اگزیستانس و اسانس!
...
در مورد وبلاگ «عفو وارونه» یادآور شویم که اگر کشورهای غربی حقوق بشر را نقض میکنند، و اگر سازمانهای مدعی دفاع از حقوق بشر، با صدور بیانیههای مزورانه در واقع از قانون اساسی حکومت الهی در کشورمان پشتیبانی میکنند، اصل مسئله که رعایت حقوق انسانی است هرگز به زیر سئوال نمیرود. به زبان سادهتر، حقوق انسانها، در انحصار کشورهای غربی و یا سازمانهای مدعی دفاع از حقوق بشر نیست. حقوق بشر در هر حال محترم است، و میباید رعایت شود. این مختصر را گفتیم تا چپالله، پادوهای محفل نوبل، دستاربندان و اربابانشان بدانند، حقوق انسانی را نمیتوانند به ابزار پیشبرد سیاست استعماری تبدیل کنند. حقوق بشر برخاسته از «مسیحیت اروپائی» نیست، بلکه در تقابل با مسیحیت و بنیادهای مذهبی شکل گرفته، چرا که «انسانمحور» است و «انسان»، بنابرتعریف خارج از اروپا نیز همان «انسان» خواهد بود.
در وبلاگ «استبداد تلفنی» اشاره کردیم که تمامی مفاهیم و نگرشهای «انسان محور» در تقابل با نگرشهای دینی یا «خدامحور» قرار میگیرد، به همین دلیل تلاش استعمار فرهنگی غرب بر تحریف و تخریب «انسان محوری» از طریق پروپاگاند متمرکز شده. دامنة این پروپاگاند استعماری گذشته از محفل رسوای نوبل، و مؤسسههای «هوور»، «اینترپرایز» یا «فریدام هاوس»، سازمانهای مدعی دفاع از حقوق بشر و آکادمیهای پرآوازة غرب همچون «آکسفورد» و «ام.آی.تی» را نیز در بر میگیرد. پیشتر به انتشار کتاب «راه دمکراسی» توسط انتشارات «ام.آی.تی» و نشست آکسفورد اشاره کردیم و گفتیم که هدف از چنین تبلیغاتی، واژگوننمائی و تحریف نگرش «انسان محور» است. در این راستا تهاجم بر علیه رنسانس، مدرنیته، نظریة فروید، ماتریالیسم و به ویژه اگزیستانسیالیسم را از اهداف تبلیغات تخریبی بینالملل فاشیسم معرفی کردیم.
دلیل ستیز فاشیسم جهانی با اگزیستانسیالیسم در این اصل نهفته که اگزیستانسیالیسم با «اسانسیالیسم» در تضاد قرار میگیرد. حال ببینیم «اسانسیالیسم» چیست؟ «اسانسیالیسم»، از واژة «اسانس»، به معنای «ذات» مشتق شده. فلاسفة ادیان ابراهیمی، معتقدند که «خداوند، جهان را آنگونه آفرید که اراده کرده بود.» و به همین دلیل «ذات هستی» غیرقابل تغییر است. برای سادهتر شدن مطلب یک نمونة ملموس ارائه میکنیم. یک نجار پیش از ساختن یک میز، میداند که چه میخواهد بسازد، از این رو تکه چوبی را برای اینکار انتخاب میکند، و بعد دست به کار ساختن میز میشود. به این ترتیب، سرنوشت یا «آیندة» آن تکه چوب این است که یک «میز» باشد. در چنین شرایطی «ذات» میز مذکور پیش از ساخته شدن در ذهن نجار مشخص است. چوب کذا پیش از تبدیل شدن به میز، در «ذهن» آفرینندة خود، یا همان نجار، «میز» بوده، و همواره «میز» باقی خواهد ماند. به عبارت دیگر میز مورد بحث، در «اسانس» خود «میز» بوده و به همین دلیل «میز» شده. پس «اسانسیالیسم» را میتوان «موجودیت از پیش تعیین شده» تعریف کرد. حال بازگردیم به آفرینش الهی، و بینش فلاسفة ادیان ابراهیمی.
البته یادآور شویم که این فلاسفه «فلسفة» محدود خود را مدیون بخشی از فلسفة ارسطوئیاند. اصولاً ادیان ابراهیمی فلسفه و نظریة منسجمی از آن خود نداشته و ندارند، چرا که بر اسطوره و جزم پای میفشارند و با «تفکر»، «شناخت علمی» و «منطق» بیگانه باقیماندهاند. بر اساس بینش اسانسیالیستها، همه چیز از پیش تعیین شده. کسی که نقاش است، نقاش به دنیا آمده! کسی که قاتل است، قاتل مادرزاد است و اگر به «اکتشافات» نوین «دانشمندان» ینگه دنیا نگاهی بیفکنیم ابعاد پروپاگاند «اسانسیالیست» را به صراحت مشاهده خواهیم کرد. چرا که این حضرات تلاش دارند همة مسائل، از جمله ناهنجاریهای روانی را «ژنتیک» معرفی کنند.
و این شگرد نوینی است برای نفی موذیانة نظریة داروین و نظریات فروید. میدانیم که طبق نظریة داروین قصة آفرینش الهی بکلی نفی میشود، چون داروین میگوید، انسان از نسل میمون است. از طرف دیگر در نظریة فروید، خانواده و جامعه نقش اساسی در «ساختار شخصیت» انسان بازی میکنند، و آنچه آیندة انسان را رقم میزند ساختار «شخصیت» انسان است. و نهایت امر در اگزیستانسیالیسم، اصولاً آفرینندهای وجود ندارد. انسان «آزاد» است که آیندة خود را رقم زند یا به گفتة سارتر، خود را «خلق» کند. اگزیستانسیالیسم میگوید انسان آزاد است، و در حال «شدن».
یادآور شویم که آزادی انسان در اگزیستانسیالیسم به هیچ عنوان بیحد و مرز یا «مطلق» نیست. این آزادی با شرایط و امکانات واقعی انسان در ارتباط مستقیم قرار میگیرد. انسان آزاد است تا در ارتباط با امکانات واقعی خود «انتخاب» کند، انتخاب کند که چه میخواهد باشد. به عبارت دیگر «آزادی» در فلسفة سارتر، به هیچ عنوان یک آزادی دمکراتیک نیست. این آزادی امنیت و آسایش برای انسان در جامعه به ارمغان نمیآورد. «آزادی» در چارچوب فلسفة سارتر، انسان را به صورتی پیوسته و در هر گام «مسئول» اعمال خود میداند. سارتر واکنش انسان به این آزادی را به شرایط فردی تشبیه میکند که در لبة پرتگاه قرار گرفته باشد. فردی که میتواند میان مرگ و زندگی انتخاب کند، و تا در لبة پرتگاه قرار نگیرد، هیچکس، حتی شخص او نیز نمیتواند بداند که انتخاباش چه خواهد بود. سادهتر بگوئیم، بر اساس نظریات سارتر، واکنش فرد در برابر «شرایط» از پیش تعیین نشده. البته نظریة فروید، در مورد این «آزادی» فلسفة سارتر را نفی میکند، چرا که طبق نظریة فروید، «ضمیر ناخودآگاه» در انتخاب فرد نقش اساسی بازی خواهد کرد.
اگر بخواهیم آزادی در اگزیستانسیالیسم را به نظریة فروید نزدیک کنیم، میباید فردی را در لبة پرتگاه فرضی قرار دهیم که به صورتی یکپارچه «ضمیر خودآگاه» باشد! و «ضمیر ناخودآگاه» و «ضمیر برتر» در تصمیمات او هیچ نقشی نداشته باشد. به عبارت دیگر، «انسان آزاد» در چارچوب فلسفة سارتر، انسانی است خداگونه، و یک بعدی، که با «انسان» مدرن فاصله میگیرد! چرا که ضمیر ناخودآگاه در ارتباط با غرائز، و ضمیر برتر در ارتباط با پدر، جامعه، یا «قدرت» قرار دارد و هیچ فردی از «غرائز» و «قدرت» نمیتواند «آزاد» باشد. و در این راستا است که آزادی مطلوب سارتر، تا حدودی به «ارادة خداوندی» نزدیک میشود، با این تفاوت که فلسفة سارتر اصولاً خداوند را به رسمیت نمیشناسد. حال بازگردیم به ژنتیک یا «اسانسیالیسم» مدرن.
پیروان اسانسیالیسم مدرن، «مشیت الهی» را با «ژنتیک» جایگزین کردهاند. البته پیش از این جایگزینی موذیانه، در دوران «شهید» مککارتی رسانههای عموسام «جانی بالفطره» اختراع کرده بودند و ادعا میکردند کسانی جنایتکار مادرزادند! و این تبلیغات، مانند امروز مستقیماً به رسانههای مرزپرگهر و جامعة استعمارزدة ایران «سرایت» کرده بود. به عنوان نمونه بحران هستهای و بازی «گرگام و گله میبرم» را در نظر میگیریم. این روزها خیلی یاد بازیهای کودکان مرزپرگهر میافتم و دلیلاش را هم نمیدانم، مسلماً «انتخاب» اگزیستانسیالیستی در کار نیست!
در هرحال دو سال است که تصاویر «سکسی» رزمناوهای آمریکا که در خلیج فارس حضور دارند یا به زودی ما را به حضور مقدس خود در خلیج فارس مفتخر خواهند کرد، زینت بخش سایتهای فارسی زبان شده، و صدالبته «ایل جورناله» و «اشپیگل» هم جهت ارعاب ما ملت سنگ تمام گذاشتند! و آخرین زوزههای جنگطلبان از حلقوم یوشکا فیشر خارج شد، که ادعا میکرد اگر آمریکا حمله نکند، اسرائیل خودش حمله خواهد کرد! خلاصه حضرات نقش گرگ برعهده گرفته بودند و مقام معظم رهبری گورکنها هم «چوپان» شده بود. این روزها که گرگ خفقان گرفته، مقام رهبری هنوز همان گرگ را که دیگر وجود ندارد مرتباً تهدید میکنند و به دفاع از گوسفندان مشغولاند. تمامی دفاعیههای ایشان هم بلافاصله در بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب و رادیو فردا منتشر میشود تا همه بدانیم که اگر گرگی درکار نیست، گوسفندان باید همچنان بترسند و پشت سر مقام معظم پناه بگیرند و از ترس آقاگرگه اینور و آنور بدوند!
بله، این احمدی نژاد را آورده بودند تا به حساب خود «هیتلری» بسازند و جنگی به راه اندازند که نظم ژنتیکی در هم ریخت، و همین آمریکا نه تنها مجبور شد با هیتلر دستساز خود راه مذاکره در پیش گیرد، که از آن زمان هیتلر جمکران لحظهای دست از ابراز عشق به آمریکا برنمیدارد! از ایشان اصرار و از آمریکا انکار! آنقدر به این بازی ادامه دادند که اهود اولمرت، «صدادوم» گرگ هم ناچار شد خبر کنارهگیری قریبالوقوع خود را اعلام کند و خلاصه رهبر فرزانه عصای دست خود را هم از دست خواهند داد. حال دیگر ایستادنشان هم به اشکال برخورد خواهد کرد! از این پس ایشان در بازی «گرگام و گله میبرم» میباید به صورت «چوپان نشسته» ظاهر شوند.
در وبلاگ «استبداد تلفنی» اشاره کردیم که تمامی مفاهیم و نگرشهای «انسان محور» در تقابل با نگرشهای دینی یا «خدامحور» قرار میگیرد، به همین دلیل تلاش استعمار فرهنگی غرب بر تحریف و تخریب «انسان محوری» از طریق پروپاگاند متمرکز شده. دامنة این پروپاگاند استعماری گذشته از محفل رسوای نوبل، و مؤسسههای «هوور»، «اینترپرایز» یا «فریدام هاوس»، سازمانهای مدعی دفاع از حقوق بشر و آکادمیهای پرآوازة غرب همچون «آکسفورد» و «ام.آی.تی» را نیز در بر میگیرد. پیشتر به انتشار کتاب «راه دمکراسی» توسط انتشارات «ام.آی.تی» و نشست آکسفورد اشاره کردیم و گفتیم که هدف از چنین تبلیغاتی، واژگوننمائی و تحریف نگرش «انسان محور» است. در این راستا تهاجم بر علیه رنسانس، مدرنیته، نظریة فروید، ماتریالیسم و به ویژه اگزیستانسیالیسم را از اهداف تبلیغات تخریبی بینالملل فاشیسم معرفی کردیم.
دلیل ستیز فاشیسم جهانی با اگزیستانسیالیسم در این اصل نهفته که اگزیستانسیالیسم با «اسانسیالیسم» در تضاد قرار میگیرد. حال ببینیم «اسانسیالیسم» چیست؟ «اسانسیالیسم»، از واژة «اسانس»، به معنای «ذات» مشتق شده. فلاسفة ادیان ابراهیمی، معتقدند که «خداوند، جهان را آنگونه آفرید که اراده کرده بود.» و به همین دلیل «ذات هستی» غیرقابل تغییر است. برای سادهتر شدن مطلب یک نمونة ملموس ارائه میکنیم. یک نجار پیش از ساختن یک میز، میداند که چه میخواهد بسازد، از این رو تکه چوبی را برای اینکار انتخاب میکند، و بعد دست به کار ساختن میز میشود. به این ترتیب، سرنوشت یا «آیندة» آن تکه چوب این است که یک «میز» باشد. در چنین شرایطی «ذات» میز مذکور پیش از ساخته شدن در ذهن نجار مشخص است. چوب کذا پیش از تبدیل شدن به میز، در «ذهن» آفرینندة خود، یا همان نجار، «میز» بوده، و همواره «میز» باقی خواهد ماند. به عبارت دیگر میز مورد بحث، در «اسانس» خود «میز» بوده و به همین دلیل «میز» شده. پس «اسانسیالیسم» را میتوان «موجودیت از پیش تعیین شده» تعریف کرد. حال بازگردیم به آفرینش الهی، و بینش فلاسفة ادیان ابراهیمی.
البته یادآور شویم که این فلاسفه «فلسفة» محدود خود را مدیون بخشی از فلسفة ارسطوئیاند. اصولاً ادیان ابراهیمی فلسفه و نظریة منسجمی از آن خود نداشته و ندارند، چرا که بر اسطوره و جزم پای میفشارند و با «تفکر»، «شناخت علمی» و «منطق» بیگانه باقیماندهاند. بر اساس بینش اسانسیالیستها، همه چیز از پیش تعیین شده. کسی که نقاش است، نقاش به دنیا آمده! کسی که قاتل است، قاتل مادرزاد است و اگر به «اکتشافات» نوین «دانشمندان» ینگه دنیا نگاهی بیفکنیم ابعاد پروپاگاند «اسانسیالیست» را به صراحت مشاهده خواهیم کرد. چرا که این حضرات تلاش دارند همة مسائل، از جمله ناهنجاریهای روانی را «ژنتیک» معرفی کنند.
و این شگرد نوینی است برای نفی موذیانة نظریة داروین و نظریات فروید. میدانیم که طبق نظریة داروین قصة آفرینش الهی بکلی نفی میشود، چون داروین میگوید، انسان از نسل میمون است. از طرف دیگر در نظریة فروید، خانواده و جامعه نقش اساسی در «ساختار شخصیت» انسان بازی میکنند، و آنچه آیندة انسان را رقم میزند ساختار «شخصیت» انسان است. و نهایت امر در اگزیستانسیالیسم، اصولاً آفرینندهای وجود ندارد. انسان «آزاد» است که آیندة خود را رقم زند یا به گفتة سارتر، خود را «خلق» کند. اگزیستانسیالیسم میگوید انسان آزاد است، و در حال «شدن».
یادآور شویم که آزادی انسان در اگزیستانسیالیسم به هیچ عنوان بیحد و مرز یا «مطلق» نیست. این آزادی با شرایط و امکانات واقعی انسان در ارتباط مستقیم قرار میگیرد. انسان آزاد است تا در ارتباط با امکانات واقعی خود «انتخاب» کند، انتخاب کند که چه میخواهد باشد. به عبارت دیگر «آزادی» در فلسفة سارتر، به هیچ عنوان یک آزادی دمکراتیک نیست. این آزادی امنیت و آسایش برای انسان در جامعه به ارمغان نمیآورد. «آزادی» در چارچوب فلسفة سارتر، انسان را به صورتی پیوسته و در هر گام «مسئول» اعمال خود میداند. سارتر واکنش انسان به این آزادی را به شرایط فردی تشبیه میکند که در لبة پرتگاه قرار گرفته باشد. فردی که میتواند میان مرگ و زندگی انتخاب کند، و تا در لبة پرتگاه قرار نگیرد، هیچکس، حتی شخص او نیز نمیتواند بداند که انتخاباش چه خواهد بود. سادهتر بگوئیم، بر اساس نظریات سارتر، واکنش فرد در برابر «شرایط» از پیش تعیین نشده. البته نظریة فروید، در مورد این «آزادی» فلسفة سارتر را نفی میکند، چرا که طبق نظریة فروید، «ضمیر ناخودآگاه» در انتخاب فرد نقش اساسی بازی خواهد کرد.
اگر بخواهیم آزادی در اگزیستانسیالیسم را به نظریة فروید نزدیک کنیم، میباید فردی را در لبة پرتگاه فرضی قرار دهیم که به صورتی یکپارچه «ضمیر خودآگاه» باشد! و «ضمیر ناخودآگاه» و «ضمیر برتر» در تصمیمات او هیچ نقشی نداشته باشد. به عبارت دیگر، «انسان آزاد» در چارچوب فلسفة سارتر، انسانی است خداگونه، و یک بعدی، که با «انسان» مدرن فاصله میگیرد! چرا که ضمیر ناخودآگاه در ارتباط با غرائز، و ضمیر برتر در ارتباط با پدر، جامعه، یا «قدرت» قرار دارد و هیچ فردی از «غرائز» و «قدرت» نمیتواند «آزاد» باشد. و در این راستا است که آزادی مطلوب سارتر، تا حدودی به «ارادة خداوندی» نزدیک میشود، با این تفاوت که فلسفة سارتر اصولاً خداوند را به رسمیت نمیشناسد. حال بازگردیم به ژنتیک یا «اسانسیالیسم» مدرن.
پیروان اسانسیالیسم مدرن، «مشیت الهی» را با «ژنتیک» جایگزین کردهاند. البته پیش از این جایگزینی موذیانه، در دوران «شهید» مککارتی رسانههای عموسام «جانی بالفطره» اختراع کرده بودند و ادعا میکردند کسانی جنایتکار مادرزادند! و این تبلیغات، مانند امروز مستقیماً به رسانههای مرزپرگهر و جامعة استعمارزدة ایران «سرایت» کرده بود. به عنوان نمونه بحران هستهای و بازی «گرگام و گله میبرم» را در نظر میگیریم. این روزها خیلی یاد بازیهای کودکان مرزپرگهر میافتم و دلیلاش را هم نمیدانم، مسلماً «انتخاب» اگزیستانسیالیستی در کار نیست!
در هرحال دو سال است که تصاویر «سکسی» رزمناوهای آمریکا که در خلیج فارس حضور دارند یا به زودی ما را به حضور مقدس خود در خلیج فارس مفتخر خواهند کرد، زینت بخش سایتهای فارسی زبان شده، و صدالبته «ایل جورناله» و «اشپیگل» هم جهت ارعاب ما ملت سنگ تمام گذاشتند! و آخرین زوزههای جنگطلبان از حلقوم یوشکا فیشر خارج شد، که ادعا میکرد اگر آمریکا حمله نکند، اسرائیل خودش حمله خواهد کرد! خلاصه حضرات نقش گرگ برعهده گرفته بودند و مقام معظم رهبری گورکنها هم «چوپان» شده بود. این روزها که گرگ خفقان گرفته، مقام رهبری هنوز همان گرگ را که دیگر وجود ندارد مرتباً تهدید میکنند و به دفاع از گوسفندان مشغولاند. تمامی دفاعیههای ایشان هم بلافاصله در بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب و رادیو فردا منتشر میشود تا همه بدانیم که اگر گرگی درکار نیست، گوسفندان باید همچنان بترسند و پشت سر مقام معظم پناه بگیرند و از ترس آقاگرگه اینور و آنور بدوند!
بله، این احمدی نژاد را آورده بودند تا به حساب خود «هیتلری» بسازند و جنگی به راه اندازند که نظم ژنتیکی در هم ریخت، و همین آمریکا نه تنها مجبور شد با هیتلر دستساز خود راه مذاکره در پیش گیرد، که از آن زمان هیتلر جمکران لحظهای دست از ابراز عشق به آمریکا برنمیدارد! از ایشان اصرار و از آمریکا انکار! آنقدر به این بازی ادامه دادند که اهود اولمرت، «صدادوم» گرگ هم ناچار شد خبر کنارهگیری قریبالوقوع خود را اعلام کند و خلاصه رهبر فرزانه عصای دست خود را هم از دست خواهند داد. حال دیگر ایستادنشان هم به اشکال برخورد خواهد کرد! از این پس ایشان در بازی «گرگام و گله میبرم» میباید به صورت «چوپان نشسته» ظاهر شوند.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت