شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۸


نبرد یا سکوت؟
...

شه‌نامه به ایرانی و ایران می‌گفت
[...]
یکروز شما در تن‌تان گوهر جان بود
یکروز شما بر سرتان تاج کیان بود
وان پرچم‌تان رایت مهر و خرد و داد
افراشته بر بام جهان بود

کروبی، «چرا» و «چگونه» موضوع «شکنجه» را مطرح می‌کند؟ دقیقاً به همان دلیل و به همان ترتیبی که موسوی موضوع «تقلب» را مطرح کرد؛ از طریق غیرقانونی! هدف کروبی همان هدفی است که موسوی دنبال می‌کرد: «عقیده‌سازی» و «سربازگیری» جهت گسترش سرکوب مردم.

این چه بساطی است، چه گشته مگر؟
مملکت از چیست، شده محتضر
موقع خدمت، همه مانند خر
جمله اطباش، به گل مانده در

حکومت اسلامی دست‌دردست اربابان کروبی قصد دارد با برپائی تجمع غیرقانونی اینبار به بهانة «دفاع از حقوق زندانیان» یک دور دیگر از سرکوب را آغاز کند. ما از هم‌وطنان می‌خواهیم برای ابتر کردن سیاست‌های سرکوب از هرگونه تجمع، حتی تجمع مجاز خودداری کنند. قانون‌شکنان حکومتی، همچنانکه در تجمع 25 خرداد شاهد بودیم با هدف سرکوب جنبش مدنی تجمع غیرمجاز به راه می‌اندازند. شاهدیم که هیچ قانونی از تحرکات اینان ممانعت نمی‌کند، ولی دست سگ‌های‌ هار استعمار را برای سرکوب ملت باز می‌گذارند.

«حاجی‌میرزا محمدرضا نامی [...] که سال‌ها در نجف درس خوانده بود [...] نیز فرصت جسته در دامن زدن به آتش آشوب با شیخ [...] همدست و همداستان گردید [...] آخوند هوسباز به جای آنکه مردم را از سر پراکند و آشوب را فرو نشاند، برای تیز گردانیدن آتش مردم چنین وانمود می‌کرد که آرزوی زیارت به سرش افتاده [...]»

احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران،‌ گفتار دوم.

می‌بینیم که آشوب‌طلبی دستاربندان حکایتی است بس قدیم! چه کسی با زیارت رفتن مخالفت می‌کند؟ هیچ‌کس! چه کسی با شکنجه موافق است؟ هیچ‌کس. دقیقاً به همین دلیل آخوندکروبی مخالف «شکنجه» از آب درآمده. کروبی پلید «شکنجة بازداشت‌شدگان» را به ابزار آشوب تبدیل کرده و می‌خواهد در برابر دفتر «ابتذال‌ملی» تجمع برپا کند. آشوب‌طلبی شیخ کروبی فقط با هدف «تخریب جنبش مدنی» صورت می‌پذیرد.

جان پسر! گوش به هر خر مکن
تجربه را باز مکرر مکن
بشنو و باور مکن

سریال موهن و مبتذلی که با انتشار نامة مهدی کروبی آغاز شده و همچنان ادامه دارد، هدف‌اش «تضعیف قانون» از طریق «تقویت نقش پدر» در جامعه است. این نمایش مهوع با ایجاد جنگ زرگری بین دو پدر «حکومتی» و «غیرحکومتی» جهت بیرون راندن «پدر جامعه» یعنی «قانون» به صحنه آورده شده. پردة اول نمایش کذا این است که «پدر غیرحکومتی»، با میانبر زدن، ‌ و بدون توسل به مجاری قانونی پیرامون یک امر مسلم در زندان‌های حکومت مقدس امام سیزدهم، یعنی «شکنجه و خشونت جنسی» جنجال و هیاهو به راه اندازد. پردة دوم، عبارت است از «انکار خشونت» توسط پدر حکومتی. وجه مشترک هر دو پدر این است که خود را «سخنگوی فرزند» می‌انگارند. پدر مخالف‌نما ادعا می‌کند «فرزند» شکنجه شده، و «پدر حکومتی»، با تکذیب شکنجة فرزند در بازداشتگاه‌ها عملاً توحش خود را انکار می‌کند‌. در حد فاصل «دو پدر» کذا یک پدر سوم هم وجود دارد، ‌ «پدر قانونی» یا قوة قضائیه که در این هیاهو «رل نعش» را ایفا می‌کند، تا از این مفر مسئولیت را به گردن «پدر چهارم» بیاندازد.

به به از این مملکت خرتوخر

پدر چهارم همان «گروه ناشناس» و غیرمسئولی است که پیشتر فرماندة نیروی انتظامی هم از آن صحبت به میان آورده بود. به یاد داریم که فرماندة نیروی انتظامی در مورد آشوب‌های اخیر گفته بود، «گروه‌های سر خود و سازمان‌یافته‌ای وجود دارند، که به هیچ نهادی وابسته نیستند و از هیچکس هم دستور نمی‌گیرند!» باری «پدر قانونی»، یعنی رئیس قوة قضائیه می‌فرمایند،‌ در بازداشتگاه‌های تحت نظارت ما چنین روش‌های ناپسندی مرسوم نیست! ولی پدر قانونی هیچ واکنشی به قانون‌شکنی «پدر مخالف‌نما» و «پدرحکومتی» نشان نمی‌دهد. قوة قضائیه نه دولت یا نیروی انتظامی را به دلیل خشونت بی‌مورد مورد بازخواست قرار می‌دهد، نه آخوند کروبی را به دلیل شایعه‌پراکنی و تشویش اذهان عمومی توبیخ می‌کند، دلیل هم روشن است: هدف از این نمایشات احقاق حقوق انسانی نیست، به هیچ عنوان. هدف پایمال کردن حقوق انسانی در کوی و برزن است.

همچنانکه گفتیم حکومت اسلامی، یک حکومت غیرقانونی است که در خیابان تشکیل شده. این حکومت همچون روسپی‌ها «موجودیت خیابانی» و غیررسمی و قانون‌شکنانه دارد. همچنانکه روسپی برای گذران زندگی ناچار از خودنمائی در کوی و برزن است حکومت اسلامی هم تداوم خود را به طرق مختلف در ملاءعام تضمین می‌کند. پس طبیعی است که همة مسائل این حکومت خارج از «چارچوب قانون» و در ملاءعام «حل و فصل» شود. پیشتر همین حکومت برای تداوم خود اراذل و اوباش را تحت عنوان «مردم» به خیابان‌ها می‌ریخت، امروز اراذل و اوباش به رهبری آخوند کروبی به رسانه‌ها هجوم آورده‌ و عربده‌جوئی می‌کنند.

می‌دانیم که «انتشار» خبر شکنجه و به ویژه خبر تجاوز به افراد در رسانه‌ها بدون رضایت آنان نمی‌باید صورت پذیرد. از سوی دیگر، شکایت از تجاوز جنسی در زندان از طرف زندانی مطرح می‌شود و می‌باید به اثبات برسد. در غیر اینصورت زندانی ادعا می‌کند مورد تجاوز قرار گرفته و زندانبان هم انکار خواهد کرد؛ حرف زندانی است در برابر زندانبان! منطقاً قاضی اظهارات وکیل مدافع شکنجه‌گر را بیشتر مورد تأئید قرار می‌دهد. مگر اینکه شاکی بتواند اظهارات خود را با تکیه بر شواهد و شهادت‌های دیگران مستند کند. در هر حال بحث ما این نیست که آخوند کروبی «چه می‌گوید»، بحث ما این است که آخوند کروبی «چرا و چگونه» می‌گوید؟ همه می‌دانند که در حکومت اسلامی حتی خارج از زندان شکنجه «واجب شرعی» است. مگر خارج از زندان‌های این حکومت دست نشانده از سی سال پیش تا امروز چه ‌گذشته؟

شب زندان ما را تا نبیند کس نه بتواند
ز حال ما در اندیشه کشد نقشی ز شایان‌اش

ما که برخلاف حسین باستانی، ده‌ساله نیستیم و از زیر بته هم بیرون نیامده‌ایم، خاطرات فراوانی از بیرون زندان‌های حکومت اسلامی داریم، به ویژه در دوران حیات امام روشن ضمیر و البته پیش از کودتا برای عزل بنی‌صدر. هدف اربابان حکومت اسلامی از ابتدا ارعاب مردم، و به ویژه جوانان بود، خصوصاً کسانی که «عضو گله» نبودند. کمیته‌های حکومت اسلامی که پس از کودتای 22 بهمن تحت نظارت شهربانی فعال بودند، در خیابان برای مردم ایجاد مزاحمت می‌کردند، تا آنان را به خانه‌نشینی تشویق کنند. همزمان همین کمیته‌ها بدون حکم دادستانی گاه‌وبیگاه به خانه‌های‌ مردم می‌ریختند و همه جا را زیر و رو می‌کردند تا «مدرک جرم» به دست آورند.

مدرک جرم را هم خودشان تعیین می‌کردند: شطرنج و تخته‌نرد عتیقه، کارت‌های بازی «آس»،‌ کتاب‌های خطی، و از همه مهمتر آلبوم عکس‌های خانوادگی بود که ثابت می‌کرد شما «ضدانقلاب» هستید. چون پیش از ظهور خردجال از نوفل لوشاتو، لباس‌های «نامناسب» برتن می‌کردید و در میهمانی‌های «طاغوت» حضور داشتید یا با «مایو» در دریای خزر شنا می‌کردید و خلاصه همین کافی بود که شما را به عنوان «ضد انقلاب» شناسائی کرده و مزاحمت دائم برایتان فراهم آورند. البته ما «ضدانقلاب» بودیم، هنوز هم هستیم و انقلاب خردجال را «کودتای سازمان ناتو» می‌دانیم. در هر حال هدف از این تحرکات این بود که به ما تفهیم کنند، نه در خیابان و نه در خانه از «امنیت» برخوردار نخواهیم بود و سگ‌های‌ هارالله در کمال «استقلال» و «آزادی» می‌توانند ما را با «جمهوری اسلامی» آشنا کنند.

حکایت دبیرستان‌ها پس از ظهور خردجال را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم. باری یکی از همین روزهای شیرین انقلاب پرشکوه بود که از قضای روزگار به افتخار حضور در کمیته نیز نائل شدیم چرا که برادران به ما «مشکوک» شده بودند. البته هیچ کار خلاف قانونی انجام نداده بودیم بجز تنها قدم زدن در حوالی خانه! اما وقتی برادران به شما «مشکوک» می‌شوند جای بحث و گفتگو نیست. در هر حال به ما توصیه کرده بودند، هرگز در برابر بازجو ابراز وجود نکنیم و مؤدب باشیم. همچنانکه پیشتر هم گفتیم بازجو تلاش می‌کند شما را در کوتاه‌ترین مدت برای پاسخگوئی و اعتراف آماده کند. وقتی شما را به «جرم» قدم زدن بازداشت می‌کنند، فقط برای ترساندن شماست.

اتفاقاً ما هم حسابی ترسیده بودیم، چون می‌دانستیم در برابر یک جانور وحشی نشسته‌ایم که منتظر فرصت برای قدرت‌نمائی است. ولی این فرصت فراهم نیامد به دو دلیل. نخست اینکه بازجوی محترم خیلی خوش‌زبان و شیرین بیان از آب درآمدند، دیگر اینکه در پاسخ به پرسش‌های‌شان بجز عطسه‌های متوالی و «ببخشید»، هیچ دریافت نکردند. البته چشمشان کور! خودشان کاپشن ارتش آمریکا بتن داشتند و ما را با لباس تابستانی در سردخانه گذاشته بودند تا از سرما بلرزیم و دندان‌های‌مان به هم بخورد شاید که «اعتراض» کنیم، و حضرت بازجو بهانه‌ای برای بازداشت موقت بیابند.

ولی از آنجا که ما بسیار مؤدب و با نزاکت بودیم، علیرغم سرمای شدید و بازداشت بدون دلیل اعتراض نکردیم. و حضرت بازجو ضمن نقل حدیث و روایات به ما نصیحت کردند که همیشه شانس نمی‌آورید، اینبار خداوند رحم کرد که برادران شما را دیدند چون «تنها قدم زدن» می‌تواند خیلی خطرناک هم باشد، «گرگ» فراوان است و از این مزخرفات که خاله شلخته‌ها و کنیزکان برای دختران خود تعریف می‌کنند تا آن‌ها بپذیرند فقط در خانه و یا در پناه یک مرد از «امنیت» برخوردار می‌شوند. در هر حال حضرت بازجو حق داشتند، «بند‌گان خوب» خداوند به ویژه اگر مذکر نباشند، جای‌شان در خانه است نه در خیابان.

این هم نوعی شکنجة نرم بود که در خارج از زندان به همة افرادی که ظاهرشان «ضد انقلاب» بود تحمیل می‌شد. این مختصر را گفتیم تا روشن شود وقتی افراد عادی خارج از زندان از هیچ حق و حقوقی برخوردار نیستند و امنیت ندارند، به طریق‌ اولی «زندانی» فاقد هرگونه حق و حقوقی خواهد بود. البته در اینجا منظور «زندانیان تزئینی» حکومت نیست که حق و حقوق‌شان در زندان از افراد عادی هم بیشتر است. حال بازگردیم به پرسشی که در بالا مطرح کردیم، کروبی «چرا» و «چگونه» موضوع «شکنجه» را مطرح می‌کند؟ دقیقاً به همان دلیل و به همان ترتیبی که موسوی موضوع «تقلب» را مطرح کرد. اینان می‌کوشند با جاروجنجال پیرامون دانسته‌های این حکومت توحش: شکنجه، تقلب، و ... خود را مدافع حقوق مردم جلوه دهند. حال آنکه دفاع از حقوق انسانی مردم، هرگز از طریق قانون‌شکنی و آشوب امکانپذیر نبوده و نخواهد بود.

خوشا ایام چنگیزی و آن اوضاع خونریزی
که گر خون‌ریزی‌اش بد شیوه، بد خونریزی عنوان‌اش
نک از چنگیز صد بدتر کنند این مردم خودسر
که پوشند از تمدن، جامة الفاظ الوان‌اش

اگر به واکنش گروه میرحسین موسوی، نعلین‌ها و مقامات رسمی حکومت جمکران بنگریم خواهیم دید که هدف واقعی از انتشار نامة شیخ کروبی، ارعاب مردم، گسترش ابتذال، خشونت یا بهتر بگوئیم «تخریب انسان» است. «تخریب انسان» چگونه صورت می پذیرد؟ از طریق «تقویت نقش پدر»، «پدر خیرخواه» و «پدر خشن»، آنهم با توسل به قانون شکنی. پدر خیرخواه با نقض آشکار قانون، شما را به «اعتراض غیرقانونی» به «تقلب» فرا می‌خواند. چه کسی «تقلب» را تائید می‌کند؟ هیچکس. پس همه باید به تقلب اعتراض کنند! بله همه باید به تقلب اعتراض کنند، ولی چگونه؟ از مجاری قانونی. موسوی چنین کاری کرد؟ خیر! نتیجة این عمل موسوی پلید چه شد؟ قتل و بازداشت مردمی که به تقلب اعتراض داشتند. کسی برای موسوی ایجاد مزاحمت کرد؟ هرگز! در مورد جنجال کروبی هم شرایط مشابه است.

چه کسی با شکنجه موافق است؟ هیچکس. اعتراض به شکنجه لازم است؟ بعله! پس برای اعتراض به شکنجه پشت سر کسی بایستید، که به عنوان مسئول بنیاد شهید، در این بنیاد زندان خصوصی به راه انداخته بود و خانوادة شهدا را زندانی کرده بود. این موضوع در مناظره‌های انتخاباتی جمکران هم مطرح شد و آخوند کروبی هیچ پاسخی برای رفع اتهام از خود نداشت. به عبارت دیگر اسناد و شواهد جنایات این شیخ منفور موجود است ولی هیچیک از خانوادة معلولین و جان‌باختگان جنگ نمی‌توانند از او شاکی شوند، چون قوة قضائیة حکومت توحش خود شریک جنایت است. کروبی جنایتکار امروز مدعی دفاع از حقوق مردم هم شده. این توهین بزرگی است به ملت ایران که مزدوران بیگانه و جنایتکارانی که طی سه‌دهه به سرکوب ایرانیان اشتغال داشتند امروز در داخل و خارج مرزها در جایگاه مدافع حقوق مردم بنشینند.

خود این مهد اذیت را و رسم بربریت را
به قرن بیستم هرگز نبینی جز در ایران‌اش
[...]
همه خاموش و افسرده، تو گو یک انجمن مرده
به مغز هر یکی جنگ، از دو سو «اندیشه» میدان‌اش

ولی از این توهین بزرگتر، برخورد هنرمندان ایرانی است با وقایع اخیر. از کاریکاتوریست تا خواننده و فیلمساز، همه «قهر» کرده‌اند. عجیب است! اینان بجای اینکه «برای مردم» فعالیت‌شان را گسترش دهند،‌ در جایگاه وزارت ارشاد حکومت قرار گرفته، بهتر از «ممیزان» خود را سانسور می‌کنند!

فکنده روح در بحران، از این غوغا در آن میدان
امید زندگانی یک‌سوی و یک‌سو بیم پایان‌اش
طبیعت اندرین تاریک صحنه، مر مرا همچون
چراغی منطقی آورد تا سازد چراغان‌اش

سانسور چیست؟ «تحمیل سکوت بر انسان»، تحمیل سکوت بر هنرمند، ممانعت از فعالیت هنری، فرهنگی و ... و ممانعت از هر فعالیتی که به بالندگی و شکوفائی جامعه کمک کند. این هدف غائی سازمان منفور تبلیغات اسلامی، «ساتاس» است. چه پیش آمده که هنرمندان و اهل قلم بجای مبارزه با سرکوب و «سکوت استعماری» خود در مسیر سکوت گام برمی‌‌دارند؟ به این می‌گویند برداشت واژگونه از روند مبارزات مدنی. امروز هنگام سکوت نیست.

می‌دید وطن را، سراپا همه درد است
می‌دید که خون در رگ مردم
افسرده و سرد است
آتشکده‌ها خالی و خاموش
آزادی دربند
لبخند فراموش
بیگانه نشسته است بر اورنگ
از ریشه دگرگون شده فرهنگ
می‌گفت که «هنگام نبرد است»

سکوت شما زمینة مناسب را برای جنجال آشوب‌طلبان نظیر کروبی و موسوی فراهم می‌آورد. امروز وقت برپائی کنسرت‌های رایگان برای مردم دل‌شکستة ایران است. مردم را به چنگ ‌کفتاران آشوب‌طلب رها نکنید. سکوت هنرمند، «سکوت انسان» است در برابر ددمنشی دژخیمان و جنجال جنایتکاران حکومت. سکوت شما، کشور را به جولانگاه مزدوران بیگانه تبدیل می‌کند. سکوت انسان، نشان مرگ است. سکوت هنرمند، نشان از هم‌سوئی با حکومت مرگ محور و پدرپرست دارد. حکومتی که هدف‌اش تحمیل سکوت برانسان‌هاست. این سکوت بی‌هنگام همبستگی با مرگ‌پرستان است؛ این سکوت تهدید و تضعیف جنبش مدنی است. جنبش مدنی روی به زندگی دارد. اینک زمان سکوت هنرمندان نیست، سکوت خود را باید در راه اهداف والای «ملت ایران» بشکنید.

شه‌نامه به آن مردم خودباخته می‌گفت
یکروز شما بر سرتان تاج کیان بود
[...]
بار دگر آنگونه توانمند توان بود
(فریدون مشیری، میرزادة عشقی)


...

جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۸


کتاب آزادی!
...
وطن! به خاک تو سوگند عشق ما پاک است
اگرچه سینة ما در غم تو صد چاک است
بگو به دیومنش دشمن‌ات، که ای ناپاک!
هنوز کاوه و آرش بسی در این خاک است

تصویر فوق، پرچم با نشان «شیروخورشید زرین» است، پرچم رسمی کشورمان پس از صدور فرمان مشروطه. این پرچم همچنانکه گفتیم یادآور آرمان‌های مشروطه و مبارزات مشروطه خواهان ایران است. آرمان‌هائی که به دلیل خیانت ایرانی‌نمایان، به دلیل تقابل و سپس تفاهم روسیه و انگلستان هرگز تحقق نیافت، و نهایتاً کودتای کلنل آیرون‌ساید آن را به حالت «تعلیق» درآورد.

سکولاریسم، اگر خارج از چارچوب «انسان‌محور» اعلامیة‌جهانی حقوق‌بشر قرارگیرد به سرعت به دیکتاتوری تبدیل خواهد شد. به عبارت دیگر «جدائی دین از سیاست»، برای دستیابی به دمکراسی «لازم» است، ولی به هیچ عنوان «کافی» نیست.

پیش از ادامة مطلب لازم است به «سانسور در اینترنت» توسط گاوچران‌ها اشارة مختصری داشته باشیم. سایت «فتوباکت»، کاریکاتورهای وبلاگ ناهید رکسان پیرامون «زندان ابوغریب»، ارتباط نفت با حجاب، و کاریکاتورهائی که بر ضدنازیسم و کوکلوکس‌کلان‌ها بوده از روی شبکه حذف کرده! از این پس هیچ تصویری در این سایت گذارده نخواهد شد. این را گفتیم تا روشن شود سیاست یهودستیزی و اسلام‌پرستی در واقع سیاست حزب منفور «دمکرات» آمریکاست و سانسور در اینترنت از آغاز ریاست جمهوری اوباما شدت گرفته.

برکناری رئیس آژانس انرژی اتمی چین را به گورکن‌ها، ‌ علی‌اکبر اعتماد و شرکت «آره‌وا» از صمیم قلب تسلیت می‌گوئیم، و امیدواریم غم اول‌شان باشد! همچنانکه گفتیم، آشوب‌های اخیر ریشه در مسائل پیش‌پاافتادة اقتصادی و «مادی»‌دارد. دعوا بین دو گروه از آب‌منگل‌هاست که یکی جیره‌خوار سنتی شرکت نفتی توتال و دیگری، پادوی چین و فرانسه برای تجهیز ایران به سلاح اتمی است. برکناری آقازاده، نخستین گام برای ابتر کردن این برنامه بود، و همچنانکه شاهدیم ادامة این شکست به پکن هم رسید. ناله و زاری و شیون «کارشناس» همه فن‌حریف «رادیو فرانسه» پیرامون «عدم صلاحیت» متخصصین ایرانی و خطر ایجاد نیروگاه هسته‌ای در ایران، ریشه در همین «مسائل» دارد. اکنون به دلائل واقعی «تأخیر» در راه اندازی نیروگاه بوشهر پی می‌بریم.

هنوز ترکش میهن ذخیره دارد تیر
هنوز خطة ایران به بیشه دارد شیر
هنوز هست فرانک، که آرد افریدون
هنوز هست نژادی که برکشد شمشیر

گورکن‌ها در تداوم مزدوری برای غرب می‌خواستند از طریق چین و با کمک فرانسه ایران را به «پاکستان دوم» تبدیل کنند. تا زمانیکه امید تجهیز ایران به سلاح هسته‌ای وجود داشت رادیو فرانسه «صلاحیت» متخصصین ایرانی را به زیر سئوال نمی‌برد، اژه‌ای وزیر اطلاعات بود، کلوتیلد رایس هم، از آنجا که از قضای روزگار پرستار فارسی زبان داشت، فارسی بلد بود و در سن 24 سالگی در دانشگاه «تدریس» می‌کرد! و باز هم از قضای روزگار، پدرش «کارمند» عالیرتبة سازمان انرژی اتمی فرانسه بود و خلاصه قبیلة «رایس» به کنار، همزمانی چند «از قضای روزگار» نیز حتماً از قضای روزگار است! یادآور شویم ریشة نام قبیلة «رایس» ژرمانیک است، و برحسب محل اقامت اعضاء آن به صور متفاوت نوشته می‌شود. پرونده‌شان هم در دست قاضی «صلواتی» است! خلاصه بگوئیم فکر بد نکنید، ‌فکرتان را هم خسته نکنید. نگاهی به عراق و افغانستان بیاندازید، «حسن‌نیت» اعضای سازمان ناتو را به چشم می‌بینید: تاراج، سرکوب و کشتار. پس گزارشگران انسان‌دوست سازمان ملل! بجای سرازیر کردن اشک تمساح برای ایرانیان و رد گم کردن،‌ بهتر است سری به زندان‌های عراق، افغانستان، عربستان و دیگر مراکز «تفریح» آنگلوساکسون‌ها بزنید.

دریده پهلوی ما دشنة پدر، آری
به خون خویش بغلطیده بس پسر، آری
هزار خرمن آتش ز حیله برپا شد،
سیاوش دل ما می‌کند گذر، آری

همچنین از «کارمندان» بسیار «شریف» آکادمی‌های ینگه‌دنیا و شرکای اروپائی‌شان که همچون الی ویزل، ‌ در «خماری جنگ» دهن‌دره می‌کنند و جهت اعتراض به سفر احمدی‌نژاد به نیویورک دست به «گله‌سازی» زده‌اند، می‌پرسیم در دوران ریاست «جمهوری» علی خامنه‌ای خواب بودید یا نشئة جنگ؟ مسلماً نشئة جنگ بودید. روزی که علی خامنه‌ای در نیویورک از «لیموزین» کذا پیاده شد، هیچیک از اعضای گروه‌های به اصطلاح مخالف و هیچیک از فعالان به اصطلاح «فرهنگی»‌ برای اعتراض به این حکومت سفاک بیانیه صادر نکرده بود. لوطی و عنترهای پنتاگون هم اصلاً نمی‌دانستند جوانان ایران در دو جبهه به مسلخ فرستاده می‌شوند، در جبهة «راه قدس از کربلا می‌گذرد» و در زندان‌ها. کسی از سرکوب روزانة مردم ایران توسط گشت‌های «یازهرمارالله» خبر نداشت. چرا؟ چون هنوز «برنار مدوف» از پرداخت سودسهام الی‌ویزل، سپیلبرگ و هم قبیله‌ای‌های‌شان عاجز نمانده بود. و خلاصه احدی در «انتخاب» علی‌خامنه‌ای با 90 درصد آراء تردید نداشت، چرا که خمینی «امام» بود، میرحسین موسوی نخست وزیر، و جنگ با عراق می‌بایست ادامه یابد. در نتیجه ایام به کام کفتاران بود.

خامنه‌ای در سازمان ملل، مطالبات اربابان‌اش را به عنوان «خواست مردم» ایران مطرح کرده گفت، «ما در راه خدا انقلاب کردیم و...» و خلاصه سیاست‌مان عین دیانت‌مان است! به عبارت دیگر، «اقتصاد مال خر است.» به همین دلیل امروز ژنرال محسن رضائی، نامزد «خوش‌تیپ» انتخابات آب‌منگل‌ها که دکترای اقتصاد هم دارند، فرموده‌اند، ‌ سیاست باید از اقتصاد تفکیک شود!

به گزارش نووستی، مورخ 23 مردادماه سال‌جاری، ‌ به نقل از مهرنیوز، محسن رضائی از یکماه پیش جمعی از حقوقدانان را مسئول پیگیری «مراجعات مردمی» در مورد بازداشت‌شدگان «بی‌گناه» کرده، و تاکنون تعدادی از افراد هم آزاد شده‌اند!
می‌دانیم که در حکومت اسلامی جرم وجود ندارد، بلکه شما را به دلیل «گناهان‌تان» دستگیر و مجازات می‌کنند. و بزرگترین «گناه» در حکومت توحش جمکران، «انسان بودن» است. اگر چنین جرم سنگینی مرتکب شده‌اید، از چنگال‌ خون آلود و «عیسوی» محسن‌آقا و گروه حقوقدانان‌شان برای شما هیچ کاری بر نمی‌آید. ولی اصل مسئله بازداشت‌شدگان نیست، اصل «اقتصاد» است که دو جناح آب‌منگل‌ها را به جان یکدیگر انداخته و خلاصه دعوا بر سر تقسیم وزارتخانه‌هاست. مهرنیوز از فیلد مارشال رضائی پرسیده، کابینة احمدی‌نژاد ائتلافی خواهد بود؟ دکتر رضائی فرموده‌اند، اقتصاد نباید در سیاست وارد شود! محسن‌آقا در جایگاه «مورخ» و «پیشگو» توضیح داده‌اند، طی سدة اخیر ده‌ها «حادثه» پیش آمده که در آینده نیز پیش خواهد آمد، بنابراین باید کشور را به صورتی اداره کنیم که حوادث سیاسی وارد مباحث اقتصادی نشود!

بله! از آنجا که به گفتة امام روشن‌ضمیر موسوی، اقتصاد مال خر است، کشور را باید به گونه‌ای اداره کنند که حوادث سیاسی فقط وارد «مباحث دینی» شود که آنهم «معنوی» و کشکی است. و همچنانکه طی دو ماه اخیر شاهد بودیم ده‌ها نعلین در مسائل سیاسی دخالت کردند، فتوی دادند و دم جبناندند،‌ تا منافع ارباب حفظ شود. ولی در انعقاد قراردادهای خفت‌بار نفتی با دولت چین و برنامة واردات قاچاق از امارات هیچ وقفه‌ای پیش نیامد، چرا که عرصة اقتصادی از عرصة سیاسی «تفکیک» شده تا مشتی نعلین خودفروخته پس از دریافت حق‌وحساب صرفاً برای «قانون‌شکنی» در کنار مردم قرار گیرند:

«باید در کشورمان مسائل سیاسی از اقتصادی تفکیک شود[...]»

باید از این اقتصاددان چاه جمکران بپرسیم اقتصاد را چگونه می‌شود از سیاست تفکیک کرد، زمانیکه «چارچوب سیاست» را اقتصاد تشکیل می‌دهد؟ جدائی سیاست از اقتصاد به معنای فروپاشی چارچوب سیاست است. سیاست اگر با اقتصاد پیوند نداشته باشد، همان «هیچ‌وپوچی» است که طی سدة اخیر بر ملت ایران اعمال شده: جنجال پیرامون منافع ملی، برای حفظ منافع استعمار.

شاهدیم که در خارج از ایران نیز مخالف‌نمایان صادراتی پیرو همین شیوة استعماری‌اند. به محض اینکه جنجال رسانه‌ای آغاز می‌شود، اوپوزیسیون نیز مانند نعلین‌ها برای مخالفت با «شاه» در کنار مردم قرار می‌گیرد. شاه کیست؟ در ذهن علیل عنترهای ریچاردپرل، خامنه‌ای «سلطان» است. در تبلیغات گوساله‌پسند اربابان حکومت اسلامی نیز «نظام شاهنشاهی» دین‌ستیز خوانده می‌شود! همچنانکه در وبلاگ «اجنبی مآبی» گفتیم شیوخ جمکران برای تداوم دور باطل حکومت «شیخ‌وشاه»، و بازارگرمی برای سلطنت از طریق «واژگون نمائی» در کمال حماقت ادعا می‌کنند، سلطنت مخالف «دین» است!

البته این ادعای ابلهانه در واقع تکرار مزخرفات «فوکویاما» است که عنوان می‌کند «دین» ضد استبداد است! حال آنکه دین به عنوان بنیاد سلطة‌ الهی بر انسان نه تنها ضداستبداد نیست که طی تاریخ مهم‌ترین بنیاد حامی استبداد بوده، و در کشورهای تحت ستم بهترین نقاب برای چپاول استعمار به شمار می‌رود.

همچنانکه شاهدیم،‌ گورکن‌ها تلاش دارند فاشیست‌های پیرو خط امام از قماش موسوی را نیز «سکولار» جلوه دهند! اربابان آب‌منگل‌ها قیاس به نفس کرده، ما را ابله می‌انگارند. جریان از این قرار است که حکومت اسلامی و اوپوزیسیون ساختگی‌اش در داخل و خارج مرزها برای تحریف مطالبات صدرمشروطه می‌کوشند به دور باطل حکومت شیخ‌وشاه تداوم بخشند. پیشتر نیز گفتیم حنازرچوبه، رسانة رسمی این حکومت برای ارائة چهرة دلپذیر از محمدخاتمی و اکبربهرمانی، آنان را مورد تأئید رضا پهلوی قلمداد می‌کند، و خلاصه آخوندهای «درباری آینده» را به ملت ایران معرفی کرده. وقوقیه‌های امروز و سخنان نمایندگان خامنه‌ای در نهادهای سرکوب همه و همه در راستای همین پروپاگاند مضحک و ابلهانه تنظیم شده.

در این راستا، جیره خواران شرکت «توتال» هم نقش «ضداستبداد» ایفا می‌کنند. شیخ کروبی ادعا کرده 20 سال است از حقوق بشر دفاع می‌کند. این شیخ پلید و مزور می‌پندارد، سه دهه شکنجه و آدمکشی در ایران را می‌تواند با قانون‌شکنی و جنجال پیرامون شکنجة بازداشت‌شدگان پس از آشوب‌های اخیر لاپوشانی کرده و در جایگاه مدافع حقوق بشر هم بنشیند. همچنانکه گفتیم این بساط به دلیل بلاهت مشاوران‌اش ایجاد شده که آشوب و جنجال را با فعالیت سیاسی اشتباه گرفته‌اند.

تاریخ معاصر ایران شاهدی است براین مدعا که استعمار همواره با توسل به دستاربندان «قانون‌شکنی» کرده، آشوب و بحران به راه انداخته تا اینان را به دروغ ضد «استبداد سلطنت» جلوه دهد و منافع خود را حفظ کند. بدون توسل به ترکیب جادوئی «شیخ‌وشاه» اعمال چنین سیاست‌هائی امکانپذیر نمی‌بود. و اکنون که «شیخ» تضعیف شده، لازم است «شاه» به میدان بیاورند. در نتیجه نعلین‌ها از یکسو خود را مخالف «نظام شاهنشاهی‌» معرفی می‌کنند و از سوی دیگر به تأئید ضمنی کودتای کلنل آیرون‌ساید پرداخته فقط از کودتای 28 مرداد انتقاد می‌کنند! گویا پس از 28 مرداد 1332 حاکمیت ایران دین‌ستیز بوده!

مسلماً حسینة ارشاد به دلیل «دین ستیزی» حکومت مذکور به فعالیت مخرب خود ادامه می‌داد تا مزخرفات مطهری و شریعتی را به عنوان «نظریة علمی» به خورد جوانان ایران بدهد و حسین و فاطمه را به الگوی جوانان این مملکت تبدیل کند. بله اگر افلاس آنگلوساکسون‌ها همچنان ادامه یابد مسلماً بوزینه‌های سازمان سیا از شریعتی و مطهری برایمان لنین و تروتسکی می‌سازند. چون ما را در زمرة چارپایان قرار داده‌اند. پس تعجب نکنیم که وقوقیة امروز ضمن تکرار ترهات فوکویاما،‌ حکومت پس از کودتا را «سوار بر گردة مردم» بخواند:

«چرا [...] نخبگان در برابر کسانی که نظام الهی اسلامی را [به] نظام شاهنشاهی تشبیه می‌کنند ساکت‌اند[...] آمریکا با کودتای 28 مرداد، سالیان طولانی و سیاه دین‌ستیزی، اخلاق‌ستیزی و استقلال ستیزی را برگرده این مردم سوار کرد ولی سرانجام مردم[ملت] بپا خواست و رژیم دست‌نشاندة آن‌ها را بیرون کرد[...]»


بله اعضای سازمان ناتو به زبان بی‌زبانی از «مردم» می‌خواهند بازهم بپا خواسته و حکومت دست‌نشاندة آنان را بیرون کنند، و یک شاه «سکولار» طرفدار محمد خاتمی و اکبربهرمانی بجایش بنشانند. چرا که حکومت قدرقدرت نعلین‌ها نمی‌تواند مثل آنروزهای خوب دیگر جنگ‌افروزی کند، و الویت سیاسی خود را «پاک کردن» اسرائیل از نقشة جغرافیا بداند. امروز دندان‌های حکومت توحش ریخته ولی همچنان به نشخوار ترهات اربابان ادامه می‌دهد؛ مأمور است و معذور.

بهتر است به سیدمهدی‌خاموشی و آخوند احمد خاتمی بگوئیم، مردم الاغ نیستند که کسی برگرده‌شان سوار شود. الاغ کسانی هستند که مردم را با چارپایان به قیاس می‌کشند، همان دستاربندانی که جز سواری دادن به استعمار هیچ وظیفة دیگری برای خود نشناخته‌اند. اولاً کودتای 28 مرداد به همت محمد مصدق، دستاربندان و اوباش «فدائیان اسلام» میسر شد تا «اسلام» خدشه‌دار نشود و حاکمیت انگلستان بتواند باز هم جیب ما را بزند. همچنانکه طی آشوب‌های پس از «انتخابات» نیز چنین کرد. ثانیاً اربابان‌تان اینبار کور خوانده‌اند، دیگر نمی‌توانند با توسل به روسپی‌های سیاسی همچون خمینی و مهدی بازرگان در خیابان برای ملت ایران حکومت تشکیل دهند.

در نتیجه سرکار و دیگر اوباش‌الله سفارت کذا راه فرار ندارید، گام به گام در برابر ملت ایران عقب‌نشینی خواهید کرد. ما شما کفتارهای دین‌فروش را نه با یک حکومت دین‌ستیز،‌ که با حاکمیتی دمکراتیک جایگزین خواهیم کرد. پس بیهوده بر طبل شاهنشاهی و سکولاریسم نکوبید. شاهنشاهی، یک نظام فئودال و متکی بر ارزش‌های «مقدس» دین است، ‌ و هیچ ارتباطی هم با سکولاریسم ندارد. اگر کسی ریش خود را می‌زند و عبا و عمامه ندارد سکولار نیست. در ضمن سکولاریسم الزاماً ‌قرار نیست ما را به دمکراسی رهنمون شود!

مبارزان مشروطه‌ برای رهائی از زنجیر توحش احکام «شریعت» خواهان ایجاد «عدالت‌خانه» بودند، استقرار جمهوری نیز از خواسته‌های مشروطه طلبان بود. پس از خروج روسیه از ایران، نعلین‌های‌جیره‌خوار انگلستان از جمله «مدرس» هم با «جمهوری» مخالفت کردند، هم با جدائی دین از سیاست. به یاد داریم که دیانت آخوند مدرس عین سیاست‌اش شده بود، ‌ یعنی سیاست‌اش هم مانند دین‌اش توسط کارخانة رجاله پروری تعیین می‌شد.

روس‌ها پس از انقلاب اکتبر، ایران را به دست انگلستان سپردند و جیره‌خواران سفارت، برای تأمین منافع اربابان خود «دیانت‌شان عین سیاست‌شان شد» و کشورمان را به صحنة ‌آشوب و هرج و مرج تبدیل کردند، و در این مسیر مقدس به اشغال نظامی نیز تن دادند. با هر آشوب و جنجال استعماری که به بهانة دفاع از «منافع ملی» و طرفداری از «نظم نوین هیتلر» به راه افتاد، حضور استعماری در ایران تقویت شد، و «تعلیق آرمان‌های مشروطه» شدت گرفت. اوج این سیاست 8 سال جنگ استعماری بین ایران و عراق بود که دوران «درخشان» نخست وزیری میرحسین موسوی و عصرطلائی امام روشن‌ضمیرشان بود. امروز این سیاست به آخر خط رسیده. تلاش برای کودتای 22 خرداد نیز با شکست روبرو شد، در نتیجه اربابان این حکومت ناشیانه می‌کوشند از طریق «بازتولید» شرایط صدر مشروطه یک کودتای نرم را سازماندهی کنند. البته اینجا را هم کور خوانده‌اند.

سرود میهن ما شعر ناب آزادی است
کتاب برتر ایران کتاب آزادی است
(م. بادکوبه‌ای)

آرمان‌های جنبش مشروطه همچنان پا برجاست. فداکاری‌های مجاهدان صدرمشروطه فراموش نشده. وظیفة‌ هر ایرانی آزاده گام برداشتن در مسیر تحقق آرمان‌ اصلی جنبش مشروطه، یعنی «قانون بجای شریعت» است. قانون، برخلاف «شریعت» مقدس نیست، چرا که منبع الهی ندارد. قانون، برخلاف شریعت، زمان ستیز و مکان گریز نیست. قانون را انسان‌ها در مکان مشخص و با در نظر گرفتن نیازهای زمان تدوین می‌کنند. به عبارت دیگر، قانون منبع «انسانی» و «زمینی» دارد و در خدمت انسان و نیازهای مادی انسان است. و به همین دلیل است که می‌تواند «نظم» و «عدالت انسانی» را بر جامعه حاکم کند. به یاد داشته باشیم، رهائی از چنگ «احکام قضائی دین» و ایجاد «عدالت‌خانه» از مهم‌ترین مطالبات مشروطه‌خواهان بود.



...

پنجشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۸


«اجنبی‌مآبی»!
...

یکی بیرق شیر و خورشید زر
بباید شدن هادی ما، نه زر
ایا غربیان مبارک‌نژاد
شما را چرا شوم گشته نهاد؟
ایا دیودینان دون دغل
شما را چه در سر بود، ‌ زین عمل
[...]

در سال 1906 میلادی، سالی که فرمان مشروطه به امضاء مظفرالدین‌شاه رسید پرچم ایران با نشان شیروخورشید زرین به پرچم رسمی کشور تبدیل شد. این پرچم نماد تداوم هویت تاریخی ماست. این پرچم یادگار جنبش مشروطه و به ویژه یادآور رشادت و فداکاری ستارخان، سردار ملی است. پیوند آرمان‌ مشروطه خواهان با پرچم ایران ناگسستنی است. نفی و تغییر این پرچم نفی جنبش و آرمان مشروطه است. آرمان مشروطه خواهان را به یاد داشته باشیم: قانون بجای شریعت.

دست و پای گله با دست شبان‌شان بسته‌اند
خوانی اندر ملک ما، از خون خلق آرسته‌اند
گرگ‌های آنگلوساکسون بر آن بنشسته‌اند
هیئتی هم بهرشان خوان‌گسترانی می‌کنند

ما دعوت از سازمان ملل برای دخالت در امور ایران را خیانت آشکار به منافع ملی کشورمان تلقی می‌کنیم و به لوطی و عنترهای پنتاگون و آن پاسدار فقرفرهنگی گوشزد می‌کنیم بساط لات‌بازی خود را برچینند. سی سال پس از اجرای طرح نان و آبدار «جنگ زرگری و برقراری روابط پنهان» با حکومت طالبان جمکران، اتحادیة اروپا و ‌سازمان ملل پای در مسیر گاوچران‌ها می‌گذارند. ایالات متحد برنامة اشغال سفارت خود را در تهران سازمان داد تا جهت سلب مسئولیت از خود در عرصة بین‌المللی،‌ روابط پنهان با حکومت جمکران برقرار کند. امروز این شیوة مزورانه یا بهتر بگوئیم این لات‌بازی به یک اپیدمی فراگیر در غرب تبدیل شده.

تا تهیه در لندن، شد اساس جمهوری
خودسری تدارک شد، بر قیاس جمهوری
ارتجاع و استبداد، در لباس جمهوری
آمد و نمود حیله، با اساس جمهوری

لات‌بازی چیست؟ لات بازی، ‌ عبارت است از شکستن نظم و انسجام قانونی. در هم ریختن مرزهای قانونی و مرزشکنی و ... و در این راستا بر هم زدن نظم و آرامش جمع با توسل به قانون‌شکنی را لات‌بازی خوانند. در عالم معنا، مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد را «لات‌بازی معنوی» می‌خوانیم که همان شارلاتانیسم سیاسی باشد.
اگر نیک بنگریم خواهیم دید که امروز حکومت جمکران، اوپوزیسیون خودفروخته و اربابان‌اش در غرب و به ویژه سازمان ملل برای سرکوب ما ایرانیان دست در دست یکدیگر به لات‌بازی مشغول‌اند.

بسی قتل و غارت نمایند بر
مر آن مردمی را که دارند زر
سپس خویشتن هیچ نی باختند
شهیدان شهوت بسی ساختند
کجا رزمگه، خاک آنان شده
خراب ار شده، ملک ایران شده

روز گذشته، قاضی ‌مرتضوی به فارس‌نیوز فرمودند، هیچ تخفیفی به نازک افشار، کارمند سفارت فرانسه داده نشده. ایشان همچنین اظهار داشتند، سرنوشت پروندة‌ «خواهر» کلوتیلد را قاضی صلواتی تعیین خواهند کرد. و البته تردیدی نیست که پروندة ایشان با توجه به اهمیت «قبیلة» محترم‌شان که شاخک‌های‌اش را از آلمان تا ایالات متحد گسترده، مسلماً با «سلام و صلوات» بسته خواهد شد. البته از انجا که مستضعف‌نمائی و «گدائی» از احکام الهی است فرانسه هم کلوتیلد را «مستضعف» جلوه داده!

اگر اقتدار است، آنان برند
و گر افتخار است، ایشان برند
فقط پس، هوس، دونی و گمرهی
بماند بر ایرانیان تهی

در جمکران کسی چه می‌داند «رایس‌ها» کیستند، و در آمریکا و اروپا چه اهمیتی دارند؟! برای ایرانیان کلوتیلد دختر یک «کارمند» سازمان انرژی اتمی است که اتفاقاً پرستار فارسی زبان داشته و به همین دلیل فارسی صحبت می‌کند! همچنین ایرانی چه می‌داند قوانین و مقررات وزارت امور خارجة فرانسه چیست؟ پس به گفتة «رویتر»، نازک افشار آپارتمان‌اش را گرو می‌گذارد تا وثیقة کلوتیلد را پرداخت کند. خلاصه وقت گدانمائی و فداکاری و کمک و از خودگذشتگی و انسان‌دوستی ظاهری فرا رسیده. اگر چند روز دیگر «تیارت» قاضی صلواتی ادامه می‌یافت، شیرین عبادی، آخوندمنتظری و به ویژه آخوندصانعی قلک‌هایشان را خالی می‌کردند تا وثیقة کلوتیلد، این زینب غریب و بی‌کس و درماندة‌ هزاره سوم را بپردازند. بیش از این وارد جزئیات نمی‌شویم، ولی در وبلاگ «ماشین حکومتی» یک مورد از فرنگی‌های «فارسی زبان» را معرفی کرده‌ایم.

وطن گشته بی‌کس از این ناکسان
که باشد عیان هر کجا چون خسان
کجا می‌گذارند بلوا کنید
سپس غارت ملک دارا کنید

از آنجا که شب جمعه «گدائی» واجب شرعی است، گورکن‌ها هم برای نجات خود دست نیاز به سوی رضاپهلوی دراز کرده‌اند. حنازرچوبه، ‌مورخ 22 مردادماه 1388 می‌نویسد «رضاپهلوی» عملکرد خاتمی و بهرمانی را تأئید می‌کند. چه خوب! رضا پهلوی پیشتر «حماسة دوم خرداد»‌را نیز تلویحاً تأئید کرده بود. پس می‌بینیم که محمد خاتمی اصولاً مورد تأئید ایشان هستند. مگر خاتمی از رضا پهلوی بدی دیده؟ نه! پیش از کودتای مخملین 22 بهمن، ساواک منفور محمدخاتمی را به مسجد هامبورگ ارسال کرده بود تا راه و روش «کار»‌را از آیت‌الله بهشتی بیاموزد. مگر خاتمی به رضا پهلوی بدی کرده؟ نه! زمانیکه محمد خاتمی مسئول تبلیغات جنگ بود، زمانیکه در وزارت ارشاد به سرکوب و سانسور اشتغال داشت و بالاخره زمانی که با صورتک اصلاح‌طلبی به لات‌بازی و کشتار نویسندگان غیراسلامی پرداخت رضا پهلوی در ایران بود؟ نه! امروز هم رضا‌پهلوی در ایران نیست! در نتیجه از آشوب و سرکوب مردم ایران هیچ آسیبی نمی‌بیند.

ولی هدف حنازرچوبه از انتشار این «خبر» چیست، کسب وجهه برای آخوند بهرمانی و شیاد اردکان یا لجن پراکنی به رضا پهلوی؟ از نظر ما رضا پهلوی با تأئید این‌دو روسپی سیاسی در واقع بر اعمال قانون‌شکنانة خمینی و براندازی نرم 22 بهمن 1357 نیز مهر تأئید می‌زند. چرا که از نظر حقوقی، توسل به تل موهوم «مردم» برای تعیین «نخست وزیر سرگذر»، زمانیکه شاپور بختیار نخست وزیر قانونی ایران بود، قانون‌شکنی آشکار ‌یا همان «لات‌بازی» به شمار می‌رود. در هر حال رضا پهلوی هم دو موضع متفاوت دارد. نخستین موضع «تیتیش‌مامانی» و اتو کشیده و حقوق بشر فروشانه است، ویژة افکار عمومی در غرب! موضع دوم شاهزاده رضا پهلوی عوام‌گرائی و عوام‌پسندی است، ویژة فقرفرهنگی در جمکران.

این صدای بی‌هنگام، مایة خرابی شد
مملکت به داد آمد، بسکه بی‌حسابی شد
کار هوچیان ما، ‌ اجنبی‌مآبی شد

اتفاقاً نوآم چامسکی نیز تا روز 19 ژوئیة 2009 موضع مشابهی اتخاذ کرده بود. با انتشار آثارش، یک چهرة آراسته و مدافع آزادی‌های فردی و حقوق انسانی برای اروپائی‌‌ها ارائه می‌داد. چهره‌‌ای بسیار فریبنده و جادوئی! ولی در مورد ایرانیان اوضاع به کلی تفاوت داشت. در وبسایت رسمی نوآم چامسکی هیچ اثری از هم‌سوئی و هم‌صحبتی وی با غلامبچگان پاسدار و بورسیه و ساواکی جمکران به چشم نمی‌خورد. در این وبسایت مصاحبه‌های چامسکی با کنیزکان و پاسداران حکومت در داخل و خارج مرزها حذف شده! ایشان زیرکانه و مارمولکانه از «تأئید» مصاحبه با فعلة فاشیسم خودداری می‌کردند، تا اینکه روز 19 ژوئیه سالجاری به دفتر کارشان پیام فرستادیم و تأکید کردیم که «فاشیست‌ها» در تجمع نیویورک شرکت می‌کنند. بقیة قضایا با انتشار تصاویر چامسکی در نیویورک باعث شد، که رادیوفردا هم چهرة‌ آراستة چامسکی را به لجن فاشیسم بیالاید. البته هیچیک از رسانه‌های غرب از حضور ایشان در تجمع عمله و اکرة حکومت جمکران سخنی به میان نیاوردند، و خلاصه «آبروداری» کردند. چون ارتباط غرب با فعلة جمکران همچون ارتباط با حکومت اسلامی درست به ارتباط با روسپی می‌ماند، همه از افشای آن عار دارند. ولی خوشبختانه حضرت چامسکی دیگر آب از سرشان گذشت و نقاب فریب از چهرة مقدس‌شان فروافتاد.

به رسم نبرد، فتنه بر پا کنند
مر اینسو زمین را اروپا کنند
سپس تیر و توپ و خدنگ و تفنگ
بپاشند هر سو، بر آئین جنگ

امروز دیگر هیچکس نمی‌تواند با توسل به نام «چامسکی» برای خود کسب وجهه کند. پس به لوطی و عنترهای پنتاگون که خود را «روشنفکر»‌ می‌پندارند یادآوری می‌کنیم ما خواهان دخالت بیگانگان، و به ویژه سازمان ملل در امور کشورمان نیستیم. همچنین به عالیجناب «بان کی مون»، دبیرکل محترم سازمان رسوای ملل و سخنگوی‌شان توصیه می‌کنیم «تیارت»‌ تبریک نگفتن به احمدی نژاد را تعطیل فرمایند و برای رادیو همبونه‌های «پر از چرک کثافت و مرض» خوراک تبلیغاتی فراهم نیاورند.

اهالی همه خواب و غفلت زده
خمار رزین باده در میکده
ز باران بیگانه آغشته‌اند
همه پیرو اجنبی گشته‌اند

مقررات و پروتکل دیپلماتیک سازمان ملل شناخته شده است، و دبیرکل این سازمان نمی‌تواند از اجرای آن سرباز زند. ولی از آنجا که حکومت ایران «الهی» است، ایرانیان «انسان» به شمار نمی‌روند، در نتیجه سخنگوی دبیرکل سازمان ملل به خود اجازه می‌دهد به رویترز بگوید آنچه برای احمدی نژاد ارسال شد «پیام تبریک» نبوده؛ متن آنرا هم منتشر نمی‌کنیم! چرا؟ چون «روابط دوگانه» به صرفه نزدیک‌تر است و دبیرکل سازمان ملل با این عمل «در کنار مردم ایران»‌ قرار می‌گیرد. به این ترتیب شوت‌و پرت‌ها می‌پندارند ایشان خواهان استقرار دمکراسی در ایران‌اند. حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست. سازمان ملل، ابزار اعمال شاخة دوم سیاست آمریکاست. تاریخ پرافتخار سازمان کذا نیز شاهدی است بر این مدعا.

ما در برابر حکومت سفاک اسلامی و اربابان جنایتکارش تنهائیم. هر دستی که از سوی بیگانه برای کمک به ما دراز می‌شود، دست چپاول و خیانت است. همان دستی است که سردار ملی را در باغ اتابک به خون کشید، دستی که آرمان جنبش را قلب کرد، دستی که پرچم ما را بر زمین افکند. امروز همین دست جنایت‌کار است که به بهانة مبارزه با «تقلب» در داخل،‌ و به بهانة دفاع از «حقوق‌ بشر» در خارج از آستین غرب به درآمده.

من مرد کارزارم و دانم در این نبرد
با دشمنان ما آشتی خطا است
(میرزاده عشقی،‌ نادر نادرپور)





...

چهارشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۸


پرچم‌سازی!
...

با زمزمه پیرامون محاکمة ژنرال مشارف در پاکستان و کشف چند تن مواد مخدر در خانة‌ برادر حمید کرزای در افغانستان، آنهم توسط نظامیان بریتانیا، مسلماً در ایران نیز شاهد جانفشانی‌های جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» خواهیم بود. دوران شیرین طالبان‌پروری گویا به پایان خود نزدیک می‌شود. البته دچار توهم نشویم طالبان منطقه می‌توانند به «اتحاد جماهیر نوکری» با «پرچم سبز»‌ تبدیل شوند تا ملت‌ها را به گذراندن روزگار در «شرایط ویژه» عادت دهند. چون از قرار معلوم استعمار دست از اسلام و مقدسات نخواهد شست. در این راستا بعضی‌ها پس از «عقیده سازی» در ایران پیرامون «تقلب» پای در مسیر «پرچم سازی» هم گذاشته‌اند. پرچمی که رنگ آن همزمان نماد محفل سبزها و پرچم اسلام است. رنگی که دو محفل فاشیسم «بومی» و «دینی» را تداعی می‌کند.

تأکید می‌کنیم که شعار «تقلب» در «انتخابات» حکومت اسلامی یک شعار کاملاً انحرافی است. این شعار مزورانه چنین القاء می‌کند که در یک تئوکراسی «انتخابات» وجود دارد، و «آراء مردم» باید محترم شمرده ‌شود. چنین دروغ بیشرمانه‌ای را فقط از زبان فعلة فاشیسم می‌توان شنید. ما از مطالبات غیردمکراتیک و شعارهای انحرافی هیچ گروهی حمایت نمی‌کنیم و نفی پرچم ایران با نشان شیروخورشید از سوی «فاشیست ـ مسلمان‌‌ها» را نفی هویت تاریخی ایرانیان و در راستای سیاست حاکمیت اسرائیل می‌دانیم.

در پی شیون و زاری بنیامین نتانیاهو جهت شناسائی اسرائیل به عنوان «دولت یهود»، سازمان دین‌پرور ناتو رویای تشکیل «دولت مسلمان» در سر می‌پروراند. سه دهة پیش، کودتای مخملین سازمان ناتو پرچم ایران،‌ نماد تداوم تاریخی ما را تغییر داد. دامنة‌ این توهین سپس به افغانستان و عراق هم کشیده شد. امروز همین سازمان جنایتکار می‌کوشد با تأکید بر یک «دولت یهود»، کشورهای مسلمان نشین منطقه را با پرچم سبز، همچون پرچم لیبی به اتحاد جماهیر نوکری تبدیل کند. بعضی‌ها هم مانند پاسدار اکبر یابو برشان داشته به سینه زنی برای «پرچم سبز» برخاسته‌اند. پاسدار اکبر یکی دیگر از همان مقالات شیوا و گوساله‌پسند را با انشای دبستانی قلمی کرده و به سبک و سیاق خمینی دجال و حزب عوامفریب توده ذکر «مردم»‌گرفته.

فعلة فاشیسم می‌پندارند باز هم می‌توانند با تبدیل «مردم» به رهبر فرضی، خود در جایگاه رهبری قرار گیرند و مردم ایران را به تماشاچی تبدیل کنند. البته اشکال از اربابان کودن‌ و گوساله‌پرورشان است. باری پاسدار اکبر می‌گوید، «ما از حقوق شما دفاع می‌کنیم، بگذارید ما هم از حقوق خودمان دفاع کنیم، مردم پرچم سبز را انتخاب کرده‌اند، ما هم پیرو مردم‌ایم، هر پرچمی مردم بپسندند ما هم می‌پذیریم و ...» و ما هم به پاسداراکبر و کارفرمایان‌اش می‌گوئیم یک پاسدار بی‌مقدار حکومت جمکران که پیرو «رهبرآزاده» و شاگرد حاج فرج‌دباغ است، ‌ بهتر است دچار خود بزرگ بینی نشود و گنده‌گوئی نکند. اولاً «مردم» هیچ پرچمی برای جایگزین کردن پرچم ایران انتخاب نکرده‌اند، میرحسین موسوی به رنگ سبز ارادت دارد، چرا که همرنگ پرچم عربستان، پاکستان و لیبی است. میرحسین موسوی و طرفداران‌اش «کل مردم ایران» نیستند. ثانیاً اگر کسی تداوم تاریخی ایران را به زیر سئوال برده، اربابان حکومت اسلامی‌اند، ‌ نه مردم. و از همه مهم‌تر مطالبات مردم اگر در چارچوب دمکراتیک توجیه نشود، پذیرفتنی نیست. پس به همة گله‌پرستان می‌گوئیم تکرار برنامة‌ گله‌پروری، به بهانة اتحاد و اجماع و وحدت‌کلمه و این مزخرفات امکان‌پذیر نخواهد بود. مطالبات ضددمکراتیک را نمی‌توان با کوبیدن بر طبل مردم «توجیه» کرد. توسل به این ترفند فرسوده و نخ‌نما حداقل در ایران دیگر کارساز نیست.

مردم ایران «پرچم» جدید انتخاب نکرده‌اند، پرچم ایران همان پرچمی است که مبارزان مشروطه به دست داشتند و تغییر هم نخواهد کرد. به بهانة حمایت از مطالبات مردم نمی‌توان نماد هویت تاریخی‌ یک ملت را نفی کرد. این عمل موهن سی‌سال پیش از سوی طالبان جمکران انجام گرفت، سپس دامنة آن به افغانستان و عراق کشیده شد. اگر گاوچران‌ها فاز دوم تغییر پرچم در ایران را در دستورکار قرارداده‌اند، ‌ سخت در اشتباه‌اند. برکناری اجباری اژه‌ای و فروپاشی شبکة براندازی نرم در ایران شاهدی است بر این مدعا. به اربابان حکومت اسلامی و اوپوزیسیون خود فروخته‌اش اطمینان می‌دهیم جنبش‌مدنی را نمی‌توانند «رنگ» کنند، نه با سبز، نه با هیچ رنگ دیگری. ‌پرچم مبارزان صدر مشروطه‌،‌ پرچم ایران باقی می‌ماند.

«غیر از سیاست مشترک روس و انگلیس[...] انگلیسان در خفا یک سیاست خصوصی هم دارند که دل آزادیخواهان را از خود نمی‌رنجانند و تمام بدبختی آن‌ها را به روس‌ها نسبت می‌دهند.»

منبع: تاریخ مشروطه ایران

از دوران تزارها، انگلستان خود را مدافع آزادی در ایران نشان داده. آزادیخواهانی که الطاف سفارت شامل حال‌شان می‌شد، در واقع مزدورانی همچون تقی‌زاده بودند که هیچ ارتباطی با آزادی و آرمان‌های مشروطه نداشتند. به یاد داشته باشیم که استعمارگر هرگز از آزادیخواه دفاع نکرده و نخواهد کرد، چرا که آزادی ملت‌ها در تضاد با هرگونه سلطه قرار می‌گیرد. همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین گفتیم، استعمار بریتانیا تلاش می‌کند شرایط دوران مشروطه را در ایران بازسازی کند، و به همین دلیل به شیوة‌ سنتی خود باز گذشته و ضمن حمایت دروغین از «آزادیخواهان دروغین» می‌کوشد روسیه را هم طرفدار استبداد نشان دهد.

حاکمیت انگلستان امروز هم پای در همان مسیر سابق گذاشته و ادعا می‌کند روسیه روابط‌اش با ایران خوب شده، حال آنکه قراردادهای نفتی با چین منعقد می‌شود، و قراردادهای گازی و امنیتی با خادمان انگلستان در قطر و عمان! در وبلاگ «توتال، تلفن و تبریک»‌ گفتیم که خارج از نارضایتی مردم ایران، جنجال‌های اخیر به دلیل جایگزین شدن شرکت توتال با شرکت ملی نفت چین بر پا شده. همچنانکه شاهدیم جیره خواران سنتی شرکت توتال، داروستة بهرمانی جنایت‌کار با حمایت سفارتخانه‌های بیگانه هیاهوی «تقلب» به راه انداختند و بلافاصله دیگ احساسات غربی‌ها به جوش آمده به دمیدن در بوق‌های‌شان پرداختند. خلاصه اینروزها نگاه‌های سرشار از مهر و محبت اعضای سازمان ناتو به ملت ایران افتاده و می‌کوشند جیره‌خواران خود را با رنگ سبز بر جنبش‌مدنی ایران تحمیل کنند.

اما خوشبختانه نازک افشار آزاد شد، و بزودی باران رحمت و رافت اسلامی بر کلوتیلد رایس نیز خواهد بارید. و «شبکه‌»، این شبکة «مخمل ـ ابریشم» که آخوند اژ‌ه‌ای حین مبارزه با «صهیونیسم»، با کمک هاله اسفندیاری، جهانبگلو، و ... و رکسانا صابری با خون دل از آن مراقبت می‌کرد سرانجام برچیده خواهد شد. این است آنچه ما «شکست کودتا» می‌خوانیم: فروپاشی شبکة براندازی نرم و پیامدهای غیرقابل اجتناب آن در وزارت اطلاعات و دیگر لانه‌های استعمار در حکومت دست نشاندة ‌جمکران. حکومتی که ریشه‌ در کودتای کلنل آیرون‌ساید اسلام پناه دارد.

خیانت به آزادیخواهان ایران از طریق حمایت دروغین از آنان، سیاست شناخته شدة انگلستان است که طی جنبش مشروطه نیز با آن آشنا شده‌ایم. این سیاست که بر آشوب‌های ‌خیابانی تکیه دارد، ویژة تولید و پرورش اوباش، عوامفریب و روسپی‌های ‌سیاسی است. تقی‌زاده‌، ‌ مصدق، خمینی، بازرگان، و ... محصول همین سیاست مزورانه بودند، و امروز همین سیاست است که می‌کوشد شیخ کروبی و میرحسین‌موسوی را به رهبر «جنبش مردمی» تبدیل کند. انتشار نامة فرضی کروبی به بهرمانی در رسانه‌های غرب در راستای همین سیاست تبدیل زباله به رهبر صورت می‌گیرد.

به گزارش حنازرچوبه مورخ 21 مردادماه 1388، آخوندکروبی ادعا کرده نامة‌کذا را با استناد به «تلفن خوانندگان» به دفتر روزی‌نامة اعتماد‌ملی نوشته. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم، همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، استعمار به دلیل ماهیت سلطه‌طلبی‌اش سفله‌پرور است و برای اعمال سیاست خود همواره پست‌ترین افراد را انتخاب می‌کند. کافی است نگاهی به عرصة سیاست کشورمان در داخل و خارج بیفکنیم.

علت انتشار نامة فرضی کروبی به اکبر بهرمانی همچنانکه گفتیم تخریب جهت گسترش بحران بوده. گورکن‌ها از آنجا که نتوانستند برای مراسم روضه و زوزه تعداد کافی شهید کسب کنند، پنداشتند بجای شهید می‌توانند با توسل به «شکنجه شده» جنجال بپا کنند. شکنجه شده نوع نرم «شهید» به شمار می‌رود هر چند که زمینة تخصصی شیخ کروبی لفت و لیس و دلالی با توسل به «شهید» باشد. باری کروبی سال‌ها از برکت شهدا و معلولین جنگ استعماری به چپاول مشغول بوده و در این امر مقدس مهارت فراوان کسب کرده.

پس اگر «شکنجه شده» نوعی «شهید زنده» قلمداد شود دکان کروبی از کسادی خارج خواهد ‌شد. با توجه به تعداد بازداشت شدگان، کروبی و موسوی چند هزار شهیدزنده در دست دارند که از طریق آنان می‌توانند فروشگاه‌های زنجیره‌ای شهید را در شهرهای بزرگ افتتاح کرده و در سراسر جهان امتیاز افتتاح دکه‌های فروش آنرا واگذار کنند. می‌دانیم که طی آشوب‌های اخیر حدود 4 هزار نفر دستگیر شده بودند که 3700 تن از آنان آزاد شده‌اند. در نتیجه نان کارفرمایان موسوی و کروبی،‌ به ویژه در بلاد غرب در روغن است. چرا که اینان شیفتة معنویات‌اند تا حدی که سیاست را نیز به توهم دیانت وصله کرده‌اند.

گفتیم که سیاست بر واقعیت مادی در زمان و مکان مشخص پای می‌فشارد. به عبارت دیگر اهداف سیاسی نمی‌تواند در گسست با مادیات قرار گیرد. پس بهتر است فعالان جنبش مدنی در ایران اوضاع منطقه را به ویژه در بخش‌های مسلمان‌نشین روسیه، چچنی و اینگوشی مد نظر داشته باشند. از ماه ژوئن، تروریسم اسلامی برای ابتر کردن سیاست‌های مدودف جهت عادی‌سازی شرایط در اینگوشی به ترور دولتمردان ضد شبکه‌های مافیا، و در چچنی به قتل فعالان حقوق بشر پرداخته. فعالانی که با فروشگاه‌های زنجیره‌ای حقوق‌بشر گاوچران‌ها هیچ ارتباطی ندارند. روشن‌تر بگوئیم طالبان در داخل مرزهای روسیه نیز به گسترش بحران اشتغال دارند. چرا که شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه، و شکست ارتش ناتو در جنگ قفقاز باعث شد سازمان ناتو دو محور استراتژیک خود را از دست بدهد. در نتیجه تمام تلاش این سازمان برای جبران مافات بر روسیه و ایران متمرکز شده. پس تعجبی ندارد اگر شیپور حاکمیت انگلستان برای «حفظ وضع موجود» با کوبیدن بر طبل «بهبود روابط ایران و روسیه» سیاست «بازگشت به گذشته» در پیش گیرد.

سایت «بی‌بی‌سی»، ‌ مورخ سه شنبه 20 مردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان گوساله‌فریب «کارشناسان می‌گویند روابط ایران و روسیه پس از انتخابات نزدیک‌تر شده است»، یک بی‌بی‌گوزک تمام عیار تقدیم خواننده کرده. نویسندة بی‌بی‌گوزک کذا علی‌اصغر رمضانپور است، ‌ که از زبان کارشناسان روسی به ما می‌گوید، اتهامات ایران به غرب پیرامون مداخله در وقایع پس از انتخابات صحت دارد، و «کارکنان سفارتخانه‌های غربی تظاهرکنندگان را به ارتکاب تخلفات قانونی تشویق کردند.» به عبارت دیگر، نویسنده چنین القاء می‌کند که تظاهرکنندگان ایرانی صغیر و مهجور بودند و کارکنان سفارت آن‌ها را «فریب» دادند!

بخش دوم بی‌بی‌گوزک کذا به «اقتصاد» می‌پردازد، و از آنجا که رهبر کبیر انقلاب «مید این یو.کی» بر خرکی بودن اقتصاد تأکید کرده بودند، «بی‌بی‌سی» هم یک تحلیل خرکی از روابط اقتصادی ایران و روسیه به خورد مخاطب صغیر و مهجور می‌دهد، بدون آنکه به حمایت بی‌قید و شرط گاوچران‌ها از احمدی نژاد، و چند برابر شدن میزان واردات از آمریکا به ایران اشاره کند. در واقع مقالة وزین و علمی و به ویژه «بی‌طرفانة‌» سایت کذا،‌ چارچوب اقتصادی «انتخاب» مهرورزی، یعنی جایگزین شدن شرکت «توتال» با «شرکت ملی نفت چین» را بکلی نادیده گرفته. ولی امروز دوران شیرین مردم‌پروری دکتر محمد مصدق، ‌ قهرمان ملی کردن نفت و روزهای خوب جنگ سرد به سر آمده. در نتیجه، پیوند اقتصاد و سیاست را نمی‌توان با نقل بی‌بی‌گوزک پنهان داشت. امروز دوران امام روشن‌ضمیرتان هم به پایان رسیده و دیگر نمی‌توان سیاست «معنوی» و گسسته از اقتصاد را به خورد ملت ایران داد. اقتصاد مال خر نیست، این سیاست بدون اقتصاد است که به خر تعلق دارد. آمار افزایش واردات ایران از آمریکا پس از «انتخاب» احمدی‌نژاد را حضورتان تقدیم کنیم تا ببینید پس از «انتخابات»، روابط حکومت اسلامی با کدام کشور بهبود یافته؟!



...

سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۸

توتال، تلفن و تبریک!
...
خوانندگان گرامی این وبلاگ که خواهان دستیابی به متن نامة ارسالی برای شهردار سانفرانسیسکو هستند می‌توانند از این لینک استفاده کنند.

در چارچوب قراردادهای نفتی است که می‌توان دریافت آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک برای اعمال سیاست سرکوب در ایران، مباشران چینی خود را جایگزین فرانسه کرده و با این جایگزینی سرنوشت شبه‌انتخابات جمکران را در واقع از تاریخ 13 خردادماه در پکن رقم زده‌اند. مرحلة دوم این سیاست به احتمال زیاد، «تجزیة نرم» کشورمان خواهد بود که از استان کردستان آغاز شده.

در تاریخ 13 خردادماه 1388، برندة شبه‌انتخابات جمکران را آنگلوساکسون‌ها با همکاری صمیمانة چینی‌ها در پکن تعیین کردند. در این روز فرخنده، ‌ شرکت ملی نفت چین، «سی.‌ ان. پی. سی» بجای شرکت «توتال»، توسعة فاز 11 پارس جنوبی را عهده‌دار شد. قرارداد این همکاری در پکن توسط «سیف‌الله جشن‌ساز»، معاون وزیر نفت و مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران به امضاء رسید. این خبر بهجت‌اثر با کد: 525204 در حنازرچوبه مورخ 13 خردادماه انتشار یافت. سپس «افتضاحات» برگزار شد و حدود یکماه پس از مسابقات مارگیری، گورکن‌ها برای مدت یک سده به چینی‌ها بفرما زدند:

«چینی‌ها می‌توانند یکصد سال همکاری در بخش نفت و گاز ایران را در نظر بگیرند[...]»

این بخشی است از سخنان حسین نقره‌کارشیرازی،‌ معاون وزارت نفت در امور بین‌‌الملل که در حنازرچوبه مورخ 16 تیرماه 1388 با کد: 577930 انتشار یافته. سه روز پیش از ابراز نوکری معاون وزیر نفت، یعنی در تاریخ 13 تیرماه، «لیو چنگ‌تانگ»، سفیر پیشین چین در تهران که در مراسم تودیع رایزن فرهنگی سفارت گورکن‌ها در چین سخنرانی می‌کرد با «تبریک مجدد» به مناسبت «انتخاب» دوبارة احمدی نژاد اظهار داشت، روسای جمهور دو کشور ـ احمدی نژاد و هوجین‌تائو ـ ضمن دیدار خصوصی در حاشیة‌ نشست شانگهای خواهان گسترش روابط دوجانبه‌ شده‌اند. یادآور شویم پیش از برگزاری این «انتخابات»، ‌ مقارن با امضاء‌ قرارداد پارس‌جنوبی با چین، دولت هند صدور بنزین به ایران را متوقف کرده بود. در پی آشوب‌های خردادماه، برنامة ملاقات خصوصی مدودف با احمدی‌نژاد نیز لغو شد و خلاصه گاوچران‌ها احمدی نژاد را به دست‌های مهربان و خون‌آلود «هوجین‌تائو» ‌سپردند. خبر حمایت بی‌قید و شرط چین از مهرورزی با کد: 574445 در حنازرچوبه مورخ 13 تیرماه انتشار یافته. بد نیست بدانیم رایزن فرهنگی گورکن‌ها در چین محمد جواد آغاجری بوده! حال بازگردیم به انتشار نامة بی‌شرمانه آخوند کروبی پیرامون «شایعة تجاوز» به جوانان در بازداشتگاه.

روند اعتراف‌گیری از الگوی اقتصادی نظام توحش سرمایه‌سالاری پیروی می‌کند که در آن کارفرما می‌کوشد با حداقل سرمایه، ‌ و حداکثر بهره‌وری از کارگر، کالای مورد نیاز خود را در حداقل زمان تولید کند. در این چارچوب دادستان‌کل در جایگاه «کارفرما»، و بازجو و شکنجه‌گر در جایگاه «سرکارگر» و «کارگر» قرار می‌گیرند. وظیفة فروش کالای تولیدی دادستان نیز بر عهدة رسانه‌هاست. پس زمانیکه نامة فرضی شیخ کروبی به اکبربهرمانی مبنی بر «شایعة تجاوز» به جوانان در سایت مهوع «اعتمادملی» منعکس می‌شود و همچون ویروس آنفلوانزای خوکی بلافاصله به سایت‌های معتبر بی‌بی‌سی و دیگر رادیوهمبونه‌ها سرایت می‌کند، باید هشیار باشیم که سایت آخوند کروبی نیز در واقع «دکة‌ فروش» کالای تولیدی دادستانی است. منتهی با توسل به ابزار «نگرانی!»

آخوند کروبی برای «فروش» تولیدات کارخانة تخریب انسان باید از زبان توله‌اش ادعا کند که به دلیل نگرانی «از شایعات پیرامون تجاوز به جوانان» در نامة محرمانه از اکبر بهرمانی خواهان «تحقیق» در مورد شایعات شده، و چون پاسخی دریافت نکرده نامه را روی خط گذاشته. این شیوة‌ رذیلانه و حقیرانه عملکرد جیب‌بری را ماند که برای زدن جیب‌تان به شما نزدیک شده، سر صحبت را باز می‌کند تا ضمن «ابراز نگرانی» از شیوع جیب‌بری در شهر محتویات جیب و کیف‌تان را برباید.

البته کروبی پلید در این تجارت پرسود تنها نیست. شهلا شفیق با توسل به سوگواری و روضه خوانی برای نازک افشار و کلوتیلد رایس، از زبان احمد زیدآبادی، اولاً شرکت در مسابقات مارگیری را توجیه کرده و به شما می‌گوید، او تحت فشار اطرافیان در «انتخابات»‌شرکت کرده! فراموش نکنیم که احمد زیدآبادی ـ نویسندة این وبلاگ از دلائل دستگیری «زیدآبادی» آگاهی ندارد ـ برخلاف حسین باستانی دهساله نیست و در برابر این رفتار غیرمسئولانه، یعنی شرکت در «انتخاباتی» که یک تئوکراسی عصرحجر به راه می‌اندازد، مسئولیت خواهد داشت. در کدام کشور بهنجار، «رأی دادن»، ‌ که مبتنی است بر ارادة یک انسان و «حق انتخاب آزاد» او، تحت فشار اطرافیان صورت می‌گیرد؟ بله، درست حدس زدید، چنین عملی فقط در کشوری صورت خواهد گرفت که مفهوم واقعی انتخابات و شرکت در آن تحریف شده. یعنی در حکومت چاه جمکران که اکثر شوت‌و‌پرت‌های‌اش می‌پندارند شرکت در انتخابات حکایت لج و لجبازی، انتقام‌گیری و «نه گفتن» به این و آن است.

پس قبل از بازگشت به دکة شکنجه فروشی آخوند کروبی، به اهالی مرزپرگهر یک بار و برای همیشه بگوئیم شرکت در انتخابات فقط برای «تأئید» یک فرد یا یک برنامة سیاسی صورت می‌گیرد. و به شهلا شفیق هم اطمینان بدهیم که حکومت قدرقدرت جمکران نه تنها شکنجة اتباع فرانسه را به مخیله‌اش راه نمی‌دهد که حتی اگر کلوتیلد رایس واقعاً جاسوس هم باشد، دادگاه این حکومت «مستقل» و «مقتدر» جرأت صدور و اجرای حکم برای یک جاسوس فرانسوی را نخواهد داشت. سفارت فرانسه حتی نیازی به تلفن زدن به دفتر آخوند شاهرودی هم ندارد. همچنانکه گفتیم «انسان» را با قوانین «انسان‌ستیز» یک حکومت انسان‌ستیز محاکمه نمی‌کنند، و نوکران سازمان ناتو در ایران از الزامات اربابان‌شان بخوبی آگاه‌اند. حتی اگر برای حفظ ظاهر حکمی هم برای کلوتیلد صادر شود،‌ آناً آخوند شاهرودی برای اثبات رأفت اسلامی و عطوفت رهبر عظیم‌الشأن، کلوتیلد رایس را عفو خواهند کرد، اصلاً شاید احمدی‌نژاد شخصاً ایشان را تا فرودگاه بدرقه هم بکند و خلاصه سرکارعالی «نگران» کلوتیلد نباشید، آنچه جای نگرانی دارد، تجزیة نرم ایران است که عملاً از استان کردستان آغاز شده.

به گزارش حنازرچوبه، ‌ مورخ 20 مردادماه سالجاری که روز گذشته 75 سالگی خود را جشن گرفت‌،‌ هیئتی از مسئولان تجاری و بازرگانی استان کردستان راهی چین شدند تا از چینی‌ها بخواهند در کردستان سرمایه گذاری بفرمایند. به عبارت دیگر چینی‌ها نفت را به رایگان می‌برند، دولت مرکزی هم هیچ مسئولیتی در برابر کردستان ندارد! کردها با دست‌خالی،‌ خودشان باید به فکر خود باشند تا چینی‌ها بتوانند حداکثر امتیاز را از مردم کردستان بگیرند. این خبر تأسف‌آور با کد 629612 در سایت حنازرچوبه منتشر شده. خلاصة مطلب بوی تند نفت از جار و جنجال و هیاهو پیرامون تقلب و سرکوب کشتار و شکنجه به مشام می‌رسد. چون شکنجه هم برای پیشبرد «اهداف مادی» اعمال می‌شود.

شکنجه ابزاری است برای در هم شکستن مقاومت انسان که عامل اقتصادی در کاربرد آن نقش مهمی ایفا می‌کند و برخلاف آنچه شوت‌وپرت‌ها می پندارند، کاربرد این ابزار الزاماً در زندان و بازداشتگاه نیست! ملت‌ها را هم می‌توان با رعایت همین الویت‌های اقتصادی شکنجه داد. پس زمانیکه با ذوق و شوق فراوان به تماشای «تیارت» چاه‌جمکران می‌نشینید، «تیارتی» که سناریوی آن را جاهل و جنتلمن تنظیم کرده‌اند، به یاد داشته‌ باشید که عامل اقتصاد در این نمایشات ‌مهوع از اهمیت ویژه برخوردار است. به عبارت دیگر «شکنجة خوب» آن است که در اسرع وقت نتیجة مطلوب را به دست دهد. و شکنجه‌گر خوب کسی است که بتواند با توسل به حداقل امکانات ـ امکانات عبارت است از شکنجه‌گر،‌ زمان و ابزار شکنجه ـ اعتراف مطلوب را به دست آورد. روشن‌تر بگوئیم روند اعتراف‌گیری از الگوی «تولیدکالا» پیروی می‌کند. در نتیجه ساواک منفور هم برای «اعتراف‌گیری» موظف است همین الگو را مدنظر قرار داده و امکانات و وقت اربابان را بی‌جهت به هدر ندهد.

به همین دلیل وقتی شما را در خیابان بازداشت می‌کنند، چرا که ندانسته وارد معرکة دو گروه آدمخوار اصولگرا و اصلاح‌طلب شده‌اید. ابتدا برادران نیروی انتظامی در برابر دوربین‌ها چند ضربه باطوم نثار سروصورت مبارک‌تان خواهند کرد، دست‌هایتان را هم به همان شیوة پلیس گاوچران‌ها با همان ابزار وارداتی از ینگه دنیا می‌بندند، به طوریکه اگر چشمان‌تان را ببندید احساس می‌کنید پلیس نیویورک شما را دستگیر کرده. و خلاصه به این ترتیب بدون ویزا و گرین‌کارد فقط با چند ضربه باطوم وارد بهشت می‌شوید. البته اگر برادران ضمن نوازش شما با باطوم‌های «مید. ‌این. یو. اس» یا «مید.‌ این. چاینا» ـ این‌ها را «یو. اس.» سفارش داده ـ به زبان انگلیسی به شما دشنام دهند مسلماً احساس بهتری خواهید داشت، چرا که کتک ارباب بسیار «شیرین‌تر» از کتک خوردن از نوکر است. کتک نوکر همواره «عبادی ـ سیاسی» است و اهداف «معنوی» دارد. و به این احساس ناخوشایند در دل شما سیاست‌زدگان نوپای جهان سوم دامن می‌زند که برای هیچ‌وپوچ کتک می‌خورید. در صورتیکه چنین نیست. تحقیر و خرد کردن شما ایرانیان نان استعمار را در روغن فراوان شناور خواهد کرد.

شما که حداقل 18 سال دارید، باید بدانید که دعوت به شرکت در تظاهرات غیرمجاز اگر برای خانوادة اکبر بهرمانی و قوم و قبیلة محمد خاتمی و شیخ کروبی هیچ مجازاتی به همراه نخواهد آورد، برای شما شرکت کنندگان محترم بسیار گران تمام خواهد شد، چرا که سفارتخانه‌های بیگانه هوای‌تان را ندارند. در نتیجه «برادران» پس از بستن دست‌های شما و اهدای چند ضربه باطوم مقدس، شما را مثل گوسفند در اتومبیل‌های وارداتی از «چین و ماچین» ریخته به بازداشتگاه می‌برند. اینجاست که مراسم شکنجه آغاز می‌شود. ولی روش معمول برای شکنجه همچنانکه گفتیم از الگوی تولید سرمایه‌سالاری جهانی پیروی می‌کند. در نتیجه ابتدا یک بازجوی محترم همچون جبرئیل بر شما نازل شده، به گپ زدن می‌پردازد و ضمن بافتن آسمون و ریسمون، شما را زیر نظر می‌گیرد تا ببیند «چه کاری» می‌تواند برای‌تان انجام دهد. درست مثل روانکاو که از شما «تست شخصیتی» می‌گیرد تا ببیند ساختار شخصیتی شما تا چه حد «خراب» است، بازجو هم ضمن گپ زدن برآورد می‌کند که اوضاع شما تا چه حد در هم ریخته.

ولی برخلاف روانکاو، هدف بازجو این است که بداند برای درهم ریخته‌تر کردن وضعیت شما چه مراحلی باید طی شود. در این راستا باید بدانیم که توسل به تجاوز و دیگر ابزار شکنجه مرحلة نهائی است،‌ نه مرحلة ابتدائی. چرا که در مرحلة نهائی است که بازجو هیچ امکانی برای «گفتگو» نمی‌بیند. ازاینروست که بسیاری از زندانیان بر اثر شکنجه جان می‌سپارند. شکنجه‌گر و بازجو قادر نیستند کالای اعتراف را با سخنان اینان تولید کنند، دادستان هم برای فروش به رسانه‌ها هیچ کالائی نخواهد داشت،‌ و خلاصه بازار توحش و ابتذال و خشونت کساد می‌شود. و این کسادی برای گاوچران‌ها و جیره‌خواران‌شان هیچ خوب نیست. به همین دلیل است که «هر دم از این باغ بری می‌رسد» و شیخ کروبی در دکة فروش اعتراف به بهانة «نگرانی» از شایعة تجاوز شخصاً به شایعه پراکنی می‌پردازد تا جوانان آزاد شده از بازداشتگاه‌های اسلام ناب محمدی را در معرض نگاه‌های سرشار از تحقیر و یا ترحم‌ اطرافیان‌شان قرار دهد. در واقع عمل این شیخ پلید، مکمل شکنجه و تحقیر شما در بازداشتگاه است. همچنانکه مطالب سایت مبتذل «رجانیوز» مکمل مطالب رسانه‌های «اصلاح‌طلبان» به شمار می‌رود. روز گذشته، این سایت به بهانة «انتقاد» از پاسدار لاریجانی، مطلبی منتشر کرده بود تا به مخاطب بگوید،‌ علی‌لاریجانی از آنجا که از نتایج «واقعی» انتخابات آگاه بوده، به میرحسین موسوی تبریک گفته!

البته این مطلب یا بهتر بگوئیم این شایعه را از زبان «یک نماینده» تحت عنوان غلط‌انداز «چگونگی اخذ مدرک دکترا توسط لاریجانی»، منعکس می‌کند. تا به مخاطب چنین القاء کند که مطلب مذکور افشاگری در مورد علی لاریجانی است، ‌ حال آنکه پیام مطلب کذا این است که، لاریجانی از نتایج رسمی انتخابات آگاه بوده، و از اینرو به موسوی تبریک می‌گوید. موسوی هم به دلیل تبریک لاریجانی موضوع تقلب را مطرح می‌کند. نمایندة‌ ناشناس در سایت رجانیوز، مورخ 19 مردادماه 1388 چنین می‌گوید:‌

«او از جایگاه رئیس یک قوه، و به عنوان کسی که قاعدتاً به اطلاعات و اخبار دست اول و محرمانه دسترسی دارد، وقتی به موسوی آن‌هم قبل از پایان زمان رأی گیری تبریک گفت، در واقع او را دچار توهم و تشویش کرد تا مواضع فتنه‌انگیز و تحریک کنندة بعدی را داشته باشد.»


سایت رجانیوز یکی از سایت‌های حماقت‌پرور وگوساله‌پسندی است که ساواک جمکران آنرا به نام یکی از توله‌آخوندهای مؤنث جمکران گشوده. این سایت به بهانة حمایت از احمدی‌نژاد عملاً به لجن‌پراکنی همه جانبه مشغول است. مسلماً اگر حکومت جمکران قانون و مقرراتی می‌داشت چنین مراکز تولید و پخش لجن مجوز انتشار نمی‌گرفتند. ولی وقتی داش صفار هرندی وزیر «ارشاد» باشد وظیفه دارد مراکز پخش حماقت و ابتذال را گسترش دهد. رجانیوز از زبان «یک نماینده» به ما می‌گوید که علی لاریجانی با تبریک گفتن پیش از موعد به میرحسین موسوی او را فریب داده! و موسوی هم که صغیر و مهجور بوده اغفال شده و کارهای ناشایستی کرده. ما هم به ساواک منفور جمکران که حماقت همسر الهام را به ابزار تبلیغات خود تبدیل کرده می‌گوئیم کشاکش بین شرکت «توتال» و «شرکت ملی نفت چین»، به صورت رویاروئی سیاسی بین دارودستة حاج اکبر، جیره‌خواران سنتی «توتال» و مهرورزی بروز کرد، تلفن فرضی لاریجانی به موسوی در این میان نقشی نداشته.

...

دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۸


آتش و برهوت!
...
کدام باد درین دشت تخم نفرت کاشت
کدام دست درین خاک زهر نفرین ریخت

ما با «فاشیست ـ‌ مسلمان‌ها»، و دیگر گروه‌های پوپولیست جمکران صرفاً به دلیل مخالفت‌شان با احمدی‌نژاد هم‌صدا نخواهیم شد. ما با «مردمی شدن نفت»، «فدرالیسم» و «حکومت مردم بر مردم» و حکومت «خلق‌ها» مخالف‌ایم. در نتیجه هیچ بیانیه‌ای بر ضد احمدی‌نژاد امضاء نکرده و نخواهیم کرد. ما با «کل حکومت اسلامی» مخالف‌ایم، نه با بخشی از آن.

پیش از ادامة مطلب سخنی خواهیم داشت با خوانندگان گرامی این وبلاگ. به دلیل کمبود وقت، پاسخ به پیام‌های شما همواره در همین وبلاگ داده می‌شود. اما پیام‌های شما را منتشر نمی‌کنیم، تا ساواکی‌های «شریف» و دوست داشتنی جمکران از لذت فضولی و جاسوسی محروم شوند. از اینرو نگران عدم انتشار پیام‌های‌تان نباشید. در ضمن پیام مورخ 15 مردادماه سالجاری در سایت نووستی، بخش «نامه‌های شما» متعلق به نویسندة این وبلاگ است. حال بپردازیم به انتشار نامة بیشرمانة آخوندکروبی به اکبر بهرمانی که در سایت «بی‌بی‌سی» و دیگر رادیو «همبونه‌های پر از چرک و کثافت و مرض» نیز منعکس شده.

لات‌بازی‌های آخوند کروبی جهت «تخریب‌انسان» همچنان ادامه دارد. ایشان که پیش از مسابقات مارگیری برنامة تخریب و گسترش‌ تقدس را با پاسدار شریعتمداری در کیهان آغازیده بودند، اکنون از طریق شایعه پراکنی به تخریب بازداشت شدگان پس از «افتضاحات» پرداخته‌اند. هدف این شیخ سفارت‌پناه القاء این دروغ بزرگ به مردم است که همة بازداشت‌شدگان «جوان» مورد تجاوز قرار گرفته‌اند. اشکال شیخ کروبی این است که هم خودش ابله است، هم مشاوران‌ا‌ش، هم رابطین‌اش در ساواک. شاهدیم که وزارت دادگستری برای ممانعت از شایعه‌پراکنی این شیخ مزدور هیچ اقدامی صورت نمی‌دهد. دست شیخ‌مهدی و شرکاء برای «تشویش اذهان‌عمومی» کاملاً باز گذاشته شده. سایت «بی‌بی‌سی» هم شایعات مخرب کروبی را در بوق و کرنا گذاشته، چرا که کارفرمایان «بی‌بی‌سی» و حکومت مفلس جمکران در ایران هدف واحدی دارند: تخریب انسان.

چگونه اینهمه باران
چگونه اینهمه آب
که آسمان و زمین را به یکدگر پیوست
به خشک‌سال دل و جان ما نمی ‌نفشاند

گفته می‌شود، یعنی شیخ صادق صبا در «بی‌بی‌سی»، مورخ 18 مردادماه سالجاری چنین نقل می‌کند که آخوند کروبی یک نامة مهروموم شده برای اکبر بهرمانی ارسال کرده و از او خواسته پیرامون «شایعة تجاوز به جوانان» در بازداشتگاه تحقیق کند. به گفتة تولة آخوند کروبی، از آنجا که پس از 10 روز هیچ پاسخی به نامة کذا داده نشده،‌ متن نامه روی سایت اعتمادملی قرار گرفته. فرض می‌کنیم که چنین نامه‌ای در واقع نوشته شده و اکبر بهرمانی به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت و رئیس مجلس خبرگان پاسخی به آن نداده. مهدی کروبی به چه دلیل بجای پیگیری این شایعه از مجاری قانونی، نامة مذکور را منتشر کرده؟

این عمل مزورانه با ادعای میرحسین موسوی پیرامون «تقلب» فرضی در انتخابات جمکران چه تفاوتی دارد؟ کروبی به چه دلیل می‌تواند آزادانه شایعه‌پراکنی کند؟ ساواک جمکران و اربابان‌اش در غرب چه وقت بر جفتک‌پرانی‌های شیخ کروبی نقطة پایان خواهند گذاشت؟ آیا این شیخ کودن پس از سی‌سال مشارکت در جنایات حکومت جمکران امروز می‌خواهد به ما بگوید، تجاوز به زندانی و بدرفتاری با فعالان سیاسی از دورة احمدی نژاد آغاز شده؟ می‌خواهد بگوید «تجاوز» فقط شامل حال جوانان می‌شود؟ کروبی می‌خواهد بگوید هر جوانی که پس از آشوب‌های اخیر از بازداشتگاه‌های حکومت توحش جان سالم به در برده مورد تجاوز قرار گرفته؟ می‌دانیم که چنین حرفی نمی‌تواند صحت داشته باشد.

تجاوز به زندانی سیاسی یکی از انواع شکنجه است که با هدف درهم شکستن مقاومت وی صورت می‌گیرد. این ابزار به هیچ عنوان پیر و جوان نمی‌شناسد. تجاوز به زندانی به او تفهیم می‌کند که به مرتبة «شیئی» تنزل یافته، ‌ و دیگری صاحب‌اختیار و مالک جسم اوست. البته زندانی در کنار تجاوز و دیگر شکنجه‌های جسمی، ‌ شکنجه‌های دیگری هم متحمل می‌شود. و حکومت اسلامی در ایران، به دلیل اهمیت کشورمان از نظر استراتژیک، فرهنگی و اقتصادی، در این زمینة خاص یکی از پیشرفته‌ترین حکومت‌های جهان به شمار می‌رود. در واقع استعمار غرب، پیشرفته‌ترین ابزار و موثرترین روش‌های «تخریب انسان» ‌را در اختیار حاکمیت ایران قرار می‌د‌هد. نامه‌نگاری‌های ابلهانة کروبی را دقیقاً در همین راستا می‌باید بررسی کنیم.

از دیرباز، انتشار نامه و «مقاله» در مرزپرگهر پایه و اساس برنامه‌های جنجال‌آفرینی و ایجاد آشوب بوده. از آن‌جمله است انتشار مقالة مضحک «رشیدی مطلق»‌ در روزی‌نامة «اطلاعات» که پس از حدود یکسال به کودتای مخملین 22 بهمن 1357 انجامید. ظاهراً هدف اربابان شیخ کروبی از انتشار چنین نامه‌ای تکرار همین برنامة رویائی بوده. و انعکاس مهملات کروبی در «بی‌بی‌سی» دلیلی «موجه» دارد. پس بپردازیم به محورهای این پروپاگاند مهوع.

محور اصلی همچنانکه گفتیم تخریب شخصیت و روحیة جوانانی است که طی درگیری‌های اخیر بازداشت شده‌اند. پیش از ادامة مطلب این نکته را یادآور شویم افراد و گروه‌هائی که به ویژه در خارج از مرزها بر طبل «شرکت در انتخابات» می‌کوبیدند، همچون حزب توده، همگی وابسته به محفل کودتای 22 بهمن‌ و از پیروان خط امام‌اند. پیشتر در این وبلاگ گفته بودیم که به دلیل تضعیف ایالات متحد دولت ایران ناچار است در شیوة ادارة کشور تغییرات گسترده‌ای ایجاد کند و بسیج دارودستة اکبر بهرمانی جهت شرکت در انتخابات یک هدف ویژه را دنبال می‌کرد: ایجاد آشوب و بحران برای کند شدن روند تغییرات غیرقابل اجتناب.

درست است که بسیاری از ایرانیان، ‌ به دلیل عدم رضایت از شرایط کشور، ‌ندانسته پای به میدان آشوب گذاردند، و در کمال تأسف به قربانیان اصلی آشوب‌ها تبدیل شدند، ولی محفل کودتای 22 بهمن نتوانست ناراضیان را در جبهة توحش «خط امام»،‌ یا بهتر بگوئیم طاعون سبز میرحسین موسوی گرد آورد. به همین دلیل میرحسین موسوی به تکرار مزخرفات امام روشن‌ضمیراش مشغول شد، و قوة قضائیة جمکران «تیارت» یونس را آغاز کرد. واژة «تیارت» را «ارحام صدر» کمدین معروف تئاتر اصفهان در یکی نمایش‌های خود به کار برد. گویا مردم کوچه و بازار در اصفهان تئآتر را «تیارت» می‌خواندند. همچنانکه مردم تهران «شارژه دافر»‌را «شازده دافر» می‌گفتند. این مختصر را گفتیم تا هم‌میهنان در اصفهان و حومه، به ویژه در نجف‌آباد به دلیل «توهین به مقدسات‌شان» تظاهرات نکنند. بله «تیارت» یونس و جاسوس‌ ناشناس ادامة آشوب محفل کودتا است که تحت نظارت «غلامبچگان» سفارت در قوة کذا اجرا می‌شود. پس از اجرای هر پرده از این مراسم مهوع همة دست‌اندرکاران گرد دیگ پلوی سفارت به «وحدت کلمه» می‌رسند و پس از صرف غذا آورغ‌اش در قالب بیانیة اتحادیة اروپا و خفقان شاهرودی به «امت اسلام» تقدیم می‌شود.

در تیارت یونس، گفته شد «کلوتیلد رایس» جاسوسی می‌کرد و شرکت وی در تظاهرات اقدام بر علیه امنیت نظام است! بسیار خوب. ما هم می‌پذیرم که شرکت یک ایرانی در تظاهرات غیرمجاز جرم است، و شرکت یک بیگانه در چنین تظاهراتی اقدام بر علیه نظم عمومی است، و اگر کسی در کشور فرانسه چنین عملی مرتکب شود، حد‌اقل مجازات وی «اخراج از خاک فرانسه» خواهد بود. اما در جمکران روند مسائل متفاوت است.

چه شد، چگونه شد آخر که دست رحمت ابر
که خار و خاک بیابان خشک را جان داد
لهیب تشنگی جاودانة‌ ما را
به جرعه‌ای ننشاند

از آنجا که حکومت جمکران، از طریق قانون شکنی، توسط امام روشن ضمیرشان «در خیابان» و سرگذر تشکیل شده، عملکرد همة‌ نهادهای آن «خیابانی‌» و «قانون‌گریز» است. در نتیجه «عدالت» هم سرگذر اجرا می‌شود. در کدام کشور بهنجار محاکمات «جاسوس» و «برانداز» را از تلویزیون پخش می‌کنند؟ در کدام کشور ده‌ها نفر را به جرم شرکت در تظاهرات غیرمجاز و اقدام بر علیه امنیت ملی دستگیر می‌کنند، شکنجه می‌دهند و به قتل می‌رسانند، ولی به سردمداران این عملیات نازک‌تر از گل هم نمی‌گویند؟ در کدام کشور دنیا اعتبار بالاترین مرجع قانونی توسط سردمداران آشوب و انواع نعلین‌های عالیقدر در رسانه‌ها مخدوش می‌شود و قوة قضائیه کوچکترین واکنشی به قانون‌شکنی آشکار نشان نمی‌دهد؟‌ در کدام کشور هر لات و اوباشی اجازه دارد آشکارا قضاوت قاضی را فاقد اعتبار بخواند یا برای قوة قضائیه تعیین تکلیف کند؟ این معجزات را فقط در حکومت مقتدر اسلام‌ناب محمدی می‌توان مشاهده کرد! چون در حکومت اسلامی جمکران سردمداران آشوب سر در آخور واتیکان، محفل سبزها و دیگر محافل فاشیسم از جمله محفل نوبل دارند.

نه هیچ از این همه خون
که تیغ کینه ز دل‌های گرم ریخت به خاک
امید معجزه‌ای
که ارغوان شکوفان مهربانی را
به دشت خاطر غمگین ما برویاند
نه هیچ از اینهمه آتش
که جاودانه درین خاکدان زبانه کشید
امید آنکه تر و خشک را بسوزاند

در حکومت اسلامی است که محمد خاتمی از «مایکل‌لدین»، ‌ طراح کودتا در ایران مستقیماً دستور می‌گیرد و در کمال وقاحت می‌گوید،‌ اگر می‌خواهید ما نتیجة انتخابات را بپذیریم باید یک رفراندوم برپا کنید تا مردم بگویند انتخابات را قبول دارند یا نه؟ اگر مردم پذیرفتند، ما هم می‌پذیریم؟ چرا حضرت مایکل لدین چنین پیشنهادی می‌دهد؟ چون اگر رفراندوم کذا برگذار شود، هیچکس این مضحکه را تحریم نخواهد کرد. واکنش مردم ایران، متأسفانه قابل پیش‌بینی است. همة مخالفان حکومت نکبت و ادبار صحرای کربلا «از لج خامنه‌ای» و «از لج احمدی‌نژاد» با دارودستة اکبر بهرمانی هم‌صدا خواهند شد. و باز هم وزارت کشور می‌تواند نتایج مخدوش اعلام کند و باز هم محفل کودتا فریاد تقلب به آسمان خواهد برد و تظاهرات گسترده‌تری را سازمان خواهد داد تا بتواند تعداد شهدا و زندانیان را افزایش دهد. به این ترتیب وارد دور جهنمی «آشوب، سرکوب، براندازی» خواهیم شد و خداوند و سازمان ناتو از ما راضی و خرسند خواهند بود.

بپرس و باز بپرس
بپرس و باز از این قصة دراز بپرس
بپرس و باز از این راز جانگداز بپرس
چه شد، چگونه شد آخر که بذر خوبی را
نه خون، نه آب،‌ نه آتش، ‌ یکی به کار نخورد

پس بازگردیم به «تیارت» یونس و بیانیة اتحادیة اروپا. اتحادیة کذا می‌گوید اگر یک تبعة این اتحادیه در ایران محاکمه شود مانند این است که همة اتباع این اتحادیه محاکمه شوند! این بیانیة بیشرمانه بر پایة اساس‌نامة سازمان جنایتکار ناتو صدوریده شده. منشور پیمان آتلانتیک شمالی می‌گوید، اعلان جنگ به یک عضو این سازمان به منزلة‌ اعلان جنگ به همة اعضای آن است. ولی ارتکاب جرم یک تبعة فرانسه در‌ ایران ـ فرض می‌کنیم از نظر حقوقی جرم به اثبات رسیده باشد ـ و محاکمة او چه ارتباطی با جنگ دارد؟ هیچ! اشکال جای دیگری است!

بگو کزین برهوت‌‌غربت ظلمانی
چگونه باید راهی به روشنائی برد؟
[...]
کدام روزنه را می‌توان گشود و گذشت
کدام پنجره را می‌توان شکست و گریخت

اشکال این است که فوکایاما می‌گوید، دمکراسی غربی است؛ سگ‌های‌هار جمکران از ابراهیم یزدی، شیرین عبادی، محمدخاتمی و محسن رضائی‌ تا بهزاد نبوی و مصباح یزدی نیز آشکارا بر غربی بودن دمکراسی صحه می‌گذارند، و می‌پذیرند که «انسان» غربی است. در نتیجه، غیرغربی انسان نخواهد بود. بیانیة اتحادیة اروپا در واقع بر همین توهین بزرگ به ملت ‌ایران پای می‌فشارد.

این بیانیه تلویحاً می‌گوید: «انسان»‌ باید توسط انسان و طبق قوانین و مقررات انسانی محاکمه شود. روشن‌تر بگوئیم، بیانیة اتحادیه به زبان دیپلماتیک می‌گوید، انسان را فقط انسان می‌تواند محاکمه کند نه «انسان‌ستیز.» اینجاست که ارتباط جنگ با بیانیة اتحادیة اروپا روشن می‌شود: محاکمة یک انسان در یک حکومت انسان‌ستیز با قوانین و مقررات انسان‌ستیز، به مثابه جنگ و ستیزه با اوست. این بیانیه به مراتب از «کاپیتولاسیون» که امام روشن‌ضمیر بر علیه آن زوزه سر داده بودند موهن‌تر است. سخنگوی وزارت امور خارجة گورکن‌ها به خطا آنرا با کاپیتولاسیون به قیاس کشیده!

کاپیتولاسیون، در تمامی کشورهای عضو سازمان ناتو جاری است از جمله در انگلستان. بر اساس این «قانون» هیچ کشوری حق ندارد نظامیان آمریکا را محاکمه کند، چرا که فرماندة سازمان ناتو آمریکاست. در واقع کاپیتولاسیون ملهم از مقررات نظامی است که می‌گوید، در میدان جنگ، جز «فرمانده» هیچکس صلاحیت رسیدگی به تخلفات نظامیان تحت فرماندهی خود را ندارد. حال آنکه صدور بیانیة اتحادیة اروپا، به برتری انسان و قوانین انسان محور بر قوانین انسان‌ستیز الهی تکیه دارد. وقتی همة نخبگان حکومت جمکران، و لوطی و عنترهائی که به عنوان اوپوزیسیون در فرنگ انباشته، ‌ حقوق بشر را در آیات انسان‌ستیز قرآن رویت می‌کنند، اتحادیة اروپا هم «حق» خواهد داشت چنین بیانیه‌ای صادر کند. مگر مشتی کرکس و کفتار می‌توانند «انسان» را طبق قوانین جنگل محاکمه کنند؟ مسلماً خیر! پس گورکن‌ها هم نمی‌توانند انسان را طبق قوانین انسان‌ستیز دین خود محاکمه کنند. این استدلال کاملاً منطقی است. وقتی «دمکراسی» و انسان‌محوری را در کمال حماقت غربی می‌خوانید، غربی‌ها هم به درستی شما را «انسان‌ستیز» به شمار می‌آورند، و جای رنجیدن نیست. حال بازگردیم به نامة شیخ کروبی و «شایعة‌ شکنجة جوانان.»

این نامة مهوع می‌گوید در بازداشتگاه با «حالتی وحشیانه» به «جوانان» تجاوز شده و اینان به مشکلات جدی روحی و جسمی دچار شده‌اند. به عبارت دیگر اگر به جوانان با حالتی وحشیانه تجاوز نمی‌کردند، اینان پس از آزادی خوشحال و خندان ‌بودند! نامة کروبی چنین القاء می‌کند که تجاوز به زندانی برای کسب لذت صورت می‌گیرد و به همین دلیل فقط به جوانان تجاوز شده. یا اینکه طی سی سال گذشته گویا هیچکس در زندان‌های اسلام‌راستین «به حالتی وحشیانه» مورد تجاوز قرار نگرفته، کسی زیر شکنجة دژخیمان ساواک جان نسپرده، و اینکه خلاصه، به قول حسین باستانی فقط 10 سال است که وحشیگری در زندان رایج شده. اگر نه تا سال 1378 زندان‌های جمکران از هتل ریتز و ماریوت هم بهتر بود. می‌گوئید نه؟ از آقای امیر انتظام و دیگر زندانی‌های «تزئینی» ساواک جمکران بپرسید. همین شمس‌الوازلین از غذاهای زندان اوین چه تعریفی‌ می‌کرد! گویا هر روز از رستوران «ماکسیم» فرانسه برای‌اش غذا می‌آوردند. البته می‌دانیم که در زندان‌های حکومت توحش در همواره بر همین پاشنه چرخیده، گروهی واقعاً زندانی بودند و گروهی دیگر ادای زندانی‌ها را در می‌آوردند.

با توجه به اینکه شکنجه و تجاوز در زندان‌های جمکران «روزمره‌گی» داشته شیخ کروبی که این نامة ابلهانه را به قصد تخریب جوانان منتشر کرده در واقع برای شبه‌زندانیان جمکران مشکل بزرگی ایجاد می‌کند. همین «جوانان» نازنین که پس از اعترافات تلویزیونی راهی ینگه دنیا شده و اوپوزیسیون به راه انداخته‌اند طبق نامة کروبی همه مورد تجاوز قرار گرفته‌اند! این نکتة پیش‌پاافتاده از دیدگان تیز بین شیخ مهدی و مشاورکودن‌اش پنهان مانده بود! اگر اخیراً به همة جوانان تجاوز شده، پیشتر هم به همة جوانان تجاوز شده! فقط مشخص نیست چرا بعضی‌از این «جوانان» که شکنجه شده و اعترافات تلویزیونی هم کرده‌اند نه تنها به افسردگی دچار نشده‌اند که بلبل زبانی هم می‌کنند!

بالاخره شما که نمی‌توانید بگوئید پاسدار اکبر، افشاری و ...که جرم‌شان بسیار سنگین هم بوده، مورد شکنجه و تجاوز قرار نگرفته‌اند! فقط ما متوجه نمی‌شویم چرا زندان این افراد را خرد نکرده؟ البته ما در پی پاسخ به این پرسش‌ها نیستیم. شیخ کروبی هم مثل اربابان‌اش در باتلاق حماقت افتاده و هر چه بیشتر دست و پا می‌زند، بیشتر فرو می‌رود.

امروز هیلاری کلینتون اظهار داشت «ما پنهانی از مخالفین حمایت می‌کردیم.» هیلاری گویا از فروش اسلحه به کشورهای آفریقا چنان به وجد آمده بود که فراموش کرده با این سخنان از براندازی بهمن 1357 هم پرده برمی‌دارد، و همه می‌فهمند آشوب طلبان پنهانی از سوی آمریکا حمایت می‌شده‌اند، در حالیکه رسانه‌های رسمی آمریکا هر روز بر حمایت کاخ سفید از شاه ایران تأکید می‌کردند!

بزرگوار ابرا! به هر بهانه مبار
که خشک‌سال دل و جان غم گرفتة ما
به خشک‌سال دیار دگر نمی‌ماند
نه خون، نه آب، نه آتش
مگر زلال سرشک
گیاه مهری ازین سرزمین برویاند
(فریدون مشیری)


...

یکشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۸


تاریخ مشروعه!
...
«ما قانون اساسی [...] مشروطه‌ای را که در میان تمام دولت‌های مشروطه مجری است می‌خواهیم. قانون شرع را در هزار و سیصد و اند سال پیش پیغمبر[...] آورده[...]»
احمد کسروی، «تاریخ مشروطه ایران»، بخش پافشاری تبریز.

بر اساس پژوهش‌های عمیق نخبگان جمکران در حنازرچوبه، امروز معلوم شد که «مشروطه» هم مانند دمکراسی «غربی» است. اگر کاوش‌های علمی گورکن‌ها به همین ترتیب به پیش رود‌ بزودی خوراک‌، پوشاک، ‌ مسکن، بهداشت،‌ آموزش و اصولاً «زندگی» نیز «غربی» خواهد شد. تنها چیزی که «شرقی» باقی می‌ماند، مرگ است که حکومت جمکران برای‌مان به ارمغان آورده!

متن نامة «سرباز کوچک» خطاب به شهردار سانفرانسیسکو از هر نظر مورد تأئید ماست. از هم میهنان گرامی می‌خواهیم با امضاء این نامه برای نصب تندیس «ندا» با حجاب‌اسلامی به شهرداری سانفرانسیسکو اعتراض کنند. عجیب است که ایرانیان ساکن سانفرانسیسکو، که مسلماً محجبه‌ هم در میان‌شان زیاد نیست، حتی زحمت اعتراض به نصب این تندیس را برخود هموار نکرده‌اند. شاید با ابعاد واقعی چنین «الطافی» بیگانه باشند. در هر حال جای تردید نیست که مدافعان واقعی بردگی زن ایرانی در لندن و واشنگتن نشسته‌اند، و حکومت روضه‌خوان‌های آدمخوار جمکران فقط یکی از صورتک‌هائی است که اینان بر چهره گذاشته‌اند. بله، اینان صورتک‌های فراوان دارند. همة «فاشیست ـ مسلمان‌ها»، ‌ با دستار و بی‌دستار می‌توانند به عنوان صورتک، کارساز پیشبرد سیاست آنگلوساکسون‌ها شوند.

امروز پاسدار اکبر،‌ دانشمند، فیلسوف و جامعه‌شناس و همه‌فن‌حریف چاه جمکران ساکن ینگه دنیا به پیروی از حزب انگلیسی توده شعار «نفت مردمی» سرداده! پاسدار اکبر همچنین با توسل به یک رهبر «آزاده» به نام آخوند منتظری ـ ایشان مخترع «ولایت فقیه» در قانون توحش اساسی هستند ـ ضمن استقرار «عدالت» در کشور، اعلامیة جهانی حقوق بشر را از یک آیة قرآن استخراج نمود. گویا این پاسدار فقرفرهنگی، فراموش کرده که «بشر» مورد اشارة آیات قرآن، بشر اسطوره‌های مقدس، ‌ یعنی آفریده و بندة خداست. حال آنکه «بشر» در اعلامیة جهانی حقوق‌ بشر، انسان آزاد و فرزند انسان است و هیچ ارتباطی با بشر اسطوره‌های مقدس ندارد. روشن‌تر بگوئیم، اعلامیة جهانی، «انسان» را فرزند آدم و حوا نمی‌داند. خلاصة مطلب، هم میهنان گرامی! بشتابید برای شرکت در نماز دشمن‌شکن جمعه که این هفته به امامت اکبر بهرمانی برگذار می‌شود. با شرکت فعال در این مراسم حماقت‌پرور کارفرمایان حاج عباس‌میلانی در ینگه دنیا اطمینان حاصل خواهند کرد که شما «اسلام» را می‌خواهید،‌ حکومت اسلامی را تأئید می‌کنید و فقط از خامنه‌ای و احمدی نژاد رنجیده‌ خاطرید.

زمانیکه گاوچران‌ها از اسلام‌پرستی شما مطمئن شدند آخوند منتظری را با دارودستة بهرمانی و میرحسین موسوی بر شما حاکم خواهند کرد و مراسم سنگسار و قصاص و شلاق و روضه و زوزه به رهبری «فقیه عالیقدر» به مورد اجرا گذاشته خواهد شد تا هم شما راضی و خشنود باشید هم واشنگتن و لندن. مگر شما نبودید که از لج احمدی‌نژاد و خامنه‌ای در شبه‌انتخابات جمکران شرکت کردید؟ پس باز هم از لج ایندو در مراسم نماز شرکت کنید تا بازار «اسلام‌انسان‌ساز» کساد نشود. چرا که رکود در این بازار نان و آبدار،‌ به ویژه در ایران، رکود اقتصادی غرب را شدت می‌بخشد.

به یاد داشته باشیم که ایران، به دلیل استراتژیک، و به دلیل نفوذ فرهنگی در «منطقة‌ نوروز» بسیار اهمیت دارد و به همین دلیل است که استعمار می‌کوشد از طریق ایجاد بحران و آشوب و جنگ «سیاست انسداد» را بر ما تحمیل کند. تاکنون این سیاست کارساز افتاده، چرا که هم شرایط منطقه مناسب بوده، هم در داخل کشور وفور مزدور کارساز سیاست استعمار شده. فراموش نکنیم که شکست جنبش مشروطه دو دلیل داشت، خارجی و داخلی. حضور استعماری روسیه و بریتانیا، مزدوری دستاربندان، و عدم آگاهی مردم، و از همه مهم‌تر ساده‌اندیشی سرداران مشروطه که خلع‌ سلاح را پذیرفتند. امروز باید هشیار باشیم که اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم و بدانیم که اساسی‌ترین خواست مشروطه‌طلبان، رهائی از قید «شریعت» بود. این رهائی فقط با تدوین قانون اساسی محقق می‌شد،‌ و به همین دلیل بود که شیخ فضل‌الله مزدور و همپالکی‌های‌اش با تحریف قانون اساسی، «مشروطه» را از محتوای خود تهی کرده یک مشروطة پوچ به مردم ایران تحویل دادند که در واقع همان توحش «مشروعه»‌ است.

به همین دلیل اهمیت دارد که برای سازمان‌دادن به جنبش مدنی، رکن اساسی مطالبات مشروطه خواهان یعنی «جدائی دین از سیاست» یا حاکمیت قانون مشروطه را بجای احکام شریعت همواره مد نظر داشته باشیم. بدون «جدائی دین از سیاست» تدوین قوانین «انسان محور» امکانپذیر نخواهد بود. از اینروست که تمامی دستگاه پروپاگاند استعمار برای تحریف مطالبات ما ملت «جدائی دین از سیاست» را هدف گرفته و چنین القاء می‌کند که مشروطه، «دین‌ستیز»، «غربی» و ساخته‌وپرداختة انگلستان است.

به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به مقالة مبتذل «حنازرچوبه»، مورخ 18 مردادماه 1388، که تحت عنوان «دیگ پلو سفارت انگلیس...» با کد 625227 انتشار یافته. نویسندة این مطلب می‌کوشد با پیوند زدن میرحسین موسوی به سفارت انگلستان، مشروطه را هم انگلیسی جلوه دهد. بله گورکن‌ها که در همة کودتاهای‌ پی‌درپی دو ماه اخیر شکست خورده‌اند، می‌پندارند با مهمل‌گوئی می‌توان هم مشروطه را به لجن کشید، هم موسوی اسلام‌فروش را لائیک جلوه داد، و هم لائیسیته را به استالینیسم وصله کرد. در پی تحقق چنین معجزاتی است که نویسندة حنازرچوبه پریشان‌گوئی را به اوج ‌رسانده، و به نقل از ضیاءالدین دری اصفهانی، یکی از ناظرین فرضی «حوادث»، و نه رخدادهای تاریخی مشروطه برای‌مان «تاریخ مشروطه»‌ را «بازنویسی» کرده می‌گوید، پس از تحصن بود که انگلیسی‌ها واژة «مشروطه» را به مردم «القاء» کردند. به عبارت دیگر مشروطه واقعیت نداشته و مورخین،‌ از جمله فریدون آدمیت و احمد کسروی همه دروغ می‌گویند، ولی بوق سازمان سیا در جمکران به نقل از دری اصفهانی،‌ مدرس علوم فلسفه «راست» قضیه را برای ما می‌گوید!

«ناظر حوادث مشروطه» می‌گوید، یک روز عصر با سه دستار بند دیگر «درب» (حتماً مقصود در بوده!) سفارت انگلستان ایستاده بوده که درشکة شارژه‌دافر در نزدیکی‌شان توقف کرد و خانم شارژه‌دافر لبخند زنان به سوی اینان آمده می‌پرسد برای چه اینجا آمده‌اید؟ یکنفر از همراهان که نویسنده اسمش را ـ مسلماً به دلائل امنیتی ـ فراموش کرده می‌گوید، یک مجلس عدالت می‌خواهیم. گویا برای مجلس عدالت ایستادن کنار در سفارت انگلستان هم از واجبات شرعی به شمار می‌رفته! باری آن خانم می‌پرسد، مجلس عدالت چیست؟ طرف برای‌اش توضیح می‌دهد و اینجاست که خانم شارژه‌دافر می‌گوید آهان! پس مشروطه می‌خواهید، و ‌نعلین ناشناس هم تأئید می‌فرمایند:

«تا زمان تحصن سخن از مشروطه در میان نبود و این کلمه را کسی نمی‌دانست [اهل سفارت] مشروطه را به مردم القاء کردند [...] یکروز طرف عصر بنده با سه نفر از معممین درب سفارت ایستاده بودم [...] درشکة شارژه دافر از قلهک وارد شده [...] این اولین دفعه بود که لفظ مشروطه را از دهان خانم انگلیسی شنیدیم. شیخ مخاطب گفت بلی ما مشروطه می‌خواهیم. آن‌خانم محیله لبش را گزید و گفت: نه! شما مشروطه نگوئید! ما که مشروطه شدیم کشیش‌هایمان را کشتیم، سلاطین‌مان را کشتیم تا مشروطه شدیم. شما مشروطه نگوئید، خوب نیست[آن آقا هم گفت] ما هم می‌کشیم [...] حتی اگر امام زمان‌مان باشد[...]»


بله این است «تاریخ مشروطه» به قلم یک عقب افتادة ذهنی که به دلیل حماقت بیش از حد، از خانم شارژه‌دافر انگلستان هم تصویر یک احمق تمام عیار ارائه می‌دهد. همچنانکه می‌بینیم دری اصفهانی، ‌ خانم شارژه‌دافر و قلمزن‌حنازرچوبه ترهات ساواک را تکرار می‌کنند. این همان مزخرفاتی است که اینروزها جهت سرکوب مطالبات مردم ایران ،‌ در مراسم اعتراف‌گیری‌ از زبان مجرمین فرضی به عنوان «جرم» و «توطئه» مطرح می‌شود. خلاصه شاهدیم که آرمان‌های مشروطه، پس از گذشت بیش از یک‌سده همچنان لرزه بر اندام مزدوران استعمار می‌افکند.

برخلاف دوران مشروطه، امروز ما ملت با دست خالی در برابر استعمار و مزدوران‌اش قرار گرفته‌ایم. از سرداران مشروطه دیگر جز یادی برجای نمانده. کشور ایران از سه طرف به محاصرة ارتش ناتو در آمده. تجزیة ایران همچنان در دستورکار این سازمان جنایت‌کار و اسلام پرور قرار دارد. تجزیه‌ای که در پس پردة شعارهای گوساله پسند فدرالیسم، نفت مردمی، مردم محوری و حکومت مردم بر مردم پنهان شده. به هوش باشیم! چرا که هر گام، هر شعار در مسیر خشونت و آشوب کارساز استعمار خواهد شد. مرگ و نفی را از شعارهای خود بزدائیم. جنبش مدنی انسان‌محور است و روی به زندگی و آینده دارد. آری به زندگی، آری به آزادی و آری به دمکراسی.

تا زمان تحصن سخن از جمهوری اسلامی در میان نبود و این عبارت را کسی نمی‌دانست [اهل سفارت] جمهوری اسلامی را به مردم القاء کردند [...] یکروز طرف عصر بنده با سه نفر از معممین درب سفارت ایستاده بودم [...] غلام سفارت پرسید چه می‌خواهید؟ گفتم عدالت علوی. غلام پرسید، عدالت علوی چیست؟ گفتم عدالت محمدی. غلام سفارت لبخندی زده گفت، یس! شما جمهوری اسلامی خواست، نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر [...] این اولین دفعه بود که عبارت جمهوری اسلامی را از دهان خانم انگلیسی شنیدیم. شیخ مخاطب گفت بلی ما جمهوری اسلامی می‌خواهیم، ما پیرو قرآنیم، مشروطه نمی‌خواهیم. آن‌خانم لبش را گزید و گفت: حق با شماست! مشروطه خیلی خیلی بد بود! شما مشروطه نگوئید، خوب نیست! بگوئید مشروعه. آن آقا هم گفت: چشم. و همگی رفتیم سر دیگ پلوی سفارت!

...