شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۸


خطبة «خوش‌خیال»!
...
هدف از آشوب و جنگ زرگری بین دو گروه از طایفة آب‌منگل‌ها، به تعویق افکندن مذاکرات هسته‌ای جهت تجهیزگورکن‌ها به سلاح اتمی است. اینان دو هفته فرصت دارند که با ایجاد آشوب‌ و کشاندن مردم به خیابان‌ها و سرکوب‌شان خشم دروغین ارباب را در غرب برانگیخته، پروندة بحران هسته‌ای را همچنان باز نگاهدارند. سخنان «بشر دوستانة» شیرین‌عبادی و شرکاء در چارچوب همین سیاست جنگ‌طلبانه قرار می‌گیرد. اینان می‌پندارند با توسل به شعار «حقوق بشر» باز هم می‌توان ملت ایران را به ابزار اعمال سیاست غرب در منطقه تبدیل کرد. نیازی نیست بگوئیم که طراحان چنین سیاستی در لندن و واشنگتن نشسته و بر طبل اسرائیل‌ستیزی هم می‌کوبند.

«[هدف] جنبش اعتراضی مردم برقراری دمکراسی در ایران است. [این دمکراسی] در بطن جامعه نطفه می‌بندد و شکل می‌گیرد.»

از نشخوارات اخیر شیرین عبادی در گویانیوز.

گویا نوعی دمکراسی جدیداً اختراع شده که هیچ ارتباطی با قوانین «انسان‌محور» ندارد! این تعریف بیشرمانه و ابله‌فریب از دمکراسی آخرین محصول پروپاگاند خشونت‌گستر فاشیسم است که شیرین عبادی به بهانة‌ «دفاع از حقوق بشر» به نشخوار آن پرداخته. دمکراسی کذا همچنانکه می‌بینیم «جامعه محور» و به عبارت دیگر همان پوپولیسم است که هیچ ارتباطی با دمکراسی نمی‌تواند داشته باشد. این تعریف گوساله‌پسند از «دمکراسی» که توسط «حقوق‌دان» برگزیدة محفل نوبل، ‌ حاجیه عبادی ارائه شده تکرار همان مزخرفات محمد خاتمی است که قانون اساسی جمکران را «مردم محور» خوانده و روز گذشته هم در نماز علفزار شرکت نکرد تا رهبری جبهة سوم فاشیسم را برعهده گیرد.

جنگ زرگری بین پادوهای کارخانة‌رجاله پروری و جیره‌خواران گاوچران‌ها در راستای تاراج اقتصادی و سرکوب جنبش‌مدنی در ایران به راه افتاده. واقعاً جای مصدق‌السلطنه در این بساط عوامفریبی خالی است. چرا که بعضی‌ها در راستای تبلیغات گوساله فریب ادعا می‌کنند در زمان مصدق نظام کشور ایران دمکراتیک بوده! و مهملات‌شان هم در سایت آخوندپرست زمانه منتشر می‌شود! بله یک روزنامه‌نگار آمریکائی فرموده‌اند در ایران، پیش از کودتای 28 مرداد دمکراسی وجود داشته! عجیب است! چون قانون اساسی ایران خلاف این ادعا را ثابت می‌کند! پادشاه شیعه، نظارت شش جفت نعلین بر قوانین، و ... نشان می‌دهد که «جدائی دین از سیاست» در ایران وجود نداشته. دست در دست فدائیان اسلام، حزب انگلیسی توده، و دارودستة عوامفریب مصدق هم نمی‌توان به «دمکراسی» دست‌ یافت.

بالاخره تحریم اقتصادی کشور هند، بزرگترین دمکراسی جهان به پایان رسید. فرانسه و روسیه تحویل سوخت هسته‌ای به این کشور را عهده‌دار شدند و روز گذشته هیلاری‌کلینتون، برای تحکیم روابط استراتژیک با هند، یک سفر پنج روزه به این کشور را آغاز کرد. آنگلوساکسون‌های دمکراسی‌پرور، این کشور را پس از استقلال در سال 1947 تحریم کرده بودند، چرا که یک دمکراسی واقعی بود. این مختصر را گفتیم تا بوق‌های سازمان سیا در داخل و خارج ایران، غرب را به عنوان «مدافع دمکراسی» به ما نفروشند! و بدانند که محمد خاتمی و عصا‌‌ی‌ا‌ش، شیرین عبادی را نمی‌توانند به عنوان «رهبر» جنبش مدنی به ما ملت حقنه کنند!

ناکامی دارودستة موسوی در براندازی باعث شد که آب‌منگل‌ها یک «جبهة سوم» تشکیل دهند، رهبری آن نیز نصیب محمد خاتمی شده. رهبر جبهة سوم در برگزاری مراسم پرهیجان نماز سبز و سیاه حضور نیافت ولی «سربازان‌اش» با چوب و چماق و سنگ و به ویژه با شعارهای ابلهانه در میدان آشوب حضور فعال داشتند. در واقع جبهة سوم همان جبهة آشوب همه جانبه در ایران است.

توصیة ما برای ادامة جنبش مدنی منزوی کردن فالانژهای طرفدار موسوی،‌ تحریم کالاهای وارداتی و مبارزه با جبهة کاذب سوم به رهبری محمدخاتمی و شیرین عبادی است. نمی‌باید در برابر گلوله سینه سپر کرد، اینکار حماقت است، چرا که خشونت فرسایش جنبش‌مدنی خواهد بود. ما از طرفداران جنبش مدنی می‌خواهیم که «شعور» را جایگزین «شعار» کرده، از تکرار شعار، شرکت در تجمع و تقلید از دیگران خودداری کنند. از طرفداران جنبش مدنی می‌خواهیم که کالاهای لوکس، لوازم آرایش و لباس‌های وارداتی، ‌ و از همه مهمتر، رسانه‌ها به ویژه «رسانه‌های تصویری» را تحریم کنند. فضای پروپاگاند، به دلیل تحریک احساسات،‌ قدرت برخورد منطقی را از انسان سلب می‌کند. پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد سقوط هواپیمای «توپولف» خطوط هوائی «کاسپین» توضیحاتی بیاوریم.

علیرغم خفقان حکومت اسلامی، و طفره رفتن کارشناسان، ‌ علت سقوط این هواپیما عملیات خرابکارانه بوده. آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در راستای اعمال «سیاست انسداد» می‌کوشند ارتباط ایران را از نظر اقتصادی و فرهنگی با کشورهای «منطقة نوروز» قطع کرده ما را در شرایط «جنگ سرد» قرار دهند. به دلائل استراتژیک ارتباط ملت‌های منطقة نوروز تهدید مستقیمی است بر علیه منافع غرب که با همکاری حکومت اسلامی می‌کوشد از طریق ارسال گلة زائران به عربستان، عراق و سوریه هر ساله میلیون‌ها دلار ثروت ملی را در راه «پرستش» به مناطق تحت کنترل خود و در واقع به بانک‌های غرب سرازیر کند.

این سیاست در داخل مرزها با ساختن مسجد، امام‌زاده و تولید آخوند به تشویق مرگ‌پرستی یا بهتر بگوئیم «پدرپرستی» و «خشونت» مشغول است. در مورد منطقة نوروز پیشتر توضیح داده‌ایم. این منطقه‌ محل سکونت «اقوام ایرانی» است. «فرهنگ اقوام ایرانی» به گواهی اسطوره‌های‌اش فرهنگی است «انسان‌محور» ـ البته نه در مفهوم معاصر ـ که روی به زندگی و آینده دارد و با «خشونت»‌ و «توحش» اقوام سامی در تضاد قرار می‌گیرد. به همین دلیل پروپاگاند استعمار به ویژه تبلیغات آخوندهای واتیکان برای تخریب این «فرهنگ» از هیچ کوششی دریغ نمی‌کند. از یکسو زرتشت را آتش‌پرست و دوگانه پرست معرفی کرده‌اند، و از سوی دیگر با تزریق مقدسات ادیان ابراهیمی در اسطوره‌های ایرانی می‌خواهند از زرتشت تصویری مشابه پیامبران ادیان توحش ابراهیمی ارائه دهند. پیشتر در این مورد مفصلاً توضیح داده‌ایم و نیازی به «تکرار» نمی‌بینیم، فقط به گوساله‌های ننه‌حسن در داخل و خارج مرزها یادآوری می‌کنیم که جسد مسافران این هواپیما ابزار ابراز مراتب بلاهت، ارادت و نوکری به درگاه ارباب نیست. مراسم روضه و زوزه برای «شهدا» و کربلای انتخابات را با همان اجسادی که ساواک جمکران و رهبر «طاعون سبز» در اختیارتان گذشته برگزار کنید. می‌دانیم برای‌تان کفایت نمی‌کند، ولی به از هیچ است.

به هر تقدیر امید به خداوند خونخوارتان را از دست ندهید! شاید طی همین چند روز جنگ زرگری لباس‌شخصی‌ها با نیروی انتظامی حکومت جمکران چند جسد دیگر برای‌تان فراهم کند تا از سر سفرة‌ الطاف ارباب گرسنه برنخیزید. سقوط هواپیمای مذکور ریشه در استراتژی نوینی دارد که حاکمیت آمریکا ناچار شده به آن تن در دهد. پیش از پرداختن به این مطلب نگاهی خواهیم داشت به سیاهی لشکر آب‌منگل‌ها که به دو گروه تقسیم شده بود، گروه بندگان نمازخوان و گروه اوباش سنگ‌انداز! تعداد این افراد هم برخلاف ادعای توده‌پرستان و عوامگرایان «میلیونی» نبود. اینان فقط برای گسترش بحران و خشونت و جنجال و هیاهو تجمع می‌کنند.

ما توسل به خشونت را در هر حال محکوم می‌کنیم. اعمال خشونت فقط به افزایش خشونت منجر خواهد شد. پیشنهاد ما به مدافعان دمکراسی در ایران این است که سیاهی‌لشکر مخالف‌نمایان حکومت را در انزوا قرار دهند. سیاهی‌لشکر کذا روز گذشته در دو جبهة جنگ و صلح در نماز جماعت شرکت کرد و ثابت شد که برخلاف ادعای فعلة فاشیسم «طرفداران» موسوی، کروبی، رضائی به همراه نمازگزاران حرفه‌ای نسبت به جمعیت ایران در اقلیت مطلق‌اند. به همین دلیل است که اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن طرح سرشار از نبوغ گشودن جبهة ‌سوم در حکومت آب‌منگل‌ها را مدنظر قرارداده‌اند. البته همانطور که گفتیم رهبر جبهة کذا کسی نیست جز محمد خاتمی، پادوی محفل بین‌المللی فاشیسم. شیرین عبادی هم به مصداق «کوری ببین عصاکش کور دگر بود»، نقش عصای شیاد اردکان را در غرب ایفا می‌کند.

شیرین عبادی، در ظاهر برای دفاع از حقوق بشر و در واقع برای ممانعت از مذاکرات پیرامون بحران هسته‌ای پیشنهاد کرده غرب ایران را تحریم سیاسی کند. می‌دانیم که تحریم سیاسی ایران زمینه را برای جهش و پرش پرزیدنت مهرورزی در زمینة هسته‌ای فراهم می‌کند. و اینگونه است که خط سیاسی «جبهة سوم»، به عنوان خط جنگ و بحران مشخص شده و نقش واقعی محمد خاتمی و شیرین عبادی به عنوان سردمداران محور جنگ و خشونت آشکارتر می‌شود. پس نگاهی خواهیم داشت به آخرین تبلیغات فاشیسم بین‌الملل که از زبان شیرین عبادی پخش شده.

عبادی، مانند ابراهیم یزدی سفیر سیار حاج اکبر بهرمانی است در بلاد غرب. گویا این روزها هم در آلمان بوده و با یک هفته نامة آلمانی مصاحبه کرده که ترجمة آن در گویانیوز منتشر شده. شیرین عبادی در این مصاحبه رسماً خواهان عدم مذاکرة غرب با حکومت ایران شده. وی می‌گوید چرا نقض حقوق بشر را نادیده می‌گیرید و با دولت ایران مذاکره می‌کنید؟ علامت تعجب نمی‌گذاریم چون مواضع اربابان حکومت اسلامی مشخص است، اینان خواهان تداوم بحران دست‌ساز هسته‌ای و ارعاب و سرکوب ملت ایران‌اند. شیرین عبادی هم یکی از ابزار اعمال سیاست‌شان شده. به همین دلیل این موجود سبک‌مغز، عامی و کم سواد را به عنوان «مدافع حقوق بشر» در ایران برگزیده‌اند. این تحفة بازار تهران ادعا کرده غربی‌ها برای حفظ امنیت خود خواهان مذاکرات هسته‌ای با ایران شده‌اند. حال آنکه حکومت اسلامی با حمایت غرب و با کمک چین دکان پیشرفت هسته‌ای را افتتاح کرد، تا هم زمینة تهدید و ارعاب ملت ایران فراهم آید و هم آمریکا بتواند نصب سپر دفاعی در مرزهای روسیه را مقابله با تهدید فرضی گورکن‌ها قلمداد کند.

عبادی در مصاحبة خود ادعا کرده،‌ «ما در ایران از دمکراسی فاصله می‌گیریم»، چون به زعم ایشان دمکراسی در ایران وجود داشته! وی ابزار دستیابی به دمکراسی گوساله‌فریب را «الله اکبر» گفتن و شرکت در «تجمع مادران سوگوار» خوانده و می‌گوید این «حربه» بر علیه شاه به‌کار گرفته شد و کارآئی خود را به اثبات رسانده! می‌بینیم که کارآئی کذا چه نتیجة درخشانی به بار آورد. در عمل دمکراسی مطلوب عبادی بازگشت به دوران روح‌الله خمینی در ایران است. در پایان چنین مزخرفاتی شیرین عبادی ادعا می‌کند که «به دستگاه حاکمیت» وابسته نیست. ما هم می‌پذیریم! متحیریم که این دستگاه آبمنگل‌ها که اینچنین نسبت به غیرخودی‌ها گذشت نشان می‌دهد چرا وبلاگ‌نویس و روزنامه نگار را به قتل می‌رساند؟ باری! برای پرهیز از اتلاف وقت به همین مختصر از چرندیات عبادی اکتفا کرده به اربابان‌اش می‌گوئیم آب در هاون می‌کوبند. چرخش اجباری سیاست ایالات متحد، علیرغم زوزه و عربدة سگ‌های‌هار استعمار، ‌ در سیاست ایران تغییرات گسترده‌ای ایجاد خواهد کرد. به شرط اینکه مردم هوشیاری خود را حفظ کرده پای به میدان آشوب نگذارند.

تکرار می‌کنیم که غیبت خاتمی از معرکة مضحک نماز نشان می‌دهد که اربابان موسوی چندان امیدی به موفقیت وی ندارند. در واقع میرحسین موسوی 5 روز فرصت داشت که تجمع میلیونی برای کودتای مخملین اربابان جور کند، ولی خوشبختانه موفق نشد. اما عدم موفقیت برنامة موسوی به این مفهوم نیست که جنگ‌طلبان از سیاست خود در ایران دست بشویند. به هیچ عنوان! اینان تمام تلاش خود را به کار خواهند گرفت که در داخل ایران شرایط بحرانی ایجاد کنند تا مذاکرات هسته‌ای به تعویق افتد. به این ترتیب همانطور که در دوران ریاست جمهوری کلینتون یک‌شبه پاکستان به سلاح اتمی مجهز شد، یک بمب اتمی هم به دست گورکن‌ها خواهد رسید. و اینگونه است که حکومت نکبت و ادبار اسلام بر ایران ادامه خواهد یافت، و ما هم نوعی پاکستان خواهیم شد که در آن دو گروه طالبان و طالبان‌تر «انتخابات» برگزار می‌کنند، تا مراسم سنگسار و قصاص و قطع دست‌وپای مردم را «به نوبت» به مورد اجرا بگذارند. مسلماً «دکتر» برژینسکی در این نظام توحش نیز «نوعی دمکراسی» رویت خواهند فرمود.

حال نگاهی خواهیم داشت به خطبه‌های نماز علفزار در تهران. اکبر بهرمانی در این خطبه‌ها چه گفت؟ در واقع، هیچ! بهرمانی مردم را به شورش فرا خواند. بهرمانی گفت نتیجة انتخابات آنطور که ما می‌خواستیم نشد، آنچه ما می‌خواهیم اصل اساسی است چون امام هم همین را می‌خواستند پس مردم به خیابان‌ها بریزند. بله! لازم است «مردم» برای برآورده کردن خواست «ما» به صحنه بیایند و کودتا را تکمیل کنند. بهرمانی در این گیرودار تأکید کرد که،‌ سال 1357 مردم برای «پیغمبر» انقلاب کردند! و خلاصه گویا لازم آمده یک انقلاب دیگر برای پیغمبر اکبر هاشمی سازمان یابد. افسوس که ژنرال هویزر حضور ندارند و جیمی کارتر در کاخ سفید ننشسته! و دست پیغمبرتان کوتاه است و خرما بر نخیل!

سخنان هاشمی را بررسی نمی‌کنیم چرا که بر همان الگوی «ساتاس» منطبق است:‌ تکرار حدیث و روایت و مزخرفات «صدراسلام» برای حل مسائل امروز! خطبه‌های نماز این هفته در واقع سفله‌پروری استعمار را هر چه بیشتر آشکار کرد. مرد قدرتمند و ثروتمند حکومت اسلامی، مثل کنیز کتک خورده بغض کرده و حدیث پیامبر و علی سر هم می‌کرد و دست نیاز به سوی اوباش‌الله دراز کرده بود که به خیابان بریزند! بله! این شیپورهای ارباب است که از پفک‌نمکی «مرد قدرتمند»‌ ساخته. بدون ماشاالله قصاب‌ها اکبربهرمانی در واقع هیچ نیست.

اکبر هاشمی، به عنوان رئیس مجلس خبرگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت هیچ نگفت. هاشمی نگفت نتایج انتخابات را نمی‌پذیرد. نگفت در این نتایج تردید دارد. هاشمی از جانب خود هیچ نگفت. او گفت، «مردم تردید دارند!» بسیار خوب! مردم تردید دارند. مگر تردید مردم مجوز قانون‌شکنی و ایجاد آشوب است؟ نه! بهرمانی می‌گوید همه چیز بخوبی پیش می‌رفت ولی نتیجه آنطور که ما می‌خواستیم نشد! و اساس هم خواست ماست! مگر نتیجة انتخابات فرضی باید به دلخواه اکبربهرمانی باشد! بله! چرا؟ ‌چون خواست بهرمانی و شرکاء «خواست انقلاب» است! و خواست انقلاب همان خواست خمینی دجال. تاکنون در وقوقیه‌ها به این حد از سفسطه و مغلطه و پوچ‌بافی برخورد نکرده بودیم:

«اساس مسئله این است که ما چه می‌خواهیم، یعنی انقلاب چه می‌خواهد [...] ما به خوبی می‌دانیم که امام چه می‌خواستند[...]»


سرکار بیجا کردید، ‌ که خواست دارودستة خود را ملاک «انتخابات» قرار دادید. اگر خواست گروه خاصی می‌باید برآورده شود،‌ «انتخابات» برگزارکردن‌تان دیگر چیست؟ مردم باید به سیاهی لشکر فاشیسم تبدیل شوند که «خواست» فرضی یک خرفت خون‌آشام آنهم در 60 سال پیش برآورده شود؟ ما که می‌دانیم پشت این بساط کدام سفارتخانه نشسته و چه می‌خواهد! ما که می‌دانیم ملت ایران باز هم به ابزار باج‌خواهی آنگلوساکسون‌ها از مسکو تبدیل شده. پس این پوچ‌بافی و این نمایشات مهوع برای چیست؟ مگر این حکومت نفرت قانون ندارد که باید همه مسائل‌اش را سرگذر با عربده و روضه و زوزه مطرح کند؟ نه!

سخنان اکبربهرمانی ثابت کرد که در حکومت اسلامی حاکمیت قانون کاملاً ناشناخته است. اگر شواهد و مدارک تقلب در انتخابات فرضی این حکومت وجود دارد، شخص اکبربهرمانی، به عنوان رئیس مجلس خبرگان موظف است خواهان عزل رهبر شود. ولی اکبر بهرمانی چنین کاری نخواهد کرد. به چند دلیل، نخست اینکه خامنه‌ای و بهرمانی و موسوی در یک سنگر واحد جنایت و تاراج نشسته‌اند، و هدف‌شان ایجاد بحران برای وقت کشی و ماستمالی کردن مذاکرات هسته‌ای است، و اینهمه جهت تأمین منافع ارباب در لندن و اشنگتن. دیگر اینکه «دکتر» برژینسکی و شرکاء، به دلیل اسرائیل ستیزی احمدی‌نژاد علاقة خاصی به او دارند. و هاشمی رفسنجانی، هر مقامی که داشته باشد افتخار نوکری امثال برژینسکی را از دست نخواهد داد.

به یاد داشته باشیم که هاشمی رفسنجانی در ابراز عشق به تودة مبهم «مردم» تنها نیست، کل حکومت ایران کارگزار سازمان سیا است و برای تحقق سیاست استعمار است که به تل ناشناس «مردم» نیاز دارد:

«[امام می‌گفتند] مردم را با مبارزات آشنا کنید[...] مردم با ما باشند همه چیز داریم [...] مردم به خیابان‌ها آمدند[...] ما پیروز شدیم[...]»


ما هم به اکبر بهرمانی و اربابان‌اش می‌گوئیم، کور خوانداه‌ید، هیچکس برای مشتی جنایتکار مزدور به خیابان نخواهد آمد. البته به یاد داشته باشیم که بهرمانی «تصمیم گیرنده» نیست، انسان است که تصمیم می‌گیرد نه بندة حقیر و بردة‌ استعمار. در غیراینصورت امثال بهرمانی را در رأس هرم قدرت، آنهم در دولت دست‌نشاندة جمکران مشاهده نمی‌کردیم. اگر کسی ذره‌ای انسانی‌ات در وجوداش باشد طبیعتاً خارج از طیف حکومت ایران قرار می‌گیرد. ویژگی حکومت دست نشانده همین خفت و ذلت و خواری درونی شدة مقامات است. بی‌دلیل نیست که نام دو رهبر حکومت توحش با حرف «خ» آغاز می‌شود. «خ»، مثل خوره، خونخوار، خفیف، خبیث،‌ خوار، خرفت، خنگ، خنثی، و... و از همه مهمتر «خ»، مثل «خائن». در چنین چارچوبی منطقا باید «خاتمی» جانشین خامنه‌ای شود. البته در صورتیکه همان «مردم» کذا کمک کنند!


...

جمعه، تیر ۲۶، ۱۳۸۸


«نوعی» دمکراسی!
...
«نتیجة فعالیت‌های براندازی دولت آمریکا تلفیق بیشتر وطن دوستی مردم ایران با تفکر شیعی خواهد بود و من فکر می‌کنم [این امر] به ضرر منافع ملی ما خواهد بود[...] اتفاقاً منشاء حمایت‌های ایرانیان از احمدی‌نژاد هم همین تلفیق روحیة‌ وطن‌دوستی و ملی‌گرائی با تفکر شیعی است[...]‌»

بله! اگر این اظهارات را بپذیریم، می‌باید بگوئیم که اصولاً منافع آمریکا با «تقدس» در تضاد قرار می‌گیرد! و به همین دلیل هم برای استقرار حکومت‌های اسلامی در افغانستان و عراق عموسام به این دو کشور لشکرکشی کرد تا اشغال نظامی به ضرر منافع ملی‌اش تمام شود. و اصولاً به همین دلیل است که همة تروریست‌های اسلامی دست‌پروردة سازمان سیا همچون بن‌لادن و شرکاء، ادعای مبارزه با آمریکا دارند، چرا که حتماً همین سخنان را پیشتر از زبان خداوندشان، برژینسکی شنیده‌اند. وای اگر تقدس دینی به تقدس بومی افزوده شود! می‌دانیم که در چنین شرایطی آمریکا به دست احمدی نژاد و حمید مولانا به قتل خواهد رسید! همچنانکه می‌بینیم، حکومت اسلامی یک «تقلب» است، این حکومت با حمایت سازمان ناتو در ایران استقرار یافته و اربابان‌اش با توسل به واژگون‌نمائی می‌کوشند آن را «مستقل» هم قلمداد کنند

سخنان گوساله‌فریب و بلاهت‌گستر برژینسکی، پادوی لهستانی‌الاصل سازمان سیا و طراح «سیاست انسداد» و طالبان‌پروری، در سایت حنازرچوبه، مورخ 26 تیرماه‌سالجاری انتشار یافته. برژینسکی در واقع خط سیاست نوین آمریکا را در ایران ترسیم می‌کند. سیاستی که احمدی‌نژاد مجری آن خواهد بود. و به باور گوساله‌های ننه حسن سیاست کذا سیاستی «ضدآمریکائی» خواهد بود! امروز می‌توان به دلائل واقعی دعوت از احمدی‌نژاد برای ایراد سخنان انسان‌ستیز در دانشگاه کلمبیا پی برد. همچنانکه پیشتر گفته بودیم دعوت از مهرورزی در چارچوب سیاست عادی سازی روابط با حکومت «ضدامپریاس» جمکران صورت پذیرفت. حکومتی که به ادعای برژینسکی «نوعی» دمکراسی است، چرا که زنان پزشک هم در ایران وجود دارند و تعداد زنان دانشجو از مردان بیشتر است و از همه مهم‌تر اینکه برژینسکی نمی‌تواند نتایج انتخابات جمکران را پیش بینی کند! در صورتیکه همین فرد به سادگی نتایج انتخابات روسیه را در سال 2012 پیش‌بینی می‌کند. از اینجا نتیجه می‌گیریم در روسیه هیچ «نوع» دمکراسی وجود ندارد ولی در جمکران «نوعی» دمکراسی موجود است که فقط در آبدارخانة سازمان سیا یافت می‌شود:

«نوعی دمکراسی در ایران وجود دارد که ما آنرا معمولاً نادیده می‌گیریم. به عنوان مثال در انتخابات‌های اخیر در ایران من واقعاً نمی‌توانستم با قاطعیت پیش‌بینی‌کنم چه کسی پیروز انتخابات خواهد بود [...] ولی اگر کسی از من بپرسد چه کسی پیروز انتخابات سال 2012 در روسیه خواهد بود من با اطمینان جواب آنرا به شما خواهم گفت[...]»


«دکتر» برژینسکی تعریف ظاهراً نوینی از دمکراسی ارائه داده که پیشتر از زبان محمد خاتمی‌، اکبر بهرمانی و دیگر جیره‌خواران گاوچران‌ها شنیده‌ بودیم. و آن اینکه هر کجا مردم در برابر حوزه‌های مارگیری تجمع کردند، دمکراسی وجود دارد! بقیة مسائل ازجمله انسان‌محور بودن دمکراسی، برخورد دمکراتیک دولت با شهروند و ... هیچ اهمیتی ندارد. بله از آنجا که برژینسکی نمی‌توانست نتیجة مسابقات مارگیری را از پیش بداند، پس «نوعی» دمکراسی هم در ایران وجود دارد! می‌بینیم‌که ایشان دکترای خود را در رشتة پیوند گ...به شقیقه دریافت کرده و از استادان آبراهام یزدی و حاج فرج‌دباغ به شمار می‌روند. پس حضورشان عرض کنیم، دمکراسی یک نوع بیشتر ندارد و آنهم «دمکراسی» است که نه رنگ دارد، نه جنس! نه می‌تواند دینی باشد، و نه خلقی و توده‌ای و کشکی!

ما از فعالان جنبش مدنی می‌خواهیم صفوف خود را از گروه موسوی و دیگر «پیروان خط امام» جدا کرده، مطالبات خود را با شعارهای ویژة خود بیان کنند. تکرار می‌کنیم که «تجمع»،‌ «تکرار» شعار دیگران و «تقلید» از آنان جنبش مدنی را به بیراهه خواهد کشاند. هدف ما بازگشت به دوران امام «روشن‌ضمیر» موسوی نیست، هدف ما بازگشت به گذشته نیست. در «کنونی‌ات» زمان و در «واقعی‌ات» مکان، ما خواهان استقرار دمکراسی بر پایة مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر در کشورمان هستیم. دستیابی به چنین اهدافی مستلزم برخورد منطقی با شرایط است. حضور در جمع سوگواران فرضی، سردادن سرود و شعار پوچ به تهییج احساسات کمک می‌کند. در صورتیکه گام نخست دوری گزیدن از چنین شرایطی است. ما برای همة کسانیکه طی درگیری‌های اخیر به قتل رسیده‌اند عمیقاً متأثر و متأسف‌ایم ولی شرکت در مراسم سوگواری «سنتی» را توصیه نمی‌کنیم. نباید به حکومت منفور اسلامی که از مرگ تغذیه می‌کند اجازه داد فضای مرگ و نوحه و روضه خوانی را بر جامعه حاکم کند. جنبش مشروطه و جدائی دین از سیاست را به یاد داشته باشیم. به یاد داشته باشیم که شعار استعماری «سیاست ما عین دیانت ماست»، بازتاب خیانت قشر پلید روحانی به مطالبات مشروطه‌طلبان بود.

«جدائی دین از سیاست»،‌ جهت استقرار یک نظام دمکراتیک الزامی است، چرا که بجای روحانی، «شهروند» را در جایگاه قانون‌گذار قرار داده، از «قانون‌گریزی» و «قانون‌گذاری» روحانیت و حق دخالت این قشر در تدوین قوانین جلوگیری می‌کند. برخلاف مهملات برژینسکی و پادوهای‌اش در حکومت جمکران،‌ دمکراسی هرگز نمی‌تواند «دینی» باشد، ‌ چرا که دین «انسان‌محور» نیست.

«جدائی دین از سیاست» چیست،‌ و چرا ما بر آن پای می‌فشاریم؟ به نظر می‌رسد برای رفع ابهام از این شعار ویژه، که برخلاف شعارهای گوساله‌پسند شیادان پایة منطقی دارد می‌باید توضیحاتی ارائه دهیم‌ تا روشن شود به چه دلیل با شعارهای جدائی‌ دین از دولت و جدائی دین از حکومت مخالف‌ایم. نخست باید به همة اهالی مرزپرگهر اطمینان دهیم که جدائی دین از سیاست به هیچ عنوان به معنای «دین‌ستیزی» نیست، و با اعتقادات افراد هم سر جنگ ندارد. کاملاً بر عکس این شعار به همة افراد امکان می‌دهد که بدون تحمیل باورها و عقاید خود بر دیگران آن‌ها را آزادانه «بیان» کنند. تأمین «آزادی بیان» خارج از این چارچوب امکانپذیر نیست. ‌روشن‌تر بگوئیم این شعار امکان استفاده از باورهای مردم در راه اعمال سیاست را به صفر رسانده،‌ همزمان از «قانون‌گریزی» و «قانون‌گزاری» قشر روحانی یا بهتر بگوئیم از سرکوب افراد جلوگیری خواهد کرد. به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به انتخابات حکومت جمکران.

قانون اساسی‌ مضحک‌ این حکومت را می‌شناسیم و می‌دانیم که طبق اصل پنجم این به اصطلاح قانون که دستپخت امثال کاتوزیان و صدرحاج سیدجوادی است، «ولی فقیه» نایب امام زمان‌شان است! شاهد بودیم که پس از سخنرانی خامنه‌ای و تأکید وی بر رعایت قانون، انواع و اقسام دستاربند در رادیوفردا و «بی‌بی‌سی» فتوی صدوریدند که «تقلب» بد است و در اسلام کسی نباید تقلب کند و ... و پر واضح است که اگر قانون در کشور ایران حاکم می‌بود، این حضرات را به جرم «مخالفت» با نایب امام‌زمان‌شان باید دستگیر و محاکمه می‌کردند. چون احترام به آنحضرت و به نماینده‌شان روی زمین به قول گورکن‌ها «واجب شرعی» است. می‌بینیم که هیچکس مزاحم آخوند منتظری و صانعی و دیگران نمی‌شود، ‌چرا؟ چون براساس همان شعارهای غلط‌انداز «جدائی دین از دولت» و یا «جدائی دین از حکومت»، قانون‌شکنی همة اینان «توجیه» می‌شود. هر یک از ملایان خواهد گفت «تکلیف الهی» خود را بجا آورده. و دستاربندان همچنانکه می‌دانیم همواره در چارچوب تأمین منافع انگلستان «احساس تکلیف» می‌کنند.

نخستین بار برای مقروض کردن بانک نوپای شاهی میرزای شیرازی احساس تکلیف کرد، اینبار هم آیات عظام برای ملاخور شدن یک میلیارد و ششصد میلیون دلار از دارائی‌های ما توسط دولت انگلستان «احساس تکلیف» کردند. بعد هم پادوهای انگلستان در حزب شریف توده،‌ برای ماستمالی کردن جیب‌بری ارباب‌شان ادعا کردند این مبلغ نجومی متعلق به پسر خامنه‌ای بوده تا شوت و پرت‌ها از توقیف آن شاد و خرسند شوند و از دولت انگلستان برای اینکار سپاسگزاری هم بکنند. کسی هم از تاواریش‌ها نمی‌پرسد به فرض که این مبلغ در حساب بانکی پسر خامنه‌ای بوده، ‌ ایشان ارث پدری‌ داشته‌اند یا جواهرات مادرشان را در بازار تهران به فروش رسانده‌اند؟ هیچکدام! این پول متعلق به ملت ایران بوده. حساب‌های بانکی تاراج‌گران ایران از جمله حساب «پس‌انداز» آخوند شاهرودی در بانک سوئیس همگی متعلق به ملت ایران است. بگذریم و بازگردیم به جدائی دین از سیاست!

همچنانکه می‌بینیم حتی در یک حکومت مدعی تقدس ‌الهی که شورای نگهبان به عنوان بالاترین مرجع مراقب است تا اسلام و منافع آنگلوساکسون‌ها خدشه‌دار نشود، دخالت دستاربندان در سیاست و قانون‌شکنی‌شان سکة رایج است. پس اگر بخواهیم یک نظام دمکراتیک و قانون‌مدار در ایران داشته باشیم نخستین‌ گام برای تأمین نظم قانونی دمکراتیک، تحقق «جدائی دین از سیاست» است. روشن‌تر بگوئیم هدف ما «بازگشت به گذشته» نیست که جدائی دین از دولت و حکومت را بپذیریم. ما خواهان استقرار دمکراسی در چارچوب مفاد اعلامیة‌ جهانی حقوق بشر در ایران هستیم. در چنین چارچوبی هیچ دین و مذهبی نمی‌تواند فراتر از قانون قرار گرفته خود را بر جامعه تحمیل کند. به عنوان نمونه افراد وگروه‌های دین‌فروش نمی‌توانند آزادی بیان و مطبوعات را به بهانة «توهین به مقدسات» و «اخلاقیات»‌ محدود کنند.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 26 تیرماه سالجاری، ‌ دادگاه جده در عربستان به «اتهام» خبرنگار شبکة العربیه مبنی بر «استهزاء خدا و پیامبر و دین اسلام» رسیدگی خواهد کرد! این عمل نقض آشکار بیانیة «نشست دوربان 2» در ژنو است که توهین به انسان‌ها به عنوان پیروان ادیان را جایگزین «توهین به ادیان» کرد، تا پادوهای آنگلوساکسون‌ها در منطقه بجای عربده جوئی به بهانة توهین به مقدسات، و دفاع از توهمات گذشتگان، ‌ از حقوق انسان‌ها دفاع کنند. انسان‌هائی که در عرصة واقعیت وجود دارند و به دلیل گرایشات مذهبی متحمل تبعیض می‌شوند. ولی از آنجا که شیخک‌های کازینونشین مانند حکومت قدر قدرت جمکران افتخار نوکری برای گاوچران‌ها را دارند، به طرق مختلف سعی می‌کنند با دمیدن در شیپور «توهین به مقدسات» بیانیة دوربان 2 را نادیده بگیرند.

می‌دانیم که مفاد این بیانیه توسط حقوقدانان روسیه تنظیم شده بود و اربابان شیوخ، ‌ به بهانة واهی حضور احمدی‌نژاد از شرکت در نشست ژنو خودداری کردند! همچنانکه پیشتر هم در این وبلاگ گفتیم هر کجا «نفت» دیده شود، وجود «خدا» جهت تاراج الزامی خواهد بود! و در چنین مناطقی خدا می‌باید بجای انسان بنشیند. در نتیجه کاملاً طبیعی است که خداوند کذا وکیل مدافع هم داشته باشد که در دادگاه جده از حق وحقوق‌اش دفاع کند و باز هم کاملاً طبیعی است که چنین مزخرفاتی در سایت حنازرچوبه، خبرگزاری رسمی حکومت جمکران منتشر شود:

«[گفته می‌شود] خبرنگار العربیه در عراق [...]‌طی گزارش خود اقدام به تمسخر خداوند متعال و رسول اکرم و همچنین حضرت جبرئیل و احادیث نبوی نموده است که این کار مورد رضایت خداوند و رسول بزرگوارش نخواهد بود. هر مسلمانی نسبت به دین خود غیرت دارد، بخصوص ما که در سرزمین وحی زندگی می‌کنیم[...]»


بله دادگاه در صحرای عربستان به چنین «جرم» مسلمی رسیدگی می‌کند! و مسلم است که «شاکی»، اسناد و مدارک لازم برای اثبات ناخشنودی خداوند و پیامبر‌اش از گزارش خبرنگار العربیه را به دادگاه ارائه کرده، در غیراینصورت هیچ دادگاهی به چنین ادعای مضحکی رسیدگی نخواهد کرد. این چرندیات که با کد: 592406 منتشر شده، ثابت می‌کند که «دادگاه» در عربستان با طویلة گاوچران‌ها هیچ تفاوتی ندارد. و از چنین جایگاه مقدسی است که حضرات می‌کوشند آزادی بیان را حتی در عراق اشغال شده نیز محدود کنند.

برای اعمال چنین سیاستی است که ایالات متحد با عربستان، پاکستان، ایران و ترکیه یک چهارپایة جادوئی جهت گسترش توحش در کل منطقه ایجاد کرده. هدف آمریکا این است که همزمان با حمایت بی‌قیدوشرط از حکومت‌های سرکوبگر، به ویژه در این 4 کشور، خود را نیز مدافع حقوق بشر جلوه داده، به این بهانه از نوکران خود «انتقاد رسانه‌ای» به عمل آورد. وظیفة نوکران هم این است که با اعلام «استقلال رسانه‌ای» مدافعان حقوق بشر را به آمریکا منسوب کنند! حال آنکه نه آمریکا مدافع حقوق بشر است نه حکومت‌های عربستان، پاکستان، ایران و ترکیه مستقل‌اند. هدف از این واژگون‌نمائی ارائة «تصویر دلپذیر» از آمریکا به عنوان مدافع حقوق بشر است. انتشار مهملات برژینسکی در حنازرچوبه دلیل دارد. رسانة رسمی حکومت جمکران در واقع به بازار گرمی برای اربابان مشغول است:

«فعالیت‌های دولت آمریکا در رابطه با ترویج دمکراسی در ایران [...] بسیار فراتر از پرداختن به مسائلی مانند حقوق بشر و آموزش‌های مربوط به پیشبرد اهداف سازمان‌های غیردولتی یا راهکارهای متشکل کردن مؤثر مردم در پروسه انتخابات بوده[...]آمریکا در سال‌های اخیر در پی ایجاد تنش و درگیری در بین قومیت‌های ایرانی بوده[...]»

برژینسکی چه می‌گوید؟ می‌گوید آمریکا خواهان دمکراسی در ایران است! ولی می‌دانیم که چنین سخنانی تشویق حکومت سگ‌های‌هار به مخالفت با دمکراسی است. کافی است به متن سخنرانی‌های احمدی‌نژاد نگاهی بیاندازیم. مهرورزی یک تنه و شاید به کمک پاسدار شریعتمداری و پاسدار اکبر، مارکسیسم و لیبرال دمکراسی را شکست داده و بر فراز قلة رفیع نکبت و ادبار اسلامی ایستاده تا برای باز پس گرفتن اموال غارت شدة مردم از «غارتگران بیت‌المال» دست به اقدامات نیز بزند! همچنانکه موسوی هم برای باز پس گرفتن‌ آراء همین مردم اقدام کرده. اولی برای پس گرفتن «اموال» ما مراسم آشتی‌کنان با اربابان در ینگه دنیا به راه می‌اندازد، دومی هم گویا حزب «توحید و توسعه» به راه خواهد انداخت! فکر نمی‌کنم برای تحقق چنین اهداف «والائی» لازم بود چندین نفر از هم‌میهنان ما به قتل برسند و سگ‌های‌ هارالله و اوباش‌الله خیابان‌های شهر را اشغال کنند.

برژینسکی در پایان سخنان خود ضمن در ترادف قراردادن حکومت گورکن‌ها با کشور ایران می‌گوید، ما اشتباه کردیم که ایران را یک کشور قرون وسطائی قلمداد کردیم، ایران یک زمان امپراطوری بوده! البته این «آمریکائی ـ لهستانی» تا حدی درست می‌گوید. ایران یک زمان امپراطوری بوده، و امروز کشوری است که توسط یک حکومت قرون‌وسطائی و دست‌نشاندة سازمان سیا اداره می‌شود. ولی این امر مطالبات ملت ایران را تغییر نخواهد داد. برژینسکی و اربابان‌اش سخت کور خوانداه‌ند اگر می‌پندارند با توسل به دستاربند و اوباش می‌توانند به حضور خود در ایران ادامه دهند و نان‌شان را به تنور مقدسات بومی و دینی بچسبانند. ایران «یک» امپرطوری نبوده، ایران تنها امپراطوری تاریخ بشر بوده که نه به نام خدا که به نام کوروش، شاه شاهان بر پا شده. بنیانگذار امپراطوری ایران پیش از نام پدر، ابتدا به نام و مقام خود اشاره دارد. اگر امپراطوری ایران را نمی‌توانیم دوباره بر پا کنیم ارزش‌های والا و انسان‌محور این امپراطوری همچنان پابرجاست.





پنجشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۸


پدرپرستان!
...


اهالی مرزپرگهر! همانطور که از «لج خامنه‌ای» حماسة دوم خرداد آفریدید و 8 سال فرصت برای استعمار فراهم‌ آوردید، همانطور که از لج احمدی‌نژاد به جنایتکاری به نام موسوی «رأی» داده، «حماسة 22 خرداد» آفریدید، باز هم از لج خامنه‌ای در مراسم مبتذل و حماقت‌گستر نماز حکومتی شرکت کنید و با تکرار طوطی‌وار شعارهای گوساله‌پسند «اصلاح‌طلبان» و «طاعون‌سبز» خود را در جایگاه گوسفندان قرار داده به جهانیان ثابت کنید که «مردم ایران، همه مسلمان شیعه و طرفدار نظام توحش اسلام‌اند.»

به گورکن‌ها یادآور شویم که با ارسال اتوبوس‌های مملو از نمازگزاران فرضی از روستاها و قصبات اطراف به تهران، جنبش مدنی مرعوب نخواهد شد. مطالبات اکثر ایرانیان دمکراتیک است و اینبار حکومت اسلامی است که در اقلیت قرار گرفته. با اشغال خیابان‌های شهر و تجمع «مادران سوگوار» و به ویژه بی‌نام و نشان در پارک‌ها نمی‌توانید مرگ و سوگواری بر جامعه حاکم کنید.

به روشنی می‌بینیم که گورکن‌ها و جیره خواران‌شان در خارج از مرزها، به دلیل تضعیف مواضع ایالات متحد صفوف خود را فشرده‌تر کرده‌اند. آغاز برنامة سیرک تابستانی عموسام با شرکت پاسداراکبر و شرکاء در واقع مکمل برنامة نماز جمعة آینده در تهران است. دو گروه «هزارچهرة» اصلاح‌طلب و اصولگرا روز جمعه با توسل به شعارهای ماشاالله قصاب در «بهار عاظادی» ضمن حمایت از «رهبر»، پشت سر «اکبر» ردیف خواهند شد. به این ترتیب باز می‌گردیم به روزهای شیرین سی سال پیش. با این تفاوت که اینبار جائی برای ناز و کرشمة گروه شیخ مهدی بازرگان وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر روز جمعه کل حاکمیت در برابر جنبش‌مدنی صف‌آرائی می‌کند. همچنانکه گفتیم این حکومت نامشروع و غیرقانونی بجای توسل به قانون،‌ همة مسائل خود را در خیابان و سرگذر حل کرده. پس طبیعی است که آبمنگل‌ها راهکارهای قانونی را اینبار نیز نادیده انگارند.

گفتیم که هدف از برگزاری نمایشات 22 خردادماه کسب مشروعیت مجدد برای حکومت برخاسته از کودتای 22 بهمن بود. و این «مهم» از طریق پروپاگاند رسانه‌های غرب تأمین شد. ولی از آنجا که انبوه «جمعیت میلیونی» برای طرفداری از میرحسین موسوی به خیابان نیامد و کودتای سبز ناکام ماند،‌ مشروعیت کذا هم خدشه‌دار شده! البته هیچ اشکالی ندارد، چرا که در این گیرودار چند نفر به قتل رسیدند و بازار ارعاب و سرکوب به اندازة کافی رونق یافته. مهم همین بود. باری، آبمنگل‌ها به دلیل عدم برخورداری از پشتوانة‌ مردمی ناچار شدند صفوف خود را در داخل و خارج از مرزها فشرده‌تر کنند. مراسم آشتی‌کنان و بازگشت به دوران «امام روشن‌ضمیر»‌ را روز جمعه مشاهده خواهیم کرد.

«روح پوپر»،‌ که به گفتة «بی‌بی‌سی» برفراز تهران به حرکت در آمده چنین گزارش می‌دهد که برای رسیدن به «دمکراسی» مطلوب حاج فرج دباغ، خواهران لازم است با چادر و سجاده و مهر و تسبیح و شورت‌وزیرپوش «سبز» در این نماز دشمن‌شکن حضور یافته، جهت اثبات همبستگی خود با میرحسین و امام روشن‌ضمیرشان لاک سبز هم به ناخن زده، پرة بینی خود را با حلقة سبز بیارایند. روح پوپر همچنین توصیه می‌کند گروه موسوی با توسل به اجساد قربانیان «فعالیت» خود را ادامه دهد. به این منظور لازم است فعلة فاشیسم هر چهل روز یک بار، جسد نوینی از سردخانه بیرون کشیده و به همین مناسبت موسوی و کروبی که مسئولان واقعی قتل به شمار می‌روند برای دلجوئی از خانوادة مقتول خود را در جایگاه «مدافع قربانیان» قرار ‌دهند. حال آنکه طی سه دهة اخیر 120 هزار مخالف‌ حکومت اسلامی نابود شده‌اند و 30 ‌هزار تن‌شان در دوران نخست وزیری موسوی «انسان‌دوست» به قتل رسیدند! رهبر طاعون سبز و آخوند کروبی مزور حتی امروز هم از این جنایات ابراز تأسف نمی‌کنند!

دیدار موسوی و زهره رهنورد و شیخ کروبی از خانوادة سهراب اعرابی در واقع اجرای رقیق همان برنامة روضه و زوزه و سوگواری است که اینان رویای برگزاری گسترده و جنجالی‌اش را در سر می‌پروراندند. ولی از آنجا که تعداد اجساد برای اجرای این برنامه کفایت نمی‌کند، ناچاراند ضمن شایعه پراکنی در مورد وجود «هزاران جسد» در سردخانه‌ها، به سیستم «سوگواری قطره‌ای» اکتفا نمایند. یادآور شویم وجود جسد در سردخانه طبیعی است. ولی دلیل نمی‌شود که همة اجساد موجود در سردخانه توسط نیروهای انتظامی و بسیج به قتل رسیده باشند! جسد کسانی که به مرگ طبیعی هم می‌میرند در سردخانه حفظ می‌شود. پس بهتر است سایت‌های گوساله‌پرست به ویژه سایت مشارکتچی‌ها ضمن ارائة «آمار» هزاران کشته به این مهم توجه داشته باشند که در سردخانه جسد همه نگهداری می‌شود، نه فقط جسد قربانیان تظاهرات کودتای ناکام.

به گفتة «روح» پوپر، لازم است اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن به افکار عمومی در غرب این دروغ بزرگ را بباورانند که، اکثریت مردم ایران همان گوسفندان حاضر در نماز جماعت دانشگاه سابق تهران‌اند که با تکرار شعارهای 30 سال پیش به حمایت از «رهبر» مشغول‌ شده‌اند. برای دستیابی به چنین هدفی لازم است جنگ زرگری بین دو گروه کاذب حکومتی یعنی طرفداران احمدی نژاد و میرحسین موسوی ادامه یابد، شاید «لطف الهی بکند کار خویش»، و چند جسد دیگر نیز نصیب طاعون سبز شود.

شاهدیم که به دلیل ممنوعیت برگزاری مراسم سوگواری و روضه و زوزه توسط آخوند کروبی و شرکاء، فعلة‌ فاشیسم در داخل و خارج از مرزها حدود 40 روز خفقان نسبی گرفتند تا اینکه حکومت گورکن‌ها برای تداوم نوحه خوانی و مرده‌پرستی به خواهر ملیحه محمدی چراغ «سبز» داد و در پی «زوزه‌نامة سبز» بود که «کاروان‌» زوزه و روضة موسوی و کروبی جنایتکار برای «دفاع از خون قربانیان» به راه افتاد. خلاصه بگوئیم آب در لانة متعفن گورکن‌ها افتاده.

دادستان حکومت اسلامی فرموده‌اند، مادر «ندا» هیچ شکایتی ندارد! شاید به همین دلیل باشد که مادر مقتول «رسانه‌ای» از افتخار دیدار رهبر طاعون سبز محروم شده! البته ما هم ترجیح می‌دهیم قتل «ندا» یک صحنه سازی بوده باشد. شاید به همین دلیل خواهر ملیحه محمدی مراسم روضه و زوزه مزورانه را برای پیوند «سهراب» به «سجاده» به راه‌ انداخت. شاید هم امکان جور کردن قافیة «ندا» با «سجاده» نبود، در حالیکه سهراب به دلیل «اعرابی» بودن به راحتی با سجاده و خفت و ذلت صحرای کربلا جفت و جور می‌شد. فراموش نکنیم که براساس پیام یکی از کاربران سایت آخوندپرست زمانه، «حسین هم برای به دست آوردن حق رأی در کربلا شهید شد.» بله آنحضرت از تشنگی در کربلا به زندان اوین آمده تیر خورده و ناپدید شدند.

در توضیح پیرامون وبلاگ «روح پوپر» یادآور شویم «پوزیتیویسم» در تقابل با دین، مذهب و «باورها» قرار می‌گیرد و چماقداران اسلام ناب و «توحید» و ... امثال حاج فرج‌دباغ نمی‌توانند کوچکترین ارتباطی با نظریة «کارل پوپر» داشته باشند. برخلاف بی‌بی‌گوزک‌های متناقض شیعی‌مسلکان و اسطوره‌های مقدس ادیان ابراهیمی، ‌ نظریة فلسفی نهایت امر می‌باید از «انسجام منطقی» برخوردار باشد. چرا که فلسفه حاصل «تفکر» انسانی است، نه محصول باورها و ترس‌ها و توهمات گذشتگان. در واقع سروش همانقدر «فیلسوف» است که مخملباف می‌تواند «هنرمند» باشد.

بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، حکومت اسلامی، از «رهبرکبیر» تا فیلسوف و هنرمند‌اش بازتاب ابتذال و توحش و سفله پروری استعماراند. پس بهتر است حنازرچوبه، رسانة رسمی حکومت اسلامی با استفادة سوء از مطالب این وبلاگ گوگوش را به عنوان خواننده، به سروش پیوند نزند. حنازرچوبه، مورخ 25 تیرماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «از گوگوش تا سروش»، ضمن گزافه گوئی و مهمل‌بافی نعلینی، گوگوش را «مبتذل خوان» شمرده! مگر خوانندة پاپ مبتذل است؟ به هیچ عنوان! خواننده، ‌ هنرمند است،‌ و «هنر» هم والا است.

ابتذال در واقع همان «حجاب» و پوششی است که انسانی‌ات را در ابعاد فردی و اجتماعی لگدمال می‌کند. ابتذال همان حجابی است که در حکومت اسلامی زن را به برده و «ابزار لذت» تبدیل کرده. ابتذال همان پرده‌ای است که سروش، چماقدار جنایتکار حکومت در پس آن پنهان شده، تا خود را فیلسوف ‌خوانده، شرکت در نمایش انتخاباتی تئوکراسی جمکران را از زبان یک فیلسوف پوزیتیویست غرب «دمکراسی» بخواند! بی پرده بگوئیم ابتذال همان «دروغ» است. دروغی که از یک دستاربند روان‌پریش و خون‌آشام «رهبر روشن ضمیر» می‌سازد. دروغی که مشتی ساواکی، پاسدار و دانشجونما را به عنوان مخالفان حکومت اسلامی در غرب معرفی می‌کند. مبتذل سراپای این حکومت و پامنبری‌های هزارچهره‌اش در داخل و خارج است. خواننده، مبتذل نیست. آنچه او را به ابتذال کشانده هم‌صدائی با امثال پاسداراکبر است نه حرفة خوانندگی.

ما از همة فعالان جنبش مدنی می‌خواهیم از شرکت در هر گونه تجمع، چه در مراسم حماقت‌گستر نماز جماعت،‌ چه در تجمع مادران سوگوار، و ... خودداری کنند. مسئولیت مستقیم قتل‌هائی که از 25 خردادماه به وقوع پیوسته در درجة نخست متوجة میرحسین موسوی و همة کسانی است که بجای طرح اعتراضات خود از مجاری قانونی، ‌علیرغم مخالفت وزارت کشور برای تجمع ظاهراً «مسالمت آمیز» فراخوان دادند. در درجة بعد مسئولیت این قتل‌ها متوجه نهادهائی است که وظیفة تأمین نظم قانونی را بر عهده دارند. و نهایت امر هر فرد عاقل و بالغی که علیرغم مخالفت رسمی وزارت کشور و مقامات مسئول امنیت شهری با تظاهرات، به «پیروی» از آشوب‌طلبان در تظاهرات غیرمجاز شرکت کرده می‌باید شخصاً پاسخگوی اعمال خود باشد.

به شیخ کروبی و میرحسین موسوی که فعالیت سیاسی خود را بر الگوی گاوحاج میرزآغاسی منطبق کرده‌اند یادآور شویم، فضای شهر متعلق به گروه‌های سیاسی نیست! متعلق است به ساکنین شهر. در نتیجه برای هرگونه تجمع مسالمت‌آمیز حتی برگزاری جشن و کنسرت در پارک‌ها «کسب مجوز» الزامی است. اصل 27 قانون اساسی جمکران نمی‌گوید برپائی تجمع مسالمت آمیز بدون کسب مجوز آزاد است، می‌گوید:

«تشکیل اجتماعات و راه‌پیمائی‌ها بدون حمل سلاح، به شرط اینکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.»

«بدون حمل سلاح» چه مفهومی دارد؟ حضور شبه نظامیان مسلح گروه بهزاد نبوی در تظاهرات مسالمت‌آمیز؟ یا حمل سلاح سرد از قبیل چاقو و پنجه بکس و آچار با دستة سبز؟ از این گذشته «مخل به مبانی اسلام» را چه کسی می‌باید تفسیر ‌کند؟ میرحسین موسوی و شرکاء یا رضوی فقیه و ابوالفضل فاتح،‌ همان‌ها که از لندن و پاریس به تهران ارسال شده‌اند؟ هیچکدام! و نهایتاً، «آزادی تجمع» چه مفهومی دارد؟ مفهوم «قانونی». به عبارت دیگر «قانون» است که در مورد «آزادی» و «ممنوعیت» تصمیم می‌گیرد نه افراد و گروه‌ها. و از همه مهم‌تر آنچه در اصل 27 قانون اساسی تصریح نشده، این است که تظاهرکنندگان موظف‌اند در هر حال «فاصلة امنیتی» با پادگان نظامی، و مراکز «نظامی ـ امنیتی» را رعایت کنند. در غیراینصورت نیروهای نظامی حق شلیک به سوی جمعیت را دارند. می‌دانیم که در تظاهرات مسالمت آمیز طاعون سبز این فاصلة امنیتی رعایت نشد. حال باید ببینیم به چه دلیل نه تنها هیچ برخورد قانونی با میرحسین موسوی و کروبی صورت نگرفته که اینان با تکیه بر آزادی‌های فراقانونی خود به سربازگیری و عقیده‌سازی نیز مشغول‌اند؟

در واقع حکومت آب‌منگل‌ها می‌کوشد با گسترش التهاب و تحریک احساسات مردم همة شوت وپرت‌ها را در کنار اوباش‌الله در دانشگاه سابق تهران جمع کند تا همه به طرفداری از این یا آن جنایتکار حکومتی به عربده‌جوئی در راه مستحکم‌تر کردن حکومت بپردازند. قرار است از سراسر کشور «مردم» را برای شرکت در مراسم مهوع به تهران بیاورند. بی‌دلیل نیست که همزمان با تهدید دروغین موسوی و خاتمی توسط لات‌الله، پیروان حزب انگلیسی توده هم مردم را به شرکت در مراسم گوساله‌پسند فرا می‌خوانند تا تعداد انبوه نمازگزاران در تهران به ما مخالفان حکومت توحش ثابت کند که «مردم» طرفدار اسلام‌اند، و «اسلام» را می‌خواهند! هدف اربابان حکومت اسلامی «ابراز وجود» در پایتخت است. پای به تلة بلاهت‌پروران استعمارگر نگذاریم.

جنجال پیرامون نماز «پرهیجان» جماعت در راستای همان سیاست پلیدی به راه افتاده که به منظور سازمان دادن به کودتا، خواهان «حضور مردم» در برابر حوزه‌های «شبه انتخابات» جمکران شده بود. همان جریانی که با نقض صریح قانون برای تجمع غیرمجاز نیز فراخوان داد. تجمعی که به قتل چند‌تن از هم میهنان‌مان منجر شد. میرحسین موسوی، شیخ مهدی کروبی و همکاران صادراتی‌شان از لندن و پاریس مسئول کشتار و سرکوب‌های اخیراند و می‌باید دید به چه دلیل قوة قضائیة حکومت اسلامی خفقان گرفته و آشکارا نمی‌گوید که «قانون» در این حکومت منفور شامل موسوی،‌ کروبی و همپالکی‌های‌شان نمی‌شود؟ چون، محفل کودتا تلاش می‌کند با ایجاد ازدحام در مراسم حماقت‌گستر نماز جماعت برای این مراسم مضحک نیز مشروعیت دوباره کسب کند.

البته ما نمی‌خواهیم باعث یأس و ناامیدی آبمنگل‌ها شویم، ولی برنامة تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی برای تهدید روسیه و سرکوب ملت ایران درهم ریخت. به گزارش رادیو فردا، «غلامرضا آقازاده» که از دوران محمدخاتمی، از سال 1376 در رأس سازمان انرژی اتمی لنگر انداخته بود، استعفا «شد» و خلاصة مطلب خانه‌تکانی ایالات متحد در سازمان ناتو به نوکران‌شان در جمکران هم رسید. پس حضور رهبر طاعون‌سبز عرض کنیم آرزوی بازگشت به گذشتة «نورانی» امام‌شان را باید فراموش کنند. حال نگاهی خواهیم داشت به پیامدهای فجیع «بازگشت به گذشته!»

نماد بارز این بازگشت شوم،‌ «بازگشت به سوی پدر» است. پدر، ‌ به عنوان نماد زمینی قدرت الهی؛ پدر، ‌ به عنوان نماد «قدرت سیاسی»‌ یا رهبر و پیشوا و قهرمان؛ و از همه مهمتر پدر به عنوان «پیام گذشته»‌. پدرجوئی، پدرپرستی،‌ افتخار به نیاکان،‌ «پیروی» از «پیام‌ گذشته» و «تکرار» سخن گذشتگان همه در چارچوب «بازگشت به سوی پدر» قرار می‌گیرد.

بازگشت به سوی پدر،‌ یا «بازگشت به گذشته» راهی است به سوی مرگ. این بازگشت ابعاد مختلفی دارد که وجه مشترک‌شان جلوگیری از پویائی تفکر منطقی فرد، و ایجاد انسداد و سکون در برابر حرکت او به سوی آینده است. به این منظور لازم است یک تعریف کلی از «بازگشت به گذشته» ارائه دهیم. پس ابتدا ببینیم «حرکت منطقی» انسان به سوی آینده چیست و چگونه تعریف می‌شود؟

حرکت منطقی به سوی آینده چند مرحله دارد. در هر مرحله، فاصلة کودک با مادر، و سپس با خانواده بیشتر و بیشتر خواهد شد تا سرانجام فرد به استقلال عاطفی و مادی دست یافته به نوبة خود «پدر» یا «مادر» ‌شود. مرحلة نخست، جدائی کودک از دامان مادر و تمایل او به «بازی» با ابزار و اشیاء و حیوانات است. این بازی در گام دوم «اجتماعی‌ات» یافته و‌ کودک به بازی با کودکان دیگر می‌پردازد. سپس مرحلة «بازی و فراگیری» در خارج از محیط خانه، کودکستان، مهد کودک و مدرسه آغاز می‌شود و کودک اوقات بیشتری را در خارج از محیط خانواده می‌گذراند. نیازی به توضیح نیست که همزمان با چنین تحولاتی «گویش کودک» از زبان پدر فاصله گرفته و به زبان همسالان‌اش نزدیک‌تر می‌شود. به عبارت دیگر تحول اجتماعی فرد در گویش او بازتاب مستقیم خواهد یافت. مرحلة دبیرستان، دانشگاه، آغاز به کار جهت تأمین استقلال مالی و ... می‌باید فاصلة فرزند را از پدر و خانواده به حداکثر برساند و مشخص است که در این مرحله انسان همزمان با حفظ «فردی‌ات» خود «جایگاه» ‌مشخصی در اجتماع نیز خواهد یافت.

روشن است که چنین فردی به «تکرار» سخنان پدر و «تقلید» حرکات او نخواهد پرداخت، چرا که در این مرحله «پدر»، نه از نظر عاطفی که از نظر اجتماعی برای او «مرده». به عبارت دیگر پدر هیچ آینده‌ای ندارد، «دوران پدر» به سر رسیده و فرد باید به سوی آیندة خویش گام بردارد. زمانیکه انسان در «مسیر منطقی» تحول قرار نمی‌گیرد، از نظر ذهنی همچون «سنگ» ایستا و ساکن می‌شود، ‌ در نتیجه قادر به «تفکر منطقی» نیست. چنین فردی ‌ با «ذهن خود» نمی‌اندیشد،‌ به «زبان خود» سخن نمی‌گوید، به پیامد اعمال خود نیز نمی‌اندیشد. در نتیجه به «توجیه» رفتار غیرمنطقی خود متوسل خواهد شد. افرادی که به تکرار «سخن جمع» و تقلید کورکورانه از جمع می‌پردازند، بهترین ابزار برای «عقیده سازی» و «سربازگیری» به شمار می‌روند. نمونة بارز بازگشت به سوی پدر، تراژدی سهراب در شاهنامة فردوسی است.

پیشتر مصطفی رحیمی در اثر خود «تراژدی قدرت در شاهنامه»، به بررسی داستان «رستم و سهراب» از جنبة انسان‌ستیز قدرت سیاسی پرداخته. امروز ما همین حکایت را از دیدگاه منطقی و «انسان‌محور» بررسی خواهیم کرد. در این راستا ضمن ارائة خلاصه‌ای از این حکایت، بر اساس نظریة «ولادیمیرپروپ»، عملکرد سهراب را در ارتباط با اهداف‌‌اش بررسی خواهیم کرد تا نشان دهیم آنچه باعث مرگ سهراب شد، بازگشت او به سوی پدر بوده.

در شاهنامه چنین آمده است که رستم هنگام شکار وارد سرزمین توران شده، گوری شکار کرده و پس از خوردن گور بریان به خواب فرو می‌رود. پس سواران تورانی رخش،‌ اسب رستم را در دشت به بند می‌کشند. چون رستم بیدار شد به جستجوی رخش پای به سمنگان گذاشت و شاه سمنگان که آوازة دلاوری‌های رستم را شنیده بود به او قول داد رخش را بیابد و از او خواست که تا یافتن اسب خود شب را در دربار او سپری کند.

نیمه شب، تهمینه، دخت پادشاه سمنگان به بالین جهان پهلوان رفته، پس از ابراز عشق به رستم می‌گوید آرزو دارد فرزندی از او داشته باشد. هنگامیکه رستم سمنگان را ترک می‌کند مهره‌ای به تهمینه می‌دهد که به عنوان «نشان شناسائی» به بازو یا به گیسوی فرزندش بیاویزد. نه ماه بعد، سهراب، فرزند تهمینه و رستم چشم به جهان می‌گشاید.

سهراب همة فنون رزم را می‌آموزد و در ده سالگی پهلوانی است که هماوردی ندارد. هنگامیکه تهمینه سهراب را از هویت پدر آگاه می‌کند، سهراب تصمیم می‌گیرد پدر را در ایران بر تخت شاهی بنشاند و خود بجای افراسیاب پادشاه توران بنشیند: «چو رستم پدر باشد و من پسر،‌ نباید به گیتی کسی تاج‌ور.» به عبارت دیگر سهراب به آیندة خود نمی‌اندیشد،‌ آیندة خود را در گرو آیندة‌ پدر می‌بیند:

برانگیزم از گاه کاووس را
به رستم دهم تخت و گرز و کلاه
از ایران به توران شوم جنگجوی
بگیرم سر تخت افراسیاب

در واقع تراژدی از همین لحظه آغاز می‌شود. از زمانیکه پسر بجای اندیشیدن به جایگاه خود در آینده، خواهان ارتقاء مرتبة پدر می‌شود. پدری که همه از او به عنوان جهان پهلوان یاد می‌کنند. پدری که جایگاه اجتماعی «مشخص» و تثبیت شده‌ای نیز دارد و سهراب منطقاً می‌باید به فکر تثبیت و ارتقاء جایگاه خود باشد. می‌بینیم که چنین نیست. همین تمایل غیرمنطقی باعث می‌شود که سهراب واقعیت‌های دیگری را نیز نادیده گیرد.

چون افراسیاب از قصد سهراب برای سرنگونی کیکاووس آگاه شد، سپاه بزرگی در اختیارش گذاشت. و از آنجا که می‌دانست رستم دشمنی با تاج و تخت ایران زمین را بی‌جواب نخواهد گذاشت، از سرداران خود خواست پس از اینکه سهراب در راه نابودی کیکاووس پدر را از پای درآورد، او را نیز در خواب به قتل برسانند. سهراب با سپاهیان افراسیاب به ایران حمله می‌برد. هژیر، نگهبان دژسپید را در مرز به اسارت می‌گیرد. پس از نبرد با گردآفرید، دلباختة او می‌شود و از او فریب می‌خورد. گردآفرید با نیرنگ وارد دژ شده به همراه ساکنان دژ می‌گریزد و پیکی برای کیکاووس فرستاده او را از هجوم سپاه دشمن آگاه می‌کند. پس کیکاووس گیو را به زابل می‌فرستد تا رستم را برای نبرد با دشمن فرا خواند. رستم و گیو پس از سه‌روز شادخواری در زابل به دربار شاه می‌روند. شاه بر آنان خشم می‌گیرد، رستم دربار را ترک می‌گوید و سرانجام کیکاووس با تدبیر گودرز رستم را باز می‌گرداند. باری همة عوامل دست به دست یکدیگر می‌دهند تا رستم و سهراب نتوانند یکدیگر را بازشناسند.

نبرد آغاز می‌شود و روز نخست هیچیک از دو حریف بر دیگری پیروز نمی‌شود. روز دوم سهراب با رستم کشتی می‌گیرد و او را بر زمین می‌زند و چون می‌خواهد سر از تن او جدا کند، رستم به دروغ متوسل شده می‌گوید کشتن در نخستین نبرد رسم ما نیست! و سهراب که یکبار نیز فریب گردآفرید را خورده، باز هم فریب خورده رستم را رها می‌کند. چون رستم و سهراب بار دیگر کشتی بگرفتند، رستم سهراب را بر زمین زده با خنجر پهلوی او را می‌درد. و در این هنگام است که سهراب، همان کسی که می‌خواست پدر را بر تخت شاهی بنشاند، در واپسین دم نیز زبان به ستایش پدر می‌گشاید و می‌گوید اگر رستم بداند که تو فرزند او را کشته‌ای، هر جا که باشی تو را خواهد یافت و به کین پسر ترا خواهد کشت.

چو بشنید رستم سرش خیره گشت
همه ریخت خون و همه کند موی

سهراب، پسری که آرزوی پادشاهی پدر را در سر می‌پروراند، تا خود نیز بر تخت بنشیند، با خنجر پدر بر خاک می‌افتد و در واپسین دم زندگی شاهد بهت و سردرگمی و زاری همان پدر افسانه‌ای است.

نسلی که از پدر
نامی شنیده بود و نشانی نمی‌شناخت
در روز جنگ، دشمن او جز پدر نبود
هنگام مرگ نوحه بر او جز پدر نخواند




...

چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۸


«روح» پوپر!
...

ما، کودکان زیرک این قرن، ای رفیق
[...]
ما،‌ بازماندگان مشاهیر باستان
[...]
از نسل شاعران
یا نسل عاشقان کهن بودیم
[...]
زیرا که نرخ روز را ندانستیم
شعر از شعور رو به شعار آورد
ما فهم این سخن نتوانستیم

ما برای مخالفت با احمدی‌نژاد،‌ همصدای عوامفریبان نخواهیم شد. ما «مردم» در مفهوم پوپولیستی را به رسمیت نمی‌شناسیم، به همین دلیل از «واگذاری حکومت به مردم» حمایت نخواهیم کرد. ما خواهان استقرار یک نظام دمکراتیک در ایران هستیم.

امروز یک هواپیمای شرکت «کاسپین»، 16 دقیقه پس از پرواز از تهران به مقصد ایروان در حوالی شهر قزوین سقوط کرد و کلیه سرنشینان آن که اکثراً از ارامنه بودند کشته شدند. یک وقت فکر نکنید «خرابکاری» در کار بوده؟ ابدا!ً در هر حال خرابکاری در هواپیما نمی‌تواند ارتباط ایران و ارمنستان را بگسلد. آن‌ها که می‌‌پندارند با کشتار غیرنظامیان می‌توانند مانند دوران شیرین جنگ 8 ساله ارتباط ایران با خارج را به کشورهای حوزة خلیج فارس و‌ ترکیه و پاکستان و افغانستان محدود کنند، سخت در اشتباه‌اند.

نسلی که در مقابله با خصم هوشیار
مستانه گرز خویش را بر پای اسب کوفت
دشمن رسید و کاسة سر را از او گرفت
آنگاه طعم بادة خون را به او چشاند

به گزارش سایت‌های روضه و زوزه و عزاداری، ‌روز گذشته،‌ میرحسین موسوی که به دلیل برپائی تظاهرات غیرمجاز و ایجاد خشونت و درگیری آزادانه به گشت و گذار مشغول است ـ چون در جمکران «قانون اسلامی» اجرا می‌شود ـ برای بهره‌برداری از جسد سهراب اعرابی، یکی از قربانیان خشونت‌های اخیر به دیدار مادرش رفت! البته رهبر اوپوزیسیون آبمنگل‌ها را روشنفکرترین زن چاه جمکران، زهره رهنورد نیز همراهی می‌کرد. گویا سهراب اعرابی از خودی‌ها بوده، ‌ چرا که رهبر طاعون‌سبز به دیدار خانوادة «ندا» نرفت، شاید خواست برود و راهش ندادند.

آنروزها که جنگ پر برکت بین ایران و عراق در جریان بود هر کس در جبهه کشته می‌شد، بلافاصله ماشاالله قصاب‌های رژیم در مقابل خانه‌اش تجمع می‌کردند تا با عربده‌ و شعارهای گوساله‌پسند شیعی‌مسلکان به خانواده‌اش تفهیم کنند که برای برگزاری یادبود فرزندشان می‌باید از مراسم «حکومت» پیروی کرد. اینان آنقدر عربده می‌زدند تا یکنفر ترجیحاً «مذکر» از خانه خارج شود و ضمن تشکر از اوباش‌الله، از خمینی دجال هم برای مرگ فرزندش سپاسگزاری کند!

نسلی که از پدر
نامی شنیده بود و نشانی نمی‌شناخت
در روز جنگ، دشمن او جز پدر نبود
هنگام مرگ نوحه بر او جز پدر نخواند

در یکی از همین مراسم بود که برخلاف انتظار عزاداران حسینی، مادر «شهید» بدون تکه پارچة کذا در خانه را باز کرده «برادران» را آنچنان که شایسته بود با کلام نواخت، و گلة اوباش‌الله شرشان را کم کردند. البته ما اطمینان داریم که مادر سهراب اعرابی آنطور که باید و شاید از میرحسین و همسر روشنفکرش «پذیرایی» نکرده. چرا که متأسفانه بوق‌های تبلیغاتی برای بسیاری از مردم این توهم را ایجاد کرده‌اند که موسوی، مدافع آزادی است. حال آنکه می‌دانیم موسوی در آزادیخواهی از خمینی و ماشاالله قصاب و محسن مخملباف هیچ کم ندارد.

بگذار تا به خویش بپیوندیم
شاید که از حضور حریفان ناشناس
در انزوای خود نهراسیم
اکنون دوباره موزة تاریخ این دیار
از پرده‌های پیر و نقوش جوان پر است

اخیراً 11 کانون فرهنگی، هنری و سیاسی، به همراه 46 شخصیت سیاسی، هنری، و حقوقی ضمن ارسال نامة سرگشاده به پارلمان اروپا اشارة مختصری به سوابق «درخشان» داماد آخوندمشکینی و باجناق کرباسچی کرده‌اند. این نامه در سایت اخبار روز موجود است. نویسندگان نامه خطاب به اتحادیه می‌گویند، اسناد و شواهد فعالیت‌های «فرهنگی» مخملباف موجود است و اگر نمایندگان پارلمان اروپا بخواهند این اسناد در اختیارشان قرار خواهد گرفت. ما به هم‌میهنان گرامی توصیه می‌کنیم اگر در اروپا زندگی می‌کنند و اسنادی در دست دارند که گوشه‌ای از جنایات مخملباف را به اثبات می‌رساند،‌ باید ابتدا به دادگاه کشور محل اقامت خود از این چاقوکش فرهیخته شکایت کرده خواهان محاکمة او شوند. اگر نتیجة‌ مطلوب به دست نیامد، پس از طی کلیة مراحل حقوقی می‌توانند به «دادگاه اروپا» شاکی شوند. یادآور شویم در کشور فرانسه روند «معمول» چنین است. در هر حال آنچه باید به خاطر داشته باشیم این است که مسلماً پارلمان اروپا رأساً از سوابق داماد مشکینی آگاه بوده، و به همین دلیل قصد دارد از طریق اوپوزیسیون سازی او را در جایگاه «رهبر مخالفان» در خارج از کشور قرار دهد. چون اینان هم مانند بی‌بی‌سی، ‌ علاقة عجیبی به لات و اوباش و چاقوکش‌های ایرانی‌نما دارند.

«بی‌بی‌سی» که مانند رادیوفردا چند روز به انتشار افاضات و مزخرفات آخوند و پاسدار و بسیجی از جمله، منتظری،‌ فیروزآبادی، رضائی و صانعی اشتغال داشت، مسیر پروپاگاند خود را همزمان با «رادیوبی‌فردا» کمی تغییر داده. رادیو فردا به گوگوش متوسل شده! بی‌بی‌سی هم به سروش. بله، در حالیکه رادیو فردا برای تبلیغات سیرک تابستانی گاوچران‌ها گوگوش را با موهای طلائی به ما نشان می‌دهد، بوق حاکمیت انگلستان یک عکس تمام قد از حاج فرج دباغ با ریش و پشم و لباس‌ مرده‌خوری به نمایش گذاشته که همزمان عزاداری برای نظامیان برباد رفتة انگلستان در افغانستان را نیز برگزار کرده باشد.

ما در میان معرکه دانستیم
کز واژه، کار ویژه نمی‌آید
وین حربه را توان تهاجم نیست
تیر گلو شکاف که برهان قاطع است
هرگز نیازمند تکلم نیست
اما چگونه این سخن بی‌نقاب را
با چند چهرگان به میان می‌گذاشتیم؟

می‌دانیم که جنتلمن‌های نزولخور از «ولخرجی» به شدت بیزار‌اند. به همین دلیل از حاج فرج نه تنها برای «احضار روح»،‌ ارعاب، چرندبافی،‌ فیلسوف‌نمائی استفاده می‌کنند، که او را تحت عنوان متخصص علوم سیاسی نیز به میدان می‌آورند. خلاصه بگوئیم برای تخریب و تحریف همة مفاهیم انسان‌محور معاصر: دمکراسی، انتخابات، حقوق بشر، لیبرالیسم و مارکسیسم،‌ «لوده و ابله و شیاد» را در قالب فیلسوف‌ چاه‌جمکران به صحنه آورده‌اند. چرا که استاد سروش نیز از «چندچهرگان» است. خلاصه در مقایسه با شعار گوگوش که خواهان سرفرازی و آزادی ایران بود، ترهات سروش کارآئی انفجار فاضل‌آب شهر نیویورک را داراست، به هر چه می‌رسد آنرا در کثافت غرق می‌کند.

روز گذشته سایت «بی‌بی‌سی» مصاحبه‌ای از حاج‌فرج‌دباغ، فیلسوف حکومت آبمنگل‌ها منتشر کرده. ایشان که مانند همة فرهیختگان حکومت کذا بیانی الکن، شیوا و بسیار مبتذل دارند، تعریف نوینی از «دمکراسی» نیز ارائة داده‌اند! تعریفی که فقط در آکادمی قداره‌بندان دست پروردة‌ غرب می‌توان یافت. سایت «بی‌بی‌سی» هم از شنیدن سخنان حکیمانه و سرشار از بلاهت حاج فرج چنان به وجد آمده که در یک صفحه دوبار آن‌ها را تکرار کرده. بر اساس شیرین زبانی مستدل «حاج‌آقا» که در آن نظریة کارل‌پوپر را «رأی» نامیده، دمکراسی،‌ یعنی برکناری و عزل! و در ایران هم، چون به ادعای فیلسوف چاه ‌جمکران، «مردم» عزم خود را جزم کرده بودند که احمدی نژاد را برکنار کنند، «دمکراسی» حاصل شده بود:‌‌

«بر اساس رأی پوپر در دمکراسی مهم این نیست که شما بتوانید کسی را نصب کنید، مهم این است که بتوانید او را عزل کنید. مردم عزم‌شان را جزم کرده بودند که آقای احمدی نژاد را عزل کنند و این یکی از نمادهای بارز دمکراسی و جمهوریت در کشورما بود [...]»


بله این چنین است که پوپر هم «نظریه» نداشته، «رأی» می‌داده. فقط حاج‌فرج فرهیخته گویا فراموش کرده‌اند که پوپر به یک نظام دمکراتیک اشاره دارد، نه به یک تئوکراسی عصرحجر. از این گذشته پوپر تا آنجا که ما می‌دانیم عقب ماندة ذهنی نبوده. پس ‌به عنوان فیلسوف نیک می‌داند که در یک دمکراسی، هدف «عزل» نیست، بلکه «جایگزینی» است. به عبارت دیگر در یک نظام دمکراتیک اگر کسی طبق قوانین و در پی آراء «شهروندان» کنار گذاشته می‌شود، جای خود را نه به «دلخواه مردم» که طبق قانون و بر اساس آراء «شهروندان» به دیگری واگذار خواهد کرد. در نتیجه بهتر است حاج فرج‌دباغ از قول «پوپر» مزخرفگوئی نکنند.

این مزخرفات در تاریخ 23 تیرماه سالجاری در سایت «بی‌بی‌سی»، تحت عنوان مضحک «عبدالکریم سروش در لندن، روح پوپر بر فراز تهران» انتشار یافته. بله حضور گوگوش در رادیو فردا، و سروش در بی‌بی‌سی در چارچوب یک سیاست واحد قرار می‌گیرد. با این تفاوت که گوگوش در قتل و تصفیة دانشگاه‌ها دست نداشته، ‌ هرگز هم ادعای فیلسوفی و نظریه‌پردازی نکرده بود. در ضمن نگاه کردن به تصویر گوگوش و شنیدن صدای او ـ صحبت کردن‌اش را می‌گویم ـ برای کسی حال تهوع ایجاد نمی‌کند. مطلبی که در مورد حاج فرج دباغ اصلاً صدق نخواهد کرد. حتی اگر سوابق فضاحت بار او را نشناسید، دریدگی و وقاحت این فرد هنگام حرف زدن منزجرتان خواهد کرد. به قول فرانسوی‌ها یک «نمی‌دانم چه» در رفتار و گفتار همة فرهیختگان جمکران وجود دارد که در انسان‌ ایجاد حال تهوع می‌کند. این «نمی‌دانم چه» بازتاب حقارت، ذلت و ابتذالی باید باشد که در خمیرة اینان «انسانیت» را به «بندگی» و اطاعت و نوکری تبدیل کرده. خصلتی که همة آب‌منگل‌ها از آن به یکسان برخوردارند. بگذریم و بازگردیم به سخنان حکیمانة حاج‌فرج!

حاج فرج برای تخریب همزمان مارکسیسم و لیبرالیسم در ابعاد فلسفی‌شان ـ لیبرالیسم و مارکسیسم انسان محوراند ـ فاشیسم را در ترادف با کمونیسم و لیبرالیسم قرارداده تعریف گوساله پسندی هم از «حقوق بشر» ارائه می‌کند. تعریفی که به سخنان آخوندها و شیرین عبادی شباهت فراوان دارد. و اما جالب‌تر از پیوندهائی که استاد سروش بین گوز و شقیقه برقرار کرده، پیوندی است که «بی‌بی‌سی» میان حاج‌فرج، روح پوپر، و مطالبات حاکمیت انگلستان برقرار می‌کند! از قرار معلوم پوپر که پوزیتیویست است و اصلاً به روح و این حرف‌ها کاری ندارد، به محض اینکه استاد سروش به لندن پای گذاشتند، یک «روح» برای خودش پیدا کرده تا سوار بر بال ارواح پا به فرار بگذارد و به تهران پناهنده شود. با اینکار هم خودش در امان است، و هم به ادعای بی‌بی‌سی «شهروندان» تئوکراسی جمکران را در پس گرفتن «آراء» خود یاری می‌رساند:

«به این ترتیب در شرایطی که [...] سروش در لندن نگران مسائل ایران است، گوئی روح پوپر استاد نادیدة سروش بر فضای تهران و دیگر شهرهای ایران است که شهروندان‌اش رأی خود را طلب می‌کنند.»


«استاد نادیده» هم از آن حرف‌هاست. این عبارت گوساله‌پسند باید ابداع شیخ مسعود باشد که جهت پیوند زدن حاج فرج به پوپر ذوق و قریحة ادبی را به کار گرفته. می‌دانیم که شیخ مسعود از اساتید بزرگ پیوند گوز به شقیقه‌اند. پس خدمت‌شان عرض کنیم کارل پوپر، پوزیتیویست و طرفدار دمکراسی بود و بهتر است او را به لجن حاج فرج دباغ نیالائید. حاج فرج پوپر را ندید، چون پوپر او را به حضور نمی‌پذیرفت. در ضمن حاج فرج «استاد نادیده» نیست،‌ آخوندی است «مکتب نادیده» که سعی تمام دارد لاشة «اسلام حکومتی» را که دیگر تاریخ مصرف‌اش سپری شده، به هر ترتیب از طریق چسباندن حقوق بشر به «تکلیف اسلامی»، با صلاح و مصلحت «ام.‌آی‌.6» بر سر پوپر و پوزیتیویسم خراب کند. به همین دلیل «روح» پوپر خشمگین شد. امروز هم گویا «روح پوپر» بود که هواپیمای شرکت کاسپین را دستکاری کرد!

این بوق‌های استعمار آنقدر آشوب به پا کرده‌اند و حضور دروغین 40 میلیون نفر در نمایشات مسخرة انتخابات جمکران را در بوق و کرنا گذاشتند که «روح» پوپر هم عصبانی شد. اگر نظر ما را بخواهید همین «روح» بود که نگذاشت موسوی «سبزقبا» طی 5 روز فرصت طلائی که آشوبگران حکومتی برای‌اش دست و پا کردند، با کمک سرداران و اوباشان براندازی مورد نظر را سازمان دهد؛ دیروز هم مجبور شد دست از پا درازتر در مراسم سوگواری یکی از قربانیان خود شرکت ‌کند.

ما کودکان زیرک این قرن، ای رفیق
[...]
از نسل عاشقان کهن بودیم
نسلی که در سپیده دمی غمگین
دیوانه‌وار کاکل خورشید را گرفت
تا برکشد ز تیرگی چاه خاوران
اما صدی گریة او در سپیده ماند




...

سه‌شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۸


گوگوش‌الله!
...
برنامة مضحک شاه‌سازی را تعطیل کنید! هیچ اتحادی با گروه‌های فاشیست در کار نخواهد بود. مطالبات جنبش لائیک دمکراتیک است، ‌ و دمکراسی «رنگ» ندارد. انتساب دمکراسی‌ به نمادهای «ایستا»، و «قابل رویت» همچون «مخمل» و «رنگ» شیوة رذیلانة پروپاگاندیست‌های سازمان سیا است.

«شهروند»، در مقام عضوی از یک نظام دمکراتیک، ‌ در تدوین قوانین شرکت دارد، حال آنکه «بشر» فی‌نفسه از چنین حقوقی برخوردار نیست. جنجالی که شوراهای مذهبی مسلمانان و یهودیان پیرامون قتل یک زن مصری به راه انداخته‌اند در واقع تلاشی است برای در ترادف قرار دادن «حقوق انسانی» و «حقوق شهروندی»، جهت انحراف افکار عمومی در کشورهای مسلمان نشین. چرا؟ چون استقرار دمکراسی در کشورهای منطقه به ویژه در ایران، منافع غرب را تهدید می‌کند. هدف دمکراسی‌های تفنگ‌فروش از این پروپاگاند مهوع، تشویق پوپولیسم از طریق «تحریف» و تخریب «دمکراسی» است. بله! در یک دمکراسی «حقوق انسانی» با «حقوق شهروند» متفاوت است. البته مسلماً نخبگانی همچون شیرین عبادی، ‌ مهرانگیز کار و ... از این نکتة پیش پا افتاده آگاه بوده‌اند، ولی نخواستند یا نتوانستند به کسی بگویند. پس ما به مناسبت 14 ژوئیه، ‌سالگرد نخستین انقلاب بر ضد «ارزش‌های توحش» فئودال، تلاش می‌کنیم به زبان ساده این تفاوت اساسی را توضیح دهیم. اما پیش از پرداختن به این مطلب نگاهی خواهیم داشت به سیرک تابستانی گاوچران‌ها.

مژده به اهالی مرزپرگهر! سیرک گاوچران‌ها برنامة‌ تابستانی خود را از روز 22 تا 24 ژوئیه در برابر سازمان ملل آغاز خواهد کرد. به گزارش رادیو فردا، ‌ مورخ 22 تیرماه سالجاری، پاسداراکبر و دیگر لوطی‌ها و عنترهای هنرمند ـ چاقوکش،‌ چماقدار و به ویژه بسیار «روشنفکر» جمکران از جمله حسین حاج فرج‌دباغ و گروه کثیری از نانخورهای محفل فاشیسم بین‌الملل پس از کسب مجوز از ارباب و با تأئید سازمان بسیار «خوشنام» ملل تلاش خواهند کرد تا با شعارهای انحرافی و گوساله‌پسند خود مطالبات جنبش مدنی را به شعارهای طاعون سبز تقلیل دهند. البته سیرک امسال با سیرک‌های پیشین کمی تفاوت خواهد داشت.

امسال سازمان سیا به پیروی از «چنج» کذا گوگوش را هم به برنامة خود اضافه کرده! گفته می‌شود گوگوش هم خواهان آزادی و سربلندی ایران است. البته همة ایرانیان خواهان آزادی و سرفرازی کشورشان‌اند، فقط می‌ماند این اصل که سرفرازی کشور ایران چگونه «تعریف» می‌شود، و از چه مسیری می‌توان به آن دست یافت؟ می‌بینیم که شعار هر چه پوچ‌تر باشد فراگیرتر خواهد بود، و مناسب‌تر به حال برنامة «عقیده‌سازی». چه کسانی خواهان آزادی و سرفرازی ایران‌اند؟ همة ایرانیان.

بله این است فواید شعارهای پوچ و گوساله‌پسند که «اجماع» گسترده و فراگیر ایجاد می‌کند. همین روزهاست که بعضی‌ها عکس گوگوش را هم در ماه رویت کنند! و «بی‌بی‌سی» هم «رهبرة‌ کبیر انقلاب» را به ما معرفی نماید. البته ما به یاد داریم که «فائقه آتشین» یا همان گوگوش خودمان را دارودستة خاتمی برای اجرای کنسرت راهی آمریکای شمالی کرده بودند تا چهرة پلیدشان را «دلپذیرتر» جلوه دهد. آن زمان گوگوش، طرفدار اصلاحات بود، خواهان سرفرازی ایران نبود. پس باید نتیجه بگیریم که در دوران خاتمی جنایتکار «سرفرازی ایران» برای گوگوش حاصل شده بود. به صاحبان سیرک عموسام یادآور شویم، گوگوش خوانندة «پاپ» است، نمی‌توان او را به رهبر سیاسی تبدیل کرد. دفعة قبل با یک روضه‌خوان برنامة «جهاد» با شوروی به راه انداختید، اینبار با یک آوازخوان می‌خواهید با روسیه «جهاد»‌ کنید؟ ‌

220 سال پیش در چنین روزی انقلابیون فرانسه زندان مخوف باستیل را تسخیر کردند. آنچه از «انقلاب فرانسه» در یادها مانده «اعلامیة حقوق بشر و حقوق شهروند» است ـ با اعلامیة جهانی حقوق بشر مصوبة مجمع عمومی سازمان ملل اشتباه نشود. اعلامیة «انقلاب فرانسه» در سه مورد به «حقوق بشر» و در هفت مورد به «حقوق شهروند» اشاره دارد. «حقوق بشر» شامل آزادی بیان، حق مالکیت، حق برخورداری از امنیت و مقاومت در برابر زور و استبداد است. حال آنکه حقوق شهروند، تساوی حقوق برای شرکت در قانونگذاری، برخورداری از مشاغل دولتی، و ... و برخورداری از حقوق دیگری را شامل می‌شود که در چارچوب «حقوق بشر» قرار نمی‌گیرد. به طور خلاصه،‌ در یک نظام دمکراتیک،‌ «بشر» نمی‌تواند مشارکتی در قانونگزاری داشته باشد، ‌چرا که قانون را «شهروند»‌ تدوین می‌کند، نه «مردم.» و اینجاست که «حقوق بشر» می‌تواند با «حقوق شهروند» در تقابل قرار گیرد. برای روشن‌تر شدن مطلب به ارائة چند نمونه اکتفا می‌کنیم.

همة افرادی که در کشور فرانسه اقامت دارند به عنوان مجموعة انسان‌ها و ‌«مردم» شناخته می‌شوند، ولی همة اینان «شهروند» به شمار نمی‌روند و از حقوق شهروندی برخوردار نیستند. اما دولت فرانسه موظف است «حقوق‌انسانی» ‌آنان رعایت کند. می‌دانیم که حاکمیت فرانسه «لائیک» است بنابراین کارمندان دولت و مدارس دولتی موظف‌اند هنجارهای لائیک را رعایت کنند. در فرانسه تحصیل تا سن 16 سالگی اجباری است، و هیچ کس حق ندارد از تحصیل فرزندان خود جلوگیری کند. به عبارت دیگر پدر و خانواده از حق مالکیت بر فرزندان برخوردار نیستند. ولی از زمانیکه جیمی کارتر به کاخ سفید پای گذاشت و گروه برژینسکی «جهاد» خود را با اتحادجماهیر شوروی آغاز کرد، مرزهای بین حقوق بشر و حقوق شهروندی «مخدوش» شد. و اینچنین بود که جاروجنجال سبزها، اسلام‌گرایان و اسرائیل‌پرستان در سراسر اروپا به آسمان برخاست که «زنان محجبه» باید از «حقوق شهروندی» برخوردار شوند. دلیل هم روشن است، چنین هیاهوئی دست حکومت‌ طالبان را برای سرکوب زنان و اعمال خشونت بازتر می‌کرد. در واقع «سبزها» و چپ‌نمایان از دمکراسی‌های غرب می‌خواهند که نماد تحجر دینی و سرکوب زنان را به عنوان یک پدیدة «دمکراتیک» بپذیرند، تا نوکران در منطقه با جنجال و هیاهو و عربده‌جوئی به سرکوب ما مشغول باشند.

تبلیغات گروه‌های «سبز» و سوسیالیست‌نمایان در اروپا بر این محور استوار است که «زنان کشورهای مسلمان‌نشین الزاماً شیفته و فریفتة اسلام‌اند!» به عبارت دیگر محفل یوشکا فیشر چنین القاء می‌کند که ذهن و ضمیر انسان‌ها در یک کشور، همچون «مردم» آن کشور ‌می‌باید در مرزهای جغرافیائی متوقف بماند. به همین دلیل است که می‌گوئیم جنبش سبزها فاشیست است، چرا که اینان آزادی بیان و آزادی تفکر انسان را به رسمیت نمی‌شناسند.

به عنوان نمونه، بر اساس ترهات طاعون‌سبز، زن ایرانی چه در ایران چه خارج از کشور ایران همواره جزو تل «مردم» ایران خواهد بود، و چون تودة مردم ایران هم به زعم اینان طرفدار اسلام‌اند، پس «حقوق زن» ایرانی همان است که در قرآن آمده و زنان ایرانی باید حقوق خود را در چارچوب احکام توحش «قرآن» مطالبه کنند! این است دلیل اهدای نوبل صلح به شیرین عبادی. در واقع محفل نوبل این زن عامی، اسلام گرا و کم‌سواد را در جایگاه رهبری زنان ایران قرار داد و خیال‌اش راحت بود که همه از این تحفة بازار ابتذال پیروی خواهند کرد. البته هر چند «نیک ورد آورده» بودند، ولی سوراخ دعا را گم کردند، و شیرین عبادی تبدیل شد به مضحکة خاص و عام. امروز هم اگر حنازرچوبه و فارس‌نیوز برای‌ وی بازارگرمی نکنند، از یادها می‌رود و فراموش می‌شود. بگذریم و بازگردیم به تفاوت «حقوق شهروند» با حقوق بشر.

در یک جامعة دمکراتیک، «بشر» حق قانونگذاری ندارد و موظف به رعایت قوانینی است که توسط «شهروند» تدوین شده. به همین دلیل است که دارودستة عبادی و دیگر فعلة فاشیسم در جمکران، مردم ایران را «شهروند» می‌خوانند، حال آنکه در کشور ایران مردم حتی از حقوق بشر، در چارچوب اعلامیة جهانی هم برخوردار نیستند. پادوهای محفل فاشیسم با کوبیدن بر طبل «شهروند» در واقع با یک تیر دو نشان می‌زنند. از یک‌سو با تأئید تلویحی قانون اساسی حکومت اسلامی، نقض حقوق بشر را در ایران توجیه می‌کنند، و از سوی دیگر، خود را به عنوان اسلامگرا و «مفتخر به تشیع» در جایگاه «شهروند» قرار می‌دهند، شهروندی که حق دارد قوانین خود را به «بشر» تحمیل کند.

در یک دمکراسی مرز حقوق هر فرد، به عنوان «بشر»، فقط «قانون» است. قانونی که برخورداری از این حقوق را به یکسان برای همة افراد جامعه تضمین می‌کند.
حال آنکه در یک جامعة دمکراتیک زمانی که «باورهای مذهبی» نظم قانونی و دمکراتیک را مختل کند، «آزادی عقیده» مفهوم خود را بکلی از دست می‌دهد، در نتیجه «حقوق شهروندی» به خودی خود نقض خواهد شد. این همان هدفی است که پروپاگاند مهوع پیرامون قتل زن مصری دنبال می‌کند. و به این دلیل است که گورکن‌ها در جمکران تابوت این شهید دروغین «حجاب» را رها نمی‌کنند. لازم است همه بپذیرند، قتل «مروا» به دلیل همان تکه پارچه صورت پذیرفته، ‌ و مسئول این قتل «دولت آلمان» است! همچنانکه مسئول قتل «ندا» هم «دولت ایران» معرفی شده. در واقع برنامة زوزه و روضه با تابوت نمادین «مروا» در جمکران مکمل برنامة سوگواری‌های «قطره‌ای» مخالف‌نمایان حکومت اسلامی است.

هیچ سند و مدرکی دال بر قتل «ندا» و «سهراب» در دست ما نیست، به عبارت دیگر این قتل‌ها تا این لحظه فقط «رسانه‌ای» است. ولی به فرض که چنین قتل‌هائی صورت پذیرفته باشد جای تعجب نیست، چرا که چنین جنایاتی در حکومت اسلامی سابقه دارد. اصولاً همین وحشی‌گری سی سال است این حکومت را سرپا نگاهداشته. با این تفاوت که در گذشته، امثال ملیحه محمدی با «دولت» جمکران اشکالی نداشتند، ‌ در نتیجه روضه‌خوانی نمی‌کردند. در هر حال همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتیم هدف از مراسم روضه و زوزه تحریک افکار عمومی است. و تحریک افکار عمومی همواره یک هدف مشخص دارد: برهم زدن تعادل درونی افراد. زمانیکه خشم و نفرت و تأثر تعادل جامعه را برهم زد، مردم واکنش مطلوب استعمار را از خود نشان خواهند داد. به همین دلیل است که رسانه‌های حکومت جمکران در مورد این قتل‌ها «سکوت» کرده‌اند تا رسانه‌های اصلاح‌طلبان با شایعه پراکنی این مسائل را بیشتر در ابهام فروافکنند، و از این طریق بازار روضه‌خوانی رسانه‌ای گرم و داغ شود.

اگر ماجرای قتل ندا و سهراب دروغ هم باشد، در اصل مطلب هیچ تفاوتی نمی‌کند. اصل مطلب چیست؟ ارعاب مردم، ایجاد ابهام، ‌ برپائی مراسم سوگواری و القاء این امر که در ایران افرادی بدون دلیل بازداشت می‌شوند و در زندان به قتل می‌رسند یا اینکه افراد مستقیماً توسط گروه‌های مسلح در خیابان به قتل می‌رسند. این پروپاگاند نهایت امر «ترس» را بر کل جامعه حاکم خواهد کرد. البته فراموش نکنیم که این شرایط از هنگام استقرار حکومت اسلامی بر ما ملت در داخل و خارج از مرزها تحمیل شده. به عنوان نمونه پس از پایان 8 سال جنگ استعماری، سران اوپوزیسیون لائیک حکومت اسلامی به طرز فجیعی به قتل رسیدند. قتل شاپور بختیار، عبدالرحمن قاسملو، و ماجرای میکونوس را که فراموش نکرده‌ایم. شاپور بختیار را تحت فشار گذاشته بودند که تغییر موضع دهد. و به همین دلیل بود که به پارلمان اروپا نیز دعوت شد، تا خود را مدافع سلطنت معرفی کند. استدلال حضرات این بود که شاپور بختیار نخست وزیر شاه ایران بوده پس اگر خود را مدافع سلطنت بخواند بسیار طبیعی است. اشکال اینجا بود که شاپور بختیار پادوی سیاست غرب نبود. در نتیجه خطاب به نمایندگان پارلمان اروپا اعلام داشت،‌ «می‌دانم که بسیاری از شما تابع کشورهائی با نظام سلطنتی هستید. با همة احترامی که برای شما دارم باید بگویم، من به لائیسیته و دمکراسی معتقدم، و نمی‌توانم سلطنت‌طلب باشم. من یک جمهوریخواه‌ام و طرفدار آزادی....» مدتی پس از این سخنرانی شاپور بختیار به قتل رسید. قتل فجیع عبدالرحمن قاسملو هم خارج از این چارچوب قرار نمی‌گیرد. حذف رهبران لائیک اوپوزیسیون ایران در دستور کار سازمان طالبان‌پرور ناتو قرار گرفته بود.

‌روز دوم ژوئیه 2009 یعنی دوازده روز پیش، رضاپهلوی در مصاحبه با «آن فولدا» که فیلم آن در سایت فیگارو موجود است، می‌گوید،‌ اصراری به استقرار سلطنت در ایران ندارد و ترجیح می‌دهد مردم در یک رفراندوم برای حکومت دلخواه خود تصمیم بگیرند. و امروز مسعود رجوی، در نامه‌ای خطاب به مجلس خبرگان از آنان می‌خواهد که با عزل خامنه‌ای و انتخاب منتظری به عنوان «رهبر موقت» سازوکار لازم جهت واگذاری قانونی حکومت به مردم را فراهم آورده، سپس انحلال خود را اعلام کنند؛ اینهمه اگر می‌خواهند روحانیت جائی در ایران داشته باشد. البته از نظر ما واگذاری حکومت به «مردم»‌کافی نیست،‌ «دمکراتیک» بودن حکومت حائز اهمیت است. در هر حال باید ببینیم دستاربندان ایران قادراند از این بزنگاه تاریخی با سرفرازی عبور کنند یا مزدوری و حقارت و ذلت سنتی خود را یکبار دیگر به ملت ایران ثابت خواهند کرد.


...

دوشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۸


خر و خودسر!
...
پس از شکست کودتای انتخابات، رسانه‌های فارسی زبان در داخل و خارج مرزها به تبلیغات مرگ و روضه و زوزه روی آورده‌اند، در شرایطی که «رادیوهمبونه‌ها» با توسل به دستاربند و اوباش، همزمان قانون‌شکنی را از طریق «فتوی» تشویق می‌کنند و با انتشار «نامة»‌ پاسدار و بسیجی قصد ارعاب ما ملت را دارند.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، «جدائی دین از سیاست» را با جدائی دین از «دولت» و «حکومت» نمی‌توان تحریف کرد. فعلة فاشیسم که مردم را برای شرکت در مسابقات مارگیری دعوت می‌کردند، امروز خواهان جدائی دین از دولت و حکومت هم شده‌اند. البته این نخستین‌ بار نیست که قلم به مزدهای جمکران با هدف تحریف اصل اساسی «جدائی دین از سیاست»، سخن از جدائی دین از دولت و حکومت به میان می‌آورند، و مسلماً آخرین بار هم نخواهد بود. اینان چنان به تحریف خو گرفته‌اند که «بی‌بی‌گوزک‌های» کربلا را نیز تحریف می‌کنند:

«حسین شهید راه آزادی شد. او به خاطر حق رأی شهید شد و برای او و یاران او حق رأی به مثابه تمامیت اسلام بود. هر روز عاشورا [...] چقدر شرمسارم که هنوز زنده‌ام و هنوز زندگی می‌کنم.»


بله می‌بینیم که حسین هم رفته بود کربلا «حق رأی» به دست آورد! اگر سایت رادیو زمانه نبود، هیچکس به ما نمی‌گفت،‌ حسین در راه «انتخابات» به شهادت رسید. بله کسی تا به حال به ما نگفته بود که حسین،‌ زینب، ‌ طفلان مسلم و همراهان برای «دفاع از آراء خود» پرچم جنگ برافراشتند! این پروپاگاند ابلهانه و مرگ‌پرستانه، ‌ «پیامی» است که سایت آخوندپرور «زمانه» در رابطه با تعزیه‌خوانی ملیحه ‌محمدی «مناسب انتشار» تشخیص داده. ملیحه محمدی یک سوگنامه قلمی کرده که «مرگ سهراب» را به سجاده و تسبیح و مرگ «حسینی» پیوند بزند. و طبیعی است که پیوند کذا شکمی از آب در آید.

به ادعای رسانه‌های مخالف‌نمای جمکران، «سهراب اعرابی» به همراه مادرش در تظاهرات 25 خردادماه شرکت کرده و کشته شده. مشخص نیست چرا رسانه‌های کذا ناپدید شدن و سپس قتل او را پس از گذشت حدود چهار هفته منعکس کرده‌اند. بالاخره این سهراب اعرابی خانواده‌ای داشته،‌ دوستانی داشته، چگونه است که ناپدید شدن او طی این مدت مسکوت مانده؟! گویا «سهراب اعرابی» که از تاریخ 25 خردادماه ناپدید شده بود، با ملیحه‌محمدی نسبت خانوداگی هم داشته، اما ناپدید شدنش را به ملیحه‌جان دیر خبر می‌دهند! چرا؟ چون جنجال قتل مرموز «ندا» فروکش کرده و لازم است مراسم سوگواری به صورت قطره‌ای تداوم یابد. مسلماً افراد بسیاری در تظاهرات پس از کودتای انتخابات به قتل رسیده و بازداشت شده‌اند. ولی حکومت اسلامی و شاخک‌های‌اش در غرب فهرست مقتولین و بازداشت‌شدگان را اعلام نمی‌کنند. هدف از این خفقان ایجاد نگرانی برای خانواده‌ها، ارعاب هر چه بیشتر مردم و خلاصه تداوم بحران و سرکوب است. البته نگران «خودی‌ها» نباشیم. یگانه هدف این سرکوب وحشیانه «جنبش مدنی» است. تبلیغات فعلة فاشیسم برای شرکت در انتخابات دلیل داشت.

مسلماً کسانی همچون ملیحه محمدی که بر طبل شرکت در انتخابات می‌کوبیدند، امروز در کمال وقاحت خواهند گفت، ما که نمی‌دانستیم این بساط به راه می‌افتد! حق هم دارند. گلة داس‌پرست آینه تمام‌نمای حکومت توحش اسلامی است. گوسفندان این گله مسئول اعمال خود نیستند، نه به دلیل اینکه صغیر و مهجوراند، به این دلیل که همچون حکومت آب‌منگل‌ها «مزدور» و خودفروخته‌اند و همچون حکومت منفور جمکران از جسد تغذیه می‌کنند.

سایت حزب گله‌پرور «توده»، امروز به توجیه تبلیغات خود برای کودتای انتخابات پرداخته ادعا می‌کند، در حکومت اسلامی،‌ فقط از سال 1384 کودتای نظامی شده. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! فرض محال که محال نیست. فرض کنیم 22 بهمن ماه 1357 کودتائی در کار نبوده، 13 آبانماه 1358 هم کودتائی در کار نبوده، حزب توده آنقدر وقاحت و دریدگی دارد که کودتای 30 خرداد 1360 را هم انکار کند. حزب «توطئه، وقاحت، دروغ و هوچی‌گری»، البته همصدا با حکومت جمکران، ‌ شرکت 40 میلیون ایرانی در مراسم کودتا را نیز تأئید می‌کند، چرا که این مشروعیت هدیة اربابان آب‌منگل‌ها در لندن و واشنگتن به شمار می‌رود، بنابراین «تقدس» دارد. تنها وظیفة حزب توده و دیگر مخالف‌نمایان حکومت توحش ضمن ستایش از هدیة ارباب، واژگون‌نمائی است جهت ارائة تصویر دلپذیر از استعمار غرب.

تحلیل‌های گوساله‌پسند کنیزکان و غلامبچگان خاتمی همچون تفسیرهای مضحک داس‌الله و به ویژه گروه حاج فرخ نگهدار، متولی مسجد لندن در چارچوب همین واژگون نمائی قرار گرفته. اینان می‌کوشند،‌ روسیه را حامی حکومت برخاسته از کودتای ارتش ناتو معرفی کنند! البته این تبلیغات از ابتدای کودتای 22 بهمن آغاز شد. آنروزها ساواک شایع کرده بود «آخوندها کمونیست‌اند!» و پس از اشغال سفارت آمریکا توسط عملة ساواک، آخوند خوئینی‌ها رهبر کمونیست‌های جمکران معرفی می‌شد. حال آنکه این بوزینة دستاربند از کودتاچی‌های وفادار جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» است، هر چند در کودتای 18 تیر ناکام ماند. بگذریم و بازگردیم به مراسم سوگواری قطره‌ای، ‌ قتل ندا و قتل سهراب اعرابی.

همچنانکه گفتیم حکومت آبمنگل‌ها برای ایجاد هراس و گسترش نگرانی در بین مردم فهرست قربانیان و بازداشت‌شدگان را منتشر نمی‌کند. فقط جنجال گروه‌های «خودی» برای ناپدید شدن فرضی «پدر»، ‌ «فرزند» و «همسر» و «برادر» و سجاده و آفتابه است که در رسانه‌ها به گوش می‌رسد! و بازار نامه‌نگاری‌های مهوع پیرامون پرستش «پدر»،‌ «خدا» و «خرافات» شیعی‌مسلکان حسابی گرم و داغ شده. خلاصه همة میرزابنویس‌های ساواک برای گسترش «مرگ‌پرستی» و مداحی «پدر» و ستایش پیوندهای «خانواده»‌ شبانه‌روز تلاش می‌کنند. به یاد داریم ک آب‌منگل‌ها نیز اختلافات‌شان را «خانوادگی» خواندند. همچنین به یاد داریم که رهبرشان در وقوقیة 29 خردادماه ذکر «قانون» گرفته بود. پس بهتر است به سخنان سردار «احمدی مقدم»، فرماندة نیروی انتظامی کشور نگاهی داشته باشیم تا با مفهوم واقعی «قانون» در حکومت آب‌منگل‌ها بهتر آشنا شویم.

