رایش من کو؟!
...
امسال، علیرغم استقرار در جزیرة رویائی «انزوای رسانهای»، برگزاری مراسم بزرگداشت 16 آذرماه نتوانست تلاشهای حکومت اسلامی و ارباباناش را در لندن و واشنگتن برای گرم کردن بازار میرحسین موسوی با موفقیت روبرو کند.
میرحسینموسوی پس از شرکت در یک «روند قانونی»، از طریق مرزشکنی و شایعهپراکنی خود را در «جبهة حق» قرار داد، و رسانههای غرب نیز تا مدتی به طبل زدن برای وی پرداختند. اما به دلیل کساد شدن بازار طاعون سبز، شیپورهای استعمار جهت بازار گرمی برای محفل کودتا به یک «شبکة غیرمسئول»، مرکب از «شاهدعینی، موبایل و فیلم آماتور» متوسل شدهاند. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم شبکة «شایعهپراکنی» در واقع «شاخة تبلیغاتی» و بلندگوی همان شبکة اقتصاد زیرزمینی یا شبکة قاچاقچیان بینالمللی است که پس از اشغال سفارت آمریکا توسط به اصطلاح «دانشجویان پیرو خط امام» روابط اقتصادی بین حکومت اسلامی و ارباباناش در لندن و واشنگتن را تنظیم میکند. همانطور که شبکة قاچاقچیان محترم که گردانندگان اصلی بازار کشور شده، در برابر کیفیت «کالاهای» خود پاسخگو نیست، «شبکة شایعه» نیز در برابر مزخرفاتی که به عنوان «خبرمؤثق» به خورد مخاطب میدهد هیچ مسئولیتی نخواهد داشت. روشنتر بگوئیم پس از کودتای خردادماه، خبرگزاریهای رسمی و «معتبر» جای خود را به «شبکة شایعه» سپردهاند. در نتیجه، پس از این کودتای ناکام، اگر تاکنون روابط حکومت اسلامی با ارباباناش در غرب از منظر اقتصادی و سیاسی روابطی «غیررسمی»، پنهان و زیرزمینی بوده، اکنون روابط «رسانهای» نیز به این مجموعة جادوئی فاقد چارچوب و بدون مرز اضافه شده.
همچنانکه گفتیم آنگلوساکسونها با هر کودتا در ایران یک جبهة کاذب «حق و باطل» میگشایند تا بتوانند مواضع مزدوران وفادار خود را در «سنگر حق» مستحکم کنند. برای استقرار در چنین سنگر مقدسی «دو حرکت» کفایت میکند. مرزشکنی یا «خروج از جایگاه اجتماعی» جهت شایعهپراکنی برای ایجاد یک جبهة باطل. اما برای اینکه شما در جبهة «حق» بنشینید، هیچ نیازی به حقانیت نخواهید داشت! شما به سادگی میتوانید از الگوی همان دزدی پیروی کنید که فریاد «آی دزد» سر داده بود. میرحسین موسوی هم از همین الگوی مقدس پیروی کرده. به عبارت دیگر برای افتتاح جبهة استعماری «حق و باطل» آنچه اهمیت دارد، «متهم کردن» دیگری «در برابر مردم» است. این عمل به دلیل حمایت رسانهای و هیاهوسالاری هیچ نیازی به اثباتحقوقی و قانونی یعنی ارائة شواهد و مدارک و مستندات هم ندارد. 6 ماه پس از کودتای میرحسین موسوی، رسانههای غرب نیز برای تأمین منافع تفنگفروشها به همین شیوة ابلهفریب متوسل شده، شایعات خود را از زبان «مردم» و «شاهدان عینی» در ایران پخش میکنند.
دلیل اعلام ممنوعیت حضور خبرنگاران خارجی و داخلی در محل برگزاری تظاهرات «16 آذر»، بازگذاردن دست رسانههای غرب در مسیر مقدس شایعهپراکنی و ایجاد بحران بوده. بهانة به راه انداختن «کاروان خردجال» همچنانکه پیشتر هم گفتیم تأمین فرصت کافی جهت تجهیز حکومتاسلامی به سلاح هستهای، و تبدیل ایران به پاکستان دوم است. در این راستا، امروز تمامی بوقهای تفنگفروشان غرب از نیویورکتایمز گرفته تا لوموند، همصدا با «بیبیسی» و «رادیوفردا» و شرکاء، دست در دست سایتهای «مستقل» ایرانینمایان هر چه دل تنگشان خواست گفتند، و نوشتند و سرهم کردند، البته اینهمه به نقل از«شاهدان عینی»!
شاهدان عینی کیستاند؟ مشخص نیست، حتی وجود شاهدان کذا نیز مسلم نیست، ولی صدایشان را از رسانههای معتبر غرب میشنویم. «شاهدعینی» یک قالب پوچ است که هر چه «لازم» باشد در آن میریزند یا از درون آن بیرون میکشند. هر چه برای تحریک افکار عمومی به کار استعمار آید، از زبان «شاهدعینی» نقل خواهد شد. خلاصه در ادبیات سیاسی فاشیستها، «شاهد عینی» نیز از همان ویژگیهای گنگ و مبهم، فراگیر و خصوصاً مقدس «مردم» برخوردار میشود. «شاهد عینی»، فاقد نام و نشان و جایگاه مشخص اجتماعی است، و برخلاف خبرنگاران حرفهای، به یک شبکة خبری معتبر نیز وابسته نخواهد بود. در نتیجه این منبع «جادوئی» هیچ مسئولیتی در برابر آنچه میگوید ندارد. روشنتر بگوئیم «شاهدعینی» سایة «بیبیسی» و شرکاست در ایران. و به همین دلیل امروز «شاهدعینی» در لوموند، فیگارو و دیگر رسانههای «حوزچة ناتو» همان گفته که «بیبیسی» میخواهد به گوش همگان برساند، ولی به دلیل مسئولیت حرفهای نمیتواند! برای درمان همین ناتوانیهاست که «شاهدعینی» جانشین «خبرنگار» شده.
امروز «شاهدان عینی» یکی از اهرمهای «شایعه پراکنی» استعمار در کشور به شمار میروند . «شاهد عینی» همچنین میتواند فیلم و تصویر مناسب را هم برای بوقهای ناتو ارسال کند به طوری که همة شوتوپرتها «باور» کنند که، «امروز مخالفان احمدینژاد به طرفداری از موسوی، جلاد محبوب جمکران تظاهرات عظیمی به راه انداختند، و با پلیس درگیر شدند و ...» و خلاصه «جونم براتون بگه»، امروز یک نبرد حسابی «حق علیه باطل» داشتیم که طبق معمول به شکست جبهة حق انجامید. و در این کربلای حسینی، جز «حسین شهید»، که جهت بازتولید شعارهای ابلهانة خمینی، شانزدهمین بیانیة مضحک خود را به مناسبت« 16 آذر» کذا صادر کرده، چندین زینب و طفلان مسلم نیز به اسارت «یزیدیان» در آمده و چندین مادر سوگوار به خیل «مادران ساواک» افزوده شدند، در نتیجه «نبرد حق» بر علیه «باطل»، تا حصول به نتایج مطلوب استعمار همچنان ادامه خواهد یافت!
کار همسوئی حکومت اسلامی با اربابان در غرب بجائی رسیده که روزنامة اسلامفروش لوموند جهت انعکاس مزخرفات میرحسین موسوی به سایت «کلمه» هم لینک داده تا همة شناگران کویر بلاهت «بدانند» و «آگاه» باشند که میرحسینموسوی، ساکن جاودان «جبهة حق» با همان شعارهای گوسالهفریب و مضحک از «التفات ویژة» رسانة «لوموند» برخوردار است! کارفرمایان لوموند میپندارند ما ملت در خواب خرگوشی فرورفته و از نقش رسانههای غرب در فاجعة کشورمان بیخبریم. باور اینان چنین است که هر چه جفنگ و مزخرف و شایعه در اتاقکهای «فکر» و «ذکر» سازمان سیا تولید میکنند میتوانند به عنوان پیشدرآمد سلاح و تجهیزات جنگ به ما بفروشند.
بله این است کاربرد پروپاگاند غرب در کشورهای جهان سوم: شایعهپراکنی برای گشودن دو جبهة کاذب «حق و باطل» در یک مجموعة سرکوبگر. بدون ایجاد این دو جبهة جادوئی استعمار نمیتواند به چپاول خود ادامه دهد. سفارت آمریکا چرا اشغال شد؟ برای گشودن «جبهة حق!» یا بهتر بگوئیم جهت گسترش «منافع باطل.» چرا که این عمل خائنانه بر ضد منافع ملی ایران صورت گرفت. و پس از گذشت سه دهه از چنین جنایتی میرحسین موسوی دجال خواهان تداوم همین سیاست شده. البته موسوی چون دیگری را به تقلب متهم کرده، بلافاصله در سنگر حق مینشیند، حداقل «مردم» چنین میپندارند. ولی حکایت موسوی دقیقاً حکایت همان دزدی است که فریاد آی دزد سر داده بود. با این تفاوت که داستان «زرنگی» دزد مذکور به همان فریاد آی دزد ختم شد، ولی ماجرای دزد «پیرو خطامام» به یک سریال کسالتآور و بیشرمانه تبدیل شده که با حمایت رسانههای غرب در سطح جهانی منتشر میشود.
در راستای گسترش همین سیاست ابتذالپرور است که فارین پالیسی نیز همسر موسوی را به عنوان روشنفکر به جهانیان معرفی میکند. زهره کاظمی کیست؟ یک زن عامی، فرصتطلب و به ویژه «متقلب» که نمونهاش متأسفانه فراوان است! جالب اینجاست که در کنار این روشنفکر برجسته، فارینپالیسی عضو القاعده و همکار«ایمن الظواهری» را نیز به عنوان روشنفکر معرفی کرده، چرا که ایشان اکنون «جهادعقلانی» را اختراع فرمودهاند. مسلماً بزودی روشنفکرانی را به ما معرفی میکنند که پس از تحقیقات عمیق، نوع «عقلانی» سنگسار و قصاص و قطع عضو و همة شیوههای توحش را برای تحمیل به ملتهای منطقه «کشف» کردهاند. البته چنین اکتشافات و اختراعاتی همچنانکه پیشتر گفتیم از «حلقة فرانکفورت» سرچشمه میگیرد. همان دکانی که برای توجیه «فاشیسم» و تخریب انسان به راه افتاد و همچنان فعال است.
آخرین نمونة تحرکات محفل فرانکفورت برپائی «ضدرفراندوم» در سوئیس است که در ایتالیا و انگلستان هم در قالب تظاهرات «نفی» و «ستیزه» بروز کرد. در انگلستان عدهای با پوشاندن سروصورت خود «برضد» مسلمانان تندرو «تظاهرات» کردهاند، و در ایتالیا گروهی از بلاگرها با شعار ابلهانة «نه به برلوسکنی» تجمع به راه انداختند و مسلم است که این تظاهرات «انسان ستیز» در رسانههای غرب بازتاب گستردهای خواهد یافت، چرا که رسانههای اتحاد جماهیر نوکری موظفاند آنرا نشخوار کنند. دلیل هم روشن است، هدف این پروپاگاند شناور کردن ملتهای جهان سوم در منجلاب حماقت است. تنها در چنین شرایطی آنگلوساکسونها میتوانند «فاشیسم» را به عنوان «آزادی» به ما بفروشند! حال آنکه فاشیسم به دلیل انسانستیزی، به طریق اولی آزادیستیز نیز خواهد بود.
زمانیکه یک گله را با شعار «نه، به برلوسکنی» به خیابان میآورند، چه پیامی دارند؟ همان پیامی که «رادیوفردا» از زبان امثال بشیریه برای ما ارسال میکند: تخریب و فروپاشاندن آنچه هست! «نه، به برلوسکنی» چه مفهومی دارد؟ نه به جایگاه برلوسکنی، به عنوان نخستوزیر قانونی کشور ایتالیا که برای جایگزینی او روند قانونی وجود دارد. از این گذشته آن گلة گوسفندان که «نع، نع» میکند، بجای برلوسکنی، دولت و برنامههای وی چه افراد و برنامههائی را پیشنهاد کردهاند؟ دولت ایتالیا که نمیتواند نخست وزیر نداشته باشد! به ویژه که در این کشور ریاست جمهوری یک مقام تشریفاتی است. «نه به برلوسکنی» یعنی نه به دولت، نه به نظم قانونی و از همه مهمتر نه به قانون، چرا که برلوسکنی از طریق قانونی در جایگاه فعلی خود قرار گرفته. چرا «بلاگرهای» نازنازی بجای نه به برلوسکنی، نمیگویند «آری» به فردی که میخواهند بجای نخست وزیر فعلی بنشیند؟ چون در چنین روند مقدسی آنچه اهمیت کلیدی پیدا میکند «نفی» و تخریب چارچوبهاست، نه ارائة راهکار. در واقع حضرات خواهان تخریباند، نه «جایگزینی» قانونی! روشنتر بگوئیم شعارهای «نفی» بدون استثناء براندازانه و سرکوبگرانه است، و استاد گرانقدر، بشیریه نیز در ترهات عالمانهشان در «رادیوفردا» فقط و فقط خواهان تخریب و فروپاشیاند. در واقع سخنان ایشان خط اصلی بیانیههای میرحسین موسوی را تعیین میکند.
موسوی در آخرین بیانیة خود، ضمن سردادن فریاد، «آی دزد»، آشوبهای اخیر را نشان «رشد مردم» دانسته و شعارهای گوسالهفریب خمینی را بازتولید کرده. به ادعای موسوی، کودتاچی، جناح رقیب است! همچنین به ادعای موسوی مشکل مردم انتخابات نیست، بلکه آنان از «انکار بزرگیشان» خشمگین شدهاند. خلاصه بگوئیم باز هم در بر همان پاشنه میچرخد، و مطالبات «مردم» کذا هیچ ارتباطی با مسائل مادی، سیاسی، اجتماعی و رفاه و امنیت و غیره ندارد، این مطالبات فقط «معنوی» است! «مردم» میخواهند دولت مهرورزی بزرگیشان را تأئید کند! بله، این مزخرفاتی است که سایت لوموند هم به آن لینک داده! حضور موسوی و ارباباناش بگوئیم موجودیت حکومت اسلامی در واقع نفی ملت ایران است. همین کم بود که مشتی لات و اوباش و جنایتکار جیرهخوار غرب ایرانیان را مورد تأئید هم قرار دهند. و همین کم بود که جلادی به نام میرحسین موسوی خود را سخنگوی ایرانیان بداند. «بیبیسی» مزخرفات کودتاچی پررو و بیشرم جمکران را تحت یک عنوان خر رنگ کن به ملت ایران ارائه میکند:
میرحسینموسوی پس از شرکت در یک «روند قانونی»، از طریق مرزشکنی و شایعهپراکنی خود را در «جبهة حق» قرار داد، و رسانههای غرب نیز تا مدتی به طبل زدن برای وی پرداختند. اما به دلیل کساد شدن بازار طاعون سبز، شیپورهای استعمار جهت بازار گرمی برای محفل کودتا به یک «شبکة غیرمسئول»، مرکب از «شاهدعینی، موبایل و فیلم آماتور» متوسل شدهاند. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم شبکة «شایعهپراکنی» در واقع «شاخة تبلیغاتی» و بلندگوی همان شبکة اقتصاد زیرزمینی یا شبکة قاچاقچیان بینالمللی است که پس از اشغال سفارت آمریکا توسط به اصطلاح «دانشجویان پیرو خط امام» روابط اقتصادی بین حکومت اسلامی و ارباباناش در لندن و واشنگتن را تنظیم میکند. همانطور که شبکة قاچاقچیان محترم که گردانندگان اصلی بازار کشور شده، در برابر کیفیت «کالاهای» خود پاسخگو نیست، «شبکة شایعه» نیز در برابر مزخرفاتی که به عنوان «خبرمؤثق» به خورد مخاطب میدهد هیچ مسئولیتی نخواهد داشت. روشنتر بگوئیم پس از کودتای خردادماه، خبرگزاریهای رسمی و «معتبر» جای خود را به «شبکة شایعه» سپردهاند. در نتیجه، پس از این کودتای ناکام، اگر تاکنون روابط حکومت اسلامی با ارباباناش در غرب از منظر اقتصادی و سیاسی روابطی «غیررسمی»، پنهان و زیرزمینی بوده، اکنون روابط «رسانهای» نیز به این مجموعة جادوئی فاقد چارچوب و بدون مرز اضافه شده.
همچنانکه گفتیم آنگلوساکسونها با هر کودتا در ایران یک جبهة کاذب «حق و باطل» میگشایند تا بتوانند مواضع مزدوران وفادار خود را در «سنگر حق» مستحکم کنند. برای استقرار در چنین سنگر مقدسی «دو حرکت» کفایت میکند. مرزشکنی یا «خروج از جایگاه اجتماعی» جهت شایعهپراکنی برای ایجاد یک جبهة باطل. اما برای اینکه شما در جبهة «حق» بنشینید، هیچ نیازی به حقانیت نخواهید داشت! شما به سادگی میتوانید از الگوی همان دزدی پیروی کنید که فریاد «آی دزد» سر داده بود. میرحسین موسوی هم از همین الگوی مقدس پیروی کرده. به عبارت دیگر برای افتتاح جبهة استعماری «حق و باطل» آنچه اهمیت دارد، «متهم کردن» دیگری «در برابر مردم» است. این عمل به دلیل حمایت رسانهای و هیاهوسالاری هیچ نیازی به اثباتحقوقی و قانونی یعنی ارائة شواهد و مدارک و مستندات هم ندارد. 6 ماه پس از کودتای میرحسین موسوی، رسانههای غرب نیز برای تأمین منافع تفنگفروشها به همین شیوة ابلهفریب متوسل شده، شایعات خود را از زبان «مردم» و «شاهدان عینی» در ایران پخش میکنند.
دلیل اعلام ممنوعیت حضور خبرنگاران خارجی و داخلی در محل برگزاری تظاهرات «16 آذر»، بازگذاردن دست رسانههای غرب در مسیر مقدس شایعهپراکنی و ایجاد بحران بوده. بهانة به راه انداختن «کاروان خردجال» همچنانکه پیشتر هم گفتیم تأمین فرصت کافی جهت تجهیز حکومتاسلامی به سلاح هستهای، و تبدیل ایران به پاکستان دوم است. در این راستا، امروز تمامی بوقهای تفنگفروشان غرب از نیویورکتایمز گرفته تا لوموند، همصدا با «بیبیسی» و «رادیوفردا» و شرکاء، دست در دست سایتهای «مستقل» ایرانینمایان هر چه دل تنگشان خواست گفتند، و نوشتند و سرهم کردند، البته اینهمه به نقل از«شاهدان عینی»!
شاهدان عینی کیستاند؟ مشخص نیست، حتی وجود شاهدان کذا نیز مسلم نیست، ولی صدایشان را از رسانههای معتبر غرب میشنویم. «شاهدعینی» یک قالب پوچ است که هر چه «لازم» باشد در آن میریزند یا از درون آن بیرون میکشند. هر چه برای تحریک افکار عمومی به کار استعمار آید، از زبان «شاهدعینی» نقل خواهد شد. خلاصه در ادبیات سیاسی فاشیستها، «شاهد عینی» نیز از همان ویژگیهای گنگ و مبهم، فراگیر و خصوصاً مقدس «مردم» برخوردار میشود. «شاهد عینی»، فاقد نام و نشان و جایگاه مشخص اجتماعی است، و برخلاف خبرنگاران حرفهای، به یک شبکة خبری معتبر نیز وابسته نخواهد بود. در نتیجه این منبع «جادوئی» هیچ مسئولیتی در برابر آنچه میگوید ندارد. روشنتر بگوئیم «شاهدعینی» سایة «بیبیسی» و شرکاست در ایران. و به همین دلیل امروز «شاهدعینی» در لوموند، فیگارو و دیگر رسانههای «حوزچة ناتو» همان گفته که «بیبیسی» میخواهد به گوش همگان برساند، ولی به دلیل مسئولیت حرفهای نمیتواند! برای درمان همین ناتوانیهاست که «شاهدعینی» جانشین «خبرنگار» شده.
امروز «شاهدان عینی» یکی از اهرمهای «شایعه پراکنی» استعمار در کشور به شمار میروند . «شاهد عینی» همچنین میتواند فیلم و تصویر مناسب را هم برای بوقهای ناتو ارسال کند به طوری که همة شوتوپرتها «باور» کنند که، «امروز مخالفان احمدینژاد به طرفداری از موسوی، جلاد محبوب جمکران تظاهرات عظیمی به راه انداختند، و با پلیس درگیر شدند و ...» و خلاصه «جونم براتون بگه»، امروز یک نبرد حسابی «حق علیه باطل» داشتیم که طبق معمول به شکست جبهة حق انجامید. و در این کربلای حسینی، جز «حسین شهید»، که جهت بازتولید شعارهای ابلهانة خمینی، شانزدهمین بیانیة مضحک خود را به مناسبت« 16 آذر» کذا صادر کرده، چندین زینب و طفلان مسلم نیز به اسارت «یزیدیان» در آمده و چندین مادر سوگوار به خیل «مادران ساواک» افزوده شدند، در نتیجه «نبرد حق» بر علیه «باطل»، تا حصول به نتایج مطلوب استعمار همچنان ادامه خواهد یافت!
کار همسوئی حکومت اسلامی با اربابان در غرب بجائی رسیده که روزنامة اسلامفروش لوموند جهت انعکاس مزخرفات میرحسین موسوی به سایت «کلمه» هم لینک داده تا همة شناگران کویر بلاهت «بدانند» و «آگاه» باشند که میرحسینموسوی، ساکن جاودان «جبهة حق» با همان شعارهای گوسالهفریب و مضحک از «التفات ویژة» رسانة «لوموند» برخوردار است! کارفرمایان لوموند میپندارند ما ملت در خواب خرگوشی فرورفته و از نقش رسانههای غرب در فاجعة کشورمان بیخبریم. باور اینان چنین است که هر چه جفنگ و مزخرف و شایعه در اتاقکهای «فکر» و «ذکر» سازمان سیا تولید میکنند میتوانند به عنوان پیشدرآمد سلاح و تجهیزات جنگ به ما بفروشند.
بله این است کاربرد پروپاگاند غرب در کشورهای جهان سوم: شایعهپراکنی برای گشودن دو جبهة کاذب «حق و باطل» در یک مجموعة سرکوبگر. بدون ایجاد این دو جبهة جادوئی استعمار نمیتواند به چپاول خود ادامه دهد. سفارت آمریکا چرا اشغال شد؟ برای گشودن «جبهة حق!» یا بهتر بگوئیم جهت گسترش «منافع باطل.» چرا که این عمل خائنانه بر ضد منافع ملی ایران صورت گرفت. و پس از گذشت سه دهه از چنین جنایتی میرحسین موسوی دجال خواهان تداوم همین سیاست شده. البته موسوی چون دیگری را به تقلب متهم کرده، بلافاصله در سنگر حق مینشیند، حداقل «مردم» چنین میپندارند. ولی حکایت موسوی دقیقاً حکایت همان دزدی است که فریاد آی دزد سر داده بود. با این تفاوت که داستان «زرنگی» دزد مذکور به همان فریاد آی دزد ختم شد، ولی ماجرای دزد «پیرو خطامام» به یک سریال کسالتآور و بیشرمانه تبدیل شده که با حمایت رسانههای غرب در سطح جهانی منتشر میشود.
در راستای گسترش همین سیاست ابتذالپرور است که فارین پالیسی نیز همسر موسوی را به عنوان روشنفکر به جهانیان معرفی میکند. زهره کاظمی کیست؟ یک زن عامی، فرصتطلب و به ویژه «متقلب» که نمونهاش متأسفانه فراوان است! جالب اینجاست که در کنار این روشنفکر برجسته، فارینپالیسی عضو القاعده و همکار«ایمن الظواهری» را نیز به عنوان روشنفکر معرفی کرده، چرا که ایشان اکنون «جهادعقلانی» را اختراع فرمودهاند. مسلماً بزودی روشنفکرانی را به ما معرفی میکنند که پس از تحقیقات عمیق، نوع «عقلانی» سنگسار و قصاص و قطع عضو و همة شیوههای توحش را برای تحمیل به ملتهای منطقه «کشف» کردهاند. البته چنین اکتشافات و اختراعاتی همچنانکه پیشتر گفتیم از «حلقة فرانکفورت» سرچشمه میگیرد. همان دکانی که برای توجیه «فاشیسم» و تخریب انسان به راه افتاد و همچنان فعال است.
آخرین نمونة تحرکات محفل فرانکفورت برپائی «ضدرفراندوم» در سوئیس است که در ایتالیا و انگلستان هم در قالب تظاهرات «نفی» و «ستیزه» بروز کرد. در انگلستان عدهای با پوشاندن سروصورت خود «برضد» مسلمانان تندرو «تظاهرات» کردهاند، و در ایتالیا گروهی از بلاگرها با شعار ابلهانة «نه به برلوسکنی» تجمع به راه انداختند و مسلم است که این تظاهرات «انسان ستیز» در رسانههای غرب بازتاب گستردهای خواهد یافت، چرا که رسانههای اتحاد جماهیر نوکری موظفاند آنرا نشخوار کنند. دلیل هم روشن است، هدف این پروپاگاند شناور کردن ملتهای جهان سوم در منجلاب حماقت است. تنها در چنین شرایطی آنگلوساکسونها میتوانند «فاشیسم» را به عنوان «آزادی» به ما بفروشند! حال آنکه فاشیسم به دلیل انسانستیزی، به طریق اولی آزادیستیز نیز خواهد بود.
زمانیکه یک گله را با شعار «نه، به برلوسکنی» به خیابان میآورند، چه پیامی دارند؟ همان پیامی که «رادیوفردا» از زبان امثال بشیریه برای ما ارسال میکند: تخریب و فروپاشاندن آنچه هست! «نه، به برلوسکنی» چه مفهومی دارد؟ نه به جایگاه برلوسکنی، به عنوان نخستوزیر قانونی کشور ایتالیا که برای جایگزینی او روند قانونی وجود دارد. از این گذشته آن گلة گوسفندان که «نع، نع» میکند، بجای برلوسکنی، دولت و برنامههای وی چه افراد و برنامههائی را پیشنهاد کردهاند؟ دولت ایتالیا که نمیتواند نخست وزیر نداشته باشد! به ویژه که در این کشور ریاست جمهوری یک مقام تشریفاتی است. «نه به برلوسکنی» یعنی نه به دولت، نه به نظم قانونی و از همه مهمتر نه به قانون، چرا که برلوسکنی از طریق قانونی در جایگاه فعلی خود قرار گرفته. چرا «بلاگرهای» نازنازی بجای نه به برلوسکنی، نمیگویند «آری» به فردی که میخواهند بجای نخست وزیر فعلی بنشیند؟ چون در چنین روند مقدسی آنچه اهمیت کلیدی پیدا میکند «نفی» و تخریب چارچوبهاست، نه ارائة راهکار. در واقع حضرات خواهان تخریباند، نه «جایگزینی» قانونی! روشنتر بگوئیم شعارهای «نفی» بدون استثناء براندازانه و سرکوبگرانه است، و استاد گرانقدر، بشیریه نیز در ترهات عالمانهشان در «رادیوفردا» فقط و فقط خواهان تخریب و فروپاشیاند. در واقع سخنان ایشان خط اصلی بیانیههای میرحسین موسوی را تعیین میکند.
موسوی در آخرین بیانیة خود، ضمن سردادن فریاد، «آی دزد»، آشوبهای اخیر را نشان «رشد مردم» دانسته و شعارهای گوسالهفریب خمینی را بازتولید کرده. به ادعای موسوی، کودتاچی، جناح رقیب است! همچنین به ادعای موسوی مشکل مردم انتخابات نیست، بلکه آنان از «انکار بزرگیشان» خشمگین شدهاند. خلاصه بگوئیم باز هم در بر همان پاشنه میچرخد، و مطالبات «مردم» کذا هیچ ارتباطی با مسائل مادی، سیاسی، اجتماعی و رفاه و امنیت و غیره ندارد، این مطالبات فقط «معنوی» است! «مردم» میخواهند دولت مهرورزی بزرگیشان را تأئید کند! بله، این مزخرفاتی است که سایت لوموند هم به آن لینک داده! حضور موسوی و ارباباناش بگوئیم موجودیت حکومت اسلامی در واقع نفی ملت ایران است. همین کم بود که مشتی لات و اوباش و جنایتکار جیرهخوار غرب ایرانیان را مورد تأئید هم قرار دهند. و همین کم بود که جلادی به نام میرحسین موسوی خود را سخنگوی ایرانیان بداند. «بیبیسی» مزخرفات کودتاچی پررو و بیشرم جمکران را تحت یک عنوان خر رنگ کن به ملت ایران ارائه میکند:
«ملت ایران [...] نمینشیند تا در روز روشن رایش [رأیاش] را ببرند.»
از آنجا که اهالی «بیبیسی» هنوز در تبلیغات خررنگکن کتاب گوساله پسند «ماتیاس کونتزل» دست و پا میزنند، «رایش» را بجای «رأیاش» نشانده، تا به ما، و به ویژه به محفل یوشکا فیشر اطمینان دهند، ملت ایران برای ظهور دوبارة «رایش» کذا همچون میرحسین موسوی و امام روشن ضمیراش «ایستاده» و آمادة «شهادت» است. اما زیاد هم آسوده نباشید! چرا که ملت ایران نمینشیند تا دزدان پیرو خط امام در روز روشن جیباش را بار دیگر بزنند. مشکل میرحسین موسوی و اربابان کودناش در لندن و واشنگتن این است که در کمال حماقت میکوشند مطالبات ملت ایران را از محتوی مادی تهی کرده، مزخرفات معنوی را بجای آن قرار دهند. پیشتر تظاهرات مضحک «رأی من کو» به راه افتاده بود، حتماً بزودی تظاهرات «بزرگی من کو» بر پا خواهد شد و نهایتا طاعون سبز با شعار «رایش من کو» یا «منارة من کجاست» تظاهرات خواهد کرد! و رسانههای غرب نیز خواهند گفت، ایرانیان برای پس گرفتن «بزرگی» خود خواهان براندازی حکومت فرسودة اسلامی و جایگزینی آن با یک «رایش» تازه نفس یا یک منارة پرقدرت و سرکوبگرتراند، هر چند ما میدانیم که اصل مطلب جای دیگری است. ریشة این هیاهو در همان شبکة تبهکار بینالمللی است که ایالات متحد ناچار به جمع و جور کردن آن شده و اگر این شبکه برچیده شود آخور محافل میرحسین موسوی و منوچهر متکی تعطیل خواهد شد. خلاصه کنیم، جیغوفریاد محفل کودتا به دلیل کوتاه شدن دست شبکة قاچاقچیان از فضای اقتصادی ایران است و بس.
دولت آمریکا ناچار شده یکی دیگر از همین قاچاقچیهای شریف را در گرجستان دستگیر کند. به گزارش «بیبیسی»، مورخ 3 دسامبر 2009، امیرحسین اردبیلی پس از دستگیری به ایالات متحد انتقال یافت و در دادگاه فدرال به صورت غیرعلنی محاکمه شد! چرا که اگر محاکمه علنی میبود مشخص میشد که اردبیلی تحت نظارت ایالات متحد در گرجستان به خرید تجهیزات نظامی مشغول بوده، آنوقت آبروی گاوچرانها هم برباد میرفت. بالاخره 6 ماه است که هیزاکسلنسی و نوکرانشان کشورمان را به مرکز آشوب تبدیل کردهاند تا ضمن تأمین فرصت برای تجهیز گورکنها به سلاح هستهای، اسقاطیهایشان را هم در کشور «مستقل» گرجستان به حکومت مستقل اسلامی قالب کنند. میرحسین موسوی هم با تکیه بر همین «سیاست» است که در اطلاعیههایاش خواهان به رسمیت شناختن «بزرگی ما» و پس گرفتن «رایش» میشود، و اردبیلی هم که هیچ نسبتی با موسوی اردبیلی هرگز نداشته، پس از دریافت حق وحساباش سهم موسوی و متکی را نیز پرداخت خواهد کرد:
«امیرحسین اردبیلی [...] چندین فقره اتهام از جمله نقض قوانین صادراتی آمریکا، پولشوئی و قاچاق تسلیحات برای دولت ایران را پذیرفته است. دادستانهای آمریکائی تأئید کردهاند که [...] اردبیلی [در اکتبر سال 2007 ] در گرجستان بازداشت شده.»
البته فراموش نکردهایم که منوچهر متکی، وزیر امور خارجة ایران و مدافع حقوق منارهای، حدود دو ماه قبل دولت آمریکا را متهم کرده بود که اردبیلی را ربودهاند! باری مقامات قضائی آمریکا همچنین فرمودهاند، حکومت اسلامی، برای نبرد با آمریکا آماده میشد و به همین دلیل اردبیلی قصد خرید مقادیر قابل توجهی تجهیزات نظامی داشته! اما اصل مطلب جز این است. اردبیلی مدتهاست به دلالی و قاچاق اسلحه اشتغال دارد و اگر ظاهراً آمریکا ایشان را در گرجستان دستگیر کرده، این دستگیری از قضای روزگار چند ماه پیش از جنگ قفقاز صورت گرفته! شاید قرار بوده گورکنها هم برای حفظ محور «تفلیس ـ تلآویو» مستقیماً در این جنگ شرکت میکردند! باری منوچهر متکی، مدافع سرسخت مناره امروز خواهان آزادی بیقید و شرط این «شهروند» نمونه شده.
سخنان متکی با کد: 829398 در حنازرچوبه مورخ 16 آذرماه سالجاری انتشار یافته. متکی به شیوة رایج گورکنها نخست روضه و زوزه به راه انداخته، بعد هم با پرروئی به نقض قوانین بینالمللی توسط گاوچرانها اعتراض کرده. نه اینکه حکومت اسلامی قوانین بینالمللی را خیلی خوب رعایت میکند، حال ارباباناش را موظف به اجرای همان قوانین میداند:
«اينکه اتباع ايرانی را با دامگذاري و فريب در اينجا و آنجا گرفتار کنند، اين با مباني حقوقي و نرمهاي [هنجارهای] قضائي مطابقت ندارد.[...] ما نسبت به اينگونه رويکردهای سياسی مغاير با روندهای حقوقي[...] بينالمللی معترض ميباشيم [اعترافات اردبیلی] بيانگر ابهامات در خصوص شرايط نامناسب روحي حاکم بر وي ميباشد[...]»
با استقرار حکومت اسلامی در ایران و اشغال سفارت آمریکا، روابط اقتصادی بین حکومت اسلامی و ارباباناش در لندن و واشنگتن در دست یک شبکة بینالمللی دلال و واسطه قرار گرفت که تحت نظارت سازمان سیا فعالیت میکنند. اردبیلی یکی از اعضای همین شبکه است که در جبهة «حق» میرزمد و خلاصه فعالیتهای شرافتمندانة میرحسین موسوی در چارچوب فعالیتهای امثال اردبیلی قرار میگیرد. حال اگر اردبیلی به گفتة متکی در شرایط روحی نامناسب قرار گرفته و اعترافاتاش «نامربوط» شده، کاملاً منطقی است که بیانیههای موسوی نیز همچون اعترافات اردبیلی آشفته و پریشان شود. موسوی هم از نظر روحی در شرایط نامناسبی به سر میبرد. هیزاکسلنسی را از یونان به تهران آورده بودند تا تجربیاتشان را در زمینة کودتا و سرکوبهای خیابانی در ایران به نمایش بگذارند، حال که ایشان در تهران ناکام شدهاند یونان در آشوب فرو افتاده. اگر نظر ما را بخواهند به ایشان توصیه میکنیم «رایش» را به ما بدهند و خودشان همچون دوران شیرین جنگ دوم جهانی برای نبرد با رایش جنوب ایران را اشغال فرمایند. ارتششان هم که در کویت آماده است تا از «پل پیروزی» عبور کند. فقط به هیزاکسلنسی بگوئیم، ممکن است نتیجة عمل اینبار با گذشته متفاوت باشد!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت