آدم و «فانی»!
...
چگونه میتوان از طریق مصاحبه با شاهزاده رضا پهلوی همزمان به سرکوب مدافعان دمکراسی و اعلامیة جهانی حقوق بشر و تخریب اپوزیسیون سلطنتطلب پرداخت؟ پاسخ به این پرسش روشن است: از طریق استقرار رضا پهلوی در جایگاه «مدافع ارزشهای متحجر قبیلهای» و مدافع بیقید و شرط پدر. روشنتر بگوئیم، از طریق جادوئی «بازگشت به گذشته!» شاهدیم که همین روند سحرانگیز در داخل مرزها، دو قطب کاذب در قلب حکومت اسلامی را زیر علم خمینی بسیج کرده. خلاصه پروپاگاند استعمار با توسل به دو جسد، و یک اوباش انجمن اسلامی به نام «میمته»، فضای سیاسی را به اشغال خود درآورده. تبلیغات رسانهای در داخل مرزها، «شیخ» جنایتکار و مزدور یا همان خمینی، و در خارج از مرزها، «شاه» پدرپرست و مخالف سرسخت دمکراسی و حقوقبشر برایمان علم کردهاند. در کمال تأسف مصاحبة اخیر رضاپهلوی، مواضع او را به عنوان مدافع دمکراسی و حقوق بشر به طور کامل تخریب کرد.
در راستای جنجال پیرامون پوستر خمینی، مصاحبة «بیبیسی» با رضا پهلوی در همسوئی کامل با گزارش «صدای آمریکا» پیرامون سخنرانی هیلاری کلینتون در دانشگاه جرج تاون و صدور بیانیة مضحک یکی از سازمانهای حقوقبشرفروش صورت پذیرفت. هدف از این پروپاگاند مهوع در داخل و خارج مرزها حمایت از افراطگرایان جهت سرکوب مطالبات دمکراتیک ملت ایران است. همچنانکه شاهدیم، در ایران همة سگهای هار استعمار به بهانة «توهین به خمینی» عربدهجوئی و نفسکشطلبی را از سر گرفته، قصد «لشکرکشی خیابانی» دارند. شاخة دوم سگهایهار نیز با نادیده گرفتن «جرم» و قانونشکنی «میمته»، به مداحی و روضه و زوزه برای نامبرده مشغول شده. پس مطالعة سخنان مضحک و طبق معمول ابلهانة حاجیه عبادی، عضو محفل «افتخار» را از دست ندهیم که از افتخار به «جنسیت» و خواهر و برادر و پدر و مادر و هر آنچه که «انتخابی» نیست، به ویژه از «افتخار به چادر» و روسری خواهر و مادر که به زور سرنیزة استعمار بر همة زنان ایران تحمیل شده محروم میشویم.
هدف از آتش زدن پوستر خمینی و مصاحبة «بیبیسی» با رضاپهلوی تحمیل توهم و ابهام دوران تقابل کاذب «شیخ و شاه» بر ملت ایران است. ویژگی این روند توسل به «زبان خشونت» شیخ و شاه در اوج قدرتشان است. زبان خشونت در دوران خمینی چه بود؟ صدور فتوی قتل مخالفین، به ویژه اهل قلم. زبان خشونت در دوران شاه چه بود؟ تأئید بیقید و شرط حکومت پهلوی. این همان زبانی است که «بیبیسی» موفق شد در مصاحبة کذا بر رضا پهلوی تحمیل کند، تا بتواند از او تصویر مخدوش یک دیکتاتور ارائه دهد. همان دیکتاتوری که در رویاروئی با یک دستاربند کودتاچی و جیرهخوار دربار شکست خورده، و جای خود را به او واگذار کرد. حال آنکه در واقعیت، رضا پهلوی، به عنوان ولیعهد ایران، هیچ مسئولیتی در قبال سیاستهای پدر و پدربزرگش ندارد، او از 17 سالگی ایران را ترک کرده و به همین دلیل نسبت به دیگر رهبران «اوپوزیسیون» از مشروعیت بیشتری برخوردار میشود.
چندی پیش رضاپهلوی در مجلس عوام انگلستان حضور یافت و از استقرار دمکراسی در ایران، آنهم در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق بشر حمایت به عمل آورد. رضاپهلوی همچنین شرکت در انتخابات حکومت اسلامی را تحریم کرد. اما این مواضع شفاف و منطقی با آشوبهای استعماری «پساانتخاباتی» جمکران در هالهای از ابهام فروافتاد و در کمال تأسف رضا پهلوی به حمایت از تحرکات آشوبطلبانة میرحسین موسوی پرداخت! تحرکاتی که فقط با هدف سرکوب ملت ایران سازمان یافته و همچنان نیز ادامه دارد. البته رضا پهلوی صغیر نیست و مسلماً میداند چه میکند، و ما هم برخلاف آخوند جماعت اهل «نصیحت» نیستیم و تخصصی جهت نشان دادن «راه راست» و «راه حق» نداریم. این وظیفة سلطنتطلبان است که در مورد این مصاحبة تأسفبار از رهبرشان توضیح بخواهند! هدف ما بررسی روندی است که طی آن رضا پهلوی از جایگاه ولیعهد مدافع دمکراسی و حقوق بشر در ایران ناگهان در برابر ملت ایران از خود سلب مسئولیت کرده، به جایگاه «فرزند» پدرپرست، یا بهتر بگوئیم به جایگاه «کودک» سقوط میکند، چرا که از نگرش منطقی به واقعیات عاجز است.
مسلم است که اگر رضاپهلوی بخواهد مسائل دوران سلطنت پدر و پدربزرگش را بررسی کند میباید علاوه بر شناخت شرایط ایران، قادر باشد پیوندهای خانوادگی خود با پادشاهان پهلوی را نادیده گرفته، خارج از چارچوب احساسات غریزی فرزند نسبت به پدر قرار گیرد. در غیراینصورت نمیتواند مسائل ایران در دوران سلطنت پهلوی را به صورتی «عینی» بنگرد. البته نگرش عینی به «پدر» اگر نگوئیم غیرممکن، عمل بسیار مشکلی خواهد بود، و هر چه پسر جایگاه اجتماعی پدر را ممتازتر تصور کند، این نگرش غیرممکنتر میشود. به همین دلیل است که «بیبیسی» از رضا پهلوی غیرممکن را طلبیده: نگرش منطقی به عملکرد پدری که پادشاه بوده! نگرش منطقی به عملکرد پدری که همچون پدربزرگاش قربانی توطئة استعمار هم شده و امروز همین استعمارگر برای تأئید توطئة نوین خود یعنی طاعون سبز دست نیاز به سوی رضا پهلوی دراز کرده تا مطالبات حاکمیت انگلستان را از زبان وی به گوش ملت ایران برساند.
مطالبات مذکور چیست؟ تأئید فاشیسم تازه نفسی که هیزاکسلنسی با توسل به مزدوران وفادارشان در سپاه و بسیج، و با استفاده از مقامات مفلوک جمکران سازمان دادهاند و «عنایت فانی» وظیفه دارد این حمایت را از زبان رضا پهلوی تحویل ملت ایران بدهد. برای تحقق چنین هدف مقدسی رضا پهلوی در هر گام ناچار است مواضع گذشتة خود را به زیر سئوال برده به اشتباهاتاش «اعتراف» کند. روشنتر بگوئیم، تأئید مواضع استعمار بریتانیا یعنی حمایت از طاعونسبز و هیاهوی جلادی به نام میرحسینموسوی تمام اعتبار رضا پهلوی را به عنوان مدافع دمکراسی و حقوقبشر برباد داد و او را در کنار دستاربندان عوامفریب و مدافع «مردم» نشاند.
در مجموع مصاحبة کذا از زبان رضا پهلوی میگوید، نظام سابق توتالیتر نبوده، فقط فضای سیاسی آزاد نداشتیم! و اینکه در یک تئوکراسی میتوان انتخابات هم برگزار کرد؛ میرحسین موسوی خوب و شجاع است؛ تحریم انتخابات «نظر شخصی» بوده؛ و شعارهای خشونتگستر، نظیر «مرگ بر دیکتاتور» نشان از آزادیخواهی معترضین دارد! در این مصاحبه همچنین مشاهده میکنیم که «دغدغة» رضا پهلوی همچون شیوخ مزدور جمکران، «حق مردم مملکت» است، و مذاکرات هستهای طبق فرمودة هیلاری کلینتون و پامنبریاش حاجیه عبادی میباید «حقوق بشر» را شامل شود. در ادامه باید بپذیریم، از آنجا که کوروش کبیر اولین زمینههای حقوقبشر را پایهریزی کرده، امتیاز انحصاری دکان حقوق بشر متعلق به آمریکاست! به عبارت دیگر مصاحبة کذا به ما میگوید ایرانیان نمیتوانند این حقوق را برای خود تأمین کنند، ولی آمریکا هم میخواهد، و هم میتواند حقوق بشر را برای ملت ایران تأمین نماید! همچنانکه شاهدیم در عراق و افغانستان و به ویژه در عربستان حقوقبشر کذا بخوبی تأمین شده. در تداوم این تاکیدات گفته میشود، «ما» امروز میتوانیم دموکراسی را به معنای اخص کلمه در مملکتمان اجرا کنیم، چرا که جامعة ایران از مسئولیت شهروندی آگاه است و «نهضت مردمی» جنبش سبز شاهدی است بر این مدعا! البته ما هم فراموش نکردهایم که جنبش کذا همین جنبش فرسودهای است که حکومت جمکران و ارباباناش با توسل به «انزوای رسانهای» و شایعهپراکنی و لاتبازی فعلة ساواک قصد بزرگنمائی آنرا دارند. همچنانکه پیشتر یک مورد از این بزرگنمائی را در به اصطلاح گزارش «فرانکفورترآلگماینه» بررسی کردیم.
باری در بخش دیگری از این مصاحبه، عنایت فانی به رضا پهلوی میگوید، «آدم» از گذشتهاش باید درس بگیرد، و شما باید بگوئید اشکال رژیم گذشته چه بوده؟! پیش از ادامة مطلب به مستر «فانی» یادآور شویم که «انسان» فقط از گذشتة خود، یعنی از تجربیات شخصی میتواند بیاموزد نه از گذشتة دیگران! باری، رضاپهلوی بجای اینکه مصاحبه کننده، یعنی کارمند «بیبیسی» را به رعایت ادب و نزاکت متعارف فرا خواند و به ایشان تفهیم کند که مانند حاکمیت انگلستان از حد و حدودشان خارج شدهاند، در کمال فروتنی پاسخ میدهد، نیت رژیم گذشته خیر بود، اما نتیجة سیاستاش دلخواه نبود. اینکه رضا پهلوی چشم بر چنین رفتار موهنی میبندد البته نشان فروتنی نیست! لحن عنایت فانی در مجموع بینهایت زننده است و دلیلی ندارد که مصاحبه شونده، هرکس که هست، اینچنین مورد تهاجم بیدلیل قرار گیرد.
عنایتفانی در ادامة پرسشهای به ظاهر بیطرفانة خود چنین القاء میکند که براندازی بهمنماه 1357، توطئة آمریکا و کودتای ارتش نبوده، بلکه دلیل اصلی وقوع «انقلاب» کذا این بود که پادشاه ایران قانون اساسی را زیر پا گذاشت و تمام دستگاه اجرائی دولتی در دست یک نفر بود و ... و به همین دلیل هم انقلاب شد! بله، به این ترتیب ژنرال هویزر هم حتماً برای دیدار از عمهجان محترمهشان در تهران لنگر انداخته بودند، و طرح استعماری ایجاد «کمربند سبز» در اطراف شوروی سابق هم شایعة دشمنان دمکراسی باید باشد! و خلاصه ساواک و شهربانی هم هیچ نقشی در براندازی نداشتند و شهربانی از همان برنامة کودتای 28 مرداد پیروی نکرد! مردم ناراضی بودند، چون قانون اساسی اجرا نمیشد، همین و بس! کارخانة رجالهپروری هیچ دخالتی در آشوبهای براندازانه نداشت، همچنانکه امروز نیز هیزاکسلنسی هیچ دخالتی در آشوبهای طاعون سبز ندارد!
و اما رضا پهلوی در پاسخ به پرسشهای «فانی» همین مسیر پنهان داشتن نقش استعمار را ادامه داده میگوید، بله کوتاهی از سوی نظام وجود داشت ولی جنگ سرد را فراموش نکنیم و مردم به دلیل عدم شناخت از خمینی و حرفهایاش فریب خوردند، و به هر حال امروز شرایط «تکثرگرایانه» ایجاد شده، و ما هم برای تقویت همین شرایط فعالیت میکنیم!
خلاصه رضاپهلوی میگوید هدف وی یک «هدف ملی» است نه سیاسی و حزبی. از اینرو وی خواهان نظامی است که معرف خواستههای جامعه باشد و چنین شرایطی فقط در یک نظام دموکراتیک حاصل میشود. اما نظام دمکراتیک مطلوب رضاپهلوی هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد، چرا که در آن اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» به چشم نمیخورد! در دمکراسی پیشنهادی رضا پهلوی، روحانی حق دخالت در همة امور سیاسی را خواهد داشت چرا که بنیاد «دین» خارج از «حکومت» تعریف شده! به عبارت دیگر حاکمیت حق ندارد بنیاد اجتماعی دین را تحت نظارت خود قرار دهد، این شرایطی است که تاکنون کارساز استعمار بوده و رضا پهلوی با شعار دمکراسی در عمل خواهان تداوم همین شرایط سرکوب میشود. خلاصة مطلب رضاپهلوی در این دمکراسی عجیب برای روحانیت مقام برتر و ممتاز در نظر گرفته، و قادر نیست بنیاد دین را به عنوان یک بنیاد اجتماعی در کنار دیگر بنیادها قرار دهد، گویا مانند بسیاری از گروههای مدعی مخالفت با حکومت، ایشان نیز آخوند جماعت را «مقدس» به شمار میآورند. حال آنکه در یک دمکراسی هیچ فرد و گروهی نمیتواند تقدس داشته باشد!
گذشته از تقدیس ضمنی روحانیت، بخشی از پاسخهای ولیعهد ایران بازتولید سخنانخمینی و آیات قرآن است. به عنوان نمونه آنجا که میگوید، «مردم ایران بتوانند با گزینههای مختلفی که در برابرشان هست، بهترین انتخاب ممکن را انجام دهند» یا «میزان صندوق رأی» است!
ولی کار به هیچ عنوان به این مختصر محدود نمیشود! فانی از زبان رضا پهلوی به ما میگوید، «وحدت کلمه» یا همان «تمرکز بر یک نقطه» که سیاست مطلوب فاشیسم به شمار میرود، از همه چیز مهمتر است! خلاصه پیام این است، مطالبات صنفی را فراموش کنید چرا که اولویت با اهداف «فرامسلکی» و «والا» است! حال آنکه اصل کلی و پایهای در یک دمکراسی سیاسی همان تأمین مطالبات صنفی و تضارب آراء بر پایة همین مطالبات است. خلاصه بگوئیم، رضاپهلوی گام بهگام و در هر پاسخ، به دست خود پروپاگاند استعماری «بیبیسی» را گسترش میدهد. ولیعهد ایران، همچون ملایان جمکران مرتباً بر طبل تل موهوم «مردم» میکوبد و آگاهیهای فرضی آنان را میستاید، تا این دروغ بزرگ را به ما حقنه کند که پیروان خط امام یا مدافعان «بازگشت به گذشته» و هواداران «سرگشتگی در سراب سبز» به سوی دمکراسی در حرکتاند:
«مردم آگاه شدهاند و به سمت دمکراسی حرکت میکنند و این حرکت در جنبش سبز دیده میشود.»
چه خوب! ولی باید پرسید، مردم آگاه شدهاند که اینچنین زیر علم مزدوران شناخته شدة سفارت انگلستان برای بازگشت به دوران توحش امام سینه میزنند؟ نکند دمکراسی شما همان «خط توحش» است و به ما نگفته بودید؟ کدام «مردم» به سوی این قماش دمکراسی میروند؟ اوباش طرفدار کروبی و موسوی؟ پیروی از شعار بازگشت به گذشته نشان «آگاهی» است، یا نشان بلاهت؟ از نظر ما شعار موهوم «دوران امام روشنضمیر» ساخته و پرداختة استعمار است و کسانی که شعار موهوم سر میدهند، یا عوامفریباند و یا هالو! بگذریم!
عنایت فانی از رضا پهلوی میپرسد چرا ابتدا انتخابات را تحریم کرده و بعد از جنجال، در مصاحبه با اشپیگل از موسوی طرفداری میکند؟ رضاپهلوی که در واقع به تله افتاده میگوید، تحریم «نظر شخصی» من بود، ولی چون موسوی شجاعت نشان داد و از خامنهای نترسید من از او دفاع میکنم چون من از حق همه حتی از حقوق مخالف خود اگر مارکسیست هم باشد دفاع خواهم کرد! و ما متوجه میشویم که رضاپهلوی از مدافعان سرسخت قانونشکنی و آشوبطلبی است چرا که فراموش کرده موسوی با تکیه بر حمایت بیگانه و از طریق شایعهپراکنی و دروغ برای حق و حقوق فرضی خود جنجال به راه انداخته:
«احمدی نژاد دروغ میگوید[...] موسوی از تهدیدات بالاترین مقام رهبری جمهوری اسلامی ترسی ندارد [...] او از خود شجاعت نشان داد. بین این دو نفر تفاوت اساسی وجود دارد.»
و این چنین است که ولیعهد ایران نیز در «سنگر حق» به مبارزه بر علیه باطل قیام میکند، بدون اینکه در نظر داشته باشد، جنگ و درگیری بین دو گروه الزاماً به این معنا نیست که یکی از آنها «حق» دارد! ممکن است هیچیک از ایندو گروه حق نداشته باشد، درست مثل دعوا و درگیری بین گروههای مختلف مافیا که همه جنایتکاراند و بر سر غنائم با یکدیگر میجنگند. ولی خوب از آنجا که دو قطب کاذب مورد تأئید ایالات متحد قرار گرفته، رضاپهلوی نیز حاضر نیست به چهرة میزبانان شریف خود آب دهان بیاندازد! در نتیجه، تف کذا را حوالة صورت ملت ایران کرده، ضمن دفاع از پوچیاتی نظیر «حق مسلم انتخابات آزاد»، و «تقدس صندوق رأی» یا «حاکمیت مبتنی بر رأی مردم»، تأکید میکند که موضع گیری شخص هیچ مهم نیست! خواستة واقعی تودههای مردم و مبارزات نسل جوان اهمیت دارد. به عبارت دیگر ایشان همچون خمینی، از شهادت جوانان در «راه حق» نیز استقبال میکنند!
و اما جالبتر از همه مقدمة عنایت فانی پیش از آغاز مصاحبه است. مقدمهای سرشار از دروغ و لاف و گزاف و مرزشکنی. فانی با اشاره به جایگاه والای مهمان خود، سخن از نظام پادشاهی 2500 ساله به میان میآورد تا با این ترفند کودتای ننگین کلنل آیرونساید و دخالت استعمار انگلستان را طی 8 دهة گذشته از ذهن مخاطب بزداید. به این ترتیب کارمند «بیبیسی» که وظیفة اصلیاش فروافکندن رضاپهلوی از مسند یک مدافع بالقوة دمکراسی و انسانمحوری در جامعة ایران به جایگاه یک فاشیست است، شاهزاده را نخست در تداوم سلطنت هخامنشیان ارتقاء درجه میدهد، تا بتواند در گام بعد با به سخره گرفتن مواضعاش، منافع استعمار را به ارزش بگذارد. در نتیجه همة ایرانیان شوت و پرت در آغاز کار سخت مفتخر خواهند شد، و هر چه رضاپهلوی بر زبان آورد به عنوان سخنان کورش کبیر میپذیرند! سپس همین عنایت فانی رضاپهلوی و خانداناش را حسابی لجنمال میکند، تا ضمن پنهان داشتن نقش استعمار در ایران بتواند از زبان او سخنان خمینی، آخوند منتظری، موسوی، خاتمی و حاجیه عبادی و دیگر مزدوران استعمار را بازتولید نماید:
«مهمان من [...] میتوانست امروز رئیس کشور بزرگی باشد با بیش از دو هزار و پانصد سال سابقه نظام پادشاهی، میتوانست کاخ نشینی باشد با جلال و جبروتی که خاص شاهان است [...] نظر او در بارة آنچه در کشورش میگذرد چیست؟ چه کسی را مسبب آنچه بر سر خاندانش آمده میداند؟ [...] در مورد این پرسشها [...] با شاهزاده رضا پهلوی، فرزند شاه سابق ایران گفتگو کردهام[...]»
خلاصه بگوئیم اینجا نیز «تابوها» فرو میریزد، ساختارها میشکند و از همه مهمتر انسان تخریب میشود تا یک کودتای ننگین استعماری بتواند «انقلاب» خوانده شود، و یک جنجال استعماری که جز گسترش خشونت و ابتذال و سرکوب و تاراج ملت ایران هدف دیگری را دنبال نمیکند، بتواند نام «حرکت به سوی دمکراسی» بر خود بگذارد. اما فراتر از مرزشکنی و تحریف، و گذشته از توهین آشکار به ملت ایران، این مصاحبه موضع رضا پهلوی را در مقام مدافع ضمنی دمکراسی، انسانمحوری و حقوق بشر در ایران برای همیشه در هم میشکند.
در راستای جنجال پیرامون پوستر خمینی، مصاحبة «بیبیسی» با رضا پهلوی در همسوئی کامل با گزارش «صدای آمریکا» پیرامون سخنرانی هیلاری کلینتون در دانشگاه جرج تاون و صدور بیانیة مضحک یکی از سازمانهای حقوقبشرفروش صورت پذیرفت. هدف از این پروپاگاند مهوع در داخل و خارج مرزها حمایت از افراطگرایان جهت سرکوب مطالبات دمکراتیک ملت ایران است. همچنانکه شاهدیم، در ایران همة سگهای هار استعمار به بهانة «توهین به خمینی» عربدهجوئی و نفسکشطلبی را از سر گرفته، قصد «لشکرکشی خیابانی» دارند. شاخة دوم سگهایهار نیز با نادیده گرفتن «جرم» و قانونشکنی «میمته»، به مداحی و روضه و زوزه برای نامبرده مشغول شده. پس مطالعة سخنان مضحک و طبق معمول ابلهانة حاجیه عبادی، عضو محفل «افتخار» را از دست ندهیم که از افتخار به «جنسیت» و خواهر و برادر و پدر و مادر و هر آنچه که «انتخابی» نیست، به ویژه از «افتخار به چادر» و روسری خواهر و مادر که به زور سرنیزة استعمار بر همة زنان ایران تحمیل شده محروم میشویم.
هدف از آتش زدن پوستر خمینی و مصاحبة «بیبیسی» با رضاپهلوی تحمیل توهم و ابهام دوران تقابل کاذب «شیخ و شاه» بر ملت ایران است. ویژگی این روند توسل به «زبان خشونت» شیخ و شاه در اوج قدرتشان است. زبان خشونت در دوران خمینی چه بود؟ صدور فتوی قتل مخالفین، به ویژه اهل قلم. زبان خشونت در دوران شاه چه بود؟ تأئید بیقید و شرط حکومت پهلوی. این همان زبانی است که «بیبیسی» موفق شد در مصاحبة کذا بر رضا پهلوی تحمیل کند، تا بتواند از او تصویر مخدوش یک دیکتاتور ارائه دهد. همان دیکتاتوری که در رویاروئی با یک دستاربند کودتاچی و جیرهخوار دربار شکست خورده، و جای خود را به او واگذار کرد. حال آنکه در واقعیت، رضا پهلوی، به عنوان ولیعهد ایران، هیچ مسئولیتی در قبال سیاستهای پدر و پدربزرگش ندارد، او از 17 سالگی ایران را ترک کرده و به همین دلیل نسبت به دیگر رهبران «اوپوزیسیون» از مشروعیت بیشتری برخوردار میشود.
چندی پیش رضاپهلوی در مجلس عوام انگلستان حضور یافت و از استقرار دمکراسی در ایران، آنهم در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق بشر حمایت به عمل آورد. رضاپهلوی همچنین شرکت در انتخابات حکومت اسلامی را تحریم کرد. اما این مواضع شفاف و منطقی با آشوبهای استعماری «پساانتخاباتی» جمکران در هالهای از ابهام فروافتاد و در کمال تأسف رضا پهلوی به حمایت از تحرکات آشوبطلبانة میرحسین موسوی پرداخت! تحرکاتی که فقط با هدف سرکوب ملت ایران سازمان یافته و همچنان نیز ادامه دارد. البته رضا پهلوی صغیر نیست و مسلماً میداند چه میکند، و ما هم برخلاف آخوند جماعت اهل «نصیحت» نیستیم و تخصصی جهت نشان دادن «راه راست» و «راه حق» نداریم. این وظیفة سلطنتطلبان است که در مورد این مصاحبة تأسفبار از رهبرشان توضیح بخواهند! هدف ما بررسی روندی است که طی آن رضا پهلوی از جایگاه ولیعهد مدافع دمکراسی و حقوق بشر در ایران ناگهان در برابر ملت ایران از خود سلب مسئولیت کرده، به جایگاه «فرزند» پدرپرست، یا بهتر بگوئیم به جایگاه «کودک» سقوط میکند، چرا که از نگرش منطقی به واقعیات عاجز است.
مسلم است که اگر رضاپهلوی بخواهد مسائل دوران سلطنت پدر و پدربزرگش را بررسی کند میباید علاوه بر شناخت شرایط ایران، قادر باشد پیوندهای خانوادگی خود با پادشاهان پهلوی را نادیده گرفته، خارج از چارچوب احساسات غریزی فرزند نسبت به پدر قرار گیرد. در غیراینصورت نمیتواند مسائل ایران در دوران سلطنت پهلوی را به صورتی «عینی» بنگرد. البته نگرش عینی به «پدر» اگر نگوئیم غیرممکن، عمل بسیار مشکلی خواهد بود، و هر چه پسر جایگاه اجتماعی پدر را ممتازتر تصور کند، این نگرش غیرممکنتر میشود. به همین دلیل است که «بیبیسی» از رضا پهلوی غیرممکن را طلبیده: نگرش منطقی به عملکرد پدری که پادشاه بوده! نگرش منطقی به عملکرد پدری که همچون پدربزرگاش قربانی توطئة استعمار هم شده و امروز همین استعمارگر برای تأئید توطئة نوین خود یعنی طاعون سبز دست نیاز به سوی رضا پهلوی دراز کرده تا مطالبات حاکمیت انگلستان را از زبان وی به گوش ملت ایران برساند.
مطالبات مذکور چیست؟ تأئید فاشیسم تازه نفسی که هیزاکسلنسی با توسل به مزدوران وفادارشان در سپاه و بسیج، و با استفاده از مقامات مفلوک جمکران سازمان دادهاند و «عنایت فانی» وظیفه دارد این حمایت را از زبان رضا پهلوی تحویل ملت ایران بدهد. برای تحقق چنین هدف مقدسی رضا پهلوی در هر گام ناچار است مواضع گذشتة خود را به زیر سئوال برده به اشتباهاتاش «اعتراف» کند. روشنتر بگوئیم، تأئید مواضع استعمار بریتانیا یعنی حمایت از طاعونسبز و هیاهوی جلادی به نام میرحسینموسوی تمام اعتبار رضا پهلوی را به عنوان مدافع دمکراسی و حقوقبشر برباد داد و او را در کنار دستاربندان عوامفریب و مدافع «مردم» نشاند.
در مجموع مصاحبة کذا از زبان رضا پهلوی میگوید، نظام سابق توتالیتر نبوده، فقط فضای سیاسی آزاد نداشتیم! و اینکه در یک تئوکراسی میتوان انتخابات هم برگزار کرد؛ میرحسین موسوی خوب و شجاع است؛ تحریم انتخابات «نظر شخصی» بوده؛ و شعارهای خشونتگستر، نظیر «مرگ بر دیکتاتور» نشان از آزادیخواهی معترضین دارد! در این مصاحبه همچنین مشاهده میکنیم که «دغدغة» رضا پهلوی همچون شیوخ مزدور جمکران، «حق مردم مملکت» است، و مذاکرات هستهای طبق فرمودة هیلاری کلینتون و پامنبریاش حاجیه عبادی میباید «حقوق بشر» را شامل شود. در ادامه باید بپذیریم، از آنجا که کوروش کبیر اولین زمینههای حقوقبشر را پایهریزی کرده، امتیاز انحصاری دکان حقوق بشر متعلق به آمریکاست! به عبارت دیگر مصاحبة کذا به ما میگوید ایرانیان نمیتوانند این حقوق را برای خود تأمین کنند، ولی آمریکا هم میخواهد، و هم میتواند حقوق بشر را برای ملت ایران تأمین نماید! همچنانکه شاهدیم در عراق و افغانستان و به ویژه در عربستان حقوقبشر کذا بخوبی تأمین شده. در تداوم این تاکیدات گفته میشود، «ما» امروز میتوانیم دموکراسی را به معنای اخص کلمه در مملکتمان اجرا کنیم، چرا که جامعة ایران از مسئولیت شهروندی آگاه است و «نهضت مردمی» جنبش سبز شاهدی است بر این مدعا! البته ما هم فراموش نکردهایم که جنبش کذا همین جنبش فرسودهای است که حکومت جمکران و ارباباناش با توسل به «انزوای رسانهای» و شایعهپراکنی و لاتبازی فعلة ساواک قصد بزرگنمائی آنرا دارند. همچنانکه پیشتر یک مورد از این بزرگنمائی را در به اصطلاح گزارش «فرانکفورترآلگماینه» بررسی کردیم.
باری در بخش دیگری از این مصاحبه، عنایت فانی به رضا پهلوی میگوید، «آدم» از گذشتهاش باید درس بگیرد، و شما باید بگوئید اشکال رژیم گذشته چه بوده؟! پیش از ادامة مطلب به مستر «فانی» یادآور شویم که «انسان» فقط از گذشتة خود، یعنی از تجربیات شخصی میتواند بیاموزد نه از گذشتة دیگران! باری، رضاپهلوی بجای اینکه مصاحبه کننده، یعنی کارمند «بیبیسی» را به رعایت ادب و نزاکت متعارف فرا خواند و به ایشان تفهیم کند که مانند حاکمیت انگلستان از حد و حدودشان خارج شدهاند، در کمال فروتنی پاسخ میدهد، نیت رژیم گذشته خیر بود، اما نتیجة سیاستاش دلخواه نبود. اینکه رضا پهلوی چشم بر چنین رفتار موهنی میبندد البته نشان فروتنی نیست! لحن عنایت فانی در مجموع بینهایت زننده است و دلیلی ندارد که مصاحبه شونده، هرکس که هست، اینچنین مورد تهاجم بیدلیل قرار گیرد.
عنایتفانی در ادامة پرسشهای به ظاهر بیطرفانة خود چنین القاء میکند که براندازی بهمنماه 1357، توطئة آمریکا و کودتای ارتش نبوده، بلکه دلیل اصلی وقوع «انقلاب» کذا این بود که پادشاه ایران قانون اساسی را زیر پا گذاشت و تمام دستگاه اجرائی دولتی در دست یک نفر بود و ... و به همین دلیل هم انقلاب شد! بله، به این ترتیب ژنرال هویزر هم حتماً برای دیدار از عمهجان محترمهشان در تهران لنگر انداخته بودند، و طرح استعماری ایجاد «کمربند سبز» در اطراف شوروی سابق هم شایعة دشمنان دمکراسی باید باشد! و خلاصه ساواک و شهربانی هم هیچ نقشی در براندازی نداشتند و شهربانی از همان برنامة کودتای 28 مرداد پیروی نکرد! مردم ناراضی بودند، چون قانون اساسی اجرا نمیشد، همین و بس! کارخانة رجالهپروری هیچ دخالتی در آشوبهای براندازانه نداشت، همچنانکه امروز نیز هیزاکسلنسی هیچ دخالتی در آشوبهای طاعون سبز ندارد!
و اما رضا پهلوی در پاسخ به پرسشهای «فانی» همین مسیر پنهان داشتن نقش استعمار را ادامه داده میگوید، بله کوتاهی از سوی نظام وجود داشت ولی جنگ سرد را فراموش نکنیم و مردم به دلیل عدم شناخت از خمینی و حرفهایاش فریب خوردند، و به هر حال امروز شرایط «تکثرگرایانه» ایجاد شده، و ما هم برای تقویت همین شرایط فعالیت میکنیم!
خلاصه رضاپهلوی میگوید هدف وی یک «هدف ملی» است نه سیاسی و حزبی. از اینرو وی خواهان نظامی است که معرف خواستههای جامعه باشد و چنین شرایطی فقط در یک نظام دموکراتیک حاصل میشود. اما نظام دمکراتیک مطلوب رضاپهلوی هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد، چرا که در آن اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» به چشم نمیخورد! در دمکراسی پیشنهادی رضا پهلوی، روحانی حق دخالت در همة امور سیاسی را خواهد داشت چرا که بنیاد «دین» خارج از «حکومت» تعریف شده! به عبارت دیگر حاکمیت حق ندارد بنیاد اجتماعی دین را تحت نظارت خود قرار دهد، این شرایطی است که تاکنون کارساز استعمار بوده و رضا پهلوی با شعار دمکراسی در عمل خواهان تداوم همین شرایط سرکوب میشود. خلاصة مطلب رضاپهلوی در این دمکراسی عجیب برای روحانیت مقام برتر و ممتاز در نظر گرفته، و قادر نیست بنیاد دین را به عنوان یک بنیاد اجتماعی در کنار دیگر بنیادها قرار دهد، گویا مانند بسیاری از گروههای مدعی مخالفت با حکومت، ایشان نیز آخوند جماعت را «مقدس» به شمار میآورند. حال آنکه در یک دمکراسی هیچ فرد و گروهی نمیتواند تقدس داشته باشد!
گذشته از تقدیس ضمنی روحانیت، بخشی از پاسخهای ولیعهد ایران بازتولید سخنانخمینی و آیات قرآن است. به عنوان نمونه آنجا که میگوید، «مردم ایران بتوانند با گزینههای مختلفی که در برابرشان هست، بهترین انتخاب ممکن را انجام دهند» یا «میزان صندوق رأی» است!
ولی کار به هیچ عنوان به این مختصر محدود نمیشود! فانی از زبان رضا پهلوی به ما میگوید، «وحدت کلمه» یا همان «تمرکز بر یک نقطه» که سیاست مطلوب فاشیسم به شمار میرود، از همه چیز مهمتر است! خلاصه پیام این است، مطالبات صنفی را فراموش کنید چرا که اولویت با اهداف «فرامسلکی» و «والا» است! حال آنکه اصل کلی و پایهای در یک دمکراسی سیاسی همان تأمین مطالبات صنفی و تضارب آراء بر پایة همین مطالبات است. خلاصه بگوئیم، رضاپهلوی گام بهگام و در هر پاسخ، به دست خود پروپاگاند استعماری «بیبیسی» را گسترش میدهد. ولیعهد ایران، همچون ملایان جمکران مرتباً بر طبل تل موهوم «مردم» میکوبد و آگاهیهای فرضی آنان را میستاید، تا این دروغ بزرگ را به ما حقنه کند که پیروان خط امام یا مدافعان «بازگشت به گذشته» و هواداران «سرگشتگی در سراب سبز» به سوی دمکراسی در حرکتاند:
«مردم آگاه شدهاند و به سمت دمکراسی حرکت میکنند و این حرکت در جنبش سبز دیده میشود.»
چه خوب! ولی باید پرسید، مردم آگاه شدهاند که اینچنین زیر علم مزدوران شناخته شدة سفارت انگلستان برای بازگشت به دوران توحش امام سینه میزنند؟ نکند دمکراسی شما همان «خط توحش» است و به ما نگفته بودید؟ کدام «مردم» به سوی این قماش دمکراسی میروند؟ اوباش طرفدار کروبی و موسوی؟ پیروی از شعار بازگشت به گذشته نشان «آگاهی» است، یا نشان بلاهت؟ از نظر ما شعار موهوم «دوران امام روشنضمیر» ساخته و پرداختة استعمار است و کسانی که شعار موهوم سر میدهند، یا عوامفریباند و یا هالو! بگذریم!
عنایت فانی از رضا پهلوی میپرسد چرا ابتدا انتخابات را تحریم کرده و بعد از جنجال، در مصاحبه با اشپیگل از موسوی طرفداری میکند؟ رضاپهلوی که در واقع به تله افتاده میگوید، تحریم «نظر شخصی» من بود، ولی چون موسوی شجاعت نشان داد و از خامنهای نترسید من از او دفاع میکنم چون من از حق همه حتی از حقوق مخالف خود اگر مارکسیست هم باشد دفاع خواهم کرد! و ما متوجه میشویم که رضاپهلوی از مدافعان سرسخت قانونشکنی و آشوبطلبی است چرا که فراموش کرده موسوی با تکیه بر حمایت بیگانه و از طریق شایعهپراکنی و دروغ برای حق و حقوق فرضی خود جنجال به راه انداخته:
«احمدی نژاد دروغ میگوید[...] موسوی از تهدیدات بالاترین مقام رهبری جمهوری اسلامی ترسی ندارد [...] او از خود شجاعت نشان داد. بین این دو نفر تفاوت اساسی وجود دارد.»
و این چنین است که ولیعهد ایران نیز در «سنگر حق» به مبارزه بر علیه باطل قیام میکند، بدون اینکه در نظر داشته باشد، جنگ و درگیری بین دو گروه الزاماً به این معنا نیست که یکی از آنها «حق» دارد! ممکن است هیچیک از ایندو گروه حق نداشته باشد، درست مثل دعوا و درگیری بین گروههای مختلف مافیا که همه جنایتکاراند و بر سر غنائم با یکدیگر میجنگند. ولی خوب از آنجا که دو قطب کاذب مورد تأئید ایالات متحد قرار گرفته، رضاپهلوی نیز حاضر نیست به چهرة میزبانان شریف خود آب دهان بیاندازد! در نتیجه، تف کذا را حوالة صورت ملت ایران کرده، ضمن دفاع از پوچیاتی نظیر «حق مسلم انتخابات آزاد»، و «تقدس صندوق رأی» یا «حاکمیت مبتنی بر رأی مردم»، تأکید میکند که موضع گیری شخص هیچ مهم نیست! خواستة واقعی تودههای مردم و مبارزات نسل جوان اهمیت دارد. به عبارت دیگر ایشان همچون خمینی، از شهادت جوانان در «راه حق» نیز استقبال میکنند!
و اما جالبتر از همه مقدمة عنایت فانی پیش از آغاز مصاحبه است. مقدمهای سرشار از دروغ و لاف و گزاف و مرزشکنی. فانی با اشاره به جایگاه والای مهمان خود، سخن از نظام پادشاهی 2500 ساله به میان میآورد تا با این ترفند کودتای ننگین کلنل آیرونساید و دخالت استعمار انگلستان را طی 8 دهة گذشته از ذهن مخاطب بزداید. به این ترتیب کارمند «بیبیسی» که وظیفة اصلیاش فروافکندن رضاپهلوی از مسند یک مدافع بالقوة دمکراسی و انسانمحوری در جامعة ایران به جایگاه یک فاشیست است، شاهزاده را نخست در تداوم سلطنت هخامنشیان ارتقاء درجه میدهد، تا بتواند در گام بعد با به سخره گرفتن مواضعاش، منافع استعمار را به ارزش بگذارد. در نتیجه همة ایرانیان شوت و پرت در آغاز کار سخت مفتخر خواهند شد، و هر چه رضاپهلوی بر زبان آورد به عنوان سخنان کورش کبیر میپذیرند! سپس همین عنایت فانی رضاپهلوی و خانداناش را حسابی لجنمال میکند، تا ضمن پنهان داشتن نقش استعمار در ایران بتواند از زبان او سخنان خمینی، آخوند منتظری، موسوی، خاتمی و حاجیه عبادی و دیگر مزدوران استعمار را بازتولید نماید:
«مهمان من [...] میتوانست امروز رئیس کشور بزرگی باشد با بیش از دو هزار و پانصد سال سابقه نظام پادشاهی، میتوانست کاخ نشینی باشد با جلال و جبروتی که خاص شاهان است [...] نظر او در بارة آنچه در کشورش میگذرد چیست؟ چه کسی را مسبب آنچه بر سر خاندانش آمده میداند؟ [...] در مورد این پرسشها [...] با شاهزاده رضا پهلوی، فرزند شاه سابق ایران گفتگو کردهام[...]»
خلاصه بگوئیم اینجا نیز «تابوها» فرو میریزد، ساختارها میشکند و از همه مهمتر انسان تخریب میشود تا یک کودتای ننگین استعماری بتواند «انقلاب» خوانده شود، و یک جنجال استعماری که جز گسترش خشونت و ابتذال و سرکوب و تاراج ملت ایران هدف دیگری را دنبال نمیکند، بتواند نام «حرکت به سوی دمکراسی» بر خود بگذارد. اما فراتر از مرزشکنی و تحریف، و گذشته از توهین آشکار به ملت ایران، این مصاحبه موضع رضا پهلوی را در مقام مدافع ضمنی دمکراسی، انسانمحوری و حقوق بشر در ایران برای همیشه در هم میشکند.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت