یکشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۸


مادران سراب!
...
هین که دجال بیامد، بگشا راه مسیح!
(مولوی)

شعار «جمهوری ایرانی»، شعار فاشیست‌هاست،‌ و از این نظر همچون دیگر شعارهاست که توسط مخالف‌نمایان حکومت در بوق گذاشته شده. کاربرد «شعار» همچنانکه گفتیم «عقیده سازی» است، جهت «سربازگیری» و «لشکرکشی!» از اینرو برخلاف باور عام، در مبارزات سیاسی همواره «اولویت» با شعار خواهد بود. از طریق شعار است که می‌توان به آسانی جنبش‌مدنی را از اهداف صریح و انسانی‌اش به بیراهة خشونت کشاند، بوق‌های استعمار در داخل و خارج مرزها دقیقا در همین «مسیر مقدس» فرسایش جنبش‌مدنی ‌حرکت می‌کنند. در داخل کشور، موسوی جلاد و کروبی شیاد با شعار مزورانة «تقلب»، ‌ مخالفت ملت ایران را با «کل» حکومت اسلامی به بیراهة مخالفت با نتیجة یک «انتخابات» نیست‌درجهان، یا بهتر بگوئیم به مخالفت با نتیجة مسابقات ‌مارگیری کشانده‌اند. و تمام شیپورهای غرب نیز به طبل زدن پیرامون «تقلب» فرضی مشغول‌اند. حال آنکه در حکومت اسلامی نمایش مضحک «انتخابات» فقط با هدف «کسب مشروعیت» نزد افکارعمومی غرب به صحنه برده می‌شود. قانون اساسی این حکومت از پایه و اساس نافی «انتخابات» و «جمهور» در مفاهیم دمکراتیک آن است.

به سرابم ره گمان نزنید
سر آب از شما نمی‌خواهم

برپائی مراسم «انتخابات» در جمکران دقیقاً در همان چارچوب متحجرانة «بیعت» در صدر اسلام قرار می‌گیرد، یعنی تأئید بی‌قیدوشرط توحش موجود و حاکم «مقدس» انگاشته شده که گویا واسطه‌ای است بین «الله» و «امت»! به همین دلیل است که در این حکومت متحجر «حضور مردم»‌ اینچنین اهمیت پیدا می‌کند. و به همین دلیل است که هنگام برگزاری مراسم کذا، بوق‌های استعمار با رسانه‌های جمکران و مقامات حکومت توحش و مخالف‌نمایان در داخل‌وخارج از مرزها به «اجماع»‌ رسیده همگی معلق‌زدن برای ارباب را آغاز می‌کنند. بله، این «مراسم» در واقع «اتحاد مقدس» تمامی سگ‌های سیرک استعمار را به نمایش می‌گذارد. سگ‌هائی که برخلاف سگ‌های واقعی و دوست داشتنی، مزور و فریب‌کاراند. این سگ‌های‌هار طی 6 ماهی که از افتضاحات جمکران می‌گذرد با همکاری ساواک جمکران تمام تلاش خود را برای آلودن جنبش مدنی به خشونت، و به بیراهه کشاندن مطالبات ملت ایران به کار برده‌اند. از آنجمله ‌است خلق گروه‌های مخالف‌نما با نام‌های گوساله فریب نظیر «مادران عزادار»، و انتشار شعارهای مرگ و خشونت از زبان «مادران» کذا، که بهتر است آنان را مادران چماقدار بنامیم. بله، مادران چماقدار از این پارک به آن پارک می‌روند، و شعارهای ساخته‌وپرداختة ساواک از جمله «مرگ بر دیکتاتور» را جار می‌زنند، بعد هم رسانه‌های ساواک می‌نویسند، «تجمع مادران عزادار» بر هم خورد، یا مادران کذا مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و مزخرفاتی از این دست!

وقتی بلندگوها اعلام می‌کنند، «مادران عزادار»! بلافاصله احساسات مخاطب از چند جهت تحریک می‌شود. نخست اینکه در جامعة سنتی، مادر و پدر «تقدس» دارند و ضمیر ناخودآگاه مخاطب بلافاصله «مادر» را به مادر خود پیوند داده، جهشی به دوران کودکی و عصر طلائی و بهشت موعود بی‌مسئولیتی کرده، مادر کذا را در جایگاه مادر خود می‌بیند و در دلش نسبت به او احساس محبت می‌کند. همه مادر خود را دوست دارند، یا حداقل جامعة قبیله‌ای به همه چنین تکلیف می‌کند که باید «مادر» را دوست داشته باشند. ولی در همین جامعة قبیله‌ای مادر عزادار به مراتب از «مادر غیرعزادار» دوست داشتنی‌تر می‌شود! چرا که مادر عزادار در ضمیر ناخودآگاه مخاطب نه تنها مادر وی که پدر و خواهر و برادارن‌اش را نیز تداعی کرده، همه را در سوگ می‌بیند، سوگ فرزند، یا سوگ خواهر و برادر از دست رفته. حال ببینیم «مادر عزادار» چه فوایدی دیگری می‌تواند داشته باشد.

کالای زنده‌ام که به سودای ننگ و نام
این می‌فروشد، آن‌دگری می‌خرد مرا

فواید ایشان این است که یک خانوادة عزادار را تداعی می‌کنند که جوانی را از دست داده. و در شرایط فعلی جمکران این جوان فقط می‌تواند قربانی خشونت‌های «پساافتضاحات» باشد و بس. در خانوادة عزادار چه می‌گذرد؟ غم همة افراد این خانواده با نگریستن به یکدیگر تشدید می‌شود. خلاصه بگوئیم، «مادران عزادار» از آن اختراعات پربرکت ساواک جمکران است که حاجیه شیرین عبادی، عیال حاج‌آقا توسلی در رادیوهمبونه‌ها آنان را به جهانیان معرفی کرد. «مادران عزادار» فرضی از آنجا که فرزندشان را از دست داده‌اند حال و روز خود را نمی‌فهمند و مرتباً شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر می‌دهند! عذرشان هم موجه است؛ فرزند دلبندشان را احمدی‌نژاد در کهریزک به قتل رسانده، پس حق دارند بگویند، «گوربابای دمکراسی!» و ملت ایران!

ولی از نظر ما کسانیکه شعار مرگ و خشونت سر می‌دهند، به ویژه مادران کذا هیچ عذر موجهی ندارند. این تحرکات مزورانه فقط با هدف تخریب مطالبات دمکراتیک ملت ایران آغاز شده. فراموش نکنیم که سی‌سال پیش هم ساواک با همین شعارها حکومت توحش ملایان را بر ما ملت تحمیل کرد. آنروزها هم شعار «مرگ بر شاه» در ظاهر برای ابراز مخالفت با «رژیم استبدادی» پهلوی بود، هر چند در واقع، فقط برای تأئید «مرگ» و «نیستی» و «انسان‌ستیزی» این کالای استعماری را به «بازار» آورده بودند. و دیدیم که «کالای مرگ» نه تنها در بازار ایران که در کل منطقه چه فروش خوبی کرد!

من شراب از شما نمی‌خواهم
شهد ناب از شما نمی‌خواهم
[...]
من نپرسیدم از شما چیزی
پس جواب از شما نمی‌خواهم
(حسین منزوی)

برای ما الویت با «انسان» است، نه با ابهام. «انسان» همواره در زمان و مکان مشخص، روی به زندگی و آینده دارد، و این است «صراحت» انسانی. هر گروهی که به بهانة مخالفت با احمدی‌نژاد یا مخالفت با حکومت اسلامی،‌ شعار «انسان‌ستیز» سر دهد، از نظر ما در سنگر فاشیسم نشسته. و با در نظر گرفتن تحولات اخیر، موضع‌گیری ما حداقل در رابطه با شرایط کنونی ایران به دفعات توجیه شده. ما به مزخرفاتی از قبیل «خردجمعی» نیز معقتد نیستیم، و از اینرو بر طبل «خواست مردم» نمی‌کوبیم، چرا که «گله‌پروری» و «جمع‌گرائی» را نافی «حقوق انسان‌ها» می‌دانیم. امروز که اربابان حکومت توحش اسلامی تضعیف شده‌اند و محور طالبان‌پروری در پاکستان، افغانستان و ایران در حال شکستن است بعضی‌ها همچون موسوی شیاد خواهان «بازگشت به گذشته» شده‌اند. این گذشته، چه «اسلامی» باشد، چه «ایرانی» در هر حال «گذشته» است و نمی‌تواند در زمان حال «بازتولید» شود. از نظر ما تفاوتی نمی‌کند شعارها به کدام «گذشته» ارجاع می‌دهد، و یا اینکه شعاردهندگان بسیار «محترم» بین کوروش‌کبیر و محمد رسول‌الله کدامیک را بیشتر می‌پسندند! مهم این است که جامعه را نمی‌توان به گذشته بازگرداند، و گذشته را نیز نمی‌باید به الگوی آینده تبدیل کرد. ملت ایران، ‌ مانند دیگر ملت‌ها در زمان و مکان مشخص قرار گرفته و این زمان و مکان را نمی‌تواند تغییر دهد. حکومت ایران یک حکومت دست‌نشاندة استعمار است، و بر اساس اظهارات نخستین رئیس جمهوری همین حکومت، رهبر عظیم‌الشأن انقلاب‌اش نیز از میان خیل دستاربندان طرفدار کودتای آنگلوساکسون‌ها در سال 1332 برگزیده شده بود.

سی‌سال پیش، ساواک با انتشار یک نامة مضحک در روزی‌نامة خانوادة مسعودی‌ها با شعارهای دست‌پخت سازمان سیا راهپیمائی «طلاب» را سازمان داد، و آنقدر «تظاهرات» و «تهاجمات» و جنگ و گریز خیابانی را در سطح کشور دنبال کرد تا کار به «انقلاب شکوهمند» و کودتای مردمی 22 بهمن 1357 انجامید. امروز دیگر نمی‌توان بازی گذشته را تکرار کرد. «مردم» فرضی برای مخالفت با حکومت شعار «جمهوری ایرانی» سر می‌دهند؟ به استنباط ما سخت اشتباه می‌کنند! چرا که حکومت «ایرانی» هر چه باشد، «اسلامی» را نیز شامل خواهد شد! «ایرانی» نمی‌تواند «اسلامی» را حذف کند؛ اسلام بخشی از تاریخ ملت ایران است. بله، این «مردم» نازنازی که ظاهراً از لج حکومت اسلامی شعار «جمهوری ایرانی» سر داده‌اند، خیلی اشتباه می‌کنند، چرا که در عمل برای امتداد همان نظریه‌ای شعار می‌دهند که ساختار استعماری حکومت اسلامی بر آن تکیه دارد. می‌بینیم که «خردجمعی» یک دروغ بی‌شرمانه است. ملت‌ها نمی‌توانند در «جمع» به خرد دست‌ یابند. آنچه در «جمع» و هیاهو و تظاهرات حاصل می‌شود، نامش هر چه باشد «خرد» نیست! به احتمالی می‌تواند نوعی «توهم» و «اجماع» گروهی باشد. می‌دانیم که این قماش توهم‌های جمعی به دلیل ابهام‌شان بهترین عصای دست شیادان و عوامفریبان است.

جمهوری «ایرانی» همانقدر مبهم است که جمهوری اسلامی. در «جمهوری ایرانی» می‌توان «توحش» حکومت «دینی» را به توحش و تعصبات «بومی» افزود و دامنة‌ سرکوب و توحش را حتی بیش از امروز گسترش داد. روشن‌تر بگوئیم شعار به اصطلاح مترقی «مردم» شریف، «فاشیسم بومی» را به «فاشیسم دینی» می‌افزاید. و بی‌دلیل نیست که روزی‌نامه «روپرت مردخای» در جبین شیخ مهدی بازرگان، عضو محفل کودتای «ملی ـ مذهبی» یک «لیبرال ـ دمکرات» تمام عیار رؤیت کرده!

این گروه یک شبکة «دولایه» است: لایة مذهبی، و لایة ملی!‌ بین‌الملل فاشیسم، طی سی‌سال گذشته سرکوب «مذهبی» این گروه خود فروخته را بر ملت ایران تحمیل کرد، اینک قصد اعمال سیاست «ملی» همین محفل را دارد. بله! مردم به خطا می‌پندارند که در مخالفت با حکومت اسلامی شعار می‌دهند، مردم سخت اشتباه می‌کنند. این شعار نه تنها «مردم»، که ملت ایران را در مسیر مطلوب استعمار قرار می‌دهد. اشتباه و به ویژه اشتباه «مردم» را «توجیه» نمی‌کنند! ما نمی‌پذیریم که وابستگی‌های سیاسی مخالف‌نمایان به محافل سرکوب استعماری، یکبار دیگر به ابزار اعمال سیاست‌های استعمار در کشورمان تبدیل شود. برای ما اولویت با انسان است، نه با انسان نسبی، نه با انسان «دینی» و نه با موجودات «بومی!»

به همین دلیل از «دمکراسی»‌ دفاع می‌کنیم. ما از جایگزینی حکومت اسلامی با «حکومت ایرانی» حمایت نخواهیم کرد. در همین راستا از همة‌ کسانی که خواهان استقرار دمکراسی در ایران هستند می‌خواهیم از پیوستن به صفوف طاعون‌سبز و «فدائیان ایران» خودداری کنند. اینان دو روی یک سکة واحد فاشیسم‌اند؛ ‌ مطالبات‌شان مبهم است، و جز شعار پوچ هیچ در چنته ندارند. «جنگ» اینان با حکومت یک صحنه‌سازی مهوع است که فقط با هدف جذب ناراضیان و لشکرکشی‌های خیابانی جهت تکرار «دور باطل»‌ بازگشت به گذشته، ‌ و جایگزینی یک «حکومت خیابانی» با حکومت خیابانی نوین صورت می‌گیرد. دقیقاً در همین چارچوب است که «حضور مردم» در خیابان و سردادن شعارهای مبهم کارساز استعمار می‌شود. در واقع با هر تظاهرات، یک گام از دمکراسی دورتر می‌شویم و به بیراهة مرگ و ابهام و فاشیسم نزدیک‌تر.
هین که دجال بیامد ...



...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت