خورشید و خیام!
...
«خیام [...] در حکمت و نجوم و شعر و شاعری [سرآمد و بر] همة علوم و فنون متداول زمان خود مسلط بوده است. خیام را امام حجهالحق، دستور، تالی ابنسینا، سیدالحکماالمشرق و المغرب نامیدهاند. حتی دشمنان خیام نیز در مراتب فضل و دانش او تردید نداشتهاند و او را علامة دوران، امام خراسان و بر دانش یونانیان مسلط میدانستهاند[...]»
منبع: رباعیات خیام، به کوشش خسرو زعیم و خط استاد کیخسرو خروش، انتشارات «انجمن خوشنویسان ایران»، 2535 شاهنشاهی.
عرفان را در ترادف با دین اسلام قرار دادند؛ رنسانس را در حماسه برایمان جاسازی کردند؛ سرودههای فروغ فرخزاد را به کتب مقدس پیوند زدند؛ اکنون نوبت به تخریب خیام از طریق تبدیل رباعیات او به ایدئولوژی فرا رسیده. شاید ملت ایران میباید اینبار «آزادی» را در رباعیات خیام بجوید؟ به هر تقدیر امشب تلویزیون «بیبیسی» یک شاهکار دیگر از تاواریش صادق صبا برایمان پخش میکند. ایشان پیشتر در جمال بیمثال نعلینهای قم از جمله حسینعلی منتظری «لیبرال ـ دمکراسی» رویت فرموده بودند. پس محتوی شاهکار سینمائیشان هر چه باشد، اهمیتی نخواهد داشت، مهم این است که شناخت اکثر ایرانیان از عمر خیام به سرودههایاش محدود میشود و همین امر، همزمان برای لجنپراکنی به خیام و به بیراهه کشاندن افکار عمومی کفایت خواهد کرد! روشنتر بگوئیم مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد، مرزشکنی و تهاجم به حریم خصوصی دیگران فقط از طریق «تبدیل باورها» و ذهنیت افراد «به ایدئولوژی» امکانپذیر خواهد شد.
این کوزه که آبخوارة مزدوری است
از دیدة شاهست و دل دستوری است
هر کاسة می که بر کف مخموری است
از عارض مستی و لب مستوری است
در سال 2535، انجمن خوشنویسان ایران به خط استاد کیخسرو خروش «رباعیات خیام» را با مقدمهای از خسرو زعیمی، مدیرعامل وقت این انجمن منتشر کرد. آقای زعیمی مینویسد، برخی محققان «مشرب خیام» را ملاک گزینش رباعیات قرار داده، برخی دیگر هر آنچه «دعوت به میخوارگی» بوده حذف کردهاند. وی میافزاید اخیراً معلوم شد یکی از نسخههای ظاهراً قدیمی «رباعیات» که سالهای متمادی مورد استناد محققین قرار گرفته، مجعول بوده، و در هر حال هدف ما از انتشار این کتاب نشان دادن پیشرفت هنر خوشنویسی و تجدید حیات آن در دوران کنونی است. به استنباط ما، استاد نصر به خود اجازه دادهاند رباعیات غیراسلامی خیام را «تصحیح» فرمایند! چرا که تخصص ایشان اسلامی کردن «فرهنگ ایران» بر اساس باورهای مقدسی است که از سوی سازمان سیا در نیویورکتایمز و دیگر بوقهایالهی دمیده میشود. درست همانطور که خداوند از طریق گابریل روحشان را در مریم دمیدند!
خورشید به گل نهفت، مینتوانم
و اسرار زمانه گفت، مینتوانم
از بحر تفکرم برآورد خرد
دری که ز بیم سفت، مینتوانم
سرایندة این رباعی چه میگوید؟ تلاش خواهیم داشت که با تکیه بر واژهها و گسترة مفاهیمشان این رباعی را بررسی کنیم. سراینده میگوید، با «پدیدة کدر» و «مبهم» همچون «گلولای» نمیتوان «صراحت» و شفافیت خورشید را پنهان داشت، و نمیتوان «رموز پنهان» و ندانستهها، یا همان پدیدة مبهم را با پنهان داشتن «صراحت» تبیین کرد. چرا که با توسل به «ابهام» نمیتوان «ابهام» را شناخت. کسی که با خروج از اعماق بحر تفکر یا همان «ذهنیت» خود به «خرد» دست یافته، از شناخت و «شکافتن» پدیدة خردگریزی همچون «بیم» ناتوان خواهد ماند. در این رباعی «گل»، «اسرار زمانه»، و «بیم» در ردة «مبهمات» و پدیدههای تار و کدر قرار گرفته، که در مجموع به «در» یا همان مروارید ناسفتنی بیم «تشبیه» میشود. «مروارید» چگونه در دل صدف به وجود میآید؟ یک جسم خارجی از طریق آب دریا به درون صدف نفوذ میکند و به مرور زمان اطراف آن را «جرم» فرا میگیرد. با نگریستن به مروارید، اندیشیدن در مورد آن، و فرو رفتن به «بحر تفکر» هرگز نمیتوان مروارید را «سفت» و به درون آن نفوذ کرد. همچنانکه با توسل به خرد امکان نفوذ به درون بیم و هراس و ناشناخته وجود ندارد. در برابر پدیدة مبهم از نظر «علمی» میتوان به «ناتوانی از شناخت» اشاره داشت. خیام، سرایندة این رباعی نیز همین «ناتوانی» را میسراید. او همچنین از فروافکندن پردة ابهام بر پدیدة صریح «خورشید» ابراز ناتوانی میکند. خلاصة کلام، خردمند از دو کار ناتوان است: تاریک نمایاندن سرچشمة روشنائی یا همان خورشید، و به دست دادن «شناخت» از پدیدههای مبهم.
برای ارائة یک نمونة ملموس به «جبر خطی» متوسل شویم، که مقام علمی خیام در اروپا از این طریق شناخته شد. پس از ترجمة کتاب جبر و مقابلة خیام به زبان فرانسه، معلوم شد حکیم نیشابور فن جبر و مقابله را به اوج رسانده و معادلات جبری را ارتقاء بخشیده. پس نگاهی خواهیم داشت به عبارت «گنگ» جبری: «ایکس بهتوان دو، برابر است با یک عدد منفی.» میدانیم که طبق قوانین جبر خطی، حاصل ضرب «منفی در منفی» همواره «مثبت» میشود، در نتیجه غیرممکن است مجذور یک متغیر منفی باشد. زمانی که در معادلات جبر به چنین جوابی میرسیم، فقط میتوانیم بگوئیم، معادله مبهم است، گنگ است یا «اصم»، و خلاصه جواب ندارد! به عبارت دیگر از نظر علمی هرگز نمیتوان برای پدیدة مبهم، «پاسخ علمی» و «توضیح مستدل» یافت.
از نظر علمی فقط میتوان به وجود «ابهام» اشاره کرد، نمیتوان آنرا «توجیه» نمود، نمیتوان آنرا شناخت و توضیح داد، و خلاصه کسی نمیتواند به درون پدیدة مبهم راه یابد. همچنانکه هیچ توضیح علمی برای موجودیت «عالم غیب» وجود ندارد. ولی در «باور انسان» مسائل روند دیگری پیدا میکند. باور و توهمات انسان همان آمیزة «کدر» و فاقد صراحت و شفافیتی است که اعتقادات مذهبی، احساسات، تعصبات و همة پدیدههای منطقگریز را در بطن خود جای داده. برای گسترش جهل و تعصب و ابهامپرستی کافی است با تکیه بر باورهای یک گروه، باورهای گروه دیگر را «هدف» قرار دهیم. درست همانطور که سگ با تکیه بر «غریزة خود» به دیگران حمله میکند. رفراندومی که در سوئیس بر پا شد بر همین شیوة غریزی تکیه داشت: بسیج اکثریت مسیحی بر ضد اقلیت مسلمان. این رفراندوم روی دیگر سکة سیاست فاشیسم است که در ایران میگوید، «سیاست ما عین دیانت ماست»، و در سوئیس، با برگزاری رفراندوم «نه! به مناره» نشان میدهد که «دیانتاش عین سیاستاش» خواهد بود.
قرآن که مهین کلام خوانند آنرا
گهگاه نه بر دوام خوانند آنرا
برگرد پیاله آیتی هست مقیم
کاندر همه جا مدام خوانند آنرا
پیش از ادامة مطلب یادآور شویم یک رفراندوم دمکراتیک هرگز با هدف «نفی» یک سیاست و یا سرکوب باورهای مردم برگزار نمیشود. در یک دمکراسی از مردم میخواهند برای «تأئید» یک گزینة «منطقی» در رفراندوم شرکت کنند. در این راستا میتوان «چند گزینه» را به رفراندوم گذارد ولی در هر حال همة گزینههای پیشنهادی در یک رفراندوم دمکراتیک «منطقی» و «مثبت» است. رفراندوم سوئیس فاقد این ویژگی بود چرا که با هدف «نفی» نماد مرتبط با اعتقادات مذهبی یک گروه و ابراز انزجار از آن به راه افتاد. روشنتر بگوئیم این رفراندوم یک فراخوان برای ابراز نفرت از مسلمانان بود و اگر متفکران صاحبنام غرب از تضاد این شبهرفراندوم انسانستیز با اصول دمکراسی هیچ نمیگویند، و مزورانه به «ابراز تأسف» از رفتار سوئیسیها میپردازند دلیل دارد. همة سگهای سیرک عموسام پیرامون تحریک افکار عمومی در غرب بر علیه مسلمانان به اجماع رسیده، به معلق زدن برای ارباب مشغولاند. پس جای تعجب نیست که بعد از این مراسم انسانستیز، یک «فیلمساز» مسلمان و متعهد ترکیه، از طریق «نامه نگاری»، نخستین معلق را در همان کشور سوئیس بزند و ثابت کند که «هنراش عین دیانتاش است» چرا که دیانتاش هم عین سیاستاش شده. و به همین دلیل است که پاسخ عملیات احمقپسند را با حماقت بیشتری میدهد. باشد که از این راه جهل و تعصب پای به عالم هنر گذاشته، «هنر جهل ورزیدن» رونق یابد.
حال به اهداف واقعی و مهوع آن سینماچی از ارسال نامة سرگشاده برای کیارستمی بهتر پی میبریم و از دلائل واقعی انتشار این نامههای موهن آگاه میشویم. بعضی محافل شناخته شده با هدف «مرزشکنی» همه جانبه جهت تخریب انسان و سرکوب «آزادی بیان» در تمامی زمینهها و در غرب و شرق بسیج شدهاند. البته این تحرکات پس از ملاقات پاپ با اسقف کلیسای کانتربری شدت گرفت و با برگزاری «شبه رفراندوم» در سوئیس به اوج رسید. مسلماً ملاقات امروز دیمیتری مدودف با پاپ جهت ارتقاء روابط روسیه با واتیکان در حد سفارت بر این روند سرکوب شتاب بیشتری خواهد بخشید. البته از همان زمان که «برق» در آسمان تاجیکستان «اللهاکبر» ترسیم کرد مشخص بود که مسیر حرکت کشورهای مسلماننشین از آسمان تعیین میشود. این اواخر در داغستان هم خداوند متعال روی پوست بدن یک کودک «آیات الهی» مینوشتند و در سایت نووستی هم خبر این معجزات منتشر شده بود. باری به گزارش نووستی، مورخ 12 آذرماه سالجاری، امروز دیمیتری مدودف با «جرمنشپرد» در واتیکان ملاقات کرد و البته از محتوی این ملاقات هیچ خبری در دست نیست. پس بهتر است جهت مشاهدة «پاسخ مطلوب» جهان اسلام به پروپاگاند رفراندوم «نه! به مناره» سری به حنازرچوبه، مورخ 12 آذرماه سالجاری بزنیم.
حنازرچوبه در خبری تحت عنوان، «اعتراضات به ممنوعیت ساخت مناره در سوئیس به دنیای هنر نیز کشیده شد» مینویسد، «فاتح آکین»، کارگردان ترکتبار آلمانی در اعتراض به «نتایج» همهپرسی از شرکت در مراسم افتتاحیة فیلم خود در شهر زوریخ خودداری کرد. میبینیم که فیلمساز مذکور هیچ اعتراضی به برگزاری این «ضدرفراندوم» ندارد! از نتیجة آن، یعنی از ابراز جهل و تعصب اکثریت بر ضد نماد مذهبی مسلمانان خشمگین شده؛ خلاصه حضرت هنرمند سرنا را از سر گشادش مینوازند! «نتیجة» یک «ضدرفراندوم» که با تکیه بر بیم و هراس اکثریت مسیحی و با هدف «نفی» و ابراز نفرت از اقلیت مسلمان برگزار میشود چیست؟ ابراز نفرت! فیلمسازی که از تجلی باورهای مقدس اکثریت در یک کشور مسیحینشین آزرده خاطر میشود و قهر میکند، چه پیامی برای عرصة هنر خواهد داشت؟ موضعگیری بر پایة جهل و تعصب!
باری «فاتح آکین» یک نامه هم برای توجیه این عمل احمقانة خود نوشته که «آپا»، خبرگزاری اطریش با کمال میل آنرا منتشر کرده، چرا که انتشار حماقت به گسترش حماقت بیشتر منجر میشود، و محافل انسانستیزان جهان که بر بستر جهل و تعصب رشد میکنند، از هر حرکتی در جهت گسترش تعصبات استقبال خواهند کرد. در نتیجه، این «خبر» حماقتگستر در اطریش و جمکران همزمان منتشر شد. کارگردان «مسلمان» نوشتهاند، تصمیم «مردم» سوئیس برخلاف درک ایشان از «انسانیت» بوده! بله، این جناب گویا در مورد «مردم» سوئیس دچار توهم شده بودند و مسلم بدانیم که در مورد «مردم» دیگر کشورها نیز به همین اندازه متوهماند، چرا که از جایگاه رفیع «باورها»، به ویژه باورهای مقدس در ذهن خلقالله آگاهی ندارند. در غیراینصورت چنین مزخرفاتی سر هم نمیکردند:
«تصميم مردم سوئيس برخلاف درک من از انسانيات، بردباری و اعتقاد بر اين مساله که انسانها از هر کجا، از هر نژاد و هر ديني میتوانند با دوستی و مسالمت در کنار يکديگر زندگي کنند، است[...] چون من از يک خانوادة مسلمان هستم، احساس میکنم که اين تصميم مردم سوئيس به من نيز برخورده است.»
بله این کارگردان «نخبه» اشکال کارشان اینجاست که همچون دیگر هنرمندان سیرک عموسام، دمجنبانی برای ارباب را به عالم هنر کشانده و در کمال حماقت ادعا میکنند، «انسانها میتوانند» در کنار یکدیگر زندگی مسالمتآمیز داشته باشند بدون اینکه گوشزد کنند که مردمان نیاز به قانون و نیروی انتظامی و قوة قضائیه جهت تأمین نظم اجتماعی و تأمین حقوق انسانی خود دارند. گویا این کارگردان نخبه هم عضو محفل گلهپرستان و «اعتقادفروشان» باشد که برای فروش «معنویات»، مناسب تشخیص داده شده. بیجهت نیست که نام فیلم ایشان هم سرشار از «معنویت» است: «روح آشپزخانه!»
باری، «روح آشپزخانه» قرار بود برای نخستین بار در تاریخ 16 دسامبر 2009 در شهر زوریخ برای مشتاقان «معنویات شکمی» به نمایش در آید، ولی از هم اکنون «فاتح آکین» کارگردان فیلم کذا «احساس» کرده که باورهای «مردم» سوئیس «توهین» به ایشان است! این کارگردان دلسوخته فرصت «برخورد منطقی» نداشته در نتیجه «جایگاه واقعی» اجتماعی و حرفهای خود را به اسارت احساسات و توهمات فردی در آورده. روشنتر بگوئیم از طریق مرزشکنی، حریم خصوصی باورهایاش را به عرصة اجتماعی آورده و از روی «احساس» در مورد جایگاه اجتماعی موضعگیری کرده. این است پاسخ مطلوبی که فاشیستهای غرب از پادوهای خود میطلبند: مرزشکنی از طریق گسترش دامنة احساسات و تعصباتی که «ضدرفراندوم» سوئیس برانگیخته.
«ضدرفراندوم» نیز با توسل به همین شیوة مقدس انسانها را به دلیل دین شناسنامهایشان در ترادف با «بخشی از مکان» برگزاری مراسم مذهبیشان قرار داده. همچنانکه گفتیم به این ترتیب پویائی انسان در ابعاد مختلف به سکون کشانده میشود. و انسان الزاماً زندانی باورهای مقدس «پدر» مسلمان خود شده و در ترادف با مناره، یا همان نماد «فالیک» مکان برگزاری آئین مذهبی قرار میگیرد. پس جای تعجب نیست که آشپزخانة چنین «انسان» ابتری «روح» هم داشته باشد. پروپاگاند غرب با جنگ عراق و افغانستان و سیرک «هویت» و ابراز نفرت از مسلمانان در واقع مسلمان زادگان زود رنج ما را از «پدر» محروم کرده، و اینان را برای تغذیه به دامان پرمهر مادر در آشپزخانه باز میگرداند. خلاصه این «روح» کارگردان است که به دلیل خروجاش از جایگاه انسان بالغ در اجتماع، به دوران کودکی بازگشته و به مکانی اسبابکشی کرده که همزمان به «غذا» و به «مادر» مرتبط میشود! البته مشکل مناره بیشتر مشکل «دینفروشان» است. انسان برای زیستن نیازی به مسجد و کلیسا و کنیسه ندارد. مکان مقدس جای مناسبی برای زندگی انسان و شکوفائی انسانیت نیست.
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آنرا
خیام در تاریخ 18 ماه مه 1048 میلادی در شهر نیشابور متولد شد و در تاریخ 4 دسامبر 1131 در همین شهر درگذشت. مزار خیام در امامزاده محروق نیشابور است.
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
منبع: رباعیات خیام، به کوشش خسرو زعیم و خط استاد کیخسرو خروش، انتشارات «انجمن خوشنویسان ایران»، 2535 شاهنشاهی.
عرفان را در ترادف با دین اسلام قرار دادند؛ رنسانس را در حماسه برایمان جاسازی کردند؛ سرودههای فروغ فرخزاد را به کتب مقدس پیوند زدند؛ اکنون نوبت به تخریب خیام از طریق تبدیل رباعیات او به ایدئولوژی فرا رسیده. شاید ملت ایران میباید اینبار «آزادی» را در رباعیات خیام بجوید؟ به هر تقدیر امشب تلویزیون «بیبیسی» یک شاهکار دیگر از تاواریش صادق صبا برایمان پخش میکند. ایشان پیشتر در جمال بیمثال نعلینهای قم از جمله حسینعلی منتظری «لیبرال ـ دمکراسی» رویت فرموده بودند. پس محتوی شاهکار سینمائیشان هر چه باشد، اهمیتی نخواهد داشت، مهم این است که شناخت اکثر ایرانیان از عمر خیام به سرودههایاش محدود میشود و همین امر، همزمان برای لجنپراکنی به خیام و به بیراهه کشاندن افکار عمومی کفایت خواهد کرد! روشنتر بگوئیم مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد، مرزشکنی و تهاجم به حریم خصوصی دیگران فقط از طریق «تبدیل باورها» و ذهنیت افراد «به ایدئولوژی» امکانپذیر خواهد شد.
این کوزه که آبخوارة مزدوری است
از دیدة شاهست و دل دستوری است
هر کاسة می که بر کف مخموری است
از عارض مستی و لب مستوری است
در سال 2535، انجمن خوشنویسان ایران به خط استاد کیخسرو خروش «رباعیات خیام» را با مقدمهای از خسرو زعیمی، مدیرعامل وقت این انجمن منتشر کرد. آقای زعیمی مینویسد، برخی محققان «مشرب خیام» را ملاک گزینش رباعیات قرار داده، برخی دیگر هر آنچه «دعوت به میخوارگی» بوده حذف کردهاند. وی میافزاید اخیراً معلوم شد یکی از نسخههای ظاهراً قدیمی «رباعیات» که سالهای متمادی مورد استناد محققین قرار گرفته، مجعول بوده، و در هر حال هدف ما از انتشار این کتاب نشان دادن پیشرفت هنر خوشنویسی و تجدید حیات آن در دوران کنونی است. به استنباط ما، استاد نصر به خود اجازه دادهاند رباعیات غیراسلامی خیام را «تصحیح» فرمایند! چرا که تخصص ایشان اسلامی کردن «فرهنگ ایران» بر اساس باورهای مقدسی است که از سوی سازمان سیا در نیویورکتایمز و دیگر بوقهایالهی دمیده میشود. درست همانطور که خداوند از طریق گابریل روحشان را در مریم دمیدند!
خورشید به گل نهفت، مینتوانم
و اسرار زمانه گفت، مینتوانم
از بحر تفکرم برآورد خرد
دری که ز بیم سفت، مینتوانم
سرایندة این رباعی چه میگوید؟ تلاش خواهیم داشت که با تکیه بر واژهها و گسترة مفاهیمشان این رباعی را بررسی کنیم. سراینده میگوید، با «پدیدة کدر» و «مبهم» همچون «گلولای» نمیتوان «صراحت» و شفافیت خورشید را پنهان داشت، و نمیتوان «رموز پنهان» و ندانستهها، یا همان پدیدة مبهم را با پنهان داشتن «صراحت» تبیین کرد. چرا که با توسل به «ابهام» نمیتوان «ابهام» را شناخت. کسی که با خروج از اعماق بحر تفکر یا همان «ذهنیت» خود به «خرد» دست یافته، از شناخت و «شکافتن» پدیدة خردگریزی همچون «بیم» ناتوان خواهد ماند. در این رباعی «گل»، «اسرار زمانه»، و «بیم» در ردة «مبهمات» و پدیدههای تار و کدر قرار گرفته، که در مجموع به «در» یا همان مروارید ناسفتنی بیم «تشبیه» میشود. «مروارید» چگونه در دل صدف به وجود میآید؟ یک جسم خارجی از طریق آب دریا به درون صدف نفوذ میکند و به مرور زمان اطراف آن را «جرم» فرا میگیرد. با نگریستن به مروارید، اندیشیدن در مورد آن، و فرو رفتن به «بحر تفکر» هرگز نمیتوان مروارید را «سفت» و به درون آن نفوذ کرد. همچنانکه با توسل به خرد امکان نفوذ به درون بیم و هراس و ناشناخته وجود ندارد. در برابر پدیدة مبهم از نظر «علمی» میتوان به «ناتوانی از شناخت» اشاره داشت. خیام، سرایندة این رباعی نیز همین «ناتوانی» را میسراید. او همچنین از فروافکندن پردة ابهام بر پدیدة صریح «خورشید» ابراز ناتوانی میکند. خلاصة کلام، خردمند از دو کار ناتوان است: تاریک نمایاندن سرچشمة روشنائی یا همان خورشید، و به دست دادن «شناخت» از پدیدههای مبهم.
برای ارائة یک نمونة ملموس به «جبر خطی» متوسل شویم، که مقام علمی خیام در اروپا از این طریق شناخته شد. پس از ترجمة کتاب جبر و مقابلة خیام به زبان فرانسه، معلوم شد حکیم نیشابور فن جبر و مقابله را به اوج رسانده و معادلات جبری را ارتقاء بخشیده. پس نگاهی خواهیم داشت به عبارت «گنگ» جبری: «ایکس بهتوان دو، برابر است با یک عدد منفی.» میدانیم که طبق قوانین جبر خطی، حاصل ضرب «منفی در منفی» همواره «مثبت» میشود، در نتیجه غیرممکن است مجذور یک متغیر منفی باشد. زمانی که در معادلات جبر به چنین جوابی میرسیم، فقط میتوانیم بگوئیم، معادله مبهم است، گنگ است یا «اصم»، و خلاصه جواب ندارد! به عبارت دیگر از نظر علمی هرگز نمیتوان برای پدیدة مبهم، «پاسخ علمی» و «توضیح مستدل» یافت.
از نظر علمی فقط میتوان به وجود «ابهام» اشاره کرد، نمیتوان آنرا «توجیه» نمود، نمیتوان آنرا شناخت و توضیح داد، و خلاصه کسی نمیتواند به درون پدیدة مبهم راه یابد. همچنانکه هیچ توضیح علمی برای موجودیت «عالم غیب» وجود ندارد. ولی در «باور انسان» مسائل روند دیگری پیدا میکند. باور و توهمات انسان همان آمیزة «کدر» و فاقد صراحت و شفافیتی است که اعتقادات مذهبی، احساسات، تعصبات و همة پدیدههای منطقگریز را در بطن خود جای داده. برای گسترش جهل و تعصب و ابهامپرستی کافی است با تکیه بر باورهای یک گروه، باورهای گروه دیگر را «هدف» قرار دهیم. درست همانطور که سگ با تکیه بر «غریزة خود» به دیگران حمله میکند. رفراندومی که در سوئیس بر پا شد بر همین شیوة غریزی تکیه داشت: بسیج اکثریت مسیحی بر ضد اقلیت مسلمان. این رفراندوم روی دیگر سکة سیاست فاشیسم است که در ایران میگوید، «سیاست ما عین دیانت ماست»، و در سوئیس، با برگزاری رفراندوم «نه! به مناره» نشان میدهد که «دیانتاش عین سیاستاش» خواهد بود.
قرآن که مهین کلام خوانند آنرا
گهگاه نه بر دوام خوانند آنرا
برگرد پیاله آیتی هست مقیم
کاندر همه جا مدام خوانند آنرا
پیش از ادامة مطلب یادآور شویم یک رفراندوم دمکراتیک هرگز با هدف «نفی» یک سیاست و یا سرکوب باورهای مردم برگزار نمیشود. در یک دمکراسی از مردم میخواهند برای «تأئید» یک گزینة «منطقی» در رفراندوم شرکت کنند. در این راستا میتوان «چند گزینه» را به رفراندوم گذارد ولی در هر حال همة گزینههای پیشنهادی در یک رفراندوم دمکراتیک «منطقی» و «مثبت» است. رفراندوم سوئیس فاقد این ویژگی بود چرا که با هدف «نفی» نماد مرتبط با اعتقادات مذهبی یک گروه و ابراز انزجار از آن به راه افتاد. روشنتر بگوئیم این رفراندوم یک فراخوان برای ابراز نفرت از مسلمانان بود و اگر متفکران صاحبنام غرب از تضاد این شبهرفراندوم انسانستیز با اصول دمکراسی هیچ نمیگویند، و مزورانه به «ابراز تأسف» از رفتار سوئیسیها میپردازند دلیل دارد. همة سگهای سیرک عموسام پیرامون تحریک افکار عمومی در غرب بر علیه مسلمانان به اجماع رسیده، به معلق زدن برای ارباب مشغولاند. پس جای تعجب نیست که بعد از این مراسم انسانستیز، یک «فیلمساز» مسلمان و متعهد ترکیه، از طریق «نامه نگاری»، نخستین معلق را در همان کشور سوئیس بزند و ثابت کند که «هنراش عین دیانتاش است» چرا که دیانتاش هم عین سیاستاش شده. و به همین دلیل است که پاسخ عملیات احمقپسند را با حماقت بیشتری میدهد. باشد که از این راه جهل و تعصب پای به عالم هنر گذاشته، «هنر جهل ورزیدن» رونق یابد.
حال به اهداف واقعی و مهوع آن سینماچی از ارسال نامة سرگشاده برای کیارستمی بهتر پی میبریم و از دلائل واقعی انتشار این نامههای موهن آگاه میشویم. بعضی محافل شناخته شده با هدف «مرزشکنی» همه جانبه جهت تخریب انسان و سرکوب «آزادی بیان» در تمامی زمینهها و در غرب و شرق بسیج شدهاند. البته این تحرکات پس از ملاقات پاپ با اسقف کلیسای کانتربری شدت گرفت و با برگزاری «شبه رفراندوم» در سوئیس به اوج رسید. مسلماً ملاقات امروز دیمیتری مدودف با پاپ جهت ارتقاء روابط روسیه با واتیکان در حد سفارت بر این روند سرکوب شتاب بیشتری خواهد بخشید. البته از همان زمان که «برق» در آسمان تاجیکستان «اللهاکبر» ترسیم کرد مشخص بود که مسیر حرکت کشورهای مسلماننشین از آسمان تعیین میشود. این اواخر در داغستان هم خداوند متعال روی پوست بدن یک کودک «آیات الهی» مینوشتند و در سایت نووستی هم خبر این معجزات منتشر شده بود. باری به گزارش نووستی، مورخ 12 آذرماه سالجاری، امروز دیمیتری مدودف با «جرمنشپرد» در واتیکان ملاقات کرد و البته از محتوی این ملاقات هیچ خبری در دست نیست. پس بهتر است جهت مشاهدة «پاسخ مطلوب» جهان اسلام به پروپاگاند رفراندوم «نه! به مناره» سری به حنازرچوبه، مورخ 12 آذرماه سالجاری بزنیم.
حنازرچوبه در خبری تحت عنوان، «اعتراضات به ممنوعیت ساخت مناره در سوئیس به دنیای هنر نیز کشیده شد» مینویسد، «فاتح آکین»، کارگردان ترکتبار آلمانی در اعتراض به «نتایج» همهپرسی از شرکت در مراسم افتتاحیة فیلم خود در شهر زوریخ خودداری کرد. میبینیم که فیلمساز مذکور هیچ اعتراضی به برگزاری این «ضدرفراندوم» ندارد! از نتیجة آن، یعنی از ابراز جهل و تعصب اکثریت بر ضد نماد مذهبی مسلمانان خشمگین شده؛ خلاصه حضرت هنرمند سرنا را از سر گشادش مینوازند! «نتیجة» یک «ضدرفراندوم» که با تکیه بر بیم و هراس اکثریت مسیحی و با هدف «نفی» و ابراز نفرت از اقلیت مسلمان برگزار میشود چیست؟ ابراز نفرت! فیلمسازی که از تجلی باورهای مقدس اکثریت در یک کشور مسیحینشین آزرده خاطر میشود و قهر میکند، چه پیامی برای عرصة هنر خواهد داشت؟ موضعگیری بر پایة جهل و تعصب!
باری «فاتح آکین» یک نامه هم برای توجیه این عمل احمقانة خود نوشته که «آپا»، خبرگزاری اطریش با کمال میل آنرا منتشر کرده، چرا که انتشار حماقت به گسترش حماقت بیشتر منجر میشود، و محافل انسانستیزان جهان که بر بستر جهل و تعصب رشد میکنند، از هر حرکتی در جهت گسترش تعصبات استقبال خواهند کرد. در نتیجه، این «خبر» حماقتگستر در اطریش و جمکران همزمان منتشر شد. کارگردان «مسلمان» نوشتهاند، تصمیم «مردم» سوئیس برخلاف درک ایشان از «انسانیت» بوده! بله، این جناب گویا در مورد «مردم» سوئیس دچار توهم شده بودند و مسلم بدانیم که در مورد «مردم» دیگر کشورها نیز به همین اندازه متوهماند، چرا که از جایگاه رفیع «باورها»، به ویژه باورهای مقدس در ذهن خلقالله آگاهی ندارند. در غیراینصورت چنین مزخرفاتی سر هم نمیکردند:
«تصميم مردم سوئيس برخلاف درک من از انسانيات، بردباری و اعتقاد بر اين مساله که انسانها از هر کجا، از هر نژاد و هر ديني میتوانند با دوستی و مسالمت در کنار يکديگر زندگي کنند، است[...] چون من از يک خانوادة مسلمان هستم، احساس میکنم که اين تصميم مردم سوئيس به من نيز برخورده است.»
بله این کارگردان «نخبه» اشکال کارشان اینجاست که همچون دیگر هنرمندان سیرک عموسام، دمجنبانی برای ارباب را به عالم هنر کشانده و در کمال حماقت ادعا میکنند، «انسانها میتوانند» در کنار یکدیگر زندگی مسالمتآمیز داشته باشند بدون اینکه گوشزد کنند که مردمان نیاز به قانون و نیروی انتظامی و قوة قضائیه جهت تأمین نظم اجتماعی و تأمین حقوق انسانی خود دارند. گویا این کارگردان نخبه هم عضو محفل گلهپرستان و «اعتقادفروشان» باشد که برای فروش «معنویات»، مناسب تشخیص داده شده. بیجهت نیست که نام فیلم ایشان هم سرشار از «معنویت» است: «روح آشپزخانه!»
باری، «روح آشپزخانه» قرار بود برای نخستین بار در تاریخ 16 دسامبر 2009 در شهر زوریخ برای مشتاقان «معنویات شکمی» به نمایش در آید، ولی از هم اکنون «فاتح آکین» کارگردان فیلم کذا «احساس» کرده که باورهای «مردم» سوئیس «توهین» به ایشان است! این کارگردان دلسوخته فرصت «برخورد منطقی» نداشته در نتیجه «جایگاه واقعی» اجتماعی و حرفهای خود را به اسارت احساسات و توهمات فردی در آورده. روشنتر بگوئیم از طریق مرزشکنی، حریم خصوصی باورهایاش را به عرصة اجتماعی آورده و از روی «احساس» در مورد جایگاه اجتماعی موضعگیری کرده. این است پاسخ مطلوبی که فاشیستهای غرب از پادوهای خود میطلبند: مرزشکنی از طریق گسترش دامنة احساسات و تعصباتی که «ضدرفراندوم» سوئیس برانگیخته.
«ضدرفراندوم» نیز با توسل به همین شیوة مقدس انسانها را به دلیل دین شناسنامهایشان در ترادف با «بخشی از مکان» برگزاری مراسم مذهبیشان قرار داده. همچنانکه گفتیم به این ترتیب پویائی انسان در ابعاد مختلف به سکون کشانده میشود. و انسان الزاماً زندانی باورهای مقدس «پدر» مسلمان خود شده و در ترادف با مناره، یا همان نماد «فالیک» مکان برگزاری آئین مذهبی قرار میگیرد. پس جای تعجب نیست که آشپزخانة چنین «انسان» ابتری «روح» هم داشته باشد. پروپاگاند غرب با جنگ عراق و افغانستان و سیرک «هویت» و ابراز نفرت از مسلمانان در واقع مسلمان زادگان زود رنج ما را از «پدر» محروم کرده، و اینان را برای تغذیه به دامان پرمهر مادر در آشپزخانه باز میگرداند. خلاصه این «روح» کارگردان است که به دلیل خروجاش از جایگاه انسان بالغ در اجتماع، به دوران کودکی بازگشته و به مکانی اسبابکشی کرده که همزمان به «غذا» و به «مادر» مرتبط میشود! البته مشکل مناره بیشتر مشکل «دینفروشان» است. انسان برای زیستن نیازی به مسجد و کلیسا و کنیسه ندارد. مکان مقدس جای مناسبی برای زندگی انسان و شکوفائی انسانیت نیست.
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آنرا
خیام در تاریخ 18 ماه مه 1048 میلادی در شهر نیشابور متولد شد و در تاریخ 4 دسامبر 1131 در همین شهر درگذشت. مزار خیام در امامزاده محروق نیشابور است.
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت