شنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۸


منوچهر و مناره!
...
«امروز بشر عيناً همان نيازهائى را دارد كه پنج ‏هزار سال پيش [...] نيازهاى اصولى بشر هيچ تفاوتى نكرده [...] آن روز هم بشر از نفوذ قدرت‏هاى ستمگر رنج مى‏برد[...]»
«نیازهای تاریخی بشر» از زبان رهبر فرزانه، در سال 1384!

به تلة حکومت اسلامی پای نگذاریم. این حکومت مزدور بیگانه برای سرکوب و ارعاب ملت ایران باز هم خود را در «انزوای رسانه‌ای» قرار داده. به گزارش فرانس پرس،‌ این حکومت ضمن قطع ارتباط اینترنت با خارج از کشور، حضور خبرنگاران داخلی و خارجی را به مدت سه روز در مرکز تهران ممنوع کرده! مسلماً چنین تصمیمی با موافقت اربابان در لندن و واشنگتن اتخاذ ‌شده.

هدف از پروپاگاند وحشیانة «نه! به مناره» در سوئیس، نقض مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر از طریق نشاندن «آزادی ادیان» بجای «آزادی بیان»‌ است. برای تداوم این جنجال مهوع یکی از وکلای سرشناس ژنو ‌تصمیم گرفته به دادگاه حقوق بشر اروپا متوسل شود تا در اروپا «مناره» را به عنوان «حق مسلم» مسلمانان به رسمیت بشناسند!

برای گسترش ابهام بر فضای جامعة ایران، ‌ «بی‌بی‌سی» برای‌مان شیپور «پیروان خط امام» می‌نوازد، حال آنکه رادیوفردا به «بازتولید» سخنان حکیمانة امام سیزدهم مشغول است! البته در بسته‌بندی جدید و از زبان کسی که خود را «جامعه‌شناس» می‌خواند. در این گیرودار بعضی‌ها در روزنامة لوموند تأکید دارند که شرکت در تظاهرات 16 آذر برای‌مان دمکراسی را به ارمغان خواهد آورد، و البته در کنار جنجال بوق‌های کذا، هیاهو پیرامون «نه! به مناره» به گسترش ابهام شتاب بیشتری ‌بخشیده.

رادیوفردا که از سوی «مک‌کین»، سناتور راه «حق علیه باطل» به عنوان «مخالف» سرسخت حکومت اسلامی معرفی ‌شد، به «بازتولید» سخنرانی‌های گوساله‌پسند خمینی پرداخته تا این دروغ بزرگ را به ما بفروشد که گویا اختیار ارز حاصل از چپاول نفت به دست دولت مفلوک احمدی نژاد است، ‌ و این دولت بجای مصرف دلارهای نفتی در داخل کشور آن‌ها را در کشورهای دیگر «خرج» می‌کند! حال آنکه حکومت اسلامی پادوی ایالات متحد است، نه بیشتر و نه کم‌تر. باری در راستای ارائة‌ تصویر قدرتمند از حکومت جمکران که در سراسر دنیا سرمایه‌گذاری کرده و گویا مدرسه و بیمارستان و غیره باز می‌کند، رادیوفردا هم مانند خمینی دجال طرفدار مستضعفین و پابرهنه‌ها شده، البته از زبان همان مجید محمدی معروف! همچنانکه گفتیم آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک از آنجا که در جبهة‌ «حق» نشسته و سیاست‌شان عین دیانت‌شان شده، خود را برای یک پرش عظیم دنیوی «حق علیه باطل» آماده می‌کنند، باطل کیست؟ ملت ایران!

بله در پی ایجاد دو قطب کاذب: «حق و باطل»، از طریق «شایعة تقلب»، رادیوفردا هم با پخش مطالب «شبه‌علمی» و عوام‌پسند و ابله فریب ضمن گشایش جبهة «مستضعف و مستکبر»، دفاع از حقوق مستضعفان را بر عهده گرفته. روشن‌تر بگوئیم رادیوی کذا همچون روحانیت سیاست‌زده مدافع «حق مردم» شده! خلاصه «بی‌بی‌سی» برای‌مان شیپور پیروان خط امام می‌نوازد، رادیوفردا هم با انتشار سخنان حکمیانة امام از زبان کسی که خود را «جامعه‌ شناس» معرفی می‌کند، به گسترش ابهام شتاب بیشتری می‌بخشد. محور این کاروان خردجال همان «ضدرفراندوم» سوئیس است که اکثریت را بر علیه اعتقادات و باورهای اقلیت بی‌دفاع بسیج کرده، تا در میان‌مدت «آزادی ادیان» را بجای «آزادی بیان» بنشاند.

به هم‌میهنان عزیز بگوئیم، با شرکت در هر تظاهرات،‌ چه حکومتی و چه ضدحکومتی، بیشتر به عمق ابهام فرو رفته و در نتیجه از دمکراسی و مطالبات «صریح» و منطقی خود دور می‌شویم. گویا بعضی‌ها نمی‌خواهند این مطلب را عنوان کنند ولی تظاهرات حکومتی و نیمه‌حکومتی، توأم با تکرار شعارهای مبتذل و مقدس و حماقت‌پرور طی لشکرکشی‌های خیابانی، فقط جهت تحریک افکار عمومی و در واقع برای «قدرت نمائی» و ارعاب مخالفان صورت می‌پذیرد. این همان روند حرکت‌های «اسلامی» در هیاهوی 22 بهمن است که جهت ارعاب ملت، و سرکوب مطالبات عمومی، این مطالبات را به نیازهای مشتی آخوند مزدور استعمار محدود کرد. این تحرکات که دقیقاً از الگوی پروپاگاند استعماری پیروی می‌کند، «پیامی» است جهت دریافت «پاسخ مطلوب» از سوی مخالف‌نمایان، یا همان همکاران پنهان حکومت. تحرکات کذا از روند رفراندوم «نه به مناره» پیروی می‌کند. رفراندومی که برای دریافت پاسخ مطلوب از اتحاد جماهیر نوکری به راه افتاده.

از اینرو توصیة ما تحریم تظاهرات «16 آذر» است. در یک نظام استعماری برپائی هر گونه «تظاهرات» ـ‌‌ دولتی یا ضددولتی ـ نهایت امر به‌ دو قطبی کردن کاذب فضای اجتماعی می‌انجامد، یعنی به ایجاد جبهة «نیک و بد» یا همان «حق و باطل» معروف اسلام‌فروشان. کشاندن «مردم» به تظاهرات «16 آذر»‌ در واقع از مطالبات پنهان اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن است که از زبان جیره خواران‌شان در داخل و خارج مرزها تئوریزه شده، «بیان» می‌شود.

به پیروی از نیویورک‌تایمز، بوق مناره‌پرستان، روزنامة «لوموند» نیز برای شرکت در تظاهرات 16 آذرماه از زبان دیگران فراخوان داده! البته ما تعجب نمی‌کنیم، ولی مطالبات ما هیچ ارتباطی به «16 آذر» و مرده‌پرستی و شهیدپروری نخواهد داشت.

روز دانشجو یعنی همان «16 آذر» کذا، «سنگر حق» یا یکی از دو قطب‌ کاذب استعماری است که بر «مرزشکنی» و «یکجانبه‌گرائی» محمد مصدق در راه مقدس «ملی کردن نفت» تکیه دارد. «ملی‌کردن نفت» نیز به نوبة خود پیامد شایعة‌ لغو قرارداد «دارسی» در زمان پهلوی اول بود که در واقع جهت «تمدید» طویل‌المدت آن صورت گرفت. همچنانکه گفتیم استعمار برای گسترش دامنة چپاول خود به «مرزشکنی» و «یکجانبه‌گرائی» نیاز دارد، و این عمل را از طریق دست‌نشاندگان خود در جهان سوم انجام می‌دهد. فتوی خائنانة‌ میرزای شیرازی و تهاجم اوباش به قهوه‌خانه‌های پایتخت، نخستین نمونة تحمیل «یکجانبه‌گرائی» به دربار قاجار جهت «لغو» قرارداد رژی تنباکو و پرداخت غرامت هنگفت به بانک‌های انگلیس بود. پیشتر گفتیم که لغو این قرارداد، تحت فشار لشکرکشی‌های خیابانی اوباش حلقه‌به‌گوش استعمار بریتانیا، بانک نوپای شاهی را به نزولخورهای ساکن لندن مقروض کرد. و از آنجا که چنین تاراج «یک‌شبه» به مذاق آنگلوساکسون‌های این سوی آب شیرین آمد، از همان روزها تصمیم بر آن شد که «استقلال»، یا قانون‌شکنی و «یکجانبه گرائی» با توسل به شعارهای پوچ «دین پرستانه»،‌ «میهن پرستانه» و به بهانة «حفظ منافع ملی» و تأمین «حق مردم»، تبدیل شود به «سیاست رسمی» حکومت‌ها در ایران!

کودتای کلنل آیرون‌ساید برای تحقق همین هدف مقدس صورت پذیرفت. پس از این کودتا، قرارداد خفت‌بار دارسی به دروغ و به صورت یکجانبه لغو شد تا با همان شرایط خفت‌بار «تمدید» شود. سپس «مصلحت» بر این قرار گرفت که قرارداد نفت با شرکت بریتیش پترولیوم نیز «به صورت یکجانبه» لغو شود تا ملت ایران پس از تحمل تحریم اقتصادی، ‌ نه تنها از منافع خود صرفنظر کند که به شرکت کذا خسارت هم بپردازد و در مقابل یک کودتا و یک «قهرمان» تحویل بگیرد. محمد مصدق در شیادی، خیانت و مزدوری به راستی «قهرمان»‌ هم بود. از آن زمان محمد مصدق در جبهة «حق» نشست و هر کس با تکیه بر محمد مصدق قانون‌شکنی می‌کرد بلافاصله در همین جبهة جادوئی جائی برای خود می‌یافت. پس جای تعجب نیست که «دانشجویان» دانشگاه تهران نیز با تکیه بر سنگر «حق» مصدقی،‌ مرزشکنی کرده و ضمن خروج از جایگاه واقعی اجتماعی خود به مسافرت نیکسون به تهران «اعتراض» فرموده، معرکة 16 آذر و کربلای حسینی به راه اندازند. ماجرای 16 آذر سال 1332 چه بود، جز یک قانون‌شکنی دو سویه؟

می‌گویند، یک جدال لفظی بین دانشجویان با نظامیان حاضر در دانشگاه، «جبهة‌ حق» را به وجود آورد. نظامیان برای دستگیری دانشجویان کذا وارد کلاس می‌شوند، و به دستور رئیس دانشگاه زنگ تعطیل کلاس‌ها به صدا درمی‌آید. به استنباط ما چنین عمل ابلهانه‌ای اگر از پیش طراحی نشده باشد، به قتل سه دانشجو منجر شده. رئیس دانشگاه به پیروی از پیشوای‌شان، مصدق «تجمع» را مصلحت دانستند! در پی تجمع دانشجویان شعار «دست نظامی از دانشگاه کوتاه»‌ شنیده می‌شود، حال آنکه نظامیان از آغاز سال تحصیلی در دانشگاه حضور داشتند و چنین شعار فریبنده‌ای از زبان کسی شنیده نشده بود!

فراموش نکنیم که در تاریخ 16 آذر 1332، کمتر از 4 ماه از کودتای آنگلوساکسون‌ها و ارتقاء محمد مصدق به جایگاه قهرمان ملی می‌گذشت و آن‌هائی‌که دوران نخست وزیری محمد مصدق را زیسته‌اند، خارج از بحران ناشی از تحریم اقتصادی، انواع سرکوب اجتماعی، تعطیلی رسانه‌ها و لشکرکشی‌های خیابانی را نیز شاهد بوده‌اند. خلاصه بگوئیم پس از کودتای 28 مرداد، و نمایش «سیابازی» محاکمة قهرمان ملی که «تیمسار آزموده» و مصدق در آن به ترتیب نقش «لوطی» و «عنتر» استعمار را ایفا می‌فرمودند، محمد مصدق به دلیل محکومیت، «قهرمان‌تر» هم شد! و به این ترتیب التهاب فضای جامعه نیز افزایش یافت. چرا که در باور عام نه تنها «جبهة حق» شکست خورده بود و «چند حسین شهید»، ‌ از جمله «حسین فاطمی» حقانیت آنرا به اثبات می‌رساند، که هدف کودتاچیان به زعم «مردم» کوتاه کردن دست مصدق و یاران‌اش از مسند قدرت بود، حال آنکه شعبان جعفری، «رهبر» کودتا در واقع در شهربانی دولت مصدق به خدمت اشتغال داشت! اصل مطلب جز این بود! آخرین «مأموریت» محمد مصدق اجرای طرح استعماری ملی کردن نفت بود، البته با توسل به یکجانبه‌گرائی. ایشان به دلیل کهولت می‌بایست صحنة سیاست را ترک می‌فرمودند و چنین هم شد. خداوند اراده کرد، «بشود» و شد!

بعد چه پیش آمد؟ سرکوب، ارعاب و گسترش بحران به فضای دانشگاه جهت توجیه حضور نظامیان در یک مکان علمی! اگر دانشجو در «جایگاه واقعی» خود قرار می‌گرفت دلیلی برای حضور نیروهای نظامی در دانشگاه وجود نداشت. ولی در یک ساختار پوشالی که مدعی «استقلال» است هیچکس جایگاه واقعی اجتماعی ندارد، در نتیجه مرزشکنی به روزمرة حکومت و مخالف‌نمایان‌اش تبدیل می‌شود. و هر مرزشکنی،‌ همچنانکه طی 6 ماه اخیر شاهدیم، دو قطب کاذب «حق و باطل» ایجاد می‌کند. بهترین مکان تحمیل مرزشکنی و ایجاد بحران نیز همان دانشگاه است، جائیکه «جمعیت جوان» و پرشور روزانه چندین ساعت در آن حضور دارد و به دلیل شرایط ویژة‌ کشور بجای فعالیت علمی به فعالیت سیاسی می‌پردازد. به همین جهت در ایران، همچنانکه از زبان مقامات حکومت اسلامی می‌شنویم، «دانشجو» را به مرزشکنی تشویق می‌کنند!

به این ترتیب منافع استعمار در چند جبهه تأمین می‌شود. فعالیت علمی جای خود را به فعالیت سیاسی می‌سپارد، سرکوب دانشجویان توجیه می‌شود و اگر دانشجویان کذا پیرو خط توحش امام هم باشند چه بهتر! می‌توانند رأساً «یکجانبه‌گرائی» مطلوب هیزاکسلنسی و شرکاء در آنسوی آتلانتیک را اعمال کنند، همچنانکه 13 آبانماه 1358 به ارادة‌ الهی چنین شد. متأسفانه دانشگاه‌های ایران همواره توسط مشتی اوباش جیره‌خوار حکومت به آشوب کشیده می‌شود و این آشوب پس از نفوذ از دانشگاه به سطح جامعه تشدید می‌شود و دوباره به درون دانشگاه کمانه می‌کند. در درازمدت این «تبادل التهاب» می‌تواند به ابزار ایجاد شورش جهت سازمان دادن به یک سرکوب گسترده تبدیل شود. همچنانکه در یونان نیز شاهد همین روند بودیم.

به یاد داشته باشیم که هیز‌اکسلنسی سابقة خدمت در کشور کودتاخیز یونان را دارند هر چند کودتا‌ی‌شان برای بازگشت به دوران «امام روشن ضمیر» ناکام مانده! ولی مسلماً از «امکانات» و اهرم‌های‌شان در دانشگاه حداکثر استفاده را خواهند فرمود. که گفته‌اند، ‌ «فقط شیطان ناامید می‌شود.» و جبهة «خدا و شیطان» اخیراً توسط آخوند منتظری افتتاح شد، پس دلیلی برای ناامیدی نیست؛ هیز اکسلنسی در «جبهة خداوند» لنگر انداخته‌اند! در روایات چنین آمده که خداوند «نفت» را برای پیروان راه حق آفرید. مصدق در این سنگر می‌رزمید، شیخ مهدی بازرگان نیز برای حفاظت از همین سنگر الهی یک «نهضت حق» به راه انداخت چرا که از ایران بوی خوش نفت به مشام می‌رسید. و این رایحة خوش همچنان مشام آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک را نوازش می‌د‌هد. به همین دلیل شیپورهای تفنگ‌فروشان غرب هم‌صدا با نیویورک تایمز و شرکاء از امت همیشه در صحنه برای حضور فعال در تظاهرات روز دانشجو دعوت کرده، چنین وانمود می‌کنند که با شرکت در این تظاهرات، دموکراسی را در نخستین چهار‌راه خواهیم یافت. حال آنکه با توسل به ابهام و برپائی مراسم شهیدپرستی و عربده جوئی در خیابان نه تنها به دمکراسی نمی‌رسیم که هر چه بیشتر در کام گرداب ابهام فرو می‌افتیم. به عبارت دیگر با دست‌وپا زدن در دریای ابهام نمی‌توان به «صراحت» رسید:

خورشید به گل نهفت، می‌نتوانم
و اسرار زمانه گفت، می‌نتوانم
از بحر تفکرم برآورد خرد
دری که ز بیم سفت، می‌نتوانم

همچنانکه خیام را هم نمی‌توان به عنوان «شاعر» معرفی کرد! خیام دانشمند بوده، شاید رباعیاتی سروده باشد. حرفة خیام «علمی» است، نه هنری. پیش از ادامة مطلب در مورد وبلاگ «خورشید و خیام» توضیح دهیم، نام مدیرعامل «انجمن خوشنویسان ایران» در سال 2535، «خسرو زعیمی» بوده. حال بازگردیم به جنجال مناره‌ها.

منوچهرمتکی، وزیر امورخارجة گورکن‌ها به دلیل «نه! به مناره»، تلفنی به وزیر امورخارجة‌ سوئیس، یعنی همان «میشلین کالمی ـ ری» اعتراض کرده! البته این ادا اطوارها، آن‌هم از سوی حکومتی که به سنی‌مذهبان ایران اجازه نمی‌دهد در تهران حتی مسجد بسازند، نشانه‌ای از حماقت جمکرانی‌هاست و وسیلة تفریح پنیرفروش‌ها در کوهپایه‌های آلپ!

باری به گزارش مهرنیوز، مورخ 14 آذرماه 1388، متکی به سوئیس «هشدار» داده!
البته نه برای سرکوب مسلمانان که برای ستیز با «اسلام»! بله همانطور که پیشتر گفتیم هدف این پروپاگاند مهوع نقض آشکار قطعنامة «دوربان 2» است. قطعنامه‌ای که بر رعایت حقوق انسانی پیروان همة ادیان تأکید دارد، حال آنکه امثال متکی مدافع حقوق پیروان ادیان نیستند، اینان طرفدار حقوق «مناره» به شمار می‌روند، طرفدار نماد خصوصاً سرکوبگر «مکان» مقدس دین اسلام. وزیر امور خارجه گورکن‌ها در این مکالمة تلفنی از سوئیس به عنوان یکی از کشورهای پیشرو در زمینة‌ حقوق‌بشر یاد کرده، و خواهان رعایت حقوق بشر در این کشور شده. البته فراموش نکنیم که «حقوق بشر» در قاموس امثال متکی به پذیرش ساختن مناره محدود می‌‌ماند، حقوق انسان‌ها برای متکی اهمیتی ندارد. به گزارش مهرنیوز، مورخ 14 آذرماه سال‌جاری:

«متکی در این گفتگوی تلفنی [...] خاطرنشان کرد: [...] ممنوعیت احداث مناره در سوئیس چهرة سوئیس را در اذهان مسلمانان به عنوان یک کشور پیشرو در عرصه حقوق بشر خدشه‌دار کرده است.»


از اینجا نتیجه می‌گیریم که با احداث مناره، حقوق بشر رعایت خواهد ‌شد! در پاسخ به متکی، خواهر «میشلین» همان مزخرفاتی را که پیشتر به لوموند تحویل داده بود، طوطی‌وار تکرار می‌کند: ما که مخالف بودیم، ‌ تقصیر حزب حاکم است، دمکراسی ما این است! و حزب حاکم به راستی در عرصة رعایت حقوق بشر بسیار پیشرفته است، درست مثل دولت سوئیس. البته متکی بی‌جهت مزاحم میشلین کالمی شده، ریشة این مسائل را باید در «غدیر» جستجو کرد!

بله ما هم این مهم را نمی‌دانستیم، رهبر فرزانه گوشزد فرمودند که اگر «غدیر» درست محقق می‌شد، مسیر «تاریخ» تغییر می‌کرد! می‌بینیم که تحت حکومت جمکران اخیراً بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان نه تنها در گذشته «تحقق» یافته‌اند، که «درست» تحقق نیافته‌اند. خلاصه این بی‌بی‌گوزک‌ها «اشکال» دارند، به همین دلیل است که مسیر تاریخ از راه راست «منحرف» شده. پس لازم است از طریق «بازگشت به گذشته» یعنی به صدراسلام مسیر تاریخ را «اصلاح» کنیم، هر چند امامان شیعه نیز چنین می‌خواستند، ولی به گفتة رهبر فرزانه نتوانستند. خلاصه چون امامان نتوانستند به گذشته بازگردند،‌ آنگلوساکسون‌های مدافع اسلام، خمینی و ‌خامنه‌ای را برای تحقق آرزوهای ائمه به میدان آورده‌اند!

به مناسبت غدیر سال 1384،‌ رهبر فرزانه در جمع دانشجویان دانشگاه امام صادق فرموده‌اند، نیازهای بشر از 5 هزار سال پیش تاکنون عوض نشده، بشر همواره از ظلم و ستم رنج برده و خلاصه اگر غدیر همانطور که خداوند اراده کرده بود و پیامبر می‌خواستند و مسلماً مقام رهبری هم از آن مطلع‌اند اجرا می‌شد، «امروز» از نظر تاریخی خیلی جلوتر بودیم! فرمایشات رهبر معظم انقلاب در رجانیوز، ‌مورخ 14 آذرماه سالجاری انتشار یافته. این سخنان عجیب حتماً «نگاه تاریخی» مقام معظم به روایت دست‌ساز «غدیر» خوانده می‌شود:

«در نگاه تاريخى به اسلام و در تحليل تاريخى حوادث صدر اسلام، موضوع غدير ـ يعنى نصب جانشين ـ يك ضرورتى بود كه اگر آنچنان كه تدبير شده بود ـ تدبير رحمانى و الهى و تدبير نبوى ـ عمل مى‏شد، بدون ترديد مسير تاريخ بشر عوض مى‏شد و امروز ما در جايگاه بسيار جلوترى از تاريخ طولانى بشريت قرار داشتيم[...]»


البته در اینکه معنای «تاریخ طولانی بشریت» چیست می‌باید نظر مقام معظم را جویا شویم، ولی مفهوم عبارت کذا هر چه باشد، از نظرما رهبر فرزانه شکسته نفسی می‌فرمایند! ایشان اکنون نیز، خصوصاً پس از حوادث پساافتضاحاتی در جایگاه بسیار «جلوتری» از تاریخ طولانی بشریت قرار گرفته‌اند، البته از عقب:‌

«در طول دوران دويست‏وپنجاه ساله‏ى زندگى ائمه[...] هر وقت ائمه توانسته‏اند [...]‌ خودشان را آماده كرده‏اند [...] به همان مسيرى كه پيغمبر پيش‏بينى كرده بود برگردند؛ اما خوب، نشده است ديگر. حالا ماها در اين برهه به ميدان آمده‏ايم و همّتى هست به فضل و توفيق الهى و انشاءالله كه به بهترين وجهى ادامه پيدا كند.»

همان منبع!

ائمه هر وقت توانسته‏اند[...]‌ خودشان را آماده كرده‏اند [...] به همان مسيرى كه پيغمبر پيش‏بينى كرده بود برگردند؛ اما خوب، نشده است ديگر. حالا ماها را در اين برهه به ميدان آورده‌اند، قول تعامل هم داده‌اند که به فضل و توفيق هیزاکسلنسی انشاءالله كه به بهترين وجهى ادامه پيدا كند.




...

جمعه، آذر ۱۳، ۱۳۸۸


میشلین و مناره!
...
برای گسترش آشوب در ایران و تأمین منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک قرار شده، «روحانیت مستقل» و «مردم» امور کشور را به دست گیرند، و «دانشجویان» هم در سنگر «مبارزه با استکبار» لنگر بیاندازند! می‌بینیم که در حکومت ‌چاه جمکران هیچ فرد و گروهی نمی‌باید از جایگاه مشخص اجتماعی برخوردار باشد؛ هیچ چارچوب و مرز مشخصی نباید رعایت ‌شود، همه باید به همة امور دخالت کنند. این فشردة مطالبات استعمار غرب است که از زبان رئیس قوة ‌مقننه، رئیس مجمع‌ تشخیص‌ مصلحت و پیش‌نمازان رسمی حکومت گورکن‌ها به صراحت اعلام می‌شود. مکمل همین مطالبات خداپسندانه نیز در قالب شعارهای ابله‌پسند مخالف‌نمایان حکومت پوشالی در اختیار مشتاقان حماقت و تعصب قرار می‌گیرد. کل این سیاست که مشوق «مرزشکنی» در عرصة سیاسی و اجتماعی است، با تکیه بر مخدوش کردن مرز «مفاهیم متضاد» اعمال می‌شود.

«جمهور» نمی‌تواند «ایرانی» باشد! «جمهور» یک مجموعه قوانین است، ‌ «ملیت» و «رنگ» و «نژاد» هم ندارد! از این گذشته هدف از استقرار جمهوری،‌ به هیچ عنوان مقابله با اسلام نیست. در هر حال «ایرانی» نمی‌تواند در تقابل با «اسلامی» قرار گیرد. اسلامی جزئی از «کلیتی» است به نام ایرانی، و در یک مجموعة منسجم و خصوصاً هماهنگ و بهنجار به نام ملت ایران، هیچ تقابلی به صورت طبیعی بین «جزء» و «کل» نمی‌تواند وجود داشته باشد. کوشش مزورانه برای توجیه شعارهای محفل فاشیسم، همچون شعار «جمهوری ایرانی» فقط یک «مرزشکنی» آشکار است که در راستای ایجاد «ابهام» و دامن زدن بر توهمات صورت می‌پذیرد. ماجرای «فورت هود»، جنجال «ضدرفراندوم» سوئیس، همچون هیاهوی «هویت» در سوئد، انگلستان و به طور کلی هیاهوی دینی در کشورهای حوزة دلار همه و همه از یک پروپاگاند واحد سرچشمه می‌گیرد، پروپاگاند «متفکرین» پوچ‌پرداز آبدارخانة سازمان سیا که هدفی جز تحریک افکارعمومی و بحران‌سازی ندارد.

همچنانکه شاهدیم پروپاگاند مرزشکنی، یا بهتر بگوئیم تبلیغات فاشیسم در ایالات متحد با موفقیت چشمگیری روبرو شد و هیچکس ویراست رسمی ارائه شده از ماجرای «فورت‌هود» ‌را به زیر سئوال نمی‌برد، ‌همچنانکه هیچیک از سازمان‌های غیردولتی مسلمانان متعهد و مکتبی اروپا و حقوقدانان «برجسته» و متخصص دفاع از حقوق مسلمین، برگزاری «ضدرفراندوم»‌ سوئیس را در تضاد بنیادین با قوانین دمکراتیک کشور مذکور نمی‌بیند! این «کوری» مصلحتی دلیل دارد. دلیل آنکه برگزاری رفراندوم کذا به عنوان مرزشکنی و شبیخون به قانون، نه تنها به سرکوب مسلمانان ساکن غرب که به سرکوب ملت‌های منطقه نیز منجر خواهد شد.

«مرزشکنی» بر اساس «شایعه» پایه و اساس سیاست‌ محفل بین‌الملل فاشیسم است. یکی از فواید «مرزشکنی» این است که دو قطب کاذب «نیک و بد»، ‌ یا به قول مسلمین «حق و باطل» به وجود می‌آورد، و بر اساس همین دو قطب مبهم «اولیه»، دست‌اندرکار ساخت و پرداخت قطب‌های مبهم دیگری می‌شود تا از اینراه فضای اجتماعی را هر چه بیشتر در «ابهام» فروافکند. همچنانکه شاهدیم شش‌ماه پس از قانون‌شکنی‌های گروه میرحسین موسوی بر اساس «شایعة تقلب»، ‌ رشد قطب‌های کاذب و سراپا مبهم شتاب گرفته. از آنجمله‌ است « جنبش‌سبز»، ‌ «جمهوری ایرانی»، «جمهوری سبز»، «انتخابات آزاد»، «منطق علوی»، «سبز علوی» و ... مزخرفاتی از این دست که در عمل، هیچ‌ تفاوتی با حکومت فعلی جمکران نخواهد داشت.

کسانی که در کمال حماقت می‌کوشند برای توجیه شعار گوساله پسند «جمهوری ایرانی»، صفت اسلامی را در تقابل با ایرانی قرار دهند در ابعاد مختلفی مرتکب حماقت می‌شوند. نخست اینکه از نظر تاریخی ، اسلام جزئی از تاریخ کشور ایران است و بخشی از تاریخ یک کشور را نمی‌توان در تضاد با تاریخ کشور مذکور «تحلیل» کرد. اگر درست متوجه نمی‌شوید برای‌تان توضیح دهیم که در ایران، نه تنها ادیان و اقوام مختلف،‌ که زبان‌ها و گویش‌های مختلف و باورهای متعدد نیز وجود دارد. این مجموعه را ملت ایران می‌خوانند. هیچیک از اجزاء این مجموعه در تضاد با یکدیگر قرار ندارد. حتی زمانیکه نیروهای سرکوب استعماری در کردستان، ‌ بلوچستان یا خوزستان دست به کشتار و تجاوز می‌زنند، و انسجام عاطفی در قلب این مجموعه را درهم می‌شکنند، تاریخ مشترک اقوام مختلف در قلب یک ملت تغییر نمی‌کند! چرا که «تاریخ» به عنوان یک مجموعه رخداد‌ها در زمان و مکان مشخص «انتخابی» نیست.

به عبارت دیگر برخلاف قصص و روایات و احادیث و آیات قرآن که برای تأمین منافع استعماری پیوسته توسط سازمان تبلیغات اسلامی «آپ‌دیت»‌ می‌شود، تا «مفاهیم مدرن» را در درون خود جای دهد، و «همه چیز» در اسلام و قرآن وجود داشته باشد، کسی نمی‌تواند رخدادهای واقعی و گذشتة تاریخی را تغییر دهد. به عنوان نمونه توحش و خشونت‌پرستی «امام» دجال‌تان، «خمینی کبیر» و جنایات «رهبران» جبهة سبزشیادی، همچون اکبر بهرمانی، میرحسین موسوی، ‌ کروبی و ... در تاریخ ایران به ثبت رسیده و هیچ دست الهی نمی‌تواند آنرا بزداید. بله مرزشکنی را نمی‌توان بر «تاریخ» و رخدادهای واقعی اعمال کرد! فقط در پروپاگاند‌ مهوع فاشیسم است که می‌توان مدعی «تاریخ‌سازی» شد.

در حکومت اسلامی، در هر حال «انتخابات آزاد» وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت. حتی رفراندوم 12 فروردین‌ماه 1358 نمایش مهوع شیادی و عوامفریبی دولت موقت بود. این رفراندوم اگر از منظر حقوقی جنبة «قانونی» داشت، نمی‌بایست مردم را در برابر یک گزینه با دو پاسخ، «آری» یا «نه» قرار دهد. دولت شیخ مهدی می‌بایست پیشنهاد خود یا بهتر بگوئیم پیشنهاد اربابان‌اش را در لندن و واشنگتن مطرح می‌کرد تا موافقان در پای صندوق‌های رأی حضور یابند، و مشخص شود چند درصد ایرانیان از پیشنهاد محفل «برژینسکی ـ کارتر» استقبال می‌کنند. ولی دولت شیاد بازرگان چنین کاری نکرد و آن حقوقدان «برجسته» نیز که امروز در «دویچه وله» بر طبل قانون اساسی «خوب» و «بدون ولایت فقیه» می‌کوبند، همچون دیگر همکاران‌شان «کوری» پیشه کرده بودند! این کوری مصلحتی دلیل موجه داشت. آن‌ شوت وپرت‌ها که برای گفتن «نه به جمهوری اسلامی» خود را به حوزه‌های رأی‌گیری رسانده بودند، علیرغم ظاهر غیراسلامی‌شان، در تصاویر رسانه‌های جمعی غرب،‌ به عنوان «موافقین» حکومت اسلامی و طرفداران خمینی معرفی شدند! حال آنکه حتی در جمع آخوندها، بسیاری از روحانیون حوزه‌های علمیه نیز با چنین حکومتی مخالف بوده و هستند. منتهی اینان نیز همچون دیگر مخالفان غیرروحانی و گمنام حکومت‌ توحش چاه‌جمکران سرکوب می‌شوند. اینهم یک دلیل موجه دیگر برای رد شعار مزورانة جمهوری ایرانی!

دین اسلام در ایران وجود دارد، و بسیاری از مردم ایران از جمله برخی مسیحیان نیز به دلیل همزیستی با مسلمانان باورهای اسلامی پیدا کرده و جهت برآورده شدن خواسته‌های‌شان گوسفند نذر «امام رضا» می‌کنند،‌ حتی مسیحیان ایرانی ساکن غرب! نکند با استقرار به اصطلاح جمهوری «ایرانی» قصد زدودن «باورهای» مردم را دارید؟ اگر چنین «هدف مقدسی» را دنبال می‌کنید همان حکومت جمکران را دودستی بچسبید که سی‌سال است از طریق کودتاهای پی‌درپی باورهای «الهی ـ آمریکائی» اربابان را به عنوان «حق» در بوق گذاشته و ملت ایران را هم تبدیل به «باطل» کرده.

این وقاحت تا‌ آنجا پیش رفته، که مقامات این حکومت مفلوک، قانون‌شکنی در عرصة بین‌الملی را «حق» خود ‌می‌دانند‌ و اعتراض به قانون‌شکنی را «خبط»، و معترض را خطاکار می‌خوانند. در همین راستا، پرزیدنت مهرورزی در مصاحبة اخیر تلویزیونی خود فرمودند «روسیه اشتباه کرد»، و پاسدار ال‌لاریجانی، غلام‌بچة سفارت کذا در گرگان عملاً زبان به تهدید اعضای شورای امنیت و آلمان گشوده، و آخوند جنتی در وقوقیة امروز برای نبرد با آمریکا قیام فرموده‌اند! البته وقوقیه‌های دیگر شهرستان‌ها نیز بر همین محور پوچ شعار «ما از قطعنامه نمی‌ترسیم، ما ایستاده‌ایم، و ملت ما دمار از روزگارتان در خواهد آورد» استوار بود. عربده‌جوئی‌ و نفس‌کش‌طلبی مقامات چاه جمکران در برابر جامعة جهانی و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی رفتار قاتلی را ‌ماند که پس از دریافت حکم مجازات خود، زبان به تهدید قاضی می‌گشاید!

حکومت اسلامی دقیقاً در همین شرایط قرار گرفته. این حکومت «تعهدات» خود را نه تنها در مذاکرات ژنو که در مذاکرات وین نادیده گرفته، و زمانیکه از او می‌خواهند پاسخگوی تعهدات‌اش باشد به عربده‌جوئی ولات‌بازی می‌پردازد تا ایالات متحد فرصت کافی و دلیل موجه را برای «تمدید» تحریم‌های اقتصادی بر علیه ما ملت داشته باشد. در راستای گسترش سرکوب ملت ایران است که پاسدار لاریجانی برای تأمین منافع اربابان‌اش در لندن، پا جای پای مصدق منفور گذاشته و در واقع ملت ایران و در ظاهر گروه «1 + 5» را به خروج از «ان. پی. تی» و یکجانبه‌گرائی تهدید می‌کند! همچنانکه گفتیم استعمار برای چپاول نیازمند مرزشکنی و قانون‌شکنی است، و اینکار را همیشه از طریق دست‌نشاندگان‌اش در کشورهای جهان سوم انجام می‌دهد تا بتواند در چارچوب قوانین بین‌المللی اعمال خود را موجه جلوه دهد. در مورد نفت چه پیش آمد؟ محمد مصدق با شعار پوچ «منافع ملی» به صورت یکجانبه قرارداد نفت با شرکت بریتانیائی را لغو کرد. پاسدار لاریجانی هم می‌پندارد تکرار خیانت مصدق با شعار «حفظ منافع ملی» هنوز امکانپذیر است! ما هم حضور داماد آخوند مطهری می‌گوئیم، کور خوانده‌اید! آنروزها که مصدق معرکه گرفته بود، آغاز جنگ سرد بود، امروز دو دهه از پایان جنگ سرد می‌گذرد.

البته دچار توهم نشویم، فعلة استعمار از درک این مسائل ساده عاجزاند، چرا که اینان اگر از شرافت و حداقل شعور برخوردار می‌بودند، نمی‌توانستند به افتخار کارگزاری استعمار نائل شوند. استعمار همیشه «بهترین‌ها» ‌را برگزیده، ‌ در غیراینصورت امر مقدس چپاول امکانپذیر نمی‌شد. باری، برای اجرای این امر الهی، امروز پاسدار علی‌کوچیکه در استان گلستان رودربایستی را کنار گذارده به پیروی از «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا و مخالف‌نمایان ساکن فرنگ مستقیماً خواهان جدائی «روحانیت مستقل» از دولت شده‌اند! ایشان می‌گویند، ‌ روحانیت باید مشکلات «مردم» را حل کند، دشمن می‌خواهد روحانیت را از ما جدا کند و صداوسیما باید در خدمت افکار مترقی روحانیت قرارگیرد؛ خلاصه مزخرفاتی از این دست که در مهرنیوز، مورخ 13 آذرماه سالجاری منتشر شده. جالب‌ترین بخش سخنان علی‌کوچیکه آنجاست که از شکست آمریکا در عراق ابراز شادمانی می‌کند، بدون اینکه به یاد آورد مقامات جمکران از جمله اکبر بهرمانی بارها و بارها بر همکاری حکومت اسلامی با یانکی‌ها چه در عراق و چه در افغانستان تأکید کرده‌اند. از این گذشته تصاویر سردار«شهید» شوشتری در کنار نظامیان آمریکا هنوز موجود است! چگونه است که از شکست همکاران جنایتکارتان در عراق ابراز شادمانی می‌کنید؟ شکست آمریکا، ‌شکست شماست، از شکست خود خوشحال‌اید؟ کسی که چنین واکنش ابلهانه‌ای نشان می‌دهد یا دیوانه و ابله است یا می‌پندارد دیگران نمی‌دانند در کدام جبهه قرار دارد!

ما که می‌دانیم قبیلة مطهری، لاریجانی، کلانتری، بقائی و ... جیره‌خوار کدام سیاست‌اند، نکند شما که به دلیل ارتزاق همزمان از جیب ملت ایران و آخور استعمار، بین مزدوری برای استعمار و خدمت به منافع ملی در ذهن و ضمیر مقدس‌تان مرزی وجود ندارد مخاطب را در جرگة خود می‌انگارید؟ اشتباه می‌کنید، پاسدار لاری‌جانی! ملت ایران جیره‌خوار استعمار نیست و نخواهد بود. شما هم بی‌جهت سعی نکنید شکست دولت اسرائیل در جنگ 33 روزه و شکست آمریکا در عراق را به حساب پیروزی طویلة ناتو در جمکران بگذارید. شما و کل حکومت جمکران با دولت اسرائیل در یک سنگر «جهاد» می‌کنید، و با واژگون‌نمائی «واقعیات» را نمی‌توانید تغییر دهید. واقعیت این است که انقلاب پرشکوه 22 بهمن یک کودتای «مردمی» بود که تحت نظارت ارتش‌ناتو، نیروهای «نظامی ـ انتظامی» سلطنت پهلوی را در کنار «مردم» قرار داد و از آنجا که روحانیت سیاست‌زده و خودفروخته نیز همواره «در کنار مردم» قرار دارد، شهربانی و ارتش به خدمت همین روحانی‌نمایان همت گماشتند تا به «فرمان امام» در ابعاد گسترده‌تری ملت ایران را سرکوب فرمایند!

اگر شما در جریان «مذاکرات» هویزر با سران خائن ساواک و ارتش نیستید، ما هستیم! پس برای ما حدیث و روایت و آیات و قصص از انقلاب‌تان نگوئید. رده‌های بالای «لژ» سرکار سه هفته پیش از خروج شاه ایران را ترک کردند، چرا که می‌دانستند کار تمام است! این چه انقلابی بود که پیش از ورود رهبرکبیرتان همه از پیروزی آن اطمینان داشتند؟ نکند فراماسون‌های کذا هم قطب‌نمای بصیرت داشتند که بلافاصله جبهة حق را از باطل تشخیص دادند؟ از مطلب دورافتادیم بازگردیم به سخنرانی علی‌کوچیکه در استان گلستان در باب جهاد، فرهنگ و روحانی مستقل و مردم!

پاسدار لاریجانی کشف کرده، شکست گاوچران‌ها در عراق به دلیل عدم روحیة جهاد است. بله این پاسدار جنایتکار هنوز نمی‌داند که شکست ارتش بیگانه در برابر یک ملت جبر تاریخ است، نه حکایت اعتقاد و عدم اعتقاد به چرندیات. ولی خوب لاریجانی هم مانند همة کسانی که در جبهة مبهم «حق» جا خوش کرده‌اند، تاریخ را از منظر ابهام و حماقت «باطل» تفسیر می‌کند، در نتیجه همیشه برای همة پرسش‌های کنونی، یک پاسخ آماده از صحرای عربستان در صدر اسلام از آستین به در می‌آورد:

«آمریکائی‌ها در عراق موفق نبودند[...] علت این است که آنان روحیه جهاد ندارند[...] حزب‌الله روحیه مجاهدت داشت [وی با اشاره به اتهام تروریسم به مجاهدان] گفت [...] آن‌ها می‌خواهند با این ترفند روحیه جهاد را از ملت ایران بگیرند[...] عامل سرافرازی ملت ایران نیز این روحیه جهادی است[...]»

بله اگر گورکن‌ها برای تأمین منافع ارباب 8 سال «جهاد» نمی‌کردند، ما چقدر امروز سرافکنده می‌شدیم! خوشبختانه جنگ 8 ساله چنان ما را سرفراز و مفتخر کرد که حتی «جهاد» سوئیس با «مناره» هم نمی‌تواند مانع سرفرازی ما شود، کاملاً بر عکس! از اینکه پنیرفروش‌های کوهپایه‌های آلپ به پیروی از «شهید مدرس» ثابت کردند که هیچ مرزی بین «سیاست» و «دیانت» وجود ندارد، و اینچنین فرصت طلائی را برای سرکوب در اختیار ما گذاردند، بی‌نهایت سپاسگزاریم. از امروز هر کس خود را در جبهة «حق» می‌بیند باید همچون سگ‌هار به کسانی که در جبهة باطل نشسته‌اند حمله کند.

«حق» کجاست؟ در کنار تل موهومی به نام «مردم»، و در جوار روضه‌خوان‌هائی که برای زدن جیب مردم «حق» را به آن‌ها می‌فروشند. باطل کجاست؟ هر جا که «مردم» کذا و «روضه‌خوان‌ها» نیستند. به عبارت دیگر در کنار نویسندة این وبلاگ! پس با اقتداء به آن سینماچی «مردم‌پرست» از هم اکنون نگارش نامة سرگشاده به همکاران «باطل» خود، به ویژه به نویسندگان و هنرمندان را آغاز کرده به آنان «امر» کنید،‌ چگونه بیاندیشند، چگونه بنویسند، و چه بگویند که در جبهة «حق» و در کنار «مردم» باشند. فواید اینکار بسیار است. در دو حرکت تمام چارچوب‌های اجتماعی را فرو می‌پاشاند.

روند کار چنین است. ابتدا، باید از جایگاه واقعی خود در زمان و مکان خارج شده، پرشی به صحرای عربستان در 14 سدة پیش فرموده در کنار پیامبر گرامی چمباتمه بزنید! به این ترتیب شما در جبهة حق نشسته‌اید؛ جبهة پیامبر همیشه «حق» است. در نتیجه هر کس در جبهة شما نیست به خودی خود «باطل» خواهد بود. در صدر اسلام چه می‌گفتند؟ «باطل باید برود تا حق به جای او بنشیند.» به ویژه اگر باطل کذا ملک و املاک و مال و منالی داشت رفتن‌اش اصلاً واجب شرعی می‌شد، چرا که «حق» نیز دیانت‌اش عین سیاست‌اش بود و برای غصب اموال و جایگاه اجتماعی «باطل» خیز برداشته، و برای پرش دنیوی آمادگی کامل داشت. ولی برای اثبات اینکه رقیب یا مخالف «باطل» است فقط کافی است به همه بگوئید شما در جبهة حق لنگر انداخته‌اید. می‌بینیم که کار ساده‌ای است. به طور مثال، گروه میرحسین موسوی هم با همین ترفند خود را در جبهة حق قرار داد، ‌با قانون‌شکنی و شایعه پراکنی.

6 ماه پس از شایعة‌ کذا، جنایت و سرکوب پیروان هالوی جبهة «حق» همچنان ادامه دارد، حال آنکه میرحسین موسوی بازداشت هم نشده، کسی هم از او شکایت نکرده! و فارین پالیسی همسرش را در کنار اعضای شبکه‌های القاعده و اعضای فعال اخوان‌المسلمین به عنوان «روشنفکر» برای فروش در بازارچة حماقت و بلاهت عرضه فرموده. با این سیاست فارین پالیسی، بلافاصله یک جبهة دیگر حق و باطل گشوده شد. مخالفان زهرا رهنورد، همان مخالفان «حق» و طرفدار احمدی‌نژاد معرفی می‌شوند، حتی نویسندة این وبلاگ! بله، این جبهة «حق و باطل» معجزات فراوان دارد. این جبهة مقدس و مبهم، قدرت برخورد منطقی را از انسان سلب می‌کند و همه چیز را در ابهام قرار می‌دهد به این ترتیب یک شاهراه برای بحث‌های انحرافی می‌گشاید، و ما را با سرعت تمام به بیراهة فاشیسم «هدایت» می‌کند، آنجا که فراموش کنیم مطالبات واقعی ما اصولاً چه بوده! و همین فراموشی جادوئی کارساز فاشیسم است.

پس از برگزاری رفراندوم «نه! به مناره»، ساختن مناره بجای حقوق انسانی مسلمانان ساکن سوئیس نشست، و همة صاحب‌نظران خودفروختة ارتش ناتو وارد صحنة ‌رسانه‌ای شدند تا از «ساختن مناره» به عنوان «حق مسلم» مسلمانان ساکن اروپا دفاع به عمل آورند! حال آنکه در یک دمکراسی رفراندوم را به عنوان ابزار سرکوب اقلیت مورد استفاده قرار نمی‌دهند. چنین کاری ناقض دمکراسی است. ولی در رسانه‌های غرب هیچکس به این موضوع اشاره نمی‌کند.

لوموند، مورخ 4 دسامبر 2009 با مسئول وزارت امور خارجة سوئیس همان «میشلین کالمی ـ ری» معروف مصاحبه‌ای ترتیب داده. پاسخ‌های گوساله پسند میشلین کالمی ثابت می‌کند که هدف از این معرکة‌ روحوضی فقط گسترش جنجال است: توسل به دادگاه حقوق‌بشر اروپا، بسیج گروه‌های مخالف برای برگزاری یک رفراندوم دیگر. این پیشنهاد مزورانه از سوی «دانیل کوین بندیت» مطرح شده،‌ برای کش دادن هر چه بیشتر جنجال. خبرنگار از میشلین کالمی می‌پرسد، فکر می‌کنید برپائی رفراندوم برای امور «احساسی» ‌کار درستی است؟ حضرت وزیر هم در کمال بلاهت پاسخ می‌دهد، دمکراسی مشارکتی یعنی همین! اگر شما هم در فرانسه برای این موضوع رفراندوم بر پا کنید، نتیجة مشابهی می‌گیرید! مسلم است که نتیجه مشابه خواهد بود، عملکرد پوپولیسم همه جا یکسان است. ولی فقط امثال میشلین کالمی به دلیل حماقت و تزویر می‌توانند پوپولیسم را «دمکراسی» بخوانند. بهتر است بدانیم کسی که جنجال مناره‌ها را به راه انداخت، از طرفداران استقلال «تبت» نیز به شمار می‌رود! و می‌دانیم که اگر دولت چین از یک میلیارد چینی برای آزادی تبت به شیوة ایشان «نظرخواهی» کند، پاسخ از هم اکنون روشن خواهد بود. ولی دولت چین علیرغم خشونتی که بر ساکنین تبت اعمال کرده، هنوز به چنین مرتبه‌ای از توحش نرسیده که یک اقلیت بی‌دفاع را در برابر یک اکثریت خشمگین قرار دهد. این اعمال فقط از محفل پوپولیسم ابراهیمی برمی‌آید که شاخة صلیبی آن به گزاف بر جایگاه مدافع حقوق بشر تکیه زده.





...

پنجشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۸


خورشید و خیام!
...
«خیام [...] در حکمت و نجوم و شعر و شاعری [سرآمد و بر] همة‌ علوم و فنون متداول زمان خود مسلط بوده است. خیام را امام حجه‌الحق، دستور، ‌ تالی ابن‌سینا، سیدالحکما‌المشرق و المغرب نامیده‌ا‌ند. حتی دشمنان خیام نیز در مراتب فضل و دانش او تردید نداشته‌اند و او را علامة دوران، امام خراسان و بر دانش یونانیان مسلط می‌دانسته‌اند[...]»
منبع: رباعیات خیام، به کوشش خسرو زعیم و خط استاد کیخسرو خروش، انتشارات «انجمن خوشنویسان ایران»، 2535 شاهنشاهی.

عرفان را در ترادف با دین اسلام قرار دادند؛ رنسانس را در حماسه برای‌مان جاسازی کردند؛ سروده‌های فروغ فرخزاد را به کتب مقدس پیوند زدند؛ اکنون نوبت به تخریب خیام از طریق تبدیل رباعیات او به ایدئولوژی فرا رسیده. شاید ملت ایران می‌باید اینبار «آزادی»‌ را در رباعیات خیام بجوید؟ به هر تقدیر امشب تلویزیون «بی‌بی‌سی» یک شاهکار دیگر از تاواریش صادق صبا برای‌مان پخش می‌کند. ایشان پیشتر در جمال بی‌مثال نعلین‌های قم از جمله حسینعلی منتظری «لیبرال ـ دمکراسی» ‌رویت فرموده بودند. پس محتوی شاهکار سینمائی‌شان هر چه باشد، اهمیتی نخواهد داشت، مهم این است که شناخت اکثر ایرانیان از عمر خیام به سروده‌های‌اش محدود می‌شود و همین امر، همزمان برای لجن‌پراکنی به خیام و به بیراهه کشاندن افکار عمومی کفایت خواهد کرد! روشن‌تر بگوئیم مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد،‌ مرزشکنی و تهاجم به حریم خصوصی دیگران فقط از طریق «تبدیل باورها» و ذهنیت افراد «به ایدئولوژی» امکانپذیر خواهد شد.

این کوزه که آبخوارة مزدوری است
از دیدة شاه‌ست و دل دستوری است
هر کاسة‌ می که بر کف مخموری است
از عارض مستی و لب مستوری است

در سال 2535، انجمن خوشنویسان ایران به خط استاد کیخسرو خروش «رباعیات خیام» را با مقدمه‌ای از خسرو زعیمی، مدیرعامل وقت این انجمن منتشر کرد. آقای زعیمی می‌نویسد، برخی محققان «مشرب خیام» را ملاک گزینش رباعیات قرار داده، برخی دیگر هر آنچه «دعوت به میخوارگی» بوده حذف کرده‌اند. وی می‌افزاید اخیراً معلوم شد یکی از نسخه‌های ظاهراً قدیمی «رباعیات» که سال‌های متمادی مورد استناد محققین قرار گرفته، مجعول بوده، و در هر حال هدف ما از انتشار این کتاب نشان دادن پیشرفت هنر خوشنویسی و تجدید حیات آن در دوران کنونی است. به استنباط ما، استاد نصر به خود اجازه داده‌اند رباعیات غیراسلامی خیام را «تصحیح» فرمایند! چرا که تخصص ایشان اسلامی کردن «فرهنگ ایران» ‌بر اساس باورهای مقدسی است که از سوی سازمان سیا در نیویورک‌تایمز و دیگر بوق‌های‌الهی دمیده می‌شود. درست همانطور که خداوند از طریق گابریل روح‌شا‌ن را در مریم دمیدند!

خورشید به گل نهفت، می‌نتوانم
و اسرار زمانه گفت، می‌نتوانم
از بحر تفکرم برآورد خرد
دری که ز بیم سفت، می‌نتوانم

سرایندة این رباعی چه می‌گوید؟ تلاش خواهیم داشت که با تکیه بر واژه‌ها و گسترة مفاهیم‌شان این رباعی را بررسی ‌کنیم. سراینده می‌گوید، با «پدیدة‌ کدر» و «مبهم» همچون «گل‌ولای» نمی‌توان «صراحت» و شفافیت خورشید را پنهان داشت، و نمی‌توان «رموز پنهان»‌ و ندانسته‌ها، یا همان پدیدة مبهم را با پنهان داشتن «صراحت» تبیین کرد. چرا که با توسل به «ابهام» نمی‌توان «ابهام» را شناخت. کسی که با خروج از اعماق بحر تفکر یا همان «ذهنیت» خود به «خرد» دست یافته، از شناخت و «شکافتن» پدیدة خردگریزی همچون «بیم» ناتوان خواهد ماند. در این رباعی «گل»، «اسرار زمانه»، ‌ و «بیم» در ردة «مبهمات» و پدیده‌های تار و کدر قرار گرفته، که در مجموع‌ به «در»‌ یا همان مروارید ناسفتنی بیم «تشبیه» می‌شود. «مروارید» چگونه در دل صدف به وجود می‌آید؟ یک جسم خارجی از طریق آب دریا به درون صدف نفوذ می‌کند و به مرور زمان اطراف آن را «جرم» فرا می‌گیرد. با نگریستن به مروارید، اندیشیدن در مورد آن، و فرو رفتن به «بحر تفکر» هرگز نمی‌توان مروارید را «سفت» و به درون آن نفوذ کرد. همچنانکه با توسل به خرد امکان نفوذ به درون بیم و هراس و ناشناخته وجود ندارد. در برابر پدیدة مبهم از نظر «علمی» می‌توان به «ناتوانی از شناخت» اشاره داشت. خیام، سرایندة این رباعی نیز همین «ناتوانی» را می‌سراید. او همچنین از فروافکندن پردة ابهام بر پدیدة صریح «خورشید»‌ ابراز ناتوانی می‌کند. خلاصة کلام، خردمند از دو کار ناتوان است: تاریک نمایاندن سرچشمة روشنائی یا همان خورشید، و به دست دادن «شناخت» از پدیده‌های مبهم.

برای ارائة یک نمونة ملموس به «جبر خطی» متوسل شویم، که مقام علمی خیام در اروپا از این طریق شناخته شد. پس از ترجمة‌ کتاب جبر و مقابلة خیام به زبان فرانسه، معلوم شد حکیم نیشابور فن جبر و مقابله را به اوج رسانده و معادلات جبری را ارتقاء بخشیده. پس نگاهی خواهیم داشت به عبارت «گنگ» جبری: «ایکس به‌توان دو، برابر است با یک عدد منفی.» می‌دانیم که طبق قوانین جبر خطی، حاصل ضرب «منفی در منفی» همواره «مثبت» می‌شود، در نتیجه غیرممکن است مجذور یک متغیر منفی باشد. زمانی که در معادلات جبر به چنین جوابی می‌رسیم،‌ فقط می‌توانیم بگوئیم، معادله مبهم است، گنگ است یا «اصم»، و خلاصه جواب ندارد! به عبارت دیگر از نظر علمی هرگز نمی‌توان برای پدیدة مبهم، «پاسخ علمی» و «توضیح مستدل» یافت.

از نظر علمی فقط می‌توان به وجود «ابهام» اشاره کرد،‌ نمی‌توان آنرا «توجیه» نمود، نمی‌توان آنرا شناخت و توضیح داد، و خلاصه کسی نمی‌تواند به درون پدیدة مبهم راه یابد. همچنانکه هیچ توضیح علمی برای موجودیت «عالم غیب» وجود ندارد. ولی در «باور انسان» مسائل روند دیگری پیدا می‌کند. باور و توهمات انسان همان آمیزة «کدر» و فاقد صراحت و شفافیتی است که اعتقادات مذهبی، احساسات، تعصبات و همة پدیده‌های منطق‌گریز را در بطن خود جای داده. برای گسترش جهل و تعصب و ابهام‌پرستی کافی است با تکیه بر باورهای یک گروه، باورهای گروه دیگر را «هدف» قرار دهیم. درست همانطور که سگ با تکیه بر «غریزة خود» به دیگران حمله می‌کند. رفراندومی که در سوئیس بر پا شد بر همین شیوة غریزی تکیه داشت: بسیج اکثریت مسیحی بر ضد اقلیت مسلمان. این رفراندوم روی دیگر سکة سیاست فاشیسم است که در ایران می‌گوید، «سیاست ‌ما عین دیانت ماست»، و در سوئیس، با برگزاری رفراندوم «نه! به مناره» نشان می‌دهد که «دیانت‌اش عین سیاست‌اش»‌ خواهد بود.

قرآن که مهین کلام خوانند آنرا
گهگاه نه بر دوام خوانند آنرا
برگرد پیاله آیتی هست مقیم
کاندر همه جا مدام خوانند آنرا

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم یک رفراندوم دمکراتیک هرگز با هدف «نفی» یک سیاست و یا سرکوب باورهای مردم برگزار نمی‌شود. در یک دمکراسی از مردم می‌خواهند برای «تأئید» یک گزینة‌ «منطقی» در رفراندوم شرکت کنند. در این راستا می‌توان «چند گزینه» را به رفراندوم گذارد ولی در هر حال همة گزینه‌های پیشنهادی در یک رفراندوم دمکراتیک «منطقی» و «مثبت» است. رفراندوم سوئیس فاقد این ویژگی بود چرا که با هدف «نفی» نماد مرتبط با اعتقادات مذهبی یک گروه و ابراز انزجار از آن به راه افتاد. روشن‌تر بگوئیم این رفراندوم یک فراخوان برای ابراز نفرت از مسلمانان بود و اگر متفکران صاحب‌نام غرب از تضاد این شبه‌رفراندوم انسان‌‌ستیز با اصول دمکراسی هیچ نمی‌گویند، و مزورانه به «ابراز تأسف» از رفتار سوئیسی‌ها می‌پردازند دلیل دارد. همة سگ‌های سیرک عموسام پیرامون تحریک افکار عمومی در غرب بر علیه مسلمانان به اجماع رسیده، به معلق زدن برای ارباب مشغول‌اند. پس جای تعجب نیست که بعد از این مراسم انسان‌ستیز، یک «فیلمساز» مسلمان و متعهد ترکیه، از طریق «نامه نگاری»، نخستین معلق را در همان کشور سوئیس بزند و ثابت کند که «هنراش عین دیانت‌اش است» چرا که دیانت‌ا‌ش هم عین سیاست‌اش شده. و به همین دلیل است که پاسخ عملیات احمق‌پسند را با حماقت ‌بیشتری می‌دهد. باشد که از این راه جهل و تعصب پای به عالم هنر گذاشته، «هنر جهل ورزیدن» رونق یابد.

حال به اهداف واقعی و مهوع آن سینماچی از ارسال نامة سرگشاده برای کیارستمی بهتر پی می‌بریم و از دلائل واقعی انتشار این نامه‌های موهن آگاه می‌شویم. بعضی محافل شناخته شده با هدف «مرزشکنی» همه جانبه جهت تخریب انسان و سرکوب «آزادی بیان»‌ در تمامی زمینه‌ها و در غرب و شرق بسیج شده‌اند. البته این تحرکات پس از ملاقات پاپ با اسقف کلیسای کانتربری شدت گرفت و با برگزاری «شبه رفراندوم»‌ در سوئیس به اوج رسید. مسلماً ملاقات امروز دیمیتری مدودف با پاپ جهت ارتقاء روابط روسیه با واتیکان در حد سفارت بر این روند سرکوب شتاب بیشتری خواهد بخشید. البته از همان زمان که «برق» در آسمان تاجیکستان «الله‌اکبر» ترسیم کرد مشخص بود که مسیر حرکت کشورهای مسلمان‌نشین از آسمان تعیین می‌شود. این اواخر در داغستان هم خداوند متعال روی پوست بدن یک کودک «آیات الهی» می‌نوشتند و در سایت نووستی هم خبر این معجزات منتشر شده بود. باری به گزارش نووستی، مورخ 12 آذرماه سالجاری، امروز دیمیتری مدودف با «جرمن‌شپرد»‌ در واتیکان ملاقات کرد و البته از محتوی این ملاقات هیچ خبری در دست نیست. پس بهتر است جهت مشاهدة «پاسخ مطلوب» جهان اسلام به پروپاگاند رفراندوم «نه! به مناره» سری به حنازرچوبه، مورخ 12 آذرماه سالجاری بزنیم.

حنازرچوبه در خبری تحت عنوان، «اعتراضات به ممنوعیت ساخت مناره در سوئیس به دنیای هنر نیز کشیده شد» می‌نویسد، ‌ «فاتح آکین»‌، کارگردان ترک‌تبار آلمانی در اعتراض به «نتایج» همه‌پرسی از شرکت در مراسم افتتاحیة فیلم خود در شهر زوریخ خودداری کرد. می‌بینیم که فیلم‌ساز مذکور هیچ اعتراضی به برگزاری این «ضدرفراندوم»‌ ندارد! از نتیجة آن، یعنی از ابراز جهل و تعصب اکثریت بر ضد نماد مذهبی مسلمانان خشمگین شده؛ خلاصه حضرت هنرمند سرنا را از سر گشادش می‌نوازند! «نتیجة» یک «ضدرفراندوم» که با تکیه بر بیم و هراس اکثریت مسیحی و با هدف «نفی» و ابراز نفرت از اقلیت مسلمان برگزار می‌شود چیست؟ ابراز نفرت! فیلم‌سازی که از تجلی باورهای مقدس اکثریت در یک کشور مسیحی‌نشین آزرده خاطر می‌شود و قهر می‌کند، چه پیامی برای عرصة هنر خواهد داشت؟ موضع‌گیری بر پایة جهل و تعصب!

باری «فاتح آکین» یک نامه هم برای توجیه این عمل احمقانة خود نوشته که «آپا»، خبرگزاری اطریش با کمال میل آنرا منتشر کرده، چرا که انتشار حماقت به گسترش حماقت بیشتر منجر می‌شود، و محافل انسان‌ستیزان ‌جهان که بر بستر جهل و تعصب رشد می‌کنند، ‌ از هر حرکتی در جهت گسترش تعصبات استقبال خواهند کرد. در نتیجه، این «خبر» حماقت‌گستر در اطریش و جمکران همزمان منتشر شد. کارگردان «مسلمان» نوشته‌اند، تصمیم «مردم»‌ سوئیس برخلاف درک ایشان از «انسانیت» بوده! بله، این جناب گویا در مورد «مردم» سوئیس دچار توهم شده بودند و مسلم بدانیم که در مورد «مردم» دیگر کشورها نیز به همین اندازه متوهم‌اند، چرا که از جایگاه رفیع «باورها»، به ویژه باورهای مقدس در ذهن خلق‌الله آگاهی ندارند. در غیراینصورت چنین مزخرفاتی سر هم نمی‌کردند:

«تصميم مردم سوئيس برخلاف درک من از انساني‌ات، بردباری و اعتقاد بر اين مساله که انسان‌ها از هر کجا، از هر نژاد و هر ديني می‌توانند با دوستی و مسالمت در کنار يکديگر زندگي کنند، است[...] چون من از يک خانوادة مسلمان هستم، احساس می‌کنم که اين تصميم مردم سوئيس به من نيز برخورده است.»

بله این کارگردان «نخبه» اشکال کارشان اینجاست که همچون دیگر هنرمندان سیرک عموسام،‌ دم‌جنبانی برای ارباب را به عالم هنر کشانده و در کمال حماقت ادعا می‌کنند، «انسان‌ها می‌توانند» در کنار یکدیگر زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند بدون اینکه گوشزد کنند که مردمان نیاز به قانون و نیروی انتظامی و قوة‌ قضائیه جهت تأمین نظم اجتماعی و تأمین حقوق انسانی خود دارند. گویا این کارگردان نخبه هم عضو محفل گله‌پرستان و «اعتقادفروشان» باشد که برای فروش «معنویات»، مناسب تشخیص داده شده. بی‌جهت نیست که نام فیلم ایشان هم سرشار از «معنویت» است: «روح آشپزخانه!»

باری، «روح آشپزخانه» قرار بود برای نخستین بار در تاریخ 16 دسامبر 2009 در شهر زوریخ برای مشتاقان «معنویات شکمی» به نمایش در آید،‌ ولی از هم اکنون «فاتح آکین»‌ کارگردان فیلم کذا «احساس» کرده که باورهای «مردم» ‌سوئیس «توهین» به ایشان است! این کارگردان دلسوخته فرصت «برخورد منطقی»‌ نداشته در نتیجه «جایگاه واقعی»‌ اجتماعی و حرفه‌ای خود را به اسارت احساسات و توهمات فردی در آورده. روشن‌تر بگوئیم از طریق مرزشکنی، حریم خصوصی باورهای‌اش را به عرصة اجتماعی آورده و از روی «احساس» در مورد جایگاه اجتماعی موضع‌گیری کرده. این است پاسخ مطلوبی که فاشیست‌های غرب از پادوهای خود می‌طلبند: مرزشکنی از طریق گسترش دامنة احساسات و تعصباتی که «ضدرفراندوم» سوئیس برانگیخته.

«ضدرفراندوم» نیز با توسل به همین شیوة مقدس انسان‌ها را به دلیل دین شناسنامه‌ای‌شان در ترادف با «بخشی از مکان» برگزاری مراسم مذهبی‌شان قرار داده. همچنانکه گفتیم به این ترتیب پویائی انسان در ابعاد مختلف به سکون کشانده می‌شود. و انسان الزاماً زندانی باورهای مقدس «پدر» مسلمان خود شده و در ترادف با مناره، یا همان نماد «فالیک» مکان برگزاری آئین مذهبی قرار می‌گیرد. پس جای تعجب نیست که آشپزخانة چنین «انسان» ابتری «روح» هم داشته باشد. پروپاگاند غرب با جنگ عراق و افغانستان و سیرک «هویت» و ابراز نفرت از مسلمانان در واقع مسلمان زادگان زود رنج ما را از «پدر» محروم کرده، و اینان را برای تغذیه به دامان پرمهر مادر در آشپزخانه باز می‌گرداند. خلاصه این «روح» کارگردان است که به دلیل خروج‌اش از جایگاه انسان بالغ در اجتماع،‌ به دوران کودکی بازگشته و به مکانی اسباب‌کشی کرده که همزمان به «غذا» و به «مادر» مرتبط می‌شود! البته مشکل مناره بیشتر مشکل «دین‌فروشان» است. انسان برای زیستن نیازی به مسجد و کلیسا و کنیسه ندارد. مکان مقدس جای مناسبی برای زندگی انسان و شکوفائی انسانیت نیست.

گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می‌نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آنرا

خیام در تاریخ 18 ماه مه 1048 میلادی در شهر نیشابور متولد شد و در تاریخ 4 دسامبر 1131 در همین شهر درگذشت. مزار خیام در امامزاده محروق نیشابور است.

مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب




...

چهارشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۸


برهان قاطر!
...

از توی این دنیای دلمردة چاردیواریا
نق نق نحس ساعتا خستگیا بیکاریا
دنیای آش رشته و وراجی و شلختگی
[...]
دنیای بشکن زدن و لوس بازی
عروس دوماد بازی و ناموس‌بازی
دنیای هی خیابونا رو گز کردن
از عربی خوندن یه لچک بسر حظ کردن
[...]
دنیائی که هر وقت خداش
تو کوچه‌هاش پا می‌ذاره
یه دسه خاله خانباجی از عقب سرش
یه دسه قداره کش از جلوش میاد
دنیائی که هر جا میری
صدای رادیوش میاد

در فرهنگ دهخدا،‌ تیز و بران یا برنده، از معانی واژ‌ة «قاطع» است. همچنین برهان «قاطع»،‌ حجتی است که هرگونه شک و شبهه را می‌زداید و البته بهتر است با واژه‌نامة «برهان قاطع» اشتباه نشود! فرهنگ دهخدا، «ضرس قاطع» را «یقین» معنا کرده.


نیویورک‌تایمز و شرکاء در اروپای غربی، بوق‌های جنگ‌فروشان «مناره‌پرست» و «ستاره‌پرست» از شما دعوت می‌کنند جهت رونق دکان صلیب‌پرست‌ها، در تظاهرات گوساله‌پسند 16 آذرماه 1388 فعالانه شرکت کنید، شاید اینان بتوانند حسینعلی منتظری را به همراه کروبی و موسوی به شما بفروشند، و ملت ایران دوبار باز گردد به دوران شیرین توحش و «نبرد» دروغین با اسرائیل و آمریکا و جهاد با چین و روسیه! آخوند مکارم امروز فتوی «دشمنی» با کل جهان را صادر فرمودند. ایالات متحد نیز یک تهاجم وحشیانة‌ همه جانبه را علیه کشورهای مسلمان‌نشین آغاز کرده که ابعاد تبلیغاتی آن را در نیویورک‌تایمز، فارین پالیسی، شپیگل، گاردین یعنی بوق‌های جنگ‌پرستان به صراحت مشاهده می‌کنیم. ابعاد نظامی این تهاجم مقدس نیز قرار است با افزایش نیروهای نظامی در افغانستان گسترش یابد.

همچنانکه گفتیم در گیرودار نخبه‌پروری کارفرمایان فارین پالیسی در جهان اسلام، عملیات سازمان ناتو جهت سربازگیری و «رهبرسازی» برای تهاجم به ملت ایران در دوبی آغاز شد. الگوی حکومت آینده همان کنسرت گوگوش است: یک خوانندة زن، یک جمعیت عظیم و یک اقلیت عربده‌جو، حدوداً 50 نفر که در کنسرت «شعار سیاسی» می‌دهد! با این تفاوت که در دوبی، اقلیت عربده‌جو توسط پلیس دستگیر می‌شود، حال آنکه در حکومت «سبز»، ‌همین اقلیت تحت عنوان «مردم»، یا دانشجویان پیرو خط گوگوش با شعارهای «مرگ بر مخالف گوگوش» و «زنده باد این و مرده‌باد آن» سیاست کشور را در خیابان تعیین خواهد کرد. همچنانکه طی سه دهة اخیر شاهد بودیم، همین بساط تحت «رهبری» خمینی روشن‌ضمیر بر پا بود و البته امروز کفگیر لات‌بازی حضرات به ته دیگ خورده. از اینرو 3000 تن از دانشجویان مسلماً نخبه و همه فن حریف دانشگاه تهران، که چند روز پیش از حاج اکبر «مجوز»‌ لات‌بازی و قانون شکنی، یعنی امر به معروف و نهی از منکر «مسئولان نظام»‌را دریافت داشتند،‌ از موسوی جلاد و کروبی شیاد برای شرکت در مراسم مرده‌پرستی 16 آذر دعوت به عمل آورده‌اند!

دعوت‌نامة فعلة فاشیسم در سایت اخبار روز موجود است. بله فقط 3000 «دانشجو» طرفدار موسوی وکروبی‌اند و این تعداد هر چند برای لات‌بازی «لازم» است به هیچ عنوان کافی نیست. در نتیجه، اربابان حکومت مستقل به دلیل شکست کودتای 22 خردادماه و عدم موفقیت «جلاد و شیاد» برنامة تخریب نوینی را آغاز کرده‌اند که کاروان خردجال گسترده‌تری به راه اندازند تا یک سر آن در دوبی و سر دیگرش در قم قرار گیرد. دستگیری «پنج‌تن» آل‌انگلیس دلیل داشت. خداوند اینان را برای «کمک» به بندگان ارسال کرده بود، و آخوند مکارم شیرازی، مسئول دکان حج و از مصادیق بارز توحش و بلاهت و جنایت در حکومت جمکران چنین پنداشتند که با تصویب قطعنامة آژانس و گروگانگیری سپاه پاسداران یکبار دیگر درهای «بهشت» انسداد استعماری به روی‌شان باز خواهد شد و می‌توانند حداقل سی‌سال دیگر، گله گله «مردم»‌را به مکه و مدینه فرستاده در کمال استقلال و آزادی لگدپرانی کنند.

مکارم در حالیکه با دمش گردو می‌شکست، چنین گفت که، همه درپی منافع مادی‌شان هستند، حتی روسیه و چین! و این قطعنامه نشان داد که «ما» در برابر «دشمن» تنها هستیم. مزخرفات دشمن‌پرستانة مکارم، با کد: 8809 ـ 00040 در ایسنا مورخ 2 دسامبر 2009 انتشار یافته. البته آخوند مکارم برای اظهار نظر کمی عجله به خرج دادند! حضورشان بگوئیم، پناه گرفتن در دکان پر برکت «انزوای سیاسی» و «تحریم اقتصادی» در کار نخواهد بود. اینبار تحریم‌ها شامل سپاه پاسداران استعمار خواهد شد. به عبارت دیگر، آمریکا ناچار است تجارتخانة نظامی نوکران‌اش را تعطیل کند و آنکه در انزوا قرار می‌گیرد محفل استعماری سرکار است. همین شما که ارواح شکم‌تان دروغ نمی‌گوئید و هرگز در پی «منافع مادی» نبوده، نیستید و نخواهید بود، چرا که جنابعالی همچون دیگر سگ‌های هار استعمار که سی سال است چوب حراج بر ثروت‌های ملی ما ایرانیان زده‌اند در سنگر «حق» نشسته و بر علیه «باطل» مبارزه می‌فرمائید.

نمی‌دانیم چرا «فارین پالیسی» شما را به عنوان نخستین روشنفکر برگزیدة جهان معرفی نکرد؟! مسلماً شما دلیل رفتار ناشایست فارین پالیسی را می‌دانید. دلیل اینست که شما در راه «خدا» گام برمی‌دارید، و همچون مقامات حکومت جمکران به آسانی دروغ می‌گوئید، جنایت می‌کنید و با تکیه بر «حق الهی» دروغ و جنایت خود را هم «توجیه» می‌‌فرمائید. فقط در طویلة ناتو چنین «معجزاتی» صورت می‌گیرد! سازمان ناتو در کشورهای دیگر، حتی در عراق و افغانستان اشغال شده هم نتوانسته چنین طویله‌ای به راه اندازد! چرا؟ چون در این کشورها «طالبان شیعی‌مسلک» حکومت نمی‌کنند، در نتیجه نظم توحش الهی نتوانسته بجای نظم قانونی قرار گیرد و «دانشجویان» و «مردم» را برای تعیین سیاست به خیابان بفرستد.

البته فکر نکنید آخوند مکارم از اینکه بر علیه ایران قطعنامه صادر شده نگران است. کاملاً بر عکس! جیره‌خواران استعمار، از جمله میرحسین ‌موسوی و پاسدار لاریجانی تمام کوشش خود را برای صدور چنین قطعنامه‌ای به خرج دادند، ‌ حال آنکه طی دوران ملاممد خاتمی که دکان هسته‌ای تعطیل شده و جک‌سترا و دومینیک دوویلپن هر هفته سری به تهران می‌زدند،‌ هم پاسدار لاری‌جانی و هم میرحسین موسوی خفقان اختیار کرده، از روند امور رضایت کامل داشتند! آنروزها «منافع ملی» در خطر نبود! منافع ملی، البته منافع ملی اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن زمانی به خطر افتاد که آمریکا ناچار شد در «مذاکرات ژنو» مستقیماً و رسماً شرکت کند. و این خطر وجود داشت که در روند «تمدید» تحریم‌های اقتصادی ایران توسط آمریکا اشکال پیش آید! اما، زمانیکه اوباما تحریم‌ها را تمدید کرد و یک قطعنامه نیز بر علیه ایران به تصویب رسید، «منافع ملی» مطلوب موسوی و پاسدار لاریجانی هم تأمین شد و علی‌کوچیکه بلافاصله برای «حل بحران هسته‌ای» از طریق «دیپلماتیک» ابراز آمادگی کرد. موسوی هم به مصداق سکوت علامت رضاست،‌ خفقان کامل گرفت.

توجه داشته باشیم که این «معجزات» یعنی نقض قوانین و عدم اجرای تعهدات رسمی فقط به دلیل «استقلال» الهی حکومت جمکران به وقوع می‌پیوندد. همچنانکه لاتبازی‌های اسرائیل ریشه در «قدرت» الهی موسی دارد. خلاصه بگوئیم «مناره» و «ستاره» به دلیل پیروی از «معنویات» و آیات و روایات و قصص،‌ یک‌تنه در برابر شورای امنیت «ایستاده» و عربده‌جوئی می‌کنند. خداوند هم که می‌دانیم یارو یاور مؤمنان است، به ویژه اگر اینان خود را در برابر دشمن «تنها» و «منزوی» ببینند، بلافاصله جبرئیل را برای گشودن باب «روابط پنهان» با این بندگان تنها نزد جان‌نگروپونته می‌فرستد. آنگاه جبرئیل به نگروپونته می‌گوید: «بخوان، به نام دلار!» اینجاست که تفاوت پیامبر گرامی با نگروپونته آشکار می‌شود و حضرت نگروپونته در پاسخ گابریل می‌گوید، من از بدو تولد به نام دلار خوانده‌ام، تو بخوان به نام دلار! و حضرت گابریل که اصولاً خواندن نمی‌داند اشک‌ریزان نزد خداوند باز گشته ماوقع را برای پدر آسمانی نقل می‌کند. خداوند متعال هم که دست مقدس‌شان در پوست‌گردو گیر کرده، و نمی‌توانند به نام دلار بخوانند، به جبرئیل می‌گویند، ای جبرئیل! محزون مباش! ترا بشارت می‌دهیم!‌ همانا گوگوش بجای تو خواهد خواند! و این بود حکمت کنسرت گوگوش در دوبی: ارادة الهی! حال پیش از ادامة ماجرای کنسرت بازگردیم به ناله و زاری و اشک تمساح آخوند مکارم دروغگو و فریبکار:

«رواج دروغگوئی در جهان [...] غلبة‌ تفكر مادی‌گری [است] امروز كشورهای استعمارگر [برای تأمین منافع مادی خود] به چنين دروغ‌های بزرگ دست می‌‌زنند؛ اين نشان می‌‌دهد وقتی ايمان به خدا وجود ندارد دروغ در همه جا رواج می‌‌يابد [پیام] اين قطعنامه تنها بودن كشور ما در مبارزه با دشمنان است[...] روسيه و چين [...] تنها به دنبال منافع خود هستند و ارزش‌هاي اخلاقي براي آن‌ها معنائي ندارد [...]»

بله همچنان که می‌بینیم این «ارزش‌های اخلاقی» که فقط از طریق قانون شکنی، دروغگوئی و نقض تعهدات رسمی و عدم پاسخگوئی فقط در حکومت جمکران رعایت می‌شود، هدفی جز تاراج و سرکوب ملت ایران ندارد. به همین دلیل است که پس از کودتای ناکام «انتخابات» رهبران کودتا آزادانه به توطئه ادامه می‌دهند و هیچکس مزاحمتی برای‌شان فراهم نمی‌آورد. حال آنکه در این توطئه، خارج از نمایش مهوع اعترافات زندانیان تزئینی، عده‌ای از هم میهنان‌مان توسط نیروهای سرکوبگر مورد ضرب و شتم قرار گرفته یا به قتل رسیدند، ولی میرحسین موسوی،‌ شیخ‌کروبی و زندانیان تزئینی حال‌شان بسیار خوب است و پس از مدتی استراحت در زندان فرضی آزاد می‌شوند یا همچون بهزاد نبوی به مرخصی می‌‌روند تا کیهان و حنازرچوبه با بستن دخیل به گوگوش بر‌ای‌شان کسب وجهه کنند.

همة این معجزات به دلیل «استقلال» این حکومت است. فقط در یک حکومت قانون‌شکن است که جنایتکاران «امنیت» دارند. هر چند برنامة کودتا با شکست روبرو شد و محفل موسوی و کروبی در جایگاه واقعی‌اش یعنی «زباله‌دان» قرار گرفت، روند بازیافت زباله همچنان ادامه یافته، فارین پالیسی، رادیوفردا و شرکاء در کارند تا با گزافه‌گوئی و اغراق پیرامون «تقدس»، زبان «ابتذال» را از طریق کیهان و حنازرچوبه فعال کنند. این است دلیل حضور چشمگیر ریش و نعلین و چادرسیاه در سایت رادیوفردا. فاصلة زبان تقدس و زبان ابتذال فقط «نهی» است. زبان تقدس با تشویق خشونت مدعی نفی ابتذال است، حال آنکه زبان ابتذال با توسل به خشونت ادعای مبارزه با تقدس را دارد. پیشتر در مورد همسوئی تقدس، ابتذال و خشونت با تکیه بر مصاحبة جنجالی روزنامة «شرق»، توضیح مفصل داده‌ایم پس تکرار مکرارت نمی‌کنیم و می‌رویم به سراغ کنسرت گوگوش در دوبی و ارتباط آن با خشونت و ابتذال دستپخت محفل برژینسکی.

هر گاه محفل کذا یک «برنامة تخریب» نوین برای سرکوب ملت ایران به نوکران‌اش در جمکران ارائة می‌دهد، شاهد اوج‌گیری مکاتبات پرشور پاسدار شریعتمداری و آخوند کروبی جنایتکار پیرامون اسلام و «امام» خمینی در رسانه‌های جمکران هستیم. یک «قرائت» پاسدار شریعتمداری ارائه می‌دهند، یک قرائت هم آخوند کروبی؛ حسینعلی منتظری و دیگر آیات عظام سیاست‌زده نیز جای خود دارند. اینان همه نویسنده و متفکر از آب درآمده‌اند، به ویژه پس از انتشار فهرست فارین‌پالیسی از «روشنفکران» برگزیده، بازار این قماش «روشنفکری» که مبلغ ابتذال و توحش است رونق فراوان یافته. بله در حکومت نخبه‌پرور جمکران، جانوران وحشی نظیر کروبی و عیال موسوی «اهل قلم» به شمار می‌روند، البته باید از اهالی همان «استخوان قلم» باشند که ارباب برای‌شان پرتاب می‌کند.

رادیوفردا فقط بخشی از استخوان‌قلم اهدائی به نخبگان «جهان اسلام» در جمکران را منتشر کرده، بخش ویژة «جهان عرب» را نادیده گرفته بودند. اهالی رادیوفردا خیال‌شان آسوده است که ریزه‌خواران‌شان در سایت‌های مستقل اصل مطلب را به سکوت برگزار خواهند کرد. ولی امروز با یک گروه دیگر از نخبگان برگزیدة فارین پالیسی در سایت نووستی، مورخ 2 دسامبر2009 آشنا شدیم. فارین پالیسی، به راستی که «بهترین‌ها» را برای «اتحاد جماهیر نوکری» برگزیده، از آنجمله است «سعیدامام الشریف»، از بنیانگزاران «القاعده» و همکار «ایمان الظواهری!» ایشان به عنوان رهبر سازمان «جهادمصری» از سال 2007 برای «عقلانی» کردن «جهاد» کوشش می‌فرمایند، همچنانکه تیغ‌کش‌های جمکران تلاش می‌کنند به هر ترتیب شده «دین عقلانی» تولید کنند.

خلاصه بگوئیم همة پامنبری‌های آستان مقدس مک‌کارتیسم و تمامی پیروان حلقة فاشیست‌پرور «فرانکفورت» در فهرست «برگزیدگان» فارین پالیسی جهت تشویق و ترغیب «مناره‌پرستان» جهان سوم حضور به هم رسانده‌اند. برای مناره‌پرستان در جهان غرب، فارین پالیسی «طارق رمضان»، نوة بنیانگذار «اخوان‌المسلمین» را برگزیده که در کشور مناره‌ستیز سوئیس سکونت دارد. دلیل انتخاب ایشان این است که زندگی خود را وقف اثبات غیرممکن، یعنی سازگاری اسلام با ارزش‌های دمکراتیک اروپای غربی فرموده‌اند. حال آنکه هیچیک از ادیان ابراهیمی با «ارزش‌های دمکراتیک» همخوانی ندارد. و حضرت رمضان در واقع می‌کوشد این دروغ بزرگ را به مسلمانان حقنه کند که مسیحیت و یهودیت هیچ تضادی با دمکراسی ندارند. خلاصه بگوئیم، کار طارق رمضان بازارگرمی برای کلیسا است، چرا که وقتی کسی جار و جنجال به راه می‌اندازد که اسلام با دمکراسی هیچ تضادی ندارد، از یکسو حماقت خود را به اثبات می‌رساند و همه متوجه می‌شوند که طرف نه اسلام را می‌شناسد نه دمکراسی را، و از سوی دیگر شوت و پرت‌ها می‌پندارند، حتماً مسیحیت و یهودیت هیچ مشکلی با دمکراسی ندارند. حال آنکه در اسرائیل مدت‌هاست یهودیان ارتدوکس برای بستن یک پارکینگ در روز «مقدس» شنبه کارشان زدوخورد با پلیس است، یا اینکه فیلم معروف «مارتین سکورچزه» ـ آخرین وسوسة‌ مسیح ـ به دلیل مخالفت آخوندهای مسیحی در ایتالیا ممنوع شد،‌ و در فرانسه کار را به تظاهرات و جنایت کشاند. در سینمای «سن‌میشل» پاریس که این فیلم را به نمایش گذاشته بود، دو نفر قربانی انفجار بمب شدند!

این مختصر را گفتیم تا روشن شود مسیر «روشنفکران اسلام» همچون طارق رمضان که پیشتر در این وبلاگ معرفی شده، بازار گرمی برای کلیسای مسیحی است. طارق رمضان فروشندة همان تبلیغات گوساله‌فریبی است‌ که در دکان امثال فوکویاما برای فروش عرضه می‌شود: دین ضداستبداد، روحانی مترقی و مزخرفاتی از این قماش. اگر بخواهیم مسیر «تحقیقات» به اصطلاح روشنفکران جهان اسلام را مشخص کنیم، باید بگوئیم تلاش همة این نخبگان نشاندن توهمات و باورهای مقدس بجای منطق‌ انسانی است. البته طارق رمضان را نمی‌توان با امثال حاج فرج دباغ مقایسه کرد، طارق رمضان را از ناکجاآباد جمکران بیرون نکشید‌ه‌اند، در نتیجه وقتی صحبت می‌کند بهتر می‌تواند مخاطب را بفریبد! ایشان جزو همان محفلی است که کت ستیونس سابق و شهید مایکل جکسون را به عضویت پذیرفته. باری اخیراً حضرت طارق رمضان به دلیل همکاری با گورکن‌ها از هلند اخراج شد.

همچنانکه می‌بینیم، همزمان با معرفی کنیزکان اندرون جمکران به عنوان «زن روشنفکر»، فارین پالیسی اعضای القاعده و اخوان‌المسلمین را نیز به عنوان «مردان روشنفکر»‌ برگزیده. و بر اساس تبلیغات گورکن‌های سبز، «هر کس با روشنفکری عیال موسوی مخالفت کند، طرفدار احمدی‌نژاد است!» باری «معرفی» مشتی جنایتکار و متقلب و شارلاتان مسلمان‌زاده به عنوان روشنفکر، بخش فرهنگی سیاست آمریکا برای سفله‌پروری در کل منطقه است. و بخش نظامی این سیاست ابتذال‌گستر، عبارت است از جاروجنجال پیرامون تصمیم مضحک اوباما برای ارسال بیش از سه لشکر به کشور مصیبت‌زدة افغانستان. در این چارچوب گویا قرار شده نظامیان افغانستان آموزش داده ‌شوند تا «امنیت» را در کشورشان تأمین کنند! بله به این می‌گویند «سیاست»، البته سیاست لگدپرانی و جفتک‌اندازی! می‌دانیم که گاوچران‌ها به دلیل همنشینی با چارپایان، به ویژه با «قاطر» این نوع سیاست را نیک می‌شناسند! باید پرسید، نظامیان افغانستان چه نوع امنیتی را تأمین خواهند کرد؟ سرکوب ملت افغانستان برای تأمین امنیت تولیدکنندگان محترم مواد مخدر و صادرات و واردات این مواد به منطقه، یا تأمین نظم و امنیت برای ملت افغانستان، یا تأمین امنیت برای «طالبان خوب»؟ هیچیک از این «طرح‌ها» در برنامة باراک حسین اوباما مشخص نشده، تعجبی هم ندارد. آمریکا هیچ برنامه‌ای جز گسترش حماقت، خشونت و ابتذال در منطقه ندارد و جهت پیشبرد همین «سیاست» است که الگوسازی را همزمان در دوبی و سوئیس آغاز کرده.

رفراندوم ابلهانة‌ «نه! به مناره»، که در سوئیس برگزار شد، مصداق بارز خشونت،‌ حماقت و توحش «پوپولیسم»، یا تحمیل باورها و توهمات یک اکثریت «مسیحی» به یک اقلیت «مسلمان» است. برای ممانعت از ساختن «مناره»‌ در سوئیس «رفراندوم» به راه می‌اندازند، تا «رفراندوم» را در سطح جهانی به ابزار سرکوب تبدیل کنند. بی‌جهت نیست که چنین پروپاگاند وسیعی در مورد وحشیگری سوئیسی‌ها به راه افتاده. این عمل مزورانه در واقع الگوسازی برای کشورهای مسلمان‌نشین منطقه است، که همچون ترکیه فاقد ساختار دمکراتیک‌اند. ترکیه، عضو اسلامگرای «ناتو» که مدعی لائیسیته نیز هست! در صورتیکه این کشور هرگز لائیسیته را در چارچوب دمکراسی تجربه نکرده. لائیسیته در ترکیه یک «قالب پوچ» برای سرکوب و اعمال سیاست‌های استعمار بوده. این سرکوب در درجة نخست شامل کردها و نویسندگان و متفکران لائیک شد و اکنون که دولت به دست اسلام‌گرایان فکل کراواتی افتاده،‌ نه تنها لائیک‌ها که اسلام‌گرایان نیز بخوبی سرکوب می‌شوند، ‌چرا که این حکومت «حق انتخاب»‌ را از افراد بالغ دریغ می‌کند. ممنوعیت حجاب در دانشگاه‌های ترکیه شاهدی است بر این مدعا. هیچ دلیلی وجود ندارد که دانشگاه به عنوان یک مکان علمی، جمعی افراد بالغ را از حق انتخاب پوشش به بهانة‌ حمایت از لائیسیته محروم کند. همانطور که گفتیم لائیسیته در کشور ترکیه فاقد چارچوب دمکراتیک است. در دهة هشتاد، نظامیانی که از طریق کودتا قدرت را به دست گرفتند،‌ آموزش تعلیمات‌دینی را در مدارس اجباری کردند! حال آنکه تبلیغات استعمار غرب ارتش ترکیه را همواره به گزاف «ضامن لائیسیته» معرفی کرده! تبلیغات رسانه‌های جمکران در مورد کنسرت گوگوش در راستای همین تبلیغات پوچ و انسان‌ستیز قرار می‌گیرد.

هدف از این تبلیغات الگوسازی برای مخالفان حکومت اسلامی است. مخالفان کذا دقیقاً همان رفتار امت حزب‌الله را دارند، ولی بجای حضور در نمازجماعت به کنسرت گوگوش می‌روند! همان لات‌بازی‌ها را هم در می‌آورند. اگر به یاد داشته باشیم گوگوش به گفتة حنازرچوبه یک لباس «فسفری» زرد رنگ برتن داشت که زیر نور «سبز» می‌زد و بوی تند مشروب در فضا پیچیده بود و ... و اگر به یاد داشته باشیم که عیال موسوی از مینی‌ژوپ به چادرسیاه روی آورده، متوجه می‌شویم که جماعت حاضر در کنسرت گوگوش عملاً فاصلة چندانی با امثال رهنوردها ندارند. اینان همچون پیروان «خط ابهام» همواره نان را به نرخ روز می‌خورند. خط ابهام می‌تواند «خط امام» باشد می‌تواند «خط گوگوش» هم بشود، خلاصه همان رنگ زردی است که به سبز می‌زند. پیش از ادامة مطلب یک نکتة مهم را یادآور شویم که شخص گوگوش به عنوان خوانندة پاپ «هدف» این وبلاگ نیست. بحث ما کنسرتی است که در دوبی به محل تظاهرات «شبه‌مخالفان» حکومت و به ابزار پروپاگاند رسانه‌های جمکران تبدیل شده.

تصور کنیم که حکومت اسلامی وجود ندارد، و گوگوش در تهران کنسرت می‌دهد. پس از پایان کنسرت، عده‌ای با شعارهای مختلف و یا با خواندن تصنیف‌های گوگوش به خیابان ریخته، به رهگذران حمله کنند. تصنیف‌های گوگوش هم به توهمات و باورهای «مقدس» مردم نزدیک می‌شود. این تصنیف‌ها، هم اماکن مقدس دارد، هم دشمن، هم عشق، هم دروغ و هم آرزوی فرار و ... و خلاصه به سادگی می‌توان پس از مراسم نماز به کنسرت گوگوش هم رفت. رفتن به کنسرت گوگوش فعالیت سیاسی نیست. آنچه کنسرت گوگوش را به «حزب سیاسی»‌ مخالفان جمکران تبدیل کرده، سیاست استعمار است. مگر در یک کنسرت چه می‌گذرد؟ ارکستر می‌نوازد، گوگوش هم می‌خواند. مسلماً برای چنین کاری گوگوش نمی‌تواند با همان چادرسیاهی که سمبل روشنفکری زهرا رهنورد شده بر روی صحنه ظاهر شود؛ در اینصورت حاضران را به وحشت‌ خواهد انداخت. ولی آنچه گوگوش می‌خواند با زندگی عوام هیچ فاصله‌ای ندارد:

یادم باشه، یادت باشه دروغ نگیم بهم دیگه
دوست دارم، ‌ دوسم داری اینو چشامون به هم می‌گه
شمعی توی سقاخونه یادم باشه روشن کنم
یادم باشه فقط برات رخت عروسی تن کنم
یادت باشه با تو همه تو خونة ما دشمنن
از صب تا شب پشت سرت حرفای ناجور می‌زنن
یادت باشه گوش نکنی به حرف مردم گذر
یادت باشه یه روز با هم بریم از اینجا بی‌خبر
[...]

خلاصه تصنیف‌های گوگوش یا هر خوانندة دیگری حامل پیام «زندگی مردم» است با این تفاوت که گوگوش «مقدس» نیست، ادعای تقدس هم ندارد و بر خلاف آخوند جماعت مزاحم زندگی مردم نمی‌شود، پنهانکار و حقیر نیست و خلاصه برخلاف زن‌نمایان «روشنفکر» جمکران، پفیوز و پرخاشگر هم نیست. اتفاقاً گوگوش بسیار خونگرم و خوش برخورد و مؤدب است و از نظر اجتماعی رفتاری بهنجار دارد. ولی گوگوش را نمی‌توان به «رهبر» مخالفان تبدیل کرد و کنسرت گوگوش را نمی‌توان به عنوان تبلیغات سیاسی به خورد ما ملت داد. گوگوش خوانندة پاپ است و اگر گرایش سیاسی خاصی دارد، این گرایش خارج از حرفة‌ او قرار می‌گیرد. در هر حال، اهالی حنازرچوبه نمی‌توانند پوشیدن لباس فسفری و نوشیدن مشروب الکلی را نشان «مخالفت سیاسی» بدانند. فعالیت سیاسی نیاز به چارچوب برای توجیه فلسفی خود دارد. این چارچوب می‌باید مستدل و منسجم و قاطع باشد. آنچه رسانه‌های استعمار و رسانه‌های جمکران به عنوان مخالف سیاسی مطرح می‌کنند، همچون آخوند مترقی و لباس فسفری، فاقد استدلال منطقی است. به عبارت دیگر پراکنده‌گوئی‌های اینان نه تنها برهان «قاطع» نیست، که بیشتر به «طغیان قاطر» می‌ماند.

حضرات همچون اهالی فارین پالیسی، یک هدف مشخص را دنبال می‌کنند: گسترش جهل و تعصب و خشونت و ابتذال. این پدیده‌ها موجودیت منطقی ندارد، نظم‌شکن و هنجارگریز است و از هنجار گریزی و قانون شکنی تغذیه می‌کند. پس اهمیتی نخواهد داشت که در چه بسته بندی و با چه پوششی به «مردم»‌ فروخته شود. در لعاب دین و ریش و چادرسیاه می‌توان ابتذال و خشونت مقدس ماشاالله قصاب‌ها را بر جامعه تحمیل کرد، در بسته بندی «کنسرت، ‌لباس فسفری و مشروب الکلی و عربده‌جوئی بر ضد ابتذال مقدس» هم می‌توان همین خشونت را بر جامعه تحمیل نمود. اصل، بازاریابی برای «فروش ابتذال» و تحمیل خشونت به ملت ایران است، ابزار فروش به هیچ عنوان از اهمیت برخوردار نیست. مگر در سوئیس رفراندوم به ابزار فاشیسم تبدیل نشد؟


...

سه‌شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۸


ستاره و مناره!
...
امروز به مناسبت سالگرد «شهادت» مبلغ دین استعماری، آخوند مدرس، گورکن‌ها در «بهارستان» مراسم روضه و زوزه به راه انداخته‌ بودند. بله می‌بینیم که خانة مشروطه به مکان ستایش از مشروطه‌ستیزان تبدیل شده. آرمان‌های مبارزان صدر مشروطه را به یاد داشته باشیم:‌ جدائی دین از سیاست، قانون بجای شریعت.

جنجال رسانه‌ای پیرامون «مناره»‌ در سوئیس در ارتباط مستقیم با پروپاگاند ابلهانة «هویت» قرار می‌گیرد که از استکهلم و لندن آغاز شد و سرانجام از ایالات متحد به سوئیس رسید. البته در دیگر کشورهای اروپای غربی نیز بازار مسلمان‌ستیزی و صلیب‌پرستی گرم و داغ است. هدف از این پروپاگاند انسان‌ستیز که در غرب به راه افتاده، خارج از سرکوب مسلمانان بلاد فرنگ، ‌ گسترش سرکوب در کشورهای منطقه است. پروپاگاندیست‌های محفل برژینسکی قصد دارند‌ از یک‌سو «انسان» را در چارچوب دین شناسنامه‌ای‌اش به زنجیر کشیده، از سوی دیگر او را به یک نماد «ایستا» و «مقدس»‌ یعنی «منارة‌ مسجد»، مکان «استقرار موذن» نیز پیوند دهند. پیام این پروپاگاند به حکومت‌های منطقه، توسعة «مسجدسازی» آنهم مسجد با مناره است! چرا که عملکرد «مناره» در واقع تحمیل دین بر فضای اجتماعی خواهد بود.

مناره مکانی است که از آن «فراخوان عام» به ابراز بندگی پخش می‌شود، ‌ البته نه در کشورهای غرب! در کشورهای غرب، بر اساس روایات و حکایات گوساله فریب، کلیسا مرکز پرورش تحجر نیست، بلکه خیلی مترقی و پیشرفته است و اصولاً بدون «کلیسا»‌، به ویژه کلیسای «کاتولیک» بشریت هرگز با دمکراسی و حقوق بشر آشنا نمی‌شد! پیشتر گفتیم که پروپاگاند یک «پیام» است که از سوی «قدرت» ارسال می‌شود جهت «دریافت پاسخ مطلوب»! و رفراندوم «نه! به مناره» در مرکز پولشوئی مافیای جهانی در واقع برای شنیدن پاسخ دلنشین «آری به مناره» و «جانم فدای مناره» در کشورهای مسلمان‌نشین بر پا شد. در واقع محفل برژینسکی از نوکران‌اش می‌خواهد به «صدر انقلاب»‌ امام روشن‌ضمیر بازگشته هر روز پنج نوبت، با پخش صدای گوشخراش «موذن» ضمن ایجاد مزاحمت برای کلیة افراد، همه را به «بندگی» و «عبادت» دعوت کنند. دوران طلائی نخست وزیری میرحسین موسوی را که فراموش نکرده‌ایم. در ماه «مبارک» رمضان هنگام «سحر» با صدای نکرة موذن همة افراد از مسلمان و غیرمسلمان، پیر و جوان و بیمار و ... می‌بایست از خواب بیدار می‌شدند، چرا که یک گروه از مسلمانان می‌خواستند برای میل فرمودن «سحری» از رختخواب بیرون آیند! و از آنجا که در تاریخ 12 فروردینماه 1358، ‌ حکومت اسلامی مشروعیت 99 درصدی برای خودش ساخته بود، این وحشیگری‌ها را همان 99 درصد فرضی تأئید هم می‌کردند، و یک درصد فرضی به هیچ عنوان حق اعتراض نداشت. چرا که «مردم‌سالاری دینی» و «کثرت‌گرائی مذهبی»‌ یعنی تحمیل عادات و سنت‌های مقدس و مبتذل «یک گروه» به «کل» افراد یک ملت.

همین سیاست امروز از فلسطینیان می‌خواهد که اسرائیل را به عنوان «کشور یهودیان» به رسمیت بشناسند. در واقع همزمان با تحمیل «مناره» بر کشورهای منطقه، سیاست تحمیل «ستاره»‌ نیز بر آنان اعمال می‌شود؛ البته ستارة داوود! در این راستا نگاهی خواهیم داشت به مصاحبة «دان مریدور»، معاون نتانیاهو که در لوموند، ‌ مورخ اول دسامبر 2009 منعکس شده. مریدور، با اشاره به اسطوره‌های کتاب ‌مقدس حد و مرز کشور کنونی اسرائیل را مشخص فرموده، ‌ می‌گویند، ما خیلی به فلسطینی‌ها لطف کردیم که حاضریم بخشی از سرزمین اسطوره‌ای خود را با آنان تقسیم کنیم! فلسطین باید ما را به عنوان کشور قوم یهود به رسمیت بشناسد و ... و ما در زمان نخست وزیری اولمرت به فلسطینی‌ها پیشنهادات سخاوتمندانه‌ای ارائه کردیم ولی آن‌ها حاضر نشدند بپذیرند. و زمانیکه مصاحبه کننده به مریدور می‌گوید پیشنهادات کذا شفاهی بوده،‌ مریدور با پرروئی تمام پاسخ می‌دهد، اگر آن‌ها همین پیشنهادات را به صورت شفاهی می‌پذیرفتند، آنوقت پیشنهاد رسمی و کتبی حضورشان تقدیم می‌کردیم! دارودستة نتانیاهو خیلی بی‌شرم و زرنگ‌اند، درست مانند روضه‌خوان‌های جمکران. چرا که هر دو افتخار نوکری آمریکا را دارند، ‌ و می‌دانیم که گاوچران‌ها از نوکران پررو خیلی خوش‌شان می‌آید.

اصرار مریدور و شرکاء برای معرفی اسرائیل به عنوان «کشور ستاره» یا «کشور قوم یهود» چند دلیل دارد. نخست ماستمالی کردن املاک غصبی فلسطینیان، ‌ یعنی همزمان بالا کشیدن این املاک و ممانعت از اقامت «غیر یهودیان» در کشور اسرائیل. البته اشتباه نکنیم غیریهودی می‌تواند یهودی هم باشد! بستگی دارد که «غیر یهودی» را چگونه «تعریف» کنند! روشن‌تر بگوئیم اگر چه در مصاحبة مریدور هیچ اشاره‌ای به چارچوب حقوقی «یهودی» نشده، ولی یهودی کذا به احتمال قریب به یقین باید ستاره‌پرست یعنی «دیندار» باشد و تبارش نیز از کشورهای «حوزة دلار». به عبارت دیگر دعوا با اعراب نیست مشکل با یهودیانی است که برای سیاست آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک دردسر ساز شده‌اند، یعنی یهودیان اروپای شرقی، ‌ یهودیان صلح‌طلب در غرب و یهودی‌تباران لائیک. اگر کشور اسرائیل به عنوان کشور «قوم یهود» به رسمیت شناخته شود، مسلم است که صلح‌طلبان و طرفداران لائیسیته و مخالفان گله‌پروری نمی‌توانند «یهودی»‌ به شمار آیند. بله گرفتاری حزب «لیکود» یا در واقع گرفتاری آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک که جز گله‌داری و دام‌پروری هیچ سیاستی را نمی‌پذیرند، با «انسان» است نه با دین! در راستای همین سیاست است که معاون نتانیاهو تلویحاً خواستار تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای شده، چرا که در اینصورت همة کشورهای منطقه تحت سیطرة گورکن‌ها قرار می‌گیرند و یک مجموعة‌ اسلامی افراط‌گرا و پرخاشگر در برابر یک مجموعة «یهودی» صف آرائی خواهد کرد، و به این ترتیب دو قطب کاذب «مطلوب» فاشیسم بین‌المل در منطقه ایجاد خواهد شد. دو قطبی که هر دو نوکر آمریکا و هر دو مسلح به سلاح اتمی‌اند.

بله این است آرزوی قلبی «بنای غاصب»: کسب «استقلال» هر چه بیشتر برای «آشپزباشی ناشی». همچنانکه گفتیم «قدرت» اولی از «استقلال» دومی سرچشمه می‌گیرد و بالعکس. خلاصه بگوئیم، بدون «مناره» کار «ستاره» لنگ می‌شود و تضعیف «مناره» و «ستاره» به نابودی «چلیپا» ‌منجر خواهد شد. این است دلیل پروپاگاند «هویت» در ایالات متحد و اروپای غربی که در سوئیس کار را به برگزاری رفراندوم ابلهانة «نه! به مناره» کشاند. بزودی خاج‌پرست‌ها در دیگر کشورهای اروپا نیز به کشور متمدن سوئیس اقتداء کرده رفراندوم‌های دیگری برگزار خواهند کرد تا هر چه دل‌شان می‌خواهد بگویند، نه! نه به «گوسپندکشان»، «نه به رمضان»، «نه به آفتابه»، و ... و همینطور که در مسیر نه گفتن پس پس می‌روند می‌رسند به جنگ‌ کاتولیک‌های اسپانیا که به اخراج یهودیان و مسلمانان از این کشور انجامید، و اگر بشریت شانس بیاورد جنگ‌های ‌صلیبی در همین بزنگاه دوباره آغاز خواهد شد.

در همین راستا، روز گذشته یکی از نمایندگان مجلس ایتالیا پیشنهاد کرد یک «صلیب» به پرچم کشور اضافه شود و خلاصه در همین گیرودار جنگ‌های صلیبی که بین قرون 11 تا 13 میلادی رخداد، می‌رسیم به عصر طلائی انگلستان یعنی قرن دوازدهم که، در پناه جنگ خاج‌پرستان بامناره‌ها، همة «اصحاب ستاره»، ‌یعنی یهودیان را از کشور «نژاد برتر» اخراج کردند. و اما در گرماگرم هیاهو پیرامون «نه به مناره» در سوئیس،‌ سبزهای اروپا نیز به بهانة دفاع از حقوق مسلمانان،‌ طرفداری از «مناره»‌ را آغاز کرده‌اند. «دانیل کوین بندیت»، ‌ از آشوب‌طالبان اسلام پرست پارلمان اروپا، در فیگارو، ‌ مورخ اول دسامبر سالجاری به اعراب توصیه کرد دلارهای‌شان را از بانک‌های مناره‌ستیزان خارج کنند! البته ایشان گویا فراموش کرده‌اند که اختیار این دلارها به دست اعراب نیست، این اموال به ارباب آن‌ها تعلق دارد! در هر حال فاشیست‌های «بومی» اروپا که سرشان در آخور حزب دمکرات و دین‌پرور آمریکاست، دست در دست «ستاره‌پرستان» ساکن فرانسه به ستایش و تمجید از «مناره» مشغول شده‌، به پادوهای اسلام‌فروش خود به ویژه در جمکران «راه رستگاری» را نشان می‌دهند. اما در این غوغای خردجال، که به قول معروف سگ صاحب‌اش را گم می‌کند، ‌پاسداران جمکران صاحب‌شان را هرگز گم نخواهند کرد.

اینان برای نجات خود از مهلکه باز هم دست به دامان ارباب شده،‌ چند انگلیسی «متجاوز»‌ در خلیج فارس «کشف» کرده‌اند! این «خاج‌پرستان» ظاهراً در آب‌های نیلگون «خلیج همیشه فارس» مشغول قایق‌سواری بودند که توسط سپاهیان اسلام دستگیر شدند؛ و گویا قرار شده همچون گروگان‌های پیشین انگلیس نزد ارباب از حکومت اسلامی‌ «شفاعت‌» کنند. بله اوضاع سخت بحرانی است. و هر چند «رادیوفردا» و فارین پالیسی برای رد گم کردن به ابتذال مقدس یعنی ریش آخوند منتظری و چادرسیاه عیال موسوی چسبیده‌اند، و بعضی‌ها در جمکران به یاد «مبارزات فرضی» ‌آخوند مدرس افتاده‌اند، آلترناتیو حکومت جمکران در دوبی تعیین شده. آلترناتیو ابتذال «مقدس» چیست؟ ابتذال! و جهت بازارگرمی برای ابتذال کذا، حنازرچوبه و کیهان شیپور زدن را آغاز کرده‌اند.

ابتذال مقدس چه بود؟ زبان متناقض و مبهم «مقدس» و مشتی لات و اوباش که عرصة عمومی را به مکان سینه زنی و عربده‌جوئی برای مقدسات‌شان تبدیل کرده بودند. برای ابتذال بدون تقدس کافی است بجای زبان ابهام الهی، زبان ابهام تصنیف‌های «مردمی» و بجای اوباش عادی، اوباش «مست» را قرار دهیم. نتیجه یکی است: هنجارشکنی، خروج از چارچوب مشخص اجتماعی و ایجاد مزاحمت برای دیگران. گویا گوگوش در دوبی کنسرت داشته و گروهی از به اصطلاح مخالفان در کنسرت گوگوش بر ضد حکومت جمکران شعار سر داده‌ و توسط پلیس دوبی بازداشت شده‌اند.

شاید به همین دلیل باشد که پاسدار شریعتمداری جهت بازارگرمی برای ابتذال کذا یک «اوپوزیسیون» هم به ما معرفی می‌کند. این اپوزیسیون طیف گسترده‌ای دارد، از بهزاد نبوی و حاج ابراهیم یزدی تا حاج فرج دباغ و «گوگوش» همه را در برمی‌گیرد. البته فراموش نکنیم، دلیل ابتذال گوگوش فقط این است که بجای روضه‌خوانی با چادرسیاه سرسفره نذری، بدون چادر «تصنیف» می‌خواند. پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ 10 آذرماه سالجاری جهت بازارگرمی برای خانه شاگردهای «رمزی کلارک» در «خبر ویژه» می‌نویسد، «نهضت عاظادی» غیرخودی است و گروه بهزاد نبوی و مشارکت‌چی‌های ملاممد خاتمی هم به اینان پیوسته‌اند و گوگوش هم جزو همین طیف «ضد انقلاب» است‌! بله، همچنانکه می‌بینیم کیهان می‌کوشد با توسل به گوگوش،‌ برای محفل جنایتکاران حکومتی کسب وجهه کند. و حنازرچوبه مورخ 10 آذرماه سالجاری نیز در راستای همین خط گسترش ابتذال و دروغ، از کنسرت گوگوش در دوبی یک گزارش شیوا با کد: 819043 به مخاطب تحویل می‌دهد.

به گزارش رسانة‌ رسمی حکومت جمکران، نیروهای انتظامی دوبی حدود 50 نفر از «ضدانقلابیون» را در جریان برگزاری کنسرت گوگوش دستگیر کرده‌اند! نخست می‌بینیم که ویژگی «ضدانقلاب» از منظر حنازرچوبه این است که عمکردی مشابه «انقلابیون» جمکرانی دارد! روشن‌تر بگوئیم، اینان مشتی اراذل‌اند که بجای تحسین رهبرفرزانه و سردادن عربدة «الله اکبر» در کوچه و خیابان، محل لات‌بازی‌های معمول خود را به کنسرت گوگوش در دوبی انتقال داده‌اند. به گزارش حنازرچوبه، در این کنسرت حدود 12000 هزار نفر حضور داشتند و حدود 50 نفر هم شعار می‌دادند که دستگیر شدند. در صورتیکه در جمکران هرگز اوباش همیشه در صحنه دستگیر نمی‌شوند، چرا که از جمله طرفداران حکومت مقدس‌اند. در نتیجه همواره «حق»‌ دارند چارچوب نظم عمومی را در هم شکنند!

حنازرچوبه ضمن معرفی گوگوش به عنوان «ضد انقلاب» جزئیات لباس او را نیز در اختیار مشتاقان قرار داده می‌نویسد، ‌ او «لباس» فسفری زرد رنگ بر تن داشت که زیر نور، «سبز» به نظر می‌رسید! گزارشگر حنازرچوبه همچنین می‌گوید، گوگوش قصد داشت با «حرکات ضدانقلابی» حاضران را به شعار دادن بر ضد حکومت اسلامی تشویق کند که با دستگیری 50 نفر کذا توطئة گوگوش هم خنثی شد! پیش از ادامة‌ مطلب یادآور شویم در دوران نکبت‌بار ملاممد خاتمی همین گوگوش از طرف حکومت مقدس به فرنگ ارسال شده بود و کنسرت هم می‌داد! شاید حنازرچوبه و پاسدار شریعتمداری در جریان نیستند! باری به گفتة رسانة رسمی حکومت جمکران، اکثر حاضران «مست» بودند چرا که «بوی تند مشروبات الکلی» سراسر محوطه را «پوشانده» ‌بود! به استنباط ما آنکه مست بوده نویسندة‌ همین گزارش است! اگر «بوی تند مشروبات الکلی» در فضا پیچیده باشد دلیل مستی شعار دهندگان است؟ اگر دوازده هزار نفر، هر کدام یک جام شراب هم بنوشد حدود 3000 بطر شراب ‌مصرف می‌شود، بدون اینکه کسی «مست»‌ شود. دنبالة گزارش حنازرچوبه تکرار چرندیات هوچی‌های طاعون سبز و مزخرفاتی است که این رسانه چند ماه پیش منتشر کرده و در آن خوانندة پاپ را «مبتذل» خوانده بود. می‌دانیم که خارج از روضه و زوزه و سینه زنی و مداحی،‌ فعالیت‌های غیر مناره‌ای همگی «مبتذل» است. نوشیدن مشروبات الکلی هم که جای خود دارد:

«بيشتر افرادي که براي تماشاي کنسرت اين خواننده [...] در سالن محل برگزاري حضور يافته بودند، حالت غيرعادي و مست داشتند و بوي تند مشروبات الکلي سراسر محوطه را پوشانده بود.»


بدانیم و آگاه باشیم که ماشاالله قصاب‌ها و دیگر چماقداران حکومت زمانی که با چوب به رهگذران حمله‌ور می‌شوند «حالت عادی» ‌دارند، و رایحة‌ عطر «سام‌سارا»‌ از آنان به مشام می‌رسد. اما وقتی مردم عادی دمی به خمره بزنند و بخواهند تفریح کنند، «بوی تند مشروبات الکلی» مشام بوق‌های استعمار در جمکران را می‌آزارد. ولی وقتی اربابان در دو سوی آتلانتیک آنقدر «مست» کردند که حکومت اسلامی و دولت موقت و سپاه پاسداران و به ویژه دانشجویان پیرو خط امام را در ایران استفراغ کردند، بوی تند استفراغ ارباب برای کیهان و حنازرچوبه شامه‌نواز هم بود. با در نظر گفتن بحران «مناره» و آرزوهای «حکومت ستاره»، گوگوش هم یکی از تصنیف‌های قدیمی‌اش «ستاره»‌ را پس از «اصلاحات لازم» اجرا کرده:

مناره،‌ آی مناره
چشام اشکی نداره،‌
دیگه پیداش نمی‌شه، نمی‌یادش دوباره
دیگه دوسم نداره،‌ منو تنها می‌ذاره

آخه گوش کن مناره، آی مناره
دل عاشق خریداری نداره

[...]

اگه عشقی نباشه دلی رسوا نمی‌شه
دل پاک مثل شیشه دیگه پیدا نمی‌شه
دیگه دنیا مناره برام دنیا نمی‌شه

آخه گوش کن مناره آی مناره
دل عاشق خریداری نداره

گویا دلیل دستگیری آن پنج تن «آل‌انگلیس» در آب‌های نیلگون خلیج‌همیشه‌فارس هم این بوده که «پنج‌تن» کذا آهنگ «مناره» می‌خواندند، و چون بوی تندالکل فضای تنگة هرمز را «پوشانده» بود پاسداران اینان را با گوگوش اشتباه گرفته، دستگیرشان کردند. شاید امروز که سفیر گورکن‌ها به وزارت امورخارجة انگلستان احضار شده، دلیل این دستگیری را «رنگ زرد» لباس پنج‌تن ذکر کرده که زیر نور به نظر پاسداران «سبز» آمده! در هر حال ما همینجا حضور مناره‌پرستان و ستاره‌ستیزان، و ستاره‌پرستان و مناره‌ستیزان و اربابان‌ خاج‌پرست‌شان در دو سوی آتلانتیک بگوئیم، با گوگوش و یک اکثریت «مست» نمی‌توانید برای ملت ایران «رهبر» ‌سازی کنید. هدف ما جایگزینی خامنه‌ای با گوگوش نیست، سخت کور خوانده‌اید. ما در تداوم مبارزات نیاکان‌مان در صدر مشروطه، خواهان استقرار یک دمکراسی سیاسی در ایران هستیم.



...

دوشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۸

مرگ و مناره!
...
جهت گسترش خشونت و قانون‌شکنی و تشویق تعرض به حریم خصوصی افراد، امروز اکبر بهرمانی مأموریت نوینی برای دانشجویان و اساتید و «نخبگان» دانشگاه تعیین کرد. از امروز دانشجویان و اساتید می‌باید در جایگاه آخوندهای قانون‌گریز شیعی‌مسلک قرار گرفته و به فضولی در امور دیگران، یعنی امر به معروف و نهی از منکر مشغول شوند؛ البته در سطح «مسئولان نظام» بی‌نظمی. به عبارت دیگر دانشجویان و دیگران باید از جایگاه واقعی و شناخته شدة اجتماعی خود به یک جایگاه موهوم و گنگ و نامرئی به نام «جبهة حق» اسباب‌کشی کرده، و «باطل» یعنی هر که را اربابان حکومت در لندن و واشنگتن نمی‌پسندند به راه حق و عدالت و غیره «دعوت» فرمایند:

«هاشمی رفسنجانی[...] استادان و دانشجویان را صالح‌ترین قشر در طرح کارشناسانة معضلات کشور و نیز امر به معروف و نهی از منکر نسبت به مسئولان نظام برشمرد.»

این مزخرفات قانون‌شکنانه در «مهرنیوز»، مورخ 9 آذرماه سال 1388 منتشر شده. مهملات اکبر بهرمانی بخشی است از همان سیاست استعماری که برای تأمین منافع خود و چپاول دیگر ملت‌ها نیازمند قانون‌شکنی و یک‌جانبه گرائی است. اینهمه جهت برقراری روابط پنهان، ایجاد شبکه‌های موازی اقتصادی، گسترش بازارسیاه و تجارت غیرقانونی. استعمار کلاسیک مستقیماً برای تأمین اهداف خود وارد صحنه می‌شد، ولی استعمار نوین همواره از طریق قانون‌شکنی دست‌نشاندگان خود در «حکومت‌های مستقل» به این اهداف مقدس، پر سود و پنهان دست یافته. «حکومت مستقل»‌ از آنجا که سایة ارباب است،‌ در داخل به «بازتولید» سیاست استعمار پرداخته با تشویق گروه‌های وابسته و محافل به قانون‌شکنی و ایجاد هرج‌ومرج، همان روابط پنهان و پر سود را بر ملت‌ها تحمیل می‌کند. به عنوان نمونه پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران، الگوی روابط اقتصادی غیرمستقیم و غیرقانونی حکومت اسلامی با ایالات متحد در داخل کشور نیز بازتولید شد.

در عرصة بین‌المللی یک شبکة دلالی از «منوچهر قربانی‌فر» تا «ژاک مونسیه» نقش دلال بین آمریکا و نوکران‌اش در جمکران را بر عهده گرفت، و در داخل کشور که «اقتصاد» به اصطلاح «دولتی» شده بود، یک شبکة دلال و واسطه بین دولت و ملت حائل شد. به این ترتیب که همة کالاهای «ممنوعه» و «حرام» از ضروری و غیرضروری در «بازار آزاد» عرضه می‌شد، بدون اینکه فروشنده در برابر خریدار کمترین مسئولیتی داشته باشد. نیازی به توضیح نیست که شبکة دلالان شریف و محترم از «بازار» تغذیه می‌شد، و روح میرحسین موسوی و بهزاد نبوی از این تجارت خبر نداشت! هر چند حق‌وحساب‌شان را به طور مرتب از تجار «محترم» دریافت می‌کردند، چرا که در سنگر «حق» نشسته بودند. باری همین شبکة بین‌المللی تبهکار که تحت نظارت امثال نگروپونته به برده فروشی، تجارت مواد مخدر و قاچاق اسلحه اشتغال داشته و دارد،‌ نه تنها از اشغال سفارت آمریکا که از آشوب‌ کودتاچیان ناکام جمکران نیز حمایت کرده. در مورد اشغال سفارت آمریکا و تحریم‌های اقتصادی که پیامد آن بود یادآور شویم، این تحریم‌ها در برنامة کودتای 22 بهمن پیش‌بینی شده بود. و تهاجم به سفارت آمریکا فقط برای «توجیه‌»‌ قانونی‌ات این موضع‌گیری‌ها‌ در عرصة بین‌المللی صورت پذیرفت.

در اوج «بهار عاظادی»، حدود دو ماه پس از تشکیل «دولت خیابانی» و «مردمی» مهدی بازرگان، بانک‌های اروپای غربی نوعی تحریم «نرم»‌ و «اعلام نشده» را به حساب‌های شخصی ایرانیان اعمال می‌کردند. به این ترتیب که برداشت‌ مبلغ بالاتر از 10 هزار دلار از حساب شخصی منوط به دریافت «مجوز» و «دستور از بالا» شده بود، حال آنکه هنوز تا انقلاب دوم امام سیزدهم چند ماه فاصله داشتیم و حاج ابراهیم یزدی هنوز با لهجة آمریکائی، خیلی‌خوب فارسی «بالاد» بود و ... خلاصه بگوئیم اعمال تحریم‌های اقتصادی قسمتی از برنامه‌های گروه «کارتر ـ برژینسکی» بود و برای تحقق این برنامة مقدس، ساواک جمکران اوباش‌الله را به سوی سفارت آمریکا هی کرد. دانشجونمایان پیرو خط امام در واقع «ابزار» اعمال سیاست استعمار بودند، همچنانکه در آشوب‌های پس از «بیعت» با حکومت،‌ میرحسین موسوی و شیخ کروبی یا بهزاد‌نبوی در جایگاه مشابهی قرار داشتند، جایگاهی که همچنان محفوظ است. پس لطفاً برای «فروش» پادوهای شبکة بین‌المللی‌ قاچاق در ایران به عنوان مبارز و رهبر سیاسی «پروپاگاند» نفرمائید که همچون «فارین پالیسی» فقط خود را مضحکه می‌کنید!

در کنار سوپرمارکت «خدافروشی» که با سرمایة سازمان سیا افتتاح شده تا شیخ منتظری جنایتکار را به عنوان «رهبر» و «مخالف» حکومت توحش به ملت ایران حقنه کند، فارین پالیسی هم اجناس بنجل و پوسیده را که به دلیل شکست کودتا روی دستش باد کرده، به عنوان «روشنفکر» و «متفکر» برای ‌فروش به ملت ایران گذاشته. آخر سال است و حضرات هر چه روی دست‌شان مانده باید به چند برابر قیمت به ملت‌های جهان‌ سوم بفروشند. خلاصه جبهة «حق» هر چه بنجل و زباله دم دست داشته از جمله حاج فرج‌دباغ و عیال میرحسین موسوی را به عنوان «متفکر» برگزیده! مگر موسوی تاریک اندیش به احمدی‌نژاد نگفت همسرش «روشنفکرترین زن» حکومت اسلامی جمکران است؟ دیدیم که بدبخت حق داشت!‌ فارین پالیسی هم با تکیه بر سخنان «برحق» موسوی، تصویر فرست لیدی ناکام را با همان چادرسیاه «آزادی» و روسری گل‌منگلی «استقلال»، به عنوان «سومین متفکر بزرگ و تأثیرگذار جهان»‌ روی جلد چسبانده، و رادیوفردا برای شاد کردن دل ایرانیان این خبر«گجسته» را که نباید با خجسته اشتباه شود، به اطلاع همگان می‌رساند.

خلاصه ریش و پشم و عینک و دستار آخوند منتظری در برابر«سوپرمارکت خدا» و چادرسیاه و روسری و عینک عیال موسوی روی جلد «مجلة خدا»، زینت‌بخش سایت رادیوفردا شده، و اگر می‌خواهید پیش از آغاز ماه دسامبر چهرة نورانی خداوند را مشاهده کنید حتماً سری به سایت رادیو فردا بزنید! اگر کارها بر همین منوال پیش رود بزودی فارین پالیسی اسمال تیغ‌زن را هم به عنوان مهم‌ترین «متفکر» و «روشنفکر» جمکران به جهانیان معرفی خواهد کرد. به گزارش رادیوفردا، فارین پالیسی، به تاریخچة «مبارزات»‌ زهره کاظمی هم اشاره کرده! از آنجمله است دعوت از شیرین عبادی برای سخنرانی در دانشگاه «الزهرا»! بله، عملة استعمار اگر به یکدیگر نان قرض ندهند،‌ چه کنند؟ البته فارین پالیسی به مدرک تقلبی و چرندگوئی‌های عیال موسوی و فرصت‌طلبی وی اشاره‌ای نکرده، اگر نه نمی‌توانست یک زن‌نمای عامی،‌ کله‌پوک و متقلب را به عنوان «روشنفکر» به خورد ما ملت بدهد.

اشکال کارفرمایان فارین پالیسی اینجاست که می‌پندارند در داخل و خارج ایران هیچکس از سوابق میرحسین موسوی و شرکاء خبر ندارد و نمی‌داند امثال زهره کاظمی یا هنگامه رضوی و دیگر آزاد زنان حرمسرای اسلام که مثل گوسفند خریدوفروش شده‌اند، کیستند،‌ از کجا آمده‌اند، و از نظر تفکر اجتماعی در کدام رده قرار می‌گیرند! بله، اشکال همینجاست که فاشیست‌ها می‌پندارند با تبلیغات سراپا دروغ می‌توانند امثال زهره کاظمی را در هاله‌ای از ابهام قرار داده، جهت سرکوب زنان ایرانی با زباله برای‌ ما «الگوسازی» کنند. فارین پالیسی ادعا کرده اگر میرحسین موسوی روی کار آمده بود، دمکراسی و حقوق زنان در ایران خیلی تقویت می‌شد! به عبارت دیگر به زعم حاج ‌آقا «پاین‌اپل» ـ ‌نوع یانکی امثال عسگراولادی را «پاین اپل»‌ می‌نامیم! بله به زعم حاج ‌آقا «پاین‌اپل»، اکنون «دمکراسی» و «حقوق زنان» در ایران رعایت می‌شود، ولی گویا کمی «ضعیف» است. برای تقویت همین دمکراسی است که به میرحسین موسوی نیاز دارند!

اگر دوران نخست وزیری نکبت‌بار موسوی را به یاد داشته باشیم متوجه می‌شویم دمکراسی مطلوب فارین پالیسی در واقع تقویت همان شبکة تبهکار دلالان بین‌المللی است که بخش تجهیزات نظامی آن در اروپا تحت نظارت قبیلة‌ «شرایبر» قرار دارد. این قبیله همچون محفل جیمی‌کارتر شیفتة‌ حکومت «لولو» و «مرد قدرتمند» یهودستیز در کشورهای مسلمان‌نشین از جمله ایران ‌است. چرا که فقط در چنین شرایطی «آشپزباشی» و «بنای غاصب» می‌توانند به عنوان دولبة قیچی جادوئی آنگلوساکسون‌ها همه چیز را ببرند. بنای غاصب «سرزمین»‌ دیگران را می‌برد، و آشپزباشی هم «سر» ملت‌های منطقه را! دزدی سرزمین که نیازی به توضیح ندارد، ولی بریدن سر ملت‌های منطقه از طریق «سفله‌پروری»‌ یا تبدیل زباله به «نخبه» میسر می‌شود، دقیقاً همان کاری که حاج‌آقا «پاین‌اپل» با «فارین پالیسی» انجام می‌دهد:

«روى کار آمدن موسوى مى‌توانست به تقویت دمکراسى و حقوق زنان در ایران منجر شود.»

این ادعای ابلهانة فارین پالیسی در رادیوفردا، مورخ 8 آذرماه 1388 انتشار یافته. حال اگر از ماهنامة کذا بپرسیم چرا و چگونه چنین معجزاتی صورت می‌گرفت، هیچ پاسخ منطقی برای مهملاتی که ارائه کرده نخواهد داشت. اولاً سیاست ایران را یک نفر تعیین نمی‌کند، این سیاست در چارچوبی جهانی مشخص می‌شود. ثانیاً میرحسین موسوی و همسرش و کل پیروان خط توحش امام، همچون حاج فرج دباغ از آنچه دمکراسی و حقوق بشر نامیده می‌شود میلیون‌ها سال نوری عقب‌اند! گذشت آن دوران «طلائی» که فارین پالیسی و شرکاء برای کشورهای منطقه، به قول صادق هدایت، از توی لنگ‌شان «الگو» بیرون می‌کشیدند! عراق و افغانستان در برابر ماست، سوئد و سوئیس و انگلستان و ایالات متحد نیز به همچنین!

بحث شیرین «هویت» که در قالب جنجال رسانه‌ای در استکهلم و لندن آغاز شد، در ایالات متحد به جنجال «فورت‌هود» و در کشور «پیشرفتة» سوئیس، از مراکز مهم پولشوئی و محل سکونت انسان‌های «برتر»، به برگزاری رفراندوم برای «منارة ‌مسجد»‌ انجامید! پس از ماجرای «فورت هود»، محفل سناتور لیبرمن فرصت را مغتنم شمرده حضور مسلمانان را در ارتش آمریکا خطرناک تحلیل فرمودند! سایت «بی‌بی‌سی» هم برای محفل کذا یک «پامنبری» خوب اجرا کرد. و اما در سوئیس مرکز فعالیت‌های دینی چه پیش آمد؟!

گروهی از مسلمین ساکن یکی از دهات این کشور در ماه نوامبر سال 2006 برای برگزاری مراسم دینی خود مسجدی می‌خواستند با یک منارة 6 متری و مجوز ساخت منارة کذا را هم دریافت کردند. وقتی می‌گوئیم مسلمان ساکن دهات سوئیس باید بدانیم که اینان در واقع کارگران مهاجراند که در دهات این کشور به بیگاری گرفته شده‌اند، و نه تنها از نظر اقتصادی که از نظر اجتماعی در کمال آرامش سرکوب می‌شوند، و هیچیک از دکان‌های حقوق‌بشر نیز به سرکوب اینان اشاره‌ای نخواهد کرد. برای کسانی که با این مهد تمدن بشریت آشنائی ندارند، بگوئیم که بر اساس آیات و روایات الهی در کشور کذا آلمانی زبان‌ها در رأس هرم قدرت و در جایگاه الهی قرار گرفته، بقیة ملت هم برحسب ارتباط‌شان با خداوند سهمی از قدرت می‌برند. چرا که اکثر بانک‌ها و صنایع در دست خانواده‌های آلمانی زبان است. به این ترتیب می‌توان دریافت چرا آلمانی زبانان سوئیس خود را برتر از فرانسه زبانان این کشور می‌دانند.

این توهم برتری، نه تنها در رده‌های بالای اجتماعی پیوسته به صراحت در جمع بیان می‌شود، که به «ترجیع بند» رده‌های پائین نیز تبدیل شده! خلاصه بگوئیم، در چنین شرایطی کارگران مهاجر و مسلمان ساکن دهات این کشور با «فرهنگ» و «متمدن» امکان به راه انداختن جنجال رسانه‌ای ندارند! چرا که رسانه‌ها در دست اینان نیست!

جنجال مناره‌ها در رسانه‌های غرب از جمله در «فیگارو»، مورخ 27 نوامبر2009، چنین نقل می‌شود که کارگران بینوای مهاجر مسجد می‌خواستند و اصرار داشتند که مسجدشان منارة‌ 6 متری هم داشته باشد! و اینگونه بود که دهاتی‌های دیگر به دادگاه شکایت بردند، و پس از 3 سال کار به چنین رفراندوم باشکوهی کشید! «ملت» سوئیس با شرکت در رفراندوم کذا با اکثریت قاطع گفتند، «نه! به مناره.» البته کاملاً طبیعی است! اولاً نسبت «مسلمانان» ساکن سوئیس به کل جمعیت این کشور از 4 درصد فراتر نمی‌رود، ثانیاً همة مسلمانان برخلاف «طارق رمضان‌ها» و دیگر فدائیان «اسلام» استعماری اهل مسجد و منبر نیستند. به عنوان نمونه، مسجد ژنو محل استراحت بعضی از هنرمندان سرشناس این شهر بود! بگذریم و بازگردیم به شعار گوساله پسند «نه! به مناره» که همچون دیگر شعارهای فاشیست‌ها با «نفی» آغاز شده و با همه چیز سرستیز دارد! البته خوب است شعار «مرگ بر مناره» ندادند که «جهان اسلام»‌ برای این توهین به مقدسات لشکرکشی خیابانی را بیآغازد! چرا که «مناره» تبدیل شده به ویژگی «هویت!» در جهان غرب، همه با مناره مخالف‌اند، در نتیجه اگر قطب‌نمای بصیرت را از امام سیزدهم دریافت کرده باشید، باید بدانید که «پیام» رفراندوم «نه به مناره» در سوئیس برای جهان اسلام و به ویژه برای ساواک جمکران چیست: تظاهرات میلیونی با شعار، «جانم فدای مناره!»

پس از باد کردن شعارهای پوچ در دکان کودتا، «رفقا» در حزب توده اعلام کرده‌اند که به دنبال شعارهای «صنفی» می‌گردند! البته اینهم شعاری بیش نیست! ولی ما برای یاری به «داس‌الله» از هیچ کوششی فروگذار نخواهیم کرد، که گفته‌اند «تو کز محنت دیگران بی‌غمی،‌ نشاید که نامت نهند آدمی.» این تک بیت معجزه می‌کند. کافی است یکبار آن را با لهجة گاوچران‌های آتلانتا بخوانید و بعد هم چند جرعه شامپاین روی آن «هرت» بکشید، بلافاصله انقلاب می‌شود! جیمی کارتر هم در سعدآباد همین کار را کرد، هر چند استخوان‌های سعدی از خشم به لرزه در آمد، ولی دیدیم که معجزه شد! پس تظاهرات ابله‌فریب 16 آذر امسال را با شعارهای «منارة من کو؟»، یا «درود بر مناره، سلام بر کروبی»، «مناره می‌رزمد، [روسیه یا آمریکا یا اسرائیل] می‌لرزد» می‌توان شروع کرد! البته «چین» برای این شعار مناسب نیست، قافیه را خراب می‌کند! در ادامه می‌توان تظاهرات را با شعارهای «روح منی مناره، بت شکنی مناره»، «منارة ایرانی، ‌جمهوری ایرانی، ‌فقط سبز، فقط سبز»، و یا «مناره‌پرستان جهان متحد شوید»، «مخالف مناره، مخالف پیغمبر»،‌ و از همه مهم‌تر شعار «مرگ بر مخالف مناره» که خیلی خیلی «صنفی» است ادامه داد. در پایان می‌توان با شعارهای «یا مرگ، یا مناره»،‌ «ما پیرو قرآنیم، مناره هم می‌خواهیم»، و بالاخره «کروبی گوساله، بازم بگو مناره!»، نماز سبز مناره را در خیابان برگزار کرد. ولی تک بیت سعدی را بگذارید برای مراسم شام که شامپاین دم دست داشته باشید؛ بدون شامپاین هیچ معجزه‌ای نخواهد شد!

مخالفین نیز می‌توانند با «چلیپا» یا همان صلیب تظاهرات کنند، مهم نیست که مسلمان هستید مهم این است که وانمود کنید با اسلام مخالف‌اید چون کلیسا ارواح شکمش مظهر «ترقی» است.



...