شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۸


پشه و اندیشه!
...
چند بازی عشق با نقش سبو
بگذر از نقش سبو، رو آب جو

همچنانکه در وبلاگ «سایبرکودتا» گفتیم، ‌ گاوچران‌ها قصد دارند از منطقه خارج شده، حکومت اسلامی را به عنوان حافظ منافع ارتش ‌ناتو، ‌ به همین صورت فعلی یعنی در گیرودار تداوم یک «تقابل کاذب» بین دو گروه «فاشیست ـ ‌مسلمان» سر پا نگاه دارند. اینان به افکارعمومی در جهان چنین باورانده‌اند که این حکومت توحش در هر حال از مشروعیت 85 درصدی برخودار است، ولی گروه احمدی‌نژاد سهم اکثریت قریب به اتفاق مردم را به نفع خود مصادره کرده! پس شما را بشارت می‌دهیم که 4 سال دیگر آن گروه «محبوب» و «مردمی» را از صندوق مارگیری بیرون می‌کشیم تا باز هم با تکیه بر مشروعیت اهدائی «ما»، همچون دوران شیرین امام روشن‌ضمیر کشتار و سرکوب ملت ایران را شدت بخشد. این است دلیل «نصایح» استعمار به دارودستة میرحسین موسوی از زبان آخوند کاشانی، و این است پایه و اساس مقالة شیوای پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ شنبه 28 آذرماه سال 1388. در واقع مقالة کیهان و خطبه‌های ساتاس از پروپاگاند یک محفل واحد پیروی می‌کند. محفلی که جهت ایجاد حاشیة امن برای دارودستة بنیامین نتانیاهو در منطقه، به زنده کردن الاغ مردة لازار، یعنی امام و خط ایشان کذا نیاز حیاتی پیدا کرده. به همین دلیل است که پس از سفر «زاغ» به کپنهاگ، زمزمة سفر لک‌لک به تهران به گوش می‌رسد.

مهرورزی در کپنهاگ، ضمن دفاع بیشرمانه از اشغالگران افغانستان و عراق، «پایان اومانیسم» را اعلام کرده خواهان خروج این «انسان‌ها» از منطقه شد. و مسلماً «جان‌کری»، سناتور اسلام‌پرست و مدافع طاعون سبز فقط برای ترسیم خطوط دولت آینده به تهران سفر خواهد کرد. شاید به همین دلیل یکی از حقوقدانان ساکن ینگه دنیا، به خود اجازه داده با تحریف «جدائی دین از سیاست»، تعریف نوینی از دمکراسی ارائه کند که در آن حریم خصوصی در چارچوب «چاردیواری اختیاری» حاج آقا قرار گرفته، ‌ و بنیاد دین می‌تواند «مدرنیزه» ‌شده،‌ گام در مسیر پیشرفت و ترقی بگذارد!

از یک اندیشه که آید در درون
صد جهان گردد به یک دم سرنگون
[...]
هست آن اندیشه پیش خلق خرد
لیک چون سیلی جهان را خورد و برد
هم زمین و بحر و هم مهر و فلک
زنده از وی همچو از دریا، سمک
پس چرا از ابلهی پیش تو کور
تن سلیمان‌ست، اندیشه چو مور

پیش از ادامة مطلب تأکید می‌کنیم‌، آمریکا هرگز مدافع حقوق‌بشر و دمکراسی نبوده و نیست، این حاکمیت سرکوبگر حقوق بشر را به ابزار سیاست استعماری خود تبدیل کرده. همچنین در مورد چند وبلاگ اخیر از جمله وبلاگ «آدم و فانی» توضیح دهیم، «قضاوت» در مورد رضا پهلوی به هیچ‌عنوان به ما مربوط نمی‌شود. ‌ ما سخنان رضا پهلوی را بررسی کردیم و نشان دادیم که این سخنان بازتولید همان شعارهای انسان‌ستیز «فاشیست‌ ـ مسلمان‌های» جمکران است. «فاشیست ـ مسلمان‌ها» نیز از تکثر‌گرائی، تقدس‌پروری، مردم‌پرستی، روحانیت «مستقل از حکومت» و «اجماع» سخن به میان می‌آورند و این سخنان منطق‌گریز در تضاد کامل با دمکراسی و انسان‌محوری قرار می‌گیرد. در نتیجه با در نظر گرفتن اظهارات اخیر رضا پهلوی او را مدافع دمکراسی نمی‌دانیم. و اما این مطلب هیچ ارتباطی به سخنان رضاپهلوی در مورد شرایط ایران پیش از استقرار حکومت اسلامی ندارد.

همچنانکه گفتیم رضاپهلوی، به عنوان فرزند شاه سابق ایران نمی‌تواند به «پدر» خود نگرش منطقی داشته باشد. هیچکس قادر نیست نسبت به افراد خانواده، به ویژه نسبت به پدر و مادر خود نگرش منطقی داشته باشد. نظریة فروید چنین است و این نظریة «علمی» در عمل کارآئی خود را به اثبات رسانده. طرح پرسش «نظر شما نسبت به اوضاع سیاسی ایران پیش از استقرار حکومت اسلامی چیست»، فقط و فقط نشان از حماقت و تزویر اهالی بی‌بی‌سی دارد. رضا پهلوی برای پاسخ به چنین پرسشی ناچار است دو عمل غیرممکن را انجام دهد! او می‌باید نخست پیوندهای طبیعی خود را با پدر خود قطع کرده، شاه سابق ایران را به عنوان یک بیگانه بنگرد، آنگاه در مورد شرایطی اظهار نظر کند که هرگز نشناخته و هنوز هم نمی‌شناسد! باید بگوئیم چنین کاری از هیچکس ساخته نیست. اما چرا بوق‌های استعماری هنگام مصاحبه با ولیعهد ایران چنین پرسش‌های غیرمنطقی را مطرح می‌کنند؟ دلیل روشن‌تر از آن است که می‌نماید! هدف از طرح چنین پرسش‌های ابلهانه همزمان «تخریب» رضا پهلوی و «تطهیر» استعمار است. در واقع این پرسش‌ یک تلة تبلیغاتی است که هر بار رضاپهلوی با کمال میل به درون آن پای می‌گذارد،‌ بدون اینکه در نظر بگیرد یک جوان 17 ساله نمی‌تواند از شرایط سیاسی دورة سلطنت پدرش آگاه باشد و امروز در مورد همین پدر به قضاوت نیز بنشیند.

در هر حال خارج از انجام غیر ممکن‌ها،‌ رضا پهلوی نمی‌تواند شرایط سیاسی ایران آنزمان را تحلیل کند،‌ بدون اینکه در نظر بگیرد، ساواک و شهربانی کل کشور، همچون سپاه‌ پاسداران از لندن و واشنگتن دستور می‌گیرند. ولی ‌همچنانکه گفتیم ایشان نه صغیراند، نه مهجور و می‌دانند چه می‌کنند. از اینرو به دلیل مواضعی که در حمایت از پیروان «خط‌امام» ‌اتخاذ کرده‌اند، امروز دیگر نمی‌توانند خود را مدافع دمکراسی در ایران معرفی نمایند. در واقع بهتر است به کارفرمایان آدمخوار «بی‌بی‌سی» بگوئیم دیگر نمی‌توانند ولیعهد ایران را به عنوان حامی دمکراسی و مدافع حقوق‌بشر به ملت ایران «بفروشند».

حال بپردازیم به ماجرای «میم‌ته» و تکرار کنیم، آنچه اهمیت دارد و هیچکس نمی‌خواهد بداند، دسترسی به متن کامل سخنرانی این فرد در تاریخ 16 آذر است. به عبارت دیگر باید مشخص شود «میم‌ته»‌ اصولاً چه گفته که خبرگزاری رسمی حکومت، یعنی حنازرچوبه از آن به عنوان «توهین به مقامات حکومت» یاد می‌کند! برخلاف خفاشک‌ها ما معتقدیم انتشار تصاویر «میم‌ته» ‌با چادر و مقنعه ـ اگر خود وی برای فرار به چادر متوسل نشده ـ نشان از توحش نیروهای «انتظامی» جمکران دارد. و جای تعجب نیست که نیروی انتظامی نظام توحش این چنین انسان‌ستیز باشد. اربابان این حکومت خواهان گسترش تقدس در ایران‌اند و یکی از الزامات چنین سیاستی سرکوب ملت ایران است. از آنجمله است تحمیل پوشش بردگان به زن ایرانی، تحقیر مردان با توسل به پوشش «اسلامی ـ اجباری» زنان. چرا که در نظام توحش دین، مرد، برتر از زن شمرده می‌شود. خلاصة مطلب در چنین نظام بی‌نظمی که آینده را در گذشته‌ای ‌موهوم و اسطوره‌های مقدس می‌جوید، «انسان» نمی‌تواند در زمان و مکان مشخص یعنی در عالم واقعیت زندگی کند. به همین دلیل است که گورکن‌ها با توسل به بی‌بی‌گوزک‌های صدر اسلام و صحرای کربلا مسیر «آینده» را مشخص می‌فرمایند. همچنانکه آخوند کاشانی هم در خطبة نخست وقوقیه، با نقل قصة قیام فرضی حسین به گروه طاعون‌سبز برای تداوم بحران «خط» می‌داد. اربابان حکومت جمکران می‌پندارند در اولین فرصت خواهند توانست طاعون سبز را با همان مشروعیت «مردمی» ساخته و پرداختة سازمان سیا از صندوق‌شکسته‌ها بیرون کشیده به ملت ایران تحمیل کنند. «سایبر کودتا» در واقع به همین منظور سازمان داده شده: خاموش کردن صدای مخالفان حکومت و معرفی طاعون سبز به افکار عمومی جهان به عنوان «اوپوزیسیون محبوب»، «مظلوم» و «مردمی»! البته همچنانکه گفتیم،‌ می‌گوئیم و خواهیم گفت، اینان سخت کور خوانده‌اند.

وز جهان فکرتی ای کم ز خر،
ایمن و غافل چو سنگ بی‌خبر
زآنک نقشی، ‌ وز خرد بی‌بهره‌ای
آدمی‌خو نیستی، ‌ خر کره‌ای

گویا سفر آخوند کاشانی به صحرای کربلا در دوران معاویه، خارج از «مرغ» کذا و «فراخوان شورش»، دستاوردهای فراوان دیگری نیز داشته. روز گذشته آخوند کاشانی ضمن رفت و آمد بین خیمة «حسین» و بارگاه معاویه، مقداری «اسناد معتبر» به دست آورد، البته از ویرانه‌های پادگان نظامی انگلستان که 15 سده بعد از سفر ایشان در عراق ساخته شده بود‌. تکرار می‌کنیم 15 سدة بعد ساخته شده بود، چرا که در روند مقدس پرش به گذشته و درهم شکستن مرز زمان و مکان، تداوم خطی زمان در هم می‌شکند، و آینده و گذشته به دلخواه جایگزین یکدیگر می‌شوند. در نتیجه آخوند کاشانی به سادگی می‌تواند هزارة‌ سوم را با خود از ایران به دوران معاویه در عراق برده و همزمان هزارة‌ سوم در عراق را نیز شاهد باشد؛ اینهمه بدون اینکه حتی پای از چمن دانشگاه بیرون بگذارد! این است معجزات مرزشکنی و خروج از چارچوب واقعیت که در حکومت جمکران سکة ‌رایج شده. و این است یکی از دلائل اصلی حمایت یانکی‌ها از حکومت اسلامی. این حکومت به دلیل برخورداری از چنین توانائی‌های «نیست در جهان» با لاف‌وگزاف در باب قدرت و استقلال پوشالی‌اش اربابان خود را در لندن و واشنگتن از هرگونه مسئولیت مبری کرده و در واقع «معجزه» می‌کند.

گاوچران‌ها به این ترتیب نوکران‌شان را به قانون‌شکنی،‌ یکجانبه‌گرائی و نقض مقررات بین‌المللی تشویق می‌کنند تا بتوانند یکجانبه‌گرائی و چپاول خود را در افکار عمومی و در برابر نهادهای بین‌المللی بخوبی توجیه کنند. همچنانکه پیشتر نیز آنگلوساکسون‌های اینسوی آتلانتیک، برای لغو یک جانبة قرارداد ایران با بریتیش پترولیوم و اعمال تحریم اقتصادی بر ملت ایران،‌ محمد مصدق را با شعارهای پوچ «استقلال» و «حفظ منافع ملی» در جایگاه نخست‌وزیری کشور نشاندند. و اکنون رسانة‌ رسمی حکومت اسلامی می‌کوشد با جاروجنجال پیرامون «اسناد» ساخته و پرداختة‌ استعمار دست خونین اربابان‌اش را در سرکوب و تاراج ملت ایران پنهان دارد.

حنازرچوبه، مورخ 28 آذرماه 1388 در مطلبی تحت عنوان گوساله فریب، «اسناد جدیدی از مداخلة انگلیس در امور ایران منتشر می‌شود»، خیانت محمد مصدق را که به تحمیل تحریم‌های اقتصادی و کودتای 28 مرداد انجامید، گامی در راه استقلال ایران معرفی می‌کند! به این ترتیب اهداف استعماری انگلستان، یعنی لغو قرارداد نفتی با ایران تبدیل می‌شود به «منافع ملی» ما! همچنانکه پس از استقرار حکومت اسلامی اهداف استعماری ارتش ناتو از زبان خمینی «بت‌شکن» به عنوان «مبارزه با استکبار جهانی» مطرح می‌شد. باری «خبر» مؤثق حنازرچوبه که با کد: 851496 منتشر شده،‌ به ما می‌گوید، در پی افشای توطئة انگلستان در آشوب‌های پس از «انتخابات» جمکران «مرکز پژوهش و اسناد رياست جمهوري»، 4 جلد کتاب شامل اسناد «مداخلة انگلستان در ایران» را «به روایت اسناد نخست‌وزیری رژیم پهلوی» منتشر خواهد کرد. طی این سه دهه گویا ریاست جمهوری به این مدارک دسترسی نداشته‌اند، و انگلستان هم دخالتی به امور نمی‌کرد! جزئیات این اسناد را بررسی نمی‌کنیم، فقط اشاره می‌کنیم که طبق این اسناد بسیار «معتبر»، سیاست حاکمیت انگلستان به صورت واژگون نمایانده شده. این اسناد به ما می‌گوید که، انگلستان هم مخالف آلمان نازی بوده، هم مخالف ملی شدن نفت! و خلاصه 14 ماه قطع رابطه با انگلستان برای تأمین منافع ملی و اثبات استقلال ایران بوده! حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست!

سایه را تو شخص می‌بینی زجهل
شخص از آن شد پیش تو بازی و سهل

کلنل آیرون‌ساید کودتا کردند که با آفرینش یک حکومت «مستقل» در مرزهای شوروی سابق، به سیاست‌های ضدشوروی‌شان در همکاری نظامی با آلمان نازی پوشش مناسب دهند تا پرستیژ انگلستان خدشه‌دار نشود. در نتیجه هشدار شوروی در مورد حضور مستشاران نظامی آلمان در خاک ایران از سوی انگلستان نشنیده گرفته می‌شد تا زمانیکه آنگلوساکسون‌های این‌ سوی آب دریافتند که همکاری پنهان با فاشیست‌ها منافع دراز مدت‌شان را تهدید خواهد کرد و ... این همان سیاستی بود که در اسپانیا و پرتقال نیز جریان داشت. و اینگونه بود که ناگهان سیاست انگلستان در ایران مخالف سرسخت هیتلر از آب درآمد، و همچنانکه در بهمن ماه 1357 نیز شاهد بودیم، ارتش از شاه حمایت نکرد. آنزمان رضاشاه از سلطنت استعفا داد و پسرش جانشین او شد حال آنکه در بهمن ماه 1357، شاه ایران را ترک کرد و جای خود را به اوباش فدائی‌ اسلام، شاخة دینی مزدوران بریتانیا سپرد. حال پس از گذشت 30 سال از این جایگزینی استعماری، دفتر مهرورزی اسناد دخالت سفارت انگلستان برای‌مان منتشر می‌کند و خبر انتشار این مدارک مستند را از حنازرچوبه می‌شنویم. البته همچنانکه گفتیم این اسناد ره‌آورد «سفر» آخوند کاشانی از صحرای کربلاست.

از دیگر ره‌آوردهای ایشان، یادداشت‌های جامعه شناسانانة حضرت زینب است که در اختیار پیک‌ ایران قرار گرفته. سایت پیک ایران، مورخ 27 آذرماه سالجاری، پژوهش‌های عمیق زینب را با کد: 10923، تحت عنوان «معاوضة یک بی‌گناه با یک قاتل...» منتشر کرده. در این آثار گرانبها که هیچ ارتباطی هم با تبلیغات استعماری ندارد، ‌«جرم»، فاقد معنای حقوقی است و در ترادف با «گناه» قرار گرفته تا زینب زمان، صبیة معاون مقتول شاپور بختیار بر «بی‌گناهی»‌ کلوتیلد رایس «شهادت»‌ دهند. خلاصه بازار گسترش مقدسات و چرندبافی خیلی گرم و داغ است. ولی سوغات بازگشت آخوندکاشانی از تونل زمان به این مختصر ختم نمی‌شود! از آنجمله ‌است کشف «اسناد» دست‌ساز و ساخته و پرداختة کارخانة رجاله پروری در بارگاه معاویه. اسنادی که ثابت می‌کند ملی کردن نفت چنان منافع ملی ایرانیان را تأمین کرده که انگلستان برای بازگرداندن اوضاع به گذشته به تکاپو افتاده بود! و از قضای روزگار این همان مهملاتی است که در حنازرچوبه،‌ تحت عنوان اسناد دخالت انگلستان در امور ایران منعکس شده، حال آنکه این اسناد را روز گذشته آخوند کاشانی از بارگاه معاویه کش رفته تسلیم امام حسین فرمودند و ایشان نیز از طریق «سایبر ارتش» جمکران آنرا در اختیار حنازرچوبه گذاشتند. بله این قماش معجزات در جمکران فراوان رخ می‌دهد. و از آنجمله است هم‌صدائی حنازرچوبه با ملاممد خاتمی پیرامون شعار ابله پسند «میزان رأی مردم است!»

وعده‌ها بدهد ترا تازه به دست
کاو هزاران بار آن‌ها را شکست

روند این است که ملاممد خاتمی و دیگر فرهیختگان طاعون سبز در سخنرانی‌های خود با تکیه بر سخنان امام سیزدهم از گروه مهرورزی انتقاد کنند، تا طرفداران مهروزری با تکرار همان سخنان زبان به گلایه از طاعون سبز بگشایند. نتیجة این شیوة شیادی بازتکرار سخنان خمینی است. روشن‌تر بگوئیم، با توسل به این شیوه فضای اجتماعی را با سخنان گنگ و ابلهانة خمینی نظیر «میزان رأی مردم است» پر می‌کنند و در واقع همه به تکرار طوطی‌وار سخنان سرشار از حماقت امام روشن‌ضمیر مشغول می‌شوند. این «سخنان امام» به قول خاقانی به «مقعد چندین هزارسالة‌ عجوز» می‌ماند که در دسترس همگان است!

مقعد چندین هزار ساله عجوزی
بکر کجا ماند این چه نادره حال است!

در این راستا، امروز حنازرچوبه به بهانة اعتراض به ملاممد خاتمی که در سخنرانی خود از این شعار عوام‌فریبانه استفاده کرده بود، مخاطب را با این عبارت موهوم بمباران می‌کند. پس بهتر است ببینیم «چارچوب حقوقی» این شعار چیست؟ چرا که هر شعاری می‌باید چارچوب مشخصی داشته باشد. در عمل خمینی، با برکناری بنی‌صدر این شعار را شخصاً زیر پای گذارد.‌ وی تأکید کرد در برابر رأی مردم، «حق» با اوست. بنابراین در دوران زندگی پرافتخار امام سیزدهم نیز این شعار فقط در راستای مصلحت اربابان حکومت کارآئی داشته. و همچنانکه امروز می‌بینیم شعار کذا به یکسان هم مورد استفادة قانون‌شکنان است، و هم دستاویز طرفداران فرضی قانون! و این خود ثابت می‌کند که «میزان» هرگز نمی‌تواند رأی مردم باشد، مگر اینکه مردم در یک چارچوب حقوقی و قانونی مشخص «رأی» دهند، و آراءشان در یک روند قانونی و شفاف به ارزش گذاشته شود.

می‌دانیم که در یک تئوکراسی به دلیل خدامحوری،‌ حق انتخاب آزاد برای انسان به رسمیت شناخته نمی‌شود. در نتیجه «میزان» واقعی رأی خداوند است، نه رای مردم، و خداوند کذا هم در لندن و واشنگتن نشسته و درمورد رأی مردم تصمیم می‌گیرد. پس بهتر است دو قطب کاذب حکومت بدانند، بمباران ملت ایران با سخنان مبهم خمینی، و آتش زدن عکس او جهت لشکرکشی خیابانی و ارعاب مخالفان دیگر نمی‌تواند کارساز اربابان‌شان در دو سوی آتلانتیک شود. حتی داس‌الله هم به این واقعیت تلخ پی برده! و از اینرو فاشیست‌ها کمر همت به تحریف «جدائی دین از سیاست» بسته‌اند.

آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نه، که دروی عابث است

چگونه می‌توان با توسل به شعارهای مدافعان دمکراسی، ‌ به تحریف‌ دمکراسی پرداخت؟ این عمل خداپسندانه را یک «حقوق‌دان» ساکن ینگه دنیا در سایت «گویا» بر عهده گرفته و باید بگوئیم در امر مقدس «تحریف» و تخریب «دمکراسی» و اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» بس ناشیانه رفتار کرده،‌ به چند دلیل. نخست اینکه ایشان فراموش کرده‌اند که ما نیازی به الگوبرداری از قانون اساسی آمریکا نداریم. دیگر آنکه، حریم خصوصی برخلاف تصور ایشان «چاردیواری» اختیاری نیست! درست است که در یک دمکراسی، حکومت حق دخالت در حریم خصوصی افراد را ندارد ولی حقوقدان کذا همچون شریک‌‌اش حاج فرج‌دباغ، «حریم خصوصی» را با «حرم خصوصی»‌ اشتباه گرفته‌اند، و به همین دلیل به غلط می‌گویند، مکان زندگی، خانواده و تربیت فرزندان حریم خصوصی است! به هیچ عنوان چنین نیست.

پشه کی داند که این باغ از کی است
کاو بهاران زاد و مرگش در دی است

در یک دمکراسی پدر و مادر به هیچ عنوان مالک فرزند نیستند و نمی‌توانند خارج از چارچوب قوانین اخلاقی که حقوق انسان‌محور حاکمیت معین می‌کند فرزندان خود را به اصطلاح شما «تربیت» بفرمایند! والدین در مورد رفتار با فرزندان نابالغ خود در برابر دولت مسئولیت دارند و می‌باید پاسخگو باشند. کسی نمی‌تواند در خانه هر طور که مایل است با دیگران رفتار کند! سرکار در مورد جدائی دین از سیاست، شاید نیک ورد آورده‌اید ولی باید بگوئیم سوراخ دعا را گم کرده‌اید. حریم خصوصی در اجتماع و حریم اجتماعی در خانه وجود دارد، شاید شما از آن آگاه نیستید:

«اولين جائی که بحث حوزة عمومی و خصوصی مطرح می شود در حوزه اختيارات حکومت است. اين بحثی حقوقی است. يعنی حکومت تنها حکمران حوزة عمومی است و حق ندارد و نمی‌بايست به حوزة خصوصی افراد که شامل مکان زندگی، خانواده، تربيت فرزندان، عقيده، و مذهب و غيره است دخالت کند. در واقع حوزة‌ خصوصی از حوزه حکومتی جداست.»


ما هم در همینجا بگوئیم، به هیچ عنوان چنین نیست! پیکر انسان، باورهای‌اش، گرایش جنسی‌اش، حریم خصوصی است، چه در خانه و چه در اجتماع. به همین دلیل کسی حق ندارد «باورها» ‌و اعتقادات خود را بر دیگر افراد تحمیل کند، ‌ چه در جامعه تحت عنوان مقررات قانونی و دولتی، و چه در خانواده تحت عنوان خواست و ارادة ولی، قیم یا پدر. هیچکس به هیچ عنوان حق تجاوز به حریم خصوصی دیگران را ندارد. حاکمیت وظیفه دارد امنیت همین حریم خصوصی را با توسل به قوانین دمکراتیک تضمین نماید. برخلاف اظهارات ظاهراً حقوقی سرکار، حاکمیت ضامن تأمین امنیت حریم خصوصی است در جامعه به طور کلی، و در خانه،‌ به عنوان یک جامعة کوچک‌تر. وظیفة حکومت تأمین نظم و امنیت عمومی بر اساس قوانینی انسان‌محور است، و خانة مردم نیز خارج از این حوزه قرار نمی‌گیرد. به عبارت دیگر سرکار نمی‌توانید برای همسایگان یا افراد خانواده‌تان برخلاف قوانین جاری و حقوقی ایجاد مزاحمت کنید، در چنین مواردی پلیس دخالت خواهد کرد و ... و خلاصه بگوئیم آشنائی سرکار با «حقوق» بیشتر به شناخت حاج فرج دباغ از فلسفه می‌ماند.

باید حضور محترم‌تان تکرار کنیم که برای استقرار دمکراسی در ایران، هیچ نیازی به الگو از بلاد غرب نداریم و برخلاف ادعای شما، دمکراسی به هیچ عنوان حاکمیت «اعتقادات اکثریت» نیست! اگر چنین باشد در همة قبائل وحشی آمازون هم دمکراسی برقرار شده. دمکراسی عبارت است از «حاکمیت قوانین انسان‌محور» که تحمیل ارزش‌های مقدس جهان‌شمول و زمانشمول بر افراد یک ملت را مردود می‌شمارد . با «اعتقادات مردم» نمی‌توان به دمکراسی دست‌ یافت، ‌چرا که اعتقادات مذهبی و یا غیرمذهبی، ‌ به دلیل تکیه بر «ذهنیات» افراد، در هر حال منطق‌گریز و انسان‌ستیز بوده و نتیجتاً در تضاد با دمکراسی قرار خواهد گرفت. آنانکه همچون فوکویاما و شرکاء «اعتقادات اکثریت» را مبنای حکومت دمکراتیک معرفی می‌کنند، سر در آخور تقدس‌پرور و توحش‌گستر سازمان سیا فروبرده‌اند.

مر ترا آن فهم آن دانش نبود
وا ندانستی تو سرگین را ز عود





...

جمعه، آذر ۲۷، ۱۳۸۸


سایبر کودتا!
...

آن حکیمی گفت دیدم در تکی
می‌دویدی زاغ با یک لک‌لکی
در عجب ماندم بجستم حال‌شان
تا چه قد را مشترک یابم نشان
چون شدم نزدیک من حیران و دنگ
خود بدیدم هردوان بودند لنگ

حکایت همراهی یانکی‌هاست با گورکن‌ها! هر دو لنگ می‌زنند! آمریکا سی‌سال پیش برای تبدیل منطقه به باغ وحش ناتو، حکومت اسلامی را به عنوان حکومت «مستقل» نه شرقی، نه غربی در ایران مستقر کرد، ‌ و در گام دوم با سازمان دادن اشغال سفارت آمریکا، این حکومت را به عنوان یک دستگاه «ضد آمریکائی» بجای خود نشاند تا در برابر اتحاد شوروی پاسخگوی سیاست نوکران‌اش نباشد. و امروز با صورتک همین حکومت خودفروخته برنامة‌ اعمال سانسور و سرکوب روی شبکة مجازی را آغاز کرده. شیوة کار همان شیوة اشغال سفارت است. به عبارت دیگر برای رد گم‌کردن گاوچران‌ها ابتدا به صورتی «نمایشی» به خودشان حمله می‌کنند، سپس برای ارائة چهرة قدرتمند از نوکران‌شان، انگشت اتهام را به سوی اینان می‌گیرند. 11 سپتامبر را که فراموش نکرده‌ایم!

پیش گاوی سجده کردی از خری
گشت عقلت صید سحر سامری

پس از کودتای ننگین بهمن 1357،‌ سازمان سیا با حفظ ساواک و شهربانی دست‌اندرکار ایجاد تشکل‌های نوین نظامی به نام کمیته، سپاه پاسداران، بسیج و گشت‌های مختلف جهت سرکوب ملت ایران شد. اکنون همین سازمان برای سرکوب و اعمال سانسور در شبکة مجازی، به نام نوکران‌اش در جمکران تشکلی به راه انداخته و برای آنکه در مهارت و ضدامپریالیست بودن اعضای آن تردید نکنیم، در «رادیوفردا» هک شدن «توئیتر» را به حساب تشکل کذا نوشته‌اند! سازمان سیا این عمل را برای فوت کردن در آستین پارة پاسداران و حمایت از طاعون سبز انجام می‌دهد.

بله تردید نکنیم که سپاه پاسداران منافع‌آمریکا، نه تنها در عرصة ‌توهمات‌ و تبلیغات‌اش به اربابان در آمریکا سیلی می‌زند، که در شبکة‌ مجازی نیز امپریالیسم را به سختی شکست داده، ‌ ارواح شکمش «تحریم اقتصادی»‌ ایران را به تحریم آمریکا تبدیل می‌کند! باری جهت رد گم کردن هر چه بیشتر، رادیو فردا، بوق سازمان سیا خبر می‌دهد که این تشکل دشمن خونی دارودستة موسوی نیز هست! چرا که سایت طاعون سبز را نیز هک کرده‌. اما عجیب اینست که این تشکل، علیرغم ادعای ضدامپریالیست بودن، وبلاگ‌های ما را نیز هک کرده! به نظر شما عجیب نمی‌آید که یک تشکل مدعی مخالفت با آمریکا و طاعون سبز به وبلاگی حمله ‌کند که از مخالفان گاوچران‌ها و مزدور‌ان‌شان در گروه میرحسین موسوی است؟ اینهم حکایت همان نبرد القاعده با آمریکا در عراق و افغانستان است،‌ که بجای هدف قرار دادن یانکی‌ها مردم عراق و افغانستان را با بمب منفجر می‌کند.

منطقاً اگر به ادعای بوق‌های سازمان سیا چنین تشکلی ضدامپریالیست و مخالف گروه میرحسین موسوی بود، برای حمله به مخالفان، اولویت را به طرفداران آمریکا و طاعون سبز می‌داد نه به مخالفان‌شان. اینجاست که پای پروپاگاند سازمان سیا لنگ می‌زند و متوجه می‌شویم که این سازمان آزادی‌ستیز همچنانکه سی سال پیش نوکران‌اش را با توسل به شعار مردمفریب «حقوق بشر» به قدرت رساند تا با شعار «مرگ برآمریکا» به ارباب خدمت کنند، امروز هم به نام نوکران‌اش یک شبکة سرکوب و سانسور به راه انداخته تحت عنوان «ارتش سایبری ایران» و از آنجا که به دلیل سوابق تاریخی، گاوچران‌ها همه را گاو می‌انگارند، ادعا می‌کنند، ارتش کذا شبکة توئیتر و موج سبز آزادی را نیز از کار انداخته.

گاو زرین بانگ کرد آخر چه گفت
کاحمقان را اینهمه رغبت شکفت
[...]
باطلان را چه رباید، باطلی
عاطلان را چه خوش آید،‌ عاطلی

خلاصه نوکران مجازی عموسام وظیفه دارند صدای «مخالفان» ‌را خاموش کنند، ولی در واقع هدف اینان خاموش کردن صدای مخالفان لات‌ولوت‌های گروه میرحسین موسوی است. کافی است به پرچم ارتش کذا بنگریم! یک پرچم سبز که روی آن نوشته شده «یاحسین»، به اضافة یک آیة الهی در باب «پیروزی مسلم حزب‌الله»! خلاصه تبلیغات‌چی‌های سازمان سیا دلیلی ندیده‌اند که یک «میرحسین» در کنار «یاحسین» کذا بگذارند چرا که شعارهای طاعون سبز «یا حسین، میرحسین» بود، در نتیجه «یاحسین» کذا تداعی‌کنندة «میرحسین»‌ نیز خواهد شد؛ «چون که صد آید، نود هم پیش ماست.» اما باید بگوئیم متخصصان هدایت افکارعمومی در «جغدستان» آنسوی آتلانتیک با چنین معجزاتی سخت کور خوانده‌اند!

باری، جونم براتون بگه امروز معجزه شد. به گزارش رادیو فردا، مورخ 27 آذرماه سالجاری کاربران توئیتر پس از ورود به سایت به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی، در دریای قدرت الهی و مقدسات اسلام شناور شده، ‌ همزمان با خداوند، گابریل و عیسی و موسی و محمد و «نماد شورش» و قدرت‌پرستی شیعی‌مسلکان رودررو قرار گرفته‌اند:

«کاربران توئیتر[...] پس از ورود به سایت [...] با صفحه‌ای مواجه می‌شدند که در آن به رنگ سرخ نوشته شده بود، این سایت از سوی ارتش سایبر ایران هک شده است. در این صفحه پرچم سبز یا حسین به همراه آیة‌‌ فان حزب‌الله هم‌الغالبون به چشم می‌خورد.»


البته معجزه به این مختصر ختم نمی‌شود. نوکران سایبری به زبان انگلیسی هم تسلط دارند، چرا که در واقع زبان مادری اربابان‌‌شان انگلیسی است، و از زبان ارباب برای کاربران اینترنت پارس می‌کنند. پیام ارتش سایبری سازمان سیا شباهت فراوانی به مزخرف‌گوئی‌های ساتاس در وقوقیه‌های جمعه دارد. پیش از ادامة‌ مطلب در مورد وقوقیه‌های جمعه توضیح دهیم که اخیراً وقوقیه‌های کذا مطالبات استعمار از طاعون سبز و دولت جمکران را به صورت جداگانه مطرح می‌کند. در وقوقیة نخست که «دینی» است، مخاطب استعمار طاعون سبز است. حال آنکه وقوقیة «سیاسی» خطاب به دولت جمکران ایراد می‌شود! آخوند امامی کاشانی امروز در خطبة اول، گروه «میرحسین» جلاد را به قیام و شورش بر علیه ظلم فرامی‌خواند و تلویحاً می‌گوید اگر در خانه هم بنشینید به سراغ‌تان خواهند آمد، پس به قول آخوند شریعتی،‌ بهتر است «کاری حسینی کنید.»

بانگ زد گوساله‌ای از جادوئی
سجده کردی که خدای من توئی
[...]
چون خیالت نآمد از تزویر او
و ز فساد سحر احمق‌گیر او

آخوند کاشانی برای انتقال پیام ارباب به دارودستة موسوی، یک بی‌بی‌گوزک نوین از امام سوم شیعیان برای‌مان نقل کرده که بازتولید پیام آخوند منتظری و دیگر آیات‌عظام طرفدار اسلام علوی‌ و مخالف «اسلام اموی» است. کاشانی در این خطبه تلویحاً ولی‌فقیه یعنی خامنه‌ای را با «معاویه» در ترادف قرار داده، شرایط امروز جمکران را با شرایط موهوم دوران معاویه به قیاس می‌کشد، تا بتواند موسوی و کروبی را از هرگونه سازش با خامنه‌ای بر حذر ‌دارد. می‌دانیم که هدف اربابان حکومت اسلامی در غرب تبدیل ایندو جلاد مزدور به «رهبر مخالفان» حکومت اسلامی است. غربی‌ها می‌پندارند اگر موسوی و کروبی را در همان چارچوب بی‌بی‌گوزکانة کربلا در برابر حاکمیت قرار داده و تعدادی «شهید» و «اسیر» تولید کنند، همان برنامة شیرین براندازی سال 1357 تکرار خواهد شد،‌ چرا که زمان هم مناسب است و دوران بی‌بی‌گوزک‌خوانی و روضه و زوزه و سینه‌زنی و تعزیه و تحریک افکار عمومی آغاز شده.

به یاد داریم که پس از برگزاری نشست گوادالوپ در نخستین روزهای ژانویة 1979، به پیشنهاد جیمی‌کارتر قرار بر این شد که «شاه برود». یک هفته پس از نشست کذا، یعنی در تاریخ 11 ژانویة‌ همان‌ سال، «سایروس ونس»،‌‌ وزیر امورخارجة وقت ایالات متحد اعلام داشت «شاه تصمیم گرفته تعطیلات خود را خارج از ایران بگذراند». و پنج روز بعد در تاریخ 16 ژانویة 1979، شاه برای همیشه ایران را ترک کرد. سه روز پس از خروج شاه بود که «تظاهرات» تاسوعا و عاشورا به راه انداختند و دانشگاهیان فرهیخته نیز در صف نخست همین تظاهرات استعماری با شعار گوساله پسند، استقلال، آزادی و... شرکت کردند. بقیة ماجرا هم که برای همه روشن است. در حالیکه ارتش مشغول مذاکره برای کودتا بود، و فعلة فاشیسم هر روز در خیابان‌های مرکز شهر عربدة «مرگ بر بختیار» سر می‌دادند، ساواک و شهربانی دولت بختیار را فلج کرد، تا والری ژیسکار، مدافع جبهة حق علیه باطل، «رهبر کبیر انقلاب» و اوباش همراه‌شان را در فرودگاه مهرآباد تخلیه کند. و خلاصه جای دشمن‌تان خالی که ضمن مشاهدة عبور رهبر اوباش‌الله و همراهان از برابر گارد احترام، سرود «خمینی ای امام» ‌را بدون توسل به آلات لهو و لعب، یعنی بدون صدای زن و آلات موسیقی بشنود، سرودی که به «شرافت»‌ ا‌مام‌الله گواهی می‌داد:

ای مجاهد،‌ ای مظهر شرف
ای گذشته زجان در ره هدف
[...]
خمینی ای‌ امام، خمینی ای امام

بله خیلی شیرین و طرب‌افزا بود آنروزها که آمریکا، فرماندة ارتش ناتو، با هدف تبدیل منطقه به طویله، امام روشن‌ضمیر را به عنوان مبارز «ضدامپریالیست» به مرزپرگهر ارسال کرد. چقدر امروز «نوستالژیک» شده‌ایم! انگار همین دیروز بود! امام عزیز و «ضدامپریاس» با هلی‌کوپتر ساخت امپریاس وارد گورستان «بهشت زهرا» شده و چه سخنرانی شیوائی کردند! «من توی دهن این دولت می‌زنم، من خودم دولت تعیین می‌کنم، من خودم مجلس ثنا[سنا] تعیین می‌کنم...»، در این ‌هنگام آخوند مفتح در گوش مبارک‌شان فرمود مجلس [ثنا] اسلامی نیست، مجلس شورا تعیین کنید! و امام‌الله با همان لحن داش‌مشتی‌های بازار فرمودند، «من خودم مجلس شورا....» آری! اینچنین بود که با امام روشن‌ضمیر و طبع لطیف شعرای ایران زمین و به ویژه با چپ‌گرایان سرزمین گل‌وبلبل بهتر آشنا شدیم. آن‌ها که این صحنه‌های دل‌انگیز و مهوع را ندیدند، چه دیدند؟ نصف عمرشان برفناست! از مطلب دور افتادیم بازگردیم به خطبة اول ساتاس که از زبان آخوند کاشانی، رهبران طاعون سبز را به پیروی از «حسین» فرا می‌خواند.

مهر و رقت وصف انسانی بود
خشم و شهوت وصف حیوانی بود

آخوندکاشانی به شیوة معهود، با درهم شکستن مرزهای زمان و مکان، میرحسین را از جایگاه واقعی‌اش خارج کرده به صحرای کربلا پرتاب می‌کند تا او را در جایگاه موهوم امام حسین قرار دهد، یعنی در سنگر حق علیه باطل؛ سنگر اسلام علوی، علیه جبهة اسلام اموی. و به این ترتیب است که حاکم وقت، یعنی معاویه جای خود را به خامنه‌ای خواهد سپرد. می‌بینیم که ساختارشکنی چه معجزاتی دارد.

کاشانی می‌گوید معاویه خود «مجتهد» بود، با موقعیتی که داشت مورد تأئید سه خلیفة راشدین بود و تنها قرائت از اسلام را معاویه ارائه می‌داد. البته معلوم نیست 3 خلیفة ‌کذا چگونه پس از مرگ می‌توانستند کسی را تائید کنند! تا آنجا که ما می‌دانیم در دوران معاویه 4 خلیفه در قید حیات نبودند! باری کاشانی می‌افزاید در دوران معاویه، طی 10 سال سکوت بر خانة پیامبر حاکم شده بود. و خلاصه اسلام همان بود که معاویه می‌گفت، یعنی اسلام تهی شده از اسلام! و اگر قیام حسین نبود، اسلام نابود می‌شد! بله، ما به مسلمان جهان توصیه می‌کنیم قدر حسین را خیلی بدانند:

«در دستگاه معاويه خفقان به گونه‌ای بود که اسلام فقط [همان] بود که معاويه می‌گفت[...] امروز تمام امت اسلام [...] مديون حسين و قيام او هستند[...] اسلام معاويه منهای اسلام واقعي بود.»

نه اینکه اسلام وجود مادی و فیزیکی دارد، نابود هم می‌شود! گورکن‌ها نمی‌پذیرند که «دین» فقط در «باورها» می‌تواند وجود موهوم خود را بجوید نه در عرصة واقعیت. باری آخوند کاشانی که اینک در صحرای کربلا طی طریق می‌کند، سری هم به بارگاه معاویه زده گوش می‌ایستد و می‌شنود که یزید به زبان فارسی چنین می‌گوید، «یا دست بیعت، یا سر بریده!» کاشانی که سخنان یزید را می‌شنود سراسیمه خود را به خیمة حسین می‌رساند تا او را از توطئة «دشمن» با خبر کند. اما هنوز به اردوگاه حسین نرسیده که می‌شنود ایشان با دخترشان با زبان رمز گفتگو می‌کنند و می‌فرمایند، «اگر مرغ را راحت بگذارند، می‌خوابد»‍! و آخوند کاشانی بلافاصله از این عبارت مرموز و اسرار آمیز کشف رمز کرده ما را در جریان نیات پلید یزید می‌گذارند.

جریان از این قرار است که یزید در هر حال قصد جان حسین را دارد و تفاوتی نمی‌کند حسین کجا باشد؛ هر کجا باشد جانش در خطر است. البته ما نمی‌دانستیم امام حسین خود را با «مرغ» قیاس می‌فرموده‌اند، ولی خوب امروز آخوند کاشانی این راز بزرگ را برای‌مان فاش کرد و به احتمال زیاد برای کشف چنین اسرار فوق‌محرمانه‌ای مسلماً از کمک‌های «سایبر ارتش» جمکران برخوردار شده:‌

«يزيد مي‌گفت يا دست بيعت يا سر بريدة‌ حسين [...] امام حسين خطاب به دخترش [می‌گوید] اگر بگذارند مرغ آشيانه در آشيانه‌اش بخوابد، مي‌خوابد [کاشانی گفت] معني اين عبارت اين است که امام حسين می‌دانست هر جا باشد او را مي‌کشند [...] يزيد از او بيعت مي‌خواست و اگر امام حسين بيعت مي‌کرد، همه چيز از بين مي‌رفت.»


هم میهنان گرامی! هر وقت مرغ میل می‌فرمائید، به یاد داشته باشید که مرغ کذا را همچون امام حسین سر بریده‌اند! اما هیچکس برای مرغ عزاداری نمی‌کند چرا که این مرغ در سنگر حق ننشسته، در نتیجه «حق» این است که بریان و کباب شود. ملت‌های منطقه نیز در جایگاه همین مرغ پلید و «باطل» قرار گرفته‌اند، به همین دلیل است که «نوبل حسین»‌ اینچنین قصدجان‌شان کرده، حتی روی شبکة مجازی. اصولاً از وقتی نوبل‌حسین را به قول رضا پهلوی از «صندوق مقدس»‌ رأی بیرون کشیدند، سازمان سیا با گسترش سانسور در فضای مجازی، سرکوب آزادی ‌بیان را در دستورکار خود قرار داده. ‌ این است حکمت تشکیل سپاه پاسداران مجازی.

بگذریم و بازگردیم به روضة امام حسین خودمان که طعم ته‌چین‌مرغ می‌دهد، از همان ته‌چین‌های هتل گچسر «سابق» که مانند خداوندگار «بی‌همتا» بود، و البته ما هم به دلیل نفرت از آشپزخانه کوچک‌ترین تلاشی برای طبخ آن به خرج نمی‌دهیم. بین خودمان بماند اگر هم کوششی در این راه مقدس یعنی راه شکم به خرج دهیم هرگز به گردپای آشپز هتل گچسر نخواهیم رسید. همه‌اش تقصیر پدر و مادرمان است! از بچگی به ما گفتند، جای شما توی آشپزخانه نیست! در صورتیکه اشتباه می‌کردند، جای ما توی آشپزخانه خیلی هم خوب و دلپذیر است، به شرطی که کس دیگری آشپزی کند. نمی‌دانم چرا از صحرای کربلا به ته‌چین هتل گچسر و اشتباهات پدر و مادر رسیدیم! همه‌اش تقصیر این امام حسین باید باشد که صحبت از «مرغ» به میان آورده.

آخوند کاشانی در ویراست نوین داستان امام سوم‌اش به ما می‌گوید و باز می‌گوید که «هدف» حسین فقط قیام بود،‌ او می‌خواست قیام کند! حسین قصد تشکیل حکومت نداشت می‌خواست به صورت «تشکیلاتی» قیام کند و ... و خلاصه اگر اوضاع به همین ترتیب پیش رود «حسین» موهوم صحرای کربلا تبدیل می‌شود به لنین دیوانه! چرا که لنین، خواهان تشکیل حکومت بود! ولی لنین دیوانه فقط خواهان شهادت است! و به این ترتیب ممکن است ما هم یک حکومت صحرای کربلای سوسیالیستی با مرغ به راه اندازیم که منافع غرب خدشه‌دار نشود: ‌

«[...] عده‌اي فکر مي‌کردند، [امام] براي تشکيل حکومت مي‌رود [...] مي‌گفتند، چرا خانواده‌ها و بچه‌ها را مي‌بريد؟ و [امام] پاسخ مي‌داد خدا مي‌خواهد اينها اسير باشند[ او] مي‌دانست اگر در مکه و مدينه شهيد شود، خونش را همان جا جمع مي‌کردند. آن حضرت مي‌خواست به صورت تشکيلات قيام کند [...] بي‌شک قصد [ایشان] قيام بود و مي‌دانست به دنبال آن شهادت است [او ] مي‌خواست اين قيام [...] يادگار باشد و جهان بيدار شود[...] خطيب جمعه تهران بار ديگر تأکيد کرد، امام حسين قصد قيام داشت و مي‌دانست قيامش منتهي به شهادت خود و اسارت اهل بيت مي‌شود و اين قيام درسي براي جامعة بشريت مي‌شود که انسان‌ها زير بار ظلم نروند.»


عجیب است که به موازات روضه و زوزة آخوند کاشانی برای «حسین» و توصیه به میرحسین، رادیوفردا هم برای اعادة حیثیت از «میم‌ته» یک مراسم سوگواری نوین به راه انداخته. 10 روز پس از انتشار خبر دستگیری «میم‌ته» در حنازرچوبه، رادیوفردا برادر ایشان را از پستو بیرون کشیده،‌ تا با ارائة ویراست نوینی از ماجرا اشتباهات گذشته را جبران کند. می‌دانیم که، اگر کسی بر صحنة تئاتر یا در بالماسکه و ... خود را به شکل دیگری در آورد و جنسیت خود را واژگون بنمایاند این عمل او با کسی که برای فرار از پیامد گفتار و کردارش چنین می‌کند متفاوت خواهد بود. خلاصه بگوئیم،‌ تفریح و ایفای نقش را نمی‌توان با بزدلی و بی‌مسئولیتی در ترادف قرار داد. گویا اهالی رادیوفردا، برخلاف گوساله‌های ننه‌حسن جیره‌خوار دکان ‌حقوق‌بشرفروشی یانکی‌ها، به این نکتة پیش‌پاافتاده پی برده و قصد ارائة «تصویردلپذیر» از میم‌ته کرده‌اند. «تصویر دلپذیر» برای حقنه کردن به اهالی مرزپرگهر چیست؟ تصویری که در راستای پروپاگاند مرگ‌پرستی، افتخار، شورش، شرافت، شهامت و مرزشکنی قرار گرفته و منطبق باشد بر همان تصویر «امام حسین»، ‌که توسط ساتاس ترسیم و به امت همیشه در صحنه تقدیم شده. بهتر بگوئیم، تصویر کسی که هدفی جز «مرگ» ندارد!

در راستای ارائة‌ چنین تصویری از «میم‌ته»، رادیوفردا با علی توکلی، برادر «فرضی» ایشان تلفنی تماس گرفته و ایشان هم به نقل از جعبة‌جادوئی، یا همان «شاهدان عینی»‌ به ما می‌گویند برادرشان اصلاً ترسو نیست. و به گفتة‌ «شاهدان عینی»، مجید توکلی، یعنی قهرمان جدید پروپاگاند ابله فریب غرب با لباس «مردانه» از دانشگاه خارج شده و به احتمال زیاد پس از دستگیری به او لباس زنانه پوشانده و از او عکس گرفته‌اند! بله، می‌بینیم که رادیوفردا هم فهمید فرار پس از «سخنرانی» عمل نکوهیده‌ای است،‌ هر چند که اصل مطلب را هنوز مطرح نمی‌کند! اصل مطلب این نیست که چوبداران سازمان سیا با جوانان ایران چه برخورد خشن و موهنی دارند. این برخوردها پیش از ظهور خمینی دجال نیز رایج بود. آنزمان که علیرغم ادعای «آزادی‌های» شهروندی، رئیس شهربانی وقت فرمان داده بودند تا عمله اکرة شهربانی جوانان مو بلند را بازداشت کرده سرشان را در چادرهائی که به همین منظور در پارک‌ها برافراشته بودند از ته بتراشند! این یک نمونه از سرکوب جوانان بود که توسط شهربانی اعمال می‌شد و آنقدر این لات‌بازی ادامه یافت تا مأموران شهربانی موهای یکی از ما بهتران «فرنگی» را هم به همین صورت تراشیدند و رئیس شهربانی اخراج شدند!

خلاصه فکر نکنید گشت‌های ارشاد و دیگر گشت‌های ویژة تحقیر و ایجاد مزاحمت از آسمان به زمین آمده. این اعمال وحشیانه «قدیمی و کهن‌» است و ریشه در شهربانی کلنل آیرون‌ساید معروف دارد. و اینهم فقط محض اطلاع عنایت ‌فانی و کارفرمایان آدمخوار بی‌بی‌سی عنوان شد. بار دیگر اگر خواستید مصاحبه کنید برای‌مان از ارتباط سفارت‌تا‌ن با امثال «پناه ‌پور» هم بگوئید، «شیرین‌تر» است. «مرغ» هم داریم، یک شیرین پلو با مرغ برای‌مان درست کنید میل بفرمائیم.

نفرت خفاشکان باشد دلیل
که منم خورشید تابان جلیل

باری مشکل ما با «میم‌ته»، به هیچ عنوان لباس او نیست! مشکل این است که خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی، ‌سخنرانی او را «توهین به مقامات حکومت» دانسته و چنین کاری در هر کشوری «جرم» است. به عبارت دیگر قهرمان ساخته و پرداختة رسانه‌های مفلوک یک «مجرم» شناخته شده. و با توجه به اینکه حکومت اسلامی برای گرم نگاهداشتن تنور طاعون سبز به مدت سه روز انزوای رسانه‌ای بر محل تظاهرات حاکم کرده بود، و با توجه به اینکه سخنان «شاهدان عینی» را نمی‌توان به عنوان «خبر موثق» به خورد دیگران داد، می‌باید متن سخنرانی این اسطورة مقاومت از منابع موثق در اختیار ما قرار گیرد تا بدانیم دلیل دستگیری این فرد چه بوده؟ فکر می‌کنم، برای شهیدپروران، تابوفروشان و ساختارشکنان فرهیخته مطلب «روشن» شده باشد!

من چو میزان خدایم در جهان
وانمایم هر سبک را از گران

و اما در مورد وبلاگ «تراوستی» توضیح دهیم، ایالات متحد هرگز مدافع دمکراسی و حقوق‌بشر نبوده و نیست. به ویژه در ایران، یانکی‌ها جز آخوند و نعلین و روسری و احتمالاً آخوند و نعلین بدون روسری هیچ برنامه‌ای ندارند. اصرار عمله و اکرة گاوچران‌ها برای مرتبط کردن مذاکرات هسته‌ای با «حقوق‌بشر» یک هدف مشخص دارد، ممانعت از انجام این مذاکرات، ایجاد شورش و سازمان دادن به یک براندازی جهت استقرار پیروان خط امام در حاکمیت و تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای. پیشتر هم گفتیم در آخرین ساعات 22 خردادماه 1388، دولت آمریکا با همین هدف مقدس «مشروعیت 85 درصدی» را برای حکومت اسلامی تأمین کرد. در هر حال ما برای تأمین حقوق‌بشر در ایران هیچ نیازی به مذاکره با آمریکا نداریم. این پیشنهاد ابلهانة‌ دکان حقوق‌بشرفروشی شریف‌پورها و عبادی‌هاست که برای حفظ منافع گاوچران‌ها از هیچ پستی و رذالت و خودفروختگی فروگذار نمی‌کنند. دولت آمریکا به گزاف خود را مدافع حقوق‌بشر می‌خواند. آمریکا شعار حقوق بشر می‌دهد، تا از یکسو نوکران‌اش در حکومت جمکران حقوق‌بشر را «غربی» معرفی کرده آنرا نفی کنند، و از سوی دیگر جیره‌خواران‌اش بتوانند به عنوان مدافع حقوق بشر، در عمل از احکام توحش شریعت حمایت به عمل آورند. همچنانکه دیدیم تندیس کذا را به آخوند منتظری تقدیم کرده‌اند، به کسی که حتی اعلامیة جهانی حقوق بشر را از پایه و اساس نفی می‌کند.

سامری‌ای خود که باشد ای سگان
که خدائی برتراشد در جهان
چون در این تزویر او یکدل شدی
و از همه اشکال‌ها عاطل‌ شدی
[...]
بانگ زد گوساله‌ای از جادوئی
سجده کردی که خدای من توئی
[...]
چون خیالت نآمد از تزویر او
وز فساد سحر احمق‌گیر او
[...]
گر خفاشی را ز خورشیدی خوری ست
آن دلیل آمد که آن خورشید نیست

در هر حال حاکمیت جنایتکار آمریکا همانقدر می‌تواند «مدافع حقوق‌بشر» باشد که کفتار و کرکس می‌توانند پیانو بزنند. ایجاد گشت ارشاد مجازی ثابت می‌کند که حاکمیت ایالات متحد برای مبارزه با آزادی بیان و سرکوب ملت ایران به همان ترفند دوران جیمی‌کارتر متوسل شده: ایجاد یک تشکل سرکوبگر مجازی به مسئولیت نوکران‌اش در جمکران. از قضای روزگار شعارهای سایبر ارتش به گنده‌گوئی‌های امام سیزدهم شباهت بسیار دارد. هر دو با توسل به واژگون‌نمائی خود را مخالف آمریکا معرفی می‌کنند و مدعی می‌شوند که از ارباب هم نیرومندترند! سایبر‌گورکن‌ها مزخرفاتی که سازمان سیا در دهان امام دجال‌شان گذاشته بود روی شبکة مجازی باز تولید کرده‌اند. خمینی طوطی‌وار تکرار می‌کرد، «آمریکا ببر کاغذی است، آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، ما از تحریم نمی‌هراسیم و...» سایبرگورکن‌ها می‌گویند، ما که تحریم نشده‌ایم آمریکا تحریم شده، اینهم شاهدش:

«ایالات متحدة آمریکا گمان می‌کند به خاطر دسترسی خود بر اینترنت کنترل و مدیریت دارد، اما این طور نیست؛ این ما هستیم که با قدرت خود بر اینترنت کنترل و مدیریت داریم ... حالا چه کشوری تحریم است؟ ایران؟ یا آمریکا؟»


بله این بینوایان که ارز حاصل از چپاول نفت را حق ندارند در بانک‌های داخل کشور ذخیره کنند، و نان و بنزین‌شان را همه روزه از دست‌های مقدس عموسام دریافت می‌دارند، امروز نه تنها کل جهان که شبکة اینترنت جهانی را هم تحت کنترل خود دارند! چرا که سازمان سیا برای سانسور کاربران فارسی زبان به سایبر چماقدار نیاز پیدا کرده و نیازهای خود را در این زمینه از «جغدستان» تأمین می‌کند. دلیل هم این است که هم گاوچران‌ها و هم نوکران‌شان در جمکران لنگ می‌زنند. پس حضورشان بگوئیم کور خوانده‌اید! شبکة اینترنت، جهان اسلام نیست که آنرا با چماق و بمب کنترل کنید. هارت‌وپورت‌های الهی نوکران‌تان بیش از آنچه ایجاد هراس کند، باعث خنده می‌شود. در ثانی از کی تا به حال هک‌کردن یک سایت در ترادف با کنترل واردات و صادرات یک کشور قرار گرفته؟ از حد و مرز پریشان‌گوئی فراتر رفته و باز هم مانند دوران امام روشن ضمیر، بساط پیوند گ...ز به شقیقه به راه انداخته‌اید؟ این «سایبر ارتش ایران» که چنین پیام‌های نامربوط و ابلهانه ارسال می‌کند، بیشتر به «سایبر طویله» شباهت دارد، طویله‌ای پر از سایبرالاغ‌های خوب و مزدور سازمان سیا.

گر گریزانی زگلشن بی‌گمان
هست آن نفرت کمال گل‌ستان
[...]
نفرت خفاشکان باشد دلیل
که منم خورشید تابان جلیل


...

پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۸


آدم و «فانی»!
...
چگونه می‌توان از طریق مصاحبه با شاهزاده رضا پهلوی همزمان به سرکوب مدافعان دمکراسی و اعلامیة جهانی حقوق بشر و تخریب اپوزیسیون سلطنت‌طلب پرداخت؟ پاسخ به این پرسش روشن است: از طریق استقرار رضا پهلوی در جایگاه «مدافع ارزش‌های متحجر قبیله‌ای» و مدافع بی‌قید و شرط پدر. روشن‌تر بگوئیم، از طریق جادوئی «بازگشت به گذشته!» شاهدیم که همین روند سحرانگیز در داخل مرزها، دو قطب کاذب در قلب حکومت اسلامی را زیر علم خمینی بسیج کرده. خلاصه پروپاگاند استعمار با توسل به دو جسد، و یک اوباش انجمن اسلامی به نام «میم‌ته»،‌ فضای سیاسی را به اشغال خود درآورده. تبلیغات رسانه‌ای در داخل مرزها، «شیخ» جنایتکار و مزدور یا همان خمینی، و در خارج از مرزها، «شاه» پدرپرست و مخالف سرسخت دمکراسی و حقوق‌بشر برای‌مان علم کرده‌اند. در کمال تأسف مصاحبة اخیر رضا‌پهلوی، مواضع او را به عنوان مدافع دمکراسی و حقوق بشر به طور کامل تخریب کرد.

در راستای جنجال پیرامون پوستر خمینی، ‌ مصاحبة «بی‌بی‌سی» با رضا پهلوی در هم‌سوئی کامل با گزارش «صدای آمریکا» پیرامون سخنرانی هیلاری کلینتون در دانشگاه جرج تاون و صدور بیانیة مضحک یکی از سازمان‌های حقوق‌بشرفروش صورت پذیرفت. هدف از این پروپاگاند مهوع در داخل و خارج مرزها حمایت از افراط‌گرایان جهت سرکوب مطالبات دمکراتیک ملت ایران است. همچنانکه شاهدیم، در ایران همة سگ‌های هار استعمار به بهانة‌ «توهین به خمینی» عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی را از سر گرفته، قصد «لشکرکشی خیابانی» دارند. شاخة دوم سگ‌های‌هار نیز با نادیده گرفتن «جرم» و قانون‌شکنی «میم‌ته»، به مداحی و روضه و زوزه برای نامبرده مشغول شده. پس مطالعة سخنان مضحک و طبق معمول ابلهانة حاجیه ‌عبادی، عضو محفل «افتخار» را از دست ندهیم که از افتخار به «جنسیت» و خواهر و برادر و پدر و مادر و هر آنچه که «انتخابی» نیست، به ویژه از «افتخار به چادر» و روسری خواهر و مادر که به زور سرنیزة استعمار بر همة زنان ایران تحمیل شده محروم می‌شویم.

هدف از آتش زدن پوستر خمینی و مصاحبة «بی‌بی‌سی» با رضاپهلوی تحمیل توهم و ابهام دوران تقابل کاذب «شیخ و شاه» بر ملت ایران است. ویژگی این روند توسل به «زبان خشونت»‌ شیخ و شاه در اوج قدرت‌شان است. زبان خشونت در دوران خمینی چه بود؟ صدور فتوی قتل مخالفین، به ویژه اهل قلم. زبان خشونت در دوران شاه چه بود؟ تأئید بی‌قید و شرط حکومت پهلوی. این همان زبانی است که «بی‌بی‌سی» موفق شد در مصاحبة‌ کذا بر رضا پهلوی تحمیل کند، تا بتواند از او تصویر مخدوش یک دیکتاتور ارائه دهد. همان دیکتاتوری که در رویاروئی با یک دستاربند کودتاچی و جیره‌خوار دربار شکست خورده، و جای خود را به او واگذار کرد. حال آنکه در واقعیت، رضا پهلوی، به عنوان ولیعهد ایران، هیچ مسئولیتی در قبال سیاست‌های پدر و پدربزرگش ندارد، او از 17 سالگی ایران را ترک کرده و به همین دلیل نسبت به دیگر رهبران «اوپوزیسیون» از مشروعیت بیشتری برخوردار می‌شود.

چندی پیش رضاپهلوی در مجلس عوام انگلستان حضور یافت و از استقرار دمکراسی در ایران، آنهم در چارچوب اعلامیة‌ جهانی حقوق بشر حمایت به عمل آورد. رضاپهلوی همچنین شرکت در انتخابات حکومت اسلامی را تحریم کرد. اما این مواضع شفاف و منطقی با آشوب‌های استعماری «پساانتخاباتی» جمکران در هاله‌ای از ابهام فروافتاد و در کمال تأسف رضا پهلوی به حمایت از تحرکات آشوب‌طلبانة میرحسین موسوی پرداخت! تحرکاتی که فقط با هدف سرکوب ملت ایران سازمان یافته و همچنان نیز ادامه دارد. البته رضا پهلوی صغیر نیست و مسلماً می‌داند چه می‌کند، و ما هم برخلاف آخوند جماعت اهل «نصیحت» نیستیم و تخصصی جهت نشان دادن «راه راست» و «راه حق»‌ نداریم. این وظیفة سلطنت‌طلبان است که در مورد این مصاحبة‌ تأسف‌بار از رهبرشان توضیح بخواهند! هدف ما بررسی روندی است که طی آن رضا پهلوی از جایگاه ولیعهد مدافع دمکراسی و حقوق بشر در ایران ناگهان در برابر ملت ایران از خود سلب مسئولیت کرده، به جایگاه «فرزند» پدرپرست، یا بهتر بگوئیم به جایگاه «کودک» سقوط می‌کند،‌ چرا که از نگرش منطقی به واقعیات عاجز است.

مسلم است که اگر رضاپهلوی بخواهد مسائل دوران سلطنت پدر و پدربزرگش را بررسی کند می‌باید علاوه بر شناخت شرایط ایران، قادر باشد پیوندهای خانوادگی خود با پادشاهان پهلوی را نادیده گرفته، خارج از چارچوب احساسات غریزی فرزند نسبت به پدر قرار گیرد. در غیراینصورت نمی‌تواند مسائل ایران در دوران سلطنت پهلوی را به صورتی «عینی» بنگرد. البته نگرش عینی به «پدر» اگر نگوئیم غیرممکن، عمل بسیار مشکلی خواهد بود، و هر چه پسر جایگاه اجتماعی پدر را ممتازتر تصور کند، این نگرش غیرممکن‌تر می‌شود. به همین دلیل است که «بی‌بی‌سی» از رضا پهلوی غیرممکن را ‌طلبیده: نگرش منطقی به عملکرد پدری که پادشاه بوده! نگرش منطقی به عملکرد پدری که همچون پدربزرگ‌اش قربانی توطئة استعمار هم شده و امروز همین استعمارگر برای تأئید توطئة نوین خود یعنی طاعون سبز دست نیاز به سوی رضا پهلوی دراز کرده تا مطالبات حاکمیت انگلستان را از زبان وی به گوش ملت ایران برساند.

مطالبات مذکور چیست؟ تأئید فاشیسم تازه نفسی که هیزاکسلنسی با توسل به مزدوران وفادارشان در سپاه و بسیج، ‌ و با استفاده از مقامات مفلوک جمکران سازمان داده‌اند و «عنایت‌ فانی» وظیفه دارد این حمایت را از زبان رضا پهلوی تحویل ملت ایران بدهد. برای تحقق چنین هدف مقدسی رضا پهلوی در هر گام ناچار است مواضع گذشتة خود را به زیر سئوال برده به اشتباهات‌اش «اعتراف» کند. روشن‌تر بگوئیم، تأئید مواضع استعمار بریتانیا یعنی حمایت از طاعون‌سبز و هیاهوی جلادی به نام میرحسین‌موسوی تمام اعتبار رضا پهلوی را به عنوان مدافع دمکراسی و حقوق‌بشر برباد داد و او را در کنار دستاربندان عوامفریب و مدافع «مردم» نشاند.

در مجموع مصاحبة کذا از زبان رضا پهلوی می‌گوید، نظام سابق توتالیتر نبوده، فقط فضای‌ سیاسی آزاد نداشتیم! و اینکه در یک تئوکراسی می‌توان انتخابات هم برگزار کرد؛ میرحسین موسوی خوب و شجاع است؛ تحریم انتخابات «نظر شخصی» بوده؛ و شعارهای خشونت‌گستر، نظیر «مرگ بر دیکتاتور» نشان از آزادیخواهی معترضین دارد! در این مصاحبه همچنین مشاهده می‌کنیم که «دغدغة»‌ رضا پهلوی همچون شیوخ مزدور جمکران، «حق مردم مملکت» است، و ‌مذاکرات هسته‌ای طبق فرمودة هیلاری کلینتون و پامنبری‌اش حاجیه عبادی می‌باید «حقوق بشر» را شامل شود. در ادامه باید بپذیریم، از آنجا که کوروش کبیر اولین زمینه‌های حقوق‌بشر را پایه‌ریزی کرده، امتیاز انحصاری دکان حقوق‌ بشر متعلق به آمریکاست! به عبارت دیگر مصاحبة کذا به ما می‌گوید ایرانیان نمی‌توانند این حقوق را برای خود تأمین کنند، ولی آمریکا هم می‌خواهد، و هم می‌تواند حقوق بشر را برای ملت ایران تأمین نماید! همچنانکه شاهدیم در عراق و افغانستان و به ویژه در عربستان حقوق‌بشر کذا بخوبی تأمین شده. در تداوم این تاکیدات گفته می‌شود، «ما» امروز می‌توانیم دموکراسی را به معنای اخص کلمه در مملکت‌مان اجرا کنیم، چرا که جامعة ایران از مسئولیت شهروندی آگاه است و «نهضت مردمی» جنبش سبز شاهدی است بر این مدعا! البته ما هم فراموش نکرده‌ایم که جنبش کذا همین جنبش فرسوده‌ای است که حکومت جمکران و اربابان‌اش با توسل به «انزوای رسانه‌ای» و شایعه‌پراکنی و لات‌بازی فعلة ساواک قصد بزرگ‌نمائی آنرا دارند. همچنانکه پیشتر یک مورد از این بزرگ‌نمائی را در به اصطلاح گزارش «فرانکفورترآلگماینه» بررسی کردیم.

باری در بخش دیگری از این مصاحبه، عنایت فانی به رضا پهلوی می‌گوید، «آدم» از گذشته‌اش باید درس بگیرد، و شما باید بگوئید اشکال رژیم گذشته چه بوده؟! پیش‌ از ادامة مطلب به مستر «فانی» یادآور شویم که «انسان» فقط از گذشتة خود،‌ یعنی از تجربیات شخصی می‌تواند بیاموزد نه از گذشتة دیگران! باری، رضاپهلوی بجای اینکه مصاحبه کننده، یعنی کارمند «بی‌بی‌سی» را به رعایت ادب و نزاکت متعارف فرا خواند و به ایشان تفهیم کند که مانند حاکمیت انگلستان از حد و حدودشان خارج شده‌ا‌ند، در کمال فروتنی پاسخ می‌دهد، نیت رژیم گذشته خیر بود، اما نتیجة سیاست‌اش دلخواه نبود. اینکه رضا پهلوی چشم بر چنین رفتار موهنی می‌بندد البته نشان فروتنی نیست! لحن عنایت فانی در مجموع بی‌نهایت زننده است و دلیلی ندارد که مصاحبه شونده، ‌هرکس که هست، اینچنین مورد تهاجم بی‌دلیل قرار گیرد.

عنایت‌فانی در ادامة پرسش‌های به ظاهر بی‌طرفانة خود چنین القاء می‌کند که براندازی بهمن‌ماه 1357، توطئة آمریکا و کودتای ارتش نبوده، ‌ بلکه دلیل اصلی وقوع «انقلاب» کذا این بود که پادشاه ایران قانون اساسی را زیر پا گذاشت و تمام دستگاه اجرائی دولتی در دست یک نفر بود و ... و به همین دلیل هم انقلاب شد! بله، به این ترتیب ژنرال هویزر هم حتماً برای دیدار از عمه‌جان محترمه‌شان در تهران لنگر انداخته بودند، و طرح استعماری ایجاد «کمربند سبز» در اطراف شوروی سابق هم شایعة‌ دشمنان دمکراسی باید باشد! و خلاصه ساواک و شهربانی هم هیچ نقشی در براندازی نداشتند و شهربانی از همان برنامة کودتای 28 مرداد پیروی نکرد! مردم ناراضی بودند، چون قانون اساسی اجرا نمی‌شد، همین و بس! کارخانة رجاله‌پروری هیچ دخالتی در آشوب‌های براندازانه نداشت، همچنانکه امروز نیز هیزاکسلنسی هیچ دخالتی در آشوب‌های طاعون سبز ندارد!

و اما رضا پهلوی در پاسخ به پرسش‌های «فانی» همین مسیر پنهان داشتن نقش استعمار را ادامه داده می‌گوید، بله کوتاهی از سوی نظام وجود داشت ولی جنگ سرد را فراموش نکنیم و مردم به دلیل عدم شناخت از خمینی و حرف‌های‌اش فریب خوردند، و به هر حال امروز شرایط «تکثرگرایانه» ایجاد شده، و ما هم برای تقویت همین شرایط فعالیت می‌کنیم!

خلاصه رضاپهلوی می‌گوید هدف وی یک «هدف ملی» است نه سیاسی و حزبی. از اینرو وی خواهان نظامی است که معرف خواسته‌های جامعه باشد و چنین شرایطی فقط در یک نظام دموکراتیک حاصل می‌شود. اما نظام دمکراتیک مطلوب رضاپهلوی هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد، ‌چرا که در آن اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» به چشم نمی‌خورد! در دمکراسی پیشنهادی رضا پهلوی، روحانی حق دخالت در همة‌ امور سیاسی را خواهد داشت چرا که بنیاد «دین» خارج از «حکومت» تعریف شده! به عبارت دیگر حاکمیت حق ندارد بنیاد اجتماعی دین را تحت نظارت خود قرار دهد، این شرایطی است که تاکنون کارساز استعمار بوده و رضا پهلوی با شعار دمکراسی در عمل خواهان تداوم همین شرایط سرکوب می‌شود. خلاصة مطلب رضاپهلوی در این دمکراسی عجیب برای روحانیت مقام برتر و ممتاز در نظر گرفته، و قادر نیست بنیاد دین را به عنوان یک بنیاد اجتماعی در کنار دیگر بنیادها قرار دهد، ‌گویا مانند بسیاری از گروه‌های مدعی مخالفت با حکومت، ایشان نیز آخوند جماعت را «مقدس»‌ به شمار می‌آورند. حال آنکه در یک دمکراسی هیچ فرد و گروهی نمی‌تواند تقدس داشته باشد!

گذشته از تقدیس ضمنی روحانیت، بخشی از پاسخ‌های ولیعهد ایران بازتولید سخنان‌خمینی و آیات قرآن است. به عنوان نمونه آنجا که می‌گوید، «مردم ایران بتوانند با گزینه‌های مختلفی که در برابرشان هست، بهترین انتخاب ممکن را انجام دهند» یا «میزان صندوق رأی» است!

ولی کار به هیچ عنوان به این مختصر محدود نمی‌شود! فانی از زبان رضا پهلوی به ما می‌گوید، «وحدت کلمه» یا همان «تمرکز بر یک نقطه» که سیاست مطلوب فاشیسم به شمار می‌رود، از همه چیز مهم‌تر است! خلاصه پیام این است، مطالبات صنفی را فراموش کنید چرا که اولویت با اهداف «فرامسلکی» و «والا» است! حال آنکه اصل کلی و پایه‌ای در یک دمکراسی سیاسی همان تأمین مطالبات صنفی و تضارب آراء بر پایة همین مطالبات است. خلاصه بگوئیم، رضاپهلوی گام به‌گام و در هر پاسخ، به دست خود پروپاگاند استعماری «بی‌بی‌سی» را گسترش می‌دهد. ولیعهد ایران، همچون ملایان جمکران مرتباً بر طبل تل موهوم «مردم» می‌کوبد و آگاهی‌های فرضی آنان را می‌ستاید، تا این دروغ بزرگ را به ما حقنه کند که پیروان خط‌ امام یا مدافعان «بازگشت به گذشته» و هواداران «سرگشتگی در سراب سبز» به سوی دمکراسی در حرکت‌اند:‌

«مردم آگاه شده‌اند و به سمت دمکراسی حرکت می‌کنند و این حرکت در جنبش سبز دیده می‌شود.»

چه خوب! ولی باید پرسید، مردم آگاه‌ شده‌اند که اینچنین زیر علم مزدوران شناخته شدة سفارت‌ انگلستان برای بازگشت به دوران توحش امام سینه می‌زنند؟ نکند دمکراسی شما همان «خط توحش» است و به ما نگفته بودید؟ کدام «مردم» به سوی این قماش دمکراسی می‌روند؟ اوباش طرفدار کروبی و موسوی؟ پیروی از شعار بازگشت به گذشته نشان «آگاهی» است، یا نشان بلاهت؟ از نظر ما شعار موهوم «دوران امام روشن‌ضمیر» ساخته و پرداختة استعمار است و کسانی که شعار موهوم سر می‌دهند، یا عوام‌فریب‌اند و یا هالو! بگذریم!

عنایت فانی از رضا پهلوی می‌پرسد چرا ابتدا انتخابات را تحریم کرده و بعد از جنجال، در مصاحبه با اشپیگل از موسوی طرفداری می‌کند؟ رضاپهلوی که در واقع به تله افتاده می‌گوید، تحریم «نظر شخصی»‌ من بود، ولی چون موسوی شجاعت نشان داد و از خامنه‌ای نترسید من از او دفاع می‌کنم چون من از حق همه حتی از حقوق مخالف خود اگر مارکسیست هم باشد دفاع خواهم کرد! و ما متوجه می‌شویم که رضاپهلوی از مدافعان سرسخت قانون‌شکنی و آشوب‌طلبی است چرا که فراموش کرده موسوی با تکیه بر حمایت بیگانه و از طریق شایعه‌پراکنی و دروغ برای حق و حقوق فرضی خود جنجال به راه انداخته:

«احمدی نژاد دروغ می‌گوید[...] موسوی از تهدیدات بالاترین مقام رهبری جمهوری اسلامی ترسی ندارد [...] او از خود شجاعت نشان داد. بین این دو نفر تفاوت اساسی وجود دارد.»


و این چنین‌ است که ولیعهد ایران نیز در «سنگر حق» به مبارزه بر علیه باطل قیام می‌کند، بدون اینکه در نظر داشته باشد، جنگ و درگیری بین دو گروه الزاماً به این معنا نیست که یکی از آن‌ها «حق» دارد! ممکن است هیچیک از ایندو گروه حق نداشته باشد، درست مثل دعوا و درگیری بین گروه‌های مختلف مافیا که همه جنایت‌کاراند و بر سر غنائم با یکدیگر می‌جنگند. ولی خوب از آنجا که دو قطب کاذب مورد تأئید ایالات متحد قرار گرفته، رضاپهلوی نیز حاضر نیست به چهرة میزبانان شریف خود آب دهان بیاندازد! در نتیجه، تف کذا را حوالة صورت ملت ایران کرده، ضمن دفاع از پوچیاتی نظیر «حق مسلم انتخابات آزاد»، و «تقدس صندوق رأی» یا «حاکمیت مبتنی بر رأی مردم»، تأکید می‌کند که موضع گیری شخص هیچ مهم نیست! خواستة واقعی توده‌های مردم و مبارزات نسل جوان اهمیت دارد. به عبارت دیگر ایشان همچون خمینی، از شهادت جوانان در «راه حق» نیز استقبال می‌کنند!

و اما جالب‌تر از همه مقدمة عنایت فانی پیش از آغاز مصاحبه است. مقدمه‌ای سرشار از دروغ و لاف و گزاف و مرزشکنی. فانی با اشاره به جایگاه والای مهمان خود، سخن از نظام پادشاهی 2500 ساله به میان می‌آورد تا با این ترفند کودتای ننگین کلنل آیرون‌ساید و دخالت استعمار انگلستان را طی 8 دهة گذشته از ذهن مخاطب بزداید. به این ترتیب کارمند «بی‌بی‌سی» که وظیفة اصلی‌اش فروافکندن رضاپهلوی از مسند یک مدافع بالقوة دمکراسی و انسان‌محوری در جامعة ایران به جایگاه یک فاشیست است، شاهزاده را نخست در تداوم سلطنت هخامنشیان ارتقاء درجه می‌دهد، تا بتواند در گام‌ بعد با به سخره گرفتن مواضع‌اش،‌ منافع استعمار را به ارزش بگذارد. در نتیجه همة ایرانیان شوت و پرت در آغاز کار سخت مفتخر خواهند شد، و هر چه رضاپهلوی بر زبان آورد به عنوان سخنان کورش کبیر می‌پذیرند! سپس همین عنایت فانی رضاپهلوی و خاندان‌اش را حسابی لجن‌مال می‌کند، تا ضمن پنهان داشتن نقش استعمار در ایران بتواند از زبان او سخنان خمینی، آخوند منتظری، موسوی، خاتمی و حاجیه ‌عبادی و دیگر مزدوران استعمار را بازتولید نماید:

«مهمان من [...] می‌توانست امروز رئیس کشور بزرگی باشد با بیش از دو هزار و پانصد سال سابقه نظام پادشاهی، می‌توانست کاخ نشینی باشد با جلال و جبروتی که خاص شاهان است [...] نظر او در بارة آنچه در کشورش می‌گذرد چیست؟ چه کسی را مسبب آنچه بر سر خاندانش آمده می‌داند؟ [...] در مورد این پرسش‌ها [...] با شاهزاده رضا پهلوی، فرزند شاه سابق ایران گفتگو کرده‌ام[...]»


خلاصه بگوئیم اینجا نیز «تابوها» ‌فرو می‌ریزد، ساختارها می‌شکند و از همه مهم‌تر انسان تخریب می‌شود تا یک کودتای ننگین استعماری بتواند «انقلاب» خوانده شود، و یک جنجال استعماری که جز گسترش خشونت و ابتذال و سرکوب و تاراج ملت ایران هدف دیگری را دنبال نمی‌کند، بتواند نام «حرکت به سوی دمکراسی» بر خود بگذارد. اما فراتر از مرزشکنی‌ و تحریف، و گذشته از توهین آشکار به ملت ایران، این مصاحبه موضع رضا پهلوی را در مقام مدافع ضمنی دمکراسی، انسان‌محوری و حقوق بشر در ایران برای همیشه در هم می‌شکند.





...

چهارشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۸


تراوستی!
...
فعل «ترا‌وستیره»، مرکب از پیشوند لاتین «ترانس» و فعل «وستیره»، در قرن 16 میلادی به زبان ایتالیائی وارد شد. آنزمان، معنای «حقیقی» فعل مذکور «تغییر آرایش و لباس» برای شرکت در بالماسکه یا بازی بر صحنة تئاتر بوده. مسلم است که فعل مذکور معانی مجازی فراوان دارد، از آنجمله است «تحریف»، «جعل»، «نمایاندن» و ... و از اینرو، افرادی را که در هیئت جنس مخالف در اجتماع ظاهر می‌شوند در زبان فرانسه «تراوستی» می‌خوانند. «تراوستی» کسی را گویند که می‌خواهد جنسیت خود را آنچه نیست بنمایاند، به طور مثال، مردی که می‌خواهد زن شناسائی شود و بالعکس. در هرحال ساختار شخصیت تراوستی، «ناهنجار» به شمار می‌رود. و این مختصر را گفتیم تا ابعاد پروپاگاند مهوع فرانکفورتر آلگماینه در تجلیل و ستایش از زنانی که لباس مردانه می‌پوشند تا «آزاد» باشند، و مردانی که به ‌بهانة همبستگی با «میم‌ته» بسیج شده‌، با چادر و مقنعه عکس گرفته‌اند روشن‌تر شود. فرانکفورترآلگماینه، ما را به «تحریف جنسیت» و «خود تخریبی» تشویق می‌کند.

گزارش این رسانة آلمانی زبان در مورد «تابوشکنی»، همچون دیگر گزارش‌های بشردوستانة رسانه‌های غرب یک هدف اصلی و اساسی را دنبال می‌کند که عبارت است از «تخریب انسان». تخریب انسان به عنوان «ساختاری منسجم»،‌ و تخریب انسان در مقام موجودی برخوردار از قابلیت «برخورد منطقی» که آنرا «شعور» می‌خوانیم. برای تخریب انسان به عنوان ساختار منسجم کافی است انسان از نظر فیزیکی درهم شکسته شود. نخستین مرحلة فروپاشاندن انسان تخریب ساختار شخصیتی اوست. این امر خداپسندانه از طریق ایجاد تزلزل در جایگاه واقعی اجتماعی فرد انجام می‌پذیرد. و نخستین جایگاه واقعی انسان در جامعه از بدو تولد جنسیت اوست!

پس هنگامیکه جنسیت انسان متزلزل شود، یعنی چارچوب‌های آن متغیر باشد این هدف در نخستین مرحلة خود تحقق یافته. در نتیجه، فرانکفورتر آلگماینه زبان به تجلیل از مردان و زنانی می‌گشاید که خود را به شکل جنس مخالف درمی‌آورند. یادآور شویم چنین تمایلاتی در همة جوامع از ناهنجار و بهنجار وجود دارد. در جوامع بهنجار این امر «جرم» شناخته نمی‌شود، در نتیجه «ممنوع» نیست. اما کسیکه در یک جامعة دمکراتیک در هیئت جنس مخالف در اجتماع ظاهر می‌شود، در واقع گرایش جنسی خود را آشکار می‌کند. پیش از ادامة مطلب توضیح دهیم این گروه را نمی‌توان با همجنس‌گرایان در یک رده قرارداد. «تراوستی» فقط همجنس‌گرا نیست، تراوستی می‌خواهد از هر نظر در جایگاه جنس‌ مخالف قرار گیرد. اگر زن است می‌خواهد «مرد» باشد و همه او را به عنوان مرد بپذیرند. حال آنکه مورد همجنس‌گرا متفاوت است. همجنس‌گرا ـ زن یا مرد ـ گرایش به جنس مخالف ندارد، ولی هرگز خود را به شکل جنس مخالف در نمی‌آورد. همجنس‌گرا «جنسیت» خود را پنهان نمی‌کند، حال آنکه تراوستی جنسیت خود را نمی‌پذیرد و آنرا «نفی» می‌کند. این ناهنجاری شخصیتی که «انتخابی» هم نیست، از سوی رسانه‌های غرب به عنوان «تابوشکنی» و «ساختارشکنی» در ایران، مورد تمجید ستایش قرار می‌گیرد.

شعر از شعور رو به شعار آورد

البته باید بگوئیم اگر چه روزگاری برادر «گوبلز» سلام‌الله در بارگاه هیتلر،‌ با پروپاگاندشان همة ملت‌های جهان را به «راه حق» دعوت می‌کردند، ولی به دلیل شکست آلمان نازی، همة صاحب‌نظران پروپاگاند آن آستان مقدس، همچون دانشمندان آلمان به آمریکا مهاجرت کردند و فناوری و دانش خود را در اختیار عموسام،‌ حامی مستضعفان جهان و مدافع ابدی حقوق‌بشر ویژه‌ای قرار دادند که «نسبی» است. اینچنین است که رسانه‌های آلمان از نظر پروپاگاند پای‌شان لنگ می‌زند و به همین دلیل است که فرانکفورترآلگماینه اینچنین بیگدار به آب زده و لات‌بازی‌ و حماقت و ابتذال را به عنوان «نشانه‌های آزادی» در ویترین خود عرضه کرده. از آنجمله است: همه روی فیس بوک می‌گویند ما مجیدیم! بله همه ممکن است خیلی حرف‌های ابلهانة دیگر هم بزنند، ولی دلیل نمی‌شود حرف‌شان منطقی باشد! سی سال پیش «همه» می‌گفتند، «شاه برود، همه چیز درست می‌شود»، آیا همه چیز درست شد یا کل منطقه به باغ وحش ناتو تبدیل شد؟ بگذریم!‌ هر چه ژرمن‌ها به دلیل بی‌استعدادی در امر تبلیغات به «میم‌ته» دخیل بسته‌اند، «صدای آمریکا» بجای ستایش ابلهانه از این شخصیت «فرهیخته» و به ویژه «با شهامت»، تلاش دارد حاکمیت یانکی‌ها را به عنوان «مدافع حقوق‌بشر» برای هزارمین بار به ما بفروشد.

این رسانه در تاریخ 15 دسامبر 2009، یک «گزارش» در بسته‌بندی ویژة کریسمس که چشم کودکان را خیره می‌کند، به مخاطب ارائه کرده، آنهم به قلم شیوای «شریف‌پور» خودمان! بله حاجیه هیلاری کلینتون، وزیر امورخارجة باراک اوباما به دلیل گرفتاری‌های سن‌وسال، نیت لیفتینگ فرموده‌اند. البته لیفتینگ «حقوق بشر!» می‌بینیم که در ینگه دنیا کسی بر طبل ساختارشکنی و تابوشکنی نمی‌کوبد، چرا که «ساختارشکن» واقعی همان حاکمیت آمریکا است. ولی از آنجا که «ساختارشکنی» ارزشی است «منفی» گاوچران‌ها برای ساختارشکنی و چپاول با صورتک «مدافع حقوق بشر» به میدان می‌آیند. چه کسی با حقوق‌بشر مخالف است؟ هیچکس! روشن‌تر بگوئیم، اگر کسی همچون تاواریش‌های ساواکی خودمان از این «لوس‌بازی‌ها» دل خوشی هم نداشته باشد، محال است در رسانه‌‌های جمعی غرب نظر واقعی خود را بیان کند. به چند دلیل.

نخست‌ اینکه اعلامیة ‌جهانی حقوق‌بشر در چارچوب قوانین حقوقی به صراحت مدافع «دیگنیتی انسان» است. همان «دیگنیتی» که رسانه‌های عموسام آنرا ویژة امت همیشه در صحنه «شرافت» ترجمه کردند! بله، همان دیگنیتی ایجاب می‌کند که‌ «آزادی بیان» محترم شمرده شود! همان دیگنیتی ایجاب می‌کند، تمامیت «پیکر انسان» به عنوان یک «ساختار» به رسمیت شناخته شود، در نتیجه نه تنها هرگونه ضرب و شتم، شکنجه و تجاوز محکوم است، که «انسان» نیز به عنوان موجود برخوردار از «شعور»، مسئول و پاسخگوی اعمال خود شناخته خواهد شد. این ارتباطی است دوسویه بین انسان و ساختار قدرت، یا بهتر بگوئیم بین افراد جامعه و دولت دمکراتیک. چنین ارتباطی را در غرب نمی‌توان آشکارا به زیر سئوال برد، چرا که «انسان‌محوری» پایه و اساس دمکراسی است و تخریب انسان عملی است بس نکوهیده. به همین دلیل رسانه‌های غرب از قول کسی که، ظاهراً به دلیل روانپریشی، با مجسمة برنزی به نخست وزیر ایتالیا حمله کرده بود یک نامة قشنگ منتشر کردند تا به ما بگویند، حتی روانپریش‌های بلاد فرنگ هم می‌دانند که اعمال خشونت کاری است ناپسند!

بله ضارب «فرضی» برلوسکنی یک نامة سرگشاده قلمی کرده و رسانه‌های غرب آن را در بوق گذاشته‌اند. می‌بینیم که در چنین شرایطی «داسیون» مسجدپرست نمی‌توانند همچون نعلین‌های حکومت توحش بر ضد «حقوق بشر» چماق تکفیر بلند کنند! در عوض هم اینان در هم‌سوئی کامل با مقامات حکومت جمکران و چماقداران برون‌مرزی‌اش‌، بیشرمانه از مدافعان دمکراسی و حقوق‌بشر «انتقاد» به عمل می‌‌آورند و ما را «دین‌ستیز» و «کافر» و «مرتد» می‌خوانند، چرا؟ چون فضای رسانه‌های فارسی زبان ـ مخالف و موافق حکومت ـ از پروپاگاند انسان‌ستیز و ابتذال گستر «بی‌بی‌سی» و رادیو فردا تأثیر می‌پذیرد، در نتیجه جز اسلام خوب و اسلام بد، یا همان سنگر حق و باطل در آن هیچ نخواهیم یافت. خلخال زن یهودی، منطق‌علوی و «کارگران علوی» و این مزخرفات به جای مطالبات ملت ایران نشسته. چرا که اربابان حکومت جمکران در لندن و واشنگتن ملت‌های منطقه را «انسان» به شمار نمی‌آورند. در نتیجه می‌کوشند چارچوب گنگ و مبهم «دین» را به عنوان «فرهنگ» بر ملت‌ها تحمیل کنند.

اینچنین است که نظامیان آلمان به خود اجازه می‌دهند در افغانستان با نقض قوانین و مقررات ایساف، سر خود به عملیات تهاجمی دست بزنند و با وقاحت تمام قربانیان جنایت خود را «طالبان» بخوانند. در افغانستان همة‌ کسانی که توسط اشغالگران کشته می‌شوند «طالبان» ‌نام دارند. به عنوان نمونه، اخیراً خبرگزاری‌های غرب می‌گویند، امروز 150 طالبان در افغانستان کشته شدند. یعنی نه تنها از این کشتار خیال‌تان آسوده باشد، که خوشحالی هم بکنید! می‌دانیم که آنگلوساکسون‌ها، ارواح شکم‌شان برای مبارزه با ملاعمر و طالبان به افغانستان لشکرکشی فرموده‌اند! همان حکومتی که هم اینان در دوران ریاست جمهوری کلینتون با همراهی صمیمانة بی‌نظیر بوتو و نوکران‌شان در جمکران سازمان داده بودند. در نتیجه، وقتی «150 طالبان» کشته می‌شوند، همه باید راضی و خشنود باشند. بله این «طالبان» که در دوران کلینتون ساخته و پرداخته شدند، امروز از دشمنان آمریکا به شمار می‌روند، ‌ و این ارادة الهی است که چنین ایجاب می‌کند!

به همین دلیل است که هیلاری کلینتون در دوران خوش طالبان پروری، با روسری به مصر و مراکش می‌رفت و از ملاممد خاتمی قرآن هدیه می‌گرفت، و امروز خواهان رهبری حمایت از حقوق‌بشر در جهان شده! به گفتة صدای آمریکا، روز 23 آذرماه سالجاری، هیلاری کلینتون در دانشگاه «جرج تاون» در باب حقوق‌بشر در قرن 21 سخنرانی «مهمی» ایراد کرده. از نظر ما «اهمیت» سخنرانی کذا فقط در این است که پرروئی حاکمیت آمریکا را به اثبات می‌رساند. این حاکمیت قانون‌شکن و تبهکار، که جنایات‌اش در یوگسلاوی، ایران، عراق، افغانستان و دیگر کشورهای منطقه همچنان ادامه دارد، خود را مدافع حقوق‌بشر هم می‌خواند. البته جای تعجب نیست، وقتی پیشنماز، باراک اوباما، ضمن دلبری از خامنه‌ای، از موسوی جلاد تقدیر می‌کند، مسلم است که هیلاری کلینتون هم باید خواهان رهبری حقوق بشر در جهان باشد، که گفته‌اند، «پیشنماز که بگو...د، پس‌نماز خواهد ر...د.» و خانم کلینتون هم وظیفة پس‌نمازی را به بهترین وجه ممکن انجام داده‌اند، به طوریکه رایحة خوش عبادت‌شان از سایت صدای آمریکا به مشام می‌رسید و طاعونیان را بر روی خطوط اینترنت از خود بیخود کرده بود.

باری حاجیه کلینتون در دانشگاه جرج تاون فرموده‌اند، ما هرگز حقوق ‌بشر را قربانی منافع مادی نخواهیم کرد! ایشان در ادامه می‌گویند که اصلاً صحبت انتخاب بین این دو را مطرح نکنید که منافع ما از حقوق‌بشر جدا شدنی نیست. به عبارت دیگر این «حقوق»، باشیر اندرون شده و با جان به در شود. اگر به یاد داشته باشیم براندازی حکومت ایران که با ورود جیمی‌کارتر به کاخ سفید تقارن یافت، با همین شعار فریبنده آغاز شد. جیمی‌کارتر، در کاخ سفید از حقوق بشر داد سخن می‌داد، حال آنکه برنامة‌ اصلی سرکوب ملت ایران و تبدیل کشورمان به پشت جبهة طالبان بود. سخنرانی هیلاری کلینتون را در همین چارچوب واژگون‌نمایانة پروپاگاند فاشیسم می‌باید بررسی کرد. حاکمیت آمریکا هرگز مدافع حقوق‌بشر نبوده، و بهتر است به خود «تهمت ناروا» نزند. حاکمیت ایالات متحد شعار حقوق‌بشر را به ابزار پیشبرد سیاست‌های ساختارشکنانة خود تبدیل کرده، همچنان که آنگلوساکسون‌های این سوی آب نیز برای همراهی با برادران دینی خود دولت‌هائی را که باید برانداخته شوند، در کاغذپاره‌های‌شان به عنوان «تهدید علیه منطقه» معرفی می‌کنند. نمونة عراق در برابر ماست، مصاحبة مهمل و بی‌شرمانة تونی بلر با «بی‌بی‌سی 1» به همچنین. چند روز پیش هم «تایمز لندن» با ارائة مزخرفات سنتی، یک بمب اتم به دست گورکن‌ها داده بود!

البته هیچیک از سازمان‌های مدعی دفاع از حقوق بشر از این بوق‌های تبلیغاتی به جرم «شایعه‌پراکنی» جهت تهدید و ارعاب ملت ایران شکایت نمی‌کند، چرا که این سازمان‌های غیردولتی و بشردوست از جنگ و ساختارشکنی و جنایات دولت‌های غرب تغذیه می‌کنند. ولی نه این سازمان‌ها و نه آنگلوساکسون‌ها ماهیت انسان‌ستیز خود را آشکار نمی‌کنند. اینان خود را در پناه «شعارهای پوچ» و «شایعه» پنهان کرده‌اند. اگر تراوستی‌ها به دلیل ساختار شخصیتی، جنسیت خود را نفی می‌کنند، آنگلوساکسون‌ها آگاهانه، با توسل به شعار و شایعه به انکار جنایات خود و فریب افکار عمومی مشغول‌اند. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجة کشوری که طی ‌سدة اخیر ـ به تاریخ معاصر این کشور اکتفا می‌کنیم ـ به جز جنگ و جنایت و تاراج هیچ سیاست دیگری در جهان اعمال نکرده، امروز در سنگر جهانی دفاع از حقوق بشر لنگر انداخته تا قطب‌نمای بصیرت را به دست اتحاد جماهیر نوکری بدهد:

«وزير [امور] خارجة آمريکا [ضمن رد این گزینه که آمریکا باید در برخورد با کشورهائی نظیر چین و روسیه بین منافع ملی و حقوق بشر انتخاب کند] اعلام کرد، دولت آمريکا نمی‌تواند در برنامه‌های خود، دمکراسی، حقوق بشر و توسعه را از يکديگر جدا سازد.»


بله اتفاقا ما هم می‌دانیم که دولت آمریکا در «برنامه‌های خود» نمی‌تواند چنین کار ناشایستی انجام دهد، اما دولت آمریکا در عملکرد خود هرگز از این برنامه‌ها پیروی نکرده! «برنامه‌ها» سر جای خود قرار دارند، و برنامة واقعی، یعنی جنگ و جنایت و تاراج هم به صورت «خارج از برنامه» یا طبق برنامة پنهان صورت می‌گیرد. در واقع برنامه‌های حقوق‌بشرفروشی، جز پروپاگاند و شایعه هیچ نیست. حداقل امروز مشخص شده که آمریکا و شرکای‌اش در غرب در پوشش دفاع از حقوق‌بشر به سرکوب و جنایت در منطقه مشغول‌اند، و خلاصه بهتر است دکان گزافه‌گوئی و حقوق‌بشرفروشی را تعطیل کنند. امروز همه می‌دانند عملیات 11 سپتامبر با هدف توجیه تهاجم نظامی به افغانستان و عراق صورت پذیرفته. مسئولین «محترم» صدای آمریکا! شما که احمق نیستید، پس ما را هم ابله نیانگارید که بتوانیم به «شرافت‌تان» گواهی دهیم.

باری هنوز سخنرانی جادوئی هیلاری به پایان نرسیده بود که مقامات «سازمان حقوق‌بشر اول» جنجال و هیاهو به راه انداختند، که اصلاً سیاست خارجی آمریکا باید بر حقوق بشر متمرکز شود. البته منظور «حقوق» خودشان است که از قبل «شعار» حقوق بشر تأمین می‌شود. حضرات در بیانیة خود گفته‌اند، دولت‌هائی که حقوق‌ شهروندان خود را نقض می‌کنند، عامل بی‌ثباتی و بحران‌اند و خلاصه نمی‌توانند متحد آمریکا باشند! به عبارت دیگر، به ادعای حقوق‌بشرفروشان، شیخ‌نشین عربستان سعودی هم شهروند دارد، هم حقوق شهروندان خود را رعایت می‌کند و فقط به همین دلیل متحد آمریکاست!

بیانیة دکان حقوق‌بشر می‌گوید، هیلاری کلینتون در مورد رابطه با ایران، کلمبیا و روسیه وعده‌هائی برای پیشبرد دمکراسی داده که باید محقق شود. شاید مسئولین دکان کذا نمی‌دانند که آمریکا با کلمبیا هیچ مشکلی ندارد، و اخیراً برای دفاع از دمکراسی، 7 پایگاه نظامی در همین کشور احداث کرده تا «اوریبه» در جنایت و سرکوب دست تنها نماند. همچنین بیانیة دکان کذا در مورد «هندوراس» عملاً خود را به کوری زده، و از همه مهم‌تر اینکه «سازمان حقوق‌بشر اول» هنوز نمی‌داند که قانون اساسی حکومت اسلامی «شهروند» را به رسمیت نمی‌شناسد. بله، این سازمان هم یکی از همان دکان‌های شایعه پراکنی و مهمل‌بافی است که همچون روحانیت شیعی‌مسلک و زالو صفت «در کنار مردم» ایران قرار گرفته تا از خون‌شان تغذیه کند. از اینرو سازمان کذا از اوباما می‌خواهد تا از مردم ایران برای دستیابی به دمکراسی حمایت فرماید:

«سازمان حقوق بشر اول از دولت پرزيدنت اوباما خواسته است تا در مورد ايران [...] بار ديگر بر حمايت خود از مردم ايران برای دستيابی به آزادی و دمکراسی تأکيد ورزد.»


البته آنچه اوباما «می‌بایست» انجام دهد، این بود که در امور ایران به هیچ عنوان دخالت نکند. و آنچه سازمان «حقوق‌بشر اول» ‌می‌باید انجام ‌دهد، تعطیل کردن دکان حقوق ‌بشری است که به تدریج با قوانین و مقررات حقوقی بکلی بیگانه شده. این تشکیلات می‌پندارد که ارتش آمریکا می‌تواند به بهانة دفاع از حقوق بشر در ایران، خاک کشورمان را به توبره بکشد:

«با توجه به وضعيت حاد حقوق بشر در ايران اين کشور نمونة خوبی برای سياست پيشبرد حقوق بشر و دمکراسی برای ايالات متحده آمريکا به شمار می‌رود [...] آيندة تنش بين [آیندة روابط] دولت‌های آمريکا و ايران بدون وجود يک دولت دمکراتيک در تهران البته با عواقب نامعلوم و احتمالاً مخاطره‌آميز روبرو است.»

بله می‌بینیم که حضرات حقوق‌بشرفروش‌ها شکم‌شان را برای جنگ خوبی صابون زده‌اند ولی از آنجا که شهامت ندارند خواست‌های واقعی خود را بر زبان آورند، ردای «دمکراسی در ایران» برتن کرده‌اند. برخلاف تراوستی‌های بی‌آزار که باید به حال خود رها شوند، این قماش تراوستی را باید در افکار عمومی تا آنجا که امکان دارد افشا کرد. چرا که تراوستی‌های «معنوی» ساختارشکنی و جنایت را به عنوان دمکراسی و حقوق‌بشر به مردمان می‌فروشند. خلاصه «برنامه‌شان» چنین است!



...

سه‌شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۸


تابوفروشان!
...
در تداوم شیوة ‌مقدس لجن‌پراکنی، شیخ مسعود بهنود هم اکبر بهرمانی را به قائم‌ مقام ‌فراهانی و امیرکبیر «پیوند» زده، البته از همان پیوندهای «شکمی» مرسوم! و فراموش نکنیم که شیخ مسعود جهت تبدیل حاج اکبر به «قهرمان شهید»، از همکاری و هم‌یاری رسانه‌های حکومت، از جمله حنازرچوبه نیز برخوردار است. حنازرچوبه «تهدید» می‌کند؛ بی‌بی‌سی هم دست به «تمجید» برمی‌دارد!‌ به این ترتیب بازمی‌گردیم به همان «نصایح» گرانقدر امام راحل و «قطب‌نمای بصیرت» ایشان!‌ هر چه ارباب در لندن و واشنگتن بگوید، مقامات جمکران عکس آنرا خواهند گفت و اینچنین است که شرایط اگر بر ملت ایران سخت‌ شود، بر این جماعت آسان خواهد ‌شد! خلاصه گورکن‌ها در عملیات انسان‌ستیز «فروش تقدس»، «خروج از جایگاه اجتماعی» و «تبدیل زباله به شخصیت فرهیخته» دست ‌تنها نیستند.

در این راستا، جهت «فروش» الگوی پفیوزی، خود‌تخریبی و انسان‌ستیزی به ملت ایران «فرانکفورتر آلگماینه» در مطلبی تحت عنوان عو‌ا‌مفریبانة، «تابوها فرو می‌شکنند» پای به میدان پروپاگاند برای «میم‌ته» گذاشته. ترجمة مقالة رسانة کذا در گویانیوز، مورخ 24 آذرماه 1388موجود است.

وقتی سخن از شکستن «تابو» به میان می‌آید، مخاطب اگر هالو باشد، بلافاصله «تابوشکنی» را در ترادف با «آزادی» قرار داده، از اینکه در حکومت تقدس‌فروش جمکران تابوها شکسته می‌شود احساس خوشحالی خواهد کرد. چرا که رسانه‌های تفنگ‌فروشان غرب،‌ به عنوان «نشانه‌های آزادی»، در شیپور «تابوشکنی» و «ساختارشکنی» می‌دمند. حال آنکه تابوشکنی در عرصة سیاست، درست مانند «ساختارشکنی» ابعاد «منفی» دارد، ‌ و همچون کودتا و مدرنیزاسیون در روند رشد و شکوفائی جامعه «گسست» ایجاد می‌کند. یادآور شویم مفاهیم مذکور در عرصة آفرینش هنری مشوق خشونت نیستند و جنبة‌ «تخریب» ندارند، ‌چرا که هنر واقعیت‌ها را با «ذهنیت» و «تخیلات» در هم می‌آمیزد، حال آنکه تخیلات و توهمات را در «سیاست» نمی‌توان دخالت داد.

سیاست اهداف مشخص و زمینی دارد و با تکیه بر امکانات واقعی اعمال خواهد شد. روشن‌تر بگوئیم، سیاست نمی‌تواند اهداف معنوی داشته و عین «دیانت»‌ باشد، این مهملات ساخته و پرداختة کارخانة رجاله پروری است که از دوران قاجار با تکیه بر مقدسات «دینی» و «بومی» به چپاول کشورهای مسلمان‌نشین مشغول است. فواید «مقدسات» دینی و بومی این است که می‌توان همزمان از آن‌ها کالاهای «تابو» و «تابوشکن» دینی و بومی را تولید و جهت فروش به بازار حماقت عرضه کرد. پیش از ادامة مطلب تعریف مختصری از «تابو» ارائه دهیم تا بتوانیم در مسیر استدلال به این تعریف تکیه کنیم. البته برای ساده‌تر کردن بحث، بررسی تابو را از ابعاد متفاوت آن جدا کرده، فقط به کنش و کردار انسان‌ها در ارتباط با جامعه محدود می‌کنیم.

در این چارچوب تابو، به طور کلی رفتار و کرداری را گویند که از نظر مذهبی، ‌ سنتی و آئینی ممنوع یا نکوهیده تلقی می‌شود. به طور مثال می‌دانیم که در گذشته‌های دور همین «تابوها» به عنوان «قانون» بسیاری رفتارهای غریزی را در جامعة بشری نکوهیده شمرده‌اند، و از آنجمله است ارتباط جنسی با افراد خانواده. می‌بینیم که ممنوعیت این نوع ارتباطات در جوامع پیشرفتة امروز نیز برقرار باقی مانده. در هیچیک از دمکراسی‌های غرب چنین روابطی «تأئید» نمی‌شود، اما برخورد با «تابوشکن» در اینمورد خاص در هر جامعه‌ای متفاوت است، البته به شرط اینکه چنین موضوعی آشکار شود. به عنوان نمونه در یک دمکراسی، اگر این «ارتباط ممنوع» بین «افراد بالغ» و با «رضایت طرفین» برقرار شود، قوة قضائیه حق دخالت در آن را نخواهد داشت،‌ چرا که ارتباط جنسی بین افراد بالغ «حریم خصوصی» به شمار می‌رود. اما اگر این قماش تابوشکنی به «عرصة اجتماع» وارد شود، برخورد با آن الزامی خواهد بود، چرا که فضای جامعه به عموم تعلق داشته و تأمین نظم و امنیت آن وظیفة دولت است. با توجه به این امر، یادآور شویم که در جوامع مختلف تابوها برحسب سنت و پیشینه و مذاهب و هنجارهای اجتماعی، متفاوت و گاه در تضاد با یکدیگر قرار می‌گیرند ولی مطلب ما در مورد جامعة ایران و هنجارهائی است که حکومت اسلامی از طریق تدوین قوانین انسان‌ستیز «شریعت» و اعمال سرکوب استعماری بر این جامعه تحمیل کرده. پس مطلب را بر هنجارهای «مکان جمعی» یا تابوهای اجتماعی و واکنش ایرانیان به این نوع هنجارها متمرکز می‌کنیم.

حدود یک ماه پس از ورود خمینی و همراهان به ایران، موی زنان بزرگ‌ترین مشکل اوباش صادراتی به شمار آمد، و برای مبارزه با «امپریالیسم» و «سیلی زدن» به آمریکا لازم آمد چماقداران استعمار زنان ایران را هدف قرار دهند. خوشبختانه با همیاری حزب‌الله و داس‌الله و اقدام انقلابی «دانشجویان» پیرو خط‌ امام، که به تحریم و جنگ انجامید، این مشکل بزرگ به راحتی «حل» شد؛ البته در ذهن علیل «مقامات» حکومت جمکران! چرا که اربابان این حکومت نیک می‌دانستند با تحمیل ممنوعیت‌های «کشکی»، نظیر حجاب اجباری یا اعمال مجازات وحشیانه برای نگهداری و نوشیدن مشروبات الکلی، مقاومت ملت ایران در برابر حکومت استعماری را از مسیر واقعی خود منحرف کرده به بیراهة «لجبازی» خواهند ‌کشاند. روشن‌تر بگوئیم پیامد تحمیل تابوی ابلهانه، زمینه‌سازی است جهت ظهور «تابوشکن ابله». همچنانکه پیامد آفرینش «قهرمان مزور و مزدور»، زمینه سازی است برای ظهور ضدقهرمان مزور و مزدور.

باری چند ماه پس از همه‌پرسی عوامفریبانه با دو گزینة مثبت و منفی، مخالفان بساط توحش امام خمینی ‌به شیوة ملایان شیعی‌مسلک پنهان‌کاری و لجبازی پیشه کردند، و بدون آنکه متوجه باشند، برای مبارزه با سرکوب استعماری حکومت اسلامی در همان مسیر مطلوب استعمار پای نهادند: خودتخریبی! زندگی اجتماعی ایرانیان در رعب و وحشت به حریم‌خانه‌ها محدود شد، و قوانین اندرون بر حریم اجتماعی سایه افکند. پس از گذشت سه دهه به دلیل حضور فراگیر یک حاکمیت مقدس‌نما، «مخالفت با حکومت اسلامی» نیز در محدودة تزویر، لات‌بازی، قانون‌شکنی و عربده‌جوئی قرار گرفته، برخوردی که گویا به دهان اربابان حکومت جمکران سخت شیرین آمده است. از اینرو رسانه‌های غرب، به ویژه در آلمان به ستایش رفتار ناهنجار و ابتذال و حماقت رایج در ایران می‌نشینند.

به عنوان نمونه نگاهی داشته باشیم به مصاحبة «دویچه وله» با یکی از «فرهیختگان» طاعون سبز. ایشان بدون در نظر گرفتن بیانیه‌های میرحسین موسوی و شیخ کروبی، خاتمی و اکبر بهرمانی طی 6 ماه اخیر،‌ چنین «شعار» داده‌اند که، «جنبش رو به آینده دارد!» ولی جنبش کذا به هیچ عنوان روی به آینده ندارد، و رهبران این جنبش رسماً اعلام کرده‌اند که هدف‌شان «بازگشت به گذشته» و زیستن در یک «زمان موهوم» است. دوره‌ای که اینان از آن تحت عنوان «دوران امام روشن‌ضمیر» یاد می‌کنند. خلاصه تا آنجا که ما می‌بینیم اینان خواهان «آینده» نیستند. مزخرفات‌ کروبی و لات‌بازی‌های‌اش به‌ کنار، «بازگشت به گذشته»‌ که در تمام بیانیه‌های میرحسین موسوی مشهود است، «نفی زمان حال» و دعوت به حرکت به سوی سراب توهم است. شاید در روند ساختارشکنانه، «آینده» هم تعریف نوینی یافته که با «زمان آینده»، به عنوان «تداوم زمان حال» بکلی بیگانه شده! در قاموس طاعونیان سبز «آینده»، در گسست با حال و گذشتة واقعی، حرکتی است «پرشی»، منطبق بر واکنش ضمیر ناخودآگاه که به دلیل هراس از آینده، با گریز از واقعیت در «گذشتة موهوم» و رویائی پناه می‌جوید. پیشتر در مورد «بازگشت به گذشته» توضیح مفصل داده‌ایم پس مصاحبة‌ صدای آلمان را رها کرده می‌پردازیم به تجلیل «فرانکفورتر آلگماینه» از روند خودتخریبی رایج در ایران.

رسانة کذا با اشاره به تصاویر «میم‌ته» در چادر و مقنعه، برای رد گم کردن و به بیراهه کشاندن مخاطب می‌گوید، دولت اسلامی با انتشار این تصاویر به مردان اوپوزیسیون «توهین» کرده ولی آن‌ها به این «توهین» پاسخ مناسب داده، می‌گویند در چنین شرایطی ما نمی‌خواهیم مرد باشیم! بله، می‌بینیم که اگر نخواهید بر اساس فرمایشات «ترجمه» شده در «رادیوفردا» و صدای آمریکا، پرزیدنت گاوچران‌ها به «شرافت» شما «شهادت» دهند، و به چارچوب ارزش‌های مقدس فئودال باز گردید، یک راه بیشتر ندارید، مرگ! به عبارت دیگر، برای تأمین منافع غرب، ایرانی یا باید چارچوب‌های «تقدس» را بپذیرد یا باید خود را درهم شکند. در هر حال، راه زندگی انسانی بر روی ایرانی بسته شده. حال که چارچوب‌های تقدس حکومت اسلامی فروریخته، بازوهای سرکوب این حکومت می‌باید به قهرمان تبدیل شوند؛ امثال «میم‌ته» و شرکاء. در صورتیکه برخلاف ادعای فرانکفورتر آلگماینه، انتشار تصویر مرد در لباس زنانه به هیچ عنوان «توهین» نیست، مگر اینکه مرد و مردانگی «مقدس» انگاشته شود. تقدسی که اگر جامعة آلمان با آن بکلی بیگانه است، در جوامع فئودال، از قماش جامعة مطلوب شیعی‌مسلکان به رسمیت شناخته می‌شود! به صراحت می‌بینیم که اینان با چه ظرافتی «به زبان جمکرانی‌ها» سخن می‌گویند.

حال فرض کنیم که رسانة کذا پیام حکومت جمکران به اوپوزیسیون فرضی را به درستی بازتاب داده باشد، «پاسخ » اوپوزیسیون «فرضی» به پیام مذکور نیز «فرضی» خواهد بود، چرا که اصل مطلب چادر و مقنعة «میم‌ته» نیست! در حوزة اشغالی دلار به ویژه در عراق و افغانستان بسیاری از تروریست‌های انتحاری به پوشش زنان متوسل می‌شوند. اصل مطلب، انتشار تصاویر یک مرد با چادر و مقنعه نیست، بلکه انتشار تصاویر «یک مجرم» مذکر است که برای گریز از مسئولیت سخنان خود به چادر و مقنعه متوسل شده. البته گزارشگر آلمانی خلاف این مطلب را می‌گوید.

ایشان ادعا کرده‌اند ‌«میم‌ته» در دانشگاه یک سخنرانی «شجاعانه»‌ ایراد کرد و از آنجا که قبلاً هم دوبار به زندان رفته بود،‌ می‌دانست با چه خطری روبروست و همان روز هم دستگیر شد! ولی تا آنجا که ما می‌دانیم «پهلوان مجید» هنگام ایراد این سخنرانی «شجاعانه» یک خروار ریش و پشم داشتند و چادر و مقنعه هم بر سر مبارک‌شان نبود! چه دلیلی داشت که این قهرمان بزرگ پس از ایراد سخنرانی کذا ریش و سبیل مقدس‌شان را بتراشند و چادر و مقنعه به سر کنند؟ در دانشگاه، بالماسکه به راه انداخته بودند؟ مسلماً خیر. اولاً گزارشگر فرانکفورتر آلگماینه در محل حضور نداشته، چرا که حکومت گورکن‌ها خود را در انزوای رسانه‌ای قرار داده بود تا بوق‌های ارباب هر چه دل تنگ‌شان می‌خواهد در مورد تجمعات 16 آذر اختراع کنند! نمونه‌اش همین مطالب بی‌سر و ته است که به خورد ما می‌دهند:

«7 دسامبر [...] دانشجويان در سراسر کشور عليه رژيم تظاهرات می‌کردند و مرگ بر ديکتاتور فرياد می‌زدند، [و مجید توکلی] در دانشگاه امير‌کبير تهران سخنانی شجاعانه بر زبان آورد. [او] پيش از اين دوبار به زندان اوين افتاده [و ] بخوبی می‌دانست با چه خطری روبروست و همان روز نيز دستگير شد.»


متن «سخنان شجاعانه» ایشان در دسترس نیست، اگر نه متوجه می‌شدیم که «رهبر کبیر» دانشجویان با شیخ کروبی و دیگر گاوهای‌حاج میرزا آغاسی تفاوتی ندارد. باری، ایشان، یعنی «میم‌ته»، از زندانیان حرفه‌ای جمکران‌اند، و از پیامد سخنان‌شان آگاه بودند، در نتیجه ریش‌تراش، چادرسیاه، مقنعه و کیف زنانه را به عنوان ابزار فعالیت سیاسی محض «احتیاط» و جهت «تقیه» به همراه داشتند! پیش از 16 آذر 1388، «میم‌ته» چنین پاسخ کوبنده‌ای به پیام فرضی دولت جمکران نداده بودند! آیا دفعات قبل هم ایشان را با چادر دستگیر کرده ‌بودند؟ گویا گزارشگر فرانکفورتر آلگماینه هم مانند دیگران خود را به خریت زده، یا مخاطب را ابله می‌انگارد. چرا که پس از پوچ‌پردازی در مورد «میم‌ته»، به نقل از همان «شاهدان عینی‌» تأکید می‌کند که سرداران جمکران پس از ضرب و شتم «میم‌ته» او را دستگیر کرده، و «ظاهراً» ریش‌اش را تراشیده و چادر و مقنعه به سرش انداخته‌اند تا او را مسخره کنند! این است فواید انزوای رسانه‌ای! رسانه‌های داخلی دروغ می‌گویند، رسانه‌های غرب نیز به نقل از شاهدان عینی دروغ می‌پراکنند، و ما هم ناچاریم از لابلای این‌دروغ‌ها به مسائل بنگریم.

پس فرض کنیم که آنچه از جعبة جادوئی «شاهدان عینی» بیرون کشیده‌اند، واقعیت داشته باشد، فرض محال که محال نیست! در اینصورت یکنفر به ما «ابلهان» بگوید چرا این قهرمان بزرگ پس ضرب و شتم و تحمل «تحقیر» از سوی سرداران در برابر دوربین‌ها اینچنین شاد و خوشحال نشسته بود؟ عکس‌ها هم دروغ می‌گویند؟ کتک خوردن آنهم از چوبداران استعمار برای اوپوزیسیون دانشگاهی جمکران لذت‌بخش‌ و نشاط‌آور است؟ خجالت نمی‌کشید این مزخرفات را به هم می‌بافید؟ کسی که به جرم اهانت به رهبر حکومت اسلامی از طرف اوباش آدمکش جمکران مورد ضرب‌وشتم قرار می‌گیرد و در عکس‌ها اینچنین احساس رضایت و شادمانی در صورتش موج می‌زند، آیا روان‌پریش نیست؟

و فرانکفورترآلگماینه، به تقدیر از همین پریشانی پرداخته می‌نویسد، در پی این اقدام بی‌شرمانه «کمپین مردان باحجاب» به راه افتاد و از همة مردان خواستند با چادر و مقنعه عکس بگیرند و در «فیس بوک» بگذارند. و در ادامه می‌خوانیم که زنان برای «آزادی» لباس مردانه می‌پوشند، و خلاصه این چنین است که «حقوق برابر» زنان و مردان در ایران تأمین می‌شود؛ از طریق «نفی جنسیت» خود و رفتن در پوست جنس مخالف! اینهم نوعی ناهنجاری شخصیتی است که مورد پسند رسانة آلمانی قرار گرفته. باید بگوئیم چنین پیشرفت‌های عظیمی در زمینة گسترش ناهنجاری‌های رفتار اجتماعی را مدیون حکومت اسلامی و پروپاگاند بلاهت‌گستر اربابان‌اش هستیم. ولی کار عادی‌سازی «خشونت» یعنی تحمیل «پوشش» و رفتار ناهنجار به ایرانیان به این مختصر ختم نمی‌شود. پس از به راه افتادن خردجال به رهبری موسوی و کروبی، «تجاوز به زندانی»‌ نیز به مضحکه تبدیل شده و «مردان جوان» به صدای بلند می‌گویند، به من تجاوز شده! مورد تجاوز قرار گفتن در زندان یا خارج از زندان «افتخار» است؟ مسلماً خیر! چه دلیلی دارد که «مردان جوان» بجای اعتراض به این عمل وحشیانه به عادی‌سازی آن در برابر دوربین‌ها بپردازند؟ چنین رفتاری «تأئید خشونت» نیست؟ چرا! استعمار هم جز این نمی‌طلبد! حکومت اسلامی ملت ایران را سرکوب ‌کند، «مردان جوان» هم سرکوب استعماری را به خنده و شوخی در رسانه‌ها برگزار کنند:

«از تابستان به اين سو مردان به صدای بلند اعلام می‌کنند: به من تجاوز شده است»

هدف از این تبلیغات بیشرمانه اشغال فضای جامعه با خشونت و ابتذال است. در واقع با حاکم کردن چنین فضائی بر جامعه، حکومت اسلامی در جایگاه خدا، و اوپوزیسیون فرضی‌اش در سنگر شیطان قرار گرفته، و پرزیدنت اوباما به «شرافت‌شان» شهادت خواهند داد. روشن‌تر بگوئیم، خداوند که نامرئی تشریف دارند، بندگان‌اش هم در همان جایگاه «قرمساق خشمگین» نشسته‌اند، با این تفاوت که راضی و خوشحال به نظر می‌رسند!

فرانکفورترآلگماینه می‌گوید، زنان هم با این رهبر عظیم‌الشان اعلام همبستگی کرده می‌گویند، مگر پوشش زنان بد است كه آن را مسخره می‌کنید؟ می‌بینیم که پس از رقابت‌های انتخاباتی هر روز از برنامة تخریب انسان نتایج درخشان‌تری حاصل می‌شود: ستایش از فریب، تأئید تجاوز، تعریف آزادی در چارچوب «تغییر جنسیت» ظاهری و نهایتاً تمجید از حجاب:

«امروز زنان نيز با مجيد توکلی [...] اعلام همبستگی می‌کنند. زنی در وبلاگ خود می‌پرسد: چه چيز پوشش زنان بد است؟»

هیچ چیز در پوشش زنان «بد» نیست، «خوب» هم نیست. اشکال اصلی ما ملت محرومیت زنان و مردان ایران از حق انتخاب آزاد است، محرومیتی که همة مسائل انسانی را به «تابو» تبدیل کرده، تا مخالفین این حکومت وحشی برای ابراز مخالفت خود، با تقلید از شیوه‌های‌ توحش همین حکومت، انسان‌ستیزی پیشه کنند. زمانیکه هنجارهای انسانی به «تابو» تبدیل می‌شود، برای شکستن تابوهای مذکور می‌باید پای در مسیری بگذاریم که انسانی‌ات را به انسان بازگرداند، نه اینکه هر چه بیشتر او را از انسانی‌ات تهی کند. تابوها ریشه در ممنوعیت «رفتار غریزی» گروه‌های پراکندة انسان‌های اولیه دارد. انسان‌هائی که از «قانون طبیعت» پیروی می‌کردند.

فروید می‌گوید، پس از تحمیل تابو، ضمیر ناخودآگاه انسان جز شکستن تابو سودائی نداشته. ساده‌تر بگوئیم هر چه از سوی قدرت «ممنوع» شود، ضمیر ناخودآگاه را به سوی خود «جذب» می‌کند. و اما قدرت مقدس با نابودی پایه‌های حقوقی روابط اجتماعی آن‌ها را به تابو تبدیل می‌کند. تابوها برای ضمیر ناخودآگاه جذابیت و کشش بیشتری دارند، و انسان به صورت ناخودآگاه و غریزی شیفتة تابوها است! کشش جادوئی تابو، ریشه در همین شیفتگی غریزی دارد، و تابوشکنی نیز یک «واکنش غریزی» است! روشن‌تر بگوئیم تابوپرستی و تابوشکنی دوروی سکة «واکنش غریزی» و غیرمنطقی انسان به شمار می‌رود.

پیروی بیقید و شرط از غرائز، یعنی زندگی در ضمیر ناخودآگاه و گرفتار آمدن در ژرفای ناهنجاری‌ها. خلاصه کنیم «تابوشکنی» در مسیر تحرکات سیاسی و اجتماعی، برخلاف آنچه به خورد اهالی مرز پرگهر داده‌اند، فی‌نفسه هیچ گونه ارزشی ندارد، نوعی پیروی از الگوی توحش است. همان بت‌شکنی‌ای است که ابراهیم‌خلیل انجام داد. و شاهدیم که این «بت» چگونه هزاران سال پیش در اسطوره‌ها شکست، و جای خود را به یک بت پنهان، نامرئی و جاودان داد، که ذهن انسان‌ها را تا به امروز به طرق مختلف اسیر پنجة نیرومند خود نگاه داشته. این بت را با تبر نمی‌توان شکست فقط منطق انسانی‌ قادر به شکستن چنین بتی است.


...

دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۸


اورانیوم و عاشورا!
...
در‌آستانة سال نو مسیحی، دکان‌های زیادی افتتاح شده. منوچهر متکی بساط «تبادل» بیخ‌دیواری اورانیوم نظام مقدس را در کیش به راه انداخته، و «مادران عزادار» نخستین شعبة فروشگاه روضه ‌و زوزه را در شهر شهیدپرور لندن افتتاح فرمودند. همزمان با افتتاح این دو محل کسب و کار «شرافتمندانه»، دکان «میم‌ته» که در آن کالای «پاره‌کردن پوستر امام خمینی» هم عرضه شد، رونق چندانی نیافت. به همین دلیل پاسدار علی‌کوچیکه، اعلام کرد، «آن‌ها که عکس امام را پاره کردند دانشجو نبودند!» ‌ بله، اتفاقاً ما هم می‌دانیم دانشجو نبودند، کارمندان شریف ساواک بودند که برای لشکرکشی خیابانی و گسترش‌ تقدس طرح سرشار از نبوغ ارباب را به مورد اجرا در آوردند، تا بلکه بتوانند به دوران طلائی «نامة ‌موهن رشیدی‌ مطلق»‌ باز گردند! ‌ افسوس و صدافسوس که بازگشت به گذشته امکانپذیر نیست و چنین کوشش‌های احمقانه‌ای همواره به افتضاح و رسوائی می‌انجامد. و اینچنین بود که دکان «میم‌ته» و کالای «پاره‌کردن عکس» خردجال کساد و بی‌مشتری ماند!

پیش از ادامة مطلب،‌ یادآور ‌شویم که جنجال رسانه‌ای یا پروپاگاند به طور کلی با هدف «فروش»‌ ابتذال و خشونت، یا بهتر بگوئیم جهت تخریب انسان به راه می‌افتد. به عنوان نمونه هیاهو پیرامون «میم‌ته» و انتشار تصاویر او با چادر و مقنعه همچون پخش فیلم پاره کردن پوستر «دجال» یک هدف مشخص داشت: تحمیل الگوهای حقارت و ذلت و جبونی بر مخالفان، به ویژه بر دانشجویان ایران از طریق «تحقیر» و «ارعاب». اگر به تصاویر «میم‌ته» به دقت بنگریم خواهیم دید که ایشان از اینکه در برابر دوربین قرار گرفته‌اند شاد و سر حال به نظر می‌رسند و خلاصه از قانون‌شکنی و تخریب خود سخت «مفتخر» بوده به قول مترجمین رادیوفردا احساس «شرافت» می‌کنند!

آن یکی در وقت استنجا بگفت
که مرا با بوی جنت دار جفت
گفت شخصی خوب ورد آورده‌ای
لیک سوراخ دعا گم کرده‌ای

گم کردن «سوراخ دعا» در مسیر سیاسی، فعالیت سیاسی را به لودگی تبدیل می‌کند. جریان گم کردن سوراخ دعا را که همه می‌شناسیم،‌ پس نیازی به تکرار آن نیست. ولی برخی از مداحان مخالف‌نمای حکومت جمکران می‌کوشند از طریق واژگون‌نمائی یک جبهة نوین حق و باطل گشوده، اهداف واقعی انتشار خبر دستگیری «میم‌ته» و پخش فیلم پاره‌کردن پوستر خمینی را از ما پنهان دارند. حضرات می‌پندارند ما همین امروز از آسمان به زمین افتاده‌ایم و مطالب شیوا و مستدل اینان در ستایش از رذالت و حقارت را به حساب «اشتباهات» و «خوش‌نیتی‌شان» می‌گذاریم. اصلاً چنین نیست! از نظر ما تمجید و ستایش از «فریب»،‌ «تزویر»، «جبونی» و عدم پاسخگوئی در واقع هم‌سوئی با ساختارشکنی رایج در حکومت اسلامی و سیاست‌های اربابان انسان‌ستیزش در لندن و واشنگتن به شمار می‌رود. در عرصة واقعیت سیاسی، «ساختارشکنی» یا خروج از «جایگاه واقعی اجتماعی» همواره با هدف «توجیه» جرم و جنایت صورت می‌گیرد. و آخوندهای مؤنث و مذکری که به مداحی «میم‌ته» نشسته‌اند در هم‌سوئی کامل با رسانه‌های حکومت اسلامی قرار می‌گیرند که تصاویر یک مرد را با چادر و مقنعه منتشر کردند.

یادآور شویم «میم‌ته» در بالماسکه شرکت نکرده بود، ایشان ظاهراً در «تظاهرات سیاسی» شرکت داشتند، و شعارشان هم بدوبیراه گفتن به مقامات مفلوک حکومت بوده، بعد هم با چادر و مقنعه در کمال «شهامت» قصد فرار داشته‌اند! اینجاست که متوجه می‌شویم، وقتی سازمان سیا در «رادیوفردا» از زبان اکبربهرمانی می‌گوید، «با وجود 4 میلیون دانشجو نمی‌توان با فریب حکومت کرد» تا چه حد مزخرف می‌گوید، و تا چه حد هندوانه زیر بغل دانشجو جماعت می‌گذارد.

مگر طی سه دهة اخیر در ایران دانشجو نداشتیم؟ مگر حرکت خائنانة اشغال سفارت آمریکا به نام همین قشر «فرهیخته» صورت نپذیرفت؟ و نهایتاً مگر ورود به دانشگاه یا داشتن مدرک دانشگاهی الزاماً به افراد قدرت و توانائی لازم برای شناخت مسائل سیاسی می‌دهد؟ مگر در سال 1357 همین دانشگاهیان بینوا از استاد و دانشجو و غیره با تکیه بر «شایعات» بی‌بی‌سی مبنی بر «حمایت آمریکا از شاه»، زیر علم رهبرکبیر سینه نمی‌زدند؟ چرا! پس می‌بینیم که نه عینک سواد می‌آورد، نه مدرک دانشگاهی، شعور! ولی با تکیه بر یک کاغذ پاره می‌توان معجزات فراوان کرد! از آنجمله است هورا کشیدن برای «میم‌ته» به عنوان پیام‌آور «برابری» زن و مرد، لجن‌پراکنی به میرزادة عشقی، جهت دمیدن در تنور «کمپین» یک میلیون کاسه آش! البته اگر نام شاعر صدر مشروطه، میرزادة عشقی را از این پروپاگاند مهوع حذف کنیم، خواهیم دید که نظر نویسندة «شریف» مقالة کذا در مورد برابری «میم‌ته» و آش‌فروشان جمکران کاملاً درست از آب در می‌آید. چرا که هر دو با خودانکاری، به استقبال حقارت و ذلت شتافته‌اند.

آش‌پرست‌ها چه می‌ خواهند؟ اینان در چارچوب یک «نظام مقدس» که فی‌نفسه ناقض هر گونه حقوق ‌انسانی است، خواهان برابری حقوق با مردان‌اند. به عبارت دیگر آش‌پرست‌ها خواهان حقوق انسانی نیستند، اینان می‌خواهند همتراز بندگان مذکر خداوند باشند، تا دست در دست مردان به سرکوب زنان آزادیخواه پرداخته، حضور فیزیکی زن در اجتماع را بجای حقوق انسانی او قرار دهند. به این ترتیب کفة ترازوی سرکوب زنان و مردان به نفع اسلام‌فروشان سنگین‌تر خواهد شد. به این دلیل است که محافل انسان‌ستیز و ایران‌ستیز غرب نیز در توزیع جایزه به فعالان زن‌ستیز کمپین کذا از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند. از آنجمله ‌است اهدای جایزة «سیمون دوبووار» به سیمین بهبهانی، مدافع کمپین آش و مداح پاسدار اکبر ساواکی. پاسداری که به عنوان مخالف سرسخت مهرورزی خود را در جایگاه رهبر اوپوزیسیون رؤیت کرده!

به همین دلیل است که «فرهیختگان» در هم‌سوئی کامل با پروپاگاند حکومتی «میم‌ته»، از اعضای شریف «انجمن اسلامی»، از «ارتکاب جرم» و عدم پاسخگوئی مجرم حمایت می‌کنند. چرا که مجرم کذا مخالف احمدی‌نژاد بوده، یا حداقل چنین ادعا می‌شود! کار واژگون‌نمائی بجائی رسیده که یکی از پیروان آخوند شریعتی می‌گوید،‌ «اندرزگو» هم همین کار را کرد، چرا از او تمجید می‌کنید؟ اگر سخنان «مستدل» مدافعان ذلت و حقارت و تخریب انسان را یک گام منطقی به پیش رانیم، به این نتیجه می‌رسیم که نقض قوانین و مقررات حکومت جمکران نشان «آزادیخواهی» است و از آنجا که «میم‌ته» چادر و مقنعه بر سر کرده، و عده‌ای نیز به طرفداری از او با چادر و مقنعه تظاهرات کرده‌اند، برابری زن و مرد نیز حاصل شده! حال آنکه چنین ادعائی نشان ابله انگاشتن مخاطب است. اولاً «میم‌ته» برای فرار از پاسخگوئی و گریز از مسئولیت خود را به شکل زن درآورده بود. به عبارت، دیگر ایشان چادر و مقنعه را به عنوان مخفی‌گاه مورد استفاده قرار دادند. و به همین دلیل از سوی دوستا‌ن‌شان در نیروی انتظامی به سخره گرفته شدند. حال باید ببینیم این رفتار موهن از سوی حاکمیت و مخالف‌نمایان‌اش شایستة تقدیر است؟ پس باید چند سطری هم در وصف اسمال تیغ‌زن بنویسید. چه تفاوتی دارد؟ او هم به قول مداحان واژگون‌نمای قدرت «ساختارشکنی» کرده! ساختارشکنی در پروپاگاند استعمار نام گوساله‌فریب «تخریب» و «فروپاشاندن» است. به عبارت دیگر کف زدن برای ساختارشکنی همان «تقدیر از تخریب» است بدون اینکه در پس این تخریب هدفی برای جایگزینی وجود داشته باشد. خلاصه کنیم این دکان تداوم همان خط توحش امام است که همزمان از سوی آنگلوساکسون‌ها و ساواک جمکران دنبال می‌شود و اکنون به مرحلة «لجن‌پراکنی» به میرزادة عشقی، شاعر صدر مشروطه پای گذاشته. البته با شعار عوام‌پسند، «هیچکس مقدس نیست!»

بله هیچکس مقدس نیست، ولی عدم تقدس به این معناست که همة افراد را می‌توان در چارچوب زمان و مکان‌شان قرار داده به آنان تاریخی‌ات بخشید. این روند را «تقدس زدائی» گویند و تقدس زدائی با هتاکی و ارتکاب جرم و خروج از جایگاه واقعی اجتماعی و عدم پاسخگوئی هیچ ارتباطی ندارد. می‌بینیم که بعضی‌ها سوراخ دعا را به راستی گم کرده‌اند! تقدس‌زدائی، یعنی استقرار شخصیت‌های «مقدس» انگاشته شده در جایگاه واقعی اجتماعی‌شان، چرا که تقدس اینان فقط ناشی از خروج‌شان از همین جایگاه واقعی ‌است. و در همین راستا، ایجاد ارتباط بین تقدس انسان‌ها و لجن‌پراکنی به مفاخر فرهنگی ایران نیز ناشی از خروج ناشیانة بعضی‌ فرهیخته‌نمایان از جایگاه واقعی اجتماعی‌شان، یعنی پامنبری و خادم محافل جنگ‌پرست و تقدس‌فروش است. بی‌صبرانه منتظریم استاد حاج سیدجوادی هم در تجلیل از ساختارشکنی «میم‌ته» و شرکاء مطلب شیوائی قلمی فرمایند تا پروپاگاند حکومت اسلامی در خارج از مرزها روی دست سازمان سیا باد نکند. در پایان توصیه می‌کنیم برای ساختارشکنی مولوی را به عنوان زن‌ستیز نقد فرموده لجن فراوان نثارش فرمائید، البته با شعار مضحک «هیچکس مقدس نیست»:

«گر نئی در راه دین از رهزنان ـ رنگ و بو مپرست مانند زنان. دفتر پنجم، ص. 1033. خواب زن کمتر ز خواب مرد دان ـ از پی‌ نقصان عقل و ضعف جان. دفتر ششم، ص. 1254. اولین خون در جهان ظلم و داد ـ از کف قابیل بهر زن فتاد. همان دفتر، ص. 1262.»

یادآور شویم، اگر در عرصة هنری ساختارشکنی مورد تأئید قرار گرفته، به این دلیل است که هنرمند پس از شناخت از ساختار کلاسیک با شکستن آن ساختار نوینی خلق می‌کند. در عرصة سیاست چنین نیست. به عبارت دیگر ساختارشکن فقط تخریب می‌کند بدون آنکه ساختار نوینی ایجاد شود. در نتیجه، از منظر فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی ساختارشکنی‌ در مقام تخریب صرف باقی مانده، غیرقابل قبول است. یکی از شرایط لازم برای نقد و بررسی آثار ادبی، شناخت زمینة تاریخی آن‌ها است، زمینه‌ای که شامل خاستگاه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی می‌شود. به همین دلیل زمانی که کلیات سعدی، یا مثنوی معنوی را بررسی می‌کنیم نمی‌توان این آثار را با معیارهای کنونی در جامعة بشری به سنجش کشیده، زمینة تاریخی ویژه‌شان را نادیده گرفت. به همچنین است در مورد افراد و ملت‌ها.

برای توجیه اهداف فاشیسم به جامعه‌شناسی مدرن هم می‌توان متوسل ‌شد، تا به قول فرنگی‌ها «پلیتکالی کورکت» را به خورد مخاطب دهید! انسان بی‌اختیار به یاد پاسدار اکبر می‌افتد که گویا چند کلاس اکابر در مکتب استاد حاج فرج دباغ گذرانده بود و می‌گفت، «حافظ فاشیسم را نقد نکرده، چون فاشیسم را نمی‌شناخته!» مسلماً ما هم به اندازة بعضی‌ها جامعه‌شناسی نخوانده‌ایم، اگر نه مطالعه می‌کردیم تا ببینیم چرا اینان به پیروی از آخوند بشیریة مفلوک برای مرزشکنی و خرابکاری تبلیغات به راه انداخته‌اند.

قصد تحلیل سخنان دورکیم مؤنث جمکران را هم نداریم، چرا که اتلاف وقت خواهد بود، اگر این افاضات را دنبال می‌کنیم صرفاً از این جهت است که ببینیم چگونه می‌توان از میرزادة عشقی به توجیه فاشیسم و تخریب انسان رسید؟ در وبلاگ‌های قبلی به دفعات در مورد طنز نوشته‌ایم، ولی به طور خلاصه می‌گوئیم که «تقدس» و «تقدیس» ابزار فاشیسم‌ است و برای تقدس‌زدائی کافی است قدیسین را در چارچوب واقعیت زمان و مکان‌شان قرار داد. آنچه فاشیسم قصد القای آنرا دارد این است که انسان می‌باید مرز تقدس‌ها را به رسمیت بشناسد،‌ یا اینکه همة مرزها را بدون استثناء درهم شکند! بله این دستورات «مقدس» از غرب صادر می‌شود که به ما می‌گوید با «تائید تخریب» باید نگاه‌مان را به جهان عوض کنیم.

راستش فکر می‌کردیم پس از مرگ روح‌الله، دیگر کسی به خود اجازه نخواهد داد از این غلط‌ها بکند، اشتباه می‌کردیم! آفتاب بی‌شرمی اینبار هم از غرب طلوع کرده و فراموش می‌کند که «انسان» یک «ساختار» صریح و مادی برخوردار از جایگاه مشخص اجتماعی است که خروج از آن به تخریب خود انسان منجر خواهد شد. به عبارت دیگر خروج از جایگاه اجتماعی در هر حال جرم است. گویا برخی از روح‌الله هم فراتر رفته، برای همه تعیین تکلیف می‌کنند و بکلی فراموش می‌کنند که جامعه با «طویله» تفاوت دارد و برخلاف آنچه اینان در یک ترم دانشگاهی گذرانده‌اند، «ساختارشکنی» به هیچ عنوان ستودنی نیست! جامعه‌شناسی «نصفه و نیمة» این حضرات در این مقطع عملاً تبدیل به توضیح‌المسائل شده، که مسلماً می‌باید مورد استفادة اصلاح‌طالبان نیز قرار گیرد! و از آنجا که در جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و قوم شناسی «نظم قانونی» و امنیت جائی ندارد، پس رعایت نظم هم «محکوم» است!

مسلم است که نظم قانونی برای شما قابل پذیرش نیست، درک این امر که انسان در هر جامعه به امنیت نیاز دارد شناخت می‌طلبد. ظاهراً هیچکس به سرکار یادآوری نکرده که فعالیت سیاسی، با توهین به مقامات یک حکومت هیچ ترادفی ندارد! و اینکه فعال‌ سیاسی، به عنوان انسان بالغ می‌باید پیامد فعالیت‌های‌اش را بپذیرد! در هر حال مطمئن‌ایم که میرزادة عشقی از اینکه چنین نخبه‌ای، برای لجن‌پراکنی در چند سطر به بررسی عمیق دیدگاه او پرداخته، مسلماً زیر خاک بسیار مفتخر شده! به ویژه که سرکار به روال رایج فاشیسم، یعنی مرزشکنی به این نتیجة منطق‌ستیز رسیده‌اید که چنین روندی، یعنی ساختارشکنی شایستة تقدیر هم خواهد بود! پس باید حضور محترم‌تان یادآور شویم که «پیکر انسان» ‌نیز همچون جامعه و دولت یک «ساختار» است!

پیش از ادامة مطلب بهتر است نگاهی داشته باشیم به مقالة‌ شیوای یکی دیگر از ساختارشکنان محترم که از مبارزة‌ مسالمت‌آمیز و به زبان الکن خودشان از «حقوق بشری‌ها» هیچ خوش‌شا‌ن نمی‌آید. البته دلیل ندارد همه ما را دوست داشته باشند! باری ایشان خواهان مبارزه‌اند و خود را سوسیالیست معرفی می‌فرمایند. ولی همین مبارز بزرگ در مورد اعتراض ملت ایران چنین فرموده‌اند:

«دختران به طور برجسته‌ای در صف مقدم تظاهرات بودند.»

البته ما نمی‌خواهیم به این «برادر» مترقی و سوسیالیست‌مان جسارت کرده باشیم، ولی تاواریش! شما از کجا فهمیدید که این دختران، «زنان» نبودند؟ شما که حقوق بشری‌ها را نمی‌پسندید،‌ و هنوز صحبت از «دختران» می‌فرمائید، فکر نمی‌کنید از نظر «تفکر اجتماعی» چند سدة ناقابل با سوسیالیسمی که مبلغ آن شده‌اید فاصله دارید؟! ما که فکر می‌کنیم شما به خودتان بدجور تهمت زده‌اید! به گزارش کیهان،‌ مورخ 23 آذرماه سالجاری، و به نقل از فارس نیوز،‌ آخوند قرائتی شنبه شب «یعنی 21 آذرماه» در جمع مبلغان و روحانیون قزوین فرموده‌اند که دیگر جبهة حق و باطل به درد نمی‌خورد باید در سنگر دفاع از مظلوم بنشینیم که پردرآمدتر است:

«ما از غزه و لبنان حتي اگر مشرك نيز باشند، دفاع كرده و روضة‌ آن‌ها را مي‌خوانيم [...] مسئله عاشورا همانند انرژي هسته‌اي است زيرا با نام امام حسين[...] 70ميليون نفر در روز عاشورا به خيابان‌ها مي‌ريزند.»


بله ارتباط عاشورا و انرژی هسته‌ای همان پیوند گوز به شقیقه، یعنی مرزشکنی در عرصة مفاهیم است. البته فکر نکنید ساختارشکنی ساخته و پرداختة فرهیختگان دینی و بومی جمکران است، به هیچ عنوان! این شیوه‌های «نفی» و تخریب در غرب تولید می‌شود. به عنوان نمونه نگاهی داشته باشیم به تهاجم به نخست وزیر ایتالیا. این تهاجم، گام دوم تظاهرات انسان‌ستیزی بود که به نام «نه به برلوسکنی» پیشتر در مطالب این وبلاگ به آن به عنوان ساختارشکنی و تهدید جایگاه نخست وزیر قانونی ایتالیا اشاره کردیم. روز گذشته به صورت ملموس این ساختارشکنی تجلی کرد. یکنفر در حالیکه یک مجسمة‌ برنزی در دست داشت به راحتی صف محافظان برلوسکنی را شکافته به او حمله می‌کند، و عجیب این است که همه به تماشای این تهاجم ایستاده بودند! وارد جزئیات نمی‌شویم ولی عبور یک ناشناس از حلقة محافظان برلوسکنی بدون توافق قبلی امکانپذیر نیست! پس مهاجم برلوسکنی را رها می‌کنیم و می‌پردازیم مصاحبة تونی بلر، نخست وزیر سابق انگلستان با شبکة «بی‌بی‌سی».

در این مصاحبه، تونی بلر در کمال خونسردی اظهار داشت، حتی اگر موضوع سلاح کشتار جمعی برای سرنگونی صدام حسین مطرح نمی‌شد، دلائل دیگری ارائه می‌کردیم. به عبارت دیگر هدف آنگلوساکسون‌ها صرفاً سرنگونی دولت عراق هم نبود! اینان خواهان تغییر دولت عراق از طریق توسل به خشونت، جنگ و تخریب و ساختارشکنی بودند. نتیجة این اعمال وحشیانه در برابرمان قرار گرفته: میلیون‌ها آواره، تبدیل عراق به یک ویرانة فاقد امنیت جهت تحمیل مطالبات غیرقانونی، و بفزونی چپاول.

روز شنبه 12 دسامبر 2009، تونی بلر در مسیر وقاحت و بیشرمی گام بلندی برداشت و جا دارد که باراک اوباما هم سریعاً به «شرافت» او شهادت دهد! نخست وزیر سابق انگلستان در مصاحبه با «بی‌بی‌سی 1» اعلام داشت، حتی اگر سلاح‌های کشتار جمعی در عراق وجود نداشت تهاجم نظامی به این کشور موجه بود. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم چرا که تونی بلر هم در «سنگر حق» می‌رزمد و نابودی باطل حق مسلم اوست.

به گزارش فیگارو، مورخ 12 دسامبر 2009، اظهارات بلر زمانی اعلام می‌شود که یک هیئت تحقیق و تفحص در بریتانیا دست‌اندرکار «حقیقت‌یابی» برای شناخت چند و چون زمینة تهاجم نظامی به عراق است. به عبارت دیگر حضرات قصد القاء این دروغ بزرگ را دارند که از شرایط واقعی بی‌خبر‌اند! روشن‌تر بگوئیم حاکمیت انگلستان را یک ژیگولوی «ملی ـ مذهبی» فریب داده! بلر چندی پیش رسماً در پیشگاه پاپ به کاتولیسیسم نیز پیوست، تا مثل همسر دل‌بندش به راه راست هدایت شود.

البته ما هم باور می‌کنیم، و می‌دانیم که پادوهای محفل فاشیسم هرگز دروغ نمی‌گویند، بلکه همواره فریب می‌خورند و شیطان آن‌ها را از راه راست منحرف می‌کند. باری، تونی بلر گفته، اصل این بود که صدام حسین برای کل منطقه تهدید به شمار می‌رفت و تولید سلاح‌های کشتار جمعی فقط بخشی از این تهدید بود! صدام حسین همچنین بر علیه مردم عراق به سلاح شیمیائی متوسل شد و... و بلر می‌گوید، مهم‌ترین مسئله در «ذهن من» همین امر بود. می‌بینیم که سرنوشت ملت عراق را توهمات ذهن علیل امثال بلر رقم می‌زند، نه قوانین حقوقی و معیارهای بین‌المللی. البته فکر نکنید که سلاح شیمیائی را همین دولت‌های غرب به دست صدام حسین دادند، ابداً چنین نیست. این سلاح‌ها از آسمان به زمین نازل شده بود. باری تونی بلر در پاسخ به این پرسش که اگر صدام حسین سلاح کشتار جمعی نداشت، شما چه می‌کردید می‌گوید، در اینصورت نیز سرنگونی او درست بود ولی ما برای اثبات اینکه او در هر حال تهدیدی برای منطقه به شمار می‌رود دلائل دیگری ارایه می‌کردیم.

بلر در ادامة این سخنان بیشرمانه می‌گوید، واقعا نمی‌توانم فکر ‌کنم که اگر امروز او یا یکی از پسران‌اش حاکمیت عراق را بر عهده داشتند، ما وضعیت بهتری داشتیم! بله مهم این است که تونی بلر چه «فکر» می‌کند! البته همینکه وضعیت امثال تونی بلر روبه‌راه است، جنایات‌ ارتش آنگلوساکسون‌ها توجیه خواهد شد. و برای ما همین کافی است که تونی بلر «فکر کند» اگر انگلستان خاک عراق را به توبره نمی‌کشید وضعیت بهتری «نداشتند.» در این میان آنچه اهمیت ندارد وضعیت ملت عراق و دیگر ملت‌های منطقه است. مهم این است که محفل تونی بلر از اوضاع رضایت داشته باشد که دارد. حتی اگر افتضاح خفقان واتیکان در مورد کودک‌بار‌گی کشیش‌های ایرلند طی سالیان دراز سراسر اروپا را فرا گرفته، هیچ اهمیتی ندارد، مقامات کلیسای ایرلند گفتند، ببخشید! دیگر ساختارشکنی نمی‌کنیم!

هر چند که اگر این افتضاح برملا نشده بود، هیچکس تقاضای بخشایش نمی‌کرد. زمانیکه «مردم» از جنایات آخوند جماعت مطلع می‌شوند،‌ وقت طلب بخشایش از خداوند فرا رسیده، چرا که خداوند همان مردم است! مردم بدانند، خدا هم می‌داند، مردم ندانند،‌ خداوند بخشنده مهربان هم نمی‌داند، چرا که واقعیت‌اش را بگوئیم، خداوندی در کار نیست. البته، اینگونه مسائل در مورد آخوند جماعت مطرح می‌شود، برای دولت‌مردان غرب اهمیت ندارد که مردم بدانند یا نه، چرا که خداوند اینان در بنیادهای مقدسی نظیر «کارلایل» نشسته، حسابی هم به کسی پس نمی‌دهد، نه به مردم نه به خداوند. تونی بلر هم یکی از پادوهای همین بنیاد است. بگذریم!

بلر در ادامه مصاحبه از عملیات قهرمانانة خود چنین یاد می‌کند، «خیلی مشکل بود، می‌بایست تصمیم می‌گرفتم!» واقعاً مشکل بوده! شخص تونی بلر در مورد یک جنگ استراتژیک در منطقة نفوذ چین، هند و روسیه به تنهائی تصمیم گرفته! مسلم است که چنین کاری خیلی باید مشکل باشد، چرا که اختیارات امثال تونی بلر در این حد نیست، ایشان به عنوان پادوی محافل تفنگ‌فروشان به خودشان خیلی تهمت زده‌اند!

در هر حال، به گفتة فیگارو،‌ مصاحبة کذا زمانی پخش می‌شود که در مورد تهاجم انگلستان به عراق جلسات «شنود عمومی» در لندن تشکیل شده و ماه ژانویه تونی بلر می‌باید در این دادگاه به عنوان «شاهد» حضور یابد و مسلما به «شرافت» خود نیز شهادت خواهد داد. تحقیقات بر پرونده‌ای تمرکز یافته که در تاریخ 24 سپتامبر 2002 توسط تونی بلر ارائه شده بود. تونی بلر با تکیه بر پروندة کذا ادعا کرد که عراق سلاح کشتار جمعی در اختیار دارد و قادر است ظرف 45 دقیقه آن‌ها را به کار اندازد. سپس معلوم شد که پروندة کذا را سنگین کرده و 45 دقیقة معروف هم به آن افزوده شده. پس از تهاجم به عراق آنگلوساکسون‌ها هیچ سلاح کشتار جمعی در این کشور نیافتند. ولی همچنانکه شاهدیم مهم‌ترین قراردادهای نفتی نصیب بریتیش پترولیوم، رویال‌داچ‌شل و دیگر شرکای ایالات متحد شده. بررسی گزارش فیگارو از مصاحبة کذا را در همینجا متوقف می‌کنیم چرا که این گزارش، ‌ همچون مصاحبة تونی بلر در واقع نوعی ساختارشکنی است، شکستن ساختار منطق انسانی!

این پروپاگاند مهوع با این هدف ضدبشری به راه افتاده که «یک نفر» را مسئول جنایات محافل جنگ پرست غرب معرفی کند، و به ما بگوید در کشور انگلستان حتی نخست وزیر هم می‌باید پاسخگو باشد! به همین منظور چند تشکل غیردولتی شیپورزنان خواهان محاکمة بلر به عنوان جنایتکار جنگی شده‌اند و سخن از نقض قوانین بین‌المللی و مرزشکنی و اینحرف‌هاست! خلاصه همزمان با متکی که در یکی از کوچه‌باغ‌های کیش فریاد می‌زند، «اورانیومه، اورانیوم!»، نعلین‌ها عربدة «عکس امام پاره شد، رهبرما بیچاره شد» سر داده و در لندن، دزدان اصلی با فریاد آی دزد! انگشت اتهام را به سوی تونی بلر گرفته‌اند. در چنین غوغای خردجالی است که ستایش از ساختارشکنی، با مژدة‌ افتتاح دکان روضه و زوزة مادران عزادار در هم می‌آمیزد چرا که انرژی هسته‌ای هم عین عاشورا است. می‌دانیم که عاشورا «نبرد مظلوم با ظالم» بود؛ حداقل چنین گفته‌اند، نعلین‌ها. فقط نمی‌دانیم چرا منوچهر متکی اورانیوم «مظلوم» را برای تبادل در کیش عرضه می‌کند! درست مثل اسرای عاشورا: زینب غنی شدة 5درصد، در برابر میله‌های غنی‌ شدة الیزابت 20 درصدی!



...