داسالله!
...
جالب است که در ایران تمامی تشکلهای مخالفنما، فقط در راه برگزاری مراسم مردهپرستی با سگهایهار جمکران درگیری پیدا میکنند! فواید این نوع درگیریهای حکومتی و جنجال رسانههای غرب پیرامون چنین جنگهای زرگری این است که آزادیهای اجتماعی و دمکراسی را میتوان در آزادی برپائی آئین و مراسم مذهبی خلاصه کرد. نهضت منفور آزادی همواره برای برگزاری نماز جماعت و مراسم یاد بود شیخ مهدی بازرگان و شرکاء مورد تهاجم مأموران انتظامی جمکران قرار میگیرد، کانون نویسندگان نیز هنگام برگزاری همایشهای گورستانی! به یاد داریم که حاج «آبراهام» یزدی چون نمیتوانستند نماز جماعت بر پا کنند، فریاد برآورده بودند که دمکراسی نداریم! و امروز هم شرح برخورد مأموران «انتظامی» با اعضای محترم کانون نویسندگان که «تور زیارت اهل قبور» به راه انداخته بودند همچنان زینتبخش همة رسانههاست!
بله احمد شاملو از «ستارگان» آسمان شعر و ادب فقرفرهنگی بودند، و به همین دلیل نزد همپالکیهایشان از مقام و مرتبت ویژهای برخوردار شدهاند. چون هیچ شاعر و هنرشناسی، نه در ایران و نه در هیچ کجای این دنیا به خود اجازه نمیدهد به فردوسی یا سرودههایاش بتازد. ولی ویژگی نخبگان «چپنما»، مانند نخبگان فاشیسم همانطورکه گفتیم فقرفرهنگیشان است. همین فقر فرهنگی به اینان اجازه میدهد مانند امام سیزدهمشان در همة امور «صاحبنظر» باشند. تنها شاملو نیست که به فردوسی جسارت کرده، جوجه فاشیست نوقلمی هم به نام «قوچانی»، داماد عماد افروغ، با انتشار نامهای از ابراهیم گلستان، از زبان این نوچة امیرعباس هویدا، در زمینة شعر حماسی و فردوسی به ابراز «فضل» پرداخته! البته سوابق درخشان ابراهیم گلستان را میشناسیم، و میدانیم که ایشان زندگی و «هنر» خود را مدیون کدام محفلاند. «شهرام عدیلیپور»، در مطلبی تحت عنوان «پیوند ابراهیم گلستان و محمد قوچانی زیر عبای شیخ فضلاالله نوری» به بررسی سخنان گهربار ابراهیم گلستان پرداخته. این مطلب در «روزنامک» موجود است. یادآور شویم که نامة ابراهیم گلستان به بهانة درگذشت فردی به نام «نادر ابراهیمی» منتشر شده.
بله، مردهپرستی فواید فراوان دارد، که مهمتریناش فاشیستهای چپنمای جمکران را در جایگاه «چپ» قرار میدهد! همچنانکه پیشتر نیز در اتحادجماهیر شوروی، استالینیسم بجای مارکسیسم نشسته بود و غربیها نیز از فرصت جنگ سرد استفاده کرده، تا آنجا که میتوانستند مارکسیسم را در چارچوب یک «نگرش اقتصادی» محدود نگاه داشتند! آری! وقتی «تاواریش» استالین با مستر روزولت و «سر» وینستون چرچیل دست «دوستی» دادند، نه تنها جهان که مارکسیسم را هم بین خودشان «تقسیم» کردند. و همزمان با چپاول جهان، مانند موریانه به جویدن مارکسیسم مشغول شدند. در تداوم این غارت «مادی ـ معنوی»، در اتحادجماهیر شوروی مارکسیسم تبدیل شد به یک اقتصاد دولتی و سرکوب همه جانبه! نیروهای امنیتی رفیق استالین با زدن مهر «بورژوای منحط» بر پیشانی مخالفان از اردوگاه «عدالت اقتصادی» محافظت میکردند، و در ینگه دنیا هم نیروهای سرکوب به رهبری پیامبرگونة سناتور مککارتی به ارشاد در زمینة هنر و فرهنگ مشغول شدند، تا ارتش دمکراسیپرور ایالات متحد در کره، ویتنام، کامبوج، و... همانطورکه دیروز هم جرج بوش در خطبههای جمعة واشنگتن یادآور شده، با «موارد نقض حقوق بشر» مبارزه کند!
و انصافاً باید گفت که مبارزات شهید مککارتی و استالین «راحل» برای بشریت، به ویژه برای همسایگان شوروی ثمرات فراوان داشت. از آن جمله است، تبدیل خاورمیانه و خاورنزدیک به منطقة جنگ و آشوب مداوم. دیروز پروفسور «حمید مولانا»، یکی از قدارهبندان جمکران که مانند دیگر اوباش حکومتی نخبه و فرهیخته هم از کار در آمده، و ظاهراً در یکی از آکادمیهای ینگه دنیا به شغل شریف «استادی» اشتغال دارند، فرمودهاند، خاورمیانه، «مرکز جهان اسلام» است، و باید عبارت «جهان اسلام» را بجای آن بکار ببریم، چون «خاورمیانه» را انگلیسیها «اختراع» کردهاند!
البته ایشان کاملاً حق دارند، در راستای تلاش فاشیستها برای حذف انسان و زمان و مکان، لازم است خاورمیانه که مشخصات جغرافیائی دقیقی دارد، با نام مبهم «جهان اسلام» جایگزین شود تا در این محدودة «مبهم» حذف انسانها در پس همان پردة ابهام سهلتر شود. چرا که ویژگی جهان اسلام، پردهپوشی، حجاب و ابهام است. پریشانگوئیهای پروفسور مولانا در «فارس نیوز»، مورخ 4 مردادماه سالجاری منتشر شده. این استاد فرهیخته که در «دهمین نشست بسیج اساتید سراسر کشور» سخنرانی میکردهاند، چنین میفرمایند:
«خاورمیانه دقیقاً مرکز جهان اسلام را تشکیل میدهد، لذا باید واژة [عبارت] جهان اسلام را جایگزین این واژه کنیم.»
بله خاورمیانه «دقیقاً» مرکز جهان اسلام را تشکیل میدهد، و حمیدمولانا ضمن نفسکش طلبی و قرق کردن گذر مستوفی در حوالی بازار تهران، از طریق همین پژوهشهایعلمی، به مختصات جغرافیائی «جهان اسلام» دست یافته.
آوردهاند که ملانصرالدین میخ طویلهای در زمین فرو برده، فرمود: اینجا مرکز زمین است. وی را پرسیدند از کجا معلوم که تو درست میگوئی؟ پاسخ داد، ثابت کنید نیست! ولی در مورد «داش» حمید مولانا اوضاع متفاوت است، چون این استاد برجستة دانشگاههای ینگه دنیا که از کارشناسان نخبة کیهان در امور چرندبافی و واژگوننمائی هم به شمار میروند، و مشخص نیست در کدام دانشگاه کرسی استادی در رشتة نوکری، ریزهخواری و مهملگوئی در اختیار دارند، به هیچ عنوان با زمین و زمان واقعی کار ندارند. استاد مولانا در واقع به قصد مخدوش کردن مرزها در خاورمیانه، این واحد جغرافیائی مشخص را در چارچوب دین، به یک «محدودة مجازی» تبدیل میکند. به این ترتیب «اتحادجماهیر نوکری» که طبق برنامههای سازمان سیا میبایست جانشین اتحادجماهیر شوروی شود، نه تنها حاکمیتاش مجازی، و بازتابی است از حاکمیت استعمار، که واقعیت ملموس جغرافیائیاش نیز تابعی خواهد بود از منافع همان استعمار غرب!
به عبارت دیگر مردم خاورمیانه با هر دین و مسلکی هویت تاریخی و فرهنگی خود را از دست میدهند، چون ویژگی «مرکز جهان اسلام» این است که اصلاً «تاریخ» ندارد، چرا که در طول تاریخ بشر هرگز سرزمینی به نام «جهان اسلام» وجود خارجی نداشته. مسلماً حمید مولانا، کارشناس امور بینالملل، علاوه بر بلاهت از نعمت کوری و کری هم برخوردار است، چون از سیاست نوین ارباب در منطقه بیخبر مانده. شاید هم دربان سفارت سوئیس فرصت نکرده این اطلاعات دقیق را با خط «بریل» در اختیار این استاد برجسته قرار دهد. به همین دلیل مولانا در ادامة سخنان ابلهانة خود و در راستای واژگوننمائی مرسوم ادعا کرده، اگر آمریکا با ایران مذاکره کند، روسیه، اعراب و اسرائیل نگران خواهند شد!
بله! از این سخنان بیشرمانه نتیجه میگیریم فعلة ساواک و دانشجونمایان که سفارت آمریکا را اشغال کردند تا ایالات متحد بتواند پس از قطع رابطه با حکومت اسلامی، تحریم و جنگ را بر ملت ایران تحمیل کند، از طرفداران اعراب، اسرائیل و روسیه به شمار میآمدند! و خمینی و دیگر گورکنهای حکومتی، از جمله گروهکهای مبارز «چپنما و راستگرا»، که اشغال سفارت آمریکا را «انقلاب دوم» میخواندند، در پی خشنودی اعراب، اسرائیل و روسیه بودهاند!
میبینیم که پروفسور مولانا، مانند دیگر فعلة فاشیسم خیلی «مستدل» سخن میگویند، تنها اشکال چنین سخنانی در این است که بر پایة استدلالی احمقانه استوار شده و از اینرو «واقعیتگریز» میشود. و شاید به همین دلیل است که حمید مولانا کرسی استادی در چرندبافی و مهملگوئی را به خود اختصاص داده.
حال ببینیم در جهان واقعی چه میگذرد؟ در جهان واقعی علیلاریجانی ناچار است از این پس فرامین حاکمیت کلمبستان را از منوچهر متکی دریافت کند! بله، حکایت «مرد قدرتمند» بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب، که قرار بود مذاکرات هستهای را «رصد» کند، و نسبت به خروج از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای مرتباً «هشدار» میداد گویا به پایان رسید. «پیتر ریکت»، معاون دائم وزارت امور خارجة انگلستان، که در واقع طرف صحبت گورکنها با حاکمیت کلمبستان به شمار میرود، در تهران حضور یافتند تا بر سیاست انسداد حاکم بر کشورمان پایان دهند. در واقع این پیامد مستقیم مذاکرات ژنو به شمار میرود. پس از این مذاکرات که ویلیام برنز در آن حضور یافت تا بر سیاست انسداد آمریکا در ایران نقطة پایان گذاشته شود، وزرای امور خارجة 27 کشور اروپائی و 9 کشور عرب نیز نشست مشترکی بر پا کردند، و «پیتر ریکت» به همین دلیل در تهران خیمه زده تا فرامین نوین ارباب را به منوچهر متکی ابلاغ کند.
به گزارش فارسنیوز، مورخ 5 مردادماه سالجاری، امروز منوچهر متکی همراه جمعی از معاونین وزارت امورخارجه با پاسدار لاریجانی، غلامبچة سفارت دیدار و گفتگو کرده و خطوط اصلی سیاست خارجی را به اطلاع رئیس مسجد جمکران رسانده، تا جهتگیریهای مجلس مستقل گورکنها مشخص شود. البته «زمان» و «مکان» این ملاقات طبق سنت فاشیسم محمدی اصلاً مشخص نیست، همچنانکه دلیل ملاقات متکی با لاریجانی! ولی همینکه این ملاقات فرخنده پس از ملاقات «پیتر ریکت» با متکی صورت گرفته نشان میدهد که دولت و مسجد جمکران باید از سیاست نوینی پیروی کنند. البته در گزارش ملاقات متکی با نمایندة کلمبستان در «مهرنیوز» آوردهاند که منوچهر متکی به «پیتر ریکت» گوشزد کرده که انگلستان باید در سیاست خود نسبت به ایران بازنگری کند! اما این «اخبار» در واقع تداوم همان سخنرانی ابلهانة حمید مولانا است که از طریق واژگوننمائی برای حفظ منافع «مقدس» ارباب کوشش میکند. در عمل، این انگلستان است که به دلیل شرایط نوین منطقه ناچار به تغییراتی در سیاست خود شده، و مسلم است که حکومت گورکنها نیز باید در جریان الزامات ارباب قرار گیرد.
به گزارش «مهرنیوز»، مورخ دوم مردادماه سال جاری، «پیتر ریکت»، معاون دائم وزارت امورخارجة انگلستان با متکی دیدار و گفتگو کرده. و این خبر هم مانند خبر فارس نیوز، «زمان» و «مکان» مشخص ندارد. ولی دلیل چنین ملاقاتی گسترش روابط دوجانبه بین جمکران و کلمبستان اعلام شده! بله اینجاست که متوجه میشویم رویت «معجزات» در آسمان تاجیکستان و ایجاد پلاژهای «زنانه ـ مردانه» در چچنی چه مفهومی دارد. کلمبستان و روسیه سیاست «همسوئی» و اسلامپرستی را در کشورمان برگزیدهاند. البته اسقف روان ویلیامز و لرد فیلیپس از پیشگامان چنین سیاستی بودند. و امروز در پی «خطبههای جمعه» در واشنگتن که توسط جرج بوش ایراد شد، اسقف روان ویلیامز، علیه فقر و گرسنگی در جهان «تظاهرات» فرمودهاند!
به گزارش حنازرچوبه، مورخ 5 مردادماه سالجاری، اسقفهای انگلستان ضمن تظاهرات در لندن خواستار اجرای تعهدات دولتها در زمینة فقرزدائی شدند. و لرد روان ویلیامز رهبری این تظاهرات سوسیالیستی را برعهده داشتند. البته ما که هیچ تعجب نمیکنیم، چون آخوند جماعت هر گاه منافع خود را در خطر میبیند «در کنار مردم» قرار میگیرد. آخوندهای «مشروطه طلب» را که فراموش نکردهایم، همانها که پس از کودتای کلنل آیرونساید همگی «نماز شکر» بجا آوردند!
چندی پیش واتیکان هم بیانیة ضدسرمایهداری صادر کرده بود، و برادر «الگور» در این خطابه لائیک معرفی شده بود! امروز هم کاروان فریب آخوندهای آنگلیکان در لندن به راه افتاده. لرد ویلیامز در این تظاهرات شیره را حسابی خورده، و فرمودند شیرین است! بله، ایشان ناگهان دریافتند که کشورهای ثروتمند امکانات لازم جهت پایان دادن به فقر شدید در جهان را دارند، ولی کاری انجام نمیدهند!
البته دچار توهم نشویم، لرد ویلیامز با فقر هیچ مخالفتی ندارند! چون هر چه مردم فقیرتر باشند بیشتر دست دعا به سوی آسمان دراز میکنند، و برای تکهای نان دور و بر این کلیسا شکستهها میچرخند. همانطور که جناب لرد فرمودهاند، ایشان با فقر «شدید» مخالفاند، چون فقر شدید باعث مرگ گوسفندان گلة کلیسا میشود. مردم باید در فقر متوسط دست و پا بزنند و زندگی بخور و نمیر داشته باشند، تا «خدا» را فراموش نکنند. وقتی مردم هیچ نداشته باشند در عرض چند روز راهی آن جهان میشوند و این مسافرتها منافع کلیسا را خدشهدار میکند. کلیسا باید «گوسفند» داشته باشد، در غیر اینصورت خودش از گرسنگی خواهد مرد.
ولی در واقع، تقاضای اسقف کلیسای کانتربری در راستای توافقهای سازمان تجارت جهانی و سخنان جرج بوش در دفاع از تجارت به اصطلاح آزاد قرار میگیرد. چون آمریکا از کشورهای در حال توسعه مصراً میخواهد با حذف یارانههائی که به تولیدکنندگان بومی تعلق میگیرد، زمینة واردات محصولات آمریکا، به ویژه مواد غذائی را فراهم آورند. چرا که تولیدکنندگان آمریکا به دلیل برخورداری از میلیاردها دلار یارانة دولتی کالای ارزانتری تولید میکنند. بله، اسقف ویلیامز هم در همان مسیر مطلوب جرج بوش خواهان مبارزه با فقر شدهاند. البته حنازرچوبه، با این حرفها کاری ندارد چون منافع ارباباناش چنین اقتضا نمیکند. پس بازگردیم به خطبههای جمعة بوش در واشنگتن که فاشیسم و استالینیسم را در ترادف قرار داده و با اینکار باعث خشم وزارت امورخارجة روسیه شده!
به گزارش نووستی، مورخ 26 ژوئیة سالجاری، وزارت امور خارجة روسیه در واکنش به سخنان بوش بیانیه صادر کرده، میگوید ارتش هیتلر را ما شکست دادیم. البته ما هم میدانیم که اگر دخالت ارتش سرخ نبود، آمریکا و اروپای غربی هرگز بر علیه دوستان و متحدان واقعی خود وارد جنگ نمیشدند. ولی چرا وزارت امور خارجة روسیه بجای سخن گفتن از مسائل جنگ دوم جهانی، و نبرد ارتش سرخ با فاشیستها، به حمایت آشکار ایالات متحد و اروپای غربی از فاشیستهای مسلمان و جهادیون در جهان امروز هیچ اشارهای ندارد؟ مگر بنلادن و القاعده و تروریستهای مسلمان چچنی ساخته و پرداختة آمریکا نیستند؟ چطور شده که وزارت امور خارجة روسیه که همواره پاسخهای دندانشکن «حقوقی» در آستین دارد، به واقعیت موجود هیچ اشارهای نمیکند؟ شاید مصلحت نیست که همه بدانند مدافعان واقعی فاشیسم در هزارة سوم همان حامیان اصلی هیتلر و موسولینی در سالهای 1930 هستند. حتماً به دلیل رؤیت نور «الله» در آسمان تاجیکستان، که نووستی هم با شور و حرارت فراوان «اخبارش» را به جهانیان داد، نور الهی به چشمان وزیر امورخارجة روسیه هم تابیده باشد! شاید قرار شده از این پس برای فراهم آوردن شرایط سرکوب هر چه بهتر ما ملت، فاشیستهای مسکو و واشنگتن هم «چپنمایان» جمکران را «بلشویک» بخوانند!
بله احمد شاملو از «ستارگان» آسمان شعر و ادب فقرفرهنگی بودند، و به همین دلیل نزد همپالکیهایشان از مقام و مرتبت ویژهای برخوردار شدهاند. چون هیچ شاعر و هنرشناسی، نه در ایران و نه در هیچ کجای این دنیا به خود اجازه نمیدهد به فردوسی یا سرودههایاش بتازد. ولی ویژگی نخبگان «چپنما»، مانند نخبگان فاشیسم همانطورکه گفتیم فقرفرهنگیشان است. همین فقر فرهنگی به اینان اجازه میدهد مانند امام سیزدهمشان در همة امور «صاحبنظر» باشند. تنها شاملو نیست که به فردوسی جسارت کرده، جوجه فاشیست نوقلمی هم به نام «قوچانی»، داماد عماد افروغ، با انتشار نامهای از ابراهیم گلستان، از زبان این نوچة امیرعباس هویدا، در زمینة شعر حماسی و فردوسی به ابراز «فضل» پرداخته! البته سوابق درخشان ابراهیم گلستان را میشناسیم، و میدانیم که ایشان زندگی و «هنر» خود را مدیون کدام محفلاند. «شهرام عدیلیپور»، در مطلبی تحت عنوان «پیوند ابراهیم گلستان و محمد قوچانی زیر عبای شیخ فضلاالله نوری» به بررسی سخنان گهربار ابراهیم گلستان پرداخته. این مطلب در «روزنامک» موجود است. یادآور شویم که نامة ابراهیم گلستان به بهانة درگذشت فردی به نام «نادر ابراهیمی» منتشر شده.
بله، مردهپرستی فواید فراوان دارد، که مهمتریناش فاشیستهای چپنمای جمکران را در جایگاه «چپ» قرار میدهد! همچنانکه پیشتر نیز در اتحادجماهیر شوروی، استالینیسم بجای مارکسیسم نشسته بود و غربیها نیز از فرصت جنگ سرد استفاده کرده، تا آنجا که میتوانستند مارکسیسم را در چارچوب یک «نگرش اقتصادی» محدود نگاه داشتند! آری! وقتی «تاواریش» استالین با مستر روزولت و «سر» وینستون چرچیل دست «دوستی» دادند، نه تنها جهان که مارکسیسم را هم بین خودشان «تقسیم» کردند. و همزمان با چپاول جهان، مانند موریانه به جویدن مارکسیسم مشغول شدند. در تداوم این غارت «مادی ـ معنوی»، در اتحادجماهیر شوروی مارکسیسم تبدیل شد به یک اقتصاد دولتی و سرکوب همه جانبه! نیروهای امنیتی رفیق استالین با زدن مهر «بورژوای منحط» بر پیشانی مخالفان از اردوگاه «عدالت اقتصادی» محافظت میکردند، و در ینگه دنیا هم نیروهای سرکوب به رهبری پیامبرگونة سناتور مککارتی به ارشاد در زمینة هنر و فرهنگ مشغول شدند، تا ارتش دمکراسیپرور ایالات متحد در کره، ویتنام، کامبوج، و... همانطورکه دیروز هم جرج بوش در خطبههای جمعة واشنگتن یادآور شده، با «موارد نقض حقوق بشر» مبارزه کند!
و انصافاً باید گفت که مبارزات شهید مککارتی و استالین «راحل» برای بشریت، به ویژه برای همسایگان شوروی ثمرات فراوان داشت. از آن جمله است، تبدیل خاورمیانه و خاورنزدیک به منطقة جنگ و آشوب مداوم. دیروز پروفسور «حمید مولانا»، یکی از قدارهبندان جمکران که مانند دیگر اوباش حکومتی نخبه و فرهیخته هم از کار در آمده، و ظاهراً در یکی از آکادمیهای ینگه دنیا به شغل شریف «استادی» اشتغال دارند، فرمودهاند، خاورمیانه، «مرکز جهان اسلام» است، و باید عبارت «جهان اسلام» را بجای آن بکار ببریم، چون «خاورمیانه» را انگلیسیها «اختراع» کردهاند!
البته ایشان کاملاً حق دارند، در راستای تلاش فاشیستها برای حذف انسان و زمان و مکان، لازم است خاورمیانه که مشخصات جغرافیائی دقیقی دارد، با نام مبهم «جهان اسلام» جایگزین شود تا در این محدودة «مبهم» حذف انسانها در پس همان پردة ابهام سهلتر شود. چرا که ویژگی جهان اسلام، پردهپوشی، حجاب و ابهام است. پریشانگوئیهای پروفسور مولانا در «فارس نیوز»، مورخ 4 مردادماه سالجاری منتشر شده. این استاد فرهیخته که در «دهمین نشست بسیج اساتید سراسر کشور» سخنرانی میکردهاند، چنین میفرمایند:
«خاورمیانه دقیقاً مرکز جهان اسلام را تشکیل میدهد، لذا باید واژة [عبارت] جهان اسلام را جایگزین این واژه کنیم.»
بله خاورمیانه «دقیقاً» مرکز جهان اسلام را تشکیل میدهد، و حمیدمولانا ضمن نفسکش طلبی و قرق کردن گذر مستوفی در حوالی بازار تهران، از طریق همین پژوهشهایعلمی، به مختصات جغرافیائی «جهان اسلام» دست یافته.
آوردهاند که ملانصرالدین میخ طویلهای در زمین فرو برده، فرمود: اینجا مرکز زمین است. وی را پرسیدند از کجا معلوم که تو درست میگوئی؟ پاسخ داد، ثابت کنید نیست! ولی در مورد «داش» حمید مولانا اوضاع متفاوت است، چون این استاد برجستة دانشگاههای ینگه دنیا که از کارشناسان نخبة کیهان در امور چرندبافی و واژگوننمائی هم به شمار میروند، و مشخص نیست در کدام دانشگاه کرسی استادی در رشتة نوکری، ریزهخواری و مهملگوئی در اختیار دارند، به هیچ عنوان با زمین و زمان واقعی کار ندارند. استاد مولانا در واقع به قصد مخدوش کردن مرزها در خاورمیانه، این واحد جغرافیائی مشخص را در چارچوب دین، به یک «محدودة مجازی» تبدیل میکند. به این ترتیب «اتحادجماهیر نوکری» که طبق برنامههای سازمان سیا میبایست جانشین اتحادجماهیر شوروی شود، نه تنها حاکمیتاش مجازی، و بازتابی است از حاکمیت استعمار، که واقعیت ملموس جغرافیائیاش نیز تابعی خواهد بود از منافع همان استعمار غرب!
به عبارت دیگر مردم خاورمیانه با هر دین و مسلکی هویت تاریخی و فرهنگی خود را از دست میدهند، چون ویژگی «مرکز جهان اسلام» این است که اصلاً «تاریخ» ندارد، چرا که در طول تاریخ بشر هرگز سرزمینی به نام «جهان اسلام» وجود خارجی نداشته. مسلماً حمید مولانا، کارشناس امور بینالملل، علاوه بر بلاهت از نعمت کوری و کری هم برخوردار است، چون از سیاست نوین ارباب در منطقه بیخبر مانده. شاید هم دربان سفارت سوئیس فرصت نکرده این اطلاعات دقیق را با خط «بریل» در اختیار این استاد برجسته قرار دهد. به همین دلیل مولانا در ادامة سخنان ابلهانة خود و در راستای واژگوننمائی مرسوم ادعا کرده، اگر آمریکا با ایران مذاکره کند، روسیه، اعراب و اسرائیل نگران خواهند شد!
بله! از این سخنان بیشرمانه نتیجه میگیریم فعلة ساواک و دانشجونمایان که سفارت آمریکا را اشغال کردند تا ایالات متحد بتواند پس از قطع رابطه با حکومت اسلامی، تحریم و جنگ را بر ملت ایران تحمیل کند، از طرفداران اعراب، اسرائیل و روسیه به شمار میآمدند! و خمینی و دیگر گورکنهای حکومتی، از جمله گروهکهای مبارز «چپنما و راستگرا»، که اشغال سفارت آمریکا را «انقلاب دوم» میخواندند، در پی خشنودی اعراب، اسرائیل و روسیه بودهاند!
میبینیم که پروفسور مولانا، مانند دیگر فعلة فاشیسم خیلی «مستدل» سخن میگویند، تنها اشکال چنین سخنانی در این است که بر پایة استدلالی احمقانه استوار شده و از اینرو «واقعیتگریز» میشود. و شاید به همین دلیل است که حمید مولانا کرسی استادی در چرندبافی و مهملگوئی را به خود اختصاص داده.
حال ببینیم در جهان واقعی چه میگذرد؟ در جهان واقعی علیلاریجانی ناچار است از این پس فرامین حاکمیت کلمبستان را از منوچهر متکی دریافت کند! بله، حکایت «مرد قدرتمند» بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب، که قرار بود مذاکرات هستهای را «رصد» کند، و نسبت به خروج از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای مرتباً «هشدار» میداد گویا به پایان رسید. «پیتر ریکت»، معاون دائم وزارت امور خارجة انگلستان، که در واقع طرف صحبت گورکنها با حاکمیت کلمبستان به شمار میرود، در تهران حضور یافتند تا بر سیاست انسداد حاکم بر کشورمان پایان دهند. در واقع این پیامد مستقیم مذاکرات ژنو به شمار میرود. پس از این مذاکرات که ویلیام برنز در آن حضور یافت تا بر سیاست انسداد آمریکا در ایران نقطة پایان گذاشته شود، وزرای امور خارجة 27 کشور اروپائی و 9 کشور عرب نیز نشست مشترکی بر پا کردند، و «پیتر ریکت» به همین دلیل در تهران خیمه زده تا فرامین نوین ارباب را به منوچهر متکی ابلاغ کند.
به گزارش فارسنیوز، مورخ 5 مردادماه سالجاری، امروز منوچهر متکی همراه جمعی از معاونین وزارت امورخارجه با پاسدار لاریجانی، غلامبچة سفارت دیدار و گفتگو کرده و خطوط اصلی سیاست خارجی را به اطلاع رئیس مسجد جمکران رسانده، تا جهتگیریهای مجلس مستقل گورکنها مشخص شود. البته «زمان» و «مکان» این ملاقات طبق سنت فاشیسم محمدی اصلاً مشخص نیست، همچنانکه دلیل ملاقات متکی با لاریجانی! ولی همینکه این ملاقات فرخنده پس از ملاقات «پیتر ریکت» با متکی صورت گرفته نشان میدهد که دولت و مسجد جمکران باید از سیاست نوینی پیروی کنند. البته در گزارش ملاقات متکی با نمایندة کلمبستان در «مهرنیوز» آوردهاند که منوچهر متکی به «پیتر ریکت» گوشزد کرده که انگلستان باید در سیاست خود نسبت به ایران بازنگری کند! اما این «اخبار» در واقع تداوم همان سخنرانی ابلهانة حمید مولانا است که از طریق واژگوننمائی برای حفظ منافع «مقدس» ارباب کوشش میکند. در عمل، این انگلستان است که به دلیل شرایط نوین منطقه ناچار به تغییراتی در سیاست خود شده، و مسلم است که حکومت گورکنها نیز باید در جریان الزامات ارباب قرار گیرد.
به گزارش «مهرنیوز»، مورخ دوم مردادماه سال جاری، «پیتر ریکت»، معاون دائم وزارت امورخارجة انگلستان با متکی دیدار و گفتگو کرده. و این خبر هم مانند خبر فارس نیوز، «زمان» و «مکان» مشخص ندارد. ولی دلیل چنین ملاقاتی گسترش روابط دوجانبه بین جمکران و کلمبستان اعلام شده! بله اینجاست که متوجه میشویم رویت «معجزات» در آسمان تاجیکستان و ایجاد پلاژهای «زنانه ـ مردانه» در چچنی چه مفهومی دارد. کلمبستان و روسیه سیاست «همسوئی» و اسلامپرستی را در کشورمان برگزیدهاند. البته اسقف روان ویلیامز و لرد فیلیپس از پیشگامان چنین سیاستی بودند. و امروز در پی «خطبههای جمعه» در واشنگتن که توسط جرج بوش ایراد شد، اسقف روان ویلیامز، علیه فقر و گرسنگی در جهان «تظاهرات» فرمودهاند!
به گزارش حنازرچوبه، مورخ 5 مردادماه سالجاری، اسقفهای انگلستان ضمن تظاهرات در لندن خواستار اجرای تعهدات دولتها در زمینة فقرزدائی شدند. و لرد روان ویلیامز رهبری این تظاهرات سوسیالیستی را برعهده داشتند. البته ما که هیچ تعجب نمیکنیم، چون آخوند جماعت هر گاه منافع خود را در خطر میبیند «در کنار مردم» قرار میگیرد. آخوندهای «مشروطه طلب» را که فراموش نکردهایم، همانها که پس از کودتای کلنل آیرونساید همگی «نماز شکر» بجا آوردند!
چندی پیش واتیکان هم بیانیة ضدسرمایهداری صادر کرده بود، و برادر «الگور» در این خطابه لائیک معرفی شده بود! امروز هم کاروان فریب آخوندهای آنگلیکان در لندن به راه افتاده. لرد ویلیامز در این تظاهرات شیره را حسابی خورده، و فرمودند شیرین است! بله، ایشان ناگهان دریافتند که کشورهای ثروتمند امکانات لازم جهت پایان دادن به فقر شدید در جهان را دارند، ولی کاری انجام نمیدهند!
البته دچار توهم نشویم، لرد ویلیامز با فقر هیچ مخالفتی ندارند! چون هر چه مردم فقیرتر باشند بیشتر دست دعا به سوی آسمان دراز میکنند، و برای تکهای نان دور و بر این کلیسا شکستهها میچرخند. همانطور که جناب لرد فرمودهاند، ایشان با فقر «شدید» مخالفاند، چون فقر شدید باعث مرگ گوسفندان گلة کلیسا میشود. مردم باید در فقر متوسط دست و پا بزنند و زندگی بخور و نمیر داشته باشند، تا «خدا» را فراموش نکنند. وقتی مردم هیچ نداشته باشند در عرض چند روز راهی آن جهان میشوند و این مسافرتها منافع کلیسا را خدشهدار میکند. کلیسا باید «گوسفند» داشته باشد، در غیر اینصورت خودش از گرسنگی خواهد مرد.
ولی در واقع، تقاضای اسقف کلیسای کانتربری در راستای توافقهای سازمان تجارت جهانی و سخنان جرج بوش در دفاع از تجارت به اصطلاح آزاد قرار میگیرد. چون آمریکا از کشورهای در حال توسعه مصراً میخواهد با حذف یارانههائی که به تولیدکنندگان بومی تعلق میگیرد، زمینة واردات محصولات آمریکا، به ویژه مواد غذائی را فراهم آورند. چرا که تولیدکنندگان آمریکا به دلیل برخورداری از میلیاردها دلار یارانة دولتی کالای ارزانتری تولید میکنند. بله، اسقف ویلیامز هم در همان مسیر مطلوب جرج بوش خواهان مبارزه با فقر شدهاند. البته حنازرچوبه، با این حرفها کاری ندارد چون منافع ارباباناش چنین اقتضا نمیکند. پس بازگردیم به خطبههای جمعة بوش در واشنگتن که فاشیسم و استالینیسم را در ترادف قرار داده و با اینکار باعث خشم وزارت امورخارجة روسیه شده!
به گزارش نووستی، مورخ 26 ژوئیة سالجاری، وزارت امور خارجة روسیه در واکنش به سخنان بوش بیانیه صادر کرده، میگوید ارتش هیتلر را ما شکست دادیم. البته ما هم میدانیم که اگر دخالت ارتش سرخ نبود، آمریکا و اروپای غربی هرگز بر علیه دوستان و متحدان واقعی خود وارد جنگ نمیشدند. ولی چرا وزارت امور خارجة روسیه بجای سخن گفتن از مسائل جنگ دوم جهانی، و نبرد ارتش سرخ با فاشیستها، به حمایت آشکار ایالات متحد و اروپای غربی از فاشیستهای مسلمان و جهادیون در جهان امروز هیچ اشارهای ندارد؟ مگر بنلادن و القاعده و تروریستهای مسلمان چچنی ساخته و پرداختة آمریکا نیستند؟ چطور شده که وزارت امور خارجة روسیه که همواره پاسخهای دندانشکن «حقوقی» در آستین دارد، به واقعیت موجود هیچ اشارهای نمیکند؟ شاید مصلحت نیست که همه بدانند مدافعان واقعی فاشیسم در هزارة سوم همان حامیان اصلی هیتلر و موسولینی در سالهای 1930 هستند. حتماً به دلیل رؤیت نور «الله» در آسمان تاجیکستان، که نووستی هم با شور و حرارت فراوان «اخبارش» را به جهانیان داد، نور الهی به چشمان وزیر امورخارجة روسیه هم تابیده باشد! شاید قرار شده از این پس برای فراهم آوردن شرایط سرکوب هر چه بهتر ما ملت، فاشیستهای مسکو و واشنگتن هم «چپنمایان» جمکران را «بلشویک» بخوانند!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت