سه‌شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۹۶

سماق و سیمرغ!




ادعای «مخالفت روح‌الله خمینی با حجاب اجباری»،  شاید مهم‌ترین «غلط کردم گفتن» حکومت زال‌ممد در برابر ایرانیان باشد!      

همزمان با سخنرانی سالانة ولادیمیر پوتین در مجمع فدرال روسیه،   سفر پرنس ویلیام و همسرش به اسرائیل،  فلسطین و اردن نیز در رسانه‌ها انعکاس یافت.  این نخستین بار است که اعضای خاندان سلطنت بریتانیا به اسرائیل و فلسطین سفر می‌کنند،‌  و به این ترتیب موجودیت اسرائیل و فلسطین به عنوان دو کشور مورد تأئید دربار انگلستان قرار می‌گیرد.   به همین دلیل بوق‌های روتچیلد این خبر فوق‌العاده مهم را به سکوت برگزار کردند،   و به جنجال و هیاهو پیرامون سخنرانی سالانة ولادیمیر پوتین مشغول شدند.   همة اعضای لجنزار احترام به ادیان «تهدیدهای روسیه» را محکوم کردند،   هر چند هیچکس نگفت که این «تهدیدها» در واقع پاسخ به تهدیدات «گروه 5» بوده!

بله،  آمریکا،  انگلستان،  فرانسه،‌ اردن و عربستان در تاریخ 11 ژانویة سالجاری،  در سکوت رسانه‌ای نشستی در واشنگتن برگزار کرده،   تصمیم می‌گیرند در «صورت لزوم» در خاورمیانه به سلاح هسته‌ای متوسل شوند!   آلمان از حضور در این نشست خودداری می‌کند،‌  و همانطور که شاهد بودیم،  در «نشست مونیخ» نیز ملاقات آنجلا مرکل با بنیامین نتانیاهو منتفی می‌شود.  شاید به همین دلیل باشد که وزارت دفاع آلمان برای سوخت‌رسانی به هواپیمای مم‌جواد ظریف در فرودگاه مونیخ پای به میدان گذاشت!  بعد هم به سنت رایج محفل جنایت‌کار «احترام به ادیان»،   دکان افشاگری و سلب مسئولیت رونق گرفت!

از افشاگری‌ها در مورد نشست مونیخ فاکتور می‌گیریم و صرفاً نگاهی می‌اندازیم به افشاگری در مورد نشست «گروه 5»،‌  و اعلام آمادگی گاوچران‌ها برای توسل به سلاح هسته‌ای در منطقة خاورمیانه.   آورده‌اند که سفیر بریتانیا یاد‌داشت‌های‌اش را در مورد این نشست در اختیار گروهی از روزنامه‌نگاران فرانسوی گذارده:

«[...] ‌این دیدار در روز 11 ژانویه در واشنگتن برگزار شد و اطلاعاتی که توسط گروهی از روزنامه نگاران فرانسوی به نام Syrie Leaks [انتشار] یافت،   بر اساس نوشته‌های سفیر بریتانیا حاضر در آن جلسه بوده [...]»
منبع: سپوتنیک،   مورخ اول مارس 2018 

بین خودمان بماند،‌   زمانیکه یاد‌داشت‌های ‌سفیر انگلستان پیرامون یک نشست محرمانه،  در اختیار روزنامه‌نگاران فرانسوی قرار می‌گیرد،   به این معناست که نشست کذا ابتر و محکوم به شکست است!   و این شکست را در تحولات اخیر عربستان،   لبنان و به ویژه در تقویت پیوند حکومت ملایان و اعلیحضرت شاهنشاه ـ  پامنبری خواندن مقامات جمکران و رضاشاه دوم برای یکدیگر ـ  به صراحت می‌بینیم.   به عنوان نمونه،‌  وقتی سفر «اینفانتینو»،   رئیس «فیفا» به تهران قطعی می‌شود،   اعلیحضرت که شعار دمکراسی و سکولاریسم می‌دهند،   ناگهان در جایگاه صاحب اختیار زنان ایرانی و هوادار قدیمی فوتبال جلوس کرده می‌فرمایند،   فرقة تبه‌کار از  ورود دختران،  خواهران،  همسران و مادران ما به استادیوم جلوگیری می‌کند،   منهم می‌خواهم دربی را در کنار همسر و دخترانم ببینم:     

« فرقة تبهکار [ فدائیان اسلام] باز هم مانع ورود نیمی از ایران [...] به استادیوم شد.  برای من به عنوان یک هوادار قدیمی فوتبال،   قابل تصور نیست که اجازه نداشته باشم دربی را کنار همسر و دخترانم ببینم.»
منبع: توئیتر رضا پهلوی، مورخ اول مارس سالجاری

به این ترتیب از یک‌سو،  زنان ایرانی تبدیل می‌شوند به «دختران و خواهران و مادران و همسران» و تحت «قیمومت مرد» قرار می‌گیرند،   و از سوی دیگر،  اعلیحضرت سلیقة‌ خود را بر همسر و دختران‌شان نیز تحمیل می‌کنند!   خلاصه بگوئیم در این عرصة مردسالار و فوتبال‌پرست،   فقط جای «سوگلی‌ها و صیغه‌های» اعلیحضرت خالی است!   باری پس از رضاشاه دوم،   حسن روحانی جهت هتاکی به «مخالفان دولت» بالای منبر می‌رود،  و نهایت امر برای مستحکم‌تر کردن پیوند «شیخ‌وشاه»،   شبکة «شرق» به آورام گلستان تریبون می‌دهد تا ایشان ضمن لگدپرانی به روسیه،   و مجیزگوئی برای پرسوناژهای موهوم صحرای عربستان در قرن هفتم میلادی،‌   تاریخ را مطابق منافع محفلی‌اش بازنویسی کرده،   فتوی بصدورد که،  «اینجا روشنفکر» نداشتیم! 

به این ترتیب،‌ حداقل از منظر هم‌محفلی‌های آورام گلستان،   جامعة معاصر ایران از «عرصة تفکر و فردیت» تهی است؛  ‌ تل موهوم مردم می‌ماند و نمادهای سرکوب یعنی «شیخ‌وشاه» و پامنبری‌های‌شان.  و نیازی نیست که بگوئیم تنها وظیفة پامنبری‌ها «تحریف»،   آنهم جهت تطهیر «شیخ‌وشاه» است و این وظیفة‌ «الهی» را با  نامه‌نگاری و صدور بیانیه و افشاگری و مصاحبه‌های آنچنانی‌ و دروغ‌پراکنی به انجام می‌رسانند.   به عنوان نمونه،‌   جهت تطهیر خمینی از تحمیل نماد بردگی به زن ایرانی چنین ادعا می‌شود،  که خمینی تحت فشار قرار گرفته بود:

«[...] امام نمی‌خواستند با زور شلاق حجاب اجباری شود؛   ولی متاسفانه توسط عده‌ای این تصمیم گرفته شد[...]»
منبع:  گویا نیوز،  مورخ 4 مارس 2018

بله،‌  بدانید و آگاه باشیدکه روح‌الله خمینی مفلوک که در بوق‌های آتلانتیسم یله‌مردی بود توانا و یک‌تنه به اتحاد شوروی و ایالات‌متحد اعلان جنگ می‌داد،  حریف چند سر لات در داخل مرزها نمی‌شد،  و عده‌ای فشارش می‌دادند تا به زنان ایران اعلان جنگ بدهد!   و با توجه به فهرست طویل تاریخچة جفتک‌پرانی‌های خمینی،   مطمئن باشیم که این بساط «امام نمی‌خواستندها» سر دراز دارد و به این مختصر محدود نخواهد ماند.   ولی خوب،  هیچکس نمی‌پرسد چرا «امام» قدرقدرت تسلیم «فشار» می‌شدند؟!  ما هم نمی‌پرسیم،  چرا که یکصد‌سال است از عملکرد حکومت پوشالی و قدرقدرت محفل‌ «شیخ‌وشاه» آگاهیم!  با این بیانات دستگاه ولایت‌فقیه،  هم روح‌الله خمینی را تطهیر می‌کند،  هم «غلط کردمی» می‌گوید.   فراموش نکرده‌ایم که قبل از پهن شدن این بساط بیخ‌دیواری،  علی خامنه‌ای نیز جنایات سازمان یافتة حکومت جمکران را به حساب «قصور و کوتاهی» گذاشت،   و تلویحاً گفت «غلط کردیم،   نفهمیدیم،  بچه بودیم!»  اینهمه تا از خود و اربابان غربی‌اش سلب مسئولیت کرده باشد!   بعد هم نوبت رسید به کشتزار میرحسین موسوی تا علیرغم شرکت فعال در اجباری کردن نماد بردگی زن،  از طرف خود و به نیابت از سوی صاحب‌اش بگوید «غلط کردیم،   ما هم با حجاب اجباری مخالف‌ایم.»  سپس برای «غلط کردم گفتن» به تاجزاده،   نوچة آورام یزدی و چاکر ملاممدخاتمی،‌  چماقدار سرشناس طویلة شیعی تریبون دادند.   ایشان هم در کمال وقاحت و بیشرمی ادعا کرد از پیامد‌های تحرکات‌اش آگاه نبوده!

البته ما انتظار نداریم امثال تاج‌زاده درک‌ و فهمی از منظر سیاسی داشته باشند،  ولی یک بچه دبیرستانی هم می‌فهمید که اگر یک لات تمام عیار به نام «محمدعلی رجائی» را به جایگاه «نخست وزیر» پرتاب ‌کنند تا نقش اوپوزیسیون رئیس‌جمهور ـ ‌ مقام منتخب ـ  را ایفا نماید، نهایت امر و منطقاً «بحران» به وجود خواهد آمد!   ولی تاج‌زاده که مانند دیگر «نخبگان» حکومت آخوند در همة امور صاحب‌نظر است،   «نمی‌دانست» چماقداری و لات بازی و عربده‌جوئی و چاقوکشی،   با «فعالیت سیاسی» کمترین ارتباطی ندارد!   دلیل هم اینکه ویژگی سگ‌های هار و وفادار «کدخدا»،   همین رفتار «ضداجتماعی» آن‌هاست،   و در این عرصة انسان‌ستیز،   تاج‌زاده‌ها تنها نبوده و نیستند!

عملة آتلانتیسم که در دامان پرمهر مک‌کارتیسم پروار شده،   به دلیل ضدیت با لائیسیته چندصدائی را اصولاً درک نمی‌کند، ‌ در نتیجه،  «وجود مخالف» را برنمی‌تابد.   و اگر تاج‌زاده طی مصاحبة ‌تلویزیونی در برنامة «رادیکال» مدعی می‌شودکه «آن روزها همه تمامیت‌خواه بودند»،  یک نکتة‌ پیش‌پاافتاده را نادیده می‌گیرد و آن اینکه،  این «همه» شامل تمامی اراذل و اوباشی می‌شود که با صورتک «خیرخواهی و مردم‌دوستی» به میدان آمده و عملاً نقش پیاده‌نظام «جنگ سرد» را در ایران ایفا کرده‌اند.   دلیل تهاجم گروهی فدائیان اسلام به مخالفان،‌  و حتی سربه‌نیست کردن اعضای «ناهماهنگ» درونی،  این است که «پیاده‌نظام» مک‌کارتیسم می‌بایست جهت چپاول و نابودی کشور ایران به «وحدت کلمه» برسد!  این بود دلیل «بت‌سازی» از یک ملای روان‌پریش و خودفروخته!  و در دیگر دکه‌های مک‌کارتیسم نیز «در» بر همین پاشنه می‌چرخد. 

پامنبری‌های رضاپهلوی به مخالفان سلطنت برچسب «مارکسیست» الصاق می‌کنند؛‌   داس‌الله با انتشار عکسی از ژوزف استالین و پهلوی دوم در کمال حماقت می‌کوشد شاه را «استالینیست» جلوه دهد؛   پامنبری‌های بنی‌صدر و ملاممد خاتمی سلطنت‌طلبان را «مزدور آمریکا» می‌خوانند؛  و ...  و در این گیرودار است که بی‌بی‌سی برای تطهیر محسن مخملباف به وی «تریبون» می‌دهد و چاقوکش اسبق با یک چرخش زبان گذشتة پرافتخارش را زدوده،  خود را در جایگاه «چریک» و مخالف سلطنت رضاپهلوی رویت می‌کند!   از این جایگاه به اصطلاح «برتر و مقبول» است که مخملباف ابتدا به محمد خاتمی،  دشمن لائیسیته و دمکراسی ابراز عشق می‌نماید،  سپس دست به قلم برده و برای رضا پهلوی «نامه» می‌نویسد!   یادآور شویم طی 10 سال اخیر،  هر گاه  تحرکات کودتائی طویلة مشروعه شکست خورده،   یک «مشق سیا» به نام مخملباف در «گویانیوز» منتشر شده!   نخستین بار،   در تاریخ 7 دی‌ماه 1388 ـ  حدود 7 هفت‌ماه پس از ناکامی کودتای «سر» سایمون گس ـ  یکی از همین «سیا‌نامه‌ها» در گویانیوز انتشار یافت.   اینبار،‌  گویا وقت تنگ است؛   بساط نامه‌نگاری پس از حدود 2 ماه پهن شده!      

فراموش نکنیم که،  در این قماش نامه‌های کلیشه‌ای،  کودتای آمریکا و انگلستان برای استقرار حکومت آخوند در ایران را «انقلاب» می‌خوانند؛   حمایت دربار پهلوی از آخوندیسم را نادیده می‌گیرند؛‌   و نهایت امر تاریخ معاصر ایران را در مسیر مطلوب آتلانتیست‌ها بازنویسی می‌کنند.   در این کلیشه‌ها همواره یک محور روس‌ستیز می‌بینیم،   و چند محور ایران‌ستیز و اسلام فروش در دوران قاجار و‌ پهلوی.

در دوران پهلوی،   پروپاگاند ایران‌ستیز در قالب نفی سلطنت قانونی پهلوی دوم ـ  مجلس وقت با سلطنت پهلوی دوم موافقت کرده بود ـ  و ستایش از محمد مصدق،  عامل بحران‌سازی و یکجانبه‌گرائی و تحمیل تحریم‌های اقتصادی به ملت ایران،   و به ویژه مجری سیاست تفکیک جنسیتی در مدارس کشور بروز می‌کند:

«[...] واقعيت تاريخى اين است كه [...] پدر شما هم [...] با راى مردم بر سر كار نيامده بود [...]  آمريكا با كودتاى خونين 28مرداد،  مصدق را به زندان فرستاد [...] و پدر شما را دوباره بر سر كار آورد [...]»
همان منبع

بله این است «واقعیت تاریخی!»   ولی این به اصطلاح «واقعیت تاریخی» واقعیتی از آن خود نیز دارد.  و آن اینکه مصدق جهت نجات انگلستان از مشکلات پساجنگ دوم جهانی،   با تکیه بر آمریکا،  منابع نفتی ایران را در انحصار کنسرسیوم قرار داد.  جایزة او نیز لنگر انداختن  درجایگاه «قهرمان مظلوم و مدافع منافع ملی» در سنین کهولت بود!   باری از این نوع تحریف‌ها بسیار است.   به طور مثال،  تحریف تاریخ در دوران قاجار،  در قالب ستایش از ترهاتی بروز می‌کند که با حمایت انگلستان تحت عنوان «قانون اساسی مشروطه» سر هم شد تا آخوند برده‌فروش و پدوفیل را درجایگاه برتر «ناظر بر تدوین و اجرای قوانین» بنشاند.  و با تکیه بر همین شبه‌قانون انسان‌ستیز می‌توان به ستایش طویله‌ای مشغول شد که تحت عنوان «مجلس شورای ملی» به راه افتاد و به مکان جفتک‌پرانی امثال مدرس،   و سپس مصدق تبدیل شد!   از قضای روزگار،   نامة مخملباف هم در همین راستا تنظیم شده:

«[...] در تاريخ خوانده‌ايم كه [...]‌ مظفرالدين‌شاه [...] به پارلمان خواهى ايرانيان رضايت داد و چندى بعد [...] وليعهد او [...] با تكيه به دولت خارجى (روسيه آن زمان) [...] مجلس را به توپ بست [...] در برابر او چريك‌هاى ايرانى [...] به همراه ستارخان و باقرخان چريك به تهران آمدند و مجلس را از استبداد پس گرفتند [...]»
همان منبع

همچنانکه می‌بینیم ستارخان و باقرخان «چریک» شده‌اند؛    مجلس را هم از «استبداد» پس گرفته‌اند!   در نتیجه،‌   باید بپذیریم حکومت زال‌ممد هم استبدادی نیست،‌  چرا که یک «شبه مجلس» دارد و مجلس کذا را هنوز کسی به توپ نبسته!   به صراحت بگوئیم،   آنچه در نامة مخملباف می‌خوانیم جز «بازتولید» پروپاگاند فاشیسم بین‌الملل نیست.  در این مطلب،‌  چاقوکشی با «مبارزة سیاسی» ترادف یافته؛  مجازات حقوقی چاقوکشی «استبداد» معرفی شده؛‌   و جشن و شادی با «سوگ و ماتم» در ترادف قرار گرفته:
  
«[...] پس از درگذشت برادرتان،  چنان از داغ مادرتان متأثر شدم كه نامه‌اى براى تسلى ايشان به اين مضمون فرستادم:   دخترى كه در روز عروسى‌اش پرندگان را از قفس آزاد كرد،  امروز پرنده ديگرش از قفس آزاد شد [...]»  
منبع: سپوتنیک،  مورخ 27 فوریه 2018               

مخملباف به ادعای خودش از «داغ مادر» رضاپهلوی سخت متأثر شده!   ولی عجیب اینجاست که بجای تسلی و همدردی چند نیش چاقو حوالة «مادر داغدار» کرده!  چاقوکش سابق،   نخست به «آزاد کردن پرندگان از قفس» به مناسبت جشن عروسی فرح پهلوی اشاره می‌کند،   سپس مرگ نابهنگام فرزندش را هم با «آزاد کردن پرنده از قفس» در ترادف می‌گذارد.   به این ترتیب مراسمی که روی به آینده و زندگی دارد،   نهایتاً به ماتم و مرگ و نیستی ارجاع می‌دهد!   جالب اینجاست که به ادعای مخملباف،   این نیش‌چاقوها چنان مورد پسند فرح پهلوی قرار گرفته که یک پیام گرم تلفنی هم برایش فرستاده:

«[...] روى پيغام‌گير تلفن خانه ما اين پيام را گذاشتند: آقاى مخملباف! از بين تسليت‌هائى كه برايم ارسال شده، تنها حرف‌هاى شما مرا آرام كرد و تحمل اين شرايط جانكاه را برايم ممكن مى‌كند تا بتوانم روى پاى خودم بايستم.  الان دارم براى به خاك سپردن پسرم به آمريكا می‌روم.  خيلى دوست دارم بعد از برگشتنم از آمريكا شما را ملاقات كنم [...]»
همان منبع

چه روزگاری شده!   فرح پهلوی از دریافت نیش‌چاقوها دلگرم شده،   و برای چاقوکش سابق «پیغام تلفنی» هم گذاشته!   البته این «نامه‌های سرگشاده» در راستای پروپاگاند انسان‌ستیز لجنزار «احترام به ادیان» تنظیم می‌شود،‌  و ویژگی‌‌شان نفی لائیسیته،   تحریف تاریخ،  و ارائة تصویر ابله و خشونت‌پرست از «زن» است.   نامة آخوندی «منتصب به مخملباف» هم از این قاعده مستنثی نیست.  ولی جالب‌ترین بخش نامة کذا آنجاست که چاقوکش سابق بدون در نظر گرفتن وابستگی اقتصادی حکومت‌های پیاپی ایران به غرب،   در گوی بلورین می‌نگرد و پیشگوئی می‌کند‌:

«[...] اگر سيمرغ رهبرى جامعه آزاد ايران شكل نگيرد [...] احتمال اول اين است كه بجاى سيمرغ ايرانى، يك لاشخور،  يك سپاهى يا اطلاعاتى كراواتى وابسته به روسيه بر سر كار خواهد آمد [...]»
همان منبع

مسلم است که اگر «لاشخور و یا اطلاعاتی کراواتی» به انگلستان و آمریکا وابسته باشد،  مشکلی برای «چاقوکش هنرمند» ما به وجود نمی‌آید؛  مشکل این است که وابسته به روسیه باشد.   یعنی وابسته به ابر قدرتی که در همسایگی ما است!   از سوی دیگر،  به نظر می‌رسد آمریکا و انگلستان که اینک یکصدسال است کشور ایران را چپاول می‌کنند،  با «سیمرغ رهبری» مخالفتی ندارند!   آنهم به دو دلیل روشن و واضح و مبرهن.   نخست اینکه سیمرغ، پرنده‌ای است اسطوره‌ای که مرز نمی‌شناسد و در «منطق‌الطیر» فریدالدین عطار نیشابوری هم به نماد «وحدت» ارجاع می‌دهد.   دیگر آنکه عبارت پوچ «سیمرغ رهبری جامعة آزاد ایران» فاقد معنا و مفهوم است!   شاید به همین دلیل باشد که «چاقوکش مدعی چریکی»،   بجای برخورد منطقی با مسائل جامعة ایران به ابهام‌آفرینی و اسطوره‌سازی و پوچ‌گوئی متوسل شده و خود را طرفدار «آزادی» نشان می‌دهد.   نیازی نیست که بگوئیم این آزادی فاقد تعریف حقوقی است؛  آزادی گلة وحش و چاقوکش‌هاست.   

ولی آ‌ینده را چه دیدید؛  آنان که یک روان‌پریش فرتوت همچون خمینی را در جایگاه «رهبر ضداستبداد» نشاندند،  خواهند توانست هر چاقوکش و چارپای سخنگوی دیگری را هم به همین منظور «پالان» کنند.  خوشبختانه هنوز چنین شرایطی فراهم نشده.  «سیمرغ رهبری» در  چاهک روتچیلد سماق‌ می‌مکد،  و داغ «وحدت کلمه» را بر دل اراذل و اوباش فدائی اسلام  گذارده!