شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۸


گوسپند و قهرمان!
...

«جمهوری سبز» همچون «جمهوری ایرانی»، شعاری است «مبهم» ویژة‌ فاشیست‌های جیره‌خوار استعمار. بارها گفته‌ایم، «جمهور» فاقد هرگونه رنگ «دینی»، «بومی»، «قومی» و «نژادی» است. «جمهوری سبز» و «جمهوری ایرانی» همچون «جمهوری اسلامی» از ترکیب‌ یک مفهوم تعریف شدة حقوقی یا همان «جمهور» با یک «واژة مبهم» ساخته شده، و در این مسیر آنچه آسیب دیده و در ابهام می‌افتد همان صراحت حقوقی «جمهور» است. ابهام چیست؟ ابهام پدیده‌ای است غیرمنطقی، موهوم و فاقد چارچوب که با تکیه بر آن هر گونه ساختارشکنی به ویژه «جنایت» توجیه خواهد شد. از آنجمله است، صدور فتوی قتل توسط دستاربند، و اجرای آن توسط اوباش.

امروز جشن «گوسپندکشان» است. طبق روایات «مقدس» در چنین روزی،‌ ابراهیم مراتب «وظیفه شناسی» و «بندگی» خود را به خداوند ثابت کرد. آورده‌اند که خداوند برای آزمودن درجة بندگی ابراهیم از وی می‌خواهد تنها فرزندش را قربانی کند، ابراهیم هم می‌پذیرد! پس آنگاه خداوند با پست سفارشی از آسمان یک گوسپند چاق و چله برای آنحضرت ارسال کرد تا آنرا را بجای فرزندشان سر ببرند. وارد جزئیات این اسطورة «دعوت به جنایت» نمی‌شویم، چرا که همه با چندوچون آن آشنائیم. هدف از اشاره به این اسطوره بررسی ارتباط مستقیم «ارتکاب جرم» یا «قانون‌شکنی» با «خروج فرد از جایگاه اجتماعی‌اش»‌ خواهد بود. ابراهیم در اسطوره‌ها زمانیکه آمادگی خود را برای قتل فرزند به خداوند ثابت کرد، از این جنایت معاف شد! به عبارت دیگر حتی در اسطوره‌های ادیان سامی نیز توحش «حد و مرز» دارد، حال آنکه در تاریخ معاصر ایران چنین حد و مرزی را نمی‌بینیم.

به عنوان نمونه زمانی که محمد مصدق آمادگی خود را برای قربانی کردن ملت ایران و خوش‌خدمتی به اربابان در لندن اعلام داشت، او را به ارتکاب این جنایت تشویق هم کردند. البته امسال بین رخداد تاریخی «عید قربان مصدقی» با جشن اسطوره‌ای گوسپندکشان مسلمانان دو سه روز فاصله افتاده، ولی مهم نیست! چرا که طی هفتة‌ گذشته قرار بود ملت ایران باز هم در راه «حق» آنگلوساکسون‌ها قربانی شود، البته با همان شعارهای پوچ مصدقی که تحت عنوان «استقلال از انگلستان» با هدف واژگون‌نمائی مطرح شد، و بعدها آنرا از زبان خمینی دجال تحت عنوان «استقلال از استکبار» دوباره شنیدیم.

باری حضرت محمد مصدق، در تاریخ 26 نوامبر 1951،‌ خداوند را در خواب دیدند که به ایشان فرمان داد، ملت ایران را به عنوان گوسفند قربانی تقدیم بارگاه ‌مقدس‌شان کند، مصدق هم گفت، اطاعت قربان! برای اجرای مراسم قربانی کردن ملت ایران، مصدق یک گزارش گوساله فریب به «مجلس» مرزپرگهر ارائه کرده گفت، این انگلیسی‌های چش‌چپ نمی‌خواهند «امور نفت» به دست ایرانیان باشد، اینان 150 سال آقائی کرده‌اند و می‌خواهند همه از آنان اطاعت کنند! خلاصه از این دست مزخرفات که سی سال است از زبان روضه‌خوان‌ها می‌شنویم. بله، جناب مصدق فرمودند ما باید خود را برای مقابله با «توطئه» آماده کنیم. در واقع این سخنان همانند سخنرانی‌های امام «روشن‌ضمیر» میرحسین موسوی در مسیر اجرای همان توطئه ایراد می‌شد. و همچنانکه دیدیم توطئة کذا به بهترین نحو ممکن نیز به مورد اجرا گذاشته شد.

به این ترتیب که محمد مصدق با قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی زمینة‌ تحمیل انزوای سیاسی و تحریم اقتصادی را فراهم آورد، و سرانجام با انحلال مجلس، شاه را عملاً «مسئول» کودتا معرفی نمود. پیشتر گفتیم که به دلیل انحلال مجلس توسط مصدق، برکناری وی از مقام نخست‌وزیری فقط با حکم شاه می‌توانست صورت گیرد. به هر تقدیر، طی بیش از 5 دهه چنین روایت کرده‌اند که مصدق خیلی خوب بود، و شاه خیلی بد، چرا که شاه کودتا کرد! حال آنکه زمینه‌ساز شرایط جادوئی انسداد یعنی «انزوای سیاسی ـ اقتصادی» که معمولاً به جنگ و کودتا می‌انجامد، ‌ در واقع کسی نبود جز محمد مصدق و همپالکی‌های‌اش، از فدائیان اسلام گرفته تا حزب آخوندپرست توده.

البته پیشتر در اینمورد توضیح داده‌ایم، مصدق از دوران جوانی مراتب «بندگی» خود را به اربابان در لندن ثابت کرده، زمینة اشغال آذربایجان را توسط ارتش سرخ پس از جنگ دوم فراهم آورده بود. ولی به مرور زمان حضرت مصدق فوت و فن «استقلال»‌ را نیز تحت نظارت کارخانة‌ رجاله‌پروری آموختند و اینگونه بود که پس از دو سال آشوب و هرج‌ومرج و تحریم اقتصادی و انزوای سیاسی، با کودتای 28 مرداد نفت «ملی» شد و مصدق هم «قهرمان ملی»! برای «فروش» ایشان به عنوان «قهرمان»، چندین نفر به قتل رسیدند تا بازاریابی برای کالای استعمار با موفقیت کامل صورت پذیرد، و چنین هم شد! هنوز کم نیستند کسانیکه دانسته و یا ندانسته محمد مصدق را خواهان «استقلال» و «پیشرفت» ایران به شمار می‌آورند.

در هر حال، گویا گورکن‌ها و خداوندشان در غرب رویای تکرار همان شرایط طلائی را در سر می‌پروراندند: پناه گرفتن در «یوتوپیای» امن استعمار، یعنی «انزوای سیاسی ـ اقتصادی»، جهت سر دادن عربدة استقلال و احتمالاً زمینه سازی برای بمباران مراکز هسته‌ای کشور توسط اربابان مفلس‌شان در اسرائیل! به این ترتیب هم استقلال «آشپزباشی» یعنی حکومت اسلامی جمکران تأمین می‌شد، هم قدرت «بنای غاصب» یعنی نتانیاهو! خوشبختانه هم دولت اسرائیل و هم گورکن‌ها ناکام ماندند! علیرغم قانون‌شکنی و یک‌جانبه‌گرائی محفل کودتای 22 بهمن، یعنی گروه «موسوی ـ خامنه‌ای» که از اجرای تعهدات رسمی ایران در نشست ژنو سرباز زد، و علیرغم پارسیدن مقامات حکومت اسلامی، برنامة ایجاد مرکز سوخت هسته‌ای در قزاقستان به تصویب آژانس بین‌المللی انرژی اتمی رسید. در واقع، طفره رفتن و قانون‌شکنی گورکن‌ها جهت تصویب قطعنامة کذا بر علیه ایران صورت پذیرفت تا عقب‌نشینی لندن و واشنگتن در گرد و غبار جفتک‌پرانی و عربده و جنجال آبمنگل‌ها از چشم جهانیان پنهان نگاه داشته شود.

اگر به یاد داشته باشیم پس از مذاکرات ژنو و نشست وین، مهرورزی نظر موافق خود را اعلام کرد، ولی بلافاصله پاسدار شریعتمداری، خامنه‌ای و گروه موسوی به عناوین مختلف با آن از در مخالفت درآمدند، و خلاصه همچنانکه گفتیم فقط اسمال تیغ زن در این مورد اظهار نظر نکرد! حتماً به دلیل ضیق وقت بوده! طبق روال قانونی، این موضوع می‌بایست در به اصطلاح شورای‌عالی امنیت ملی مورد بررسی قرار می‌گرفت، نه در مراسم وقوقیه‌های جمعه و در چمن دانشگاه! ولی از آنجا که در جمکران قانون وجود ندارد، و همة امور توسط تل موهوم «مردم»، یا همان اوباش حلقه به گوش استعمار اداره می‌شود، توافق‌های ژنو هم مانند چکمه‌ پوشیدن زنان به مسائل روزمرة «مردم» تبدیل شد تا آنجا که گروه طاعون سبز روز افتخارآفرین 13 آبان‌ماه بر ضد مذاکرات هسته‌ای شعار هم می‌داد. باری دولت «مستقل» از پاسخ دادن به پیشنهاد آژانس خودداری کرد تا بتواند ملت ایران را هنگام عقب‌نشینی ارباب به سپر بلا تبدیل کند. جریان این بود که، هنگام سفر نیکولا سرکوزی به قزاقستان، فرانسه و روسیه برای ایجاد یک مرکز تولید سوخت هسته‌ای در این کشور به توافق رسیده بودند، و این توافق منافع لندن و واشنگتن را تهدید می‌کرد، در نتیجه با تشویق حکومت گورکن‌ها به عدم پاسخگوئی و قانون‌شکنی از تصویب این طرح در آژانس بین‌المللی انرژی در وین ممانعت به عمل می‌آوردند.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، «قانون» مورد نظر ما هیچ ارتباطی با «احکام شریعت» ندارد، چرا که این احکام انسان‌ستیز در تضاد با هرگونه «نظم اجتماعی» قرار می‌گیرد. و برای مشاهدة این واقعیت کافی است نگاهی داشته باشیم به سه دهه عملکرد حکومت اسلامی جمکران. در این حکومت هیچکس،‌ حتی رهبر مفلوک‌اش نیز در«جایگاه اجتماعی» خود قرار نگرفته.

این حکومت توحش حتی قوانین نیم‌بند خود را نیز اجرا نمی‌کند. تنها شیوه‌ای که گلة گوسفندان آنگلوساکسون‌ها می‌شناسند، یکجانبه‌گرائی یا قانون‌شکنی در داخل و خارج مرزهاست. برای ارائة شواهد توحش و قانون‌شکنی این حکومت در داخل کشور نیازی به توضیح نیست. خارج از جنایات سه دهة اخیر، توطئة گروه «خامنه‌ای ـ ‌موسوی» برای کودتای 22 خردادماه سالجاری، 7 روز خفقان رهبر و هرج‌ومرج و سرکوب و جنایات، پس از آنکه «آیات عظام مترقی» و قانون‌شکن نیز وارد صحنه شدند، شاهدی است براین مدعا. به یاد داریم که رهبر حکومت توحش پس از یک هفته ناگهان از خواب غفلت بیدار شده، به یاد آوردند که در حکومت دست‌نشاندة سازمان ناتو «قانون» هم وجود دارد! پس نیازی نیست به بررسی مسائل داخلی و سه دهه سرکوب ملت ایران بپردازیم، ایرانیان در روزمرة خود توحش چماقداران آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک را متحمل می‌شوند.

اخیراً آنگلوساکسون‌ها برای رسمیت بخشیدن به این توحش و «توجیه» سرکوب آزادی بیان دستی هم به سروگوش نوکران‌شان در «سازمان کنفرانس اسلامی» کشیده‌اند تا اینان «احترام به ادیان» را بجای «احترام به حقوق پیروان ادیان» در سازمان ملل مطرح کرده، «اسلام» را بجای «مسلمانان» بنشانند. به عبارت دیگر، خداوندان جهان اسلام به اتحادجماهیر نوکری «فرمان» داده‌اند تا رسماً توافق‌های نشست «دوربان 2» را مردود ‌شمرده، با تکیه بر «مجوز سازمان ملل» به سرکوب همه جانبة اتباع خود مشغول شوند.

یادآور شویم مهم‌ترین ویژگی قطعنامة «دوربان 2» تأکید بر رعایت حقوق انسانی پیروان ادیان مختلف و «رفع تبعیض» از‌ آنان بود. این قطعنامه همزمان سرکوب ملت‌های منطقه و تبعیض علیه اقلیت‌ها را حتی در غرب محکوم می‌کرد. به عبارت دیگر حضرت آخوند ویلیامز دیگر «حق» نداشتند به بهانة احترام به مسلمانان ساکن انگلستان، احکام توحش شریعت را در مورد آنان به اجرا بگذارند و سرکوب آنان را «قانونی» جلوه دهند. همچنین تیغ‌کش‌های ایشان در کشورهای مسلمان‌نشین نمی‌توانستند به بهانة «توهین به ادیان» و «پیامبر» و غیره همچنانکه طی دوران ملامحمدخاتمی شاهد بودیم لشکرکشی‌های خیابانی به راه اندازند. ولی خوب بدون سرکوب در کشورهای مسلمان‌نشین نمی‌توان حکومت‌توحش جمکران را حفظ کرد و اگر این حکومت تبه‌کار سقوط کند، نان گاوچران‌ها و شرکای‌شان در لندن و به ویژه در تل‌آویو آجر خواهد شد. به همین دلیل خداوند به خواب «عمرو موسی» آمده به وی «تکلیف» کرد با مراجعه به سازمان رسوای ملل دکان «احترام به ادیان» را بازگشائی کند، تا اسارت «زبان انسان» در چارچوب توحش و ابهام زبان الهی قرآن تضمین شود. چرا که ویژگی زبان الهی همچنانکه در وبلاگ «تهدیدنامه» هم گفتیم، سرکوب «منطق» انسانی است.

«زبان الهی» برخلاف «زبان منطقی» فاقد هرگونه استدلال، ‌ شواهد و مستندات است. زبان الهی «زبان ابهام»، ‌ ارعاب و زبان وعدة سرخرمن، یا بهتر بگوئیم «زبان فریب» و سراب ‌است. در جامعه‌ای که زبان الهی حاکم باشد، حاکمیت به زبان «ارعاب» و «سراب» سخن می‌گوید و ملت، یعنی «محکوم»، باید مجیزگوی «قدرت» باشد و به «زبان بندگی» سخن بگوید. در هر حال چه در ردة حاکمیت و چه در ردة محکوم «زبان منطقی» محلی از اعراب ندارد، چرا که «زبان منطقی»، زبان انسان رسته از زنجیر «بندگی قدرت» است. مهم نیست این قدرت چه ماهیتی دارد، اسلامی است یا مسیحی یا یهودی. مهم این است که این قدرت به دلیل «مقدس» انگاشتن خود در هر حال انسان‌ستیز خواهد بود و «استدلال منطقی» را برنمی‌تابد، در نتیجه قانون‌شکنی و جنایت را به آسانی با اتکاء به «فرمان الهی» توجیه خواهد کرد. نیازی نیست که فرمان کذا «دلیل» منطقی داشته باشد. به عنوان نمونه در اسطورة ابراهیم، هرگز این پرسش مطرح نمی‌شود که به چه دلیل پدری باید فرزند خود را به قتل برساند؟ ‌ فرمان الهی چون و چرا برنمی‌دارد، ‌ فرمان الهی قانون‌شکن و هنجارگریز است به همین دلیل فرد را از چارچوب پذیرفته شدة اجتماعی خارج می‌کند. و دقیقاً خروج از همین چارچوب است که به جرم و جنایت و هرج‌ومرج خواهد انجامید.

بهترین نمونة این هنجارشکنی در ایران صدور فتوی قتل توسط دستاربندان است. بهانة صدور فتوی چیست؟ «اسلام در خطر است!» یا اینکه اخیراً منافع «امت اسلام» مورد تهدید قرار گرفته. ولی از روز نخست دلیل واقعی صدور فتوی فقط تأمین منافع محافل بوده. حداقل در مورد ترور دو نخست وزیر ایران، رزم آرا و منصور توسط فدائیان اسلام به صراحت می‌توان از تأمین منافع استعمار سخن به میان آورد. در مورد منصور، «تعیین بهای» بنزین وارداتی توسط دولت ایران مورد پسند قرار نگرفت و در مورد رزم آرا، همچنانکه پیشتر هم گفتیم حل بحران نفت از طریق مذاکره منافع انگلستان را تأمین نمی‌کرد.

انگلستان جهت شانه خالی کردن از تعهدات خود در برابر اتحاد شوروی سابق خواهان نشاندن آمریکا به جای خود در ایران بود و برای تحقق این جایگزینی به یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی نیاز داشت، تا از این طریق بتواند هم برای خود و هم برای آمریکا حداکثر امتیاز را از طریق کودتا به دست آورد. ‌ مرد این میدان بی‌شرافتی محمد مصدق بود که با شعارهای ابله فریب «استقلال» و «پیشرفت» و با ادعای اینکه دشمن نمی‌خواهد ما اختیار نفت خودمان را داشته باشیم، در واقع برنامة اربابان را به اجرا درآورد. درست همانطور که حکومت اسلامی، با نشخوار مزخرفات مصدق به اضافة اسلام به نوکری برای انگلستان و آمریکا مشغول است. کافی است به وقوقیة جشن «گوسپندکشان» نگاهی بیاندازیم و مزخرفات آخوند احمد خاتمی را با شعارهای مزورانة مصدق در سال 1951 مقایسه کنیم تا ببینیم آنزمان هم «دشمن» می‌خواست «تفرقه» ایجاد کند و دولت هم «سازش‌کار» نبود! در نتیجه، این دولت بجای «مذاکره» با استعمارگر راه چپاول او را هموارتر کرد:

«[...] دولت‌هاي سلطه‌گر نمي‌خواهند ملل ديگر [...] از جمله ايرانيان پيشرفت داشته باشند [...] ثروت ملي و عمومي ما بايد كلاً در دست خودمان باشد[...] ملت نيرومند بر سر مال خود و برنامه‌هايش با ديگران چانه نمي‌زند. سلطه‌گر [...] مي‌خواهد هميشه آقائي كند چشم ديدن پيشرفت و همبستگي ما را ندارد و مي‌كوشد تا تفرقه ايجاد كند[...] نبايد ميان ما بزدل و سازشكار وجود داشته باشد[...]»

منبع: اطلاعات نت

بله بازهم به دلیل «قدرت» و استقلال حکومت و نیروی «امت»، یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی در عرصة بین‌المللی توجیه شد، تا اگر بخت خامنه‌ای، موسوی و قبیلة لاریجانی یاری کند، با الطاف هیزاکسلنسی شورای امنیت یک قطعنامه هم صادر فرماید تا آمریکا مجبور نباشد با نوکران‌اش وارد مذاکرة علنی شود. باز هم حاکمیت دست‌نشانده با توسل به احکام الهی و استقلال و مزخرفاتی از این دست مرتکب قانون‌شکنی در عرصة بین‌المللی شده، به یکجانبه‌گرائی خود «افتخار» هم می‌کند. نمونة دیگر هنجارشکنی و خروج از جایگاه اجتماعی، مقالة فردی است به نام «بایگان» از کشور سوئد که با کد: 9825 در سایت «پیک ایران»، مورخ 24 نوامبر 2009 منتشر شده. ایشان از پیروان اصل جادوئی ترادف کلی و از یهودستیزان مرغوب به شمار می‌روند که ضمن ردیف کردن مهملاتی نظیر«آمریکا، مستعمرة یهودیان»، تأکید فرموده‌اند که تعریف مشخصی از دمکراسی وجود ندارد، و «مردم» سر درگم شده‌اند و ... و لائیستیه باعث تقویت یهودیان می‌شود! خلاصه مزخرفاتی از این قماش که فقط از زبان فعلة فاشیسم و دیگر مجیزگویان واژگون‌نمای استعمار غرب شنیده می‌شود.

البته مطالعة این مطلب برای مشاهدة خط نوین تبلیغاتی محفل برژینسکی بسیار مفید است. همچنانکه گفتیم، نمایشات مهوع سیرک «هویت» از خاک مقدس سوئد آغاز شده، بلافاصله به لندن رسید. پس دلیلی ندارد که ریزه‌خواران استعمار از معلق زدن در سیرک ارباب محروم شوند. درهای این چراگاه پر برکت «‌الهی» که مکان تولید و پرورش توحش و قانون‌شکنی است به روی همة «بندگان» خوب باز است. بگذریم! و بازگردیم به مفاد قطعنامة وین که در گرد و غبار و جنجال پیرامون قطعنامه بر علیه گورکن‌ها پنهان ماند.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 28 نوامبر 2009، وزارت امور خارجة روسیه با انتشار بیانیه‌ای از تصویب قطعنامه‌ای که به روسیه اجازة تأسیس «بانک سوخت هسته‌ا‌ی» در خاک این کشور را می‌دهد استقبال کرد. تمام جاروجنجال حکومت اسلامی و شانه‌خالی کردن از اجرای تعهدات‌اش ایجاد راه بند در برابر همین قطعنامه‌ بود. البته این هیاهو به نام «منافع ملی» و «عزت و اقتدار اسلام» و استقلال حکومت، ولی در واقع برای شیرین کردن کام لندن و واشنگتن به راه افتاد. حال به فواید «زبان الهی» بهتر پی می‌بریم. این زبان مبهم بهترین ابزار استعمار است. ویژگی این زبان درهم شکستن چارچوب‌های اجتماعی و هنجارهای بین‌المللی است. با تکیه بر همین زبان انسان‌ستیز است که مشتی جنایتکار و مزدور با حمایت استعمار سه دهه است به سرکوب و تاراج ملت ایران مشغول‌اند.

بهتر است در پایان این مطلب به فردی که با «خروج از جایگاه اجتماعی» خود، به عنوان «خواننده» وبلاگ،‌ در سایت وردپرس «پیام» گذاشته گوشزد کنیم، نویسندة این وبلاگ جهت نگارش مطالب خود از کسی «دستور» نمی‌گیرد. مطالب این وبلاگ هر چه هست، بازتابی است از نقطه‌نظرهای‌ ما. تا آنجا که می‌دانیم برای کسی هم جهت مطالعة نظرات‌مان دعوتنامه نفرستاده‌ایم. پس بی‌جهت وقت گران‌بهای خود را صرف مطالعة وبلاگی نکنید که مطالب‌اش را قبول ندارید! مخاطب اصلی این وبلاگ طرفداران آزادی ‌بیان و سکولاریسم و دمکراسی‌اند. ما نه با اوباش حکومت مفلوک جمکران کاری داریم،‌ و نه با آن‌ها که از آمیختن یهودستیزی تولیدی بارگاه عموسام با چپ‌نمائی استالینیست‌ها و «حکمت» فرضی مک‌کارتیسم «آش» درست کرده‌ و همه را به چشیدن آن دعوت می‌کنند. کار دعوت به «چشیدن آش ارباب» به آنجا کشیده که بعضی‌ها همه را «موظف» به پذیرفتن «رهنمود‌های» خود نیز می‌بینند!‌ خلاصه توصیه می‌فرمایند که، به این زبان بگوئید، به این زبان بیاندیشید و نهایت امر به این زبان هم بنویسید!

مگر ذهن و ضمیر انسان‌ها به فرمان شماست؟ به زعم شما، از برخی مسائل در قرآن «غلط گیری» کرده‌ایم، این مسئله به سرکار چه ارتباطی دارد؟ گشت «ارشاد» روی خطوط اینترنت به راه انداخته‌اید؟ می‌خواهید بر دیگر افتخارات‌تان در رسانه‌های ارباب این یکی را هم بیافزائید؟

اگر ما با توسل به شیوة «آنالیز کلام»، به برخی افراد و مواضع فلسفی و سیاسی ویژه‌ای «حمله» می‌کنیم، این عمل را با علم به شیوة زبان‌شناسی، و با در نظر گرفتن مواضع قدرت‌های استعماری صورت می‌دهیم. «غلط‌گیری» از دیگران نه در حد شماست و نه کارما. ولی عدم انسجام و آشفتگی متون کتب مقدس در آکادمی‌های غرب شناخته شده است. اما خارج از ادب و تربیت که گویا شما از آن «استقلال» کامل دارید، باید خدمت‌تان بگوئیم که «نقد» مطالب این وبلاگ آنقدرها که به نظرتان رسیده کار ساده‌ای نیست. خصوصاً از طرف کسی که به قول خودش همه چیز را در قرآن یافته!

تکرار می‌کنیم که در قرآن، «تفکر» و «استدلال» و «اندیشه» وجود ندارد! در نتیجه برای «بررسی» منطقی آیات قرآن نمی‌توان به توصیة شما عمل کرده، به آیات دیگر در همان قرآن متوسل شد! افرادی نظیر شما اگر به تعریفی که خود از «خداوندشان» ارائه داده‌اند پای‌بند باشند، نمی‌توانند آیات الهی را با «زبان الهی» بررسی کنند! چرا که زبان الهی متعلق به خداوندشان است و هیچ انسانی نمی‌تواند به «زبان خداوند» سخن بگوید. کسی که چنین ادعای ابلهانه‌ای را مطرح می‌کند، خود را در جایگاه خداوند می‌گذارد، و شاید به همین دلیل است که به خود «حق» می‌دهد برای دیگران فرمان صادر کرده، به حریم غیر دست‌اندازی کند. خلاصة مطلب آیات قرآن را نمی‌توان با آیات دیگر «نقد» کرد، چنین ادعائی فقط نشان بلاهت است.

ورای این مسائل، با تکیه بر آیات مبهم الهی کسی نمی‌تواند بیاندیشد و «سخن» بگوید. با تکرار این آیات مبهم، مسائل انسان امروز در یک جامعة مشخص حل نمی‌شود! و بالاخره با تکرار آیات و قصص و غیره نمی‌توان با دیگران «بحث» به راه انداخت. زبان قرآن همچون زبان دیگر کتب مقدس زبانی است ایستا، محدود و فقیر که فقط برای تشویق به «اطاعت» و یا «تکلم» انسان‌نمایان ذلیل و فاقد قدرت استدلال و تفکر ساخته و پرداخته شده. اگر نمی‌دانید، بهتر است بدانید که هیچ انسانی، حتی اگر عرب‌زبان باشد به زبان قرآن «سخن» نمی‌گوید. انسان با ذهن خود می‌اندیشد و به زبان خود سخن می‌گوید. «تکلم» به زبان قرآن،‌ همان بازتولید مراتب بندگی و حقارت و اسارت و ذلت اقوام سامی و مداحی توحش خداوندشان است. با این وجود از آنجا که ما معتقد به آزادی بیان هستیم به شما هم توصیه می‌کنیم بجای «امر به معروف» و چماق‌کشی بر روی خطوط اینترنت،‌ به مطالعة «کلام الهی» ادامه دهید و به زبان قرآن با همفکران خود به «بحث» و «گفتگو» بپردازید، به دیگران هم «اجازه» دهید «قرائت» خود را از مسائل ارائه دهند.




...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت