شنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۷



شیاد و «هویت»!

...

بنگاه خبرپراکنی ناخدا کلمب، در راستای دروغ‌پراکنی‌های مرسوم خود، امروز ادعا کرده که روزنامة «شرق» در ماه اوت سال گذشته، فقط به دلیل انتشار مصاحبه با یک نویسندة همجنس‌گرا توقیف شده! «بی‌بی‌سی»، مورخ شنبه 9 اوت 2008، در ادامة این دروغ شاخدار می‌گوید، مصاحبة کذا عمدتاً به «شعر» و« ادبیات» اختصاص داشت، ولی چون مصاحبه شونده، «بر اهمیت توانائی افراد برای انتخاب هویت خود، هویت جنسی خود تأکید کرده بود»، روزنامة شرق توقیف شد!

بله! از امروز باید از همکاران شیخ مسعود بهنود این «اصل علمی» و فاشیستی را بیاموزیم، که «هویت» و «هویت جنسی» را مانند کفش و لباس افراد «انتخاب» می‌کنند. به عبارت دیگر، بر اساس ترهات قلم به مزدهای ناخدا کلمب، هر کس، هر وقت دلش بخواهد و هر جور «مصلحت» باشد، هم «هویت» و هم «هویت جنسی» خود را انتخاب می‌کند! به زبان ساده‌تر، ساختار شخصیتی در خانواده شکل نمی‌گیرد و الزامات بیولوژیک انسان‌ها هم هیچ نقشی ندارد؛ هویت «انتخابی» است!

به زبان کمی شیادانه‌تر، «نظریة فروید» و علم بیولوژی پیرامون شکل‌گیری ساختار شخصیت و تمایلات غریزی و به ویژه هویت جنسی افراد هیچ ارزشی ندارد! آنچه شخصیت انسان‌ها را رقم می‌زند، همان فرضیة «علمی» آخوند‌پرست‌های چپ‌نما و مقیم «بی‌بی‌سی» است که از نظر «علم» عوامفریبی و شیادی در همة ابعاد به «اثبات» رسیده. بنابراین نظریة انقلابی، یا به مصداق «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» و از روی «ترس»، پفیوزی و تقیه پیشه می‌کنید، یا کاملاً بر عکس، به دلیل «نفرت» از جامعه و هنجارهای‌اش، رفتاری در پیش می‌گیرید که هر لحظه شما را در تقابل با جامعه قرار دهد! در هر دو حالت ناخداکلمب به شما می‌گوید که واکنش‌های احساسی: عکس‌العمل از روی عشق، ترس، خشم یا نفرت، همه به «انتخاب» شماست و در چنین انتخابی هم «آزادید». حال آنکه چنین رفتاری در تقابل کامل با «آزادی» و رفتار «منطقی» و «دمکراتیک» قرار می‌گیرد.

در مورد گرایش جنسی، فعلة فاشیسم، ‌ یک برنهادة «پیشرفته‌تر» هم دارند که بر «اسانسیالیسم» پای می‌فشارد، اینان در کمال حماقت ادعا می‌کنند که همجنسگرائی «مادرزاد» است! این ادعا نیز در هماهنگی کامل با ادعای احمقانة «انتخاب» هویت و انتخاب «هویت جنسی»، در واقع نافی نظریات علم روانشناسی و بیولوژی نوین است. تلاش انترناسیونال فاشیست‌ها بر حذف «علمی‌ات» متمرکز شده، چون «علمی‌ات» در تضاد کامل با چهارپایة فاشیسم که همان اسطوره‌گرائی، توهم، جزم و تقدس است قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر فاشیست‌ها با پیروی از شیوة پروپاگاند‌، می‌کوشند «منطق متعارف» یا «عقل سلیم» را به چالش بطلبند. در این چارچوب است که خط تبلیغاتی بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» و دیگر رسانه‌های استعماری را می‌توان بررسی و تحلیل کرد.

رسانه‌های استعماری با پشتیبانی بی‌قید و شرط از قانون‌شکنی و ابتذال در ایران، در واقع جنبش‌های دمکراتیک را تهدید می‌کنند. امروز خبرپراکنی ناخداکلمب مدافع احمدی نژاد شده، چون احمدی‌نژاد آشکارا با صدور یک «فرمان» قانون‌شکنی کرده. مهرورزی به دستگاه‌های دولتی «دستور» می‌دهد که شکایت خود را از رسانه‌ها پس بگیرند. در حالیکه، جناب احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور از چنین اختیاراتی برخوردار نیست. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، آنچه غیرقانونی است، شکایت از یک رسانه نیست، بلکه تعطیل رسانه به دلیل شکایت یک نهاد و یا دستگاه از آن است.

در واقع اگر افراد یا سازمان‌هائی از یک رسانه شکایت کرده‌اند، می‌باید به شکایات آنان در دادگاه صالحه رسیدگی شود. اگر رسانه‌ای قانون را نقض می‌کند باید در برابر قانون‌شکنی و تخلف از مقررات صنفی پاسخگو باشد. معمولاً در جوامعی که حکومت الهیت ندارد، و قرار نیست یکنفر که هزار سال ته چاه قایم شده عدالت اجتماعی را برای شهروندان برقرار کند، رسانة متخلف باید جریمة نقدی بپردازد. البته موارد تخلف بسیار متفاوت است. به عنوان نمونه زمانی که خبرنگار یا نویسنده به حریم خصوصی افراد تجاوز می‌کند، و در مورد دین و مذهب آنان به «خبرپراکنی» می‌پردازد، یا به کسی اهانت می‌کند و تهمت می‌زند متخلف شناخته می‌شود، ولی هیچ تخلفی به توقیف و تعطیل یک رسانه منجر نمی‌شود. در این راستا، هیچ مقامی نمی‌تواند به صورت کدخدامنشانه از دستگاه‌های دولتی بخواهد شکایت خود را از رسانه‌ای پس بگیرند!

ولی می‌بینیم که در حکومت اسلامی اصولاً «قانون» وجود ندارد. به عنوان مثال در این حکومت، اراذل و اوباش آزاداند که مانند همسر الهام یا آخوند جنتی به مداحی و گزافه‌گوئی پیرامون «تقدس» احمدی نژاد بپردازند، یا همچون پاسدار شریعتمداری آزاداند که رسماً احمدی نژاد را به دروغگوئی در برابر مجلس متهم کنند، و مانند حاج منصور آزاداند که به قالیباف شهردار تهران توهین و افترا وارد آورند. و می‌بینیم که مراجع ذی‌صلاح در برابر چنین قانون‌شکنی‌هائی هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند. چرا که مداحی، مهمل‌گوئی، اسطوره‌سازی و توهین به مقامات رسمی، ریشه در «اصل مقدس» منطق گریزی و قانون‌شکنی داش‌مشدی‌ها و اوباش دارد، و استعمار نیز هدفی جز ترویج زبان اوباش در جامعه دنبال نمی‌کند. سخنرانی مبتذل خمینی در بهشت زهرا، در واقع آغازگر حاکمیت «زبان اوباش» به عنوان زبان رسمی حکومت ایران بود. ولی امروز «بی‌بی‌سی» نوع گزافة همین زبان را زبان «نویسنده» و «هنرمند» و چپ‌گرا می‌خواند!

به یاد داریم که روزنامة «شرق» در اوائل ماه اوت سال گذشته به بهانة مصاحبه با یک زن همجنسگرای ایرانی مطلبی را انتشار داد که از نظر ابتذال و دریدگی، از مطالب رسانه‌های پورنوگرافیک غرب به مراتب «پیشرفته‌تر» بود. انتشار چنین مطلبی، در یک رسانة سیاسی متعلق به «ملی ـ مذهبی‌های» گروه حاج «آبراهام» یزدی، همزمان چندین هدف را دنبال می‌کرد. نخست اینکه همجنس‌گرائی را به طور کلی در ترادف با دریدگی و ابتذال قرار داده، به خواننده تفهیم کند که همجنسگرا در حالت عادی به چنین زبان دریده‌ای سخن می‌گوید.

دیگر آ‌نکه مطلب این رسانة نزدیک به محفل «نهضت آزادی»، سرکوب همزمان «چپ»، «هنرمند» و «روشنفکر» را در حکومت اسلامی به همراه می‌‌آورد، چرا که ادعا می‌شد، مصاحبه شونده «هنرمند» است، به حزب توده تمایل داشته، و شاید هنوز هم چنین تمایلی دارد. البته می‌دانیم که حزب توده، در واقع چپ‌نما و آخوندپرست و فاشیست است، و هیچ ارتباطی با گرایش چپ، به عنوان یک نگرش ماتریالیست و گسترش یک فرهنگ اجتماعی سوسیالیستی نمی‌تواند داشته باشد. ولی تبلیغات استحماری به کمک شعارهای پوچ، «حزب توده» را به مردم اینچنین نمایانده! فاشیست‌های نعلین‌پرست در این چارچوب چپ‌گرا و کمونیست شده‌اند. در سال‌های پس از شهریور 20، یکی از مهم‌ترین استدلالات «علمی» جهت اثبات کمونیست بودن حزب توده از زبان توده‌‌‌‌های بینوا این بود:

خانم! به زبان روسی «کمو» یعنی «خدا»، کمونیست هم یعنی «خدا نیست»!

بله! و خانم هم که می‌دانست باغبان‌باشی بینوا مهمل می‌گوید، جرات نمی‌کرد به کسی که 20 سال در خانه‌اش باغبانی می‌کرد بگوید، علی‌آقا! این مزخرفات دیگر چیست؟ دلیل هم روشن است! چون خانم، به دلیل مشاهدة آشوب و هرج و مرج ناشی از ملی شدن نفت، هم از توده‌ای‌ها متنفر بود، و هم می‌ترسید علی‌آقا فکر کند خانم هم «کمونیست» و خدانشناس است و دیگر حاضر به ادامة خدمت برای کمونیست‌‌ها نباشد! یا شاید آنروزها «خانم» می‌پنداشت باغبان قحط است، شاید هم می‌ترسیدند علی‌آقا خبرچین شهربانی باشد و کمونیست بودن‌شان را «گزارش» کند! اصولاً شهامت و شجاعت هم نزد بعضی‌‌ها «ژنتیک» است! درست است که «اسانسیالیست‌ها» مهمل می‌گویند، ولی ما یک مورد استثنائی‌ بوده، و البته همچنان استثنائی باقی مانده‌ایم! بهتر بگویم شهامت ما با تعداد تفنگ‌ها و فشنگ‌های‌مان نسبت عکس دارد! هر چه بر تعداد تفنگ‌های‌مان افزوده می‌شد، و ساواکی‌ها برای‌مان پارتی بازی می‌کردند و «مجوز» می‌گرفتند تا فلان تفنگ و بهمان کلت را از فرنگ وارد کنیم، از اینکه بر چسب «کمونیست» بر پیشانی‌مان بچسبانند بیشتر هول و هراس به دل‌مان می‌افتاد.

در دورة رژیم سابق تبلیغات استعمار آنچنان در بین توده‌های مردم نفوذ کرده بود که وقتی اعلیحضرتین ما ملت را در آشوب‌های ساخته و پرداختة گروه برژینسکی رها فرمودند، و همسر یکی از والاحضرت‌ها حتی نتوانستند پرده‌های خانه‌شان را به پاریس منتقل کنند، علی‌آقا در حالیکه در پاسیو به کشت و زرع مشغول بود، و در واقع گلدان‌های حاشیة آب‌نما را بی‌جهت جابجا می‌کرد، مثل شیر ژیان می‌غرید: خانم! اگر این کمونیستای خدانشناس بیان، دارو ندارمان را می‌گیرن، میدن به کارگرا! و «خانم» همچنان به دلیل شهامت مادرزاد نمی‌گفت، علی‌آقا! تو که چیزی نداری که ازت بگیرن! اگر کمونیستا بیان، ممکنه یک چیزی هم به تو برسه! نه! «خانم» به دلیل آنکه یک بار «شاه» برگشته بود، مطمئن بود که شاه باز هم بر می‌گردد و ساواک ... و ساواک! و این علی‌آقا! ممکنه فکر کنن «خانم» کمونیسته! و هر چه عمه مریم به زن برادرش دلداری می‌داد، و می‌گفت این علی‌آقا، یک تخته‌اش کمه، به خرج مادر محترم نمی‌رفت که نمی‌رفت! همانطور که دائی‌جان ناپلئون در توهم «انگلیسا» دست‌ و پا می‌زد، مادر محترم ‌هم، همه جا «خبرچین ساواک» رویت می‌کرد و به محض کشف خبرچین همه می‌باید سکوت می‌کردند، چون ممکن بود حرف‌های‌شان بد «تعبیر» شود و دردسر برای همه درست کنند. بله این بود شمه‌ای از شهامت «ژنتیک» در ایران!

و امروز بنگاه خبرپراکنی ناخدا کلمب، در کمال بیشرمی و به دروغ از قول آن ادیب و نویسندة برگزیدة «شرق» به ما می‌گوید، که باغبان‌باشی ما «هویت» و نادانی خود را «انتخاب» کرده بود، آندسته از عملة فاشیسم هم خواهند گفت، کمونیست هراسی علی‌آقا «مادرزاد» بوده! به زبان «علمی»، علی‌آقا «ذاتاً» از کمونیست‌ها می‌ترسیده! چون وقتی خداوند می‌خواسته علی‌آقا را «خلق» کند، پیکر وی را با خاک «ترس از کمونیسم» سرشته! در هر حال حکایت مصاحبة مزورانة شرق را در چند وبلاگ بررسی کرده‌ایم، پس می‌پردازیم به «اسانسیالیسم» نخبگان جمکران. در مورد مقامات حکومت اسلامی نظریة کشکی «اسانسیالیسم» به صورت دیگری بروز می‌کند. این روزها نعلین‌ها، مرتب تغییر «هویت» می‌دهند و مانند بوقلمون رنگ عوض می‌کنند.

از دیروز که ارتش روسیه وارد پایتخت اوستیای جنوبی شد، نوکران آمریکا صلح طلب شده‌اند! بله هر جنگی، «نعمت الهی» نیست! فقط جنگی که منافع آمریکا را تأمین کند می‌شود «نعمت الهی»! همینکه موجودیت یکی از نوکران آمریکا در جنگی تهدید ‌شود، برای گورکن‌ها این ‌جنگ دیگر «نعمت الهی» نخواهد بود، و حکومت اسلامی یا سردستة ریزه خواران استعمار در منطقه، «صلح طلب» می‌شود، و برای حفظ جان غیرنظامیان دست به التماس و استغاثه بر می‌دارد.

یادمان نرود، این حکومت اسلامی که امروز مخالف جنگ شده، همان حکومتی است که راه را برای تهاجم نظامیان عراق به شهرهای بی‌دفاع ایران باز گذاشت. این همان حکومتی است که با ارتش اشغالگر آمریکا در افغانستان و عراق همکاری همه جانبه دارد، و این همان حکومتی است که هفته‌هاست نظامیان‌اش را به گروگان گرفته‌اند و جرأت نمی‌کند حرفی بزند؛ حکومت عزت و اقتدار «خفقان» گرفته! و بالاخره این همان حکومتی است که ما ملت چپاول شده را در برابر سگ‌های هار مسلح خود قرار داده، تا امام زمان‌اش از ته چاه نفرت و توحش یکی از همین روزها «ظهور» کند.

با تهاجم نظامی روسیه به منطقة استراتژیک گرجستان ـ تهاجمی که به دلیل تضعیف آمریکا، مسلماً به نوعی، با «توافق» غرب صورت پذیرفته ـ حکومت فرسودة اسلامی نخستین پس‌لرزه‌های چنین تهاجمی را متحمل خواهد شد. دروغ‌بافی بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» پیرامون «دلایل» توقیف روزنامة «شرق»، و انتشار خبر «با دستور رئیس جمهور ...» نخستین تلاش این رسانة استعماری برای اهدای یک تکیه‌گاه مطمئن به احمدی‌نژاد، از طریق ارائة چهرة قدرتمند «رضاخانی» به اوست! به یاد داریم که علی خامنه‌ای نیز ناچار شد یک ضربه عصای ملایم بر فرق ژنرال شریعتمداری که در مصرف «باروت»‌ زیاده روی کرده بودند، فرود آورد تا بتواند چارپایه‌ای در جبهة «ژنرال» احمدی نژاد برای خود «رزرو» کند.

ناخدا کلمب پنداشته امروز هم می‌توان تجربة سال 1921 را تکرار کرد. آنروزها، روسیه، به دلیل وقوع انقلاب اکتبر،‌ با ترک صحنه، راه تاخت و تاز کلنل آیرون‌سایدها را در ایران هموار کرد و اینگونه بود که مردم یکشب خوابیدند و صبح چماق «امر می‌کنم» بر فرق‌شان فرود آمد، تا بدانند دوران خواب خوش به پایان رسیده و از این پس باید «به فرموده» بخوابند و به «دستور» بیدار شوند. داستان شیرین سرکوب استعماری با فروغی و گلستان سعدی شروع شد، با مصدق و منع انعقاد قرارداد نفت شمال تداوم یافت، و با «ملی کردن» نفت و کودتای 28 مرداد شدت گرفت، و شاهدیم که به موازات افزایش قدرت استعمار در ایران تشکل‌های «استعماری ـ مذهبی» مانند نهضت آزادی و فدائیان اسلام نیز چون قارچ در مملکت روئیدند و فضای اجتماعی را به توهم و خرافات دینی آلودند و استقرار حکومت اسلامی در واقع اوج کودتای آیرون‌ساید بود. چرا که این کودتا در آن سال‌ها برای حفظ دستاربندان از پیامدهای جنبش مردمی مشروطه صورت گرفت.

این تحرکات که در واقع با هدف حفظ کنترل غرب بر مسیر عبور انرژی انجام پذیرفت و حدود یک سده تداوم یافت، با تهاجم نظامی روسیه به اوستیای جنوبی در واقع به پایان خود نزدیک می‌شود. امروز دیگر اتحادجماهیر شوروی وجود ندارد، و استعمار غرب یکی از مهم‌ترین تکیه‌گاه‌‌های خود را برای سرکوب در منطقه از دست داده. در نتیجه حاکمیت کلمبستان با دمیدن در شیپور «به فرمان و به دستور» نمی‌تواند احمدی نژاد را به کلنل رضاخان تبدیل کند. در ضمن نفرت از آخوند جماعت در ایران به حدی است که گروه برژینسکی باید آرزوی به پا کردن معرکة نهضت منفور آزادی را واقعاً از سر به در کند. اگر پروژة خط لولة «تفلیس، باکو، جیهان» ابتر بماند، پرزیدنت احمدی نژاد بجای تبدیل شدن به رضاخان، و فرمانبرداری از علیاحضرت، در آینده‌ای نزدیک شخصاً همچون «چماق» بر فرق ناخدا کلمب فرود خواهند آمد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



...

جمعه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۷



المپیک و وق‌وقیه!

...
سایت روشنگری،‌ مورخ 17 مردادماه سالجاری،‌ مطلب بسیار جالبی منتشر کرده تحت عنوان «حقه‌بازها». نویسندة مطلب، ‌ ضمن بررسی دعوای پاسدار شریعتمداری با مهرورزی بر سر رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی احمدی نژاد با ظرافت تمام از ماهیت واقعی حکومت اسلامی، به عنوان یک حاکمیت فاقد ‌نظم یا بهتر بگوئیم یک حاکمیت استعماری تمام عیار پرده بر می‌دارد. همانطور که گفتیم گروه‌های مختلف گورکن‌ها اینروزها همچون سگ‌هار به جان یکدیگر افتاده، ‌هر یک سعی در دم‌جنبانی هر چه بیشتر برای ایالات متحد دارد. و البته پاسخ‌های مطلوبی هم از عموسام دریافت می‌کنند. از حق نگذریم حاکمیت آمریکا برای تخریب و سرکوب مخالفان حکومت اسلامی به ویژه مخالفان احمدی‌نژاد تلاش همه جانبه‌ای را آغاز کرده. و طبیعی است که پیام سرکوب و تخریب مخالفان نوکران عموسام در درجة نخست در حنازرچوبه و کیهان انتشار یابد.

به عنوان نمونه حنازرچوبه، مورخ 17 مردادماه سالجاری، به نقل از کاندی رایس می‌نویسد، «چشم امید آمریکا به مخالفان احمدی‌نژاد است!» و به این ترتیب حاکمیت آمریکا از یکسو، به اوباش همیشه در صحنه و کل نیروهای سرکوب تفهیم می‌کند که در صدور بیانیه‌های تهدیدآمیز بر ضد مخالفان احمدی‌نژاد درنگ نکنند. و از سوی دیگر، طیف مخالفان احمدی‌نژاد را هم به دارودستة اصلاح‌طلبان حکومتی محدود کرده. چرا که مخالفان واقعی این حکومت به هیچ عنوان امکان فعالیت سیاسی ندارند. حکومت اسلامی هم ارواح شکمش در حال مبارزه با آمریکاست! و بر اساس پروپاگاند «امت ‌خر کن»، همین آمریکا به ما که مخالف این حکومت عصر حجریم، نظر لطف پیدا کرده! البته می‌دانیم که در واقع حکومت اسلامی از طریق «نوکری» با آمریکا مبارزه می‌کند و ایالات متحد نیز از طریق ترور، ارعاب و حتی سانسور مخالفان حکومت امام زمان بر شبکة اینترنت به مخالفان حکومت اسلامی «ابراز عشق» می‌کند. این شیوة تخریب مخالفان، «نان قرض‌دادن» حنازرچوبه به دارودستة عبادی، بازارگرمی عبادی برای آخوند منتظری، تبلیغ محفل کیهان برای اسرائیل، و لجن‌پراکنی سایت زمانه به جنبش مشروطه را نیز شامل می‌شود. پس ابتدا بپردازیم به پروپاگاند استعماری کیهان که در حنازرچوبه نیز انعکاس فراوان دارد!

دارودستة پاسدار شریعتمداری در کیهان و حنازرچوبه، جهت تخریب لائیسیته، در کمال وقاحت ادعا می‌کنند که لائیک‌ها اسرائیل را به وجود آوردند! البته چنین ادعای ابلهانه‌ای فقط برای سرکوب طرفداران لائیسیته در ایران مطرح می‌شود. چون همانطورکه می‌دانیم اهالی کیهان هم مانند حکومت اسلامی از طریق نوکری برای آمریکا و اسرائیل با آنان «مبارزه» می‌کنند. و این نوکری از طریق اعمال «سیاست انسداد» و روابط پنهان و جنگ زرگری می‌تواند به اوج خود دست یابد. به عنوان مثال، اگر روابط ایالات متحد با گورکن‌ها عادی شود، از شدت مبارزات بی‌امان و نوکرمنشانة پاسدار شریعتمداری بالاجبار کاسته خواهد شد. و به همین دلیل پاسدار شریعتمداری در یادداشت ویژة خود بر این دروغ بزرگ تأکید دارد که گشایش دفتر نمایندگی سیاسی آمریکا در ایران فقط برای «جاسوسی»است! چون در ذهن علیل ژنرال شریعتمداری، آمریکا به «جاسوسی» در باب فعالیت‌های نوکر‌‌ا‌ن‌‌ا‌ش نیازمند است! البته ایشان این چرندیات را «به فرموده» سر هم می‌کند. همانطورکه همة امور در حکومت گورکن‌ها «به فرموده» صورت می‌گیرد؛ به فرمودة آمریکا. و به همین دلیل است که حنازرچوبه بازارگرمی برای عبادی را آغاز کرده.

در این راستا، این «خبرگزاری»، در تاریخ 16 مردادماه سالجاری ادعا کرده، دختر عبادی بهائی شده! و بلافاصله «رادیوفردا» در مورد چنین خبر مهم و سرنوشت‌سازی یک «گفتگو» هم با تحفة محفل نوبل ترتیب می‌دهد. عبادی که ارواح شکمش حقوقدان و طرفدار «حقوق‌بشر» است، بجای تأکید بر اینکه دخترش «آزاد» است و «حق انتخاب» مذهب و دین خود را دارد، همزمان با تکذیب ادعای احمقانة حنازرچوبه، دست ستایش از مذهب شیعه بر آسمان برده، می‌گوید «افتخار می‌کند که شیعی‌ مذهب است!» بله، اگر خر ملانصرالدین هم حقوق خوانده بود مسلماً بیش از شیرین عبادی از حق و حقوق فردی آگاه بود، و می‌دانست که در شرایط فعلی جامعة ایران افتخار به دین و مذهب از نظر سیاسی چه مفهومی دارد، و چنین مفتخرانی سر در کدام آخور می‌گذارند. خوشبختانه خر ملانصرالدین در مقایسه با شیرین عبادی و بسیاری از مقامات و نخبگان جمکران در جایگاهی به مراتب والاتر از سقراط قرار می‌گیرد. و این باعث افتخار ماست که ملانصرالدین ما چنین خر فرهیخته‌ای داشته باشد، چرا که گاهگاه حکایاتی از ملانصرالدین در این وبلاگ نقل کرده‌ایم، به همراه تصویر وی سوار بر آن «حضرت». از مطلب دور افتادیم بازگردیم به تبلیغات عبادی برای مذهب شیعه و آخوند منتظری.

عبادی که اخیراً وکالت بهائیان را عهده‌دار شده تا همانطورکه برای پروندة زهرا کاظمی به جار و جنجال پرداخت اینبار هم هیاهوی بی‌دلیل به راه بیاندازد، به رادیو فردا می‌گوید:

«به عنوان یک شیعه برای اینکه نشان بدهم اسلام دین مدارا و ملاطفت است، دفاع از حقوق شهروندی بهائیان را قبول کرده‌ام.»

در ادامة این «گفتگو»، حاجیه شیرین که «مفتخر» به عبد و عبودیت و بندگی است، نانی برای آخوند منتظری و فتوی «مترقی» ایشان به تنور می‌چسباند، و «رادیو فردا» هم نان کذا را داغ و گرم از تنور در آورده تقدیم مخاطبان بینوا می‌کند، تا بخورند و مزة اسلام مترقی زیر دندان‌شان بماند. بله آخوند منتظری اخیراً کشف کرده‌اند که در حکومت الهی جمکران نه تنها «شهروند» وجود دارد، که حتی بهائیانی که فقه آخوندهای شیعه خون‌شان را از دورة امیرکبیر تا به امروز بارها و بارها «مباح» کرده، افتخار برخورداری از همین حقوق شهروندی را خواهند داشت! البته با توجه به اینکه خون تک، تک ایرانیان برای نوکران آمریکا «مباح» است، بهائیان هم می‌توانند از این «حقوق» شهروندی به رایگان بهرهمند شوند، و دفاع از چنین حقوقی را هم فقط نانوای محفل نوبل باید عهده‌دار شود، تا بهائیت را رسماً در ترادف با جرم و جنایت قرار دهد! بی‌جهت نیست که عیال حاج آقا توسلی، ریاست کانون مدافعان حقوق بشر را بر عهده گرفته. وظیفة «حاجیه» عبادی دفاع از آخوندیسم شیعه است، و به همین دلیل هم‌صدا با دستاربندان حکومتی به اعتقادات «ما» اشاره می‌کند:

«ما بر این اعتقاد هستیم که بهائیان نیز [...] می‌توانند وکیل داشته باشند و این امر به منزلة‌ تأئید افکار آنان نیست [...] این موضوع از باب اعتقاد به آزادی بیان است[...] وقتی یک وکیل از یک قاتل و یا از یک قاچاقچی در دادگاه دفاع می‌کند، شریک جرم او نمی‌شود.[...]»


دفاع از یک قاچاقچی، یک قاتل و یک «بهائی»! این است برداشت وکیل زبردست جمکران از «آزادی بیان»! یاد بگیریم! عبادی به این دلیل وکالت قاتل و قاچاقچی را بر عهده می‌گیرد که از «آزادی بیان» دفاع کند! چون از نظر ایشان تنها شیوة بیان رایج و مرسوم در حکومت اسلامی همان قتل و قاچاق باید باشد، و بهائیانی که به جرم واهی ارتباط با اسرائیل بازداشت شده‌اند به زعم این وکیل و حقوقدان زبده، در ردیف همان قاتلان و قاچاقچیان قرار می‌گیرند! و اصلاً به همین دلیل است که عبادی از «آزادی بیان»‌ اینان دفاع می‌کند! بهتر است عبادی و نانوائی محفل نوبل را ترک کنیم و سری بزنیم به دکان آخوند علم‌الهدی در مشهد.

دردا و حسرتا که جهان شد به کام خر
زد چرخ سفله سکة دولت به نام خر

آخوند علم‌الهدی در وق‌وقیة امروز، از طریق زدن نعل وارونه، به دم جنبانی برای دولت احمدی نژاد پرداخته و ضمن متهم کردن این دولت به مخالفت با چرندیات شیعی مسلکان تأکید می‌کند که پرچمداری یک زن در مراسم المپیک مانع از ظهور امام زمان خواهد شد!

هیچ تعجب ندارد! اصلاً حق با آخوند علم‌الهدی است. این امام زمان که چندین سده‌ است ته همان چاه نشسته، از طریق جام جمکران از ته چاه مراسم افتتاح بازی‌های المپیک را دنبال کرد، و به محض مشاهدة پرچمدار زن ایرانی با آن لباس مضحک، که نه مردانه بود و نه زنانه، و مسلما توسط همسر الهام طراحی شده و خود الهام هم ضمن شرکت در «نشست خبری» آنرا بریده و ‌دوخته، یک «اس.ام.اس» برای واعظ طبسی زد و اعلام داشت: «با این وضعیت، ظهور بی‌ظهور! مرده‌شور شما شیعیان را ببرند با پرچمدارتان! خاک برسرتان! من در سوئد ظهور بکنم بهتر است تا در ایران!» و آخوند واعظ طبسی که مشغول شمردن در آمد حاصله از فروش حشیش ناب افغانی و صدور زن و کودک به امارات بود، تا بتواند پرچم اسلام را تا ابد در اهتزاز نگاه دارد، فقط مراتب ناخشنودی آنحضرت را از «پرچمدار» به اطلاع سازمان تبلیغات اسلامی رسانده. بعد «پوکویاما» یک وق‌وقیة مناسب برای علم‌الهدی تهیه می‌کند:

«آیا پرچمداری زن ایرانی در المپیک چیزی جز سرپیچی از فرمایشات معصومان است؟ مسئولان [...] نباید مانعی بر سر راه ظهور امام زمان ایجاد کنند.»

علم‌الهدی در ادامه یادآور شده که پیشتر مخالفت خود را با شرکت زنان در مجامع ورزشی اعلام کرده، ولی کسی برای درافشانی‌های‌ پر بهای ایشان تره هم خرد نکرده! وی می‌افزاید، آواز خواندن زنان هم خلاف شرع است، و در یکی از شهرهای شمال زنان آواز «مهدی بیا» می‌خواندند. بله فعلة فاشیسم بر «حضور زنان» تاکید می‌کنند، روضه‌خوان‌ها هم، به پیروی از «خمینی»، ضمن اطاعت از فرامین رادیو فردا، «حضور زنان» را بجای «حقوق زنان» قرار داده با آن مخالفت می‌کنند! نتیجه فقط پایمال شدن «حقوق زنان» خواهد بود. البته دستاربندان همزمان ادعای «مبارزه با آمریکا» هم دارند! علم‌الهدی، در وق‌وقیة امروز ادعا کرده، «حضور زنان» در مجامع ورزشی، یا آواز خواندن آن‌ها خواست «استکبار» است و «خیل مردم ایران» با آن مخالف‌اند. بله علم‌الهدی، از آنجا که خود و همپالکی‌های‌اش افتخار عضویت در خیل کفتارهای ریزه خوار استعمار و گلة گوسفندان عموسام را دارد، مردم ایران را به کیش خود پنداشته و می‌گوید:

«اگر هم استکبار با اینکارها رضایتش جلب شود، آیا به نارضایتی خیل مردم ایران می‌ارزد[...]»

این شمه‌ای است از نوکری آشکار آخوند جماعت برای استعمار غرب. سازمان استحماری تبلیغات اسلامی تمام «وق‌وقیه‌ها» را در جهت پیشبرد سیاست غرب تنظیم می‌کند. همانطورکه بارها در این وبلاگ عنوان کرده‌ایم خطبه‌های نماز جمعه در واقع مطالبات استعمار غرب از ملت ایران است. به همین دلیل در این وق‌وقیه‌ها هرگز به چپاول نفت از سوی چندملیتی‌های غرب اعتراض نمی‌شود. و متقابلاً تحریم‌های غرب بر ملت ایران نیز چپاول نفت را شامل نمی‌شود.

به گزارش صدای آمریکا، مورخ 18مردادماه سالجاری، اتحادیة اروپا از امروز تحریم‌های جدیدی بر علیه ما ملت اعمال خواهد کرد، ولی به گفتة صدای آمریکا:

«تحریم‌های جدید [...] شامل معاملات نفت و گاز نمی‌شود.»

افکنده سایه هما بر سر خران
افتاده است طایر دولت به دام خر

چرا که می‌دانیم هدف تحریم‌ها ملت ایران است، نه حکومت اسلامی. و به همین دلیل حکومت اسلامی جهت ابراز مراتب بندگی و نوکری اعلام داشته، تمام درآمد نفتی را مستقیماً به بانک‌های خارجی واریز خواهد کرد. و این خبر بهجت اثر در حنازرچوبه، مورخ 18 مردادماه سالجاری، انتشار یافته. به یاد داریم که احمدی‌نژاد شیاد چندی پیش شیون و زاری می‌کرد که، دارائی‌های ما را مسدود کرده‌اند و در برابر آن حتی به ما اعتبار هم نمی‌دهند که سرمایه‌گزاری کنیم! ولی همین امروز دولت مهرورزی تصویب کرده که همة درآمد نفت را دراختیار بانک‌های خارجی بگذارد:

«واریز مستقیم صد در صد درآمد نفتی به بانک‌های خارجی[...]بنا به پیشنهاد مشترک وزارتخانه‌های نفت، نیرو و امور اقتصادی و دارائی[...] و نظارت راهبردی رئیس جمهوری و بانک مرکزی[...]»


گفتیم که بانک مرکزی ایران پیرو سیاست‌های بانک مرکزی ایالات متحد است. بله، اگر پیشتر مقداری از درآمدهای نفتی در چرخة اقتصادی داخل باقی می‌ماند، از امروز دیگر بانک‌های خارجی رسماً حاکمیت ایران را به دست می‌گیرند. مسلماً «خیل» نعلین پوشان جمکران از این پیشرفت اقتصادی رضایت کامل دارند. علم‌الهدی در «وق‌وقیه» هفتة آینده خواهد گفت:

اگر استکبار با اینکارها رضایت‌اش جلب شود، مسلماً به نارضایتی مردم ایران می‌ارزد [...] مسئولان با اینکار موانع را از سر راه ظهور امام زمان برداشتند[...]

سایت لجن‌پراکنی «رادیوزمانه» نیز جهت ایجاد زمینة مناسب برای مخالفت حکومت جمکران با مشروطه می‌گوید، بانیان جنبش مشروطیت بهائی بودند! به یاد داریم که خامنه‌ای گفته بود سرداران مشروطه برای سر بریدة ابوالفضل می‌جنگیدند. پس به عنوان حسن ختام بهتر است نگاهی داشته باشیم به نقد ادبی گورکن‌ها.

گورکن‌ها همانطور که گفتیم علاقة سرشاری به فروغ فرخزاد و صادق هدایت پیدا کرده‌اند، یا بهتر بگوئیم علاقة زیادی به لجن‌پراکنی به اینان دارند، چون این دو به آخوند و به حزب آخوندپرست توده هیچ ارادتی نداشته‌اند. در نتیجه، فعلة فاشیسم روز 15 مردادماه در «سرای اهل قلم» دور هم جمع شده‌اند تا به بیان «نکات منفی» زندگی صادق هدایت بپردازند! به گزارش فارس‌نیوز، مورخ 15 مردادماه، سمیرا اصلان‌پور، محمدرضا سرشار و ... و مدیر «خانة کتاب» در این جمع «فرهیخته و فرزانه» حضور داشته‌اند. اصلاًً آثار صادق هدایت، یکی از موانع اصلی بر سر راه «ظهور» آنحضرت شده، و فعلة فاشیسم تمام تلاش خود را به کار می‌برند تا این «مانع بزرگ» را برطرف کنند!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

پنجشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۷



دو قرن خروش!

...

امروز می‌پردازیم به پیام آقای منصور پویان، پیرامون «نشست آکسفورد» و مسئلة «دو قرن سکوت» که توسط عبدالحسین زرین‌کوب مطرح شده. در بخشی از پیام آقای منصور پویان چنین آمده:

«فرهنگ و ادبیات ایران بعد از حملة اعراب به ایران، پس از سپری کردن دو قرن سکوت، [...] در عصر سامانیان با ظهور شاعرانی چون رودکی در بخارا تجدید حیات یافت. این رنسانس سپس بین قرون چهارم تا هفتم هجری، به مدد رواج صنعت کاغذ به اوج شکوفائی نائل آمد [...]»


همانطورکه در وبلاگ «رستم و قرآن» گفتیم، در ایران هرگز «رنسانس»، به مفهومی که در اروپا رخداد نداشته‌ایم، چرا که مهم‌ترین ویژگی فلسفی رنسانس در اروپا نگرش «انسان محور» در تقابل با نگرش «خدا محور» بوده. فروپاشی تقدس‌ها در «دن کیشوت»، رمان «سروانتس» ویژگی ادبیات رنسانس به شمار می‌رود. ادبیاتی که فقط به دلیل تضعیف اقتصادی کلیسا در مقام حامی بنیاد حاکمیت فئودال امکان ابراز وجود یافت.

چنین زمینه‌ای پس از فروپاشی امپراطوری ساسانی در ایران دیده نشده. یادآور می‌شویم که امپراطوری ساسانی بر خلاف امپراطوری هخامنشی حکومتی بود برخوردار از «دین دولتی»! ساسانیان دین زرتشت را به عنوان «دین رسمی» مورد حمایت سیاسی قرار می‌دادند، و قدرت بیش از حد «موبدان» در عمل برخاسته از وجود همین نظریة «دین دولتی» بوده. می‌دانیم که سرکوب مزدکیان و مانویان نیز در راستای حمایت سیاسی از «دین‌دولتی» صورت پذیرفت. البته پای به جزئیات توطئة موبدان بر ضد مزدکیان و مانویان نمی‌گذاریم ولی یادآوری می‌کنیم که در عرصة واقعیات تاریخی، «ظهور ناگهانی» وجود ندارد! تاریخ را نمی‌توان به صورت مقطعی مورد بررسی قرار داد، چرا که «تاریخ»، حداقل در مفهوم مدرن خود، حرکت انسان در زمان و مکانی مشخص تعریف شده. این حرکت تداوم دارد و نمی‌توان آنرا صرفاً به «نخبگان» و «شخصیت‌ها» محدود کرد.

تاریخ‌نگاری علمی زمانی در غرب مطرح شد که جامعة ایران در زنجیر استعمار غربی‌ها دست و پا می‌زد. در نتیجه برخورد ما با «تاریخ» بر نوعی «جزم» استوار شده. ساده‌تر بگوئیم تاریخ در ایران شباهت فراوانی به اسطوره‌های مقدس پیدا کرده. در این نوع «تاریخ»، شخصیت‌هائی وجود دارند که دقیقاً مانند پیامبران یک‌شبه «ظهور» می‌کنند. اینان در بطن چنین تفکر تاریخی‌ای در زمرة شخصیت‌های «پیامبرگونه‌اند»، خلاصه بگوئیم «تقدس» می‌یابند؛ دیروز مصدق بود و این روزها خمینی! این برخورد تاریخی در ایران، برخورد ایرانی با زمینه‌های فرهنگی را نیز به نوبة خود آلوده کرده، به صورتی که به خود اجازه می‌دهیم برنهاده‌ای را مطرح کنیم که می‌گوید: «رودکی پس از دو قرن سکوت، فرهنگ فارسی را احیاء کرد»! اگر چنین برخوردی را «بپذیریم»، در تاریخ ایران از سقوط امپراطوری ساسانی در اواسط قرن هفتم میلادی تا زمانی که رودکی به سرودن شعر پرداخت، یک «فضای تهی» ایجاد می‌شود، فضائی که با «روایت» و «حکایت» و «داستان» انباشته خواهد شد.

ولی جالب اینجاست که از هنگام ظهور محمد تا غیبت امام دوازدهم شیعیان نیز همین روند را در تاریخ‌نگاری رسمی مشاهده می‌کنیم! «محمد» ظهور کرد، چرا که خداوند به او مأموریت داده بود. در این نوع «تاریخ‌نگاری» تمامی جنگ‌های محمد که صرفاً با هدف چپاول و کسب قدرت صورت پذیرفت، «تقدس» می‌یابد و هیچکس نمی‌تواند از نظر تاریخی این رخدادها را بررسی کند. و در مورد شیعی‌مسلکان این روند تا «غیبت» امام دوازدهم‌شان امتداد می‌یابد. در نتیجه، آنچه از «تاریخ» تشیع می‌دانیم، «ظهور» امامان «معصوم» و مخالفت‌شان با «ظلم» خلفا است! تحولات اجتماعی و به طور کلی «جامعه»، در چنین «تاریخ‌نگاری‌ای» غایبان اصلی‌اند.

تاریخ‌نگاری از نوع مقطعی، یا همان «تاریخ شخصیت‌ها»، مجموعه‌ای است از گسست‌ها، یا بهتر بگوئیم مجموعه‌ای از «قله‌هائی» جدا از یکدیگر. البته نیازی به توضیح نیست که «مورخ» در انتخاب این قله‌ها خود را کاملاً «آزاد» می‌بیند. این «قله‌ها»‌ را هر مورخ بر اساس نیازهای تاریخ‌نگارانة خود «انتخاب» می‌کند، یکی مصدق را قهرمان ملی شدن نفت قلم‌داد می‌کند، دیگری کاشانی را. در حالیکه در زمینة «احیاء» زبان و فرهنگ فارسی، تاریخ‌نگاری فوق بر «شخصیت‌های» رودکی و فردوسی پای می‌فشارد.

نمی‌باید فراموش کرد که بررسی مقطعی تاریخ، ویژة جوامع استعمارزده است، جوامعی که در آن‌ها «تاریخ» و «تداوم تاریخی» از معنا و مفهوم برخوردار نیست. در چنین جوامعی، جایگاه «تاریخ» به شرح زندگی شخصیت‌ها و نخبگان،‌ کاهش یافته. یا بهتر بگوئیم در این کشورها، که ایران نیز در میان آن‌هاست، تاریخ تحولات اجتماعی نادیده گرفته می‌شود، و به این ترتیب زمینه برای بررسی زندگی «شخصیت‌ها» خصوصاً خارج از واقعیت‌های اجتماعی‌شان فراهم می‌‌آید. با تکیه بر این «روند»، تقدیس و اسطوره‌سازی نیز رواج فراوان می‌یابد. این نوع برخورد اگر در گذشته‌های دور، و در قالب داستان‌سرائی‌های رایج نوعی «فرهنگ عامیانه» تلقی می‌شد، نهایت امر پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید خود را در قالب یک برخورد استعماری بر ما ملت تحمیل کرده. از آن زمان تاریخ ایران به روایت استعمار چنین است: کوروش امپراطوری هخامنشی را بنیانگزاری کرد، امپراطوری هخامنشی با حملة اسکندر «ملعون» نابود شد، سپس نوبت به سلوکیان و اشکانیان رسید، بعد هم اردشیر سلسلة ساسانی را بنا نهاد، و ساسانیان در برابر «دین حق» شکست خوردند و مردم با آغوش باز به اسلام گرویدند [...] سپس سلطنت قاجار آغاز شد و در سال 1921، رضاخان کودتا کرد، وزیر جنگ بود و پس از سقوط قاجار تاجگزاری کرد ... بعد هم مردم «انقلاب» کردند و به سلطنت پهلوی پایان دادند. و این است «تاریخ» ملت ایران!

مسلم است که فراز و فرود چنین تاریخی بر فرهنگ و ادبیات نیز سایه خواهد انداخت. در نتیجه دو قرن مبارزة مسلحانة ایرانیان با بیگانگان مسلمان تبدیل می‌شود به «دو قرن سکوت»! ولی کدام سکوت؟! مگر آنزمان که امپراطوری ساسانی سقوط کرد، اعراب یک شبه زبان ایرانیان را تغییر دادند و با یک ضربة شمشیر تاریخ و فرهنگ و هویت‌شان را زدودند؟ مگر چنین «معجزاتی» امکانپذیر است؟ فرهنگ یک ملت را با ضربة شمشیر نمی‌توان به سکون و ایستائی کشاند. بهترین نمونة پویائی فرهنگ ملت ایران، پس از تحمل یک سده سرکوب همه جانبة استعماری، به زیر سوال بردن تاریخ، ویراست استعمار است.

تاریخی که به دروغ به ما می‌گوید، ایرانیان با آغوش باز به دین تازیان مهاجم گرویدند. ادعای دو قرن سکوت فرهنگی در برابر اعراب که از سوی آقای زرین‌کوب مطرح شده ریشه در چنین توهماتی دارد. چرا که فرهنگ را از ابعاد فراگیر اجتماعی خود جدا کرده، به عرصة شعر و ادبیات «تقلیل» می‌دهد. حال آنکه ادبیات جزئی از فرهنگ یک ملت است. فرهنگ «مجموعه‌ای» است، که هویت ملی از آن سرچشمه می‌گیرد و این هویت، برای حفظ موجودیت به تهاجم بیگانه در تمامی ابعاد فرهنگی واکنش نشان می‌دهد: واکنش نظامی، و واکنش والا یا آفرینش هنری. فرهنگ هرگز سکوت نمی‌کند. آیا در طول تاریخ، از نبرد یک ملت با مهاجمان بیگانه فریادی رساتر شنیده‌‌ایم؟ اگر ایرانیان دو قرن با اعراب نمی‌جنگیدند، اگر بابک‌ها و مازیارها در میدان نبرد با مهاجمان عرب بر خاک نمی‌افتادند، اگر ایرانیان دو قرن دست به شمشیر نمی‌بردند، آیا ادبیات و فرهنگ ایران می‌توانست در برابر تازیان مسلمان اینچنین قد برافرازد؟

مسلما پیش از رودکی، قصیده سرایان و موسیقی‌دانان بسیاری با آثار خود مبارزات ایرانیان را همراهی کرده‌اند، اگر صدای‌شان را ما نشنیده‌ایم، دلیل بر این نیست که سکوت بر فرهنگ ایران حاکم بوده، ‌ چرا که رودکی و رودکی‌ها نمی‌توانند فرزند سکوت باشند. آیا این واقعیت ندارد که ملت ایران تنها ملتی است که نه تنها زبان خود را محفوظ داشت، که حتی در دین تازیان نیز شکاف ایجاد کرد؟ این پرسشی است که می‌باید از طرفداران نظریات آقای زرین‌کوب پرسید!

مگر فرهنگ ریشه در جامعه ندارد؟ مگر جامعه‌ای که در برابر مهاجم از خود دفاع می‌کند، از «هویت» خود دفاع نکرده؟ پس چگونه است که چنین جانفشانی‌ها برای حفظ فرهنگ و هویت از سوی عبدالحسین زرین‌کوب «سکوت» نام گرفته؟ ساده‌تر بگوئیم، چنین فریادی را چگونه می‌توان به سکوت برگزار کرد،‌ و چگونه می‌توان «احیاء فرهنگی» ایران را فقط مدیون «رودکی» و «فردوسی» دانست؟ اگر علمی‌ات تاریخ، یا تاریخ در مفهوم مدرن آن را بپذیریم، خواهیم دید که رودکی، فردوسی و... پس از سقوط ساسانیان، «تبلور هنری» مبارزات ایرانیان با تازیان‌اند. خواهیم دید که این خون بابک و مازیار است که در سروده‌های رودکی و شاهنامة فردوسی موج می‌زند.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

..

چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۷



افتضاح کیهانی!


...
در رابطه با وبلاگ «رستم و قرآن»، آقای منصور پویان قسمتی از یک متن را که به احتمال زیاد می‌باید سخنرانی خود ایشان باشد، و در آن اشاره‌ای نیز به «دو قرن سکوت» شده، برای نویسندة این وبلاگ ارسال کرده‌اند. با اشاره به مطالب عبدالحسین زرین‌کوب در مورد «تجدید حیات» فرهنگ و ادبیات فارسی مطالبی در این متن آمده. با سپاس فراوان از آقای پویان، بحث و بررسی این مطلب را به وبلاگ فردا موکول می‌کنیم، تا شاید بتوانیم دلائل «انتقاد» از نشست آکسفورد را به صورتی روشن‌تر ارائه دهیم. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

در پی سفر اخیر بشار اسد به تهران، بوتفلیقه، رئیس جمهوری الجزایر نیز به تهران خواهد آمد. کشورمان می‌رود تا از انزوای سی ‌ساله که با استقرار حکومت اسلامی بر ملت ایران تحمیل شده بود پای بیرون نهد. بازتاب فروپاشی سیاست انسداد در داخل ایران انزوای گروه‌هائی شده که طی سه دهه از همین سیاست انسداد یا جنگ طلبی استعماری در کشورمان حمایت کردند، و در رأس این گروه‌ها می‌باید از محفل رسانة «کیهان» و دارودستة اشغالگران سفارت آمریکا نام برد.

کیهان طی دوران جنگ با عراق به عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی اشتغال داشت، و پا به پای روزنامة اطلاعات و آخوند دعائی خواهان ادامة جنگ، آزادی قدس و دیگر شعارهای مردمفریب استعمار غرب در منطقه بود. پس از اینکه پاسدار شریعتمداری به سرپرستی کیهان برگزیده شدند، ضمن مصاحبه‌ای که در سایت «بی‌بی‌سی» هم انتشار یافت بر خروج از «ان.پی.‌تی» و اشغال بحرین و امارات تأکید داشتند، چرا که به زعم ایشان این کشورها حتی 200 سال هم «تاریخ» ندارند! البته می‌دانیم که پاسدار شریعتمداری در واقع سخنان اربابان را تکرار می‌کردند و نمی‌دانستند در همسایگی ما، کشوری به نام پاکستان وجود دارد که تاریخ‌اش به سختی به 60 سال می‌رسد! ولی مسلماً «ژنرال» شریعتمداری بسیاری از مسائل را نمی‌دانند! و از ‌آن جمله است، تضعیف اربابان سنتی حکومت اسلامی در منطقه. و همین نادانی باعث شد که ایشان امروز یک هشدار کم‌یابیش محترمانه از دفتر مقام معظم هم دریافت کنند!

بله پاسدار شریعتمداری چندی پیش از برقراری رابطة سیاسی با مصر ابراز ناخشنودی فرمودند، و به یاد داریم که چگونه دوستان‌شان فیلم ساختند و تظاهرات خیابانی بر پا کردند، و نهایتاً «داش» صفار هرندی ناچار شدند ارتباط دولت با لات‌بازی‌های رایج خیابانی را رسماً تکذیب بفرمایند. ولی به مصداق «نرود میخ آهنین در سنگ»، سرپرست کیهان از آن تکذیب رسمی گویا پند نگرفت و همچنان به تاخت و تاز در راستای سیاست «مرسوم» ادامه داد، تا اینکه در یادداشت ویژة خود رسماً احمدی نژاد را به دروغگوئی در مجلس متهم کرد، و رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی وی را نیز غیرقانونی خواند! تیمسار شریعتمداری، در همین راستا خواستار تجدید رأی‌گیری شدند! و در این مقطع شاهدیم که عصای رهبری محکم بر فرق سر فیلد مارشال شریعتمداری فرود می‌آید!

در پی انتشار تکذیب سخنان پاسدار شریعتمداری از سوی دفتر علی خامنه‌ای در رسانه‌‌های حکومت اسلامی، کیهان، در مقام شیپور تبلیغاتی جنگ‌طلبان آنگلوساکسون از امروز می‌باید رسماً از مواضع سنتی خود، که همان عربده‌جوئی و نفس‌کش طلبی باشد، گامی به عقب گذاشته تحرکات براندازانه را کمی ملایم‌تر کند. موضع‌گیری اخیر رهبر حکومت اسلامی را به فال نیک می‌گیریم، چرا که آشکارا نشان از تضعیف جناح‌های وابسته به حاکمیت آمریکا در کشورمان دارد. در اینجا باز هم تکرار می‌کنیم، با براندازی مخالفیم! و خواهان هیچ نوع انقلابی هم نیستیم. نه از نوع «مخملی»، و نه زرد و قرمز و نارنجی، و دیگر «رنگ‌های» اهدائی سازمان سیا! در این راستا تأکید می‌کنیم، تمامی کسانی که به صورت سنتی حامیان استبداد در کشورمان هستند، امروز در جناح مخالف احمدی‌نژاد سنگر گرفته‌اند. و هر چند شخص وی را تأئید نمی‌کنیم، ولی مخالفان احمدی‌نژاد در شرایط فعلی مخالفان تغییر در مواضع سنتی حکومت اسلامی‌اند.

مخالفان احمدی نژاد در بطن حاکمیت اسلامی در حال حاضر به سه دستة کاملاً متفاوت تقسیم شده‌اند. نخست مخالفانی که «موافقان دروغین» هستند: گروهی که به پیروی از پریشانگوئی‌های همسر الهام، زبان به مداحی می‌گشایند و احمدی نژاد را تحسین می‌کنند، تا از طریق مبالغه و گزافه‌گوئی بر نفرت از احمدی‌نژاد دامن زنند. گروه دوم، دارودستة عبادی را شامل می‌شود، که تکیه‌گاهش در میان به اصطلاح «اصلاح‌طلبان» است، و با صورتک مضحک دفاع از حقوق بشر مدعی مخالفت با این دولت می‌شود. و بالاخره، گروه سوم که با تکیه بر «مقام رهبری»، سعی در بی‌اعتبار کردن احمدی نژاد دارد. کیهان در رأس همین گروه آخر قرار گرفته.

همانطور که گفتیم، کیهان همچون اطلاعات، سخنگوی آنگلوساکسون‌های جنگ‌پرست دو سوی آتلانتیک است. این مؤسسة استعماری با جنجال پیرامون سازمان ناتو، سعی دارد به دروغ این سازمان جنایتکار را مدافع لائیسیته جلوه دهد، و در این راستا اخیراً کتابی نیز تحت عنوان «ناتوئیسم» منتشر کرده! در این کتاب سعی بر آن شده تا «ثابت» شود، «ناتوی فرهنگی» تلاش بر ترویج سکولاریسم دارد! البته برای باور کردن چنین مهملاتی، حمایت رسمی ارتش ناتو از سازمان‌های القاعده، طالبان و دیگر تروریست‌های جهادی را می‌باید کاملاً نادیده گرفت و در ضمن باید فراموش کرد که چندی پیش «دز براون»، وزیر دفاع انگلستان طی اظهاراتی حمایت رسمی امپراتوری بریتانیا را از حکومت‌های اسلامی و «طالبانیسم» اعلام کرده! و امروز هم شاهد بودیم که اعتراض رسمی ایالات متحد به سازش ارتش انگلستان با گروه تروریست مقتدی صدر حتی در سایت «بی‌بی‌سی» نیز انعکاس یافت! از مطلب دور افتادیم بازگردیم به تکذیب سخنان «تیمسار» شریعتمداری از سوی دفتر علی خامنه‌ای!

تکذیب رسمی ادعای پاسدار شریعتمداری از سوی دفتر علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی، یکی از مهم‌ترین نشانه‌های انزوای خط تبلیغاتی جنگ‌طلبان آنگلوساکسون در ایران به شمار می‌رود. پاسدار شریعتمداری در ستون «یادداشت ویژه» در کیهان مورخ 16 مردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «نازنینی تو ولی در حد خویش...»، در رابطه با رأی اعتماد به سه وزیر پیشنهادی احمدی نژاد، مستقیماً وی را به نقل قول دروغ از سوی علی خامنه‌ای متهم کرده، می‌نویسد:

«از آنجا که نقل قول غیرواقعی آقای احمدی نژاد درکسب آراء مربوطه تأثیر تعیین کننده‌ای داشته [...] قانونی بودن رأی اعتماد مجلس به ایشان قابل تردید است و به نظر می‌رسد که نیاز به رأی‌گیری مجدد باشد.»

بله شریعتمداری، همپالکی و هم‌سنگر محمد خاتمی، هم‌صدا با ریزه‌خوران محفل نوبل پرچم مخالفت موذیانه با احمدی‌نژاد برافراشته! البته پاسدار شریعتمداری تلاش می‌کند با تکیه بر مواضع «فرضی» مقام رهبری، زیر پای احمدی نژاد را بکشد، و این در حالی است که پادوهای محفل نوبل از کمک‌های شایان توجهی برخوردار می‌شوند؛ همراهی نیروی‌های انتظامی، قوة قضائیه، و به ویژه دارودستة «محمدجواد لاریجانی ـ شاهرودی» برای اقدام به دستگیری‌های غیرقابل توجیه، اعدام‌های گسترده در ملاءعام، و اجرای احکام مترقی «شلاق»، «سنگسار» و قصاص در سطح جامعه، در راستای سیاست‌های استعماری و دامن زدن به وحشت عمومی!

اینروزها شاهد مخالفت‌های همزمان از سوی دارودستة عبادی، یا همان ریزه خواران محفل رسوای نوبل، و کیهان، شیپور تبلیغاتی هریتیج کلاب در کشورمان با دولت احمدی‌نژاد شده‌ایم. حال ببینیم این شیادان این «همزمانی» را چگونه تعبیر می‌کنند؟ به یاد داریم که جلادانی از قماش یزدی، بنی‌صدر، مهدی بازرگان، خمینی و امثال چمران و هادی غفاری نیز با شاه «مخالف» بودند، و بعضی‌ها از جمله ساواک و حزب شریف توده، مخالفت اینان را با شاه، دلیلی غیرقابل تردید بر آزادیخواهی و ضداستبداد بودن‌شان عنوان می‌کردند! این همان تبلیغات عوامفریبانه‌ای بود که در سال 1979 ملت ایران را در واقع از چاله به چاه انداخت.

همانطورکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، «شورش» واکنش طبیعی مردم به «سرکوب» است، و در یک نظام استعماری نارضایتی اکثریت قریب به اتفاق مردم از حاکمیت امری است کاملاً طبیعی. بله، این یک واقعیت است و متخصصین هدایت افکار عمومی در غرب از چنین واقعیتی نیک آگاه‌اند. به همین دلیل امروز بیش از هر روز دیگر می‌باید برخورد «منطقی» با مسائل سیاسی را در صدر مسائل جامعه قرار دهیم. چرا که اگر از بد روزگار نمی‌توانیم بر سیاست‌ ابرقدرت‌ها تأثیری چشم‌گیر داشته باشیم، حداقل می‌توانیم با آگاهی از مسائل سیاست جهانی، بسیاری از رزمایش‌های تبلیغاتی آنان را در جامعة خود ابتر کنیم.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که با کل حکومت اسلامی مخالف‌ایم؛ این حاکمیت را به هیچ عنوان به رسمیت نمی‌شناسیم؛ همانطور که هیچیک از مقامات این حاکمیت را نیز تأئید نمی‌کنیم. پیشتر هم گفته‌ایم، حکومت اسلامی فی‌نفسه یک حاکمیت استعماری است، و در راستای اعمال سیاست جهادی گروه «برژینسکی ـ کارتر»، با استفاده از نارضایتی وسیع مردم و با همکاری و همراهی ساواک،‌ شهربانی و ارتش وابسته به غرب در روز 22 بهمن بر ما ملت تحمیل شد.

همانطور که گفتیم پروپاگاند استعماری، چنین القاء کرده بود که هر کس با شاه مخالفت کند «آزادیخواه» است و مواضع‌اش قابل احترام! حال آنکه شاهد بودیم «قهرمان» مخالفت با شاه، جلاد وحشی و نادانی به نام خمینی بود که سوابق توحش و تحجر وی در تاریخ معاصر ایران به ثبت رسیده. و با انتشار «خاطرات» مضحک پامنبری‌های‌ جنایت‌کارش این سوابق به هیچ عنوان زدوده نخواهد شد. امروز نیز ممکن است بعضی‌ها باور داشته باشند که مخالفت با احمدی نژاد دلیل طرفداری از «آزادی» است! ‌ در حالیکه چنین مخالفتی می‌تواند از سوی گروه‌هائی به مراتب واپس‌گراتر و سرکوبگرتر از گروه فعلی ابراز شود. پس بهتر است ببینیم مخالفت از سوی کدام محفل و در چارچوب به ارزش گزاردن کدام «مواضع» ابراز می‌شود. چرا که امروز، پاسدار شریعتمداری هم در انتقاد از احمدی نژاد آشکارا به گروه عبادی و مدعیان اصلاح‌طلبی پیوسته!

البته ما می‌دانستیم که دارودستة خاتمی، رفسنجانی، نهضت آزادی، و محفل نوبل آخورشان مشترک است و همگی از حزب شریف «خط» می‌گیرند. ولی این اشتراک آخور تاکنون اینچنین آشکار نشده بود. همچنانکه رهبر حکومت اسلامی نیز هرگز در دفاع از احمدی‌نژاد مجبور نشده بود که چنین مواضع‌ آشکاری اتخاذ کند. شکاف اخیر در صفوف پیوستة فعلة فاشیسم ریشه در تغییر اجباری سیاست اربابان‌شان در غرب دارد. همچنانکه شاهدیم در عراق نیز ایالات متحد ارتش انگلستان را آشکارا به سازش و توافق با گروه مقتدی‌صدر متهم کرده. البته ایالات متحد چه در عراق و چه در افغانستان، پیشتر نیز در جریان سازش ارتش انگلستان با افراط گرایان اسلامی بوده؛ مهم این است که امروز آمریکا به چنین سازشی اعتراض «رسمی» می‌کند. و همزمان علی خامنه‌ای نیز بلبل زبانی‌های پاسدار شریعتمداری را رسماً تکذیب می‌کند. مسلماً عقب‌نشینی آمریکا در کشورمان به انزوا و احتمالاً استعفای افراد وابسته به محفل پاسدار شریعتمداری محدود نخواهد ماند. اکبر رفسنجانی، در خط مقدم کسانی قرار دارد که یا می‌باید صحنة سیاست کشور را برای همیشه ترک کنند، یا همچون مقام رهبری پناهگاهی در جبهة احمدی‌نژاد بجویند.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

سه‌شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۷



«حضور» و حکومت!


...
هنگامه‌ای به پاست به هر کنج مملکت
از فتنة خواص پلید و عوام خر

«فتنة خواص پلید» را به خاطر بسپاریم! چون بالاخره معلوم شد مخاطب واقعی حزب توده در جمکران آخوند اکبر بهرمانی است. در راستای مقالة حزب کذا که در وبلاگ دیروز به آن اشاره شد، ابودلقک بهرمانی هم در جمع امام جمعه‌های جمکران تلویحاً به این مهم اشاره کرده که، «حضورمردم» مهم‌تر از «حکومت اسلامی» است. و خلاصه اگر حکومت هم اسلامی نباشد جای نگرانی نیست، در آینده می‌تواند اسلامی شود. بله، این «حضور مردم» همان تکه استخوانی است که رسانه‌های استعماری برای دستاربندان و دیگر فعلة فاشیسم پرتاب کرده‌اند و محمد خاتمی، اکبربهرمانی و دیگر «نخبگان» و «دانایان» حکومت توحش، سی سال است آن را به دندان گرفته‌اند، و حزب توده هم پیوسته به آنان یادآوری می‌کند که یک دفعه این استخوان از دهان‌شان نیافتد!

البته فراموش نکنیم که آزاد زنان جمکران نیز ضمن مصاحبه با رادیو فردا و شرکاء، برای «حضور زنان» در جامعه سینه چاک می‌دهند. چون «حضور» همانطور که گفتیم ارتباطی با «حقوق» ندارد. به عبارت دیگر «حضور در جامعه» ضامن بهره‌مندی از هیچ «حقوقی» نخواهد بود، به هیچ عنوان! حقوق افراد را قوانین مشخص می‌کند،‌ و قانون در هر حال شامل کل افراد جامعه می‌شود و کسی جهت برخورداری از حق و حقوق خود ملزم به «حضور به هم رساندن» در جامعه نیست! کاملاً بر عکس، در یک جامعة دمکراتیک حاکمیت قانون یا حضور فیزیکی قانون در جامعه، ‌ در قالب نیروی انتظامی الزامی است. در هر حال به مصداق سرودة میرزاده عشقی، از آنجا که جهان به کام خران است و افتاده طایر دولت به نام خر، در ایران هم باید امثال بهرمانی در حاکمیت باشند، اوپوزیسیون‌ این حکومت هم داریوش همایون، بنی‌صدر و خصوصاً «حزب توده» باشد. حزبی که برای سازمان دادن به «براندازی» یا یک حماسة دوم خرداد طرح خانه تکانی حکومتی می‌دهد و به فاصلة دو روز، پیشنهادات «حزب شریف» در سخنرانی ابودلقک بهرمانی انعکاس می‌یابد.

حاج اکبر که مانند دیگر آخوندها از تاریخ ستیزی و بی‌بی‌گوزک‌گرائی سازمان سیا تغذیه می‌کند اخیراً در مورد «واقعیت تاریخی» نیز صاحب‌نظر شده و کشف کرده که «عینیت یافتن حکومت» مستلزم «حضور مردم» است! بله، این است تعریف حکومت در قاموس زباله‌های برگزیدة استعمار که سی سال پیش به دلیل نوکری و پفیوزی امثال قره‌باغی در ارتش شاهنشاهی، که ضمن اعلام «بیطرفی» در برابر براندازان، از «حضور» اوباش ساواک در خیابان‌های تهران حمایت صورت دادند، به حکومت رسیده‌اند، و هنوز هم می‌پندارند با «حضور مردم» یا همان لات و اوباش ساواک و دانشجونمایان می‌توان حکومت کرد.

اگر میرزادة عشقی زنده بود، امروز می‌دید که خر اگر سی سال حکومت کند، خرتر هم می‌شود. این آخوند دجال که تفاوت بین حکومت و کودتا را نمی‌شناسد، می‌پندارد با پیروی از رهنمودهای حزب توده می‌توان باز هم با تکان دادن آدمکی چون بازرگان،‌ با مردمفریبی مردم را به پای صندوق‌های مارگیری استعمار کشاند و حکومت به اصطلاح «مردمی» تشکیل داد، و بعد از طریق هی کردن مشتی لات و اوباش چون عبدی‌ها و میردامادی‌ها به خیابان همین حکومت مردمی را به حکومت اسلامی تبدیل کرد! و خلاصه بگوئیم گلة خران نعلین‌پوش سازمان سیا می‌پندارد بازگشت به گذشته امکانپذیر است.

به گزارش «فارس نیوز»، سایت پاسداران سلطنت طلب، مورخ 15 مردادماه سالجاری، اکبر بهرمانی خطاب به گلة‌ امام جمعه‌ها چنین می‌گوید:

«واقعیت ملموس تاریخی این است که بدون حضور و همراهی مردم، حکومت دینی نمی‌تواند تشکیل شود [...] پیامبر اسلام نیز در 13 سالی که در مکه حضور داشتند، صحبتی از حکومت اسلامی به میان نیاوردند ولی پس از حضور در مدینه و بیعت مردم با ایشان، به تشکیل حکومت اسلامی مبادرت ورزیدند و این اتفاق در دوران ما نیز رخ ‌داد و با بیعت مردم با امام راحل نظام جمهوری اسلامی تشکیل شد [...] اگر مردم را از دست بدهیم، رکن اصلی تحقق نظام را از دست داده‌ایم.»

جان پسر گوش به هر خر مکن
بشنو و باور مکن
تجربه را باز مکرر مکن

می‌بینیم که «حضور توده‌ها» برای حکومت آخوند جماعت الزامی است و حزب توده بی‌جهت مقاله نمی‌نویسد. همچنین، بنی‌صدر و مجیدانصاری هم بی‌دلیل مدافع «ارتش» نمی‌شوند. چون ارتش هم مانند حاکمیت استعماری سفله‌پرور است، بی‌دلیل نبود که ازهاری‌ها و قره‌باغی‌ها در رأس چنین ارتش سلحشوری قرارگرفتند، و بی‌دلیل نبود که محسن‌رضائی‌ها و رحیم صفوی‌ها را هم در رأس سپاه پاسداران گذاشتند. بدون سفله پروری سیاست استعمار نمی‌تواند بر ما ملت تحمیل شود. دلیل حضور امثال اکبر بهرمانی یا علی خامنه‌ای در رأس هرم قدرت کشورمان همین سفله پروری استعماری است. شاهدیم که پس از کودتای ارتش ناتو جهت استقرار حکومت اسلامی در ایران، تهدیدی متوجة هیچیک از وزراء و نخست وزیران پهلوی در اروپا و آمریکا نشد. تنها کسی که تهدید به شمار می‌آمد شاپور بختیار بود چون با آخوند و آخوندپرستی سازش نداشت. حذف بختیار در واقع برای یکدست و دینی کردن اوپوزیسیون اهمیت فراوان داشت! در راستای چنین سیاستی است که داریوش همایون بیشرمانه «مشروطه» را «محمدی» می‌خواند. اتفاقا ابودلقک بهرمانی هم درپژوهش‌های چاه جمکران به این نتیجه رسیده که مشروطه ساخته و پرداختة آخوند جماعت بوده:

«بدنة اصلی مشروطه، علما و جمعی از مردم متدین و تعدادی عشایر بودند[...] مشروطه به دست علما و روحانیت ایرانی شکل گرفت.»

بله جنبش مشروطه را مدیون آخوند جماعت، به ویژه شیخ فضل‌الله نوری، تقی‌زاده و اربابان‌اش در لندن بودیم و نمی‌دانستیم. و اگر اکبر هاشمی و دیگر بی‌بی‌گوزک‌نگاران چاه جمکران نبودند هرگز به این «واقعیت تاریخی» پی نمی‌بردیم، و نادان از جهان می‌رفتیم. حاج اکبر در ادامة ترهاتی که ساواک جمکران با استفاده از رهنمودهای حزب توده سر هم کرده نانی هم به حزب شریف قرض داده می‌گوید، ‌مشروطه شکست خورد چون «توده‌ها» با آن همراه نبودند. و به گفتة حاج اکبر، علت اینکه توده‌ها با مشروطه همراه نبودند این بود که «توده‌ها» طرفدار روحانیت بوده‌اند. می‌بینیم که توده‌ها‌ می‌توانند دقیقاً در ترادف با «امت» قرار گرفته و آخوندپرست از آب درآیند. اکبر بهرمانی در ادامة یاوه‌گوئی‌های خود مدعی می‌شود، انقلاب اسلامی پیروز شد چون «مردم» در صحنه حضور یافتند.

آمدند و کشوری شد مستراح دیو و دد
اینهم از اعجاز و ایمان و خدای واعظان

اکبر رفسنجانی تأکید می‌کند که «حضور مردم در صحنه» از «معجزات» امام سیزدهم بوده! چون به زعم رفسنجانی، خمینی توانست «امت» را «بیدار» کند. البته اکبر بهرمانی مانند دیگر همپالکی‌های‌اش وقیح و نمک‌نشناس است و به سهم ساواک، ارتش، شهربانی، رادیو «بی‌بی‌سی» و از همه مهم‌تر نقش حماقت دانشگاهیان در «بیداری این امت» اشاره نمی‌کند. و از حق نباید گذشت سهم اصلی متعلق به گروه «کارتر ـ برژینسکی» است که قصد جهاد با اتحاد جماهیر شوروی داشتند و بهای مالی و جانی این جهاد را باید ما ملت می‌پرداختیم و می‌دانیم که جهاد کذا هنوز به پایان نرسیده و همچنان به صور دیگر ادامه دارد. و به همین دلیل حکومت اسلامی و چرندبافی‌های نخبگان‌‌اش همچنان ادامه خواهد یافت.

اکبر هاشمی در تحقیقات گورکنانة خود به این نتیجه رسیده که پیامبر و امامان هیچ حکومتی را به مردم تحمیل نکردند! البته با در نظر گرفتن عملیات «بازسازی» چهرة نورانی محمد و به ویژه عملیات بزک چهرة کریه خمینی برای پنهان داشتن توحش و حماقت وی باید بگوئیم رفسنجانی «حقیقت» را می‌گوید. مردم خودشان بیعت می‌کردند، البته با شمشیر کمی پشت‌شان را می‌خاراندند تا شتاب به خرج دهند، ولی از آنجا که «ولایت» مشروعیت خود را از آسمان می‌گیرد، و کاری با مردم ندارد، توده‌های بیعت کننده محکوم‌اند که در باتلاق «ولایت» تا ابد دست و پا بزنند:

«هیچ پیامبر و امامی حکومت را به زور به مردم تحمیل نکرد [...] در عین حال مشروعیت و حقانیت ولایت عندالله است[...]‌»

بله! همینکه توده‌ها در صحنه «حضور» یابند کافی است که به یکنفر مشروعیت الهی بدهند و دیگر نتوانند این «مشروعیت» را پس بگیرند. بی‌جهت نیست که حزب توده اصرار دارد یک خانه تکانی حکومتی صورت گیرد تا مردم در صحنه حضور یابند. «رفقا» همگام با «برادران» در به در به دنبال «رهبر» جدید می‌گردند! چون برنامة اقتصادی حکومت آینده در «سند چشم‌انداز» مشخص شده. همانطور که دکتر حسینی گفته بود، «تصویر آرمانی» اقتصاد کشور در همین سند جادوئی است. خوشبختانه حسینی توانست از مسجد جمکران رأی اعتماد هم بگیرد تا «تصویر آرمانی» اقتصاد را برایمان به نمایش در آورد. برای اینکه به ابعاد استعماری سند کذا پی ببریم کافی است بدانیم که چشم‌انداز 20 ساله مساجد در این سند «تدوین» شده. پس از سخنرانی اکبر بهرمانی، ابراهیمی رئیس مرکز رسیدگی به امور مساجد چنین مژدة بزرگی را اعلام کرد و افزود:

«برنامه‌ریزی‌هائی صورت گرفته تا نماز صبح نیز در تمام مساجد کشورمان [...] به جماعت و با حضور جمع زیادی از مردم اقامه شود.»

چه سعادتی! به این می‌گویند حضور «توده‌ها» یا «امت» و یا «مردم». هر گاه منافع استعمار ایجاب کند این جماعت علاف و بیکاره را که با تمهیدات مالی در مساجد بسیج کرده‌اند به خیابان هی می‌کنند، تا «حکومت اسلامی» تشکیل دهند و با ولی فقیه «بیعت» کنند. ولی همة این مسائل به یکطرف، سخنان همایون کاتوزیان در باب جنبش مشروطه به یک طرف!

کاتوزیان که از سوی آکسفورد به عرصة استحمار فرهنگی پرتاب شده، و مانند آخوندها در همة مسائل صاحب‌نظراست، به «رادیو فردا» گفته، انقلاب بر دو دسته است: ایرانی و اروپائی. به گفتة استاد کاتوزیان، در انقلاب‌های «اروپائی»، طبقات پائین‌تر، علیه دولت که نمایندة ‌طبقات بالاتر بود متحد می‌شدند تا قانون را به نفع خود تغییر دهند، ولی در ایران به دلیل ماهیت استبدادی حاکمیت چنین نبوده!

پس بنابر پژوهش‌های استاد کاتوزیان می‌باید نتیجه گرفت که، انقلاب فرانسه، به دلیل افزایش قدرت اقتصادی بورژوازی نسبت به ثروت محدود آریستوکراسی حاکم صورت نگرفته! بگذریم! استاد کاتوزیان «دولت استبدادی» را چنین تعریف می‌کنند که نمایندة هیچ طبقه‌ای نیست! و البته دولت قاجار هم حتماً به همین دلیل از «اجتماع» جدا بوده! ولی این نوع استبداد را مسلماً ایشان در آبدارخانة آکسفورد فرا گرفته‌اند، چون سلطنت قاجار در ایران مانند سلطنت سنتی در تمامی کشورهای دیگر نمایندة طبقة فئودال بود! در هر حال، «استاد دکتر» کاتوزیان می‌گویند، چون در ایران دولت از اجتماع جدا بود هر وقت فرصتی پیش می‌آمد، جامعه «قیام» می‌کرد! بله هر وقت «فرصت» می‌شد در ایران جامعه «قیام» می‌کرده! استادکاتوزیان ظاهراً تاریخ نوینی ویژة ایرانیان «پرت از مرحله» تدوین کرده‌اند، که در آن جنبش مشروطه را نیز جزو همان قیام‌های گاه و بیگاه معرفی می‌کنند:

«در مورد مشروطه هم همین‌گونه بود و هیچ طبقة اجتماعی مشخصی در برابر آن نایستاد.»

به این می‌گویند استاد و پژوهشگر «تاریخ»! پژوهشگری در زمینة تاریخ ایران که با زمینة تاریخی جنبش مشروطه اصلاً بیگانه است! حتما به زعم کاتوزیان، در مورد براندازی 22 بهمن سال 57 نیز قضیه به همین‌ روال بوده! «فرصتی» پیش آمد و مردم یکپارچه «قیام» کردند! با توجه به یاوه‌سرائی اکبر رفسنجانی و بیانات شیوای کاتوزیان در مورد جنبش مشروطه باید بگوئیم متن سخنرانی رفسنجانی و کاتوزیان در مورد وقایع تاریخی ایران در «آکسفورد» باید تهیه شده باشد. این آکسفورد که پیشتر «رنسانس» را در «حماسه» برای ما ملت تعریف کرده، در مورد تاریخ و جنبش مشروطه هم که خیلی فعال است، و بزودی کودتای 22 بهمن سال 57 را نیز به عنوان تحقق «مدرنیته» تقدیم «امت» خواهد کرد.

چنان تاریخ ایران شد ز تاریخ تو تاریخی
که این تاریخ تاریخی‌ترین تاریخ عالم شد






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

...

دوشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۷


چهارده مرداد!


...
دردا و حسرتا که جهان شد به کام خر
زد چرخ سفله سکة دولت به نام خر
افکنده سایه هما بر سر خران
افتاده است طایر دولت به دام خر
خرها همه محترم‌اند اندر این دیار
بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر
هنگامه‌ای به پاست به هر کنج مملکت
از فتنة خواص پلید و عوام خر
روزی که جلسة وزرا منعقد شود
دربار چون طویله شود ز ازدحام خر
چون نسبت وزیر به خر ظلم بر خر است
انصاف نیست کاستن از احترام خر

امروز 14 مردادماه 1387، برابر با چهارم ماه اوت 2008 میلادی، جنبش مشروطه به یکصد و سومین سالروز خود پای می‌گذارد، و سایت‌های فارسی زبان درونمرزی، و به ویژه سایت‌های مخالف‌نمای خارج نشین همگی خفقان گرفته‌اند! بر خلاف سال گذشته که رسانه‌های حکومتی و قلم به مزدهای مخالف‌نما بر طبل «مشروطه، مشروطه» می‌کوبیدند، تا به هر تمهیدی این جنبش را به کودتای ننگین ارتش ناتو در بهمن 1357 پیوند دهند، امسال همه 14 مردادماه را فراموش کرده‌اند! به ویژه حزب «داس‌الله» که اگر در خیابان دو نفر با هم کتک کاری کنند و یک عده به تماشا بایستند فوراً یک «جنبش توده‌ای» رؤیت می‌کند، «مهرسکوت» از دهان برنداشته! البته سکوت که چه عرض کنم، «راه توده» تمام هم و غم خود را به دفاع از آخوند جماعت معطوف کرده، و به بدگوئی از پاسداران مشغول شده! می‌باید پرسید، چرا؟

چون همانطورکه گفتیم، سپاه پاسداران به تدریج از کنترل اربابان سنتی خود در سازمان سیا خارج می‌شود و این امر بر حزب آخوند پرست «توده» که مدعی چپ‌گرائی است خیلی گران آمده. حزب «داس‌الله» که در واقع شاخه‌ای ‌است از حاکمیت استعمار غرب، چندین دهه‌ است ضمن تلاوت آیاتی از کلام‌الله مجید صلیب شکستة «برادر» آدولف هیتلر را هم زیر پرچم سرخ پنهان کرده. البته نگران نباشیم، چرا که برادران عضو «داس‌الله» پرچم کذا را هفت بار در آب زمزم و کوثر غسل داده‌اند تا دستشان «نجس» نشود، و به قول «داش»‌ صفار هرندی، سینمای‌شان مانند سینمای جمکران «پاک» باشد.

و به همین دلیل است که نور الهی بر دل اهالی «داس‌الله» تابیده و بساط پیش‌گوئی و رمالی را در عالم سیاست پهن کرده‌اند. «راه توده»، مورخ دوم ماه اوت 2008، در مطلبی تحت عنوان، «انتخابات ریاست جمهوری، فرصتی مهم و یا رویدادی بی‌اهمیت؟» رهنمودهای پیامبرگونه‌ای ارائه داده. «راه توده» که معمولاً رهروان را به «چاه توده» می‌اندازد، پیشنهاد می‌کند که شعارهائی انتخاب شود تا «مردم» به صحنه بیایند. چون اگر شعارهای «خوب» اختراع نشود، مردم در انتخابات شرکت نخواهند کرد و بدون حضور مردم، بقیة مسائل دیگر اهمیت ندارد. حزب توده کاملاً حق دارد. اگر شعارهای عوامفریب نوین به ما ملت ارائه نشود، ازدحام توده‌های مردم در برابر صندوق‌های مارگیری جمکران را شاهد نخواهیم بود، و رسانه‌های غرب نمی‌توانند برایمان حماسة دوم خرداد خلق کنند. آنوقت حکومت اسلامی در برابر مردم تنها می‌ماند، و عموسام هم می‌ماند و حوض‌اش: حکومت اسلامی. در نتیجه کسی نمی‌تواند «مردمی بودن» حکومت یا دولت را مطرح کند و اینجاست که «پرستیژ» استعمار خدشه‌دار می‌شود، و راه‌توده حتماً باید برای این مشکل فکر بکری بکند:

«زمینه سنجی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری آینده اگر با بررسی شرایط و امکان [...] همراه نباشد و شعارها و سیاست‌های انتخاباتی بر مبنای آن تنظیم نشده باشد، نه مردم به صحنه خواهند آمد و نه شرکت در انتخابات، یا شرکت نکردن در انتخابات با یکدیگر تفاوتی خواهد داشت.»

البته حزب شریف توده اصولاً مسائل جهانی را در این بررسی‌ها در نظر نمی‌گیرد، برای این حزب سیاست جهانی هیچ تأثیری در سیاست ایران ندارد، و استعمار هم در ایران حضوری نخواهد داشت، بلکه مردم در محدودة کشور ایران بدون دخالت هرگونه عامل بیرونی، خود سرنوشت خود را رقم می‌زنند! می‌بینیم که حزب کذا هم مانند آخوندها، بیگانه با زمان و مکان در همان صدر اسلام خیمه زده! منتهی آخوندها پیوسته دم از «امت» می‌زنند، حزب کذا هم می‌گوید «توده»؛ البته تودة این‌ها با «امت» آن‌ها تفاوت زیادی ندارد، چون گرایش توده می‌تواند کاملاً با گرایش «امت» همسوئی داشته باشد. ساده‌تر بگوئیم آخوند و «داس‌الله» دقیقاً مانند سال 1357، به یکسان برای «تکثرگرائی» از نوع پوپولیستی قیام کرده‌اند. به همین دلیل، این حزب واقعیت‌گریز، که فراموش کرده تاریخ تکرار نمی‌شود، حضور مردم در صحنه را برای «خانه تکانی حکومتی» الزامی می‌داند، تا به قول خودش پس از خانه تکانی طرح «آشتی ملی» دراندازد:

«انتخابات آیندة ریاست جمهوری، می‌تواند انتخابات باشد اما نه در حد دل مشغولی جا به جا شدن این فرد با آن فرد، بلکه در حد آغاز یک خانه تکانی حکومتی و دراندازی طرحی برای آشتی ملی[...]»

به یاد داریم که طرح «آشتی ملی» را آخرین بار شریف امامی منفور برایمان به ارمغان آورد! داستان از این قرار بود که در تاریخ ششم ماه اوت 1977، حدود 4 ماه پیش از سفر جیمی‌کارتر به ایران، امیرعباس هویدا، نخست وزیر ابدمدت جای خود را به جمشید آموزگار سپرد تا ساواک آشوب و خرابکاری را گسترش دهد! عملیاتی که آتش سوزی سینما رکس آبادان را هم شامل شد! حدود یکهفته پس ‌از این جنایت که عاملان آن هرگز مشخص نشدند، در تاریخ 27 اوت 1978، شریف امامی دولت «آشتی ملی» تشکیل داد! ولی دولت «آشتی ملی» در واقع بلندگوی آخوندها بود، با مطالبات مردمی به هیچ عنوان کاری نداشت. شریف امامی به محض انتصاب، یک برنامة «آخوندپسند» ارائه داد که بر محور ممنوعیت نسبی مشروبات الکلی، و بستن کازینوها «مستقر» شده بود. به عبارت دیگر، دولت «آشتی ملی» برخلاف ادعای شریف امامی، پیش‌درآمدی بود بر حکومت طالبان، که دارودستة برژینسکی برای کل منطقه نسخه‌اش را نوشته بودند. در نتیجه، سه روز پس از انتصاب شریف امامی، روح الله خمینی را نیز سازمان سیا از پستوی کارخانة رجاله‌پروری در نجف بیرون کشید، و ساواک هم اعلامیه‌هایش را برای مردم «پخش» ‌کرد. خمینی، که هنوز خمینی بود، در این اعلامیه‌ها از مردم می‌خواست تا سرنگونی رژیم «مستکبر» به مبارزه ادامه دهند! و «مردم» هم که یک‌شبه همه پیرو خمینی شده بودند به مبارزه پرداختند. از این تظاهرات به آن تظاهرات، از این حکومت نظامی به آن حکومت نظامی، خلاصه دولت «آشتی‌ملی» آنقدر ادامه یافت،‌ تا در تاریخ ششم اکتبر خمینی را به پاریس فرستادند تا بتواند صدای خود را از طریق «بی‌بی‌سی»، رادیو فرانسه به زبان اصلی، و دیگر بوق‌های استعماری به گوش جهانیان برساند. و اینجا بود که ساواک مجوز اعتصاب کارگران پالایشگاه آبادان را نیز صادر کرد. پیشتر گفتیم که شبکه‌های توزیع آب، برق، نفت و بنزین تحت نظارت امنیتی قرار دارند و در همة کشورهای جهان روال مرسوم همین است. به همین دلیل تأکید می‌کنیم که اعتصاب کارگران پالایشگاه آبادان در تاریخ 18 اکتبر مورد تائید کامل ساواک بود.

پس از این اعتصاب سرنوشت ساز، روز 13 آبان، فعلة ساواک تهاجم به بانک‌ها و ادارات دولتی در تهران را آغاز کردند و خلاصه کاری کردند که «صدای انقلاب» به گوش اعلیحضرت برسد! و ایشان هم یکی از ژنرال‌های بی‌دندان ارتش شاهنشاهی را مأمور تشکیل کابینه بفرمایند تا دولت و ارتش را حسابی تبدیل به مضحکة اوباش حوزه و بازار کنند. بقیة ماجرا را همه به یاد داریم. جیمی کارتر در نشست گوادالوپ ـ چهارم تا ششم ژانویه سال 1979 ـ خواهان پایان سلطنت شد و روز 16 ژانویة همان سال، محمدرضا شاه پهلوی، کشور ایران را در دامان آشوب رها کرد.

آشوبی که به همت تظاهرکنندگان حرفه‌ای ساواک، شوت‌و پرت‌ها و به ویژه همین «چپ‌الله» که امروز گویا ارث پدرش را از ملت طلبکار شده، در سایة جنجال رسانه‌ای غرب توانست صدای مخالفان استبداد را خاموش کند. نامة معروف مصطفی رحیمی را به یاد داریم، رحیمی یگانه روشنفکری بود که تحت تأثیر جو حاکم قرار نگرفت و با حکومت «الهی» مخالفت کرد. پیشتر در اینمورد نوشته‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست. به این نامه اشاره می‌کنیم تا به «کانون نویسندگان» که ادعای «لائیسیته» هم دارد بگوئیم «شرفیابی» اعضای به اصطلاح لائیک کانون نویسندگان ایران به حضور یک جفت نعلین را از یاد نبرده‌ایم، و عکس‌های شرفیابی اعضای کانون به حضور خمینی هنوز موجود است. جنجال اخیر اعضای چپ‌نمای این کانون برای «کسب آزادی» سوگواری و مرثیه خوانی بر مزار شاملو هنوز بر سایت‌های فارسی زبان می‌درخشد، و این بهترین فرصت است که چهلمین سالگرد تأسیس چنین کانون پرافتخاری را به اعضاء و به ویژه به اعضای چپ حکومتی آن تبریک گفته، آرزو کنیم که نویسندگان ایران در آینده قلم در خدمت نعلین نگذارند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به «دولت آشتی ملی» مطلوب راه توده.

ویژگی دولت آشتی ملی کذا این است که مانند دولت آشتی ملی شریف امامی براندازی را شتاب می‌بخشد. و این براندازی به ملایان فرصت خواهد داد که باز هم خود را در صف مخالفان جا زده، ادعای آزادیخواهی داشته باشند. حزب توده در واقع با مردم و توده‌ها کاری ندارد، سنگ آخوندها را به سینه می‌زند، چرا که می‌ترسد فروپاشی مسلم حکومت اسلامی قشر آخوند را نیز به زباله‌دان تاریخ بسپارد. «خانه تکانی» و «آشتی ملی» به این منظور توصیه شده که باز هم مانند سال 1357، مطالبات مردم در جنجال و هیاهوی براندازی مسکوت بماند.

حال ببینیم برای خانه تکانی حکومتی، حزب آخوندپرست توده چه پیشنهاداتی دارد؟ حزب توده همان مهملاتی را می‌گوید که سی سال پیش ساواک به خمینی دیکته می‌کرد. در ترهات خمینی به مردم کشور چنین القاء می‌شد که اختیار ارز حاصل از فروش، یا بهتر بگوئیم ارز حاصل از چپاول نفت به دست دولت ایران است، و این دولت هر طور که مصلحت بداند آن‌ را هزینه می‌کند! می‌دانیم که چنین نیست! سیاست اقتصادی حکومت اسلامی، یا تصمیمات بانک مرکزی جمکران پیرو سیاست‌های بانک مرکزی ایالات متحد است. ولی حزب توده می‌پندارد مردم ایران هنوز مانند سی سال پیش از همه جا بی‌خبرند و باز هم می‌توان چرندیات امام‌گونه به خوردشان داد:

«ترک سیاست جنگی و ایجاد تغییرات اساسی در حاکمیت نظامی ـ امنیتی متکی به ماجراجوئی و خرافات مذهبی و برگرداندن مسیر درآمد نفت از جهت هزینة نظامی و اتمی، به مسیر و جهت تولید، کار و رفاه ملی[...]»

چه شعارهای فریبنده‌ای می‌دهد این حزب توده! حزب شریف! شما که متخصص امور اقتصادی هستید بفرمائید ببینیم درآمد نفت را چگونه از بانک‌های غرب خارج می‌کنید؟ چک می‌کشید یا با کارت‌های اعتباری دلارهای نفتی را در راه «رفاه ملی» خرج می‌‌فرمائید؟ مسیر پیشنهادی «تولید، کار و رفاه ملی» این حزب از کدام بیراهه می‌گذرد؟ بنزین این «رفاه ملی» را از کجا تأمین می‌کنید؟ مگر دولت ایران مستقل است که از این تصمیم‌ها بگیرد؟ مگر زبان‌مان لال کور تشریف دارید، و نمی‌بینید دعوای آمریکا و روسیه بر سر بهای نفت چگونه بالا گرفته و همه روزه موشک و فشفشک در این دریا و آن اقیانوس به رخ یکدیگر می‌کشند؟ شما که به خیال خودتان در جریان «امور» هستید مگر نشنیدید رئیس جمهور روسیه به هوگو چاوز هشدار داد که بهای نفت باید عادلانه باشد و کاهش آن باعث زیان کشور ثالث نشود؟ به زعم شما این دولت مفلوک ایران است که امروز با موشک‌های جدید و «ناشناس» تهدید به بستن تنگة هرمز کرده؟ از کی تا به حال نوکران عموسام در جمکران ضدآمریکائی شده‌اند؟ چرا زمان جنگ با عراق کسی تنگة هرمز را نمی‌بست؟ آمریکا به عراق لشکرکشی کرده تا اکسون موبیل، شورون، داچ شل، بریتیش پترولیوم و توتال قرارداد سی ساله با دولت عراق منعقد کنند و بعد هم نوکران‌اش در جمکران تنگه هرمز را ببندند؟! چنین شارلاتانیسمی را فقط در تبلیغات آخوند و فاشیست جماعت می‌توان یافت:

«ابتدائی‌ترین آشنائی به خوی و خصلت سرمایه داری جهانی و امپریالیسم آمریکا [...] می‌گوید: فشار به ایران برای رفتن به سوی فاجعه، مقدم‌ترین سیاست است [...] حملة نظامی [...] و یا بستن گلوگاه هرمز [...] در خدمت همین استراتژی یعنی کمک به انفجار ایران از داخل است [...] انفجاری که روز به روز[...] زمینة آن فراهم‌تر می‌شود[...]»

بله! حزب توده این روزها با «خرافات» و «ماجراجوئی» مخالف شده! و کشف کرده که قدرت در دست نظامیان است! از این گذشته، حزب توده می‌گوید ادامة حاکمیت سیاست جنگی در ایران مورد حمایت آمریکا است. البته ما به یاد نداریم که در زمان خاتمی منفور، حزب توده از همکاری نظامیان جمکران با ارتش یانکی‌ها در عراق ابراز ناخشنودی کرده باشد! این مسائل زمانی به حزب حقیقت پرست توده «وحی» می‌شود که منافع غرب در ایران به خطر افتد‌! به همین دلیل حزب «زیرک» توده می‌گوید، آهای مردم! ببینید در عراق چه شد؟ صدام حسین آنقدر هیاهو کرد تا آمریکا آمد و حکومت اسلامی به راه انداخت!

«حاصل آنهمه بی‌پروائی و شعارهای نظامی صدام حسین چه بود؟ حکومت اسلامی در عراق.»

حزب شریف توده! ما که در ایران به برکت ژنرال هویزر سی سال است حکومت اسلامی داریم! و شما هم که زیر علم همین حکومت از روز اول سینه زده‌اید. امروز که حکومت نکبت و ادبار اسلامی به احتضار افتاده، چرا اینهمه نگران مرگ‌ آن شده‌اید؟ چرا پیشنهاد «خانه تکانی حکومتی» می‌دهید؟! این «منطق تناقض» و «استدلال بی‌اساس» و در یک کلام شیادی را در کدام «مکتب» آموخته‌اید؟ این «دین مبین» را تا به کجا می‌توان ادامه داد؟

هان کجاست؟
پایتخت این بی‌آزرم و بی‌آئین
کاندران بی‌گونه‌ای مهلت
هر شکوفه تازه‌رو بازیچة بادست
[...]
عرصة انکار و وهن و غدر و بیداد است




...

یکشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۷



هسته‌ای و آرمانی!

...
سرابی به نام «آرمان‌شهر» مسلماً اقتصادی «آرمانی» هم دارد، و خوشبختانه در آرمان‌شهر جمکران چنین نیز شده. چرا که حسینی، وزیر جدید اقتصاد گورکن‌ها، «تصویر آرمانی» و مسیر کلی حرکت اقتصاد کشور را در سند چشم‌انداز محبوب اکبر بهرمانی یافته! یکی از اهداف سند کذا گویا «دانائی محوری» است! بله، بی‌جهت نبود که امام‌شان می‌گفت «اقتصاد مال خر است»! چنین اقتصادی مسلماً باید مال خر باشد، اما نه هر خری، چرا که این حیوان هم با همة خریت در هنگام گرسنگی سروکارش با واقعیت خواهد بود و نمی‌تواند از «یونجه» و «علوفة آرمانی» تغذیه کند! با این وجود، گورکن‌ها برنامة اقتصادی‌شان در شعار و آرمان خلاصه می‌شود، چرا؟ چون اقتصاد حکومت اسلامی تابع سیاست‌های اقتصادی آمریکا است و برای حفظ منافع گاوچران‌ها پس از حل بحران هسته‌ای، می‌باید بحران «گداخت و جوش هسته‌ای» به راه افتد، چرا که یکی از اهداف اصلی ایالات متحد تجهیز نوکران‌اش در جمکران به سلاح هسته‌ای است.

متن کامل برنامة وزیر اقتصاد جمکران در «مهرنیوز» مورخ 13 مردادماه سالجاری منتشر شده. برنامة کذا همانطور که پیش‌بینی می‌شد شامل مشتی شعار و وراجی‌های رایج گورکن‌ها است که طی سه دهة اخیر به کرات گوش ما ملت را آزرده. وزیر اقتصاد، مشکلات اقتصاد ایران را مشخص کرده، و ظاهراً پس از مراجعه به رهنمودهای خمینی می‌گویند، «قابل درمان‌اند»! ایشان سپس ظرفیت‌های بی‌نظیری در اقتصاد ایران یافته‌اند ولی نمی‌گویند از چه طریق می‌توان از این ظرفیت‌ها بهره برداری کرد، و سرانجام با اشاره به «سند چشم انداز» تأکید می‌کنند، «تصویر آرمانی» و مسیر کلی حرکت اقتصاد در همین سند جادوئی نهفته!

حسینی که مسلماً مانند بقیة نخبگان گورکن یک عنوان دکتری هم یدک می‌کشد، در «برنامة اقتصادی» خود «نقش دولت» را نیز مشخص کرده! بله، چنین است در حکومت مرده‌پرستان که وزیر تابع سیاست‌های دولت نیست، نقش دولت را یک وزیر تعیین می‌کند! وزیر کذا سپس اجرای برنامة اقتصادی خود را منوط به هماهنگی دستگاه‌های اقتصادی کرده! به عبارت دیگر حسینی، هیچ مسئولیتی در قبال همین برنامة کشکی و ابلهانه هم نخواهد داشت! پس بهتر است جهت تفریح نگاهی داشته باشیم به برنامة وزیر جدید اقتصاد جمکران:

«اقتصاد ایران دارای مشکلات ساختاری است [...] که قابل درمان‌اند [...] اقتصاد ایران دارای ظرفیت‌های بی‌نظیری است [...] تصویب سند چشم انداز [...] تصویر آرمانی و مسیر کلی حرکت اقتصاد را معرفی نموده[...] اصل 44 قانون اساسی سنگ‌بنای سیاستگذاری و ادارة اقتصاد کشور است [...] دولت نقش توسعه گرا، عدالت گستری، هدایتگر، ناظم و نظم را بر عهده دارد. [...] سیاست‌های اقتصادی درمرحلة تدوین و اجرا نیازمند انسجام و مستلزم هماهنگی‌ بین دستگاه‌های اقتصادی هستند.»

بله این مردک هم مانند دیگر مقامات به پیروی از سخنان مجید انصاری در همایش «طریق جاوید»، نقش خمینی دجال را ایفا می‌کند و پای در همان طریق جاوید شیادی گذاشته. تو گوئی مردم ایران با بی‌صبری انتظار می‌کشیدند حسینی بیاید، و این مهملات را تحت عنوان «برنامة اقتصادی» تحویل‌شان دهد! حسینی بیاید و بگوید، اقتصاد ایران «مشکلات ساختاری» دارد! حتماً ساختار اقتصاد ایران همین دیروز، پیش پای حسینی از آسمان به زمین افتاده، که آقای «دکتر» حسینی آنرا قابل درمان تشخیص داده‌اند. مسلماً نسخة درمان هم از بانک مرکزی ایالات متحد شب‌هنگام و در خواب به جناب وزیر «وحی» شده.

همچنانکه شاهدیم چگونه «رمز پیروزی» از آبدارخانة سازمان سیا به رهبر فرزانه «وحی» می‌شود. حنازرچوبه، مورخ نهم مردادماه سالجاری، سخنرانی علی خامنه‌ای را در جمع سفرای جمکران منتشر کرده. رهبر گورکن‌ها، جهت تحریف و تخریب تاریخ، «بعثت» محمد را «خاطرة پرشکوه تاریخ» خوانده. البته می‌دانیم که «تاریخ»، در قاموس نوکران آمریکا همان «بی‌بی‌گوزک‌های» مقدس است و هیچ ارتباطی با واقعیات و علم «تاریخ» ندارد. اصولاً وظیفة نوکران آمریکا واژگون‌نمائی است، و رهبر فرزانه نیز در این امر «مقدس» پیشگام است. به همین دلیل ادعا می‌کند در جنگ با عراق «پیروز» شده، چون «استقامت» کرده. البته پیروزی رهبری همان پیروزی صاحبان صنایع نظامی ایالات متحد است، که تکه استخوانی هم برای علی‌خامنه‌ای پرتاب کردند تا به مصداق «کله‌پز برخاست سگ جا‌ی‌اش نشست»،‌ ایشان هم جانشین خمینی شوند!‍

رهبر معظم سپس، با در نظر گرفتن «زمان و مکان» می‌فرمایند، در دوران محاصره در «ابی‌شعب» مسلمانان صدر اسلام در برابر دشمنان پایداری کردند، پیروز شدند و توانستند «جامعه‌ای نمونه» تشکیل دهند! اتفاقاً مجید انصاری هم در همایش «طریق جاوید» تأکید کرده بود که امام سیزدهم، همیشه «زمان و مکان» را در نظر می‌گرفته. و خامنه‌ای هم مثل ضبط‌صوت ترهات منسوب به خمینی را تحویل سفرای جمکران می‌دهد. طبق فرمایشات رهبری، ملت ایران هم امروز در «محاصره» است، و باید مقاومت کند تا «جامعة نمونه» تشکیل دهد، ‌ آنهم جامعة نمونه‌ای که فقط طبق روایات دستاربندان تشکیل شده! جامعة نمونه یا «آرمان‌شهر»، همین جهنمی است که ملت ایران به برکت حمایت غرب از دستاربندان و بی‌دستاران فاشیست در آن گرفتار آمده و همچنان باید در آن گرفتار بماند.

این روزها همة گورکن‌ها مردم را به صبر و مقاومت دعوت می‌کنند. در وق‌وقیه‌های این هفته نیز آخوند جنتی به مردم می‌گوید، در هر شرایطی «صبر» کنید. چون در صدر اسلام هم مردم صبر می‌کردند و «پیروز» می‌شدند. به گفتة جنتی، صبر و مقاومت فرضی دوازده امام شیعی مسلکان باعث شد که اسلام نابود نشود. آخوند جنتی که پسرش در پایگاه «واردات کالا به ایران»، جهت دریافت حق و حساب صبر و شکیبائی فراوان به خرج می‌دهد، خودش هم یک پایگاه دارد به نام «پایگاه اسلامی» که در آن «پایداری» می‌کند، و مانند مسلمانان صدر اسلام «پیروز» هم می‌شود. آخوند جنتی در وق‌وقیة خود ادعا کرده که براندازی 22 بهمن سال 57 نیز در تداوم مبارزات 12 امام «به وجود» آمده! وی سپس نتیجه می‌گیرد که با تکیه بر این «طریق جاوید» بی‌بی‌گوزکانه که برای گورکن‌ها همیشه «پیروزی» به ارمغان ‌آورده، لازم است «مقاومت» در« پایگاه اسلامی» ادامه یابد. اشکال کار اینجاست که «پایگاه» مبارزات جنتی و پسرش در واقع با چپاول ثروت‌های ملی ما و برای مبارزه با منافع ملی ما ساخته شده! به همین دلیل آخوند جنتی اصرار دارد در این پایگاه به قول خودش بایستد:

«تحریم‌ها و دشمنی‌ها را تحمل می‌کنیم و در پایگاه اسلامی خود می‌ایستیم [...] همانگونه که ائمه [...] مقاومت کردند [....] تا اسلام و تشیع بماند، همچنین انقلاب اسلامی به وجود آمد و قدرت شرک دشمن شکسته شد، امروز نیز مقاومت‌ها باید ادامه یابد.»


بله انقلاب اسلامی «به وجود» آمد. همانطور که جهان هستی هم به ارادة خداوند از «نیست» به وجود آمد! جنتی به دلیل خرفتی و عادت به مفت‌گوئی فراموش کرده انقلاب اسلامی را «ارتش ناتو» سازمان داد! این یک رأس «ریش و نعلین» که عضو شورای نگهبان قانون اساسی است و منطقاً می‌باید کوره‌سوادی هم در موارد حقوقی داشته باشد، در کمال حماقت از اعدام‌های اخیر «تقدیر» کرده می‌گوید، این اشرار باید ده سال پیش اعدام می‌شدند! و حالا هم که اعدام شدند خیلی خوب بود، چون «ریشة فساد» برچیده می‌شود. البته شاهدیم که ریشة فساد همان حکومت جمکران‌،‌ و اراذل و اوباش همیشه در صحنه‌اند که «تکیه گاه» همین حکومت به شمار می‌روند. ولی فعلاً در این مورد سکوت می‌کنیم و از آخوند جنتی می‌پرسیم، جرم این اشرار در کدام دادگاه به «اثبات» رسیده؟ کدام قاضی حکم اعدام اینان را صادر کرده؟ وکیل دعاوی‌شان چه کسانی بوده‌اند، و ده سال پیش، کدام قاضی حکم آزادی همین اشرار را صادر کرده؟ چه کسانی از این اشرار شاکی شده‌اند؟ و از همه مهم‌تر چرا نام و نشان و شغل و محل‌کار این اشرار «فاش» نمی‌شود؟

نکند اعدام این اشرار هم مانند برنامة «اوباش‌گیری» سردار رادان، در چارچوب تغییر سیاست ایالات متحد در ایران باشد، و نیروهای انتظامی باز هم به ناچار دست به تصفیة درون‌گروهی زده‌اند؟ چرا تقیه می‌کنید، حضرت آخوند جنتی؟! از خودی‌ها بودند؟ می‌ترسید نام و مشخصات اشرار کذا را فاش کنید و جان‌تان به خطر ‌افتد؟ شما که چند لحظه پیش در «پایگاه اسلامی» مقدس‌تان به مبارزه و مقاومت مشغول بودید! چه شد آنهمه حسین، حسین! شما هم که مانند آن امام ترسوی‌تان که شورش کرد و بعد هم قصد فرار داشت، تو زرد از ‌آب درآمدید! نکند اشرار کذا هم با شما در یک «پایگاه اسلامی» مقاومت دینی می‌کردند؟ نمی‌ترسید که روزی از این روزها شما هم شامل همین چرخش‌های فرخندة سیاسی اربابان‌تان بشوید؟ اینهمه ریش و پشم را در آسیاب سفید کرده‌اید یا ته چاه جمکران که اینچنین از اعدام به اصطلاح اشرار دفاع می‌فرمائید:

«این اقدام کار بسیار خوبی بود و باید ریشه فسادها برچیده شود [...] معنی ندارد شخصی 50 نفر را بکشد و آرام آرام در خیابان راه برود یا کسی تجاوز به عنف کند و آزادانه در جامعه تردد نماید.»

بله آخوند جنتی حق دارد، کسی که تجاوز به عنف می‌کند یا کسی که 50 نفر را به قتل می‌رساند، نباید در خیابان راه برود، جایش یا در شورای نگهبان است یا در مجمع تشخیص مصلحت، و از آنجا که فعلاً اعضای شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت، مانند جنتی، محسن‌رضائی و اکبر بهرمانی در مسابقة جنایت برنده شده‌ا‌ند، بازنده‌ها را به صورت «ناشناس» اعدام می‌کنند.

آخوند جنتی در پایان خطبه‌های علفزار کار وزیر «نابغة» اقتصاد و هیئت دولت را هم آسان کرده می‌گوید، تهمت، دروغ و بدگوئی نظم جامعه را به هم می‌زند. بله! در صورتیکه سردار رادان را همین چند روز پیش لابلای اشرار فرضی اعدام نکرده باشند، بزودی شاهد خواهیم بود که سگ‌های هار حکومتی در گشت‌های مبارزه با دروغ، تهمت و بدگوئی به سراغ ما ملت می‌آیند، تا جامعة آرمانی صدر اسلام‌شان تحقق یابد! چون جنتی تأکید کرده که «جامعه» هنوز به نقطة مطلوب نرسیده، چرا که مرتکب «گناه» شده! می‌بینیم که در حکومت‌گورکن‌ها، «دولت» هیچ مسئولیتی ندارد و فجایعی را که امروز در کشور شاهدیم همه تقصیر مردم است! این مردم «گناه» کرده‌اند:

«مردم وقتی زندگی اسلامی خواهند داشت که با اخلاق اسلامی زندگی کنند [...] باید از خود سئوال کنیم که چرا به آنجا که می‌خواهیم نرسیده‌ایم.»

ما هم از فعلة فاشیسم، به ویژه «تحکیم وحدتی‌ها» که در شیپور انتخابات ریاست جمهوری و یا انتخابات مسجد جمکران مرتباً می‌دمند، می‌پرسیم در حکومتی که دولت هیچ مسئولیتی ندارد، و نارسائی‌های جامعه را بیشرمانه به «گناه» مردم نسبت می‌دهند، اینهمه جنجال برای شرکت در انتخابات جز شارلاتانیسم دستگاه حکومت چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟ در چنین حکومتی وزیر اقتصاد لازم نداریم! وقتی «گناه»، سرنوشت جامعه را تعیین می‌کند، وجود دولت دیگر لزومی ندارد. در یک حکومت مدعی الهیت، وجود دولت و مجلس و به ویژه برگزاری انتخابات، فقط جنبة تزئینی خواهد داشت. و کسانی که ما را به حضور در انتخابات فرا می‌خوانند، هدف‌شان پنهان داشتن چهرة واقعی حکومت اسلامی و پنهان کردن دست جنایتکار اربابان‌اش در واشنگتن است که طی سه دهه ما ملت را از بحرانی به بحران عمیق‌تر رهنمون شده‌اند.

همانطور که در ابتدا گفتیم، در صورت حل بحران دست سازهسته‌ای، برنامة آیندة این حکومت پوشالی ایجاد بحران نوینی است که بزودی گریبانگیر ما ملت خواهد شد. مژدة بحران آینده را فارس نیوز و ایسنا، مورخ 11 مردادماه سالجاری، از زبان اکبر بهرمانی به ما می‌دهند. گورکن‌ها که بنزین‌ ماشین‌های ضدگلوله‌شان را هنوز از خارج وارد می‌کنند، به تکنولوژی «گداخت و جوش هسته‌ای» هم علاقمندند! چون از این طریق می‌توان بحران نوینی آفرید و تحریم‌های بیشتری هم بر ما ملت تحمیل کرد. اکبربهرمانی، متخصص «فناوری هسته‌ای» در جمکران می‌گوید:

«راه حل وضع انرژی موجود[...] استفاده از تکنولوژی‌هسته‌ای [است] گداخت و جوش هسته‌ای بسیار مهم‌تر و سالم تراز شکافت هسته‌ای است.[...] ما کارهای مربوط به گداخت هسته‌ای را شروع کردیم، در این مسئله نیز غرب با ما مواجه خواهد شد ولی در حال حاضر چون در اوایل کار هستیم، کاری ندارند [...] ما مقاومت را از اسلام قرآن و رفتارهای عملی امام راحل آموخته‌ایم و در برابر فشارها مقاومت خواهیم کرد [...] با بندهای یاد شده در سندچشم انداز [...] می‌توانیم هدف دانائی محوری را [...] تحقق بخشیم.»


البته اکبربهرمانی شکسته نفسی می‌کند! ما از 22 بهمن 1357 به «دانائی محوری» رسیدیم. ‌ می‌ماند گداخت و جوش هسته‌ای. و این امور خیر هم درصورتی تحقق خواهد یافت که مردم مرتکب «گناه» نشوند!



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...