پشه و اندیشه!
...
چند بازی عشق با نقش سبو
بگذر از نقش سبو، رو آب جو
همچنانکه در وبلاگ «سایبرکودتا» گفتیم، گاوچرانها قصد دارند از منطقه خارج شده، حکومت اسلامی را به عنوان حافظ منافع ارتش ناتو، به همین صورت فعلی یعنی در گیرودار تداوم یک «تقابل کاذب» بین دو گروه «فاشیست ـ مسلمان» سر پا نگاه دارند. اینان به افکارعمومی در جهان چنین باوراندهاند که این حکومت توحش در هر حال از مشروعیت 85 درصدی برخودار است، ولی گروه احمدینژاد سهم اکثریت قریب به اتفاق مردم را به نفع خود مصادره کرده! پس شما را بشارت میدهیم که 4 سال دیگر آن گروه «محبوب» و «مردمی» را از صندوق مارگیری بیرون میکشیم تا باز هم با تکیه بر مشروعیت اهدائی «ما»، همچون دوران شیرین امام روشنضمیر کشتار و سرکوب ملت ایران را شدت بخشد. این است دلیل «نصایح» استعمار به دارودستة میرحسین موسوی از زبان آخوند کاشانی، و این است پایه و اساس مقالة شیوای پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ شنبه 28 آذرماه سال 1388. در واقع مقالة کیهان و خطبههای ساتاس از پروپاگاند یک محفل واحد پیروی میکند. محفلی که جهت ایجاد حاشیة امن برای دارودستة بنیامین نتانیاهو در منطقه، به زنده کردن الاغ مردة لازار، یعنی امام و خط ایشان کذا نیاز حیاتی پیدا کرده. به همین دلیل است که پس از سفر «زاغ» به کپنهاگ، زمزمة سفر لکلک به تهران به گوش میرسد.
مهرورزی در کپنهاگ، ضمن دفاع بیشرمانه از اشغالگران افغانستان و عراق، «پایان اومانیسم» را اعلام کرده خواهان خروج این «انسانها» از منطقه شد. و مسلماً «جانکری»، سناتور اسلامپرست و مدافع طاعون سبز فقط برای ترسیم خطوط دولت آینده به تهران سفر خواهد کرد. شاید به همین دلیل یکی از حقوقدانان ساکن ینگه دنیا، به خود اجازه داده با تحریف «جدائی دین از سیاست»، تعریف نوینی از دمکراسی ارائه کند که در آن حریم خصوصی در چارچوب «چاردیواری اختیاری» حاج آقا قرار گرفته، و بنیاد دین میتواند «مدرنیزه» شده، گام در مسیر پیشرفت و ترقی بگذارد!
از یک اندیشه که آید در درون
صد جهان گردد به یک دم سرنگون
[...]
هست آن اندیشه پیش خلق خرد
لیک چون سیلی جهان را خورد و برد
هم زمین و بحر و هم مهر و فلک
زنده از وی همچو از دریا، سمک
پس چرا از ابلهی پیش تو کور
تن سلیمانست، اندیشه چو مور
پیش از ادامة مطلب تأکید میکنیم، آمریکا هرگز مدافع حقوقبشر و دمکراسی نبوده و نیست، این حاکمیت سرکوبگر حقوق بشر را به ابزار سیاست استعماری خود تبدیل کرده. همچنین در مورد چند وبلاگ اخیر از جمله وبلاگ «آدم و فانی» توضیح دهیم، «قضاوت» در مورد رضا پهلوی به هیچعنوان به ما مربوط نمیشود. ما سخنان رضا پهلوی را بررسی کردیم و نشان دادیم که این سخنان بازتولید همان شعارهای انسانستیز «فاشیست ـ مسلمانهای» جمکران است. «فاشیست ـ مسلمانها» نیز از تکثرگرائی، تقدسپروری، مردمپرستی، روحانیت «مستقل از حکومت» و «اجماع» سخن به میان میآورند و این سخنان منطقگریز در تضاد کامل با دمکراسی و انسانمحوری قرار میگیرد. در نتیجه با در نظر گرفتن اظهارات اخیر رضا پهلوی او را مدافع دمکراسی نمیدانیم. و اما این مطلب هیچ ارتباطی به سخنان رضاپهلوی در مورد شرایط ایران پیش از استقرار حکومت اسلامی ندارد.
همچنانکه گفتیم رضاپهلوی، به عنوان فرزند شاه سابق ایران نمیتواند به «پدر» خود نگرش منطقی داشته باشد. هیچکس قادر نیست نسبت به افراد خانواده، به ویژه نسبت به پدر و مادر خود نگرش منطقی داشته باشد. نظریة فروید چنین است و این نظریة «علمی» در عمل کارآئی خود را به اثبات رسانده. طرح پرسش «نظر شما نسبت به اوضاع سیاسی ایران پیش از استقرار حکومت اسلامی چیست»، فقط و فقط نشان از حماقت و تزویر اهالی بیبیسی دارد. رضا پهلوی برای پاسخ به چنین پرسشی ناچار است دو عمل غیرممکن را انجام دهد! او میباید نخست پیوندهای طبیعی خود را با پدر خود قطع کرده، شاه سابق ایران را به عنوان یک بیگانه بنگرد، آنگاه در مورد شرایطی اظهار نظر کند که هرگز نشناخته و هنوز هم نمیشناسد! باید بگوئیم چنین کاری از هیچکس ساخته نیست. اما چرا بوقهای استعماری هنگام مصاحبه با ولیعهد ایران چنین پرسشهای غیرمنطقی را مطرح میکنند؟ دلیل روشنتر از آن است که مینماید! هدف از طرح چنین پرسشهای ابلهانه همزمان «تخریب» رضا پهلوی و «تطهیر» استعمار است. در واقع این پرسش یک تلة تبلیغاتی است که هر بار رضاپهلوی با کمال میل به درون آن پای میگذارد، بدون اینکه در نظر بگیرد یک جوان 17 ساله نمیتواند از شرایط سیاسی دورة سلطنت پدرش آگاه باشد و امروز در مورد همین پدر به قضاوت نیز بنشیند.
در هر حال خارج از انجام غیر ممکنها، رضا پهلوی نمیتواند شرایط سیاسی ایران آنزمان را تحلیل کند، بدون اینکه در نظر بگیرد، ساواک و شهربانی کل کشور، همچون سپاه پاسداران از لندن و واشنگتن دستور میگیرند. ولی همچنانکه گفتیم ایشان نه صغیراند، نه مهجور و میدانند چه میکنند. از اینرو به دلیل مواضعی که در حمایت از پیروان «خطامام» اتخاذ کردهاند، امروز دیگر نمیتوانند خود را مدافع دمکراسی در ایران معرفی نمایند. در واقع بهتر است به کارفرمایان آدمخوار «بیبیسی» بگوئیم دیگر نمیتوانند ولیعهد ایران را به عنوان حامی دمکراسی و مدافع حقوقبشر به ملت ایران «بفروشند».
حال بپردازیم به ماجرای «میمته» و تکرار کنیم، آنچه اهمیت دارد و هیچکس نمیخواهد بداند، دسترسی به متن کامل سخنرانی این فرد در تاریخ 16 آذر است. به عبارت دیگر باید مشخص شود «میمته» اصولاً چه گفته که خبرگزاری رسمی حکومت، یعنی حنازرچوبه از آن به عنوان «توهین به مقامات حکومت» یاد میکند! برخلاف خفاشکها ما معتقدیم انتشار تصاویر «میمته» با چادر و مقنعه ـ اگر خود وی برای فرار به چادر متوسل نشده ـ نشان از توحش نیروهای «انتظامی» جمکران دارد. و جای تعجب نیست که نیروی انتظامی نظام توحش این چنین انسانستیز باشد. اربابان این حکومت خواهان گسترش تقدس در ایراناند و یکی از الزامات چنین سیاستی سرکوب ملت ایران است. از آنجمله است تحمیل پوشش بردگان به زن ایرانی، تحقیر مردان با توسل به پوشش «اسلامی ـ اجباری» زنان. چرا که در نظام توحش دین، مرد، برتر از زن شمرده میشود. خلاصة مطلب در چنین نظام بینظمی که آینده را در گذشتهای موهوم و اسطورههای مقدس میجوید، «انسان» نمیتواند در زمان و مکان مشخص یعنی در عالم واقعیت زندگی کند. به همین دلیل است که گورکنها با توسل به بیبیگوزکهای صدر اسلام و صحرای کربلا مسیر «آینده» را مشخص میفرمایند. همچنانکه آخوند کاشانی هم در خطبة نخست وقوقیه، با نقل قصة قیام فرضی حسین به گروه طاعونسبز برای تداوم بحران «خط» میداد. اربابان حکومت جمکران میپندارند در اولین فرصت خواهند توانست طاعون سبز را با همان مشروعیت «مردمی» ساخته و پرداختة سازمان سیا از صندوقشکستهها بیرون کشیده به ملت ایران تحمیل کنند. «سایبر کودتا» در واقع به همین منظور سازمان داده شده: خاموش کردن صدای مخالفان حکومت و معرفی طاعون سبز به افکار عمومی جهان به عنوان «اوپوزیسیون محبوب»، «مظلوم» و «مردمی»! البته همچنانکه گفتیم، میگوئیم و خواهیم گفت، اینان سخت کور خواندهاند.
وز جهان فکرتی ای کم ز خر،
ایمن و غافل چو سنگ بیخبر
زآنک نقشی، وز خرد بیبهرهای
آدمیخو نیستی، خر کرهای
گویا سفر آخوند کاشانی به صحرای کربلا در دوران معاویه، خارج از «مرغ» کذا و «فراخوان شورش»، دستاوردهای فراوان دیگری نیز داشته. روز گذشته آخوند کاشانی ضمن رفت و آمد بین خیمة «حسین» و بارگاه معاویه، مقداری «اسناد معتبر» به دست آورد، البته از ویرانههای پادگان نظامی انگلستان که 15 سده بعد از سفر ایشان در عراق ساخته شده بود. تکرار میکنیم 15 سدة بعد ساخته شده بود، چرا که در روند مقدس پرش به گذشته و درهم شکستن مرز زمان و مکان، تداوم خطی زمان در هم میشکند، و آینده و گذشته به دلخواه جایگزین یکدیگر میشوند. در نتیجه آخوند کاشانی به سادگی میتواند هزارة سوم را با خود از ایران به دوران معاویه در عراق برده و همزمان هزارة سوم در عراق را نیز شاهد باشد؛ اینهمه بدون اینکه حتی پای از چمن دانشگاه بیرون بگذارد! این است معجزات مرزشکنی و خروج از چارچوب واقعیت که در حکومت جمکران سکة رایج شده. و این است یکی از دلائل اصلی حمایت یانکیها از حکومت اسلامی. این حکومت به دلیل برخورداری از چنین توانائیهای «نیست در جهان» با لافوگزاف در باب قدرت و استقلال پوشالیاش اربابان خود را در لندن و واشنگتن از هرگونه مسئولیت مبری کرده و در واقع «معجزه» میکند.
گاوچرانها به این ترتیب نوکرانشان را به قانونشکنی، یکجانبهگرائی و نقض مقررات بینالمللی تشویق میکنند تا بتوانند یکجانبهگرائی و چپاول خود را در افکار عمومی و در برابر نهادهای بینالمللی بخوبی توجیه کنند. همچنانکه پیشتر نیز آنگلوساکسونهای اینسوی آتلانتیک، برای لغو یک جانبة قرارداد ایران با بریتیش پترولیوم و اعمال تحریم اقتصادی بر ملت ایران، محمد مصدق را با شعارهای پوچ «استقلال» و «حفظ منافع ملی» در جایگاه نخستوزیری کشور نشاندند. و اکنون رسانة رسمی حکومت اسلامی میکوشد با جاروجنجال پیرامون «اسناد» ساخته و پرداختة استعمار دست خونین ارباباناش را در سرکوب و تاراج ملت ایران پنهان دارد.
حنازرچوبه، مورخ 28 آذرماه 1388 در مطلبی تحت عنوان گوساله فریب، «اسناد جدیدی از مداخلة انگلیس در امور ایران منتشر میشود»، خیانت محمد مصدق را که به تحمیل تحریمهای اقتصادی و کودتای 28 مرداد انجامید، گامی در راه استقلال ایران معرفی میکند! به این ترتیب اهداف استعماری انگلستان، یعنی لغو قرارداد نفتی با ایران تبدیل میشود به «منافع ملی» ما! همچنانکه پس از استقرار حکومت اسلامی اهداف استعماری ارتش ناتو از زبان خمینی «بتشکن» به عنوان «مبارزه با استکبار جهانی» مطرح میشد. باری «خبر» مؤثق حنازرچوبه که با کد: 851496 منتشر شده، به ما میگوید، در پی افشای توطئة انگلستان در آشوبهای پس از «انتخابات» جمکران «مرکز پژوهش و اسناد رياست جمهوري»، 4 جلد کتاب شامل اسناد «مداخلة انگلستان در ایران» را «به روایت اسناد نخستوزیری رژیم پهلوی» منتشر خواهد کرد. طی این سه دهه گویا ریاست جمهوری به این مدارک دسترسی نداشتهاند، و انگلستان هم دخالتی به امور نمیکرد! جزئیات این اسناد را بررسی نمیکنیم، فقط اشاره میکنیم که طبق این اسناد بسیار «معتبر»، سیاست حاکمیت انگلستان به صورت واژگون نمایانده شده. این اسناد به ما میگوید که، انگلستان هم مخالف آلمان نازی بوده، هم مخالف ملی شدن نفت! و خلاصه 14 ماه قطع رابطه با انگلستان برای تأمین منافع ملی و اثبات استقلال ایران بوده! حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست!
سایه را تو شخص میبینی زجهل
شخص از آن شد پیش تو بازی و سهل
کلنل آیرونساید کودتا کردند که با آفرینش یک حکومت «مستقل» در مرزهای شوروی سابق، به سیاستهای ضدشورویشان در همکاری نظامی با آلمان نازی پوشش مناسب دهند تا پرستیژ انگلستان خدشهدار نشود. در نتیجه هشدار شوروی در مورد حضور مستشاران نظامی آلمان در خاک ایران از سوی انگلستان نشنیده گرفته میشد تا زمانیکه آنگلوساکسونهای این سوی آب دریافتند که همکاری پنهان با فاشیستها منافع دراز مدتشان را تهدید خواهد کرد و ... این همان سیاستی بود که در اسپانیا و پرتقال نیز جریان داشت. و اینگونه بود که ناگهان سیاست انگلستان در ایران مخالف سرسخت هیتلر از آب درآمد، و همچنانکه در بهمن ماه 1357 نیز شاهد بودیم، ارتش از شاه حمایت نکرد. آنزمان رضاشاه از سلطنت استعفا داد و پسرش جانشین او شد حال آنکه در بهمن ماه 1357، شاه ایران را ترک کرد و جای خود را به اوباش فدائی اسلام، شاخة دینی مزدوران بریتانیا سپرد. حال پس از گذشت 30 سال از این جایگزینی استعماری، دفتر مهرورزی اسناد دخالت سفارت انگلستان برایمان منتشر میکند و خبر انتشار این مدارک مستند را از حنازرچوبه میشنویم. البته همچنانکه گفتیم این اسناد رهآورد «سفر» آخوند کاشانی از صحرای کربلاست.
از دیگر رهآوردهای ایشان، یادداشتهای جامعه شناسانانة حضرت زینب است که در اختیار پیک ایران قرار گرفته. سایت پیک ایران، مورخ 27 آذرماه سالجاری، پژوهشهای عمیق زینب را با کد: 10923، تحت عنوان «معاوضة یک بیگناه با یک قاتل...» منتشر کرده. در این آثار گرانبها که هیچ ارتباطی هم با تبلیغات استعماری ندارد، «جرم»، فاقد معنای حقوقی است و در ترادف با «گناه» قرار گرفته تا زینب زمان، صبیة معاون مقتول شاپور بختیار بر «بیگناهی» کلوتیلد رایس «شهادت» دهند. خلاصه بازار گسترش مقدسات و چرندبافی خیلی گرم و داغ است. ولی سوغات بازگشت آخوندکاشانی از تونل زمان به این مختصر ختم نمیشود! از آنجمله است کشف «اسناد» دستساز و ساخته و پرداختة کارخانة رجاله پروری در بارگاه معاویه. اسنادی که ثابت میکند ملی کردن نفت چنان منافع ملی ایرانیان را تأمین کرده که انگلستان برای بازگرداندن اوضاع به گذشته به تکاپو افتاده بود! و از قضای روزگار این همان مهملاتی است که در حنازرچوبه، تحت عنوان اسناد دخالت انگلستان در امور ایران منعکس شده، حال آنکه این اسناد را روز گذشته آخوند کاشانی از بارگاه معاویه کش رفته تسلیم امام حسین فرمودند و ایشان نیز از طریق «سایبر ارتش» جمکران آنرا در اختیار حنازرچوبه گذاشتند. بله این قماش معجزات در جمکران فراوان رخ میدهد. و از آنجمله است همصدائی حنازرچوبه با ملاممد خاتمی پیرامون شعار ابله پسند «میزان رأی مردم است!»
وعدهها بدهد ترا تازه به دست
کاو هزاران بار آنها را شکست
روند این است که ملاممد خاتمی و دیگر فرهیختگان طاعون سبز در سخنرانیهای خود با تکیه بر سخنان امام سیزدهم از گروه مهرورزی انتقاد کنند، تا طرفداران مهروزری با تکرار همان سخنان زبان به گلایه از طاعون سبز بگشایند. نتیجة این شیوة شیادی بازتکرار سخنان خمینی است. روشنتر بگوئیم، با توسل به این شیوه فضای اجتماعی را با سخنان گنگ و ابلهانة خمینی نظیر «میزان رأی مردم است» پر میکنند و در واقع همه به تکرار طوطیوار سخنان سرشار از حماقت امام روشنضمیر مشغول میشوند. این «سخنان امام» به قول خاقانی به «مقعد چندین هزارسالة عجوز» میماند که در دسترس همگان است!
مقعد چندین هزار ساله عجوزی
بکر کجا ماند این چه نادره حال است!
در این راستا، امروز حنازرچوبه به بهانة اعتراض به ملاممد خاتمی که در سخنرانی خود از این شعار عوامفریبانه استفاده کرده بود، مخاطب را با این عبارت موهوم بمباران میکند. پس بهتر است ببینیم «چارچوب حقوقی» این شعار چیست؟ چرا که هر شعاری میباید چارچوب مشخصی داشته باشد. در عمل خمینی، با برکناری بنیصدر این شعار را شخصاً زیر پای گذارد. وی تأکید کرد در برابر رأی مردم، «حق» با اوست. بنابراین در دوران زندگی پرافتخار امام سیزدهم نیز این شعار فقط در راستای مصلحت اربابان حکومت کارآئی داشته. و همچنانکه امروز میبینیم شعار کذا به یکسان هم مورد استفادة قانونشکنان است، و هم دستاویز طرفداران فرضی قانون! و این خود ثابت میکند که «میزان» هرگز نمیتواند رأی مردم باشد، مگر اینکه مردم در یک چارچوب حقوقی و قانونی مشخص «رأی» دهند، و آراءشان در یک روند قانونی و شفاف به ارزش گذاشته شود.
میدانیم که در یک تئوکراسی به دلیل خدامحوری، حق انتخاب آزاد برای انسان به رسمیت شناخته نمیشود. در نتیجه «میزان» واقعی رأی خداوند است، نه رای مردم، و خداوند کذا هم در لندن و واشنگتن نشسته و درمورد رأی مردم تصمیم میگیرد. پس بهتر است دو قطب کاذب حکومت بدانند، بمباران ملت ایران با سخنان مبهم خمینی، و آتش زدن عکس او جهت لشکرکشی خیابانی و ارعاب مخالفان دیگر نمیتواند کارساز اربابانشان در دو سوی آتلانتیک شود. حتی داسالله هم به این واقعیت تلخ پی برده! و از اینرو فاشیستها کمر همت به تحریف «جدائی دین از سیاست» بستهاند.
آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نه، که دروی عابث است
چگونه میتوان با توسل به شعارهای مدافعان دمکراسی، به تحریف دمکراسی پرداخت؟ این عمل خداپسندانه را یک «حقوقدان» ساکن ینگه دنیا در سایت «گویا» بر عهده گرفته و باید بگوئیم در امر مقدس «تحریف» و تخریب «دمکراسی» و اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» بس ناشیانه رفتار کرده، به چند دلیل. نخست اینکه ایشان فراموش کردهاند که ما نیازی به الگوبرداری از قانون اساسی آمریکا نداریم. دیگر آنکه، حریم خصوصی برخلاف تصور ایشان «چاردیواری» اختیاری نیست! درست است که در یک دمکراسی، حکومت حق دخالت در حریم خصوصی افراد را ندارد ولی حقوقدان کذا همچون شریکاش حاج فرجدباغ، «حریم خصوصی» را با «حرم خصوصی» اشتباه گرفتهاند، و به همین دلیل به غلط میگویند، مکان زندگی، خانواده و تربیت فرزندان حریم خصوصی است! به هیچ عنوان چنین نیست.
پشه کی داند که این باغ از کی است
کاو بهاران زاد و مرگش در دی است
در یک دمکراسی پدر و مادر به هیچ عنوان مالک فرزند نیستند و نمیتوانند خارج از چارچوب قوانین اخلاقی که حقوق انسانمحور حاکمیت معین میکند فرزندان خود را به اصطلاح شما «تربیت» بفرمایند! والدین در مورد رفتار با فرزندان نابالغ خود در برابر دولت مسئولیت دارند و میباید پاسخگو باشند. کسی نمیتواند در خانه هر طور که مایل است با دیگران رفتار کند! سرکار در مورد جدائی دین از سیاست، شاید نیک ورد آوردهاید ولی باید بگوئیم سوراخ دعا را گم کردهاید. حریم خصوصی در اجتماع و حریم اجتماعی در خانه وجود دارد، شاید شما از آن آگاه نیستید:
«اولين جائی که بحث حوزة عمومی و خصوصی مطرح می شود در حوزه اختيارات حکومت است. اين بحثی حقوقی است. يعنی حکومت تنها حکمران حوزة عمومی است و حق ندارد و نمیبايست به حوزة خصوصی افراد که شامل مکان زندگی، خانواده، تربيت فرزندان، عقيده، و مذهب و غيره است دخالت کند. در واقع حوزة خصوصی از حوزه حکومتی جداست.»
ما هم در همینجا بگوئیم، به هیچ عنوان چنین نیست! پیکر انسان، باورهایاش، گرایش جنسیاش، حریم خصوصی است، چه در خانه و چه در اجتماع. به همین دلیل کسی حق ندارد «باورها» و اعتقادات خود را بر دیگر افراد تحمیل کند، چه در جامعه تحت عنوان مقررات قانونی و دولتی، و چه در خانواده تحت عنوان خواست و ارادة ولی، قیم یا پدر. هیچکس به هیچ عنوان حق تجاوز به حریم خصوصی دیگران را ندارد. حاکمیت وظیفه دارد امنیت همین حریم خصوصی را با توسل به قوانین دمکراتیک تضمین نماید. برخلاف اظهارات ظاهراً حقوقی سرکار، حاکمیت ضامن تأمین امنیت حریم خصوصی است در جامعه به طور کلی، و در خانه، به عنوان یک جامعة کوچکتر. وظیفة حکومت تأمین نظم و امنیت عمومی بر اساس قوانینی انسانمحور است، و خانة مردم نیز خارج از این حوزه قرار نمیگیرد. به عبارت دیگر سرکار نمیتوانید برای همسایگان یا افراد خانوادهتان برخلاف قوانین جاری و حقوقی ایجاد مزاحمت کنید، در چنین مواردی پلیس دخالت خواهد کرد و ... و خلاصه بگوئیم آشنائی سرکار با «حقوق» بیشتر به شناخت حاج فرج دباغ از فلسفه میماند.
باید حضور محترمتان تکرار کنیم که برای استقرار دمکراسی در ایران، هیچ نیازی به الگو از بلاد غرب نداریم و برخلاف ادعای شما، دمکراسی به هیچ عنوان حاکمیت «اعتقادات اکثریت» نیست! اگر چنین باشد در همة قبائل وحشی آمازون هم دمکراسی برقرار شده. دمکراسی عبارت است از «حاکمیت قوانین انسانمحور» که تحمیل ارزشهای مقدس جهانشمول و زمانشمول بر افراد یک ملت را مردود میشمارد . با «اعتقادات مردم» نمیتوان به دمکراسی دست یافت، چرا که اعتقادات مذهبی و یا غیرمذهبی، به دلیل تکیه بر «ذهنیات» افراد، در هر حال منطقگریز و انسانستیز بوده و نتیجتاً در تضاد با دمکراسی قرار خواهد گرفت. آنانکه همچون فوکویاما و شرکاء «اعتقادات اکثریت» را مبنای حکومت دمکراتیک معرفی میکنند، سر در آخور تقدسپرور و توحشگستر سازمان سیا فروبردهاند.
مر ترا آن فهم آن دانش نبود
وا ندانستی تو سرگین را ز عود
بگذر از نقش سبو، رو آب جو
همچنانکه در وبلاگ «سایبرکودتا» گفتیم، گاوچرانها قصد دارند از منطقه خارج شده، حکومت اسلامی را به عنوان حافظ منافع ارتش ناتو، به همین صورت فعلی یعنی در گیرودار تداوم یک «تقابل کاذب» بین دو گروه «فاشیست ـ مسلمان» سر پا نگاه دارند. اینان به افکارعمومی در جهان چنین باوراندهاند که این حکومت توحش در هر حال از مشروعیت 85 درصدی برخودار است، ولی گروه احمدینژاد سهم اکثریت قریب به اتفاق مردم را به نفع خود مصادره کرده! پس شما را بشارت میدهیم که 4 سال دیگر آن گروه «محبوب» و «مردمی» را از صندوق مارگیری بیرون میکشیم تا باز هم با تکیه بر مشروعیت اهدائی «ما»، همچون دوران شیرین امام روشنضمیر کشتار و سرکوب ملت ایران را شدت بخشد. این است دلیل «نصایح» استعمار به دارودستة میرحسین موسوی از زبان آخوند کاشانی، و این است پایه و اساس مقالة شیوای پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ شنبه 28 آذرماه سال 1388. در واقع مقالة کیهان و خطبههای ساتاس از پروپاگاند یک محفل واحد پیروی میکند. محفلی که جهت ایجاد حاشیة امن برای دارودستة بنیامین نتانیاهو در منطقه، به زنده کردن الاغ مردة لازار، یعنی امام و خط ایشان کذا نیاز حیاتی پیدا کرده. به همین دلیل است که پس از سفر «زاغ» به کپنهاگ، زمزمة سفر لکلک به تهران به گوش میرسد.
مهرورزی در کپنهاگ، ضمن دفاع بیشرمانه از اشغالگران افغانستان و عراق، «پایان اومانیسم» را اعلام کرده خواهان خروج این «انسانها» از منطقه شد. و مسلماً «جانکری»، سناتور اسلامپرست و مدافع طاعون سبز فقط برای ترسیم خطوط دولت آینده به تهران سفر خواهد کرد. شاید به همین دلیل یکی از حقوقدانان ساکن ینگه دنیا، به خود اجازه داده با تحریف «جدائی دین از سیاست»، تعریف نوینی از دمکراسی ارائه کند که در آن حریم خصوصی در چارچوب «چاردیواری اختیاری» حاج آقا قرار گرفته، و بنیاد دین میتواند «مدرنیزه» شده، گام در مسیر پیشرفت و ترقی بگذارد!
از یک اندیشه که آید در درون
صد جهان گردد به یک دم سرنگون
[...]
هست آن اندیشه پیش خلق خرد
لیک چون سیلی جهان را خورد و برد
هم زمین و بحر و هم مهر و فلک
زنده از وی همچو از دریا، سمک
پس چرا از ابلهی پیش تو کور
تن سلیمانست، اندیشه چو مور
پیش از ادامة مطلب تأکید میکنیم، آمریکا هرگز مدافع حقوقبشر و دمکراسی نبوده و نیست، این حاکمیت سرکوبگر حقوق بشر را به ابزار سیاست استعماری خود تبدیل کرده. همچنین در مورد چند وبلاگ اخیر از جمله وبلاگ «آدم و فانی» توضیح دهیم، «قضاوت» در مورد رضا پهلوی به هیچعنوان به ما مربوط نمیشود. ما سخنان رضا پهلوی را بررسی کردیم و نشان دادیم که این سخنان بازتولید همان شعارهای انسانستیز «فاشیست ـ مسلمانهای» جمکران است. «فاشیست ـ مسلمانها» نیز از تکثرگرائی، تقدسپروری، مردمپرستی، روحانیت «مستقل از حکومت» و «اجماع» سخن به میان میآورند و این سخنان منطقگریز در تضاد کامل با دمکراسی و انسانمحوری قرار میگیرد. در نتیجه با در نظر گرفتن اظهارات اخیر رضا پهلوی او را مدافع دمکراسی نمیدانیم. و اما این مطلب هیچ ارتباطی به سخنان رضاپهلوی در مورد شرایط ایران پیش از استقرار حکومت اسلامی ندارد.
همچنانکه گفتیم رضاپهلوی، به عنوان فرزند شاه سابق ایران نمیتواند به «پدر» خود نگرش منطقی داشته باشد. هیچکس قادر نیست نسبت به افراد خانواده، به ویژه نسبت به پدر و مادر خود نگرش منطقی داشته باشد. نظریة فروید چنین است و این نظریة «علمی» در عمل کارآئی خود را به اثبات رسانده. طرح پرسش «نظر شما نسبت به اوضاع سیاسی ایران پیش از استقرار حکومت اسلامی چیست»، فقط و فقط نشان از حماقت و تزویر اهالی بیبیسی دارد. رضا پهلوی برای پاسخ به چنین پرسشی ناچار است دو عمل غیرممکن را انجام دهد! او میباید نخست پیوندهای طبیعی خود را با پدر خود قطع کرده، شاه سابق ایران را به عنوان یک بیگانه بنگرد، آنگاه در مورد شرایطی اظهار نظر کند که هرگز نشناخته و هنوز هم نمیشناسد! باید بگوئیم چنین کاری از هیچکس ساخته نیست. اما چرا بوقهای استعماری هنگام مصاحبه با ولیعهد ایران چنین پرسشهای غیرمنطقی را مطرح میکنند؟ دلیل روشنتر از آن است که مینماید! هدف از طرح چنین پرسشهای ابلهانه همزمان «تخریب» رضا پهلوی و «تطهیر» استعمار است. در واقع این پرسش یک تلة تبلیغاتی است که هر بار رضاپهلوی با کمال میل به درون آن پای میگذارد، بدون اینکه در نظر بگیرد یک جوان 17 ساله نمیتواند از شرایط سیاسی دورة سلطنت پدرش آگاه باشد و امروز در مورد همین پدر به قضاوت نیز بنشیند.
در هر حال خارج از انجام غیر ممکنها، رضا پهلوی نمیتواند شرایط سیاسی ایران آنزمان را تحلیل کند، بدون اینکه در نظر بگیرد، ساواک و شهربانی کل کشور، همچون سپاه پاسداران از لندن و واشنگتن دستور میگیرند. ولی همچنانکه گفتیم ایشان نه صغیراند، نه مهجور و میدانند چه میکنند. از اینرو به دلیل مواضعی که در حمایت از پیروان «خطامام» اتخاذ کردهاند، امروز دیگر نمیتوانند خود را مدافع دمکراسی در ایران معرفی نمایند. در واقع بهتر است به کارفرمایان آدمخوار «بیبیسی» بگوئیم دیگر نمیتوانند ولیعهد ایران را به عنوان حامی دمکراسی و مدافع حقوقبشر به ملت ایران «بفروشند».
حال بپردازیم به ماجرای «میمته» و تکرار کنیم، آنچه اهمیت دارد و هیچکس نمیخواهد بداند، دسترسی به متن کامل سخنرانی این فرد در تاریخ 16 آذر است. به عبارت دیگر باید مشخص شود «میمته» اصولاً چه گفته که خبرگزاری رسمی حکومت، یعنی حنازرچوبه از آن به عنوان «توهین به مقامات حکومت» یاد میکند! برخلاف خفاشکها ما معتقدیم انتشار تصاویر «میمته» با چادر و مقنعه ـ اگر خود وی برای فرار به چادر متوسل نشده ـ نشان از توحش نیروهای «انتظامی» جمکران دارد. و جای تعجب نیست که نیروی انتظامی نظام توحش این چنین انسانستیز باشد. اربابان این حکومت خواهان گسترش تقدس در ایراناند و یکی از الزامات چنین سیاستی سرکوب ملت ایران است. از آنجمله است تحمیل پوشش بردگان به زن ایرانی، تحقیر مردان با توسل به پوشش «اسلامی ـ اجباری» زنان. چرا که در نظام توحش دین، مرد، برتر از زن شمرده میشود. خلاصة مطلب در چنین نظام بینظمی که آینده را در گذشتهای موهوم و اسطورههای مقدس میجوید، «انسان» نمیتواند در زمان و مکان مشخص یعنی در عالم واقعیت زندگی کند. به همین دلیل است که گورکنها با توسل به بیبیگوزکهای صدر اسلام و صحرای کربلا مسیر «آینده» را مشخص میفرمایند. همچنانکه آخوند کاشانی هم در خطبة نخست وقوقیه، با نقل قصة قیام فرضی حسین به گروه طاعونسبز برای تداوم بحران «خط» میداد. اربابان حکومت جمکران میپندارند در اولین فرصت خواهند توانست طاعون سبز را با همان مشروعیت «مردمی» ساخته و پرداختة سازمان سیا از صندوقشکستهها بیرون کشیده به ملت ایران تحمیل کنند. «سایبر کودتا» در واقع به همین منظور سازمان داده شده: خاموش کردن صدای مخالفان حکومت و معرفی طاعون سبز به افکار عمومی جهان به عنوان «اوپوزیسیون محبوب»، «مظلوم» و «مردمی»! البته همچنانکه گفتیم، میگوئیم و خواهیم گفت، اینان سخت کور خواندهاند.
وز جهان فکرتی ای کم ز خر،
ایمن و غافل چو سنگ بیخبر
زآنک نقشی، وز خرد بیبهرهای
آدمیخو نیستی، خر کرهای
گویا سفر آخوند کاشانی به صحرای کربلا در دوران معاویه، خارج از «مرغ» کذا و «فراخوان شورش»، دستاوردهای فراوان دیگری نیز داشته. روز گذشته آخوند کاشانی ضمن رفت و آمد بین خیمة «حسین» و بارگاه معاویه، مقداری «اسناد معتبر» به دست آورد، البته از ویرانههای پادگان نظامی انگلستان که 15 سده بعد از سفر ایشان در عراق ساخته شده بود. تکرار میکنیم 15 سدة بعد ساخته شده بود، چرا که در روند مقدس پرش به گذشته و درهم شکستن مرز زمان و مکان، تداوم خطی زمان در هم میشکند، و آینده و گذشته به دلخواه جایگزین یکدیگر میشوند. در نتیجه آخوند کاشانی به سادگی میتواند هزارة سوم را با خود از ایران به دوران معاویه در عراق برده و همزمان هزارة سوم در عراق را نیز شاهد باشد؛ اینهمه بدون اینکه حتی پای از چمن دانشگاه بیرون بگذارد! این است معجزات مرزشکنی و خروج از چارچوب واقعیت که در حکومت جمکران سکة رایج شده. و این است یکی از دلائل اصلی حمایت یانکیها از حکومت اسلامی. این حکومت به دلیل برخورداری از چنین توانائیهای «نیست در جهان» با لافوگزاف در باب قدرت و استقلال پوشالیاش اربابان خود را در لندن و واشنگتن از هرگونه مسئولیت مبری کرده و در واقع «معجزه» میکند.
گاوچرانها به این ترتیب نوکرانشان را به قانونشکنی، یکجانبهگرائی و نقض مقررات بینالمللی تشویق میکنند تا بتوانند یکجانبهگرائی و چپاول خود را در افکار عمومی و در برابر نهادهای بینالمللی بخوبی توجیه کنند. همچنانکه پیشتر نیز آنگلوساکسونهای اینسوی آتلانتیک، برای لغو یک جانبة قرارداد ایران با بریتیش پترولیوم و اعمال تحریم اقتصادی بر ملت ایران، محمد مصدق را با شعارهای پوچ «استقلال» و «حفظ منافع ملی» در جایگاه نخستوزیری کشور نشاندند. و اکنون رسانة رسمی حکومت اسلامی میکوشد با جاروجنجال پیرامون «اسناد» ساخته و پرداختة استعمار دست خونین ارباباناش را در سرکوب و تاراج ملت ایران پنهان دارد.
حنازرچوبه، مورخ 28 آذرماه 1388 در مطلبی تحت عنوان گوساله فریب، «اسناد جدیدی از مداخلة انگلیس در امور ایران منتشر میشود»، خیانت محمد مصدق را که به تحمیل تحریمهای اقتصادی و کودتای 28 مرداد انجامید، گامی در راه استقلال ایران معرفی میکند! به این ترتیب اهداف استعماری انگلستان، یعنی لغو قرارداد نفتی با ایران تبدیل میشود به «منافع ملی» ما! همچنانکه پس از استقرار حکومت اسلامی اهداف استعماری ارتش ناتو از زبان خمینی «بتشکن» به عنوان «مبارزه با استکبار جهانی» مطرح میشد. باری «خبر» مؤثق حنازرچوبه که با کد: 851496 منتشر شده، به ما میگوید، در پی افشای توطئة انگلستان در آشوبهای پس از «انتخابات» جمکران «مرکز پژوهش و اسناد رياست جمهوري»، 4 جلد کتاب شامل اسناد «مداخلة انگلستان در ایران» را «به روایت اسناد نخستوزیری رژیم پهلوی» منتشر خواهد کرد. طی این سه دهه گویا ریاست جمهوری به این مدارک دسترسی نداشتهاند، و انگلستان هم دخالتی به امور نمیکرد! جزئیات این اسناد را بررسی نمیکنیم، فقط اشاره میکنیم که طبق این اسناد بسیار «معتبر»، سیاست حاکمیت انگلستان به صورت واژگون نمایانده شده. این اسناد به ما میگوید که، انگلستان هم مخالف آلمان نازی بوده، هم مخالف ملی شدن نفت! و خلاصه 14 ماه قطع رابطه با انگلستان برای تأمین منافع ملی و اثبات استقلال ایران بوده! حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست!
سایه را تو شخص میبینی زجهل
شخص از آن شد پیش تو بازی و سهل
کلنل آیرونساید کودتا کردند که با آفرینش یک حکومت «مستقل» در مرزهای شوروی سابق، به سیاستهای ضدشورویشان در همکاری نظامی با آلمان نازی پوشش مناسب دهند تا پرستیژ انگلستان خدشهدار نشود. در نتیجه هشدار شوروی در مورد حضور مستشاران نظامی آلمان در خاک ایران از سوی انگلستان نشنیده گرفته میشد تا زمانیکه آنگلوساکسونهای این سوی آب دریافتند که همکاری پنهان با فاشیستها منافع دراز مدتشان را تهدید خواهد کرد و ... این همان سیاستی بود که در اسپانیا و پرتقال نیز جریان داشت. و اینگونه بود که ناگهان سیاست انگلستان در ایران مخالف سرسخت هیتلر از آب درآمد، و همچنانکه در بهمن ماه 1357 نیز شاهد بودیم، ارتش از شاه حمایت نکرد. آنزمان رضاشاه از سلطنت استعفا داد و پسرش جانشین او شد حال آنکه در بهمن ماه 1357، شاه ایران را ترک کرد و جای خود را به اوباش فدائی اسلام، شاخة دینی مزدوران بریتانیا سپرد. حال پس از گذشت 30 سال از این جایگزینی استعماری، دفتر مهرورزی اسناد دخالت سفارت انگلستان برایمان منتشر میکند و خبر انتشار این مدارک مستند را از حنازرچوبه میشنویم. البته همچنانکه گفتیم این اسناد رهآورد «سفر» آخوند کاشانی از صحرای کربلاست.
از دیگر رهآوردهای ایشان، یادداشتهای جامعه شناسانانة حضرت زینب است که در اختیار پیک ایران قرار گرفته. سایت پیک ایران، مورخ 27 آذرماه سالجاری، پژوهشهای عمیق زینب را با کد: 10923، تحت عنوان «معاوضة یک بیگناه با یک قاتل...» منتشر کرده. در این آثار گرانبها که هیچ ارتباطی هم با تبلیغات استعماری ندارد، «جرم»، فاقد معنای حقوقی است و در ترادف با «گناه» قرار گرفته تا زینب زمان، صبیة معاون مقتول شاپور بختیار بر «بیگناهی» کلوتیلد رایس «شهادت» دهند. خلاصه بازار گسترش مقدسات و چرندبافی خیلی گرم و داغ است. ولی سوغات بازگشت آخوندکاشانی از تونل زمان به این مختصر ختم نمیشود! از آنجمله است کشف «اسناد» دستساز و ساخته و پرداختة کارخانة رجاله پروری در بارگاه معاویه. اسنادی که ثابت میکند ملی کردن نفت چنان منافع ملی ایرانیان را تأمین کرده که انگلستان برای بازگرداندن اوضاع به گذشته به تکاپو افتاده بود! و از قضای روزگار این همان مهملاتی است که در حنازرچوبه، تحت عنوان اسناد دخالت انگلستان در امور ایران منعکس شده، حال آنکه این اسناد را روز گذشته آخوند کاشانی از بارگاه معاویه کش رفته تسلیم امام حسین فرمودند و ایشان نیز از طریق «سایبر ارتش» جمکران آنرا در اختیار حنازرچوبه گذاشتند. بله این قماش معجزات در جمکران فراوان رخ میدهد. و از آنجمله است همصدائی حنازرچوبه با ملاممد خاتمی پیرامون شعار ابله پسند «میزان رأی مردم است!»
وعدهها بدهد ترا تازه به دست
کاو هزاران بار آنها را شکست
روند این است که ملاممد خاتمی و دیگر فرهیختگان طاعون سبز در سخنرانیهای خود با تکیه بر سخنان امام سیزدهم از گروه مهرورزی انتقاد کنند، تا طرفداران مهروزری با تکرار همان سخنان زبان به گلایه از طاعون سبز بگشایند. نتیجة این شیوة شیادی بازتکرار سخنان خمینی است. روشنتر بگوئیم، با توسل به این شیوه فضای اجتماعی را با سخنان گنگ و ابلهانة خمینی نظیر «میزان رأی مردم است» پر میکنند و در واقع همه به تکرار طوطیوار سخنان سرشار از حماقت امام روشنضمیر مشغول میشوند. این «سخنان امام» به قول خاقانی به «مقعد چندین هزارسالة عجوز» میماند که در دسترس همگان است!
مقعد چندین هزار ساله عجوزی
بکر کجا ماند این چه نادره حال است!
در این راستا، امروز حنازرچوبه به بهانة اعتراض به ملاممد خاتمی که در سخنرانی خود از این شعار عوامفریبانه استفاده کرده بود، مخاطب را با این عبارت موهوم بمباران میکند. پس بهتر است ببینیم «چارچوب حقوقی» این شعار چیست؟ چرا که هر شعاری میباید چارچوب مشخصی داشته باشد. در عمل خمینی، با برکناری بنیصدر این شعار را شخصاً زیر پای گذارد. وی تأکید کرد در برابر رأی مردم، «حق» با اوست. بنابراین در دوران زندگی پرافتخار امام سیزدهم نیز این شعار فقط در راستای مصلحت اربابان حکومت کارآئی داشته. و همچنانکه امروز میبینیم شعار کذا به یکسان هم مورد استفادة قانونشکنان است، و هم دستاویز طرفداران فرضی قانون! و این خود ثابت میکند که «میزان» هرگز نمیتواند رأی مردم باشد، مگر اینکه مردم در یک چارچوب حقوقی و قانونی مشخص «رأی» دهند، و آراءشان در یک روند قانونی و شفاف به ارزش گذاشته شود.
میدانیم که در یک تئوکراسی به دلیل خدامحوری، حق انتخاب آزاد برای انسان به رسمیت شناخته نمیشود. در نتیجه «میزان» واقعی رأی خداوند است، نه رای مردم، و خداوند کذا هم در لندن و واشنگتن نشسته و درمورد رأی مردم تصمیم میگیرد. پس بهتر است دو قطب کاذب حکومت بدانند، بمباران ملت ایران با سخنان مبهم خمینی، و آتش زدن عکس او جهت لشکرکشی خیابانی و ارعاب مخالفان دیگر نمیتواند کارساز اربابانشان در دو سوی آتلانتیک شود. حتی داسالله هم به این واقعیت تلخ پی برده! و از اینرو فاشیستها کمر همت به تحریف «جدائی دین از سیاست» بستهاند.
آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نه، که دروی عابث است
چگونه میتوان با توسل به شعارهای مدافعان دمکراسی، به تحریف دمکراسی پرداخت؟ این عمل خداپسندانه را یک «حقوقدان» ساکن ینگه دنیا در سایت «گویا» بر عهده گرفته و باید بگوئیم در امر مقدس «تحریف» و تخریب «دمکراسی» و اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» بس ناشیانه رفتار کرده، به چند دلیل. نخست اینکه ایشان فراموش کردهاند که ما نیازی به الگوبرداری از قانون اساسی آمریکا نداریم. دیگر آنکه، حریم خصوصی برخلاف تصور ایشان «چاردیواری» اختیاری نیست! درست است که در یک دمکراسی، حکومت حق دخالت در حریم خصوصی افراد را ندارد ولی حقوقدان کذا همچون شریکاش حاج فرجدباغ، «حریم خصوصی» را با «حرم خصوصی» اشتباه گرفتهاند، و به همین دلیل به غلط میگویند، مکان زندگی، خانواده و تربیت فرزندان حریم خصوصی است! به هیچ عنوان چنین نیست.
پشه کی داند که این باغ از کی است
کاو بهاران زاد و مرگش در دی است
در یک دمکراسی پدر و مادر به هیچ عنوان مالک فرزند نیستند و نمیتوانند خارج از چارچوب قوانین اخلاقی که حقوق انسانمحور حاکمیت معین میکند فرزندان خود را به اصطلاح شما «تربیت» بفرمایند! والدین در مورد رفتار با فرزندان نابالغ خود در برابر دولت مسئولیت دارند و میباید پاسخگو باشند. کسی نمیتواند در خانه هر طور که مایل است با دیگران رفتار کند! سرکار در مورد جدائی دین از سیاست، شاید نیک ورد آوردهاید ولی باید بگوئیم سوراخ دعا را گم کردهاید. حریم خصوصی در اجتماع و حریم اجتماعی در خانه وجود دارد، شاید شما از آن آگاه نیستید:
«اولين جائی که بحث حوزة عمومی و خصوصی مطرح می شود در حوزه اختيارات حکومت است. اين بحثی حقوقی است. يعنی حکومت تنها حکمران حوزة عمومی است و حق ندارد و نمیبايست به حوزة خصوصی افراد که شامل مکان زندگی، خانواده، تربيت فرزندان، عقيده، و مذهب و غيره است دخالت کند. در واقع حوزة خصوصی از حوزه حکومتی جداست.»
ما هم در همینجا بگوئیم، به هیچ عنوان چنین نیست! پیکر انسان، باورهایاش، گرایش جنسیاش، حریم خصوصی است، چه در خانه و چه در اجتماع. به همین دلیل کسی حق ندارد «باورها» و اعتقادات خود را بر دیگر افراد تحمیل کند، چه در جامعه تحت عنوان مقررات قانونی و دولتی، و چه در خانواده تحت عنوان خواست و ارادة ولی، قیم یا پدر. هیچکس به هیچ عنوان حق تجاوز به حریم خصوصی دیگران را ندارد. حاکمیت وظیفه دارد امنیت همین حریم خصوصی را با توسل به قوانین دمکراتیک تضمین نماید. برخلاف اظهارات ظاهراً حقوقی سرکار، حاکمیت ضامن تأمین امنیت حریم خصوصی است در جامعه به طور کلی، و در خانه، به عنوان یک جامعة کوچکتر. وظیفة حکومت تأمین نظم و امنیت عمومی بر اساس قوانینی انسانمحور است، و خانة مردم نیز خارج از این حوزه قرار نمیگیرد. به عبارت دیگر سرکار نمیتوانید برای همسایگان یا افراد خانوادهتان برخلاف قوانین جاری و حقوقی ایجاد مزاحمت کنید، در چنین مواردی پلیس دخالت خواهد کرد و ... و خلاصه بگوئیم آشنائی سرکار با «حقوق» بیشتر به شناخت حاج فرج دباغ از فلسفه میماند.
باید حضور محترمتان تکرار کنیم که برای استقرار دمکراسی در ایران، هیچ نیازی به الگو از بلاد غرب نداریم و برخلاف ادعای شما، دمکراسی به هیچ عنوان حاکمیت «اعتقادات اکثریت» نیست! اگر چنین باشد در همة قبائل وحشی آمازون هم دمکراسی برقرار شده. دمکراسی عبارت است از «حاکمیت قوانین انسانمحور» که تحمیل ارزشهای مقدس جهانشمول و زمانشمول بر افراد یک ملت را مردود میشمارد . با «اعتقادات مردم» نمیتوان به دمکراسی دست یافت، چرا که اعتقادات مذهبی و یا غیرمذهبی، به دلیل تکیه بر «ذهنیات» افراد، در هر حال منطقگریز و انسانستیز بوده و نتیجتاً در تضاد با دمکراسی قرار خواهد گرفت. آنانکه همچون فوکویاما و شرکاء «اعتقادات اکثریت» را مبنای حکومت دمکراتیک معرفی میکنند، سر در آخور تقدسپرور و توحشگستر سازمان سیا فروبردهاند.
مر ترا آن فهم آن دانش نبود
وا ندانستی تو سرگین را ز عود
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت