جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۸۷



ابراهیم با «ابراهیم»!

...
ویژگی فاشیسم همانطورکه بارها در این وبلاگ گفتیم نفی پویائی انسان در زمان و مکان مشخص یا همان نفی تاریخ است. فاشیست‌ها یا در سکون گذشته خیمه می‌زنند یا به جست و خیز در آیندة مبهم می‌پردازند، و اکنون فعلة فاشیسم پس از سه دهه تغذیه از «سکون» در حکومت اسلامی، که با شعار نبرد با آمریکا و «آزادی قدس» توأم بود، با تغییر مواضع، به جست و خیز و پرش در آیندة «دوستی» با آمریکا و اسرائیل پرداخته‌اند. چرا که به دلیل بلاهت ذاتی می‌پندارند در عرصة صلح نیز فاشیست‌ها جائی در آیندة ایران خواهند داشت.

جنگ قدرت همانطورکه گفتیم در ایران بالا گرفته و فعلة فاشیسم مانند سگ هار به جان یکدیگر افتاده‌اند و با نفی مواضع «مقدس» خود در سه دهة اخیر، پیوسته تغییر موضع می‌دهند. البته نیازی به توضیح نیست که تمامی تلاش استعمار ارائة «چهرة دلپذیر» از دست پرورده‌های خود یا همان گروه سردار سازندگی است. محفل حامی اکبربهرمانی که طی سی‌سال در کشورمان بر طبل جنگ با آمریکا می‌کوفت و قصد داشت به امامت خمینی مفلوک از راه کربلا به «قدس شریف» برسد، و پس از نابودی «حزب بعث»، سر راه اسرائیل را هم نابود کند، امروز خواهان دوستی با آمریکا و اسرائیل شده! در پی نامة علی‌اکبر ولایتی که همزمان درسانه‌های «جنگ‌پرست» اروپا نیز انتشار یافت، رادیو زمانه، شاخک بی‌بی‌سی، مصاحبة سید ابراهیم نبوی معاون سابق سیاسی وزارت کشور حکومت اسلامی را با رئیس سابق کنست اسرائیل منتشر کرده! و معلوم شد که دارودستة سرداراکبر با اسرائیل هم سر جنگ ندارند. البته ما پیشتر می‌دانستیم که نوکران آمریکا در جمکران جنگ‌شان با اسرائیل جنگ روی کاغذ است؛ جنگ واقعی اینان همچنان که شاهدیم با ملت ایران است نه با اربابان‌شان.

قصد بر آن بود که امروز در مورد جنبش‌های سازمان‌یافتة اوباش در ایران، یا بهتر بگوئیم آنچه در تهران به چشم دیدیم، بنویسیم. ولی در این گیرودار مطلبی در سایت «گویانیوز» و مصاحبة سید ابراهیم نبوی، معاون سیاسی سابق وزارت کشور گورکن‌ها، با رئیس سابق کنست اسرائیل در سایت رادیوزمانه منتشر شد. از اینرو شاید بهتر باشد نگاهی هم به جنبش سازمان‌یافتة اوباش در سطوح مختلف رسانه‌ها داشته باشیم، چرا که مکمل تحرکات اوباش خیابانی است. البته اگر نویسندة مطلب گویانیوز گمنام است، سیدابراهیم نبوی را خوشبختانه همه می‌شناسند و سوابق درخشان وی به عنوان کارمند ساواک و سپس به عنوان مخالف‌نمای ظاهراً «تبعیدی» برای همه شناخته شده ‌است. وی در واقع از پیشقراولان سرکوب مخالفان لائیک حکومت اسلامی است که با هدف عضوگیری برای محفل اکبر بهرمانی راهی فرنگ شده. البته وقتی می‌گوئیم محفل اکبر بهرمانی، منظور شخص بهرمانی و قمه‌کشان همراه او نیستند، منظور محفل استعماری‌ای است که طی سه دهة اخیر از دارودستة اکبر بهرمانی حمایت کرده، و پس از پایان جنگ با عراق، آنزمان که سردار سازندگی به سرکوب ما ملت مشغول بود، او را تحت عنوان «میانه‌رو» به محافل مختلف سیاسی جهان معرفی می‌کرد. ساده‌تر بگوئیم مقصود همان محفل فاشیسم‌پرور غرب است!

محفل کذا این روزها صورتک «صلح طلبی» بر چهرة کریه خود زده و در همة زمینه‌ها از جمله زمینة انرژی هسته‌ای و روابط با آمریکا و اسرائیل به شعارهای عوامفریبانه متوسل شده، اوباش این محفل مقاله می‌نویسند، مصاحبه می‌کنند و خلاصة مطلب سعی دارند مطالبات مردم را از زبان خود بیان کنند. این چرخش نوین به موازات ابتر شدن اهرم اصلی سیاست استعمار در ایران، یا همان لات و اوباشی است که تحت عنوان امت همیشه در صحنه،‌ مردم خشمگین، خانوادة شهدا، گروه‌های مردمی، حزب‌الله و این اواخر دانشجویان بسیجی و یا معترضین به تغییر نام «خلیج همیشه فارس» طی سه دهة اخیر به «تظاهرات خودجوش» مشغول بوده‌اند.

البته این توهم نمی‌باید ایجاد شود که حضور لات و اوباش در خیابان از دوران پرافتخار حکومت اسلامی آغاز شده، به هیچ عنوان چنین نیست. پیش از کودتای ننگین 22 بهمن و پیش از کودتای کلنل آیرون‌ساید اسلام پناه، اراذل و اوباش به عنوان عامل فشار بر دولت و ابزار مناسب جهت ارعاب مردم حضور چشمگیری داشتند. احمد کسروی به پیوند دیرینة اینان و دستاربندان اشاره دارد، و می‌دانیم که دستاربندان محترم نیز از دوران قاجار سر در آخور کارخانة رجاله پروری دارند. ولی با احداث حوزة علمیة قم به دستور پهلوی‌ اول، و سپس دانشگاه تهران، استعمار غرب حوزة اوباش پروری در ایران را وسعت بسیار بخشید. به عبارت دیگر نفوذ استعمار در دانشگاه و حوزة علمیه قم باعث شد که گروهی از اراذل و اوباش به عنوان دانشجو و طلبه از موضعی برخوردار شوند که به راحتی «نظم عمومی» را بر هم زده، ورود نیروهای «امنیتی ـ نظامی» را به دانشگاه‌ها و مراکز دینی قابل «توجیه» کنند. البته پیشتر هم به این مورد خاص اشاره کرده‌ایم؛ تحرکات این دانشجونمایان و «طلاب» از قضای روزگار تقارن هم داشت. ساده‌تر بگوئیم گروه آشوب طلب «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه»، پیش از استقرار حکومت اسلامی به صورت غیررسمی فعال بوده. آن‌زمان لات بازی و نفس‌کش طلبی در دانشگاه از الزامات «چپ حسینی» به شمار می‌رفت و رهبران دلسوختة آن بدون استثناء همگی نانخور ساواک بودند، و نقش واقعی‌شان در عمل سرکوب چپ‌گرایان و پیشگیری از شکل‌گیری یک «فرهنگ چپ» اجتماعی و دانشگاهی بوده.

«چپ‌نما» در ایران، به دلیل استعمار فرهنگی، در همان ابتذال و فقر فرهنگی حوزة علمیه دست و پا می‌زند، چرا که دانشگاه و حوزه هر دو از منویات استعمار غرب الهام گرفته‌اند. اگر امروز نگاهی به تفسیرهای سیاسی حزب توده بیاندازیم خواهیم دید که «نامة مردم» از طریق بازنویسی تاریخ، تلاش دارد دست استعمار را در آشوب‌های سال 1357 کاملاً پنهان دارد، و اینچنین وانمود کند که روز 22 بهمن سال 1357، «توده‌های مردم» انقلاب کردند. و جای تعجب نیست که اکبر بهرمانی و دیگر عمال حکومت نیز ادعائی تقریباً مشابه داشته باشند، اینان نیز می‌گویند «مردم مسلمان» انقلاب کردند! در هر حال مجموعة حاکمیت در ایران که اوپوزیسیون را نیز شامل می‌شود، سعی در پیشی گرفتن از رقبا دارد، و به همین دلیل است که ناگهان علی‌اکبر ولایتی در داخل و ابراهیم نبوی در خارج مواضع «انقلابی» نوین اتخاذ می‌کنند.

در مورد نامة ولایتی پیشتر گفتیم که این «نامه‌نگاری» در واقع تلاش مزورانة استعمار غرب جهت کسب محبوبیت برای گروه بهرمانی است. همچنین گفتیم که به دلیل عقب نشینی آمریکا در منطقه، علی خامنه‌ای که تاکنون سکوت کرده بود، ناگهان سنگ از زیر زبان برداشته و فرموده‌اند، تصمیم‌گیری در امورهسته‌ای بر‌عهدة شورای عالی امنیت ملی است! البته اگر علی خامنه‌ای در تمام عمرش یک حرف منطقی زده باشد همین یک جمله است! می‌دانیم که در حکومت اسلامی به دلیل استقرار حاکمیت سرکوب و آشوب، هر کس می‌‌توانست در مورد مسائل امنیتی و سیاسی کشور، ازتریبون‌های رسمی اظهارنظر کند! و البته بهترین محل چنین اظهارنظرهائی، خارج از روزی‌نامه‌های حکومتی، تریبون نماز جمعه بود، چرا که پس از «وق‌وقیه» و یا «پیش» وق‌وقیه‌های تهیه شده توسط سازمان تبلیغات اسلامی، لات و اوباش هم با پشتگرمی به بعضی سفارت‌خانه‌ها راهی خیابان می‌شدند، و ضمن عربده جوئی شعارهای «سفارتخانه‌ای» می‌دادند. طبیعی است که کسی هم مزاحمتی برای «امت همیشه در صحنه» ایجاد نکند،‌ چرا که حمایت معنوی ارباب شامل حالشان می‌شد تا بتوانند از طریق ایجاد آشوب به ارعاب ما ملت بپردازند. یکی از نمونه‌های اعمال چنین سیاستی را پس از صدور فرمان 8 ماده‌ای آیت‌الله خمینی در تهران شاهد بودیم.

فردای صدور فرمان 8 ماده‌ای خمینی، اراذل و اوباش تحت‌الحمایة بعضی سفارتخانه‌ها که آزادی و برخورد قانونی را همواره برای ما ملت «مضر» تشخیص می‌دهند، در شمال شهر تهران به «بهره برداری» از فرمان «امام» پرداختند. بله، یک روز جمعه، پس از صدور «فرمان» کذا، در حالیکه مردم تهران به عادت همیشگی به کوه «تشریف‌فرما» می‌شدند، در پارکینگ تله‌کابین توچال چندین خودرو که در هر یک چند سر اراذل ریشو و پشمالوی حکومت نشسته بودند، ظاهر شد. سرنشینان این خودروها گرامافون و ضبط‌صوت‌های آخرین مدل با خود به همراه آورده بودند، و «موسیقی‌های مردمی» یا همان تصنیف‌های بازاری را به سمع مردم می‌رساندند. حضرات، درهای اتومبیل‌ها را باز گذاشته بودند، و صدا را تا آنجا که امکان داشت بلند کرده، ضمن بشکن زدن، «گاه، گاه» عربده‌ای هم می‌کشیدند و «آزادی‌های» اجتماعی و دینی خود را به منصة ظهور می‌رساندند. البته در دیگر مناطق شهر، و بیرون پارکینگ هم از این قبیل صحنه‌های دلفریب، که نشانه‌ای از «آزادی‌های» صدراسلام بود کم ندیدیم؛ و هیچکس هم مزاحم «برادران» نمی‌شد! خلاصة مطلب اوباش حکومت اسلامی کار را بجائی رساندند که بیانیة 8 ماده‌ای مضر تشخیص داده شد. چرا؟ چون وقتی «نظم قانونی» حاکم نباشد، آزادی نمی‌تواند وجود داشته باشد. خلاصه کسی نمی‌تواند از طریق رادیو و تلویزیون به مردم بگوید شما آزادید. چون هر کس می‌تواند این آزادی را به دلخواه خود «تعبیر» کند. چارچوب آزادی را «قانون» تعیین می‌کند و طبق قانون، نیروی انتظامی موظف به پاسداری از آزادی‌های قانونی است. با توجه به اینکه هیچ اهرم امنیتی و نظامی برای حمایت از آزادی‌های اجتماعی و مطروحه در بیانیة خمینی وجود نداشت، و کسانی که به عربده‌جوئی و گسترش ابتذال در سطح شهر اشتغال داشتند، در واقع همان اوباش همیشه در صحنة ساواک بودند، که دولت و روحانیت جز تعظیم و تکریم در برابرشان جرأت کار دیگری ندارد، می‌توان دریافت که صدور بیانیة کذا تا چه حد مزورانه بود.

کاربرد بیانیه این بود که به مردم ثابت کند اگر «آزادی» در کار باشد، در واقع آزادی برای لات بازی اوباش خواهد بود، آزادی برای کسانیکه فضای عمومی را به عرصة ابتذال محافل «خصوصی» خود تبدیل خواهند کرد. ساده‌تر بگوئیم، به این ترتیب در اجتماع هیچکس امنیتی نخواهد داشت. بله هدف از صدور فرمان 8 ماده‌ای حضرت «امام خمینی» رواج آشوب جهت «توجیه سرکوب» بود. طرحی که با موفقیت تمام به مورد اجرا در آمد، چرا که از حمایت استعمار برخوردار بود.

تردیدی نیست که به فرض محال ـ چون فرض محال، «محال» نیست ـ اگر فردا علی خامنه‌ای بیانیة رسمی صادر کند و بگوید زنان در انتخاب پوشش آزاداند، محافل «دمکراسی پرور» غرب به سادگی می‌توانند گروهی از «خواهران» را در وضعیتی به خیابان‌های شهر بیاورند که مطمئن باشند «نظم عمومی» در هم خواهد ریخت. چون رهبر واقعی «اراذل و اوباش همیشه در صحنه» در سفارتخانه‌های مدعی دفاع از حقوق بشر نشسته. دلیل حمایت آشکار این سفارتخانه‌ها از قانون‌شکنان، در تمام سطوح، به ویژه از گروه عبادی، فقط هرج‌ومرج طلبی اینان است. در واقع اگر ارتباطات سفارت‌خانه‌های دمکراسی پرور غرب با اوباش «پابرهنة» تهران و بعضی سرداران فاش شود، خواهیم دید که شبکه‌های توزیع مواد مخدر، خرید و فروش زن و کودک و تاراج میراث فرهنگی با حامیان واقعی حکومت طالبان منافعی مشترک دارند. حال بپردازیم به مصاحبة سیدابراهیم نبوی با رئیس سابق کنست اسرائیل، «آورام بورگ!» که در دو بخش، تحت عنوان «اسرائیل باید با ایران گفتگو کند» در سایت رادیو زمانه انتشار یافته. برای بر رسی این مطلب بیشتر به پاسخ‌های آورام بورگ می‌پردازیم چرا که از اهمیت بیشتری برخوردار است.

«آورام بورگ» که در روزنامة «هاآرتز» مقاله می‌نویسد ضمن پاسخ به سیدابراهیم یک سطل لجن هم روی تاریخ چپه فرموده، می‌گویند، کشور ما 5 هزار سال،‌ و کشور شما 4 هزار سال تاریخ دارد! در نتیجه باید بدانیم که آبراهام صلح طلب ما هیچ ارتباطی با «تاریخ» ندارد، و بی‌بی‌گوزک‌های تورات را گویا با تاریخ عوضی گرفته. و البته اگر اصل بر «بی‌بی‌گوزک باوری» باشد، می‌باید حضور این نویسندة سیاستمدار بگوئیم بعضی‌ها برای ظهور زرتشت هشت‌هزارسال قدمت قائل‌اند و هیچ دلیلی وجود ندارد که اعتقادات آن‌ها را نفی کرده، اعتقادات شما را تأئید کنیم. ولی جالب اینجاست که آورام بورگ عزیز ما پس از «شالوم» و «شله مله خیم» مرسوم ادعا می‌کند «تاریخ» را به سیاست ترجیح می‌دهد! سپس در ادامة همین مصاحبة «تاریخ ستیز»، تعریف نوینی هم از «آزادی» ارائه می‌فرمایند که با قانون و اینحرف‌ها اصلاً کاری ندارد. آزادی کذا گویا از «درون» فرد می‌آید تا به راحتی در ترادف با ایمان قرار گیرد. آزادی دیگری هم هست که به هرج و مرج می‌انجامد! البته بورگ نمی‌گوید هرج و مرج به دلیل عدم رعایت نظم قانونی حاکم می‌شود، نه به دلیل وجود «آزادی»! ایشان سپس به نبوی می‌گویند، باید ببینیم «اشکال آزادی» در کجاست! بله آزادی از نظر آورام بورگ «اشکال» هم دارد! علامت تعجب را برای این می‌گذاریم که در قارة آمریکا به هر موجود بافرهنگی در هر ردة اجتماعی برخورد کردم یهودی بود! و تعجب می‌کنم که نویسندة «صلح طلب» روزنامة «هاآرتز» با چنین گستاخی به خود اجازه می‌دهد، جهت مخدوش کردن مفاهیم «تاریخ» و «آزادی» از ادبیات فاشیست‌های هزارة سوم استفاده کند! و با توسل به اصل «ترادف کلی»، آزادی را در ترادف با خواسته‌های فردی قرار دهد. مسلم است که اگر افراد آزادی را به دلخواه خود تعبیر کنند و قانون چارچوب آزادی را تعریف نکند، چنین آزادی‌ اهدائی رئیس سابق کنست اسرائیل همان آشوب مطلوبی خواهد بود که بیش از یک سده است بر ما ملت تحمیل شده.

در این مصاحبه، پس از ارائة تعریف ویژه از آزادی، «مدرنیسم» نیز با فریبکاری بجای «مدرنیته» می‌نشیند، تا بورگ ادعا کند، مدرنیسم، «آزادی کامل» است! بورگ در ادامة سخنان خود از شتابی که پیشرفت‌های علمی بر انسان تحمیل می‌کند ابراز نارضایتی کرده می‌گوید، «راه حل»، معنوی و روحانی است! و در این گیرودار سیدابراهیم نبوی که در وزارت کشور گورکن‌ها از روی طنازی سال‌های دراز «مرگ بر اسرائیل» می‌گفته و می‌نوشته، به آورام بورگ می‌گوید، اصلاً اگر این ملایان نباشند ما ایرانیان با اسرائیلی‌ها به تفاهم می‌رسیم! سید ابراهیم، اینروزها از حضور خاخام و کشیش هیچ نگرانی ندارد! البته در اینکه سیدابراهیم در کنار هر کس قرار گیرد با او به تفاهم خواهد رسید تردیدی نیست، فقط باید دید چه نوع تفاهمی؟‌ با شکنجه و بازجوئی، یا تفاهم از نوع سوم! در ادامة این مصاحبة دلچسب، آورام بورگ به پیروی از احکام مضحک ادیان ابراهیمی یک «راه حل ابدی» هم برای رستگاری بشر ارائه می‌دهد! راه حل معنوی!

بله! راه حل «معنوی»، عبارت است از راه حل ابدی! و راه حل ابدی برای «ابراهیم بورگ» این است که اسرائیل هیچ دلیلی برای هراس از ایران اتمی ندارد! حضرت ابراهیم اسرائیلی می‌گویند، هند و پاکستان و روسیه باید بترسند! البته حضرت ابراهیم بورگ تقریباً حق دارند! ما هم می‌دانستیم اسرائیل دلیلی برای هراس از گورکن‌های اتمی ندارد، چون هدف آمریکا از اتمی کردن نوکرانش در جمکران تهدید روسیه بوده، نه تهدید اسرائیل!

در پایان این مصاحبة مضحک باخبر می‌شویم که در تهران 180 استودیوی موسیقی غربی وجود دارد، مشروبات الکلی در دسترس است، دختر یک آیت‌الله در آنکارا «دی جی» شده و... خلاصه «آزادی» و «استقلال» و «پیشرفت» ما ملت هم گویا تأمین است، و فقط می‌ماند وجود احمدی‌نژاد که به زعم سید ابراهیم نبوی، مانع دوستی اسرائیل و ایران به شمار می‌رود. اگر احمدی نژاد برود، سید ابراهیم نبوی دست در دست حضرت ابراهیم بورگ در تهران فرمول جادوئی «راه حل ابدی» را برایمان فاش خواهند کرد:

«ما به وسیله‌ای [...] احتیاج داریم که تا ابد باقی می‌ماند و بیشتر به ماوراءالطبیعه نزدیکتر است تا فیزیک. وسیله‌ای که ابعاد روحانی‌اش از ابعاد فیزیکی آن بیشتر است و این یک راه حل است.»

«وسیله‌ای» که بتواند تا ابد باقی بماند، در واقع وسیله‌ای است که «وجود» ندارد، چرا که هرچه «وجود» داشته باشد،‌ روزی نابود خواهد شد. آورام بورگ، فراموش کرده که این «راه حل» روحانی و ابدی بیش از یک سده است‌ که از سوی استعمار در اختیار ما ملت قرارگرفته، و اگر مشکلات استعمار را خیلی خوب حل کرده، برای ما ملت به جز فاجعه هیچ نداشته.

به عبارت دیگر، حضرت «آورام» می‌گوید، ما به وسیله‌ای احتیاج داریم که ابدیت استعمار را تأمین کند. وسیله‌ای که بیشتر به ماوراءالطبیعه نزدیک باشد، و این تنها راه حل است.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت