شنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۷



بنی‌اشکانیان!

...
با منتفی شدن گزینة جنگ به بهانة بحران هسته‌ای، دستاربندان ضمن انتقاد تلویحی از پاسداران با تکیه بر مخالفت خمینی با انحلال ارتش، به حمایت از تشکیلات ارتش قیام کرده‌اند، چرا که می‌پندارند اینبار هم مانند دوران میرپنج خواهند توانست در پناه حمایت ارتش از سرنوشت محتوم خود بگریزند. دلیل هم‌نوائی مجید انصاری، عضو مجمع تشخیص مصلحت جمکران با ابوالحسن بنی‌صدر در همین خیال خام نهفته. اما پیش از ادامة مطلب، لازم است بازگردیم به وبلاگ «اگزیستانس و اسانس».

در توضیح پیرامون آزادی «انسان» در نظریة سارتر و تفاوت آن با آزادی انسان از دیدگاه فروید یادآور شویم، نظریة فروید علمی است، و در روانکاوی جهت درمان بسیاری از ناهنجاری‌های روانی کاربرد بالینی خود را همچنان حفظ کرده. حال آنکه اگزیستانسیالیسم صرفاً یک نگرش فلسفی است. ژان پل سارتر، پزشک نبود و با ارائة نظریة خود قصد درمان بیماران را نداشت. در نتیجه، در نظریة سارتر وقتی «انسان» در لبة پرتگاه فرضی قرار می‌گیرد، می‌تواند «آزادانه» انتخاب کند، حال آنکه در نظریة فروید، واکنش «انسان» تحت تأثیر ضمیر ناخودآگاه و ضمیر برتر قرار دارد. وجه مشترک نظریات فروید و سارتر این است که در هر حال، انسان در هر شرایط و موقعیتی واکنشی مطابق با شرایط نشان خواهد داد، و هرگز «واکنشی از پیش تعیین شده» در میان نخواهد بود. و اینجاست که نظریة فاشیست‌ها با نگرش‌های «انسان محور» اشکال جدی پیدا می‌کند.

چون فاشیسم، حرکت «انسان» را به عنوان «فرد» در زمان و مکان به رسمیت نمی‌شناسد. برای اسانسیالیست‌ها، خداوند همة انسان‌ها را به گونه‌ای آفریده که خارج از «موقعیت» و بدون در نظر گرفتن زمان و مکان، از «الگوهای» اسطوره‌ای پیروی کنند. به این ترتیب است که ایجاد «گله» میسر خواهد شد. «کثرت گرائی» فعلة مؤنث فاشیسم یا فمینیست‌های دینی بر همین اصل «مقدس» پای می‌فشارد. اینان با دمیدن در شیپور «کثرت‌گرائی» تلاش دارند «پوپولیسم» را در ترادف با دمکراسی قرار دهند تا بتوانند دمکراسی را «تحریف» کنند. چون دمکراسی، برخلاف ادعای فعلة فاشیسم، به هیچ عنوان «حاکمیت اکثریت» نیست! دمکراسی، حاکمیت اکثریت با «رعایت حقوق کامل و شهروندی اقلیت» است. در همین راستا، «چنین گفت زرتشت!» نظریة فلسفی به شمار نمی‌آید، تا با توسل به آن به نیچه برچسب «زن ستیزی» زده شود. نیچه فیلسوف «مدرنیته» است و فلاسفة فقرفرهنگی در حد نقد و بررسی آثار وی نیستند. ارائة یک مصراع از سروده‌های نیچه تحت عنوان تحلیل «نظریة فلسفی» وی عملی است بسیار مضحک. عملة فاشیسم اگر چه ادعا دارد که یک شبه کل فلسفة غرب را درنوردیده، و می‌تواند در عرض چند ثانیه سطل لجن بر نظریه‌پردازان «انسان محور» تفکر فلسفی جهان فرو ریزد، از شناخت ابعاد شخصیت خمینی دجال گویا هنوز عاجز مانده‌! و به نظر می‌آید که لازم است سمینار و کنفرانس و نشست و برخاست به راه اندازند تا «راه امام» به درستی شناخته شود! مسلماً بزودی یک رشتة «خمینی شناسی» هم در دانشگاه تهران افتتاح می‌کنند تا همانطورکه آخوند «ری‌شهری» فواید «علمی» حج را به خورد جوانان بینوای ایران می‌دهد، آخوند مجید انصاری و شرکاء از فواید علمی «خمینی شناسی» در دانشگاه‌های استحمار فرهنگی واحدهای درسی درست کنند.

خبرگزاری ایسنا، مورخ 12 مردادماه سال‌جاری، گزارشی از همایش «طریق جاوید» در شهر مشهد انتشار داده که در آن آخوند مجید انصاری، ‌ به شیوة مرسوم فاشیست‌ها به بازنگری در تاریخ و شخصیت‌سازی پرداخته. انصاری از جمله آخوندهای مجمع روحانیون و از دارودستة اکبر بهرمانی است. وی در سخنان خود ضدو نقیض‌گوئی و مهمل‌بافی را واقعاً به اوج رسانده و می‌گوید، خمینی بدون در نظر گفتن زمان و مکان کاری انجام نمی‌داد! البته دوران رهبری پرافتخار خمینی و سخنرانی‌های ابلهانة ایشان را همه به یاد داریم و می‌دانیم که «تصمیم» ادارة مملکت با «رهبرکبیر» و گروه اراذلی که به عنوان نخست وزیر و رئیس جمهور و غیره دوروبرشان می‌پلکیدند نبوده. ظاهراً آخوند انصاری ضمن قیاس به نفس مخاطب را هم ابله ‌پنداشته. ایشان در ادامة سخنان خود ادعا کرده‌اند، فقه اسلامی و حتی فقه شیعه در صدر اسلام وجود داشته! ولی بر اساس افاضات ایشان، فقه شیعه پس از مرگ محمد در مسائل حکومتی دیگر دخالت نکرد، و به همین دلیل به مسائل «فردی» مشغول شد!

البته مسائل فردی به زعم انصاری باید همان آداب ورود به «محل تخلی» و «جماع» با مرغ و ماهی و چوب و موش و مگس باشد. چون «فردیت» در ذهن علیل دستاربندان از «شکم» و «زیرشکم» فراتر نمی‌رود. ساده‌تر بگوئیم برای نعلین‌های نخبه و برگزیده، مسائل فردی، مانند مسائل حیوانات و خزندگان و جوندگان در برآوردن «نیازهای طبیعی» خلاصه می‌شود. و بقیة مسائل، از جمله مسائل فرهنگی، نیازهای جامعه و مسائل سیاسی هم که در «اندیشة والای امام» وجود دارد و اصلاً لازم نیست کسی به اینگونه مسائل «فکر» کند. رهبر کبیر، ‌ یکبار و برای همیشه بجای همة ایرانیان و برای همة ما، به قول حزب‌الله «تفکر» و «اندیشه» فرموده‌اند، و قرار شده برای همة مسائل کشوری و لشکری و فرهنگی فقط به اندیشة امام مراجعه کنیم:

«شناخت امام خمینی صرفاً به خاطر تکریم و برجسته کردن ایشان نیست، ‌ بلکه به خاطر پاسخگوئی به نیازهای کشور است و [...] این امر به عنوان یک سیاست کلی از سوی مقام معظم رهبری مورد توجه بوده [...] زنده نگهداشتن اندیشة امام در تمام شئون تصمیم‌گیری و تصمیم سازی نظام است.»

و اما «اندیشة امام» همان مهملات ضدونقیضی است که در«صحیفةنور»، ‌یا «کشف‌الاسرار» به هم بافته شده، یا در پیام‌های رادیوئی و تلویزیونی و سخنرانی‌های ایشان، البته با در نظر گرفتن عامل «زمان و مکان» تقدیم ملت ایران شده است! از آنجمله می‌توان به سخنرانی امام سیزدهم در جماران، در تاریخ 19 آبانماه 1358، یعنی شش روز پس از گروگانگیری «دربان‌ها» و تلفنچی‌های سفارت آمریکا اشاره کنیم:

«دو هزار سال است که آمریکا ما را استعمار کرده است»
منبع: اطلاعات نت

یا به طور مثال، فرازی از سخنان رهبر کبیر برای گروه تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه را به یاد آوریم:

«ریشة تمام مصیبت‌هائی که تاکنون برای بشر پیش آمده از دانشگاه‌ها بوده است [...] اگر به اسلام علاقه دارید بدانید که خطر دانشگاه از بمب خوشه‌ای بالاتر است»

همان منبع

بله با چنین سخنان پر مغز و نغز و مهملی است که باید به نیازهای جامعة ایران پاسخ داده شود. از حق نگذریم تا به حال که خیلی خوب جواب داده‌اند! پس از چنین ترهاتی، انصاری عضو مجمع تشخیص مصلحت، «دین» را هم در ترادف با «دانش» قرار داده، می‌گوید:‌

«بعضی‌الگوسازی‌ها [...] برای القای جدائی دین از سیاست است، درحالی که در دوران حکومت امام زمان بی‌دانش از صحنة روزگار محو می‌شود.»


خوشبختانه در دورة حکومت امام زمان نیستیم، در غیراینصورت کل حاکمیت ایران محو می‌شد، و اولین نفری که «غیب» می‌شد حتماً همین مجید انصاری بود! چرا که می‌گوید، شیوة «مدیریت» خمینی پاسخ به پرسش‌هائی است که در کتاب‌ها نیز پاسخ خود را نیافته‌اند. اما آنچه در سخنرانی انصاری جلب توجه می‌کند پاسخ غیرمستقیم وی به اظهارات بنی‌صدر در سایت رادیوزمانه، و در مورد انحلال ارتش است. انصاری تأکید کرده خمینی با انحلال ارتش مخالف بود. البته ما هم می‌دانیم که خمینی با انحلال ارتش مخالفت کرد، ولی می‌دا‌نیم تصمیم برای ایجاد یا انحلال نیروهای مسلح در ایران با ارتش ناتو است، چرا که نیروهای مسلح ایران، مانند ارتش پاکستان تحت قیمومت غرب قرار داشته و دارند. مسلم است ‌که بنی‌صدر در افاضات خود به وابستگی‌های ساختار ارتش ایران به غرب اشاره‌ای نخواهد کرد، چون همانطور که گفتیم این اظهارات وابستگی بنی‌صدر را هم به استعمار آشکار می‌کند.

در وبلاگ «استبداد تلفنی» به دروغ‌پراکنی‌های بنی‌صدر پیرامون جنگ با عراق اشاره کردیم و گفتیم که هدف سازمان سیا از استقرار حکومت اسلامی در ایران در واقع تجزیة کشور بود و جنگ با عراق در عمل بخش اصلی برنامة تجزیة کشور به شمار می‌رفت که گروه بنی‌صدر اجرای آنرا بر عهده داشت. سایت رادیوزمانه، مورخ 11 مردادماه سال‌جاری، بخش دوم مصاحبه با بنی‌صدر را هم منتشر کرده. و اینبار بنی‌صدر ادعا می‌کند، پیش از «انتخاب» به مقام ریاست جمهوری جمکران از خطر جنگ مطلع بوده! و ما هم می‌دانیم که کاملاً صحیح می‌گوید! به همین دلیل نیروهای زرهی از مرز با عراق به پایتخت فراخوانده شدند، تا راه برای تهاجم زمینی باز باشد. چون همانطورکه گفتیم جنگ جزو برنامة تجزیة ایران بود.

آنروز که تانک‌های عراقی وارد خرمشهر شدند، بجز چند مأمور شهربانی و غیرنظامیان در برابرشان هیچ نیروئی وجود نداشت! و امروز بنی‌صدرکه در چنین جنایاتی شریک بوده، تقصیر را به گردن پاسداران می‌اندازد و می‌گوید، پاسداران گفتند باید بگذاریم عراق وارد خاک ایران شود تا بعد از طریق جنگ چریکی آنان را شکست دهیم! بهتر است بدانیم پاسداران مورد نظر بنی‌صدر در آن روزگار به پادوهای سازمان سیا، پاسدار لاریجانی، ابراهیم یزدی و چمران و همپالکی‌هایش محدود می‌شدند، و تصمیم برای واگذاری «زمین» به ارتش عراق از سوی اربابان حکومت اسلامی اتخاذ شده، پاسداران کذا فقط مجری فرامین بودند و بس.

ولی اگر امروز بنی‌صدر و مجید انصاری همزمان طرفدار ارتش شده‌اند، یک دلیل مهم دارد! و آن اینکه سپاه پاسداران به 31 بخش استانی تقسیم شده و به تدریج از قید نظارت مستقیم نوکران سنتی ارتش ناتو در تهران خارج می‌شود. البته همانطور که گفتیم حکومت اسلامی اختیار اتخاذ چنین تصمیماتی را ندارد، چون از استقلال سیاسی برخوردار نیست. حال بازگردیم به مصاحبة بنی‌صدر که می‌کوشد نقش واقعی خود را در جنگ ایران و عراق پنهان دارد. وی ادعا می‌کند، نیروی زمینی را «این آقایان» متلاشی کرده بودند. ولی در ابتدای همان مصاحبه می‌گوید، آنروزها سپاهی درکار نبود:

«سال 60 سپاهی درکار نبود. عده‌ای استخدام شده بودند که به قول خودشان تفنگ درکردن هم بلد نبودند[...] در سراسر کشور 20 هزار نفر اگر می‌شدند.[...]»


بله می‌بینیم که اصلاً سپاهی درکار نبوده. سپاه کذا 20 هزار نفر نیروی فاقد هرگونه مهارت نظامی در اختیار داشته و همین‌ها قرار بوده متخصصین استراتژی‌های جنگ باشند! البته به ادعای بنی‌صدر:

«به این آقایان سپاه پاسداران گفتم نظر شما چیست؟[...] گفتند نظرمان این است که بگذاریم عراق بیاید داخل زمین‌ها را بگیرد. بعد به طریق جنگ چریکی بیفتیم به جانشان و مستاصل‌شان کنیم. گفتم نه، ما یک وجب از وطن را از دست نمی‌دهیم [...]»

چقدر عجیب است! پاسداران کذا، مانند دیگر دست پرورده‌های موساد در لبنان به جنگ «چریکی» علاقه داشتند، در صورتیکه حتی طرز استفاده از یک تفنگ عادی را هم نمی‌شناختند! حتما مخاطب بنی‌صدر، شخص چمران بوده، نه «آقایان پاسداران»! بنی‌صدر می‌افزاید، دلیل ادامة جنگ این بود که سپاه پاسداران را جایگزین ارتش کنند! و در طول جنگ فقط برای سپاه اسلحه می‌خریدند تا سپاه تبدیل شود به نیروی اصلی. البته به یاد داریم که بنی‌صدر در هنگام تصدی مقام ریاست جمهور جمکران در افاضات نظامی‌شان ادعا می‌کردند که از شیوه‌های جنگ اشکانیان پیروی می‌کنند! ولی در اینمورد سکوت اختیار می‌کنیم!

چرا که می‌دانیم فریاد و فغان بنی‌صدر و شرکاء پیرامون سپاه و ارتش ریشه در مسائل دیگری دارد. اینان می‌خواهند احمدی‌نژاد را به پاسداران مرتبط کنند، حال آنکه احمدی‌نژاد هیچ کنترلی بر سپاه ندارد! در واقع اراذل و اوباشی چون رحیم صفوی، محسن رضائی و گروه احمدی نژاد دیگر در سیاست ایران جائی ندارند، و فعلة فاشیسم و ریزه‌خواران استعمار از این تغییرات نیک آگاه‌اند. به همین دلیل در راستای منافع اربابان خود در واشنگتن و طبق روال معمول فاشیسم، صفوف خود را برای «بازگشت به شرایط گذشته» فشرده‌تر کرده‌اند. امید اینان ایجاد شورش در دانشگاه‌ها و گسترش دامنة آن به خیابان‌هاست. دلیل طرفداری پامنبری‌های بنی‌صدر از گروه سرکوبگر تحکیم وحدت، کودتای ناکام 18 تیر، مخالفت با خط لولة صلح، یا گفتگوی رسانه‌ای از راه دور میان بنی‌صدر و امثال مجید انصاری را در همین راستا می‌باید بررسی کرد.

بهتر است «جناب» بنی‌صدر بدانند که از نظر ما مردم با احمدی نژاد، اکبر بهرمانی و ابراهیم یزدی و رحیم صفوی هیچ تفاوتی ندارند. در ضمن رئیس جمهور منتخب و مردمی باید بدانند که ما می‌دانیم مقام ریاست جمهوری در حکومت اسلامی مانند مقام رهبری، یک صورتک است و فاقد هر گونه اختیاری. در نتیجه تبلیغات برای انتخابات مضحک ریاست جمهوری جمکران بجز شیادی و عوامفریبی هیچ نیست. برندة این انتخابات هر که باشد ناچار به پیروی از سیاست چپاول بانک مرکزی ایالات متحد خواهد بود. قانون اساسی حکومت اسلامی ظاهراً ملت را تحت نظارت قوانین به اصطلاح «الهی» قرار داده، ولی این الهیت در عمل به معنای نظارت کامل استعمار بر مسائل کشورمان شده. در نتیجه دلیلی ندارد که ما ملت جهت پیشبرد سیاست استعمار در این «رأی گیری» فرمایشی شرکت هم داشته باشیم! تا به این ترتیب، با حضور خود دست استعمار را در تاراج و سرکوب ملت هر چه بهتر پنهان نگاه داریم!




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد
...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت