میشلین و مناره!
...
برای گسترش آشوب در ایران و تأمین منافع آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک قرار شده، «روحانیت مستقل» و «مردم» امور کشور را به دست گیرند، و «دانشجویان» هم در سنگر «مبارزه با استکبار» لنگر بیاندازند! میبینیم که در حکومت چاه جمکران هیچ فرد و گروهی نمیباید از جایگاه مشخص اجتماعی برخوردار باشد؛ هیچ چارچوب و مرز مشخصی نباید رعایت شود، همه باید به همة امور دخالت کنند. این فشردة مطالبات استعمار غرب است که از زبان رئیس قوة مقننه، رئیس مجمع تشخیص مصلحت و پیشنمازان رسمی حکومت گورکنها به صراحت اعلام میشود. مکمل همین مطالبات خداپسندانه نیز در قالب شعارهای ابلهپسند مخالفنمایان حکومت پوشالی در اختیار مشتاقان حماقت و تعصب قرار میگیرد. کل این سیاست که مشوق «مرزشکنی» در عرصة سیاسی و اجتماعی است، با تکیه بر مخدوش کردن مرز «مفاهیم متضاد» اعمال میشود.
«جمهور» نمیتواند «ایرانی» باشد! «جمهور» یک مجموعه قوانین است، «ملیت» و «رنگ» و «نژاد» هم ندارد! از این گذشته هدف از استقرار جمهوری، به هیچ عنوان مقابله با اسلام نیست. در هر حال «ایرانی» نمیتواند در تقابل با «اسلامی» قرار گیرد. اسلامی جزئی از «کلیتی» است به نام ایرانی، و در یک مجموعة منسجم و خصوصاً هماهنگ و بهنجار به نام ملت ایران، هیچ تقابلی به صورت طبیعی بین «جزء» و «کل» نمیتواند وجود داشته باشد. کوشش مزورانه برای توجیه شعارهای محفل فاشیسم، همچون شعار «جمهوری ایرانی» فقط یک «مرزشکنی» آشکار است که در راستای ایجاد «ابهام» و دامن زدن بر توهمات صورت میپذیرد. ماجرای «فورت هود»، جنجال «ضدرفراندوم» سوئیس، همچون هیاهوی «هویت» در سوئد، انگلستان و به طور کلی هیاهوی دینی در کشورهای حوزة دلار همه و همه از یک پروپاگاند واحد سرچشمه میگیرد، پروپاگاند «متفکرین» پوچپرداز آبدارخانة سازمان سیا که هدفی جز تحریک افکارعمومی و بحرانسازی ندارد.
همچنانکه شاهدیم پروپاگاند مرزشکنی، یا بهتر بگوئیم تبلیغات فاشیسم در ایالات متحد با موفقیت چشمگیری روبرو شد و هیچکس ویراست رسمی ارائه شده از ماجرای «فورتهود» را به زیر سئوال نمیبرد، همچنانکه هیچیک از سازمانهای غیردولتی مسلمانان متعهد و مکتبی اروپا و حقوقدانان «برجسته» و متخصص دفاع از حقوق مسلمین، برگزاری «ضدرفراندوم» سوئیس را در تضاد بنیادین با قوانین دمکراتیک کشور مذکور نمیبیند! این «کوری» مصلحتی دلیل دارد. دلیل آنکه برگزاری رفراندوم کذا به عنوان مرزشکنی و شبیخون به قانون، نه تنها به سرکوب مسلمانان ساکن غرب که به سرکوب ملتهای منطقه نیز منجر خواهد شد.
«مرزشکنی» بر اساس «شایعه» پایه و اساس سیاست محفل بینالملل فاشیسم است. یکی از فواید «مرزشکنی» این است که دو قطب کاذب «نیک و بد»، یا به قول مسلمین «حق و باطل» به وجود میآورد، و بر اساس همین دو قطب مبهم «اولیه»، دستاندرکار ساخت و پرداخت قطبهای مبهم دیگری میشود تا از اینراه فضای اجتماعی را هر چه بیشتر در «ابهام» فروافکند. همچنانکه شاهدیم ششماه پس از قانونشکنیهای گروه میرحسین موسوی بر اساس «شایعة تقلب»، رشد قطبهای کاذب و سراپا مبهم شتاب گرفته. از آنجمله است « جنبشسبز»، «جمهوری ایرانی»، «جمهوری سبز»، «انتخابات آزاد»، «منطق علوی»، «سبز علوی» و ... مزخرفاتی از این دست که در عمل، هیچ تفاوتی با حکومت فعلی جمکران نخواهد داشت.
کسانی که در کمال حماقت میکوشند برای توجیه شعار گوساله پسند «جمهوری ایرانی»، صفت اسلامی را در تقابل با ایرانی قرار دهند در ابعاد مختلفی مرتکب حماقت میشوند. نخست اینکه از نظر تاریخی ، اسلام جزئی از تاریخ کشور ایران است و بخشی از تاریخ یک کشور را نمیتوان در تضاد با تاریخ کشور مذکور «تحلیل» کرد. اگر درست متوجه نمیشوید برایتان توضیح دهیم که در ایران، نه تنها ادیان و اقوام مختلف، که زبانها و گویشهای مختلف و باورهای متعدد نیز وجود دارد. این مجموعه را ملت ایران میخوانند. هیچیک از اجزاء این مجموعه در تضاد با یکدیگر قرار ندارد. حتی زمانیکه نیروهای سرکوب استعماری در کردستان، بلوچستان یا خوزستان دست به کشتار و تجاوز میزنند، و انسجام عاطفی در قلب این مجموعه را درهم میشکنند، تاریخ مشترک اقوام مختلف در قلب یک ملت تغییر نمیکند! چرا که «تاریخ» به عنوان یک مجموعه رخدادها در زمان و مکان مشخص «انتخابی» نیست.
به عبارت دیگر برخلاف قصص و روایات و احادیث و آیات قرآن که برای تأمین منافع استعماری پیوسته توسط سازمان تبلیغات اسلامی «آپدیت» میشود، تا «مفاهیم مدرن» را در درون خود جای دهد، و «همه چیز» در اسلام و قرآن وجود داشته باشد، کسی نمیتواند رخدادهای واقعی و گذشتة تاریخی را تغییر دهد. به عنوان نمونه توحش و خشونتپرستی «امام» دجالتان، «خمینی کبیر» و جنایات «رهبران» جبهة سبزشیادی، همچون اکبر بهرمانی، میرحسین موسوی، کروبی و ... در تاریخ ایران به ثبت رسیده و هیچ دست الهی نمیتواند آنرا بزداید. بله مرزشکنی را نمیتوان بر «تاریخ» و رخدادهای واقعی اعمال کرد! فقط در پروپاگاند مهوع فاشیسم است که میتوان مدعی «تاریخسازی» شد.
در حکومت اسلامی، در هر حال «انتخابات آزاد» وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت. حتی رفراندوم 12 فروردینماه 1358 نمایش مهوع شیادی و عوامفریبی دولت موقت بود. این رفراندوم اگر از منظر حقوقی جنبة «قانونی» داشت، نمیبایست مردم را در برابر یک گزینه با دو پاسخ، «آری» یا «نه» قرار دهد. دولت شیخ مهدی میبایست پیشنهاد خود یا بهتر بگوئیم پیشنهاد ارباباناش را در لندن و واشنگتن مطرح میکرد تا موافقان در پای صندوقهای رأی حضور یابند، و مشخص شود چند درصد ایرانیان از پیشنهاد محفل «برژینسکی ـ کارتر» استقبال میکنند. ولی دولت شیاد بازرگان چنین کاری نکرد و آن حقوقدان «برجسته» نیز که امروز در «دویچه وله» بر طبل قانون اساسی «خوب» و «بدون ولایت فقیه» میکوبند، همچون دیگر همکارانشان «کوری» پیشه کرده بودند! این کوری مصلحتی دلیل موجه داشت. آن شوت وپرتها که برای گفتن «نه به جمهوری اسلامی» خود را به حوزههای رأیگیری رسانده بودند، علیرغم ظاهر غیراسلامیشان، در تصاویر رسانههای جمعی غرب، به عنوان «موافقین» حکومت اسلامی و طرفداران خمینی معرفی شدند! حال آنکه حتی در جمع آخوندها، بسیاری از روحانیون حوزههای علمیه نیز با چنین حکومتی مخالف بوده و هستند. منتهی اینان نیز همچون دیگر مخالفان غیرروحانی و گمنام حکومت توحش چاهجمکران سرکوب میشوند. اینهم یک دلیل موجه دیگر برای رد شعار مزورانة جمهوری ایرانی!
دین اسلام در ایران وجود دارد، و بسیاری از مردم ایران از جمله برخی مسیحیان نیز به دلیل همزیستی با مسلمانان باورهای اسلامی پیدا کرده و جهت برآورده شدن خواستههایشان گوسفند نذر «امام رضا» میکنند، حتی مسیحیان ایرانی ساکن غرب! نکند با استقرار به اصطلاح جمهوری «ایرانی» قصد زدودن «باورهای» مردم را دارید؟ اگر چنین «هدف مقدسی» را دنبال میکنید همان حکومت جمکران را دودستی بچسبید که سیسال است از طریق کودتاهای پیدرپی باورهای «الهی ـ آمریکائی» اربابان را به عنوان «حق» در بوق گذاشته و ملت ایران را هم تبدیل به «باطل» کرده.
این وقاحت تا آنجا پیش رفته، که مقامات این حکومت مفلوک، قانونشکنی در عرصة بینالملی را «حق» خود میدانند و اعتراض به قانونشکنی را «خبط»، و معترض را خطاکار میخوانند. در همین راستا، پرزیدنت مهرورزی در مصاحبة اخیر تلویزیونی خود فرمودند «روسیه اشتباه کرد»، و پاسدار اللاریجانی، غلامبچة سفارت کذا در گرگان عملاً زبان به تهدید اعضای شورای امنیت و آلمان گشوده، و آخوند جنتی در وقوقیة امروز برای نبرد با آمریکا قیام فرمودهاند! البته وقوقیههای دیگر شهرستانها نیز بر همین محور پوچ شعار «ما از قطعنامه نمیترسیم، ما ایستادهایم، و ملت ما دمار از روزگارتان در خواهد آورد» استوار بود. عربدهجوئی و نفسکشطلبی مقامات چاه جمکران در برابر جامعة جهانی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی رفتار قاتلی را ماند که پس از دریافت حکم مجازات خود، زبان به تهدید قاضی میگشاید!
حکومت اسلامی دقیقاً در همین شرایط قرار گرفته. این حکومت «تعهدات» خود را نه تنها در مذاکرات ژنو که در مذاکرات وین نادیده گرفته، و زمانیکه از او میخواهند پاسخگوی تعهداتاش باشد به عربدهجوئی ولاتبازی میپردازد تا ایالات متحد فرصت کافی و دلیل موجه را برای «تمدید» تحریمهای اقتصادی بر علیه ما ملت داشته باشد. در راستای گسترش سرکوب ملت ایران است که پاسدار لاریجانی برای تأمین منافع ارباباناش در لندن، پا جای پای مصدق منفور گذاشته و در واقع ملت ایران و در ظاهر گروه «1 + 5» را به خروج از «ان. پی. تی» و یکجانبهگرائی تهدید میکند! همچنانکه گفتیم استعمار برای چپاول نیازمند مرزشکنی و قانونشکنی است، و اینکار را همیشه از طریق دستنشاندگاناش در کشورهای جهان سوم انجام میدهد تا بتواند در چارچوب قوانین بینالمللی اعمال خود را موجه جلوه دهد. در مورد نفت چه پیش آمد؟ محمد مصدق با شعار پوچ «منافع ملی» به صورت یکجانبه قرارداد نفت با شرکت بریتانیائی را لغو کرد. پاسدار لاریجانی هم میپندارد تکرار خیانت مصدق با شعار «حفظ منافع ملی» هنوز امکانپذیر است! ما هم حضور داماد آخوند مطهری میگوئیم، کور خواندهاید! آنروزها که مصدق معرکه گرفته بود، آغاز جنگ سرد بود، امروز دو دهه از پایان جنگ سرد میگذرد.
البته دچار توهم نشویم، فعلة استعمار از درک این مسائل ساده عاجزاند، چرا که اینان اگر از شرافت و حداقل شعور برخوردار میبودند، نمیتوانستند به افتخار کارگزاری استعمار نائل شوند. استعمار همیشه «بهترینها» را برگزیده، در غیراینصورت امر مقدس چپاول امکانپذیر نمیشد. باری، برای اجرای این امر الهی، امروز پاسدار علیکوچیکه در استان گلستان رودربایستی را کنار گذارده به پیروی از «بیبیسی» و رادیوفردا و مخالفنمایان ساکن فرنگ مستقیماً خواهان جدائی «روحانیت مستقل» از دولت شدهاند! ایشان میگویند، روحانیت باید مشکلات «مردم» را حل کند، دشمن میخواهد روحانیت را از ما جدا کند و صداوسیما باید در خدمت افکار مترقی روحانیت قرارگیرد؛ خلاصه مزخرفاتی از این دست که در مهرنیوز، مورخ 13 آذرماه سالجاری منتشر شده. جالبترین بخش سخنان علیکوچیکه آنجاست که از شکست آمریکا در عراق ابراز شادمانی میکند، بدون اینکه به یاد آورد مقامات جمکران از جمله اکبر بهرمانی بارها و بارها بر همکاری حکومت اسلامی با یانکیها چه در عراق و چه در افغانستان تأکید کردهاند. از این گذشته تصاویر سردار«شهید» شوشتری در کنار نظامیان آمریکا هنوز موجود است! چگونه است که از شکست همکاران جنایتکارتان در عراق ابراز شادمانی میکنید؟ شکست آمریکا، شکست شماست، از شکست خود خوشحالاید؟ کسی که چنین واکنش ابلهانهای نشان میدهد یا دیوانه و ابله است یا میپندارد دیگران نمیدانند در کدام جبهه قرار دارد!
ما که میدانیم قبیلة مطهری، لاریجانی، کلانتری، بقائی و ... جیرهخوار کدام سیاستاند، نکند شما که به دلیل ارتزاق همزمان از جیب ملت ایران و آخور استعمار، بین مزدوری برای استعمار و خدمت به منافع ملی در ذهن و ضمیر مقدستان مرزی وجود ندارد مخاطب را در جرگة خود میانگارید؟ اشتباه میکنید، پاسدار لاریجانی! ملت ایران جیرهخوار استعمار نیست و نخواهد بود. شما هم بیجهت سعی نکنید شکست دولت اسرائیل در جنگ 33 روزه و شکست آمریکا در عراق را به حساب پیروزی طویلة ناتو در جمکران بگذارید. شما و کل حکومت جمکران با دولت اسرائیل در یک سنگر «جهاد» میکنید، و با واژگوننمائی «واقعیات» را نمیتوانید تغییر دهید. واقعیت این است که انقلاب پرشکوه 22 بهمن یک کودتای «مردمی» بود که تحت نظارت ارتشناتو، نیروهای «نظامی ـ انتظامی» سلطنت پهلوی را در کنار «مردم» قرار داد و از آنجا که روحانیت سیاستزده و خودفروخته نیز همواره «در کنار مردم» قرار دارد، شهربانی و ارتش به خدمت همین روحانینمایان همت گماشتند تا به «فرمان امام» در ابعاد گستردهتری ملت ایران را سرکوب فرمایند!
اگر شما در جریان «مذاکرات» هویزر با سران خائن ساواک و ارتش نیستید، ما هستیم! پس برای ما حدیث و روایت و آیات و قصص از انقلابتان نگوئید. ردههای بالای «لژ» سرکار سه هفته پیش از خروج شاه ایران را ترک کردند، چرا که میدانستند کار تمام است! این چه انقلابی بود که پیش از ورود رهبرکبیرتان همه از پیروزی آن اطمینان داشتند؟ نکند فراماسونهای کذا هم قطبنمای بصیرت داشتند که بلافاصله جبهة حق را از باطل تشخیص دادند؟ از مطلب دورافتادیم بازگردیم به سخنرانی علیکوچیکه در استان گلستان در باب جهاد، فرهنگ و روحانی مستقل و مردم!
پاسدار لاریجانی کشف کرده، شکست گاوچرانها در عراق به دلیل عدم روحیة جهاد است. بله این پاسدار جنایتکار هنوز نمیداند که شکست ارتش بیگانه در برابر یک ملت جبر تاریخ است، نه حکایت اعتقاد و عدم اعتقاد به چرندیات. ولی خوب لاریجانی هم مانند همة کسانی که در جبهة مبهم «حق» جا خوش کردهاند، تاریخ را از منظر ابهام و حماقت «باطل» تفسیر میکند، در نتیجه همیشه برای همة پرسشهای کنونی، یک پاسخ آماده از صحرای عربستان در صدر اسلام از آستین به در میآورد:
«آمریکائیها در عراق موفق نبودند[...] علت این است که آنان روحیه جهاد ندارند[...] حزبالله روحیه مجاهدت داشت [وی با اشاره به اتهام تروریسم به مجاهدان] گفت [...] آنها میخواهند با این ترفند روحیه جهاد را از ملت ایران بگیرند[...] عامل سرافرازی ملت ایران نیز این روحیه جهادی است[...]»
بله اگر گورکنها برای تأمین منافع ارباب 8 سال «جهاد» نمیکردند، ما چقدر امروز سرافکنده میشدیم! خوشبختانه جنگ 8 ساله چنان ما را سرفراز و مفتخر کرد که حتی «جهاد» سوئیس با «مناره» هم نمیتواند مانع سرفرازی ما شود، کاملاً بر عکس! از اینکه پنیرفروشهای کوهپایههای آلپ به پیروی از «شهید مدرس» ثابت کردند که هیچ مرزی بین «سیاست» و «دیانت» وجود ندارد، و اینچنین فرصت طلائی را برای سرکوب در اختیار ما گذاردند، بینهایت سپاسگزاریم. از امروز هر کس خود را در جبهة «حق» میبیند باید همچون سگهار به کسانی که در جبهة باطل نشستهاند حمله کند.
«حق» کجاست؟ در کنار تل موهومی به نام «مردم»، و در جوار روضهخوانهائی که برای زدن جیب مردم «حق» را به آنها میفروشند. باطل کجاست؟ هر جا که «مردم» کذا و «روضهخوانها» نیستند. به عبارت دیگر در کنار نویسندة این وبلاگ! پس با اقتداء به آن سینماچی «مردمپرست» از هم اکنون نگارش نامة سرگشاده به همکاران «باطل» خود، به ویژه به نویسندگان و هنرمندان را آغاز کرده به آنان «امر» کنید، چگونه بیاندیشند، چگونه بنویسند، و چه بگویند که در جبهة «حق» و در کنار «مردم» باشند. فواید اینکار بسیار است. در دو حرکت تمام چارچوبهای اجتماعی را فرو میپاشاند.
روند کار چنین است. ابتدا، باید از جایگاه واقعی خود در زمان و مکان خارج شده، پرشی به صحرای عربستان در 14 سدة پیش فرموده در کنار پیامبر گرامی چمباتمه بزنید! به این ترتیب شما در جبهة حق نشستهاید؛ جبهة پیامبر همیشه «حق» است. در نتیجه هر کس در جبهة شما نیست به خودی خود «باطل» خواهد بود. در صدر اسلام چه میگفتند؟ «باطل باید برود تا حق به جای او بنشیند.» به ویژه اگر باطل کذا ملک و املاک و مال و منالی داشت رفتناش اصلاً واجب شرعی میشد، چرا که «حق» نیز دیانتاش عین سیاستاش بود و برای غصب اموال و جایگاه اجتماعی «باطل» خیز برداشته، و برای پرش دنیوی آمادگی کامل داشت. ولی برای اثبات اینکه رقیب یا مخالف «باطل» است فقط کافی است به همه بگوئید شما در جبهة حق لنگر انداختهاید. میبینیم که کار سادهای است. به طور مثال، گروه میرحسین موسوی هم با همین ترفند خود را در جبهة حق قرار داد، با قانونشکنی و شایعه پراکنی.
6 ماه پس از شایعة کذا، جنایت و سرکوب پیروان هالوی جبهة «حق» همچنان ادامه دارد، حال آنکه میرحسین موسوی بازداشت هم نشده، کسی هم از او شکایت نکرده! و فارین پالیسی همسرش را در کنار اعضای شبکههای القاعده و اعضای فعال اخوانالمسلمین به عنوان «روشنفکر» برای فروش در بازارچة حماقت و بلاهت عرضه فرموده. با این سیاست فارین پالیسی، بلافاصله یک جبهة دیگر حق و باطل گشوده شد. مخالفان زهرا رهنورد، همان مخالفان «حق» و طرفدار احمدینژاد معرفی میشوند، حتی نویسندة این وبلاگ! بله، این جبهة «حق و باطل» معجزات فراوان دارد. این جبهة مقدس و مبهم، قدرت برخورد منطقی را از انسان سلب میکند و همه چیز را در ابهام قرار میدهد به این ترتیب یک شاهراه برای بحثهای انحرافی میگشاید، و ما را با سرعت تمام به بیراهة فاشیسم «هدایت» میکند، آنجا که فراموش کنیم مطالبات واقعی ما اصولاً چه بوده! و همین فراموشی جادوئی کارساز فاشیسم است.
پس از برگزاری رفراندوم «نه! به مناره»، ساختن مناره بجای حقوق انسانی مسلمانان ساکن سوئیس نشست، و همة صاحبنظران خودفروختة ارتش ناتو وارد صحنة رسانهای شدند تا از «ساختن مناره» به عنوان «حق مسلم» مسلمانان ساکن اروپا دفاع به عمل آورند! حال آنکه در یک دمکراسی رفراندوم را به عنوان ابزار سرکوب اقلیت مورد استفاده قرار نمیدهند. چنین کاری ناقض دمکراسی است. ولی در رسانههای غرب هیچکس به این موضوع اشاره نمیکند.
لوموند، مورخ 4 دسامبر 2009 با مسئول وزارت امور خارجة سوئیس همان «میشلین کالمی ـ ری» معروف مصاحبهای ترتیب داده. پاسخهای گوساله پسند میشلین کالمی ثابت میکند که هدف از این معرکة روحوضی فقط گسترش جنجال است: توسل به دادگاه حقوقبشر اروپا، بسیج گروههای مخالف برای برگزاری یک رفراندوم دیگر. این پیشنهاد مزورانه از سوی «دانیل کوین بندیت» مطرح شده، برای کش دادن هر چه بیشتر جنجال. خبرنگار از میشلین کالمی میپرسد، فکر میکنید برپائی رفراندوم برای امور «احساسی» کار درستی است؟ حضرت وزیر هم در کمال بلاهت پاسخ میدهد، دمکراسی مشارکتی یعنی همین! اگر شما هم در فرانسه برای این موضوع رفراندوم بر پا کنید، نتیجة مشابهی میگیرید! مسلم است که نتیجه مشابه خواهد بود، عملکرد پوپولیسم همه جا یکسان است. ولی فقط امثال میشلین کالمی به دلیل حماقت و تزویر میتوانند پوپولیسم را «دمکراسی» بخوانند. بهتر است بدانیم کسی که جنجال منارهها را به راه انداخت، از طرفداران استقلال «تبت» نیز به شمار میرود! و میدانیم که اگر دولت چین از یک میلیارد چینی برای آزادی تبت به شیوة ایشان «نظرخواهی» کند، پاسخ از هم اکنون روشن خواهد بود. ولی دولت چین علیرغم خشونتی که بر ساکنین تبت اعمال کرده، هنوز به چنین مرتبهای از توحش نرسیده که یک اقلیت بیدفاع را در برابر یک اکثریت خشمگین قرار دهد. این اعمال فقط از محفل پوپولیسم ابراهیمی برمیآید که شاخة صلیبی آن به گزاف بر جایگاه مدافع حقوق بشر تکیه زده.
«جمهور» نمیتواند «ایرانی» باشد! «جمهور» یک مجموعه قوانین است، «ملیت» و «رنگ» و «نژاد» هم ندارد! از این گذشته هدف از استقرار جمهوری، به هیچ عنوان مقابله با اسلام نیست. در هر حال «ایرانی» نمیتواند در تقابل با «اسلامی» قرار گیرد. اسلامی جزئی از «کلیتی» است به نام ایرانی، و در یک مجموعة منسجم و خصوصاً هماهنگ و بهنجار به نام ملت ایران، هیچ تقابلی به صورت طبیعی بین «جزء» و «کل» نمیتواند وجود داشته باشد. کوشش مزورانه برای توجیه شعارهای محفل فاشیسم، همچون شعار «جمهوری ایرانی» فقط یک «مرزشکنی» آشکار است که در راستای ایجاد «ابهام» و دامن زدن بر توهمات صورت میپذیرد. ماجرای «فورت هود»، جنجال «ضدرفراندوم» سوئیس، همچون هیاهوی «هویت» در سوئد، انگلستان و به طور کلی هیاهوی دینی در کشورهای حوزة دلار همه و همه از یک پروپاگاند واحد سرچشمه میگیرد، پروپاگاند «متفکرین» پوچپرداز آبدارخانة سازمان سیا که هدفی جز تحریک افکارعمومی و بحرانسازی ندارد.
همچنانکه شاهدیم پروپاگاند مرزشکنی، یا بهتر بگوئیم تبلیغات فاشیسم در ایالات متحد با موفقیت چشمگیری روبرو شد و هیچکس ویراست رسمی ارائه شده از ماجرای «فورتهود» را به زیر سئوال نمیبرد، همچنانکه هیچیک از سازمانهای غیردولتی مسلمانان متعهد و مکتبی اروپا و حقوقدانان «برجسته» و متخصص دفاع از حقوق مسلمین، برگزاری «ضدرفراندوم» سوئیس را در تضاد بنیادین با قوانین دمکراتیک کشور مذکور نمیبیند! این «کوری» مصلحتی دلیل دارد. دلیل آنکه برگزاری رفراندوم کذا به عنوان مرزشکنی و شبیخون به قانون، نه تنها به سرکوب مسلمانان ساکن غرب که به سرکوب ملتهای منطقه نیز منجر خواهد شد.
«مرزشکنی» بر اساس «شایعه» پایه و اساس سیاست محفل بینالملل فاشیسم است. یکی از فواید «مرزشکنی» این است که دو قطب کاذب «نیک و بد»، یا به قول مسلمین «حق و باطل» به وجود میآورد، و بر اساس همین دو قطب مبهم «اولیه»، دستاندرکار ساخت و پرداخت قطبهای مبهم دیگری میشود تا از اینراه فضای اجتماعی را هر چه بیشتر در «ابهام» فروافکند. همچنانکه شاهدیم ششماه پس از قانونشکنیهای گروه میرحسین موسوی بر اساس «شایعة تقلب»، رشد قطبهای کاذب و سراپا مبهم شتاب گرفته. از آنجمله است « جنبشسبز»، «جمهوری ایرانی»، «جمهوری سبز»، «انتخابات آزاد»، «منطق علوی»، «سبز علوی» و ... مزخرفاتی از این دست که در عمل، هیچ تفاوتی با حکومت فعلی جمکران نخواهد داشت.
کسانی که در کمال حماقت میکوشند برای توجیه شعار گوساله پسند «جمهوری ایرانی»، صفت اسلامی را در تقابل با ایرانی قرار دهند در ابعاد مختلفی مرتکب حماقت میشوند. نخست اینکه از نظر تاریخی ، اسلام جزئی از تاریخ کشور ایران است و بخشی از تاریخ یک کشور را نمیتوان در تضاد با تاریخ کشور مذکور «تحلیل» کرد. اگر درست متوجه نمیشوید برایتان توضیح دهیم که در ایران، نه تنها ادیان و اقوام مختلف، که زبانها و گویشهای مختلف و باورهای متعدد نیز وجود دارد. این مجموعه را ملت ایران میخوانند. هیچیک از اجزاء این مجموعه در تضاد با یکدیگر قرار ندارد. حتی زمانیکه نیروهای سرکوب استعماری در کردستان، بلوچستان یا خوزستان دست به کشتار و تجاوز میزنند، و انسجام عاطفی در قلب این مجموعه را درهم میشکنند، تاریخ مشترک اقوام مختلف در قلب یک ملت تغییر نمیکند! چرا که «تاریخ» به عنوان یک مجموعه رخدادها در زمان و مکان مشخص «انتخابی» نیست.
به عبارت دیگر برخلاف قصص و روایات و احادیث و آیات قرآن که برای تأمین منافع استعماری پیوسته توسط سازمان تبلیغات اسلامی «آپدیت» میشود، تا «مفاهیم مدرن» را در درون خود جای دهد، و «همه چیز» در اسلام و قرآن وجود داشته باشد، کسی نمیتواند رخدادهای واقعی و گذشتة تاریخی را تغییر دهد. به عنوان نمونه توحش و خشونتپرستی «امام» دجالتان، «خمینی کبیر» و جنایات «رهبران» جبهة سبزشیادی، همچون اکبر بهرمانی، میرحسین موسوی، کروبی و ... در تاریخ ایران به ثبت رسیده و هیچ دست الهی نمیتواند آنرا بزداید. بله مرزشکنی را نمیتوان بر «تاریخ» و رخدادهای واقعی اعمال کرد! فقط در پروپاگاند مهوع فاشیسم است که میتوان مدعی «تاریخسازی» شد.
در حکومت اسلامی، در هر حال «انتخابات آزاد» وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت. حتی رفراندوم 12 فروردینماه 1358 نمایش مهوع شیادی و عوامفریبی دولت موقت بود. این رفراندوم اگر از منظر حقوقی جنبة «قانونی» داشت، نمیبایست مردم را در برابر یک گزینه با دو پاسخ، «آری» یا «نه» قرار دهد. دولت شیخ مهدی میبایست پیشنهاد خود یا بهتر بگوئیم پیشنهاد ارباباناش را در لندن و واشنگتن مطرح میکرد تا موافقان در پای صندوقهای رأی حضور یابند، و مشخص شود چند درصد ایرانیان از پیشنهاد محفل «برژینسکی ـ کارتر» استقبال میکنند. ولی دولت شیاد بازرگان چنین کاری نکرد و آن حقوقدان «برجسته» نیز که امروز در «دویچه وله» بر طبل قانون اساسی «خوب» و «بدون ولایت فقیه» میکوبند، همچون دیگر همکارانشان «کوری» پیشه کرده بودند! این کوری مصلحتی دلیل موجه داشت. آن شوت وپرتها که برای گفتن «نه به جمهوری اسلامی» خود را به حوزههای رأیگیری رسانده بودند، علیرغم ظاهر غیراسلامیشان، در تصاویر رسانههای جمعی غرب، به عنوان «موافقین» حکومت اسلامی و طرفداران خمینی معرفی شدند! حال آنکه حتی در جمع آخوندها، بسیاری از روحانیون حوزههای علمیه نیز با چنین حکومتی مخالف بوده و هستند. منتهی اینان نیز همچون دیگر مخالفان غیرروحانی و گمنام حکومت توحش چاهجمکران سرکوب میشوند. اینهم یک دلیل موجه دیگر برای رد شعار مزورانة جمهوری ایرانی!
دین اسلام در ایران وجود دارد، و بسیاری از مردم ایران از جمله برخی مسیحیان نیز به دلیل همزیستی با مسلمانان باورهای اسلامی پیدا کرده و جهت برآورده شدن خواستههایشان گوسفند نذر «امام رضا» میکنند، حتی مسیحیان ایرانی ساکن غرب! نکند با استقرار به اصطلاح جمهوری «ایرانی» قصد زدودن «باورهای» مردم را دارید؟ اگر چنین «هدف مقدسی» را دنبال میکنید همان حکومت جمکران را دودستی بچسبید که سیسال است از طریق کودتاهای پیدرپی باورهای «الهی ـ آمریکائی» اربابان را به عنوان «حق» در بوق گذاشته و ملت ایران را هم تبدیل به «باطل» کرده.
این وقاحت تا آنجا پیش رفته، که مقامات این حکومت مفلوک، قانونشکنی در عرصة بینالملی را «حق» خود میدانند و اعتراض به قانونشکنی را «خبط»، و معترض را خطاکار میخوانند. در همین راستا، پرزیدنت مهرورزی در مصاحبة اخیر تلویزیونی خود فرمودند «روسیه اشتباه کرد»، و پاسدار اللاریجانی، غلامبچة سفارت کذا در گرگان عملاً زبان به تهدید اعضای شورای امنیت و آلمان گشوده، و آخوند جنتی در وقوقیة امروز برای نبرد با آمریکا قیام فرمودهاند! البته وقوقیههای دیگر شهرستانها نیز بر همین محور پوچ شعار «ما از قطعنامه نمیترسیم، ما ایستادهایم، و ملت ما دمار از روزگارتان در خواهد آورد» استوار بود. عربدهجوئی و نفسکشطلبی مقامات چاه جمکران در برابر جامعة جهانی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی رفتار قاتلی را ماند که پس از دریافت حکم مجازات خود، زبان به تهدید قاضی میگشاید!
حکومت اسلامی دقیقاً در همین شرایط قرار گرفته. این حکومت «تعهدات» خود را نه تنها در مذاکرات ژنو که در مذاکرات وین نادیده گرفته، و زمانیکه از او میخواهند پاسخگوی تعهداتاش باشد به عربدهجوئی ولاتبازی میپردازد تا ایالات متحد فرصت کافی و دلیل موجه را برای «تمدید» تحریمهای اقتصادی بر علیه ما ملت داشته باشد. در راستای گسترش سرکوب ملت ایران است که پاسدار لاریجانی برای تأمین منافع ارباباناش در لندن، پا جای پای مصدق منفور گذاشته و در واقع ملت ایران و در ظاهر گروه «1 + 5» را به خروج از «ان. پی. تی» و یکجانبهگرائی تهدید میکند! همچنانکه گفتیم استعمار برای چپاول نیازمند مرزشکنی و قانونشکنی است، و اینکار را همیشه از طریق دستنشاندگاناش در کشورهای جهان سوم انجام میدهد تا بتواند در چارچوب قوانین بینالمللی اعمال خود را موجه جلوه دهد. در مورد نفت چه پیش آمد؟ محمد مصدق با شعار پوچ «منافع ملی» به صورت یکجانبه قرارداد نفت با شرکت بریتانیائی را لغو کرد. پاسدار لاریجانی هم میپندارد تکرار خیانت مصدق با شعار «حفظ منافع ملی» هنوز امکانپذیر است! ما هم حضور داماد آخوند مطهری میگوئیم، کور خواندهاید! آنروزها که مصدق معرکه گرفته بود، آغاز جنگ سرد بود، امروز دو دهه از پایان جنگ سرد میگذرد.
البته دچار توهم نشویم، فعلة استعمار از درک این مسائل ساده عاجزاند، چرا که اینان اگر از شرافت و حداقل شعور برخوردار میبودند، نمیتوانستند به افتخار کارگزاری استعمار نائل شوند. استعمار همیشه «بهترینها» را برگزیده، در غیراینصورت امر مقدس چپاول امکانپذیر نمیشد. باری، برای اجرای این امر الهی، امروز پاسدار علیکوچیکه در استان گلستان رودربایستی را کنار گذارده به پیروی از «بیبیسی» و رادیوفردا و مخالفنمایان ساکن فرنگ مستقیماً خواهان جدائی «روحانیت مستقل» از دولت شدهاند! ایشان میگویند، روحانیت باید مشکلات «مردم» را حل کند، دشمن میخواهد روحانیت را از ما جدا کند و صداوسیما باید در خدمت افکار مترقی روحانیت قرارگیرد؛ خلاصه مزخرفاتی از این دست که در مهرنیوز، مورخ 13 آذرماه سالجاری منتشر شده. جالبترین بخش سخنان علیکوچیکه آنجاست که از شکست آمریکا در عراق ابراز شادمانی میکند، بدون اینکه به یاد آورد مقامات جمکران از جمله اکبر بهرمانی بارها و بارها بر همکاری حکومت اسلامی با یانکیها چه در عراق و چه در افغانستان تأکید کردهاند. از این گذشته تصاویر سردار«شهید» شوشتری در کنار نظامیان آمریکا هنوز موجود است! چگونه است که از شکست همکاران جنایتکارتان در عراق ابراز شادمانی میکنید؟ شکست آمریکا، شکست شماست، از شکست خود خوشحالاید؟ کسی که چنین واکنش ابلهانهای نشان میدهد یا دیوانه و ابله است یا میپندارد دیگران نمیدانند در کدام جبهه قرار دارد!
ما که میدانیم قبیلة مطهری، لاریجانی، کلانتری، بقائی و ... جیرهخوار کدام سیاستاند، نکند شما که به دلیل ارتزاق همزمان از جیب ملت ایران و آخور استعمار، بین مزدوری برای استعمار و خدمت به منافع ملی در ذهن و ضمیر مقدستان مرزی وجود ندارد مخاطب را در جرگة خود میانگارید؟ اشتباه میکنید، پاسدار لاریجانی! ملت ایران جیرهخوار استعمار نیست و نخواهد بود. شما هم بیجهت سعی نکنید شکست دولت اسرائیل در جنگ 33 روزه و شکست آمریکا در عراق را به حساب پیروزی طویلة ناتو در جمکران بگذارید. شما و کل حکومت جمکران با دولت اسرائیل در یک سنگر «جهاد» میکنید، و با واژگوننمائی «واقعیات» را نمیتوانید تغییر دهید. واقعیت این است که انقلاب پرشکوه 22 بهمن یک کودتای «مردمی» بود که تحت نظارت ارتشناتو، نیروهای «نظامی ـ انتظامی» سلطنت پهلوی را در کنار «مردم» قرار داد و از آنجا که روحانیت سیاستزده و خودفروخته نیز همواره «در کنار مردم» قرار دارد، شهربانی و ارتش به خدمت همین روحانینمایان همت گماشتند تا به «فرمان امام» در ابعاد گستردهتری ملت ایران را سرکوب فرمایند!
اگر شما در جریان «مذاکرات» هویزر با سران خائن ساواک و ارتش نیستید، ما هستیم! پس برای ما حدیث و روایت و آیات و قصص از انقلابتان نگوئید. ردههای بالای «لژ» سرکار سه هفته پیش از خروج شاه ایران را ترک کردند، چرا که میدانستند کار تمام است! این چه انقلابی بود که پیش از ورود رهبرکبیرتان همه از پیروزی آن اطمینان داشتند؟ نکند فراماسونهای کذا هم قطبنمای بصیرت داشتند که بلافاصله جبهة حق را از باطل تشخیص دادند؟ از مطلب دورافتادیم بازگردیم به سخنرانی علیکوچیکه در استان گلستان در باب جهاد، فرهنگ و روحانی مستقل و مردم!
پاسدار لاریجانی کشف کرده، شکست گاوچرانها در عراق به دلیل عدم روحیة جهاد است. بله این پاسدار جنایتکار هنوز نمیداند که شکست ارتش بیگانه در برابر یک ملت جبر تاریخ است، نه حکایت اعتقاد و عدم اعتقاد به چرندیات. ولی خوب لاریجانی هم مانند همة کسانی که در جبهة مبهم «حق» جا خوش کردهاند، تاریخ را از منظر ابهام و حماقت «باطل» تفسیر میکند، در نتیجه همیشه برای همة پرسشهای کنونی، یک پاسخ آماده از صحرای عربستان در صدر اسلام از آستین به در میآورد:
«آمریکائیها در عراق موفق نبودند[...] علت این است که آنان روحیه جهاد ندارند[...] حزبالله روحیه مجاهدت داشت [وی با اشاره به اتهام تروریسم به مجاهدان] گفت [...] آنها میخواهند با این ترفند روحیه جهاد را از ملت ایران بگیرند[...] عامل سرافرازی ملت ایران نیز این روحیه جهادی است[...]»
بله اگر گورکنها برای تأمین منافع ارباب 8 سال «جهاد» نمیکردند، ما چقدر امروز سرافکنده میشدیم! خوشبختانه جنگ 8 ساله چنان ما را سرفراز و مفتخر کرد که حتی «جهاد» سوئیس با «مناره» هم نمیتواند مانع سرفرازی ما شود، کاملاً بر عکس! از اینکه پنیرفروشهای کوهپایههای آلپ به پیروی از «شهید مدرس» ثابت کردند که هیچ مرزی بین «سیاست» و «دیانت» وجود ندارد، و اینچنین فرصت طلائی را برای سرکوب در اختیار ما گذاردند، بینهایت سپاسگزاریم. از امروز هر کس خود را در جبهة «حق» میبیند باید همچون سگهار به کسانی که در جبهة باطل نشستهاند حمله کند.
«حق» کجاست؟ در کنار تل موهومی به نام «مردم»، و در جوار روضهخوانهائی که برای زدن جیب مردم «حق» را به آنها میفروشند. باطل کجاست؟ هر جا که «مردم» کذا و «روضهخوانها» نیستند. به عبارت دیگر در کنار نویسندة این وبلاگ! پس با اقتداء به آن سینماچی «مردمپرست» از هم اکنون نگارش نامة سرگشاده به همکاران «باطل» خود، به ویژه به نویسندگان و هنرمندان را آغاز کرده به آنان «امر» کنید، چگونه بیاندیشند، چگونه بنویسند، و چه بگویند که در جبهة «حق» و در کنار «مردم» باشند. فواید اینکار بسیار است. در دو حرکت تمام چارچوبهای اجتماعی را فرو میپاشاند.
روند کار چنین است. ابتدا، باید از جایگاه واقعی خود در زمان و مکان خارج شده، پرشی به صحرای عربستان در 14 سدة پیش فرموده در کنار پیامبر گرامی چمباتمه بزنید! به این ترتیب شما در جبهة حق نشستهاید؛ جبهة پیامبر همیشه «حق» است. در نتیجه هر کس در جبهة شما نیست به خودی خود «باطل» خواهد بود. در صدر اسلام چه میگفتند؟ «باطل باید برود تا حق به جای او بنشیند.» به ویژه اگر باطل کذا ملک و املاک و مال و منالی داشت رفتناش اصلاً واجب شرعی میشد، چرا که «حق» نیز دیانتاش عین سیاستاش بود و برای غصب اموال و جایگاه اجتماعی «باطل» خیز برداشته، و برای پرش دنیوی آمادگی کامل داشت. ولی برای اثبات اینکه رقیب یا مخالف «باطل» است فقط کافی است به همه بگوئید شما در جبهة حق لنگر انداختهاید. میبینیم که کار سادهای است. به طور مثال، گروه میرحسین موسوی هم با همین ترفند خود را در جبهة حق قرار داد، با قانونشکنی و شایعه پراکنی.
6 ماه پس از شایعة کذا، جنایت و سرکوب پیروان هالوی جبهة «حق» همچنان ادامه دارد، حال آنکه میرحسین موسوی بازداشت هم نشده، کسی هم از او شکایت نکرده! و فارین پالیسی همسرش را در کنار اعضای شبکههای القاعده و اعضای فعال اخوانالمسلمین به عنوان «روشنفکر» برای فروش در بازارچة حماقت و بلاهت عرضه فرموده. با این سیاست فارین پالیسی، بلافاصله یک جبهة دیگر حق و باطل گشوده شد. مخالفان زهرا رهنورد، همان مخالفان «حق» و طرفدار احمدینژاد معرفی میشوند، حتی نویسندة این وبلاگ! بله، این جبهة «حق و باطل» معجزات فراوان دارد. این جبهة مقدس و مبهم، قدرت برخورد منطقی را از انسان سلب میکند و همه چیز را در ابهام قرار میدهد به این ترتیب یک شاهراه برای بحثهای انحرافی میگشاید، و ما را با سرعت تمام به بیراهة فاشیسم «هدایت» میکند، آنجا که فراموش کنیم مطالبات واقعی ما اصولاً چه بوده! و همین فراموشی جادوئی کارساز فاشیسم است.
پس از برگزاری رفراندوم «نه! به مناره»، ساختن مناره بجای حقوق انسانی مسلمانان ساکن سوئیس نشست، و همة صاحبنظران خودفروختة ارتش ناتو وارد صحنة رسانهای شدند تا از «ساختن مناره» به عنوان «حق مسلم» مسلمانان ساکن اروپا دفاع به عمل آورند! حال آنکه در یک دمکراسی رفراندوم را به عنوان ابزار سرکوب اقلیت مورد استفاده قرار نمیدهند. چنین کاری ناقض دمکراسی است. ولی در رسانههای غرب هیچکس به این موضوع اشاره نمیکند.
لوموند، مورخ 4 دسامبر 2009 با مسئول وزارت امور خارجة سوئیس همان «میشلین کالمی ـ ری» معروف مصاحبهای ترتیب داده. پاسخهای گوساله پسند میشلین کالمی ثابت میکند که هدف از این معرکة روحوضی فقط گسترش جنجال است: توسل به دادگاه حقوقبشر اروپا، بسیج گروههای مخالف برای برگزاری یک رفراندوم دیگر. این پیشنهاد مزورانه از سوی «دانیل کوین بندیت» مطرح شده، برای کش دادن هر چه بیشتر جنجال. خبرنگار از میشلین کالمی میپرسد، فکر میکنید برپائی رفراندوم برای امور «احساسی» کار درستی است؟ حضرت وزیر هم در کمال بلاهت پاسخ میدهد، دمکراسی مشارکتی یعنی همین! اگر شما هم در فرانسه برای این موضوع رفراندوم بر پا کنید، نتیجة مشابهی میگیرید! مسلم است که نتیجه مشابه خواهد بود، عملکرد پوپولیسم همه جا یکسان است. ولی فقط امثال میشلین کالمی به دلیل حماقت و تزویر میتوانند پوپولیسم را «دمکراسی» بخوانند. بهتر است بدانیم کسی که جنجال منارهها را به راه انداخت، از طرفداران استقلال «تبت» نیز به شمار میرود! و میدانیم که اگر دولت چین از یک میلیارد چینی برای آزادی تبت به شیوة ایشان «نظرخواهی» کند، پاسخ از هم اکنون روشن خواهد بود. ولی دولت چین علیرغم خشونتی که بر ساکنین تبت اعمال کرده، هنوز به چنین مرتبهای از توحش نرسیده که یک اقلیت بیدفاع را در برابر یک اکثریت خشمگین قرار دهد. این اعمال فقط از محفل پوپولیسم ابراهیمی برمیآید که شاخة صلیبی آن به گزاف بر جایگاه مدافع حقوق بشر تکیه زده.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت