمینان» کافی نداشت و خلاصه متوجه این «دشمنان داخلى» گردید و در صدد برآمد تا عدم وفاداری اینان را آشکار سازد.   تکنیک آشکار ساختن ناپایداری یهودیان در پیمانی که با مسلمانان بسته بودند،  در واقع همان تکنیکی است که رضامیرپنج،   جهت غصب اموال ثروتمندان به کار می‌برد.   یعنی با عده‌ای راهزن مسلح به سراغ مالک رفته،   خیانت وی را به اثبات می‌رساند. ‌  البته کلنل میرپنج به دلیل برخورداری از حمایت سفارت انگلستان هیچ نیازی به «وحی الهی» و آیات قرآن نداشت.   ولی محمد صاد در شرایط میرپنج نبود.  از اینرو برای حیف و میل زمین‌های «بنی‌النظیر»،   با ده نفر از یارانش از جمله على‌بن ابیطالب به سوى محلة بنى‌النضیر حرکت کرد و از آنجا که یهودیان در هر حال در موضع قدرت نبودند،   «وحی الهی» هم بر ضد آنان نازل شد،   و محمد با یک اولتیماتوم یهودیان را از مزارع‌شان فراری داد:

«[...] حضرت توطئه آن‌ها و وحى خداى تعالى را به ایشان اطلاع داد [...] و یکى از مسلمانان [...] به نام محمد بن مسلمه را مأمور کرده فرمود:  به نزد یهود بنى‌النضیر برو و به آن‌ها بگو: شما پیمان‌شکنى کردید [...] و نقشة قتل مرا طرح نمودید،  اینک تا ده روز مهلت دارید که از این سرزمین بروید [...] یهود مزبور که تاب مقاومت در برابر مسلمانان را در خود نمى‏دیدند آماده رفتن شدند [...]»
منبع: مهرنیوز،  مورخ 23 اردیبهشت‌‌ماه  1385 

بله،  به این می‌گویند زمینخواری و غصب اموال جماعت با تکیه بر «وحی!»  حال چند سئوال مطرح می‌شود: چگونه یهودیان که از انتقام اصحاب محمد وحشت داشتند،   در پی کشتن او بودند؟  و اگر یهودیان بدون نبرد با مسلمانان،  مزارع خود را ترک کرده‌اند،  چرا سخن از «غزوه» بنی‌النظیر به میان می‌آید؟  واقعیت این است که محمد قصد تملک زمین‌های قبیله بنی‌النظیر را داشت و پیروان ایشان جهت توجیه وحشی‌گری‌های مقام معظم نبوت،   این داستان‌های صدمن‌یک‌قاز را سر هم کرده‌اند.   بعداً در همین «تحقیقات» مشخص ‌شد که نبردی در کار نبوده!   و در سال چهارم هجری قمری ـ متأسفانه ساعت دقیق آن مشخص نیست ـ  آیه‌ای نازل شد که فدک کانون توطئه بر ضد اسلام است و محمد هم بلافاصله اوامر الهی را اجرا کرده،  کانون توطئه را تصاحب کرد و آن را به دخترش بخشید تا دختر و نوه‌هایش «آبرومندانه» زندگی کنند و «شرف و حیثیت» پیامبر محفوظ بماند!   این نمونه‌ای است از پایه و اساس «عدالت اسلامی» و دلیل حیف و میل اموال ملت ایران در شرایط فعلی توسط دستاربندان!  در حکومت زال‌ممد که فعالیت اقتصادی به معنای تولید فقر و بی‌خانمانی هرچه گسترده‌تر برای ملت شده،  «شرف و حیثیت» همچون صدراسلام،  در گرو مال و اموال اوفتاده،  نه در گرو  وجدان،  درستکاری،‌  انسانیت و خدمت به خلق!


پنجشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۷

فوهرر کانکشن!



دولت حسن روحانی برای راهپیمائی روز جهانی کارگر مجوز صادر نکرد،  و این راهپیمائی به خشونت کشیده شد.   85 سال پیش،  در فردای روزجهانی کارگر،  نازی‌ها سندیکاهای کارگری آلمان را مورد تهاجم قرار دادند و کارگران عضو سندیکا را بازداشت کردند.  در آغاز دوران پهلوی اول هم که جامعة ایران رسماً تحت نظارت شبکة «فرنچ کانکشن» قرار گرفت،  استفاده از واژة «کارگر» در کتب و نشریات ممنوع شد؛  بجای آن واژة «عمله» به کار می‌بردند.  شاید به همین دلیل «ظهور» رضاشاه در قالب مومیائی،  با سفر ماکرون به ایالات متحد تقارن یافت!   به استنباط ما حکومت زال‌ممد با این «مومیائی» به ارباب پیام فرستاد که برای بازیافت «عظمت گذشته» و تبدیل شدن به «پل پیروزی آتلانتیسم» آماده است!  

همزمان با آغاز سفر رئیس‌جمهور فرانسه به ایالات متحد،  ‌شایعة کشف یک مومیائی در عبدالعظیم ـ   بر اساس یک تصویر ـ  از بوق دانشجونمایان جمکران به شیپورهای نژادپرستان غرب سرایت کرد.   لشکر کارشناسان و محققان و متخصصین و مورخان و ...  نیز جهت تحریف تاریخ و گسترش حماقت‌ و گله‌پروری دور «عکس» کذا حلقه زدند.   طبق معمول عده‌ای نیز سراسیمه خود را به مکان «ظهور» رضاشاه رسانده،   طبق معمول هم بازداشت و سپس آزاد شدند و ... و البته کل بساط مومیائی و جمعیت مشتاق دیدار با «ایشان»،   ظاهراً فقط رسانه‌ای بوده!

رهبری این بساط خررنگ‌کن را همانطور که در وبلاگ «مومیائی و منافع ملی» گفتیم خاندان پهلوی بر عهده گرفت.   رضا پهلوی حتی برای «تجمع مردم در عبدالعظیم» فتوای «ملی‌ـ میهنی» نیز صدورید!   تعجبی هم ندارد،  محفل «شیخ‌وشاه» بر حماقت و توهم و دروغ استوار شده،  و در راه تداوم موجودیتش به گله‌سازی بر محور دروغ و توهم نیاز مبرم دارد.  تأمین این «کالای گرانبها» و ضروری نیز در گرو خط تولیدی است که بر محور تحریف و سانسور و «بازنویسی تاریخ» شکل گرفته.   در این کارگاه حماقت‌پرور است که با روایات و بی‌بی‌گوزک‌های ملایان،   از امثال روح‌الله خمینی ـ  هوادار کودتای 28 مرداد 1332 ـ قهرمان می‌سازند؛  پهلوی اول را «دشمن اسلام و آخوند» جا می‌زنند؛   تخریب آرامگاه وی را نیز در راستای همین تبلیغات ابله‌فریب توجیه می‌کنند و در ردة «واجبات دینی» قرار می‌دهند.  خلاصه،  دروغ شاخداری تحت عنوان «مخالفت پهلوی اول با آخوندها»،   طی 40 سالی که از کودتای 22 بهمن 1357 می‌گذرد،  آنقدر در شیپورهای غرب و شاخک‌های جمکرانی‌شان تکرار شده که دیگر احدی به خود اجازه نمی‌دهد آن را به زیر سئوال ‌برد.   همه وظیفة ملی و میهنی دارند و باید بپذیرند که «پهلوی اول پدر آخوندها را در آورد؛  دست شرق و غرب را هم از ایران کوتاه کرد،  و ...»  و اخیراً به قول رضا پهلوی،   ایشان «سرباز میهن» هم بوده‌اند!  جالب اینکه همین حکایات و روایات را در مورد روح‌الله خمینی و علی خامنه‌ای هم می‌شنویم،‌   و در عمل،  استعمار غرب این تبلیغات را به بهترین ابزار جهت پنهان داشتن نقش واقعی خود در سیاست ایران تبدیل کرده.

طی سدة اخیر سیاست استعماری غرب در ایران،  در زمینة اقتصادی دولت را در جایگاه رقیب تولیدکنندة داخلی نشاند،  و با نابودی گام به گام تولید داخلی و ورشکست کردن سرمایه‌گذاران ایرانی،   هم کارگر ایرانی را به بردة بی‌جیره و ‌مواجب صنایع غرب تبدیل کرد،  و هم کشور را به بازار مصرف کالاهای وارداتی از حوزة «یوروـ دلار.»   در عرصة فرهنگی نیز،   کار محفل شیخ‌وشاه از دوران پهلوی اول با ترور میرزاده عشقی و دوختن دهان فرخی یزدی و ... و سانسور کلیات سعدی توسط فروغی دجال،‌  ملقب به ذکاءالملک آغاز شد،  تا رسیدیم به آتش زدن آرشیو و بستن هفته نامة فکاهی توفیق در دوران امیرعباس هویدا و ... و سپس جفتک‌پرانی به فردوسی و حافظ از زبان «ادبا»،   و نهایت امر فحاشی به هدایت و فروغ فرخزاد و ترور نویسنده و مترجم و روزنامه‌نگار!  خلاصه بگوئیم سنت «پسندیدة» سانسور گستردة نوشتار و گفتار و تولیدات ادبی و هنری که از دوران رضاشاه «کبیر» آغاز شده بود،  با «انقلاب شکوهمند» ملایان به «رسمیت» یافتن سانسور و بستن دهان و شکستن قلم،  آنهم بر اساس تعالیم عالیة دین‌مبین و سنت پیامبر منجر شد!  

بله،   در سایة سانسور «می‌توان گذشته را به دلخواه تغییر داد؛   آینده را تحت کنترل در آورد!»  فراموش نکنیم که شعار مضحک «رضاشاه روحت شاد» فرزند خلف همین سانسور تاریخی و اجتماعی است!   تبلیغات به عوام‌الناس حالی کرده که رضاشاه مخالف آخوند بوده،   در نتیجه خوش‌خیال‌ها و هالوها جهت ابراز مخالفت‌شان با آخوند،   پس‌پس رفته و می‌رسند به سرابی به نام «رضاشاه!»    البته زمینة پس‌روی و نهایت امر «ظهور دوبارة رضاشاه» را حکومت ملایان فراهم ‌آورده،  همانطور که پهلوی دوم نیز با تزویر و دخیل‌بستن به مک‌کارتیسم وارداتی یانکی‌ها،   نهایت امر موفق شد زمینة مساعد جهت به راه افتادن خردجال روح‌الله خمینی را فراهم سازد!

باری حکومت زال‌ممد که به پیروی از «سنت مقدس» استعماری شبکة محیط‌زیستی‌ها را سازمان داده بود،  همانطور که دیدیم پس از ناکامی سناریوی ارباب،   مهرة اصلی شبکه را که از کانادا وارد کرده بود،  به قتل رساند.   مهره‌های جوان‌تر از قماش کاوه مدنی را نیز فرار داد.  هر چند سناریو کودتا همچنان ادامه دارد.  چرا که در داخل و خارج مرزها جماعت  «اصلاح‌طلب و اصولگرا و سلطنت‌طلب» باورشان شده که در صورت سقوط دولت سوریه،  حکومت ملایان هم سقوط می‌کند و حضرات می‌توانند عین دونالد ترامپ «عظمت گذشته» را بازیافته به نوبة خود به دوران نورانی هیتلر بازگردند و ملت ایران را به سپر بلای آتلانتیسم در برابر مسکو تبدیل کنند.   از اینرو پس از خودارضائی نظامی آمریکا در سوریه،  و همزمان با 92 مین سالگرد تاجگزاری رضاشاه،   عادی‌سازی «اتحاد پهلوی اول با هیتلر» در دستور کار قرارگرفت!    بوزنامة شرق با انتشار «یاد‌داشت» احمد عظیمی بلوریان،   در این امر «خداپسندانه» پیشقدم شد و هم‌سوئی با تروریسم را امری «عادی» جلوه داد و این یادداشت سخت به مذاق «ایران دیپلماسی» شیرین آمد:‌

«[...] کارخانة نخ ریسی را [...]‌ که [...] به حرم امام رضا و بخش کوچکی از مشهد برق می‌داد، تعطیل کرده بودند [...] ما بچه‌ها به دستور مادرمان به زیر زمین تاریک پناه بردیم تا اینکه صدای هواپیماهای جنگی شوروی را شنیدیم [...] از ترس صدای‌مان در نمی‌آمد [...] فردای آن روز [...] همه جا سربازان شوروی را می‌دیدیم [...] مشهد مانند دیگر شهرهای شمال ایران اشغال شد؛ اما بمباران نشد.  ما [...]‌ واقعیت را به راحتی پذیرفتیم و تا سال 1325 با آن زندگی کردیم.  ایران رسماً وارد جنگ نشده بود،   تنها با هیتلر هم پیمان شده بود. بریتانیا و شوروی و آمریکا این هم‌سوئی را نمی‌پذیرفتند [...]»
منبع:  ایران دیپلماسی،  مورخ 4 اردیبهشت‌ماه سالجاری  
                           
بله،   ایران رسماً وارد جنگ نشده بود!   فقط مستشاران نظامی آلمان نازی در کشورمان جولان می‌دادند؛   به فرمان انگلستان جاده و راه‌آهن کشیده،  پل و کارخانه می‌ساختند،  و به حساب خدمات پهلوی اول می‌نوشتند که می‌خواست ایران را «آباد» کند!  به صراحت می‌بینیم که چگونه از طریق نشخوار گذشته و توسل به «خاطرات کودکی» در بریتانیای صغیر،   «مستر» بلوریان موفق می‌شود اتحاد پهلوی اول با آلمان نازی و اشغال کشور را امری عادی جلوه ‌دهد!   البته خیلی از کشورها با آلمان نازی متحد شدند،  ولی با در نظر گرفتن ماهیت فاشیست و ضدکمونیست آلمان نازی،   چنین عملی در همسایگی اتحاد شوروی،  معنائی جز اعلان جنگ به مسکو نداشت!   پهلوی اول به فرمان انگلستان با آلمان نازی متحد شد، ‌  بعد هم که انگلستان تغییر سنگر داد،   ایشان استعفاء داده،‌   شبانه از تهران گریختند!  رضاپهلوی هم که طی این مدت هیچ اعتراضی به تخریب آرامگاه پدربزرگش نکرده بود،   امروز اصرار دارد تا ملت ایران ایشان را به عنوان «سرباز میهن» شناسائی کنند!   البته موضوع وبلاگ ما شخص رضاشاه نیست؛   تبلیغاتی است که با هدف عادی‌سازی خشونت و «تبدیل ملت ایران به سپر بلای آتلانتیسم در برابر مسکو» به راه می‌افتد.

می‌دانیم که روسیه همسایة‌ ایران است و انگلستان هم برای تأمین منافع استعماری‌اش در ایران به روس‌ستیزی روی آورده؛  و از کودتای میرپنج تا به امروز،‌   همین سیاست را با تکیه بر آخوند و اسلام سیاسی و  سلطنت کودتائی و فاشیست با موفقیت ادامه ‌داده.  کودتای سوم اسفند 1299 در راستای همین سیاست سازمان یافت،   و پهلوی اول در واقع عامل اجرای سیاست روس‌ستیز  انگلستان در کشورمان بوده.   به همین دلیل با آلمان نازی متحد شد و زمینة مساعد برای اشغال کشورمان را فراهم آورد.   البته طی این دوران سیاه در تاریخ کشور،  گویا به استاد بلوریان در مشهد خیلی خوش گذشته،  ولی آندسته ایرانیان که با مستشاران نظامی آلمان نازی برخورد کردند،  و یا در مناطق تحت اشغال انگلستان و آمریکا گیر افتادند، چنین خاطرات خوشی ندارند!  در هر حال،   انتشار «یادداشت» پروفسور بلوریان،  همزمان با 92‌مین سالگرد تاجگزاری رضاشاه به هیچ عنوان اتفاقی نیست!

محفل «شیخ‌وشاه» برای تکرار دورباطل،   و بازگشت به گذشتة نورانی خود خیز برداشته و پس از تهاجم موشکی به سوریه،   این حرکت ارتجاعی شتاب بیشتری نیز گرفته.   و با در نظر گرفتن تقارن تاجگزاری پهلوی اول با میعاد نسل کشی ارامنه ـ 24 آوریل ـ  هتاکی آخوند علیرضا عبادی، ‌  نمایندة خامنه‌ای به مسیحیان و یهودیان نمایه‌ای است از ابراز ارادت حکومت ملا به پاکسازی «دینی»،  مشابه آنچه در ترکیه به جریان اوفتاد:

«[...] عبادی [...] در دیدار با فرمانده ارشد نظامی ارتش [...] و جمعی از کارکنان نیروهای مسلح خراسان جنوبی گفت:  دین آن‌ها در مجموعه از خرافات به اسم مسیحیت بود [...] اگر آنچه به نام کتاب دین برایشان مطرح است بازگو شود،  انسان خجالت میکشد [...] سوءاستفادههائی از دین در تعلیمات یهود وجود داشته که معتقد است انسانهای دیگر هم از آن خودشان هستند [...]»
منبع: کیهان لندن،  مورخ 16 آوریل 2018 

از سخنان ایشان چنین برمی‌آید که مسیحیت یک «مجموعه خرافات» است؛  یهودی‌ها هم که از دین سوءاستفاده کرده‌اند؛   می‌ماند اسلام و خصوصاً شیعه‌بازار که نه خرافات دارد و نه در آن سوءاستفاده‌ای می‌بینیم!  بله،   فقط اسلام است که «خرافات» ندارد،   کتاب مسلمانان هم که «عین تمدن» و فرهنگ و پیشرفت و انسانیت است و...و شاید به همین دلیل پس از شهرداری لندن،   وزارت کشور انگلستان نیز تحت نظارت اخوان المسلمین «پاک‌ستان» قرار گرفت و جناب وزیر مأموریت‌اش را با انفجار در جشن یهودیان لندن آغازکرد!

پیشتر به دفعات گفته‌ایم و باز هم می‌گوئیم،  هدف نهائی آتلانتیسم تبدیل جهان به لجنزار ـ آرمانشهرهای قومی و دینی و بومی ـ  است و دلیل هم از روز روشن روشن‌تر؛  ‌ «آرمان‌شهر» یعنی حکومت آنان که خود را «نخبه» و برتر می‌انگارند،  و سرکوب اقلیت‌ها و غیرخودی‌ها را در راه «صلاح و فلاح» نهائی توجیه کرده،   راه بر بحران و جنگ می‌گشایند!  سناریوی «آرمان‌شهر» طی سدة اخیر،   بارها و بارها در کشورمان توسط آتلانتیسم به مورد اجرا در آمده.  از  «بست نشستن» جماعت به اصطلاح مشروطه‌‌طلب در سفارت بریتانیا،  تا ‌خلع سلاح سرداران مشروطه،  و‌ از ارسال «مورگان شوستر» برای سازمان دادن به تاراج ایران،  تا کودتای آیرون ساید و ارسال «آرتور میلیسپو» برای تداوم مأموریت شوستر،   همه و همه نمونه‌های چشمگیری است از سیاست آرمان‌شهرسازی استعمار در ایران.   سیاستی که محفل «شیخ‌وشاه» در مورد جزئیات‌اش هیچگونه افشاگری‌ای صورت نمی‌دهد.   چرا که لوتی و عنترهای آتلانتیسم از چماقداران هوادار میرزای شیرازی و آخوند مدرس گرفته تا چپ‌نمای مدعی روشنفکری،  جملگی پیرامون اهداف «نیک و برحق» استعمار در ایران به اجماع رسیده‌اند!

گویا اینبار هم سناریوی مشابهی در چاهک روتچیلد برای ملت ایران تنظیم کرده‌اند.   به همین دلیل علی خامنه‌ای طی آشوب‌های دیماه به علامت «رضا» در سکوت فرو رفت،   بعد هم بکس‌وباد کرد تا رضاپهلوی بتواند دور برداشته،   حسابی بر علیه «فرقة تبهکار» بلبل‌زبانی کند، ‌ بدون آنکه به ارتباط این فرقه که همان «فدائیان اسلام» است،‌  با دربار پهلوی اشاره‌ای داشته باشد!   یکهفته پس از تهاجم موشکی به سوریه نیز مومیائی کذا را کشف کردند و بلافاصله بساط هتاکی و مدح و ثنا به راه اوفتاد.   اینهمه تا برسند به حکایت «پهلوی اول خوب بود؛  ایران را آباد کرد؛  پدر آخوندها را در آورد؛   پسرش دست آخوندها را بازگذاشت و ... و خمینی را آورد!»  خلاصه،  حکایت همان حکایت قدیم است،  پاسداری از آخوندجماعت و سرکوب و چپاول ملت ایران!   

بی‌دلیل نیست که در مصاحبه‌های متعددی که این‌روزها با رضاپهلوی صورت می‌گیرد،  به تعدد زوجات و دیگر احکام تحجر اسلام هیچ اشاره‌ای نمی‌شود؛  هر چند رضاپهلوی پیوسته از «دمکراسی سکولار و ائتلاف بزرگ و تعیین مجلس موسسان و غیره» برای‌ عوام قصه می‌گوید!   باید بپذیریم که رضاپهلوی و پامنبری‌های‌اش نوع خاصی از دمکراسی می‌خواهند که در آن گویا تعدد زوجات و برده‌فروشی و پدوفیلی ـ  احکام دین مبین اسلام ـ  قابل اجراست!  به عبارت دیگر،  همان حکومت «اسلامی ـ آخوندی» را دمکراسی می‌خوانند.   خلاصه حضرات می‌خواهند بازگردند به «قانون اساسی مشروطه»،‌   همان قانونی که تحت نظارت انگلستان آخوند متجاوز و ایران‌ستیز را در جایگاه برتر «ناظر بر تدوین و اجرای قوانین» نشاند!  و دقیقاً به همین دلیل است که این جماعت در شیپورهای غرب به مقام شامخ «اوپوزیسیون» منصوب شده‌اند.   به اینان تریبون می‌دهند تا بگویند «دموکراسی می‌خواهند،  و حاکمیت دینی باید برود!» ولی نمی‌گویند که دمکراسی‌شان همان حکومت آخوندی است.  دقیقاً از مسیر خمینی پیروی می‌کنند.  خمینی هم می‌گفت،  «ملت آزادی می‌خواهد؛  شاه دیکتاتور است و باید برود!»  خمینی هم هیچگاه نگفت آزادی مد نظرش در واقع آزادی آخوند متجاوز است؛   برای آخوند و جوجه‌آخوندها که در اطراف خمینی می‌لولیدند،  «اسلام و مردم و لشکرکشی  خیابانی» همان «آزادی» بود!  خلاصه همانقدر که خمینی طرفدار آزادی ملت بود،  پامنبری‌های رضاشاه دوم هم هوادار دموکراسی هستند!   

به همین دلیل است که در میعاد 14 آوریل،   نشست «گذار به دمکراسی» را این حضرات در پایتخت کشوری برگزار کردند که با نقض آشکار قوانین بین‌المللی،   سوریه را مورد تهاجم موشکی قرار داده!   و البته شاه‌الله در این عرصة «تمدن» تنها نیست؛ ‌ سازمان تبلیغات اسلامی هم پس از تهاجم موشکی به سوریه،   ارادت عمیق خود را به رئیس‌جمهور فرانسه ابراز داشت چرا که ایشان هم در این تهاجم به سوریه شرکت کردند:        
  
«[...] رئیس‌جمهور آمریکا فاقد تجربه سیاسی لازم است و از مشاوران مناسب هم بهره نگرفته [...] اما لازم است که به این سخن کوتاه اما پرمحتوای رئیس‌‌ جمهور فرانسه توجه کند [...]»
منبع:  ‌فارس،  مورخ 27  آوریل 2018

بله،‌  رئیس‌جمهور فرانسه ناگهان برای طویلة شیعی روتچیلد «عزیز و محترم» از آب درآمد و همراهی‌اش  با آمریکا در تهاجم موشکی به سوریه فاقد اهمیت تلقی شد!   به این ترتیب،   روند رخدادهای چند ماه گذشته کار را بجائی کشاند که لات‌سالاری ملایان با اوپوزیسیون‌اش در یک سنگر واحد نشست!   سنگر پس‌روی و بازگشت به گذشته؛   سنگر سنتی و مطلوب استعمار بریتانیا:

«[...] چهل سال پس از انقلاب و سقوط حکومتی که او بنیانگذارش بود،  غلبه نارضایتی‌های عمیق و گسترده از اقتدارگرائی دینی،   فساد مالی و آسیب‌های اجتماعی،  چهره رضاشاه را بیش از پیش نماد رهبری مسئول و با اعتبار،   این جهانی و معتقد به جدائی دین از سیاست کرده است[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  ‌مورخ 26 آوریل 2018  

 این سخنان نغز و پرمغز و پوچ را از یک کانال سلطنت‌طلب کالیفرنیائی نمی‌شنویم،  این بیانات بی‌بی‌سی است!  خلاصه،  با کمی دستکاری در تاریخ،  پهلوی اول برای عوام می‌شود «رهبر مسئول و بااعتبار و معتقد به جدائی دین از سیاست!» و چرا تاریخ را دستکاری  نکنند؟! چرا از گذشته برای عوام تصویر دلفریب نسازند؟!  مگر میرپنج از خمینی بی‌بارتر بود؟  اگر می‌توان خمینی را با یک من ریش‌وپشم و شپش و پول‌هائی که بانک‌ملی شعبة نجف به حساب‌اش واریز می‌کرد «رهبر ضداستعمار و ضداستبداد» جا زد،   میرپنج را نمی‌توان «رهبر مسئول و معتبر» جلوه داد؟ و  اگر واقعیت چنین نبوده،  هیچ اهمیتی ندارد!  حکومت ملایان به دستور استعمار 40 سال آزگار است که از پهلوی اول «شیطان» ساخته،  شیپورهای‌ استعمار نیز با ارائة تصویر دلفریب از این «شیطان» دست‌ساز شیخ،  برای مخالفان حکومت آخوند «منجی» درست کرده‌اند.  ورای تمامی سیاست‌بازی‌ها،  آنچه امروز در ایران می‌گذرد به صراحت هم‌سوئی استعمار غرب با مزدوران «عمامه‌ای و فکل‌کراواتی‌‌اش» را آشکار می‌کند.  چرا که هر دو می‌کوشند با تحریف واقعیات تاریخی،   گذشته را الگوی مطلوب آینده جلوه دهند.   روند جریانات نشان خواهد داد که آیا ایرانیان به آن درجه از بلوغ فکری رسیده‌اند که این بار در دام تکرار دورباطل نیافتند.  آیا اینبار می‌توانند از پروپاگاند استعمار و حکومت دست نشانده‌اش فاصله بگیرند،  یا باز هم کورکورانه،   در دام نفرت می‌افتند و برای خروج از فاجعه،  فاجعة دیگری می‌آفرینند!