سه‌شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۸


تابوفروشان!
...
در تداوم شیوة ‌مقدس لجن‌پراکنی، شیخ مسعود بهنود هم اکبر بهرمانی را به قائم‌ مقام ‌فراهانی و امیرکبیر «پیوند» زده، البته از همان پیوندهای «شکمی» مرسوم! و فراموش نکنیم که شیخ مسعود جهت تبدیل حاج اکبر به «قهرمان شهید»، از همکاری و هم‌یاری رسانه‌های حکومت، از جمله حنازرچوبه نیز برخوردار است. حنازرچوبه «تهدید» می‌کند؛ بی‌بی‌سی هم دست به «تمجید» برمی‌دارد!‌ به این ترتیب بازمی‌گردیم به همان «نصایح» گرانقدر امام راحل و «قطب‌نمای بصیرت» ایشان!‌ هر چه ارباب در لندن و واشنگتن بگوید، مقامات جمکران عکس آنرا خواهند گفت و اینچنین است که شرایط اگر بر ملت ایران سخت‌ شود، بر این جماعت آسان خواهد ‌شد! خلاصه گورکن‌ها در عملیات انسان‌ستیز «فروش تقدس»، «خروج از جایگاه اجتماعی» و «تبدیل زباله به شخصیت فرهیخته» دست ‌تنها نیستند.

در این راستا، جهت «فروش» الگوی پفیوزی، خود‌تخریبی و انسان‌ستیزی به ملت ایران «فرانکفورتر آلگماینه» در مطلبی تحت عنوان عو‌ا‌مفریبانة، «تابوها فرو می‌شکنند» پای به میدان پروپاگاند برای «میم‌ته» گذاشته. ترجمة مقالة رسانة کذا در گویانیوز، مورخ 24 آذرماه 1388موجود است.

وقتی سخن از شکستن «تابو» به میان می‌آید، مخاطب اگر هالو باشد، بلافاصله «تابوشکنی» را در ترادف با «آزادی» قرار داده، از اینکه در حکومت تقدس‌فروش جمکران تابوها شکسته می‌شود احساس خوشحالی خواهد کرد. چرا که رسانه‌های تفنگ‌فروشان غرب،‌ به عنوان «نشانه‌های آزادی»، در شیپور «تابوشکنی» و «ساختارشکنی» می‌دمند. حال آنکه تابوشکنی در عرصة سیاست، درست مانند «ساختارشکنی» ابعاد «منفی» دارد، ‌ و همچون کودتا و مدرنیزاسیون در روند رشد و شکوفائی جامعه «گسست» ایجاد می‌کند. یادآور شویم مفاهیم مذکور در عرصة آفرینش هنری مشوق خشونت نیستند و جنبة‌ «تخریب» ندارند، ‌چرا که هنر واقعیت‌ها را با «ذهنیت» و «تخیلات» در هم می‌آمیزد، حال آنکه تخیلات و توهمات را در «سیاست» نمی‌توان دخالت داد.

سیاست اهداف مشخص و زمینی دارد و با تکیه بر امکانات واقعی اعمال خواهد شد. روشن‌تر بگوئیم، سیاست نمی‌تواند اهداف معنوی داشته و عین «دیانت»‌ باشد، این مهملات ساخته و پرداختة کارخانة رجاله پروری است که از دوران قاجار با تکیه بر مقدسات «دینی» و «بومی» به چپاول کشورهای مسلمان‌نشین مشغول است. فواید «مقدسات» دینی و بومی این است که می‌توان همزمان از آن‌ها کالاهای «تابو» و «تابوشکن» دینی و بومی را تولید و جهت فروش به بازار حماقت عرضه کرد. پیش از ادامة مطلب تعریف مختصری از «تابو» ارائه دهیم تا بتوانیم در مسیر استدلال به این تعریف تکیه کنیم. البته برای ساده‌تر کردن بحث، بررسی تابو را از ابعاد متفاوت آن جدا کرده، فقط به کنش و کردار انسان‌ها در ارتباط با جامعه محدود می‌کنیم.

در این چارچوب تابو، به طور کلی رفتار و کرداری را گویند که از نظر مذهبی، ‌ سنتی و آئینی ممنوع یا نکوهیده تلقی می‌شود. به طور مثال می‌دانیم که در گذشته‌های دور همین «تابوها» به عنوان «قانون» بسیاری رفتارهای غریزی را در جامعة بشری نکوهیده شمرده‌اند، و از آنجمله است ارتباط جنسی با افراد خانواده. می‌بینیم که ممنوعیت این نوع ارتباطات در جوامع پیشرفتة امروز نیز برقرار باقی مانده. در هیچیک از دمکراسی‌های غرب چنین روابطی «تأئید» نمی‌شود، اما برخورد با «تابوشکن» در اینمورد خاص در هر جامعه‌ای متفاوت است، البته به شرط اینکه چنین موضوعی آشکار شود. به عنوان نمونه در یک دمکراسی، اگر این «ارتباط ممنوع» بین «افراد بالغ» و با «رضایت طرفین» برقرار شود، قوة قضائیه حق دخالت در آن را نخواهد داشت،‌ چرا که ارتباط جنسی بین افراد بالغ «حریم خصوصی» به شمار می‌رود. اما اگر این قماش تابوشکنی به «عرصة اجتماع» وارد شود، برخورد با آن الزامی خواهد بود، چرا که فضای جامعه به عموم تعلق داشته و تأمین نظم و امنیت آن وظیفة دولت است. با توجه به این امر، یادآور شویم که در جوامع مختلف تابوها برحسب سنت و پیشینه و مذاهب و هنجارهای اجتماعی، متفاوت و گاه در تضاد با یکدیگر قرار می‌گیرند ولی مطلب ما در مورد جامعة ایران و هنجارهائی است که حکومت اسلامی از طریق تدوین قوانین انسان‌ستیز «شریعت» و اعمال سرکوب استعماری بر این جامعه تحمیل کرده. پس مطلب را بر هنجارهای «مکان جمعی» یا تابوهای اجتماعی و واکنش ایرانیان به این نوع هنجارها متمرکز می‌کنیم.

حدود یک ماه پس از ورود خمینی و همراهان به ایران، موی زنان بزرگ‌ترین مشکل اوباش صادراتی به شمار آمد، و برای مبارزه با «امپریالیسم» و «سیلی زدن» به آمریکا لازم آمد چماقداران استعمار زنان ایران را هدف قرار دهند. خوشبختانه با همیاری حزب‌الله و داس‌الله و اقدام انقلابی «دانشجویان» پیرو خط‌ امام، که به تحریم و جنگ انجامید، این مشکل بزرگ به راحتی «حل» شد؛ البته در ذهن علیل «مقامات» حکومت جمکران! چرا که اربابان این حکومت نیک می‌دانستند با تحمیل ممنوعیت‌های «کشکی»، نظیر حجاب اجباری یا اعمال مجازات وحشیانه برای نگهداری و نوشیدن مشروبات الکلی، مقاومت ملت ایران در برابر حکومت استعماری را از مسیر واقعی خود منحرف کرده به بیراهة «لجبازی» خواهند ‌کشاند. روشن‌تر بگوئیم پیامد تحمیل تابوی ابلهانه، زمینه‌سازی است جهت ظهور «تابوشکن ابله». همچنانکه پیامد آفرینش «قهرمان مزور و مزدور»، زمینه سازی است برای ظهور ضدقهرمان مزور و مزدور.

باری چند ماه پس از همه‌پرسی عوامفریبانه با دو گزینة مثبت و منفی، مخالفان بساط توحش امام خمینی ‌به شیوة ملایان شیعی‌مسلک پنهان‌کاری و لجبازی پیشه کردند، و بدون آنکه متوجه باشند، برای مبارزه با سرکوب استعماری حکومت اسلامی در همان مسیر مطلوب استعمار پای نهادند: خودتخریبی! زندگی اجتماعی ایرانیان در رعب و وحشت به حریم‌خانه‌ها محدود شد، و قوانین اندرون بر حریم اجتماعی سایه افکند. پس از گذشت سه دهه به دلیل حضور فراگیر یک حاکمیت مقدس‌نما، «مخالفت با حکومت اسلامی» نیز در محدودة تزویر، لات‌بازی، قانون‌شکنی و عربده‌جوئی قرار گرفته، برخوردی که گویا به دهان اربابان حکومت جمکران سخت شیرین آمده است. از اینرو رسانه‌های غرب، به ویژه در آلمان به ستایش رفتار ناهنجار و ابتذال و حماقت رایج در ایران می‌نشینند.

به عنوان نمونه نگاهی داشته باشیم به مصاحبة «دویچه وله» با یکی از «فرهیختگان» طاعون سبز. ایشان بدون در نظر گرفتن بیانیه‌های میرحسین موسوی و شیخ کروبی، خاتمی و اکبر بهرمانی طی 6 ماه اخیر،‌ چنین «شعار» داده‌اند که، «جنبش رو به آینده دارد!» ولی جنبش کذا به هیچ عنوان روی به آینده ندارد، و رهبران این جنبش رسماً اعلام کرده‌اند که هدف‌شان «بازگشت به گذشته» و زیستن در یک «زمان موهوم» است. دوره‌ای که اینان از آن تحت عنوان «دوران امام روشن‌ضمیر» یاد می‌کنند. خلاصه تا آنجا که ما می‌بینیم اینان خواهان «آینده» نیستند. مزخرفات‌ کروبی و لات‌بازی‌های‌اش به‌ کنار، «بازگشت به گذشته»‌ که در تمام بیانیه‌های میرحسین موسوی مشهود است، «نفی زمان حال» و دعوت به حرکت به سوی سراب توهم است. شاید در روند ساختارشکنانه، «آینده» هم تعریف نوینی یافته که با «زمان آینده»، به عنوان «تداوم زمان حال» بکلی بیگانه شده! در قاموس طاعونیان سبز «آینده»، در گسست با حال و گذشتة واقعی، حرکتی است «پرشی»، منطبق بر واکنش ضمیر ناخودآگاه که به دلیل هراس از آینده، با گریز از واقعیت در «گذشتة موهوم» و رویائی پناه می‌جوید. پیشتر در مورد «بازگشت به گذشته» توضیح مفصل داده‌ایم پس مصاحبة‌ صدای آلمان را رها کرده می‌پردازیم به تجلیل «فرانکفورتر آلگماینه» از روند خودتخریبی رایج در ایران.

رسانة کذا با اشاره به تصاویر «میم‌ته» در چادر و مقنعه، برای رد گم کردن و به بیراهه کشاندن مخاطب می‌گوید، دولت اسلامی با انتشار این تصاویر به مردان اوپوزیسیون «توهین» کرده ولی آن‌ها به این «توهین» پاسخ مناسب داده، می‌گویند در چنین شرایطی ما نمی‌خواهیم مرد باشیم! بله، می‌بینیم که اگر نخواهید بر اساس فرمایشات «ترجمه» شده در «رادیوفردا» و صدای آمریکا، پرزیدنت گاوچران‌ها به «شرافت» شما «شهادت» دهند، و به چارچوب ارزش‌های مقدس فئودال باز گردید، یک راه بیشتر ندارید، مرگ! به عبارت دیگر، برای تأمین منافع غرب، ایرانی یا باید چارچوب‌های «تقدس» را بپذیرد یا باید خود را درهم شکند. در هر حال، راه زندگی انسانی بر روی ایرانی بسته شده. حال که چارچوب‌های تقدس حکومت اسلامی فروریخته، بازوهای سرکوب این حکومت می‌باید به قهرمان تبدیل شوند؛ امثال «میم‌ته» و شرکاء. در صورتیکه برخلاف ادعای فرانکفورتر آلگماینه، انتشار تصویر مرد در لباس زنانه به هیچ عنوان «توهین» نیست، مگر اینکه مرد و مردانگی «مقدس» انگاشته شود. تقدسی که اگر جامعة آلمان با آن بکلی بیگانه است، در جوامع فئودال، از قماش جامعة مطلوب شیعی‌مسلکان به رسمیت شناخته می‌شود! به صراحت می‌بینیم که اینان با چه ظرافتی «به زبان جمکرانی‌ها» سخن می‌گویند.

حال فرض کنیم که رسانة کذا پیام حکومت جمکران به اوپوزیسیون فرضی را به درستی بازتاب داده باشد، «پاسخ » اوپوزیسیون «فرضی» به پیام مذکور نیز «فرضی» خواهد بود، چرا که اصل مطلب چادر و مقنعة «میم‌ته» نیست! در حوزة اشغالی دلار به ویژه در عراق و افغانستان بسیاری از تروریست‌های انتحاری به پوشش زنان متوسل می‌شوند. اصل مطلب، انتشار تصاویر یک مرد با چادر و مقنعه نیست، بلکه انتشار تصاویر «یک مجرم» مذکر است که برای گریز از مسئولیت سخنان خود به چادر و مقنعه متوسل شده. البته گزارشگر آلمانی خلاف این مطلب را می‌گوید.

ایشان ادعا کرده‌اند ‌«میم‌ته» در دانشگاه یک سخنرانی «شجاعانه»‌ ایراد کرد و از آنجا که قبلاً هم دوبار به زندان رفته بود،‌ می‌دانست با چه خطری روبروست و همان روز هم دستگیر شد! ولی تا آنجا که ما می‌دانیم «پهلوان مجید» هنگام ایراد این سخنرانی «شجاعانه» یک خروار ریش و پشم داشتند و چادر و مقنعه هم بر سر مبارک‌شان نبود! چه دلیلی داشت که این قهرمان بزرگ پس از ایراد سخنرانی کذا ریش و سبیل مقدس‌شان را بتراشند و چادر و مقنعه به سر کنند؟ در دانشگاه، بالماسکه به راه انداخته بودند؟ مسلماً خیر. اولاً گزارشگر فرانکفورتر آلگماینه در محل حضور نداشته، چرا که حکومت گورکن‌ها خود را در انزوای رسانه‌ای قرار داده بود تا بوق‌های ارباب هر چه دل تنگ‌شان می‌خواهد در مورد تجمعات 16 آذر اختراع کنند! نمونه‌اش همین مطالب بی‌سر و ته است که به خورد ما می‌دهند:

«7 دسامبر [...] دانشجويان در سراسر کشور عليه رژيم تظاهرات می‌کردند و مرگ بر ديکتاتور فرياد می‌زدند، [و مجید توکلی] در دانشگاه امير‌کبير تهران سخنانی شجاعانه بر زبان آورد. [او] پيش از اين دوبار به زندان اوين افتاده [و ] بخوبی می‌دانست با چه خطری روبروست و همان روز نيز دستگير شد.»


متن «سخنان شجاعانه» ایشان در دسترس نیست، اگر نه متوجه می‌شدیم که «رهبر کبیر» دانشجویان با شیخ کروبی و دیگر گاوهای‌حاج میرزا آغاسی تفاوتی ندارد. باری، ایشان، یعنی «میم‌ته»، از زندانیان حرفه‌ای جمکران‌اند، و از پیامد سخنان‌شان آگاه بودند، در نتیجه ریش‌تراش، چادرسیاه، مقنعه و کیف زنانه را به عنوان ابزار فعالیت سیاسی محض «احتیاط» و جهت «تقیه» به همراه داشتند! پیش از 16 آذر 1388، «میم‌ته» چنین پاسخ کوبنده‌ای به پیام فرضی دولت جمکران نداده بودند! آیا دفعات قبل هم ایشان را با چادر دستگیر کرده ‌بودند؟ گویا گزارشگر فرانکفورتر آلگماینه هم مانند دیگران خود را به خریت زده، یا مخاطب را ابله می‌انگارد. چرا که پس از پوچ‌پردازی در مورد «میم‌ته»، به نقل از همان «شاهدان عینی‌» تأکید می‌کند که سرداران جمکران پس از ضرب و شتم «میم‌ته» او را دستگیر کرده، و «ظاهراً» ریش‌اش را تراشیده و چادر و مقنعه به سرش انداخته‌اند تا او را مسخره کنند! این است فواید انزوای رسانه‌ای! رسانه‌های داخلی دروغ می‌گویند، رسانه‌های غرب نیز به نقل از شاهدان عینی دروغ می‌پراکنند، و ما هم ناچاریم از لابلای این‌دروغ‌ها به مسائل بنگریم.

پس فرض کنیم که آنچه از جعبة جادوئی «شاهدان عینی» بیرون کشیده‌اند، واقعیت داشته باشد، فرض محال که محال نیست! در اینصورت یکنفر به ما «ابلهان» بگوید چرا این قهرمان بزرگ پس ضرب و شتم و تحمل «تحقیر» از سوی سرداران در برابر دوربین‌ها اینچنین شاد و خوشحال نشسته بود؟ عکس‌ها هم دروغ می‌گویند؟ کتک خوردن آنهم از چوبداران استعمار برای اوپوزیسیون دانشگاهی جمکران لذت‌بخش‌ و نشاط‌آور است؟ خجالت نمی‌کشید این مزخرفات را به هم می‌بافید؟ کسی که به جرم اهانت به رهبر حکومت اسلامی از طرف اوباش آدمکش جمکران مورد ضرب‌وشتم قرار می‌گیرد و در عکس‌ها اینچنین احساس رضایت و شادمانی در صورتش موج می‌زند، آیا روان‌پریش نیست؟

و فرانکفورترآلگماینه، به تقدیر از همین پریشانی پرداخته می‌نویسد، در پی این اقدام بی‌شرمانه «کمپین مردان باحجاب» به راه افتاد و از همة مردان خواستند با چادر و مقنعه عکس بگیرند و در «فیس بوک» بگذارند. و در ادامه می‌خوانیم که زنان برای «آزادی» لباس مردانه می‌پوشند، و خلاصه این چنین است که «حقوق برابر» زنان و مردان در ایران تأمین می‌شود؛ از طریق «نفی جنسیت» خود و رفتن در پوست جنس مخالف! اینهم نوعی ناهنجاری شخصیتی است که مورد پسند رسانة آلمانی قرار گرفته. باید بگوئیم چنین پیشرفت‌های عظیمی در زمینة گسترش ناهنجاری‌های رفتار اجتماعی را مدیون حکومت اسلامی و پروپاگاند بلاهت‌گستر اربابان‌اش هستیم. ولی کار عادی‌سازی «خشونت» یعنی تحمیل «پوشش» و رفتار ناهنجار به ایرانیان به این مختصر ختم نمی‌شود. پس از به راه افتادن خردجال به رهبری موسوی و کروبی، «تجاوز به زندانی»‌ نیز به مضحکه تبدیل شده و «مردان جوان» به صدای بلند می‌گویند، به من تجاوز شده! مورد تجاوز قرار گفتن در زندان یا خارج از زندان «افتخار» است؟ مسلماً خیر! چه دلیلی دارد که «مردان جوان» بجای اعتراض به این عمل وحشیانه به عادی‌سازی آن در برابر دوربین‌ها بپردازند؟ چنین رفتاری «تأئید خشونت» نیست؟ چرا! استعمار هم جز این نمی‌طلبد! حکومت اسلامی ملت ایران را سرکوب ‌کند، «مردان جوان» هم سرکوب استعماری را به خنده و شوخی در رسانه‌ها برگزار کنند:

«از تابستان به اين سو مردان به صدای بلند اعلام می‌کنند: به من تجاوز شده است»

هدف از این تبلیغات بیشرمانه اشغال فضای جامعه با خشونت و ابتذال است. در واقع با حاکم کردن چنین فضائی بر جامعه، حکومت اسلامی در جایگاه خدا، و اوپوزیسیون فرضی‌اش در سنگر شیطان قرار گرفته، و پرزیدنت اوباما به «شرافت‌شان» شهادت خواهند داد. روشن‌تر بگوئیم، خداوند که نامرئی تشریف دارند، بندگان‌اش هم در همان جایگاه «قرمساق خشمگین» نشسته‌اند، با این تفاوت که راضی و خوشحال به نظر می‌رسند!

فرانکفورترآلگماینه می‌گوید، زنان هم با این رهبر عظیم‌الشان اعلام همبستگی کرده می‌گویند، مگر پوشش زنان بد است كه آن را مسخره می‌کنید؟ می‌بینیم که پس از رقابت‌های انتخاباتی هر روز از برنامة تخریب انسان نتایج درخشان‌تری حاصل می‌شود: ستایش از فریب، تأئید تجاوز، تعریف آزادی در چارچوب «تغییر جنسیت» ظاهری و نهایتاً تمجید از حجاب:

«امروز زنان نيز با مجيد توکلی [...] اعلام همبستگی می‌کنند. زنی در وبلاگ خود می‌پرسد: چه چيز پوشش زنان بد است؟»

هیچ چیز در پوشش زنان «بد» نیست، «خوب» هم نیست. اشکال اصلی ما ملت محرومیت زنان و مردان ایران از حق انتخاب آزاد است، محرومیتی که همة مسائل انسانی را به «تابو» تبدیل کرده، تا مخالفین این حکومت وحشی برای ابراز مخالفت خود، با تقلید از شیوه‌های‌ توحش همین حکومت، انسان‌ستیزی پیشه کنند. زمانیکه هنجارهای انسانی به «تابو» تبدیل می‌شود، برای شکستن تابوهای مذکور می‌باید پای در مسیری بگذاریم که انسانی‌ات را به انسان بازگرداند، نه اینکه هر چه بیشتر او را از انسانی‌ات تهی کند. تابوها ریشه در ممنوعیت «رفتار غریزی» گروه‌های پراکندة انسان‌های اولیه دارد. انسان‌هائی که از «قانون طبیعت» پیروی می‌کردند.

فروید می‌گوید، پس از تحمیل تابو، ضمیر ناخودآگاه انسان جز شکستن تابو سودائی نداشته. ساده‌تر بگوئیم هر چه از سوی قدرت «ممنوع» شود، ضمیر ناخودآگاه را به سوی خود «جذب» می‌کند. و اما قدرت مقدس با نابودی پایه‌های حقوقی روابط اجتماعی آن‌ها را به تابو تبدیل می‌کند. تابوها برای ضمیر ناخودآگاه جذابیت و کشش بیشتری دارند، و انسان به صورت ناخودآگاه و غریزی شیفتة تابوها است! کشش جادوئی تابو، ریشه در همین شیفتگی غریزی دارد، و تابوشکنی نیز یک «واکنش غریزی» است! روشن‌تر بگوئیم تابوپرستی و تابوشکنی دوروی سکة «واکنش غریزی» و غیرمنطقی انسان به شمار می‌رود.

پیروی بیقید و شرط از غرائز، یعنی زندگی در ضمیر ناخودآگاه و گرفتار آمدن در ژرفای ناهنجاری‌ها. خلاصه کنیم «تابوشکنی» در مسیر تحرکات سیاسی و اجتماعی، برخلاف آنچه به خورد اهالی مرز پرگهر داده‌اند، فی‌نفسه هیچ گونه ارزشی ندارد، نوعی پیروی از الگوی توحش است. همان بت‌شکنی‌ای است که ابراهیم‌خلیل انجام داد. و شاهدیم که این «بت» چگونه هزاران سال پیش در اسطوره‌ها شکست، و جای خود را به یک بت پنهان، نامرئی و جاودان داد، که ذهن انسان‌ها را تا به امروز به طرق مختلف اسیر پنجة نیرومند خود نگاه داشته. این بت را با تبر نمی‌توان شکست فقط منطق انسانی‌ قادر به شکستن چنین بتی است.


...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت