شنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۷



شیاد و «هویت»!

...

بنگاه خبرپراکنی ناخدا کلمب، در راستای دروغ‌پراکنی‌های مرسوم خود، امروز ادعا کرده که روزنامة «شرق» در ماه اوت سال گذشته، فقط به دلیل انتشار مصاحبه با یک نویسندة همجنس‌گرا توقیف شده! «بی‌بی‌سی»، مورخ شنبه 9 اوت 2008، در ادامة این دروغ شاخدار می‌گوید، مصاحبة کذا عمدتاً به «شعر» و« ادبیات» اختصاص داشت، ولی چون مصاحبه شونده، «بر اهمیت توانائی افراد برای انتخاب هویت خود، هویت جنسی خود تأکید کرده بود»، روزنامة شرق توقیف شد!

بله! از امروز باید از همکاران شیخ مسعود بهنود این «اصل علمی» و فاشیستی را بیاموزیم، که «هویت» و «هویت جنسی» را مانند کفش و لباس افراد «انتخاب» می‌کنند. به عبارت دیگر، بر اساس ترهات قلم به مزدهای ناخدا کلمب، هر کس، هر وقت دلش بخواهد و هر جور «مصلحت» باشد، هم «هویت» و هم «هویت جنسی» خود را انتخاب می‌کند! به زبان ساده‌تر، ساختار شخصیتی در خانواده شکل نمی‌گیرد و الزامات بیولوژیک انسان‌ها هم هیچ نقشی ندارد؛ هویت «انتخابی» است!

به زبان کمی شیادانه‌تر، «نظریة فروید» و علم بیولوژی پیرامون شکل‌گیری ساختار شخصیت و تمایلات غریزی و به ویژه هویت جنسی افراد هیچ ارزشی ندارد! آنچه شخصیت انسان‌ها را رقم می‌زند، همان فرضیة «علمی» آخوند‌پرست‌های چپ‌نما و مقیم «بی‌بی‌سی» است که از نظر «علم» عوامفریبی و شیادی در همة ابعاد به «اثبات» رسیده. بنابراین نظریة انقلابی، یا به مصداق «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» و از روی «ترس»، پفیوزی و تقیه پیشه می‌کنید، یا کاملاً بر عکس، به دلیل «نفرت» از جامعه و هنجارهای‌اش، رفتاری در پیش می‌گیرید که هر لحظه شما را در تقابل با جامعه قرار دهد! در هر دو حالت ناخداکلمب به شما می‌گوید که واکنش‌های احساسی: عکس‌العمل از روی عشق، ترس، خشم یا نفرت، همه به «انتخاب» شماست و در چنین انتخابی هم «آزادید». حال آنکه چنین رفتاری در تقابل کامل با «آزادی» و رفتار «منطقی» و «دمکراتیک» قرار می‌گیرد.

در مورد گرایش جنسی، فعلة فاشیسم، ‌ یک برنهادة «پیشرفته‌تر» هم دارند که بر «اسانسیالیسم» پای می‌فشارد، اینان در کمال حماقت ادعا می‌کنند که همجنسگرائی «مادرزاد» است! این ادعا نیز در هماهنگی کامل با ادعای احمقانة «انتخاب» هویت و انتخاب «هویت جنسی»، در واقع نافی نظریات علم روانشناسی و بیولوژی نوین است. تلاش انترناسیونال فاشیست‌ها بر حذف «علمی‌ات» متمرکز شده، چون «علمی‌ات» در تضاد کامل با چهارپایة فاشیسم که همان اسطوره‌گرائی، توهم، جزم و تقدس است قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر فاشیست‌ها با پیروی از شیوة پروپاگاند‌، می‌کوشند «منطق متعارف» یا «عقل سلیم» را به چالش بطلبند. در این چارچوب است که خط تبلیغاتی بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» و دیگر رسانه‌های استعماری را می‌توان بررسی و تحلیل کرد.

رسانه‌های استعماری با پشتیبانی بی‌قید و شرط از قانون‌شکنی و ابتذال در ایران، در واقع جنبش‌های دمکراتیک را تهدید می‌کنند. امروز خبرپراکنی ناخداکلمب مدافع احمدی نژاد شده، چون احمدی‌نژاد آشکارا با صدور یک «فرمان» قانون‌شکنی کرده. مهرورزی به دستگاه‌های دولتی «دستور» می‌دهد که شکایت خود را از رسانه‌ها پس بگیرند. در حالیکه، جناب احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور از چنین اختیاراتی برخوردار نیست. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، آنچه غیرقانونی است، شکایت از یک رسانه نیست، بلکه تعطیل رسانه به دلیل شکایت یک نهاد و یا دستگاه از آن است.

در واقع اگر افراد یا سازمان‌هائی از یک رسانه شکایت کرده‌اند، می‌باید به شکایات آنان در دادگاه صالحه رسیدگی شود. اگر رسانه‌ای قانون را نقض می‌کند باید در برابر قانون‌شکنی و تخلف از مقررات صنفی پاسخگو باشد. معمولاً در جوامعی که حکومت الهیت ندارد، و قرار نیست یکنفر که هزار سال ته چاه قایم شده عدالت اجتماعی را برای شهروندان برقرار کند، رسانة متخلف باید جریمة نقدی بپردازد. البته موارد تخلف بسیار متفاوت است. به عنوان نمونه زمانی که خبرنگار یا نویسنده به حریم خصوصی افراد تجاوز می‌کند، و در مورد دین و مذهب آنان به «خبرپراکنی» می‌پردازد، یا به کسی اهانت می‌کند و تهمت می‌زند متخلف شناخته می‌شود، ولی هیچ تخلفی به توقیف و تعطیل یک رسانه منجر نمی‌شود. در این راستا، هیچ مقامی نمی‌تواند به صورت کدخدامنشانه از دستگاه‌های دولتی بخواهد شکایت خود را از رسانه‌ای پس بگیرند!

ولی می‌بینیم که در حکومت اسلامی اصولاً «قانون» وجود ندارد. به عنوان مثال در این حکومت، اراذل و اوباش آزاداند که مانند همسر الهام یا آخوند جنتی به مداحی و گزافه‌گوئی پیرامون «تقدس» احمدی نژاد بپردازند، یا همچون پاسدار شریعتمداری آزاداند که رسماً احمدی نژاد را به دروغگوئی در برابر مجلس متهم کنند، و مانند حاج منصور آزاداند که به قالیباف شهردار تهران توهین و افترا وارد آورند. و می‌بینیم که مراجع ذی‌صلاح در برابر چنین قانون‌شکنی‌هائی هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند. چرا که مداحی، مهمل‌گوئی، اسطوره‌سازی و توهین به مقامات رسمی، ریشه در «اصل مقدس» منطق گریزی و قانون‌شکنی داش‌مشدی‌ها و اوباش دارد، و استعمار نیز هدفی جز ترویج زبان اوباش در جامعه دنبال نمی‌کند. سخنرانی مبتذل خمینی در بهشت زهرا، در واقع آغازگر حاکمیت «زبان اوباش» به عنوان زبان رسمی حکومت ایران بود. ولی امروز «بی‌بی‌سی» نوع گزافة همین زبان را زبان «نویسنده» و «هنرمند» و چپ‌گرا می‌خواند!

به یاد داریم که روزنامة «شرق» در اوائل ماه اوت سال گذشته به بهانة مصاحبه با یک زن همجنسگرای ایرانی مطلبی را انتشار داد که از نظر ابتذال و دریدگی، از مطالب رسانه‌های پورنوگرافیک غرب به مراتب «پیشرفته‌تر» بود. انتشار چنین مطلبی، در یک رسانة سیاسی متعلق به «ملی ـ مذهبی‌های» گروه حاج «آبراهام» یزدی، همزمان چندین هدف را دنبال می‌کرد. نخست اینکه همجنس‌گرائی را به طور کلی در ترادف با دریدگی و ابتذال قرار داده، به خواننده تفهیم کند که همجنسگرا در حالت عادی به چنین زبان دریده‌ای سخن می‌گوید.

دیگر آ‌نکه مطلب این رسانة نزدیک به محفل «نهضت آزادی»، سرکوب همزمان «چپ»، «هنرمند» و «روشنفکر» را در حکومت اسلامی به همراه می‌‌آورد، چرا که ادعا می‌شد، مصاحبه شونده «هنرمند» است، به حزب توده تمایل داشته، و شاید هنوز هم چنین تمایلی دارد. البته می‌دانیم که حزب توده، در واقع چپ‌نما و آخوندپرست و فاشیست است، و هیچ ارتباطی با گرایش چپ، به عنوان یک نگرش ماتریالیست و گسترش یک فرهنگ اجتماعی سوسیالیستی نمی‌تواند داشته باشد. ولی تبلیغات استحماری به کمک شعارهای پوچ، «حزب توده» را به مردم اینچنین نمایانده! فاشیست‌های نعلین‌پرست در این چارچوب چپ‌گرا و کمونیست شده‌اند. در سال‌های پس از شهریور 20، یکی از مهم‌ترین استدلالات «علمی» جهت اثبات کمونیست بودن حزب توده از زبان توده‌‌‌‌های بینوا این بود:

خانم! به زبان روسی «کمو» یعنی «خدا»، کمونیست هم یعنی «خدا نیست»!

بله! و خانم هم که می‌دانست باغبان‌باشی بینوا مهمل می‌گوید، جرات نمی‌کرد به کسی که 20 سال در خانه‌اش باغبانی می‌کرد بگوید، علی‌آقا! این مزخرفات دیگر چیست؟ دلیل هم روشن است! چون خانم، به دلیل مشاهدة آشوب و هرج و مرج ناشی از ملی شدن نفت، هم از توده‌ای‌ها متنفر بود، و هم می‌ترسید علی‌آقا فکر کند خانم هم «کمونیست» و خدانشناس است و دیگر حاضر به ادامة خدمت برای کمونیست‌‌ها نباشد! یا شاید آنروزها «خانم» می‌پنداشت باغبان قحط است، شاید هم می‌ترسیدند علی‌آقا خبرچین شهربانی باشد و کمونیست بودن‌شان را «گزارش» کند! اصولاً شهامت و شجاعت هم نزد بعضی‌‌ها «ژنتیک» است! درست است که «اسانسیالیست‌ها» مهمل می‌گویند، ولی ما یک مورد استثنائی‌ بوده، و البته همچنان استثنائی باقی مانده‌ایم! بهتر بگویم شهامت ما با تعداد تفنگ‌ها و فشنگ‌های‌مان نسبت عکس دارد! هر چه بر تعداد تفنگ‌های‌مان افزوده می‌شد، و ساواکی‌ها برای‌مان پارتی بازی می‌کردند و «مجوز» می‌گرفتند تا فلان تفنگ و بهمان کلت را از فرنگ وارد کنیم، از اینکه بر چسب «کمونیست» بر پیشانی‌مان بچسبانند بیشتر هول و هراس به دل‌مان می‌افتاد.

در دورة رژیم سابق تبلیغات استعمار آنچنان در بین توده‌های مردم نفوذ کرده بود که وقتی اعلیحضرتین ما ملت را در آشوب‌های ساخته و پرداختة گروه برژینسکی رها فرمودند، و همسر یکی از والاحضرت‌ها حتی نتوانستند پرده‌های خانه‌شان را به پاریس منتقل کنند، علی‌آقا در حالیکه در پاسیو به کشت و زرع مشغول بود، و در واقع گلدان‌های حاشیة آب‌نما را بی‌جهت جابجا می‌کرد، مثل شیر ژیان می‌غرید: خانم! اگر این کمونیستای خدانشناس بیان، دارو ندارمان را می‌گیرن، میدن به کارگرا! و «خانم» همچنان به دلیل شهامت مادرزاد نمی‌گفت، علی‌آقا! تو که چیزی نداری که ازت بگیرن! اگر کمونیستا بیان، ممکنه یک چیزی هم به تو برسه! نه! «خانم» به دلیل آنکه یک بار «شاه» برگشته بود، مطمئن بود که شاه باز هم بر می‌گردد و ساواک ... و ساواک! و این علی‌آقا! ممکنه فکر کنن «خانم» کمونیسته! و هر چه عمه مریم به زن برادرش دلداری می‌داد، و می‌گفت این علی‌آقا، یک تخته‌اش کمه، به خرج مادر محترم نمی‌رفت که نمی‌رفت! همانطور که دائی‌جان ناپلئون در توهم «انگلیسا» دست‌ و پا می‌زد، مادر محترم ‌هم، همه جا «خبرچین ساواک» رویت می‌کرد و به محض کشف خبرچین همه می‌باید سکوت می‌کردند، چون ممکن بود حرف‌های‌شان بد «تعبیر» شود و دردسر برای همه درست کنند. بله این بود شمه‌ای از شهامت «ژنتیک» در ایران!

و امروز بنگاه خبرپراکنی ناخدا کلمب، در کمال بیشرمی و به دروغ از قول آن ادیب و نویسندة برگزیدة «شرق» به ما می‌گوید، که باغبان‌باشی ما «هویت» و نادانی خود را «انتخاب» کرده بود، آندسته از عملة فاشیسم هم خواهند گفت، کمونیست هراسی علی‌آقا «مادرزاد» بوده! به زبان «علمی»، علی‌آقا «ذاتاً» از کمونیست‌ها می‌ترسیده! چون وقتی خداوند می‌خواسته علی‌آقا را «خلق» کند، پیکر وی را با خاک «ترس از کمونیسم» سرشته! در هر حال حکایت مصاحبة مزورانة شرق را در چند وبلاگ بررسی کرده‌ایم، پس می‌پردازیم به «اسانسیالیسم» نخبگان جمکران. در مورد مقامات حکومت اسلامی نظریة کشکی «اسانسیالیسم» به صورت دیگری بروز می‌کند. این روزها نعلین‌ها، مرتب تغییر «هویت» می‌دهند و مانند بوقلمون رنگ عوض می‌کنند.

از دیروز که ارتش روسیه وارد پایتخت اوستیای جنوبی شد، نوکران آمریکا صلح طلب شده‌اند! بله هر جنگی، «نعمت الهی» نیست! فقط جنگی که منافع آمریکا را تأمین کند می‌شود «نعمت الهی»! همینکه موجودیت یکی از نوکران آمریکا در جنگی تهدید ‌شود، برای گورکن‌ها این ‌جنگ دیگر «نعمت الهی» نخواهد بود، و حکومت اسلامی یا سردستة ریزه خواران استعمار در منطقه، «صلح طلب» می‌شود، و برای حفظ جان غیرنظامیان دست به التماس و استغاثه بر می‌دارد.

یادمان نرود، این حکومت اسلامی که امروز مخالف جنگ شده، همان حکومتی است که راه را برای تهاجم نظامیان عراق به شهرهای بی‌دفاع ایران باز گذاشت. این همان حکومتی است که با ارتش اشغالگر آمریکا در افغانستان و عراق همکاری همه جانبه دارد، و این همان حکومتی است که هفته‌هاست نظامیان‌اش را به گروگان گرفته‌اند و جرأت نمی‌کند حرفی بزند؛ حکومت عزت و اقتدار «خفقان» گرفته! و بالاخره این همان حکومتی است که ما ملت چپاول شده را در برابر سگ‌های هار مسلح خود قرار داده، تا امام زمان‌اش از ته چاه نفرت و توحش یکی از همین روزها «ظهور» کند.

با تهاجم نظامی روسیه به منطقة استراتژیک گرجستان ـ تهاجمی که به دلیل تضعیف آمریکا، مسلماً به نوعی، با «توافق» غرب صورت پذیرفته ـ حکومت فرسودة اسلامی نخستین پس‌لرزه‌های چنین تهاجمی را متحمل خواهد شد. دروغ‌بافی بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» پیرامون «دلایل» توقیف روزنامة «شرق»، و انتشار خبر «با دستور رئیس جمهور ...» نخستین تلاش این رسانة استعماری برای اهدای یک تکیه‌گاه مطمئن به احمدی‌نژاد، از طریق ارائة چهرة قدرتمند «رضاخانی» به اوست! به یاد داریم که علی خامنه‌ای نیز ناچار شد یک ضربه عصای ملایم بر فرق ژنرال شریعتمداری که در مصرف «باروت»‌ زیاده روی کرده بودند، فرود آورد تا بتواند چارپایه‌ای در جبهة «ژنرال» احمدی نژاد برای خود «رزرو» کند.

ناخدا کلمب پنداشته امروز هم می‌توان تجربة سال 1921 را تکرار کرد. آنروزها، روسیه، به دلیل وقوع انقلاب اکتبر،‌ با ترک صحنه، راه تاخت و تاز کلنل آیرون‌سایدها را در ایران هموار کرد و اینگونه بود که مردم یکشب خوابیدند و صبح چماق «امر می‌کنم» بر فرق‌شان فرود آمد، تا بدانند دوران خواب خوش به پایان رسیده و از این پس باید «به فرموده» بخوابند و به «دستور» بیدار شوند. داستان شیرین سرکوب استعماری با فروغی و گلستان سعدی شروع شد، با مصدق و منع انعقاد قرارداد نفت شمال تداوم یافت، و با «ملی کردن» نفت و کودتای 28 مرداد شدت گرفت، و شاهدیم که به موازات افزایش قدرت استعمار در ایران تشکل‌های «استعماری ـ مذهبی» مانند نهضت آزادی و فدائیان اسلام نیز چون قارچ در مملکت روئیدند و فضای اجتماعی را به توهم و خرافات دینی آلودند و استقرار حکومت اسلامی در واقع اوج کودتای آیرون‌ساید بود. چرا که این کودتا در آن سال‌ها برای حفظ دستاربندان از پیامدهای جنبش مردمی مشروطه صورت گرفت.

این تحرکات که در واقع با هدف حفظ کنترل غرب بر مسیر عبور انرژی انجام پذیرفت و حدود یک سده تداوم یافت، با تهاجم نظامی روسیه به اوستیای جنوبی در واقع به پایان خود نزدیک می‌شود. امروز دیگر اتحادجماهیر شوروی وجود ندارد، و استعمار غرب یکی از مهم‌ترین تکیه‌گاه‌‌های خود را برای سرکوب در منطقه از دست داده. در نتیجه حاکمیت کلمبستان با دمیدن در شیپور «به فرمان و به دستور» نمی‌تواند احمدی نژاد را به کلنل رضاخان تبدیل کند. در ضمن نفرت از آخوند جماعت در ایران به حدی است که گروه برژینسکی باید آرزوی به پا کردن معرکة نهضت منفور آزادی را واقعاً از سر به در کند. اگر پروژة خط لولة «تفلیس، باکو، جیهان» ابتر بماند، پرزیدنت احمدی نژاد بجای تبدیل شدن به رضاخان، و فرمانبرداری از علیاحضرت، در آینده‌ای نزدیک شخصاً همچون «چماق» بر فرق ناخدا کلمب فرود خواهند آمد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت