اورانیوم و عاشورا!
...
درآستانة سال نو مسیحی، دکانهای زیادی افتتاح شده. منوچهر متکی بساط «تبادل» بیخدیواری اورانیوم نظام مقدس را در کیش به راه انداخته، و «مادران عزادار» نخستین شعبة فروشگاه روضه و زوزه را در شهر شهیدپرور لندن افتتاح فرمودند. همزمان با افتتاح این دو محل کسب و کار «شرافتمندانه»، دکان «میمته» که در آن کالای «پارهکردن پوستر امام خمینی» هم عرضه شد، رونق چندانی نیافت. به همین دلیل پاسدار علیکوچیکه، اعلام کرد، «آنها که عکس امام را پاره کردند دانشجو نبودند!» بله، اتفاقاً ما هم میدانیم دانشجو نبودند، کارمندان شریف ساواک بودند که برای لشکرکشی خیابانی و گسترش تقدس طرح سرشار از نبوغ ارباب را به مورد اجرا در آوردند، تا بلکه بتوانند به دوران طلائی «نامة موهن رشیدی مطلق» باز گردند! افسوس و صدافسوس که بازگشت به گذشته امکانپذیر نیست و چنین کوششهای احمقانهای همواره به افتضاح و رسوائی میانجامد. و اینچنین بود که دکان «میمته» و کالای «پارهکردن عکس» خردجال کساد و بیمشتری ماند!
پیش از ادامة مطلب، یادآور شویم که جنجال رسانهای یا پروپاگاند به طور کلی با هدف «فروش» ابتذال و خشونت، یا بهتر بگوئیم جهت تخریب انسان به راه میافتد. به عنوان نمونه هیاهو پیرامون «میمته» و انتشار تصاویر او با چادر و مقنعه همچون پخش فیلم پاره کردن پوستر «دجال» یک هدف مشخص داشت: تحمیل الگوهای حقارت و ذلت و جبونی بر مخالفان، به ویژه بر دانشجویان ایران از طریق «تحقیر» و «ارعاب». اگر به تصاویر «میمته» به دقت بنگریم خواهیم دید که ایشان از اینکه در برابر دوربین قرار گرفتهاند شاد و سر حال به نظر میرسند و خلاصه از قانونشکنی و تخریب خود سخت «مفتخر» بوده به قول مترجمین رادیوفردا احساس «شرافت» میکنند!
آن یکی در وقت استنجا بگفت
که مرا با بوی جنت دار جفت
گفت شخصی خوب ورد آوردهای
لیک سوراخ دعا گم کردهای
گم کردن «سوراخ دعا» در مسیر سیاسی، فعالیت سیاسی را به لودگی تبدیل میکند. جریان گم کردن سوراخ دعا را که همه میشناسیم، پس نیازی به تکرار آن نیست. ولی برخی از مداحان مخالفنمای حکومت جمکران میکوشند از طریق واژگوننمائی یک جبهة نوین حق و باطل گشوده، اهداف واقعی انتشار خبر دستگیری «میمته» و پخش فیلم پارهکردن پوستر خمینی را از ما پنهان دارند. حضرات میپندارند ما همین امروز از آسمان به زمین افتادهایم و مطالب شیوا و مستدل اینان در ستایش از رذالت و حقارت را به حساب «اشتباهات» و «خوشنیتیشان» میگذاریم. اصلاً چنین نیست! از نظر ما تمجید و ستایش از «فریب»، «تزویر»، «جبونی» و عدم پاسخگوئی در واقع همسوئی با ساختارشکنی رایج در حکومت اسلامی و سیاستهای اربابان انسانستیزش در لندن و واشنگتن به شمار میرود. در عرصة واقعیت سیاسی، «ساختارشکنی» یا خروج از «جایگاه واقعی اجتماعی» همواره با هدف «توجیه» جرم و جنایت صورت میگیرد. و آخوندهای مؤنث و مذکری که به مداحی «میمته» نشستهاند در همسوئی کامل با رسانههای حکومت اسلامی قرار میگیرند که تصاویر یک مرد را با چادر و مقنعه منتشر کردند.
یادآور شویم «میمته» در بالماسکه شرکت نکرده بود، ایشان ظاهراً در «تظاهرات سیاسی» شرکت داشتند، و شعارشان هم بدوبیراه گفتن به مقامات مفلوک حکومت بوده، بعد هم با چادر و مقنعه در کمال «شهامت» قصد فرار داشتهاند! اینجاست که متوجه میشویم، وقتی سازمان سیا در «رادیوفردا» از زبان اکبربهرمانی میگوید، «با وجود 4 میلیون دانشجو نمیتوان با فریب حکومت کرد» تا چه حد مزخرف میگوید، و تا چه حد هندوانه زیر بغل دانشجو جماعت میگذارد.
مگر طی سه دهة اخیر در ایران دانشجو نداشتیم؟ مگر حرکت خائنانة اشغال سفارت آمریکا به نام همین قشر «فرهیخته» صورت نپذیرفت؟ و نهایتاً مگر ورود به دانشگاه یا داشتن مدرک دانشگاهی الزاماً به افراد قدرت و توانائی لازم برای شناخت مسائل سیاسی میدهد؟ مگر در سال 1357 همین دانشگاهیان بینوا از استاد و دانشجو و غیره با تکیه بر «شایعات» بیبیسی مبنی بر «حمایت آمریکا از شاه»، زیر علم رهبرکبیر سینه نمیزدند؟ چرا! پس میبینیم که نه عینک سواد میآورد، نه مدرک دانشگاهی، شعور! ولی با تکیه بر یک کاغذ پاره میتوان معجزات فراوان کرد! از آنجمله است هورا کشیدن برای «میمته» به عنوان پیامآور «برابری» زن و مرد، لجنپراکنی به میرزادة عشقی، جهت دمیدن در تنور «کمپین» یک میلیون کاسه آش! البته اگر نام شاعر صدر مشروطه، میرزادة عشقی را از این پروپاگاند مهوع حذف کنیم، خواهیم دید که نظر نویسندة «شریف» مقالة کذا در مورد برابری «میمته» و آشفروشان جمکران کاملاً درست از آب در میآید. چرا که هر دو با خودانکاری، به استقبال حقارت و ذلت شتافتهاند.
آشپرستها چه می خواهند؟ اینان در چارچوب یک «نظام مقدس» که فینفسه ناقض هر گونه حقوق انسانی است، خواهان برابری حقوق با مرداناند. به عبارت دیگر آشپرستها خواهان حقوق انسانی نیستند، اینان میخواهند همتراز بندگان مذکر خداوند باشند، تا دست در دست مردان به سرکوب زنان آزادیخواه پرداخته، حضور فیزیکی زن در اجتماع را بجای حقوق انسانی او قرار دهند. به این ترتیب کفة ترازوی سرکوب زنان و مردان به نفع اسلامفروشان سنگینتر خواهد شد. به این دلیل است که محافل انسانستیز و ایرانستیز غرب نیز در توزیع جایزه به فعالان زنستیز کمپین کذا از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند. از آنجمله است اهدای جایزة «سیمون دوبووار» به سیمین بهبهانی، مدافع کمپین آش و مداح پاسدار اکبر ساواکی. پاسداری که به عنوان مخالف سرسخت مهرورزی خود را در جایگاه رهبر اوپوزیسیون رؤیت کرده!
به همین دلیل است که «فرهیختگان» در همسوئی کامل با پروپاگاند حکومتی «میمته»، از اعضای شریف «انجمن اسلامی»، از «ارتکاب جرم» و عدم پاسخگوئی مجرم حمایت میکنند. چرا که مجرم کذا مخالف احمدینژاد بوده، یا حداقل چنین ادعا میشود! کار واژگوننمائی بجائی رسیده که یکی از پیروان آخوند شریعتی میگوید، «اندرزگو» هم همین کار را کرد، چرا از او تمجید میکنید؟ اگر سخنان «مستدل» مدافعان ذلت و حقارت و تخریب انسان را یک گام منطقی به پیش رانیم، به این نتیجه میرسیم که نقض قوانین و مقررات حکومت جمکران نشان «آزادیخواهی» است و از آنجا که «میمته» چادر و مقنعه بر سر کرده، و عدهای نیز به طرفداری از او با چادر و مقنعه تظاهرات کردهاند، برابری زن و مرد نیز حاصل شده! حال آنکه چنین ادعائی نشان ابله انگاشتن مخاطب است. اولاً «میمته» برای فرار از پاسخگوئی و گریز از مسئولیت خود را به شکل زن درآورده بود. به عبارت، دیگر ایشان چادر و مقنعه را به عنوان مخفیگاه مورد استفاده قرار دادند. و به همین دلیل از سوی دوستانشان در نیروی انتظامی به سخره گرفته شدند. حال باید ببینیم این رفتار موهن از سوی حاکمیت و مخالفنمایاناش شایستة تقدیر است؟ پس باید چند سطری هم در وصف اسمال تیغزن بنویسید. چه تفاوتی دارد؟ او هم به قول مداحان واژگوننمای قدرت «ساختارشکنی» کرده! ساختارشکنی در پروپاگاند استعمار نام گوسالهفریب «تخریب» و «فروپاشاندن» است. به عبارت دیگر کف زدن برای ساختارشکنی همان «تقدیر از تخریب» است بدون اینکه در پس این تخریب هدفی برای جایگزینی وجود داشته باشد. خلاصه کنیم این دکان تداوم همان خط توحش امام است که همزمان از سوی آنگلوساکسونها و ساواک جمکران دنبال میشود و اکنون به مرحلة «لجنپراکنی» به میرزادة عشقی، شاعر صدر مشروطه پای گذاشته. البته با شعار عوامپسند، «هیچکس مقدس نیست!»
بله هیچکس مقدس نیست، ولی عدم تقدس به این معناست که همة افراد را میتوان در چارچوب زمان و مکانشان قرار داده به آنان تاریخیات بخشید. این روند را «تقدس زدائی» گویند و تقدس زدائی با هتاکی و ارتکاب جرم و خروج از جایگاه واقعی اجتماعی و عدم پاسخگوئی هیچ ارتباطی ندارد. میبینیم که بعضیها سوراخ دعا را به راستی گم کردهاند! تقدسزدائی، یعنی استقرار شخصیتهای «مقدس» انگاشته شده در جایگاه واقعی اجتماعیشان، چرا که تقدس اینان فقط ناشی از خروجشان از همین جایگاه واقعی است. و در همین راستا، ایجاد ارتباط بین تقدس انسانها و لجنپراکنی به مفاخر فرهنگی ایران نیز ناشی از خروج ناشیانة بعضی فرهیختهنمایان از جایگاه واقعی اجتماعیشان، یعنی پامنبری و خادم محافل جنگپرست و تقدسفروش است. بیصبرانه منتظریم استاد حاج سیدجوادی هم در تجلیل از ساختارشکنی «میمته» و شرکاء مطلب شیوائی قلمی فرمایند تا پروپاگاند حکومت اسلامی در خارج از مرزها روی دست سازمان سیا باد نکند. در پایان توصیه میکنیم برای ساختارشکنی مولوی را به عنوان زنستیز نقد فرموده لجن فراوان نثارش فرمائید، البته با شعار مضحک «هیچکس مقدس نیست»:
«گر نئی در راه دین از رهزنان ـ رنگ و بو مپرست مانند زنان. دفتر پنجم، ص. 1033. خواب زن کمتر ز خواب مرد دان ـ از پی نقصان عقل و ضعف جان. دفتر ششم، ص. 1254. اولین خون در جهان ظلم و داد ـ از کف قابیل بهر زن فتاد. همان دفتر، ص. 1262.»
یادآور شویم، اگر در عرصة هنری ساختارشکنی مورد تأئید قرار گرفته، به این دلیل است که هنرمند پس از شناخت از ساختار کلاسیک با شکستن آن ساختار نوینی خلق میکند. در عرصة سیاست چنین نیست. به عبارت دیگر ساختارشکن فقط تخریب میکند بدون آنکه ساختار نوینی ایجاد شود. در نتیجه، از منظر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ساختارشکنی در مقام تخریب صرف باقی مانده، غیرقابل قبول است. یکی از شرایط لازم برای نقد و بررسی آثار ادبی، شناخت زمینة تاریخی آنها است، زمینهای که شامل خاستگاههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی میشود. به همین دلیل زمانی که کلیات سعدی، یا مثنوی معنوی را بررسی میکنیم نمیتوان این آثار را با معیارهای کنونی در جامعة بشری به سنجش کشیده، زمینة تاریخی ویژهشان را نادیده گرفت. به همچنین است در مورد افراد و ملتها.
برای توجیه اهداف فاشیسم به جامعهشناسی مدرن هم میتوان متوسل شد، تا به قول فرنگیها «پلیتکالی کورکت» را به خورد مخاطب دهید! انسان بیاختیار به یاد پاسدار اکبر میافتد که گویا چند کلاس اکابر در مکتب استاد حاج فرج دباغ گذرانده بود و میگفت، «حافظ فاشیسم را نقد نکرده، چون فاشیسم را نمیشناخته!» مسلماً ما هم به اندازة بعضیها جامعهشناسی نخواندهایم، اگر نه مطالعه میکردیم تا ببینیم چرا اینان به پیروی از آخوند بشیریة مفلوک برای مرزشکنی و خرابکاری تبلیغات به راه انداختهاند.
قصد تحلیل سخنان دورکیم مؤنث جمکران را هم نداریم، چرا که اتلاف وقت خواهد بود، اگر این افاضات را دنبال میکنیم صرفاً از این جهت است که ببینیم چگونه میتوان از میرزادة عشقی به توجیه فاشیسم و تخریب انسان رسید؟ در وبلاگهای قبلی به دفعات در مورد طنز نوشتهایم، ولی به طور خلاصه میگوئیم که «تقدس» و «تقدیس» ابزار فاشیسم است و برای تقدسزدائی کافی است قدیسین را در چارچوب واقعیت زمان و مکانشان قرار داد. آنچه فاشیسم قصد القای آنرا دارد این است که انسان میباید مرز تقدسها را به رسمیت بشناسد، یا اینکه همة مرزها را بدون استثناء درهم شکند! بله این دستورات «مقدس» از غرب صادر میشود که به ما میگوید با «تائید تخریب» باید نگاهمان را به جهان عوض کنیم.
راستش فکر میکردیم پس از مرگ روحالله، دیگر کسی به خود اجازه نخواهد داد از این غلطها بکند، اشتباه میکردیم! آفتاب بیشرمی اینبار هم از غرب طلوع کرده و فراموش میکند که «انسان» یک «ساختار» صریح و مادی برخوردار از جایگاه مشخص اجتماعی است که خروج از آن به تخریب خود انسان منجر خواهد شد. به عبارت دیگر خروج از جایگاه اجتماعی در هر حال جرم است. گویا برخی از روحالله هم فراتر رفته، برای همه تعیین تکلیف میکنند و بکلی فراموش میکنند که جامعه با «طویله» تفاوت دارد و برخلاف آنچه اینان در یک ترم دانشگاهی گذراندهاند، «ساختارشکنی» به هیچ عنوان ستودنی نیست! جامعهشناسی «نصفه و نیمة» این حضرات در این مقطع عملاً تبدیل به توضیحالمسائل شده، که مسلماً میباید مورد استفادة اصلاحطالبان نیز قرار گیرد! و از آنجا که در جامعهشناسی، مردمشناسی و قوم شناسی «نظم قانونی» و امنیت جائی ندارد، پس رعایت نظم هم «محکوم» است!
مسلم است که نظم قانونی برای شما قابل پذیرش نیست، درک این امر که انسان در هر جامعه به امنیت نیاز دارد شناخت میطلبد. ظاهراً هیچکس به سرکار یادآوری نکرده که فعالیت سیاسی، با توهین به مقامات یک حکومت هیچ ترادفی ندارد! و اینکه فعال سیاسی، به عنوان انسان بالغ میباید پیامد فعالیتهایاش را بپذیرد! در هر حال مطمئنایم که میرزادة عشقی از اینکه چنین نخبهای، برای لجنپراکنی در چند سطر به بررسی عمیق دیدگاه او پرداخته، مسلماً زیر خاک بسیار مفتخر شده! به ویژه که سرکار به روال رایج فاشیسم، یعنی مرزشکنی به این نتیجة منطقستیز رسیدهاید که چنین روندی، یعنی ساختارشکنی شایستة تقدیر هم خواهد بود! پس باید حضور محترمتان یادآور شویم که «پیکر انسان» نیز همچون جامعه و دولت یک «ساختار» است!
پیش از ادامة مطلب بهتر است نگاهی داشته باشیم به مقالة شیوای یکی دیگر از ساختارشکنان محترم که از مبارزة مسالمتآمیز و به زبان الکن خودشان از «حقوق بشریها» هیچ خوششان نمیآید. البته دلیل ندارد همه ما را دوست داشته باشند! باری ایشان خواهان مبارزهاند و خود را سوسیالیست معرفی میفرمایند. ولی همین مبارز بزرگ در مورد اعتراض ملت ایران چنین فرمودهاند:
«دختران به طور برجستهای در صف مقدم تظاهرات بودند.»
البته ما نمیخواهیم به این «برادر» مترقی و سوسیالیستمان جسارت کرده باشیم، ولی تاواریش! شما از کجا فهمیدید که این دختران، «زنان» نبودند؟ شما که حقوق بشریها را نمیپسندید، و هنوز صحبت از «دختران» میفرمائید، فکر نمیکنید از نظر «تفکر اجتماعی» چند سدة ناقابل با سوسیالیسمی که مبلغ آن شدهاید فاصله دارید؟! ما که فکر میکنیم شما به خودتان بدجور تهمت زدهاید! به گزارش کیهان، مورخ 23 آذرماه سالجاری، و به نقل از فارس نیوز، آخوند قرائتی شنبه شب «یعنی 21 آذرماه» در جمع مبلغان و روحانیون قزوین فرمودهاند که دیگر جبهة حق و باطل به درد نمیخورد باید در سنگر دفاع از مظلوم بنشینیم که پردرآمدتر است:
«ما از غزه و لبنان حتي اگر مشرك نيز باشند، دفاع كرده و روضة آنها را ميخوانيم [...] مسئله عاشورا همانند انرژي هستهاي است زيرا با نام امام حسين[...] 70ميليون نفر در روز عاشورا به خيابانها ميريزند.»
بله ارتباط عاشورا و انرژی هستهای همان پیوند گوز به شقیقه، یعنی مرزشکنی در عرصة مفاهیم است. البته فکر نکنید ساختارشکنی ساخته و پرداختة فرهیختگان دینی و بومی جمکران است، به هیچ عنوان! این شیوههای «نفی» و تخریب در غرب تولید میشود. به عنوان نمونه نگاهی داشته باشیم به تهاجم به نخست وزیر ایتالیا. این تهاجم، گام دوم تظاهرات انسانستیزی بود که به نام «نه به برلوسکنی» پیشتر در مطالب این وبلاگ به آن به عنوان ساختارشکنی و تهدید جایگاه نخست وزیر قانونی ایتالیا اشاره کردیم. روز گذشته به صورت ملموس این ساختارشکنی تجلی کرد. یکنفر در حالیکه یک مجسمة برنزی در دست داشت به راحتی صف محافظان برلوسکنی را شکافته به او حمله میکند، و عجیب این است که همه به تماشای این تهاجم ایستاده بودند! وارد جزئیات نمیشویم ولی عبور یک ناشناس از حلقة محافظان برلوسکنی بدون توافق قبلی امکانپذیر نیست! پس مهاجم برلوسکنی را رها میکنیم و میپردازیم مصاحبة تونی بلر، نخست وزیر سابق انگلستان با شبکة «بیبیسی».
در این مصاحبه، تونی بلر در کمال خونسردی اظهار داشت، حتی اگر موضوع سلاح کشتار جمعی برای سرنگونی صدام حسین مطرح نمیشد، دلائل دیگری ارائه میکردیم. به عبارت دیگر هدف آنگلوساکسونها صرفاً سرنگونی دولت عراق هم نبود! اینان خواهان تغییر دولت عراق از طریق توسل به خشونت، جنگ و تخریب و ساختارشکنی بودند. نتیجة این اعمال وحشیانه در برابرمان قرار گرفته: میلیونها آواره، تبدیل عراق به یک ویرانة فاقد امنیت جهت تحمیل مطالبات غیرقانونی، و بفزونی چپاول.
روز شنبه 12 دسامبر 2009، تونی بلر در مسیر وقاحت و بیشرمی گام بلندی برداشت و جا دارد که باراک اوباما هم سریعاً به «شرافت» او شهادت دهد! نخست وزیر سابق انگلستان در مصاحبه با «بیبیسی 1» اعلام داشت، حتی اگر سلاحهای کشتار جمعی در عراق وجود نداشت تهاجم نظامی به این کشور موجه بود. علامت تعجب هم نمیگذاریم چرا که تونی بلر هم در «سنگر حق» میرزمد و نابودی باطل حق مسلم اوست.
به گزارش فیگارو، مورخ 12 دسامبر 2009، اظهارات بلر زمانی اعلام میشود که یک هیئت تحقیق و تفحص در بریتانیا دستاندرکار «حقیقتیابی» برای شناخت چند و چون زمینة تهاجم نظامی به عراق است. به عبارت دیگر حضرات قصد القاء این دروغ بزرگ را دارند که از شرایط واقعی بیخبراند! روشنتر بگوئیم حاکمیت انگلستان را یک ژیگولوی «ملی ـ مذهبی» فریب داده! بلر چندی پیش رسماً در پیشگاه پاپ به کاتولیسیسم نیز پیوست، تا مثل همسر دلبندش به راه راست هدایت شود.
البته ما هم باور میکنیم، و میدانیم که پادوهای محفل فاشیسم هرگز دروغ نمیگویند، بلکه همواره فریب میخورند و شیطان آنها را از راه راست منحرف میکند. باری، تونی بلر گفته، اصل این بود که صدام حسین برای کل منطقه تهدید به شمار میرفت و تولید سلاحهای کشتار جمعی فقط بخشی از این تهدید بود! صدام حسین همچنین بر علیه مردم عراق به سلاح شیمیائی متوسل شد و... و بلر میگوید، مهمترین مسئله در «ذهن من» همین امر بود. میبینیم که سرنوشت ملت عراق را توهمات ذهن علیل امثال بلر رقم میزند، نه قوانین حقوقی و معیارهای بینالمللی. البته فکر نکنید که سلاح شیمیائی را همین دولتهای غرب به دست صدام حسین دادند، ابداً چنین نیست. این سلاحها از آسمان به زمین نازل شده بود. باری تونی بلر در پاسخ به این پرسش که اگر صدام حسین سلاح کشتار جمعی نداشت، شما چه میکردید میگوید، در اینصورت نیز سرنگونی او درست بود ولی ما برای اثبات اینکه او در هر حال تهدیدی برای منطقه به شمار میرود دلائل دیگری ارایه میکردیم.
بلر در ادامة این سخنان بیشرمانه میگوید، واقعا نمیتوانم فکر کنم که اگر امروز او یا یکی از پسراناش حاکمیت عراق را بر عهده داشتند، ما وضعیت بهتری داشتیم! بله مهم این است که تونی بلر چه «فکر» میکند! البته همینکه وضعیت امثال تونی بلر روبهراه است، جنایات ارتش آنگلوساکسونها توجیه خواهد شد. و برای ما همین کافی است که تونی بلر «فکر کند» اگر انگلستان خاک عراق را به توبره نمیکشید وضعیت بهتری «نداشتند.» در این میان آنچه اهمیت ندارد وضعیت ملت عراق و دیگر ملتهای منطقه است. مهم این است که محفل تونی بلر از اوضاع رضایت داشته باشد که دارد. حتی اگر افتضاح خفقان واتیکان در مورد کودکبارگی کشیشهای ایرلند طی سالیان دراز سراسر اروپا را فرا گرفته، هیچ اهمیتی ندارد، مقامات کلیسای ایرلند گفتند، ببخشید! دیگر ساختارشکنی نمیکنیم!
هر چند که اگر این افتضاح برملا نشده بود، هیچکس تقاضای بخشایش نمیکرد. زمانیکه «مردم» از جنایات آخوند جماعت مطلع میشوند، وقت طلب بخشایش از خداوند فرا رسیده، چرا که خداوند همان مردم است! مردم بدانند، خدا هم میداند، مردم ندانند، خداوند بخشنده مهربان هم نمیداند، چرا که واقعیتاش را بگوئیم، خداوندی در کار نیست. البته، اینگونه مسائل در مورد آخوند جماعت مطرح میشود، برای دولتمردان غرب اهمیت ندارد که مردم بدانند یا نه، چرا که خداوند اینان در بنیادهای مقدسی نظیر «کارلایل» نشسته، حسابی هم به کسی پس نمیدهد، نه به مردم نه به خداوند. تونی بلر هم یکی از پادوهای همین بنیاد است. بگذریم!
بلر در ادامه مصاحبه از عملیات قهرمانانة خود چنین یاد میکند، «خیلی مشکل بود، میبایست تصمیم میگرفتم!» واقعاً مشکل بوده! شخص تونی بلر در مورد یک جنگ استراتژیک در منطقة نفوذ چین، هند و روسیه به تنهائی تصمیم گرفته! مسلم است که چنین کاری خیلی باید مشکل باشد، چرا که اختیارات امثال تونی بلر در این حد نیست، ایشان به عنوان پادوی محافل تفنگفروشان به خودشان خیلی تهمت زدهاند!
در هر حال، به گفتة فیگارو، مصاحبة کذا زمانی پخش میشود که در مورد تهاجم انگلستان به عراق جلسات «شنود عمومی» در لندن تشکیل شده و ماه ژانویه تونی بلر میباید در این دادگاه به عنوان «شاهد» حضور یابد و مسلما به «شرافت» خود نیز شهادت خواهد داد. تحقیقات بر پروندهای تمرکز یافته که در تاریخ 24 سپتامبر 2002 توسط تونی بلر ارائه شده بود. تونی بلر با تکیه بر پروندة کذا ادعا کرد که عراق سلاح کشتار جمعی در اختیار دارد و قادر است ظرف 45 دقیقه آنها را به کار اندازد. سپس معلوم شد که پروندة کذا را سنگین کرده و 45 دقیقة معروف هم به آن افزوده شده. پس از تهاجم به عراق آنگلوساکسونها هیچ سلاح کشتار جمعی در این کشور نیافتند. ولی همچنانکه شاهدیم مهمترین قراردادهای نفتی نصیب بریتیش پترولیوم، رویالداچشل و دیگر شرکای ایالات متحد شده. بررسی گزارش فیگارو از مصاحبة کذا را در همینجا متوقف میکنیم چرا که این گزارش، همچون مصاحبة تونی بلر در واقع نوعی ساختارشکنی است، شکستن ساختار منطق انسانی!
این پروپاگاند مهوع با این هدف ضدبشری به راه افتاده که «یک نفر» را مسئول جنایات محافل جنگ پرست غرب معرفی کند، و به ما بگوید در کشور انگلستان حتی نخست وزیر هم میباید پاسخگو باشد! به همین منظور چند تشکل غیردولتی شیپورزنان خواهان محاکمة بلر به عنوان جنایتکار جنگی شدهاند و سخن از نقض قوانین بینالمللی و مرزشکنی و اینحرفهاست! خلاصه همزمان با متکی که در یکی از کوچهباغهای کیش فریاد میزند، «اورانیومه، اورانیوم!»، نعلینها عربدة «عکس امام پاره شد، رهبرما بیچاره شد» سر داده و در لندن، دزدان اصلی با فریاد آی دزد! انگشت اتهام را به سوی تونی بلر گرفتهاند. در چنین غوغای خردجالی است که ستایش از ساختارشکنی، با مژدة افتتاح دکان روضه و زوزة مادران عزادار در هم میآمیزد چرا که انرژی هستهای هم عین عاشورا است. میدانیم که عاشورا «نبرد مظلوم با ظالم» بود؛ حداقل چنین گفتهاند، نعلینها. فقط نمیدانیم چرا منوچهر متکی اورانیوم «مظلوم» را برای تبادل در کیش عرضه میکند! درست مثل اسرای عاشورا: زینب غنی شدة 5درصد، در برابر میلههای غنی شدة الیزابت 20 درصدی!
پیش از ادامة مطلب، یادآور شویم که جنجال رسانهای یا پروپاگاند به طور کلی با هدف «فروش» ابتذال و خشونت، یا بهتر بگوئیم جهت تخریب انسان به راه میافتد. به عنوان نمونه هیاهو پیرامون «میمته» و انتشار تصاویر او با چادر و مقنعه همچون پخش فیلم پاره کردن پوستر «دجال» یک هدف مشخص داشت: تحمیل الگوهای حقارت و ذلت و جبونی بر مخالفان، به ویژه بر دانشجویان ایران از طریق «تحقیر» و «ارعاب». اگر به تصاویر «میمته» به دقت بنگریم خواهیم دید که ایشان از اینکه در برابر دوربین قرار گرفتهاند شاد و سر حال به نظر میرسند و خلاصه از قانونشکنی و تخریب خود سخت «مفتخر» بوده به قول مترجمین رادیوفردا احساس «شرافت» میکنند!
آن یکی در وقت استنجا بگفت
که مرا با بوی جنت دار جفت
گفت شخصی خوب ورد آوردهای
لیک سوراخ دعا گم کردهای
گم کردن «سوراخ دعا» در مسیر سیاسی، فعالیت سیاسی را به لودگی تبدیل میکند. جریان گم کردن سوراخ دعا را که همه میشناسیم، پس نیازی به تکرار آن نیست. ولی برخی از مداحان مخالفنمای حکومت جمکران میکوشند از طریق واژگوننمائی یک جبهة نوین حق و باطل گشوده، اهداف واقعی انتشار خبر دستگیری «میمته» و پخش فیلم پارهکردن پوستر خمینی را از ما پنهان دارند. حضرات میپندارند ما همین امروز از آسمان به زمین افتادهایم و مطالب شیوا و مستدل اینان در ستایش از رذالت و حقارت را به حساب «اشتباهات» و «خوشنیتیشان» میگذاریم. اصلاً چنین نیست! از نظر ما تمجید و ستایش از «فریب»، «تزویر»، «جبونی» و عدم پاسخگوئی در واقع همسوئی با ساختارشکنی رایج در حکومت اسلامی و سیاستهای اربابان انسانستیزش در لندن و واشنگتن به شمار میرود. در عرصة واقعیت سیاسی، «ساختارشکنی» یا خروج از «جایگاه واقعی اجتماعی» همواره با هدف «توجیه» جرم و جنایت صورت میگیرد. و آخوندهای مؤنث و مذکری که به مداحی «میمته» نشستهاند در همسوئی کامل با رسانههای حکومت اسلامی قرار میگیرند که تصاویر یک مرد را با چادر و مقنعه منتشر کردند.
یادآور شویم «میمته» در بالماسکه شرکت نکرده بود، ایشان ظاهراً در «تظاهرات سیاسی» شرکت داشتند، و شعارشان هم بدوبیراه گفتن به مقامات مفلوک حکومت بوده، بعد هم با چادر و مقنعه در کمال «شهامت» قصد فرار داشتهاند! اینجاست که متوجه میشویم، وقتی سازمان سیا در «رادیوفردا» از زبان اکبربهرمانی میگوید، «با وجود 4 میلیون دانشجو نمیتوان با فریب حکومت کرد» تا چه حد مزخرف میگوید، و تا چه حد هندوانه زیر بغل دانشجو جماعت میگذارد.
مگر طی سه دهة اخیر در ایران دانشجو نداشتیم؟ مگر حرکت خائنانة اشغال سفارت آمریکا به نام همین قشر «فرهیخته» صورت نپذیرفت؟ و نهایتاً مگر ورود به دانشگاه یا داشتن مدرک دانشگاهی الزاماً به افراد قدرت و توانائی لازم برای شناخت مسائل سیاسی میدهد؟ مگر در سال 1357 همین دانشگاهیان بینوا از استاد و دانشجو و غیره با تکیه بر «شایعات» بیبیسی مبنی بر «حمایت آمریکا از شاه»، زیر علم رهبرکبیر سینه نمیزدند؟ چرا! پس میبینیم که نه عینک سواد میآورد، نه مدرک دانشگاهی، شعور! ولی با تکیه بر یک کاغذ پاره میتوان معجزات فراوان کرد! از آنجمله است هورا کشیدن برای «میمته» به عنوان پیامآور «برابری» زن و مرد، لجنپراکنی به میرزادة عشقی، جهت دمیدن در تنور «کمپین» یک میلیون کاسه آش! البته اگر نام شاعر صدر مشروطه، میرزادة عشقی را از این پروپاگاند مهوع حذف کنیم، خواهیم دید که نظر نویسندة «شریف» مقالة کذا در مورد برابری «میمته» و آشفروشان جمکران کاملاً درست از آب در میآید. چرا که هر دو با خودانکاری، به استقبال حقارت و ذلت شتافتهاند.
آشپرستها چه می خواهند؟ اینان در چارچوب یک «نظام مقدس» که فینفسه ناقض هر گونه حقوق انسانی است، خواهان برابری حقوق با مرداناند. به عبارت دیگر آشپرستها خواهان حقوق انسانی نیستند، اینان میخواهند همتراز بندگان مذکر خداوند باشند، تا دست در دست مردان به سرکوب زنان آزادیخواه پرداخته، حضور فیزیکی زن در اجتماع را بجای حقوق انسانی او قرار دهند. به این ترتیب کفة ترازوی سرکوب زنان و مردان به نفع اسلامفروشان سنگینتر خواهد شد. به این دلیل است که محافل انسانستیز و ایرانستیز غرب نیز در توزیع جایزه به فعالان زنستیز کمپین کذا از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند. از آنجمله است اهدای جایزة «سیمون دوبووار» به سیمین بهبهانی، مدافع کمپین آش و مداح پاسدار اکبر ساواکی. پاسداری که به عنوان مخالف سرسخت مهرورزی خود را در جایگاه رهبر اوپوزیسیون رؤیت کرده!
به همین دلیل است که «فرهیختگان» در همسوئی کامل با پروپاگاند حکومتی «میمته»، از اعضای شریف «انجمن اسلامی»، از «ارتکاب جرم» و عدم پاسخگوئی مجرم حمایت میکنند. چرا که مجرم کذا مخالف احمدینژاد بوده، یا حداقل چنین ادعا میشود! کار واژگوننمائی بجائی رسیده که یکی از پیروان آخوند شریعتی میگوید، «اندرزگو» هم همین کار را کرد، چرا از او تمجید میکنید؟ اگر سخنان «مستدل» مدافعان ذلت و حقارت و تخریب انسان را یک گام منطقی به پیش رانیم، به این نتیجه میرسیم که نقض قوانین و مقررات حکومت جمکران نشان «آزادیخواهی» است و از آنجا که «میمته» چادر و مقنعه بر سر کرده، و عدهای نیز به طرفداری از او با چادر و مقنعه تظاهرات کردهاند، برابری زن و مرد نیز حاصل شده! حال آنکه چنین ادعائی نشان ابله انگاشتن مخاطب است. اولاً «میمته» برای فرار از پاسخگوئی و گریز از مسئولیت خود را به شکل زن درآورده بود. به عبارت، دیگر ایشان چادر و مقنعه را به عنوان مخفیگاه مورد استفاده قرار دادند. و به همین دلیل از سوی دوستانشان در نیروی انتظامی به سخره گرفته شدند. حال باید ببینیم این رفتار موهن از سوی حاکمیت و مخالفنمایاناش شایستة تقدیر است؟ پس باید چند سطری هم در وصف اسمال تیغزن بنویسید. چه تفاوتی دارد؟ او هم به قول مداحان واژگوننمای قدرت «ساختارشکنی» کرده! ساختارشکنی در پروپاگاند استعمار نام گوسالهفریب «تخریب» و «فروپاشاندن» است. به عبارت دیگر کف زدن برای ساختارشکنی همان «تقدیر از تخریب» است بدون اینکه در پس این تخریب هدفی برای جایگزینی وجود داشته باشد. خلاصه کنیم این دکان تداوم همان خط توحش امام است که همزمان از سوی آنگلوساکسونها و ساواک جمکران دنبال میشود و اکنون به مرحلة «لجنپراکنی» به میرزادة عشقی، شاعر صدر مشروطه پای گذاشته. البته با شعار عوامپسند، «هیچکس مقدس نیست!»
بله هیچکس مقدس نیست، ولی عدم تقدس به این معناست که همة افراد را میتوان در چارچوب زمان و مکانشان قرار داده به آنان تاریخیات بخشید. این روند را «تقدس زدائی» گویند و تقدس زدائی با هتاکی و ارتکاب جرم و خروج از جایگاه واقعی اجتماعی و عدم پاسخگوئی هیچ ارتباطی ندارد. میبینیم که بعضیها سوراخ دعا را به راستی گم کردهاند! تقدسزدائی، یعنی استقرار شخصیتهای «مقدس» انگاشته شده در جایگاه واقعی اجتماعیشان، چرا که تقدس اینان فقط ناشی از خروجشان از همین جایگاه واقعی است. و در همین راستا، ایجاد ارتباط بین تقدس انسانها و لجنپراکنی به مفاخر فرهنگی ایران نیز ناشی از خروج ناشیانة بعضی فرهیختهنمایان از جایگاه واقعی اجتماعیشان، یعنی پامنبری و خادم محافل جنگپرست و تقدسفروش است. بیصبرانه منتظریم استاد حاج سیدجوادی هم در تجلیل از ساختارشکنی «میمته» و شرکاء مطلب شیوائی قلمی فرمایند تا پروپاگاند حکومت اسلامی در خارج از مرزها روی دست سازمان سیا باد نکند. در پایان توصیه میکنیم برای ساختارشکنی مولوی را به عنوان زنستیز نقد فرموده لجن فراوان نثارش فرمائید، البته با شعار مضحک «هیچکس مقدس نیست»:
«گر نئی در راه دین از رهزنان ـ رنگ و بو مپرست مانند زنان. دفتر پنجم، ص. 1033. خواب زن کمتر ز خواب مرد دان ـ از پی نقصان عقل و ضعف جان. دفتر ششم، ص. 1254. اولین خون در جهان ظلم و داد ـ از کف قابیل بهر زن فتاد. همان دفتر، ص. 1262.»
یادآور شویم، اگر در عرصة هنری ساختارشکنی مورد تأئید قرار گرفته، به این دلیل است که هنرمند پس از شناخت از ساختار کلاسیک با شکستن آن ساختار نوینی خلق میکند. در عرصة سیاست چنین نیست. به عبارت دیگر ساختارشکن فقط تخریب میکند بدون آنکه ساختار نوینی ایجاد شود. در نتیجه، از منظر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ساختارشکنی در مقام تخریب صرف باقی مانده، غیرقابل قبول است. یکی از شرایط لازم برای نقد و بررسی آثار ادبی، شناخت زمینة تاریخی آنها است، زمینهای که شامل خاستگاههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی میشود. به همین دلیل زمانی که کلیات سعدی، یا مثنوی معنوی را بررسی میکنیم نمیتوان این آثار را با معیارهای کنونی در جامعة بشری به سنجش کشیده، زمینة تاریخی ویژهشان را نادیده گرفت. به همچنین است در مورد افراد و ملتها.
برای توجیه اهداف فاشیسم به جامعهشناسی مدرن هم میتوان متوسل شد، تا به قول فرنگیها «پلیتکالی کورکت» را به خورد مخاطب دهید! انسان بیاختیار به یاد پاسدار اکبر میافتد که گویا چند کلاس اکابر در مکتب استاد حاج فرج دباغ گذرانده بود و میگفت، «حافظ فاشیسم را نقد نکرده، چون فاشیسم را نمیشناخته!» مسلماً ما هم به اندازة بعضیها جامعهشناسی نخواندهایم، اگر نه مطالعه میکردیم تا ببینیم چرا اینان به پیروی از آخوند بشیریة مفلوک برای مرزشکنی و خرابکاری تبلیغات به راه انداختهاند.
قصد تحلیل سخنان دورکیم مؤنث جمکران را هم نداریم، چرا که اتلاف وقت خواهد بود، اگر این افاضات را دنبال میکنیم صرفاً از این جهت است که ببینیم چگونه میتوان از میرزادة عشقی به توجیه فاشیسم و تخریب انسان رسید؟ در وبلاگهای قبلی به دفعات در مورد طنز نوشتهایم، ولی به طور خلاصه میگوئیم که «تقدس» و «تقدیس» ابزار فاشیسم است و برای تقدسزدائی کافی است قدیسین را در چارچوب واقعیت زمان و مکانشان قرار داد. آنچه فاشیسم قصد القای آنرا دارد این است که انسان میباید مرز تقدسها را به رسمیت بشناسد، یا اینکه همة مرزها را بدون استثناء درهم شکند! بله این دستورات «مقدس» از غرب صادر میشود که به ما میگوید با «تائید تخریب» باید نگاهمان را به جهان عوض کنیم.
راستش فکر میکردیم پس از مرگ روحالله، دیگر کسی به خود اجازه نخواهد داد از این غلطها بکند، اشتباه میکردیم! آفتاب بیشرمی اینبار هم از غرب طلوع کرده و فراموش میکند که «انسان» یک «ساختار» صریح و مادی برخوردار از جایگاه مشخص اجتماعی است که خروج از آن به تخریب خود انسان منجر خواهد شد. به عبارت دیگر خروج از جایگاه اجتماعی در هر حال جرم است. گویا برخی از روحالله هم فراتر رفته، برای همه تعیین تکلیف میکنند و بکلی فراموش میکنند که جامعه با «طویله» تفاوت دارد و برخلاف آنچه اینان در یک ترم دانشگاهی گذراندهاند، «ساختارشکنی» به هیچ عنوان ستودنی نیست! جامعهشناسی «نصفه و نیمة» این حضرات در این مقطع عملاً تبدیل به توضیحالمسائل شده، که مسلماً میباید مورد استفادة اصلاحطالبان نیز قرار گیرد! و از آنجا که در جامعهشناسی، مردمشناسی و قوم شناسی «نظم قانونی» و امنیت جائی ندارد، پس رعایت نظم هم «محکوم» است!
مسلم است که نظم قانونی برای شما قابل پذیرش نیست، درک این امر که انسان در هر جامعه به امنیت نیاز دارد شناخت میطلبد. ظاهراً هیچکس به سرکار یادآوری نکرده که فعالیت سیاسی، با توهین به مقامات یک حکومت هیچ ترادفی ندارد! و اینکه فعال سیاسی، به عنوان انسان بالغ میباید پیامد فعالیتهایاش را بپذیرد! در هر حال مطمئنایم که میرزادة عشقی از اینکه چنین نخبهای، برای لجنپراکنی در چند سطر به بررسی عمیق دیدگاه او پرداخته، مسلماً زیر خاک بسیار مفتخر شده! به ویژه که سرکار به روال رایج فاشیسم، یعنی مرزشکنی به این نتیجة منطقستیز رسیدهاید که چنین روندی، یعنی ساختارشکنی شایستة تقدیر هم خواهد بود! پس باید حضور محترمتان یادآور شویم که «پیکر انسان» نیز همچون جامعه و دولت یک «ساختار» است!
پیش از ادامة مطلب بهتر است نگاهی داشته باشیم به مقالة شیوای یکی دیگر از ساختارشکنان محترم که از مبارزة مسالمتآمیز و به زبان الکن خودشان از «حقوق بشریها» هیچ خوششان نمیآید. البته دلیل ندارد همه ما را دوست داشته باشند! باری ایشان خواهان مبارزهاند و خود را سوسیالیست معرفی میفرمایند. ولی همین مبارز بزرگ در مورد اعتراض ملت ایران چنین فرمودهاند:
«دختران به طور برجستهای در صف مقدم تظاهرات بودند.»
البته ما نمیخواهیم به این «برادر» مترقی و سوسیالیستمان جسارت کرده باشیم، ولی تاواریش! شما از کجا فهمیدید که این دختران، «زنان» نبودند؟ شما که حقوق بشریها را نمیپسندید، و هنوز صحبت از «دختران» میفرمائید، فکر نمیکنید از نظر «تفکر اجتماعی» چند سدة ناقابل با سوسیالیسمی که مبلغ آن شدهاید فاصله دارید؟! ما که فکر میکنیم شما به خودتان بدجور تهمت زدهاید! به گزارش کیهان، مورخ 23 آذرماه سالجاری، و به نقل از فارس نیوز، آخوند قرائتی شنبه شب «یعنی 21 آذرماه» در جمع مبلغان و روحانیون قزوین فرمودهاند که دیگر جبهة حق و باطل به درد نمیخورد باید در سنگر دفاع از مظلوم بنشینیم که پردرآمدتر است:
«ما از غزه و لبنان حتي اگر مشرك نيز باشند، دفاع كرده و روضة آنها را ميخوانيم [...] مسئله عاشورا همانند انرژي هستهاي است زيرا با نام امام حسين[...] 70ميليون نفر در روز عاشورا به خيابانها ميريزند.»
بله ارتباط عاشورا و انرژی هستهای همان پیوند گوز به شقیقه، یعنی مرزشکنی در عرصة مفاهیم است. البته فکر نکنید ساختارشکنی ساخته و پرداختة فرهیختگان دینی و بومی جمکران است، به هیچ عنوان! این شیوههای «نفی» و تخریب در غرب تولید میشود. به عنوان نمونه نگاهی داشته باشیم به تهاجم به نخست وزیر ایتالیا. این تهاجم، گام دوم تظاهرات انسانستیزی بود که به نام «نه به برلوسکنی» پیشتر در مطالب این وبلاگ به آن به عنوان ساختارشکنی و تهدید جایگاه نخست وزیر قانونی ایتالیا اشاره کردیم. روز گذشته به صورت ملموس این ساختارشکنی تجلی کرد. یکنفر در حالیکه یک مجسمة برنزی در دست داشت به راحتی صف محافظان برلوسکنی را شکافته به او حمله میکند، و عجیب این است که همه به تماشای این تهاجم ایستاده بودند! وارد جزئیات نمیشویم ولی عبور یک ناشناس از حلقة محافظان برلوسکنی بدون توافق قبلی امکانپذیر نیست! پس مهاجم برلوسکنی را رها میکنیم و میپردازیم مصاحبة تونی بلر، نخست وزیر سابق انگلستان با شبکة «بیبیسی».
در این مصاحبه، تونی بلر در کمال خونسردی اظهار داشت، حتی اگر موضوع سلاح کشتار جمعی برای سرنگونی صدام حسین مطرح نمیشد، دلائل دیگری ارائه میکردیم. به عبارت دیگر هدف آنگلوساکسونها صرفاً سرنگونی دولت عراق هم نبود! اینان خواهان تغییر دولت عراق از طریق توسل به خشونت، جنگ و تخریب و ساختارشکنی بودند. نتیجة این اعمال وحشیانه در برابرمان قرار گرفته: میلیونها آواره، تبدیل عراق به یک ویرانة فاقد امنیت جهت تحمیل مطالبات غیرقانونی، و بفزونی چپاول.
روز شنبه 12 دسامبر 2009، تونی بلر در مسیر وقاحت و بیشرمی گام بلندی برداشت و جا دارد که باراک اوباما هم سریعاً به «شرافت» او شهادت دهد! نخست وزیر سابق انگلستان در مصاحبه با «بیبیسی 1» اعلام داشت، حتی اگر سلاحهای کشتار جمعی در عراق وجود نداشت تهاجم نظامی به این کشور موجه بود. علامت تعجب هم نمیگذاریم چرا که تونی بلر هم در «سنگر حق» میرزمد و نابودی باطل حق مسلم اوست.
به گزارش فیگارو، مورخ 12 دسامبر 2009، اظهارات بلر زمانی اعلام میشود که یک هیئت تحقیق و تفحص در بریتانیا دستاندرکار «حقیقتیابی» برای شناخت چند و چون زمینة تهاجم نظامی به عراق است. به عبارت دیگر حضرات قصد القاء این دروغ بزرگ را دارند که از شرایط واقعی بیخبراند! روشنتر بگوئیم حاکمیت انگلستان را یک ژیگولوی «ملی ـ مذهبی» فریب داده! بلر چندی پیش رسماً در پیشگاه پاپ به کاتولیسیسم نیز پیوست، تا مثل همسر دلبندش به راه راست هدایت شود.
البته ما هم باور میکنیم، و میدانیم که پادوهای محفل فاشیسم هرگز دروغ نمیگویند، بلکه همواره فریب میخورند و شیطان آنها را از راه راست منحرف میکند. باری، تونی بلر گفته، اصل این بود که صدام حسین برای کل منطقه تهدید به شمار میرفت و تولید سلاحهای کشتار جمعی فقط بخشی از این تهدید بود! صدام حسین همچنین بر علیه مردم عراق به سلاح شیمیائی متوسل شد و... و بلر میگوید، مهمترین مسئله در «ذهن من» همین امر بود. میبینیم که سرنوشت ملت عراق را توهمات ذهن علیل امثال بلر رقم میزند، نه قوانین حقوقی و معیارهای بینالمللی. البته فکر نکنید که سلاح شیمیائی را همین دولتهای غرب به دست صدام حسین دادند، ابداً چنین نیست. این سلاحها از آسمان به زمین نازل شده بود. باری تونی بلر در پاسخ به این پرسش که اگر صدام حسین سلاح کشتار جمعی نداشت، شما چه میکردید میگوید، در اینصورت نیز سرنگونی او درست بود ولی ما برای اثبات اینکه او در هر حال تهدیدی برای منطقه به شمار میرود دلائل دیگری ارایه میکردیم.
بلر در ادامة این سخنان بیشرمانه میگوید، واقعا نمیتوانم فکر کنم که اگر امروز او یا یکی از پسراناش حاکمیت عراق را بر عهده داشتند، ما وضعیت بهتری داشتیم! بله مهم این است که تونی بلر چه «فکر» میکند! البته همینکه وضعیت امثال تونی بلر روبهراه است، جنایات ارتش آنگلوساکسونها توجیه خواهد شد. و برای ما همین کافی است که تونی بلر «فکر کند» اگر انگلستان خاک عراق را به توبره نمیکشید وضعیت بهتری «نداشتند.» در این میان آنچه اهمیت ندارد وضعیت ملت عراق و دیگر ملتهای منطقه است. مهم این است که محفل تونی بلر از اوضاع رضایت داشته باشد که دارد. حتی اگر افتضاح خفقان واتیکان در مورد کودکبارگی کشیشهای ایرلند طی سالیان دراز سراسر اروپا را فرا گرفته، هیچ اهمیتی ندارد، مقامات کلیسای ایرلند گفتند، ببخشید! دیگر ساختارشکنی نمیکنیم!
هر چند که اگر این افتضاح برملا نشده بود، هیچکس تقاضای بخشایش نمیکرد. زمانیکه «مردم» از جنایات آخوند جماعت مطلع میشوند، وقت طلب بخشایش از خداوند فرا رسیده، چرا که خداوند همان مردم است! مردم بدانند، خدا هم میداند، مردم ندانند، خداوند بخشنده مهربان هم نمیداند، چرا که واقعیتاش را بگوئیم، خداوندی در کار نیست. البته، اینگونه مسائل در مورد آخوند جماعت مطرح میشود، برای دولتمردان غرب اهمیت ندارد که مردم بدانند یا نه، چرا که خداوند اینان در بنیادهای مقدسی نظیر «کارلایل» نشسته، حسابی هم به کسی پس نمیدهد، نه به مردم نه به خداوند. تونی بلر هم یکی از پادوهای همین بنیاد است. بگذریم!
بلر در ادامه مصاحبه از عملیات قهرمانانة خود چنین یاد میکند، «خیلی مشکل بود، میبایست تصمیم میگرفتم!» واقعاً مشکل بوده! شخص تونی بلر در مورد یک جنگ استراتژیک در منطقة نفوذ چین، هند و روسیه به تنهائی تصمیم گرفته! مسلم است که چنین کاری خیلی باید مشکل باشد، چرا که اختیارات امثال تونی بلر در این حد نیست، ایشان به عنوان پادوی محافل تفنگفروشان به خودشان خیلی تهمت زدهاند!
در هر حال، به گفتة فیگارو، مصاحبة کذا زمانی پخش میشود که در مورد تهاجم انگلستان به عراق جلسات «شنود عمومی» در لندن تشکیل شده و ماه ژانویه تونی بلر میباید در این دادگاه به عنوان «شاهد» حضور یابد و مسلما به «شرافت» خود نیز شهادت خواهد داد. تحقیقات بر پروندهای تمرکز یافته که در تاریخ 24 سپتامبر 2002 توسط تونی بلر ارائه شده بود. تونی بلر با تکیه بر پروندة کذا ادعا کرد که عراق سلاح کشتار جمعی در اختیار دارد و قادر است ظرف 45 دقیقه آنها را به کار اندازد. سپس معلوم شد که پروندة کذا را سنگین کرده و 45 دقیقة معروف هم به آن افزوده شده. پس از تهاجم به عراق آنگلوساکسونها هیچ سلاح کشتار جمعی در این کشور نیافتند. ولی همچنانکه شاهدیم مهمترین قراردادهای نفتی نصیب بریتیش پترولیوم، رویالداچشل و دیگر شرکای ایالات متحد شده. بررسی گزارش فیگارو از مصاحبة کذا را در همینجا متوقف میکنیم چرا که این گزارش، همچون مصاحبة تونی بلر در واقع نوعی ساختارشکنی است، شکستن ساختار منطق انسانی!
این پروپاگاند مهوع با این هدف ضدبشری به راه افتاده که «یک نفر» را مسئول جنایات محافل جنگ پرست غرب معرفی کند، و به ما بگوید در کشور انگلستان حتی نخست وزیر هم میباید پاسخگو باشد! به همین منظور چند تشکل غیردولتی شیپورزنان خواهان محاکمة بلر به عنوان جنایتکار جنگی شدهاند و سخن از نقض قوانین بینالمللی و مرزشکنی و اینحرفهاست! خلاصه همزمان با متکی که در یکی از کوچهباغهای کیش فریاد میزند، «اورانیومه، اورانیوم!»، نعلینها عربدة «عکس امام پاره شد، رهبرما بیچاره شد» سر داده و در لندن، دزدان اصلی با فریاد آی دزد! انگشت اتهام را به سوی تونی بلر گرفتهاند. در چنین غوغای خردجالی است که ستایش از ساختارشکنی، با مژدة افتتاح دکان روضه و زوزة مادران عزادار در هم میآمیزد چرا که انرژی هستهای هم عین عاشورا است. میدانیم که عاشورا «نبرد مظلوم با ظالم» بود؛ حداقل چنین گفتهاند، نعلینها. فقط نمیدانیم چرا منوچهر متکی اورانیوم «مظلوم» را برای تبادل در کیش عرضه میکند! درست مثل اسرای عاشورا: زینب غنی شدة 5درصد، در برابر میلههای غنی شدة الیزابت 20 درصدی!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت