موشک، موکت، محمد!
سفر مایکل پمپئو به سه کشور عربستان و اردن و اسرائیل، برای محمود عباس فرصتی طلائی فراهم آورد تا از
طریق بازنویسی تاریخ با یک تیر چندین و چند نشان بزند. هم قبیلهگرائی را مورد تائید قرار دهد، هم تروریسم دستگاه آلمان نازی را تلطیف
کند، و هم از توحش و تحجر و بردهداری و
پدوفیلی 1400 ساله تصویر دلپذیر ارائه دهد:
«احدی از یهودیان در کشورهای اسلامی و عربی در طول 1400
سال وجود اسلام، هیچ آزاری ندید [...] هیتلر
به یهودیان اروپا امکان داد که اموال خود را بفروشند و بروند[...] اشکنازیها (یهودیان
اروپائی) که اسرائیل را به وجود آوردند و بنیامین نتانیاهو نیز یکی از نوادههای
آنها است، از سلاله ابراهیم، اسحاق و یعقوب نیستند [...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 4 مه 2018
بله بنیامین نتانیاهو گویا مانند آویگدور لیبرمن از تخم
و ترکة قواد خلیلالله نیست، و با «دیوار
ندبه» و زوزه و روضه، و به ویژه عجز و
لابه به درگاه خداوند خونخوار ابراهیم کاری ندارد، و این «نواقص»
به مذاق گوسفندان مطیع احکام توحش «الله» هیچ خوش نمیآید! ولی
محمود عباس نمیگوید به چه دلیل همة یهودیان باید اهل خاورمیانه باشند؟ اگر کسانی را که از تخموترکة قواد خلیلالله
هستند یهودی به حساب بیاوریم، و به آنها
حق موجودیت در خاورمیانه بدهیم، پس
مسیحیان اروپا و مسلمانان ایران هم حق موجودیت نخواهند داشت، چرا که از مردمان منطقة عیسی و محمد نیستند! خلاصه بگوئیم اگر مزخرفات عباس را یک مرحلة منطقی
به پیش رانیم به این نتیجه خواهیم رسید که هر کس فقط حق دارد دین و مذهب «منطقة»
خودش را داشته باشد. پس لازم است همینجا
به فلسطینیها جهت «انتخاب» چنین نابغة بزرگی به مقام رهبری کشورشان تبریک بگوئیم، ما را بگو که فکر میکردیم فقط اهالی مرز
پرگهر با عرعر برای روحالله خمینی «شاهکار» زدهاند! باری
پس از بیانات گهربار محمود عباس، همه از جمله لندن و برلن به او اعتراض کردند و ایشان هم پوزش طلبید!
ولی جالب اینجاست که حکومت تروریست «فدائیان اسلام»، 40 سال
است که رسماً یک کشور عضو سازمان ملل ـ کشور
اسرائیل ـ را به نابودی تهدید میکند؛ فاجعة «هلوکوست»
را به سخره میگیرد، و نه تنها هیچکس
مزاحماش نمیشود که مکرراً، البته به صورت غیرمستقیم و نیابتی مورد تجلیل لندن
و برلن و شرکاء قرار میگیرد! به عنوان نمونه شیرین عبادی، از
مبلغان توحش و تحجر اسلام «رحمانی» جایزه نوبل صلح دریافت میکند؛ در انگلستان
و آلمان از محمد خاتمی، دشمن سرسخت دمکراسی و مبلغ شعار ابلهانة «راه
قدس از کربلا میگذرد»، تجلیل رسمی به عمل میآید؛ نرگس
محمدی، کشتزار تقی رحمانی و نوچة شیرین
عبادی به آخوند منتظری، نظریهپرداز
ولایتفقیه و حرمسرادار جایزة حقوق بشر اهداء میکند، و به پاس همین خدمات «گرانبها»، از
انجمن فیزیکدانان ایالات متحد جایزة ساکاروف دریافت مینماید! در اینجا، از سیرک سیار دهها پاسدار صادراتی به ینگهدنیا
و انگلستان و فعالیتهای «فرهنگی و سیاسی» آنان فاکتور میگیریم و میرویم به سراغ
تلاش کیهان لندن برای مترادف نمایاندن کوبا و کرة شمالی با حکومت اسلامی جمکران!
کیهان لندن در مطلبی تحت عنوان «افولِ جمهوریهای بیجمهور» کوبا و
کرة شمالی را همتراز طویلة مشروعه قرار داده،
چنین «استدلال» میکند که در اینکشورها جمهوری «موروثی» است! البته
کیهان لندن در این بررسی «عمیق و دانشمندانه» از نخستوزیری خانوادگی قبیلة ایندیرا گاندی در هند، ریاست جمهوری جرج بوش و پسرش، و نامزدی «جب بوش»، و تلاش برای پرتاب کشتزار بیل کلینتون به کاخ
سفید چشمپوشی میکند! به علاوه به دلائلی
که از روز هم روشنتر است، کیهانیها علاقه
ندارند به نقش سنای «موروثی» ایالاتمتحد و سناتورهای مادامالعمر و میلیادر آن در
تعیین خطسیر سیاست و اقتصاد آمریکا هم اشارهای داشته باشند! ولی در هر حال، هیچیک
از کشورهای جهان را نمیتوان با آن دیگری به قیاس کشید؛ مهمتر
از همه اینکه، بساط ملایان جمکران نه
جمهوری است و نه حکومت. «بساط» حکومت
اسلامی، ریشه در فانتاسمهای واپسزدة قشر بازاری و
آخوندهائی دارد که از دوران قاجار و پهلوی در خلوت به خود ارضائی سیاسی مشغول بودند
و به یکباره با ظهور کارتر سلامالله اهرم سیاستگزاری در کشور به دستشان
افتاده. مغلطة ملایان حکومت نیست. در کشوری
که میهمانی مختلط و زندگی غیرآخوندی ممنوع شده،
و اموراتش بر اساس سنت بیابانگردان 1400 سال پیش اداره میشود، و مقاماتاش مبلغ بردهداری، پدوفیلی و «کشتار و تاراج به نام خدا» شدهاند، مشکل بتوان سخن از حکومت به میان آورد، چه رسد
به آنکه این مضحکه را به عنوان «جمهور» با کشورهای دیگر به قیاس کشید!
در این راستا، بجای آنکه همچون کبک سر به زیر برف فرو
بریم، چه بهتر که به «داداش بزرگة» کیهان
جمکران یادآور شویم، پیش از استقرار
حکومت آخوند، آنزمان که پهلوی دوم فرح دیبا
را به عنوان نایبالسلطنه برگزید و تاج بر سرش گذارد، نه فقط تعدد
زوجات و فروش دختربچهها به مردان در کشور
«قانونی» بود، که زن ایرانی بدون اجازة
رسمی همسر حق گشایش حساب بانکی و خروج از کشور هم نداشت! در واقع شرایط انسانستیز اجتماعی و اقتصادی حاکم
بر زن ایرانی که با «تظاهر و شعار و نمایش» در دوران پهلوی لاپوشانی شده بود، پس از
استقرار حکومت آخوند از پرده بیرون افتاد؛ تکمیل شد و وسعت گرفت. این حکومت یک
پدیدة ناقصالخلقه و متحجر و ضداجتماعی است که آن را «جمهوری اسلامی» نام نهادهاند.
در ابعاد اقتصادی هم این موجود ناهنجار، مسیر گذشته را تکمیل میکند! در
دوران پهلوی هم چندان از امروز «عقب» نبودیم!
در آن دوران رویائی برای رقابت با تولیدکنندة برنج ایرانی، با پرداخت سوبسید از آمریکا برنج وارد میکردند؛ برای
رقابت با فرش دستباف ایران، کارخانة «فرش ماشینی» به راه میانداختند، و در
کشوری که بهترین کفپوشهای جهان را تولید میکرد با تبلیغات و لاتبازی استفاده
از «موکت» را به «مدروز» تبدیل کردند! بله «موکت» مد شد، تازه به دوران رسیدهها هم به «موکت» خیلی
علاقه داشتند! مستضعفین هم از اینکه میتوانستند بجای گلیم، «فرش
ماشینی» بخرند بسیار مشعوف بودند. کاری هم نداشتند که آن گلیم از این «شبهفرش» به
مراتب مرغوبتر است! خلاصه، بازار موکت و فرشماشینی رونق فراوان یافت و
خیلیها به برکت حماقت عوام جیبشان را پر کردند، و تولیدکنندة فرش دستباف ایرانی را عقب راندند. سپس
نوبت رسید به حکومت زالممد که سیاست اقتصادی پهلوی را تکمیل کند.
این حکومت واژگوننما که شعار حمایت از «کالای ایرانی»
سر میدهد، از تایلند و پاکستان برنج وارد میکند، بجای
حمایت ازگندمکاران، اولویت را به تولید هندوانه و دیگر محصولات
غیراساسی داده، و اخیراً با هدف ورشکست کردن کارخانههای فرش
ماشینی ایران، اقدام به واردکردن فرش ماشینی از بلژیک کرده:
«[...] رئیس اتحادیه فرش ماشینی و موکت قم [...] گفت: اکنون بسیاری از کارخانهها رو به تعطیلی
هستند یا تعطیل شدند [...] فرش ماشینی بلژیکی جای فرش ماشینی کشور را [گرفته].»
منبع: فارس مورخ، 4 مه 2018
ولی خوب همانطور که میدانیم، در طویلة اسلامی روتچیلد، «سیاست، عین دیانت است»؛ مسائل
مادی هیچ اهمیتی ندارد. مهم این است که دولت «تدبیر و اعتدال» بتواند
ضمن بحرانسازی، شمار لشکریان فقرا و بینوایان کشور را افزایش دهد؛ فضای سیاسی را با عرعر لات و آخوند اشباع کند، باشد تا حداد عادل ـ پیشخدمت پروفسور نصر، بادمجان دورقابچین دفتر علیاحضرت، و مشاور کنونی علی خامنهای ـ بتواند رسماً به تروریسم ـ اسلام سیاسی ـ مفتخر شود:
«[...]کابوس غربیها این است که اسلام قدرت سیاسی پیدا
کرده است[...]»
منبع: فارس، مورخ 4 مه 2018
معلوم نیست چرا پدر کشتزار تولة خامنهای اینقدر اصرار
دارد اسلام را ضدآمریکائی جا بزند. اینهمه
در شرایطی که همزمان با اختصاص یکسال درآمد شرکت فورد آمریکا به حمایت از نازیها
در آلمان، هیتلر «سلامالله» به رهبران
کشورهای مسلماننشین قرآن مزین به صلیب شکسته هدیه میداد! البته نمیدانم به حکومت ایران هم چنین هدیهای
دادند، یا خیر. ولی میدانم
که هیتلر یک عکس مکشمرگما از خودش برای رضاشاه پهلوی ارسال کرده بود! در
دوران معاصر هم تصاویر ملاقات طالبان با رونالد ریگان در شبکة مجازی دست به دست میشود
و علیرغم بیانات مکرر مقامات ایالات متحد،
از جمله «شهید» برهژینسکی در مورد
سازمان دادن به گروههای اسلامگرا برای مبارزه با مسکو، هنوز پدرکشتزار مجتبی خامنهای اصرار دارد نعل وارونه زده، از اردوگاه غرب تصویر «مخالف توحش اسلام»
ارائه دهد. و جای تعجب نیست که برنامة «رد گم کردن» حداد
عادل با یکی از میعادهای پیروزی ارتش سرخ بر آلمان نازی تقارن یابد! و باز هم جای تعجب نیست که پس از تهاجم موشکی
ایالات متحد و فرانسه و انگلستان به سوریه ـ نخستین ساعات 14 آوریل 2018 ـ دولت هند و دیگر کشورهای «مشترکالمنافع» در
مورد این تجاوز علنی به حقوق بینالملل خفقان بگیرند و...و حکومت
جمکران بر علیه تجاوز این سه کشور، حتی
زحمت بیرون کشیدن اوباش و لاتلوتهای همیشگی و به راه انداختن لشکرکشی خیابانی را
هم بر خود هموار نکند. بله، چه نشستهاید
که وقوقیهسرایان «جماعت» هم حملة موشکی به سوریه را نشنیده و ندیده گرفتند، و پاسدار جماعت آنقدر به لاف و گزاف و عرعر و خطونشان
کشیدن برای اسرائیل ادامه داد تا پاسخ دندانشکناش را در سوریه نوش جان کرد!
همزمان با نخستین سفر مایکل پمپئو به منطقه ـ در مقام وزیرامور خارجه ایالات متحد ـ چند موشک به پایگاههای مزدوران شیعی غرب در
سوریه اصابت کرد، و طبق معمول حکومت قدرقدرت زالممد خفقان گرفت و
خبر کشته شدن نظامیانش را «پاک» کرد:
«[...] این حملات [شامگاه] یکشنبه 29 آوریل (9 اردیبهشتماه)
پایگاههائی در استانهای حما و حلب در شمال غرب سوریه را هدف قرار داد [...] خبرگزاری
(ایسنا) [...] از کشته شدن 18 ایرانی خبر داد و [...] این بخش از خبر ساعاتی بعد
از انتشار حذف شد [...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 30 آوریل 2018
ای داد و بیداد، «خبر حذف شد!» ولی با
حذف خبر نمیتوان واقعیت را حذف کرد. واقعیت این است که پایگاههای مزدوران شیعی غرب
در سوریه هدف قرار گرفته، و حکومت جمکران طبق معمول قرار شده «بعداً پاسخ
مناسب» بدهد! ولی با توجه به اینکه دولت
سوریه هم هیچ اعتراضی به این حملات نکرده،
چنین به نظر میرسد که بشار اسد هم
با اخراج اراذل و اوباش شیعی از کشورش هیچ مخالفتی ندارد. و
همانطورکه پیشتر هم شاهد بودیم، میانة
حکومت ملایان با سوریها چندان داغ و گرم نیست.
دیدیم که حضرات از ترس زنان سوری حتی حاضر نشدند با تیم فوتبال سوریه
مسابقه دوستانه برگزار کنند. از این گذشته در سوریه برخلاف طویلة شیعی
روتچیلد، جامعة «زنانه ـ مردانه» وجود
ندارد، کنسرت و برگزاری روز جهانی کارگر
هم ممنوع نیست!
حال این پرسش مطرح میشود که مزدوران شیعی به چه دلیل، و با مجوز کدام دولت مناطقی از سوریه را اشغال
کردهاند، و نهایت امر از چه دفاع میکنند؟! برای پاسخ به این پرسش کافی است نیم نگاهی به شرایط
اسفبار زنان ایرانی بیاندازیم. اینان
برای تماشای مسابقات ورزشی جنسیت خود را نفی میکنند، و با
ریش و سبیل وارد استادیوم ورزشی میشوند! به
این ترتیب هدف آشفروشهای جمکرانی تأمین میشود، «مردها نگاه جنسیتی به اینان نمیکنند!» بیدلیل نیست که به آشفروشها جایزة «سیمون
دوبووار» اهدا میکنند، و یا به صادق
زیباکلام جایزة «آزادی بیان» میدهند. وجه مشترک آشفروشها و امثال صادق زیباکلام
«آخوندپرستی و زنستیزی» اینان است! و برخلاف
تصور آتلانتیستها، با اهداء جایزه سیمون دوبووار و نوبل صلح و آزادی
بیان و ساکاروف و ... این واقعیت را نمیتوان
پنهان داشت! همانطور که با بیبیگوزکسازی نمیتوان حمایت
آتلانتیسم از آلمان نازی، و استقبال اسلامباوران
از وحشیگری فاشیستها را پنهان کرده، به ویژه پشتیبانی لندن و واشنگتن از نئونازیهای
اوکراین و کودتای «سوم اسفند» در اینکشور را نادیده گرفت!
وارد جزئیات نمیشویم ولی هزاران مزدور اروپائی و بریتانیائی
با دریافت 6000 هزار دلار حقوق ماهانه، در
اوکراین از فاشیسم و کشتار و سرکوب اقلیتها و ترور روزنامه نگاران دفاع میکنند، و بیبیسی اینان را «مبارزان راه آزادی» میخواند!
جای تعجب نیست که دولت اردوغان و حکومت
جمکران هم با دولت اوکراین روابط گرمی داشته باشند. چرا که هر سه در مسیر سیاست محفل روتچیلد ـ ایجاد یک کشور، یک مذهب ـ و سرکوب و کشتار اقلیتها گام برمیدارند.
در منطقه خاورمیانه این عملیات با کشتار ارامنه آغاز شد
و به صراحت میبینیم که پس از گذشت دههها از این جنایت، لندن و
واشنگتن و نوکران جمکرانیشان «نسلکشی ارامنه» را به رسمیت نشناختهاند! حال همین جمکرانیها در جایگاه وکیل مدافع
خودخواندة فلسطینیها نشسته، تحت
عنوان حمایت از «مظلومین» برای اسرائیل خط و نشان میکشند، چرا؟
چون اسرائیل تنها دمکراسی منطقه است؛ و
وجود یک دمکراسی در این منطقه میتواند موجودیت لجنزار، یا
بهتر بگوئیم فلسفة وجودی «آرمانشهر اسلامی»، یعنی تعددزوجات و پدوفیلی و بردهداری را مخدوش کند!
به همین دلیل هیتلر و شیوة حکومت آلمان نازی نزد اسلامباوران
از جایگاه ویژهای برخوردار شده. بله، نازیها
برای غصب اموال و اخراج یهودیان از شیوة محمدصاد برای سگخور کردن «فدک» پیروی
کردند! جریان از اینقرار بود که زمین فدک
به یهودیان تعلق داشت و سخت «چشمان شهلا و ربانی» پیامبر اسلام را گرفته بود. از
اینرو، البته طبق «تحقیقات» آخوند رسولى محلاتى، «یهودیان مسلمانان را مسخره کردند و سبب جسارت دشمنان
و منافقین گشتند و محمد هم آنان را اخراج کرد و زمینهایشان را بالا کشید.»
گویا دعوا بر سر قلعه، مزارع و نخلستانى متعلق به یهودیان ساکن جنوب
شرقى مدینه بوده که با پیغمبر اسلام پیمان عدم تعرض و دوستى داشتند و متعهد شده
بودند که بر ضد مسلمانان اقدامى نکنند. ولی از آنجا که زمینشان خیلی مرغوب بود، محمد به پیمان یهودیان «اطمینان» کافی نداشت و خلاصه
متوجه این «دشمنان داخلى» گردید و در صدد برآمد تا عدم وفاداری اینان را آشکار
سازد. تکنیک آشکار ساختن ناپایداری یهودیان در پیمانی
که با مسلمانان بسته بودند، در واقع همان
تکنیکی است که رضامیرپنج، جهت غصب اموال
ثروتمندان به کار میبرد. یعنی با عدهای راهزن مسلح به سراغ مالک رفته، خیانت
وی را به اثبات میرساند. البته کلنل میرپنج
به دلیل برخورداری از حمایت سفارت انگلستان هیچ نیازی به «وحی الهی» و آیات قرآن
نداشت. ولی محمد صاد در شرایط میرپنج نبود. از اینرو برای حیف و میل زمینهای «بنیالنظیر»، با ده
نفر از یارانش از جمله علىبن ابیطالب به سوى محلة بنىالنضیر حرکت کرد و از آنجا
که یهودیان در هر حال در موضع قدرت نبودند،
«وحی الهی» هم بر ضد آنان نازل شد، و محمد
با یک اولتیماتوم یهودیان را از مزارعشان فراری داد:
«[...] حضرت
توطئه آنها و وحى خداى تعالى را به ایشان اطلاع داد [...] و یکى از مسلمانان [...]
به نام محمد بن مسلمه را مأمور کرده فرمود: به نزد یهود بنىالنضیر برو و به آنها بگو: شما
پیمانشکنى کردید [...] و نقشة قتل مرا طرح نمودید، اینک تا ده روز مهلت دارید که از این سرزمین بروید
[...] یهود مزبور که تاب مقاومت در برابر مسلمانان را در خود نمىدیدند آماده رفتن
شدند [...]»
منبع: مهرنیوز، مورخ 23 اردیبهشتماه 1385
بله، به این میگویند
زمینخواری و غصب اموال جماعت با تکیه بر «وحی!»
حال چند سئوال مطرح میشود: چگونه یهودیان که از انتقام اصحاب محمد وحشت
داشتند، در پی کشتن او بودند؟ و اگر یهودیان بدون نبرد با مسلمانان، مزارع خود را ترک کردهاند، چرا سخن از «غزوه» بنیالنظیر به میان میآید؟ واقعیت این است که محمد قصد تملک زمینهای قبیله
بنیالنظیر را داشت و پیروان ایشان جهت توجیه وحشیگریهای مقام معظم نبوت، این
داستانهای صدمنیکقاز را سر هم کردهاند. بعداً در همین «تحقیقات» مشخص شد که نبردی در
کار نبوده! و در سال چهارم هجری قمری ـ متأسفانه ساعت دقیق
آن مشخص نیست ـ آیهای نازل شد که فدک
کانون توطئه بر ضد اسلام است و محمد هم بلافاصله اوامر الهی را اجرا کرده، کانون توطئه را تصاحب کرد و آن را به دخترش بخشید
تا دختر و نوههایش «آبرومندانه» زندگی کنند و «شرف و حیثیت» پیامبر محفوظ بماند! این نمونهای
است از پایه و اساس «عدالت اسلامی» و دلیل حیف و میل اموال ملت ایران در شرایط
فعلی توسط دستاربندان! در حکومت زالممد
که فعالیت اقتصادی به معنای تولید فقر و بیخانمانی هرچه گستردهتر برای ملت شده، «شرف و حیثیت» همچون صدراسلام، در گرو مال و اموال اوفتاده، نه در گرو وجدان، درستکاری، انسانیت و خدمت به خلق!
<< بازگشت