دیگ و دیکتاتور!
کاسورها اوباش
وابسته به «حاکمیت» هستند، از اینان برای
سرکوب مطالبات «مادی و ملموس» تظاهرکنندگان در تمامی حکومتهای جهان استفاده میشود. زمانیکه مطالبات مادی تظاهرکنندگان به مذاق
محافل حاکم خوش نمیآید، به ارادة قادر
متعال، کاسورها با سنگ و کوکتل مولوتف به
اموال عمومی ـ بانکها،
مغازهها، اتومبیلها، ایستگاههای اتوبوس و... حملهور شده، دست پلیس را جهت حمله و سرکوب تظاهرکنندگان باز
میکنند. تظاهرات در چنین شرایطی بر هم میخورد؛ به همین سادگی! بعد از این عملیات «ابراهیمی» رسانهها پیرامون
«خرابکاری» و دستگیری واندالها ـ خرابکاران ـ
جنجال به راه میاندازند، بدون آنکه هیچکدام به «اتحاد طبیعی» حاکمیت و
همین واندالها اشاره کند! در ایران «اتحاد
طبیعی» آتلانتیستها با محفل «شیخوشاه» میکوشد مطالبات مادی و منطقی ایرانیان را
با شعارهای پوچ و عملیات خرابکارانه به حاشیه براند!
سفر
«لودریان»، وزیرامورخارجة فرانسه به تهران تا اطلاع ثانوی
به تعویق افتاد! طی دو ماه اخیر، این دومین بار است که سفر وی به تهران لغو میشود.
ظاهراً دلیل لغو سفر «لودریان»، اینبار شرایط اسفباری است که حکومت ملایان با
ارسال کاسور ـ تظاهرشکن ـ به میدان
اعتراضات، جهت توجیه سرکوب وحشیانة
تظاهرکنندگان به وجود آورده.
در نخستین
جمعة سال 2018، مراسم خودارضائی «عبادی ـ سیاسی» حکومت «مسجد ـ روسپیخانه» و ارباب یانکیاش
با «موفقیت» انجام شد. در ایران، گلةوحش با شعار «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» از
حکومت محتضر زالممد حمایت «جانانه» به عمل آورد! حکومتی که با اسرائیل روابط گرم و داغ نفتی و گازی
هم دارد ـ منبع، سایت فرانسه زبان ولترنت، مورخ 2 ژانویه
سالجاری! در نیویورک هم، «نیکی هیلی»
بالای منبر رفت و یک انشاء دبستانی برایمان خواند که بسیار مفرح بود!
نیکی هیلی، همچون آخوند در کنار «مردم معترض» قرار گرفت؛ از پوپولیسم فرسوده به شدت انتقاد کرد و به
پوپولیسم تازه نفس خوشامد گفت. ایشان همصدا
با تولة آخوند خلخالی، لگدی هم نثار لائیسیته
در سوریه کرد! نمایندة ایالات متحد که ایرانیان را ابله و
فراموشکار انگاشته، تفسیری بسیار شکمی و دقیق از اعتراضات اخیر
ایران ارائه داد، که از قضای روزگار به
بیانیة آخوند دستغیب ـ پیک نت، مورخ 6 ژانویه سالجاری ـ شباهت عجیبی داشت! نیکی هیلی از «لائیسیته و استقرار دمکراسی در
ایران»، فاکتور گرفت، مانند آخوند درکنار «تل موهوم مردم» نشست و
فرمود:
«[...] مردم ایران چون صدایشان به حکومت
نرسیده، خسته شدهاند و با شجاعت به
خیابان آمدهاند و حاضرند جانشان را در این راه به خطر بیاندازند [...] دنیا باید
شهامتشان را تحسین کند[...]»
منبع: گزیدة
بیانات «نیکی هیلی» در شورای امنیت سازمان ملل، رادیو فردا، مورخ 6 ژانویه سالجاری
بله طبق معمول
برای نمایندة یانکیها در سازمان ملل مسئله جنبة «حقوقی و انسانی» ندارد؛ جنبة «معنوی
و حماسی» و به ویژه ابعادی «مبهم و گلهای» پیدا کرده! باری «نیکی
هیلی» پس از اینکه چند هندوانه زیر بغل «مردم ایران» گذاشت، با یک چرخش زبان، حکومت دست نشاندة آمریکا را
تطهیر کرد و 39 سال سرکوب و کشتار و تاراج سازمان یافتة این حکومت را با «بیتوجهی»
در ترادف قرار داد:
«[...] مردم
میدانند نرسیدن صدایشان باعث بیتوجهی حکومت به آنان شده [...]»
همان منبع
خلاصه ایشان
به ما «حالی» میکنند که کشتار و تاراج و سرکوب ملت ایران توسط نوکران آمریکا، بازتاب یک سیاست سازمان یافته نیست، ریشه در «نرسیدن صدای مردم» به مترسک آمریکا، یعنی همین آخوندکها دارد! در
آستانة وعظ و خطابة ابلهپسند «نیکی هیلی» در شورای امنیت سازمان ملل، حکومت زالممد نیز سیاهی لشکر آتلانتیسم را با
شعار «مرگ برآمریکا و مرگ بر اسرائیل» به خیابان هی کرد، و در فرنگستان اوباش صادراتیاش با شعار «مرگ
بر روسیه» خیابانها را به اشغال خود درآوردند.
به این ترتیب شیخالله در ایران، و شاهالله
در فرنگ، یکبار دیگر «نه شرقی، نه غربی» شده، شعار محوری دستگاه آلمان نازی را بازنشخوار
کردند و هزاران کلیپ، از «اعتراضات مردم ایران» روی شبکة مجازی اوفتاد. برخلاف
اعتراضات کارگران و معلمان و تولیدکنندگان، که در روز روشن و با شعارهای منطقی و صنفی صورت
میگرفت، تظاهرات شاهالله شامگاهی بود و با شعارهای مبهم
و فاشیستی از قماش «رضاشاه روحت شاد؛ رضاشاه معذرت و ...» جریان پیدا کرد. ولی پروسة
ذکاوتمندانة به انحراف کشاندن مطالبات انسانی ملت ایران به این مختصر محدود نماند.
همزمان با
انتشار سیل «فیک کلیپ»، سیاهی لشکر فاشیسم، شبکة توئیتر را با شعارهای «اگر انقلاب نشده
بود، اینجوری شده بود؛ اگر انقلاب نشده
بود، 1360 سال جلوتر بودیم؛ اگر انقلاب نشده
بود، پدرم زنده بود؛ و ...» مورد تهاجم
گلهای قرار داد. و باز هم از قضای روزگار مصاحبة بیبیسی با
رضاپهلوی نیز در این گیرودار برگزار شد و جبهة «ابهام» را تقویت کرد! رضا پهلوی فرمودند، «پدربزرگم و پدرم طرفدار مدرنیته بودند؛ پدرم
چنین میگفت و...» خلاصه بخش ارجاع به
«سخنان پدر»، همچون دکان ارجاع به
«فرمایشات» محمد و علی و امام راحل و غیره به راه بود و رونق داشت! بخش دیگری از سخنان رضا پهلوی همان بود که بارها
و بارها در وبلاگهای ما مطرح شده: «در
اتحاد شوروی هم که دیکتاتوری بود، انتخابات
برگزار میشد.» و اما بخش لاپوشانی سخنان رضا پهلوی آنجاست که
با تکیه بر واقعیت ـ دیکتاتوری حکومت
اسلامی ـ از محکوم کردن خشونت ـ شعار
مرگ بر دیکتاتور ـ شانه خالی کرد، و راه را برای پوپولیسم و حماقت جمع هموار نمود!
واقعیت این
است که شعار «مرگ بر دیکتاتور» یک شعار پوپولیستی است و به هیچ عنوان به معنای
طرفداری از دمکراسی و مخالفت با دیکتاتوری نیست! اگر رضا پهلوی این نکتة پیشپاافتاده را نمیداند، هنوز فرصت دانستن و آگاهی هست. اگر هم میداند و برای خوشامد جمع «تقیه» میکند،
میباید به حال کسانی که او را طرفدار
دمکراسی انگاشتهاند، افسوس خورد! چرا که
دمکراسی با «تقیه» و هر نوع روش آخوندی و عوامپسندانه در تضاد آشکار قرار گرفته،
میگیرد و خواهد گرفت! و توسل شاهزاده به
شیوة آخوند، نشان میدهد که «شاه» با
«شیخ» هیچ مشکلی ندارد! به ویژة که
نمایندة کاخ باکینگهام در بریتانیای صغیر، آخوند علمالهدی نیز به بهانة نکوهش آتش
زدن پرچم، به هخامنشیان دخیل بسته و به
یاد آورده که «از زمان هخامنشیان تاکنون هیچکس به پرچم ایران چنین اهانتی نکرده
بود!» به استنباط ما بعضیها برای تداوم
تاراج و سرکوب یکصدسالة ملت ایران توسط آنگلوساکسونها و رعایای اروپائیشان، بر محور «هخامنشیان» با یکدیگر به تفاهم رسیدهاند!
از اینرو همزمان با درافشانیهای آخوند علمالهدی، آخوند دستغیب، یکی از پشمالدینهای نابغة حکومت «مسجد ـ روسپیخانه»، ریشة ناآرامیهای اخیر و به طور کلی دلیل اوضاع
نابسامان کشور را کشف فرمودند! شیخ پشمالدین
نابغه به این مناسبت یک بیانیه هم صدورید و توضیح داد که «شکاف» میان اکثریت مردم
و مسئولان رده بالا باعث شده «مردم به سوی
بیدینی و فحشاء و منکرات کشیده شوند، یا
از کشور بگریزند»:
«[...] شکاف بین مسؤولان ردهبالا و اکثریت مردم [...] موجب شده آنها به
سوی بیدینی و یا گریز از وطن و یا فحشا و منکرات و یا اعتیاد کشیده شوند[...]»
منبع: پیکنت،
مورخ 6 ژانویه 2018
به احتمال
زیاد، این «شکاف» همان است که در انشاء
دبستانی نیکی هیلی «مانع رسیدن صدای مردم به مسئولان شده!» نیازی
نیست که بگوئیم بوق «مردمی» ساواک با آغوش باز از
خودارضائی سیاسی شیخ پشمالدین استقبال کرد:
«[...] اگر
امثال آیتالله صانعی و آیتالله دستغیب و چند آیتالله مغضوب دیگر در جمهوری
اسلامی نبودند، مردم فاتحه روحانیون و
مداحان را با هم خوانده بودند[...]»
همان منبع
آری، این «بوق» درست میگوید! چه خوب شد که این پشمالدینها «مغضوب» شدند؛ وجود
پلیدشان مانعی است در برابر لائیسیته و استقرار دمکراسی در ایران و از فروپاشی
ارکان حکومت «مسجد ـ روسپیخانه» جلوگیری میکند! به ویژه
که پس از بکسوباد مقام معظم در سربالائی تظاهرات اخیر، رئیسجمهور فرانسه هم نتوانست دستی به سروگوش
حسن روحانی بکشد، و از «دمکراسی دقیق»
ایشان حمایت کند!
در تاریخ 2
ژانویه سالجاری، همزمان با افشای روابط نفتی جمکران و اسرائیل، حسن روحانی شیونکنان به دامان امانوئل ماکرون
پناه برده، ضمن «تعیین تکلیف» برای رئیس جمهور فرانسه، وی را در جریان «دمکراسی دقیق» جمکران قرار داد!
بله «دمکراسی دقیق» هم مانند «جمهوری ایرانی، دمکراسی
دینی، جمهوری اسلامی و ...» از جمله
فضولاتی است که فقط در چاهک محفل روتچیلد تولید میشود. به یاد داشته باشیم، در این
«چاهک توحیدی»، مادیت و مادیات نفی میشود، و مرز
مفاهیم متضاد در هم میشکند. همة مفاهیم
مطلق همچون «جمهور، دمکراسی، حقوق بشر و...» با انواع آویزههای ابلهپسند و
دهانپرکن ـ بومی، دینی، قومی و ارزشی ـ تحریف
و مخدوش و پوچ میشود و محتوی خود را از دست میدهد. به
عنوان مثال در «دمکراسی دقیق»، عبارتی که
از چاهک روتچیلد بر زبان رئیس دولت جمکران جاری شده، دهها منهیات وجود دارد که مسلماً در تماس
تلفنی بین روحانی و ماکرون از آنها سخن به میان نیامده.
به طور مثال در این دمکراسی دقیق مدارس مختلط و «میهمانی
مختلط» ممنوع است؛ تولید کنندة داخلی از
خوراک و پوشاک گرفته تا میز و مبل و صندلی،
با تلاش بیوقفة «دولت» ورشکست میشود، تا راه واردات و گسترش «شبکة دلالی» هموارتر
شود. در این «دمکراسی دقیق» کارگرانی که
حقوق خود را مطالبه میکنند اگر مانند دوران هویدا تیرباران نشوند، باتوم میخورند، اخراج میشوند و به زندان میافتند!
حقوق کارمندان پرداخت نمیشود و مأموران
انتظامی بجای حفظ نظم و امنیت افراد و جامعه،
برای مردم ایجاد مزاحمت میکنند.
در این «دمکراسی دقیق» هر ایرانی که بخواهد زندگی انسانی داشته باشد، «دشمن نظام» به شمار میرود! همه میباید
تحت قیمومت آخوند باشند؛ به آخوند زیردم
دریده باج بدهند، خنزرپنزرهای وارداتی از
حوزة «یورو ـ دلار» مصرف کنند، رسمیت
پدوفیلی و تعدد زوجات و حجاب و سنگسار و قصاص را بپذیرند، سوء استفادة مالی آخوند و قوم و قبیلهاش را
ببینند و دم نزنند، چرا که، ایرانیاند و الزاماً باید به تحجر اسلام و
توحش آخوند و ارباباناش احترام بگذارند!
برای نسلی که
طی آخرین سالهای آریامهریسم، تحولات
اجتماعی و سیاسی را با دقت دنبال کرده،
شناخت مسائل امروز حکومت جمکرانی آنقدرها مشکل نیست؛ رژیم ملائی دقیقاً پای در مسیر آریامهر
گذارده. در نتیجه، دکان شیعیمسلکی نیز همچون آریامهریها، تمامی تلاش خود را به خرج خواهد داد تا در
برخوردهای اولیه با معضلات فعلی کشور،
واقعیات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی
را به حاشیه براند. این رژیم همچون
همزادان گذشتهاش فراگرفته که ایران و ایرانی «مشکل اصلی» اوست. دلیل
نیز روشن است، به او یاد دادهاند که میتوان
ایرانی را به راحتی سرکوب و مقهور و «مطیع» کرد.
خلاصه بگوئیم، رژیم دستنشانده، وضعیت شاگرد کودنی را دارد که جدول ضرب «سیاسی»
را فرا نگرفته؛ برای این نوع رژیم، «مشکل» همیشه از خارج میآید، در
نتیجه بکلی فراموش میکند که نهایت امر میباید در داخل، و در زمان حال «حکومت» کند و مسائل جامعه را با
در نظر گرفتن واقعیت در زمان و مکان مشخص حل کند!
در این حکومت
نخست با عوامل «خرفت» برخورد میکنیم که هیچگاه از خود نخواهند پرسید چرا «مشکل»
از خارج باید بیاید؟ چرا رژیم، همچون دوران آریامهر نگران توطئهگرانی است که
از آنسوی مرزها ـ آنروزها مقصود اتحاد شوروی بود ـ به ایران آمدهاند! و چرا در دوران خمینی، همین رژیم نگران توطئة آمریکاست؟ اینان هیچگاه به این صرافت نمیافتند که اگر
«مشکل» از خارج میآید، به این دلیل است
که «قدرت عملیاتی» هم از خارج آمده.
اینان فرانگرفتهاند که رژیم،
جامعه را در رابطة بدهبستان مداوم با قدرتهای خارجی درگیر کرده، و لحظهای که این بدهبستان کارآئیاش را از
دست بدهد، رژیم فلج میشود. بر اساس «جدول ضرب» سیاسی «خرفتهای» این نوع
رژیم، همیشه میتوان مسائل را با طرحهای
سادهلوحانه و جابجائی چند مهره؛ با افشاگری
در مورد چند عامل منفور و شناخته شده؛ و
با تهدید و تشویق چند گروه درون رژیمی «حل» کرد!
به عبارت سادهتر، با چند مانور
کودکستانی میتوان واقعیتها و رخدادها را پاک کرد و از یاد برد که رژیم از کجا
آمده و به کجا رفته؟ «خرفتها» خاصیت
دیگری هم دارند، نبود آلترناتیو معتبر
سیاسی در جامعه را نتیجة سیاستهای خردمندانة خویش «تحلیل» میکنند.
ولی در دکان
رژیم فقط «خرفتها» ننشستهاند؛ چند سر
«عالم» هم داریم! هر چند همینجا صادقانه
بگوئیم، «عالمان» این رژیمها از «خرفتها»
به مراتب خرفتترند. اینان در رژیمی که
محصول برنامهریزیهای استعماری است و از خود هیچ اختیار و استقلالی ندارد، به دنبال «اصلاح» امورند! بله،
در رژیمی که سراپا در خدمت خارجی است و با کوچکترین تغییر سیاستهای جهانی، سر عوامل و سردمداراناش در برابر حریفان بینالمللی
به قمار گذارده خواهد شد، اینان نقش
مصلحان و دانایان و عقلا را ایفا میکنند. در برابر این سیاهی لشکر، یک اوپوزیسیون هم وجود
دارد و اینجاست که قضیه شیرینتر میشود!
اوپوزیسیون در
این نوع رژیم چیست؟ مشتی علاف پرمدعا، که نه از سیاست سررشتهای دارند، و نه اصولاً از شعورکافی برای کار سیاسی
برخوردارند. «علافان» کذا معمولاً مشتی
حواریون هم زیر بالوپر گرفته و در انتظارند تا چرخة تقدیر بر وفق مرادشان بچرخد
و ارباب دستشان را گرفته بگذاردشان «سر کار!»
کارشان چیست؟ دنبالهروی از
برنامههای همان رژیم سابق، البته با رنگولعابی
متفاوت.
به طور مثال، آریامهر در شعارهایاش «ایران مدرن» میخواست، ولی بیش از آنچه به فرهنگ و هنر و ادبیات و
تئاتر و شعر و موسیقی بپردازد، لاتهای
مذهبی را پروار میکرد، تا تکفیرش کنند!
رژیم ملائی هم خیلی «صدراسلامی» است،
ولی فکر و ذکرش را داده به مسابقات جام جهانی فوتبال، و پر کردن جیب بنفشهای شمال شهری، باشد تا از فوتبالیست گرفته تا «بدحجاب» از صبح
تا شب فحشکشاش کنند. این رژیمها فحشخورشان
حسابی ملس است؛ فحش که میخورند، کیف میکنند.
برنامة سیاسی
اوپوزیسیون چیست؟ پدر آمرزیده «برنامه»
چیه؟ لاتبازی! مثلاً هر وقت آریامهر قصد هارتوپورت
داشت، جبهة ملی یا حمایت میکرد، یا تکفیر!
کسی هم نبود به این حضرات بگوید،
شما که در دوران بروبیای مصدقالسلطنه از ده سر بیشتر نبودید، سر پیاز هستید یا ته پیاز؟ به طور مثال،
وقتی انگلستان بحرین را داد به همین شیخ «مشنگ ابنالدمپائی»، جبهة ملی «مخالف» بود؛ ولی وقتی آریامهر به دستور کندی، فرمان به انقلاب سفید داد، جبهة ملی «موافق» بود! احدی هم برای اینان ارزشی قائل نبود؛ ولی «اینها» موافق و مخالف میشدند! و از شما چه پنهان در حال حاضر هم قضیه همینجور
است.
ولی زمانیکه
اربابان این رژیمها به صرافت میافتند که باید حضرات را روی تختة مردهشویخانه دراز
کرد، داستان شیرینتر میشود. بهیکباره در رژیمی که آب خوردن هم بدون
اجازة شرتهها امکانپذیر نیست، «انقلاب»
به راه میافتد. حسن و حسین، تقی و نقی،
اصغر و اکبر، خلاصه عالم و آدم میآیند
توی خیابان! فریاد فریاد که، «رژیم
باید برود!» ملت از همهجا بیخبر اول جا
میخورد؛ از خود میپرسد «چی شده، چه
خبره؟!» بعد چند تا شوتوپرت و خنگ و هالو
پیدا میشود تا بروند سرکوچه ببینند «چی شده!»
همین کافیه! کتک خورده یا کتکنخورده
برمیگردند خانه، و برای همه تعریف میکنند
که چه مبارزاتی کردهاند! در مملکتی که
همه چیز در گنداب سکون به لجن نشسته، همه
دوست دارند مثل فلانی و بهمانی «مبارزه» کنند!
پس نَنِه و بَبِه، مادر و
پدر، شوهرخواهر و عمه و خلاصه همسایة بالا
و پائین همه جمع میشوند؛ «آقا! چیشده؟ اصغری مبارزه کرده؟!» چشمتان روز بد
نبیند، دیگ حسادت همگی به جوش میآید؛ داد و فریاد،
«مگر ما نمیتوانیم مبارزه کنیم؟!»
بیاین! بیاین! اینا باید برن!
ـ خوب اینا که
برن چکار میخواهید بکنید؟
این دیگر از
آن سئوالات است که جنبة «کفر و سب نبی» پیدا میکند و بلافاصله مچت را میگیرند که
«پس تو میخوای اینا بمونن! تو با مردم نیستی! با رژیمی؟!
آهای مردم این ساواکیه، ...» بله،
بهتره از این سئوالات نکنید. اگر
هم طرف خیلی فیلسوفمسلک باشد، و یا به اصطلاح
آتش انقلاباش هنوز گُر نگرفته باشد، لطف
کرده برایتان «توضیح» خواهد داد که چه «کارها» خواهند کرد!
در همین حیثوبیث
ترقوتورق! از کوچه
صداهائی به گوش میرسد. دیگودیگبر
صغراخانم هم با صدائی مهیب بر زمین میافتد، با عجله به آشپزخانه میدوید:
ـ
صغراخانم! صغراخانم! حالتون خوبه؟
ـ آره
ننه! از دست این رژیم! حال و
حواس برای کسی نگذاشته.
فریاد همگان
به آسمان بلند میشود، «میبینید با این
زن چه کردند؟ نامسلمونا خجالت نمیکشن، دیگه کسی حق نداره از این رژیم ددمنش حمایت
بکنه، دیگه اگر کسی ... »
البته کسی از
این رژیم حمایت نمیکرد. حامی این رژیم
همان اکبرآقا شوهر صغراخانم بود که با هم رفته بودند مسجد، کوپن داده بودند و دیگ
زودپز گرفته بودند. ولی حالا که دیگ اوفتاده و ترک برداشته، و امکان گرفتن دیگ دیگری نیست، حمایت از رژیم مشکل شده:
زودپزمو شکستی،
سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن! مرگ بر دیکتاتور!
زودپزمو تو
کشتی؛ نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران! رضا شاه روحت شاد!
کشور که شاه
نداره، صغرا زودپز نداره!
زودپزمو پس
بده؛ ما آریائی هستیم، عرب نمی پرستیم!
میجنگیم، میمیریم، زودپزو پس میگیریم!
ایران وطن
ماست، کوروش پدر ماست، زودپز
هدف ماست!
دانشجو میمیرد،
زودپزو پس میگیرد!
<< بازگشت