سخنان سردار با کد: 27954، در سایت «فرارو»، ‌مورخ 14 تیرماه سالجاری تحت عنوان «لباس شخصی‌ها هیچ ارتباطی با سازمان و نهادی نداشتند» منتشر شده. ایشان می‌فرمایند، ‌ در جریانات اخیر هیچ گلوله‌ای از سوی نیروی انتظامی شلیک نشد! بین طرفداران دو گروه درگیری شد، و ما با هر دو گروه برخورد کردیم. عده‌ای که از هیچ جا دستور نمی‌گرفتند، و هیچ ارتباطی با نیروی انتظامی و بسیج نداشتند، ‌ در اغتشاش‌های اخیر از جمله در حمله به کوی دانشگاه دست داشتند. به گفتة سردار، عده‌ای در کوی دانشگاه آشوب به راه انداخته بودند، و عده‌ای «خودسر» وارد کوی دانشگاه شده با آنان درگیر شدند، پلیس هم تعدادی را بازداشت کرد و امروز همة آنان آزاد شده‌اند!

حال اگر سخنان سردار را به صورت «منطقی» بررسی کنیم، چه خواهیم دید؟ خواهیم دید که در کشور قدرقدرت جمکران که ادعا می‌کند «قدرت منطقه‌ای» شده، گروهی خودسر که از هیچ نهاد و سازمانی دستور نمی‌گیرند، در اغتشاش و آشوب شرکت فعال دارند. پلیس هم آن‌ها را دستگیر نمی‌کند تا بداند اینان اصولاً کیستند! البته فکر نکنید سردار کذا دروغ می‌گوید، ایشان بخشی از واقعیت را بیان می‌کنند، و آن اینکه لباس‌شخصی‌ها به پلیس و بسیج وابسته نیستند. این یک را ما هم می‌دانیم. ولی زمانیکه سردار می‌گوید این گروه از هیچ نهاد و سازمانی دستور نمی‌گیرد و «خودسر» است، مزخرف می‌گوید. این گروه‌ها وابسته به ساواک‌اند و مستقیماً از سفارتخانه‌های غرب دستور می‌گیرند. ما پیش از ظهور خردجال حضور این گروه‌ها را در تهران شاهد بودیم. در نتیجه سردار احمدی مقدم می‌باید توضیح دهند چرا نیروی «انتظامی» گروه‌های «خودسر» را دستگیر نکرده و به تماشای عملیات «مهیج» اینان اکتفا نموده؟ همچنین سردار باید توضیح دهند چرا هر دو مقتول شناخته شدة این ماجرا از ناحیة قلب مورد اصابت گلوله قرار گرفته‌اند؟

در وبلاگ‌های پیشین گفتیم تصاویری که از تهران پس از کودتای 22 خردادماه در رسانه‌های غرب پخش می‌شد به درگیری‌های خیابانی پائیز 1357 شباهت عجبیی داشت. و گفتیم که مردم عادی هرگز وارد چنین درگیری‌هائی نمی‌شوند. حمله به پادگان نظامی، تهاجم به کوی دانشگاه و خلاصه بگوئیم «تخریب» کار گروه‌های سازمان یافته‌ای است که برای تخریب و شورش «آموزش» دیده‌اند. استعمار از این گروه‌ها برای سرکوب مردم استفاده می‌کند، اینان مانند دیپلمات‌ها از «مصونیت قانونی» نیز برخوردارند. ولی جایگاه‌شان به مراتب از دیپلمات‌ها ممتازتر است، چرا که در هر حال پاسخگوی اعمال‌شان نیستند، درست مانند حکومت آبمنگل‌ها.

فرماندة نیروی انتظامی در مورد اغتشاشات اخیر می‌گوید، احزاب «ساختارشکن» از سه یا چهار سال قبل برای ایجاد اغتشاش سازمان‌های هرمی تشکیل داده بودند، افرادی در خارج از کشور آموزش انقلاب مخملی دیده بودند، ‌ و پلیس مشخصات‌شان را در اختیار دارد. البته سردار احمدی مقدم دروغ نمی‌گویند، ‌ ولی باید توضیح دهند این افراد که اکثرا از انجمن‌های اسلامی به اصطلاح «دانشجویان» در لندن و پاریس به تهران «صادر» شده‌اند، چرا معرفی نمی‌شوند، چرا بازداشت نمی‌شوند و از همه مهم‌تر چرا نیروی انتظامی که ادعا می‌کند از 4 سال پیش در جریان «توطئه» بوده نقش تماشاچی ایفا کرده؟ بله، اینجاست که اظهارات سردار احمدی مقدم عجیب می‌نماید!

اگر پلیس از قبل در جریان بوده، چرا از شنبه 23 خردادماه تا جمعه 29 خردادماه دست گروه‌های کذا را برای تظاهرات غیرمجاز باز می‌گذارد؟ نظر ما این است که اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان خواهان موفقیت گروه‌های به اصطلاح «ساختار شکن» بودند، ولی به مصداق حکایت معروف، همچنانکه پیشتر هم گفتیم «هر سه» اشتباه کردند! چون سیاست بر «معنویات» و «بی‌بی‌گوزک‌» تکیه ندارد، پای بر «واقعیات» می‌فشارد. واقعیت این است که مردم ایران از دو جناح حکومت آب‌منگل‌ها به یکسان نفرت دارند، ولی حاضر نیستند تجربة تلخ کودتای 22 بهمن را دوباره تکرار کنند.

به همین دلیل حکومت توحش نتوانست خودبراندازی نرم را طبق طرح‌هائی که از 4 سال پیش فراهم آورده بود سازمان دهد. و امروز به دلیل همین شکست، حکومت مفتضح جمکران در برابر جنبش مدنی ضربه‌پذیرتر شده. بی‌دلیل نیست که می‌کوشد با توسل به پروپاگاند مرگ و تقدس چهرة پلید اربابان خود را پنهان دارد. بی‌دلیل نیست که رادیو همبونه‌های «پر از چرک کثافت و مرض» به توپخانة سنگین متوسل شده و هر چه آخوند و پاسدار جنایتکار در جمکران دارند، برای قانون‌شکنی و ارعاب از قفس بیرون کشیده‌اند. سازمان جنایتکار ناتو از یکسو قانون توحش اسلامی را به ما تحمیل کرده و از سوی دیگر برای شکستن همین قانون، مشتی ریش و نعلین خودفروخته را به «صدوریدن» فتوی فرا می‌خواند،‌ تا به ما بگوید هیچ قانونی را، حتی قانون تحمیلی خود را در ایران نخواهد پذیرفت.

پس از قانون شکنی‌آشکار، بوق‌های ناتو برای ارعاب ما، نامه‌های سرشار از حماقت سردار فیروزآبادی و پاسدار رضائی را نیز چاشنی «خبرهای» خود کرده‌اند. فیلد مارشال «خمیرگیر» یک «نامه» به امام زمان‌شان قلمی کرده‌اند که در آن بر «تکرار تاریخ» تأکید شده! البته نامة کذا دستپخت همان بیانیه‌نویس‌های مفلوک ساواک است که وقوقیه‌های جمعه را سر هم می‌کنند. پس از فیروزآبادی، سردار رضائی نامه نوشته‌اند تا به ما ملت بگویند، حکومت اسلامی در تقابل با «آزادی» نیست! البته «آزادی» مورد نظر پاسدار رضائی همواره شامل حال چاقوکش‌ها و چماقدارانی از قماش فیروزآبادی شده، و هیچ ارتباطی هم با آزادی‌های اجتماعی ندارد. بهتر است بگوئیم این نوع آزادی را کارخانة رجاله پروری همواره برای اوباش و دستاربند فراهم آورده. و امروز هم سایت «بی‌بی‌سی» و «رادیوفردا» همین قماش «آزادی» را بخوبی منعکس می‌کنند: آزادی گسترش تقدس، و آزادی قانون شکنی!

به عنوان نمونه، بی‌بی‌سی، «حسینعلی نی‌وی» یا همان فقیه عالیقدر را از گاراژ بیرون کشید، بعد هم مزخرفات فیروزآبادی و رضائی را منتشر کرد، تا مردم را خوب بترساند. رادیوفردا هم یک «زنجانی نی‌وی» داشت که به میدان آورد، و ریش و پشم ایشان را روی سایت افشان کرد تا «حضرت» فتوی بدهند که «تقلب در انتخابات حرام است» و ... و حدیث و روایت بیاورند که مثلاً در انتخابات مکه طایفة قریش تقلب کرد، پس خداوند جبرئیل را فرستاد که «مؤمنان را بشارت دهد: یا ایهالذین آمنوا، صندوق‌های رأی ما کو؟» و خلاصه قریش از ترس خشم خداوند صندوق‌های رأی را بازگرداند، و محمد رئیس جمهور شد.

همچنانکه در وبلاگ «گازنامه» گفتیم، ‌ خطوط لولة «نابوکو» و «ساوت ستریم» تغییراتی متحمل شده‌اند. امروز در آنکارا، «گازنامة‌» ‌نابوکو بدون حضور شرکت «توتال» به امضاء رسید. البته این نابوکو با آن نابوکوی سابق تفاوت بسیار دارد. پشت سر این نابوکو چند ملیتی‌ها نیستند. بهتر بگوئیم چندملیتی‌ها با نقاب چندشرکت گمنام،‌ و هر یک با سهام 67،16 درصد به میدان آمده‌اند. به گزارش نووستی، مورخ 22 تیرماه سالجاری،‌ کمپانی‌های نفتی اطریش،‌ مجارستان، بلغارستان، ‌ رومانی، ‌ ترکیه و آلمان در این طرح شرکت دارند. یادآور شویم آلمان هنوز گازنامة کذا را امضا نکرده. ولی امضای توافقنامة اخیر نشان می‌دهد که در ملاقات‌ سران گروه 8 در ایتالیا تو‌افق‌های مهمی حاصل شده که «سکوت» رسانه‌ها را می‌طلبد. به همین دلیل است که شیپورهای استعمار در اینمورد خفقان کامل اختیار کرده و با حمایت شورای مذهبی یهودیان آلمان، قتل یک زن مصری را به صورتی که می‌بینیم تبدیل به مهمترین خبر کشور آلمان کرده و آنرا در بوق و کرنا گذاشته‌اند. در واقع محافل جنگ‌پرست،‌ تکه استخوانی برای نوکران‌شان در جمکران پرتاب کرده‌اند.

این استخوان الهی علاوه بر تغذیة وزارت امورخارجة جمکران، آیات عظام، پاسداران فارس‌نیوز، پاسدار شریعتمداری، احمدی‌نژاد و دیگر سگ‌های‌ هارالله و پادوهای فاکس‌نیوز، پروفسور حمید مولانا را نیز بی‌نصیب نگذارده. بله، این «استخوان الهی» را فرشتگان از آسمان برای گورکن‌ها آوردند تا در مراسم زوزه و روضه و پارسیدن‌شان وقفه‌ای ایجاد نشود. ولی همان فرشتگان گویا کور خواندند! اوضاع این حکومت مفلوک چنان خراب است که اکبر بهرمانی هم از موسوی جدا شد و در فارس‌نیوز، از زبان نوچه‌اش، سلیمی نمین قانون‌شکنی موسوی را مورد «سرزنش» قرار داد. طاعون سبز شکست خورد و چهرة‌ مخدوش آب‌منگل‌ها حتی با همان 85 درصد تأئید «فرضی‌» و جادوئی هم آراسته نخواهد شد.

امروز جنبش مدنی در برابر کل حکومت قرار گرفته و باید برای تضمین تداوم خود از هر گونه درگیری با نیروهای انتظامی و پیوستن به گروه‌های گله‌پرور شیادان و تکرار شعارهای پوچ‌شان خودداری کند. «تکرار»، «تجمع» و «توهم» تهدید جنبش مدنی است. فراموش نکنیم که جنبش مدنی انسان‌محور است، نه مردم‌محور. قدرت ما در پراکندگی ما و گونه‌گونگی ما است. فراموش نکنیم که جنبش مدنی روی به زندگی دارد. و زندگی ما،‌ مرگ این حکومت خواهد بود.





...

یکشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۸


گازنامه!
...
«پس اهورامزدا اراده کرد موجودی بیافریند که آزاد باشد، ‌آزاد باشد تا حتی وجود آفرینندة خود، اهورامزدا را نیز انکار کند.» در جهان‌بینی زرتشت، انسان «حق انتخاب» دارد؛ «شیطان» وجود ندارد تا وی را «فریب» ‌دهد! چرا که انسان مسئول کردار خویش معرفی می‌شود. «اهریمن» نیز آفریدة اهورامزدا است، و به دلیل کردار خود، در تقابل با کلیة صفات اهورامزدا قرار می‌گیرد. تهاجم اهریمن به «آفریدگان نخست» اهورامزدا نیز بر پایة یک «انتخاب آزاد» صورت گرفته.
منبع: «زرتشت»، نوشتة پل دوبروی

از آنجا که شاهنامة فردوسی از ارزش‌های والای ایران باستان می‌گوید و مرگ‌پرستی را تشویق نمی‌کند، به فرمان سازمان ناتو، برای رونق بازار مرگ‌ یک «حماسة دینی» ویژة شیعی‌مسلکان ساخته و پرداخته شده به نام «علی‌نامه!» گویا نسخة ‌اصلی این حماسة «دینی» در ولایت رجب اردوغان پیدا شده و میکروفیلم‌اش هم به جمکران رسیده تا درگیرودار کودتای 22 خرداد «منتشر» شود. بله برای تأمین منافع استعمار در ایران لازم است،‌ حکومت شیعی‌مسلکان حماسة «شیعی» داشته باشد تا همه چیز «معنوی» و «دینی» شود! چون سازمان ناتو هم مانند گورکن‌ها از «مرگ» تغذیه می‌کند. دلیل تبلیغات رسانه‌ای بر ضد فروغ فرخ‌زاد و صادق هدایت انسان محوری آثارشان است.

فروغ فرخزاد با به سخره گرفتن خرافات دین و تعصبات میهن‌پرستانه در واقع ابتذال «تقدس» دینی و بومی را به تصویر می‌کشد. تهاجم سگ‌های‌هار عموسام به فروغ فرخزاد دلیل دارد. استعمار برای اعمال سیاست خود نیازمند پوشش «ابتذال» است. به همین جهت رادیو همبونه‌ها از جمله «بی‌بی‌سی»، ‌ رادیوفردا، رادیوزمانه و... با توسل به دو شیوة لجن پراکنی و تبدیل سروده‌های فروغ به «ایدئولوژی» سعی در تخریب آثار او دارند.

سی سال پیش سازمان ناتو با تبلیغات «اسلام در خطر است»، مشتی لات و اوباش را بر ما ملت حاکم کرد.‌ امروز، بر اساس تبلیغات همین سازمان جنایت‌کار‌ لازم آمده حکومت همچنان نگران اسلام و معنویت باشد، و ما ملت بپذیریم که «ایران در خطر است.» پوشش «خطر» برای دین و‌ میهن در واقع نقابی است بر چهرة پلید استعمار جهت واژگون‌نمائی. جنجالی که در ایران به راه افتاده یک جنگ زرگری است برای پوشاندن چهرة واقعی اربابان تقدس‌پرور حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن. به یاد داشته باشیم که «پروفسور» حمید مولانا، مشاور عالی احمدی نژاد در امور بین‌المللی، تبلیغاتچی شناخته شدة سازمان «سیا» است که اخیراً از ایالات متحد به جمکران وارد شده، بنابراین انتساب احمدی‌نژاد و سیاست‌هایش به روسیه از طرف برخی محافل، ‌ اگر نگوئیم احمقانه، تحلیلی است بسیار ناشیانه. در واقع بهتر است گلة گوسفندان ناتو به یاد داشته باشند که آب‌منگل‌ها یک طایفة منسجم‌اند که همزمان به نوکری برای گاوچران‌ها، اتحادیة اروپا و مباشران چینی‌شان، یعنی حامیان اصلی طالبان‌، مشغول‌اند. و به همین دلیل همه بر طبل «تقدس» می‌کوبند.

می‌دانیم که برای استعمار اهمیتی ندارد نوکران‌اش چه می‌پرستند، مهم این است که اهل پرستش باشند، تا بتوانند ذلت و حقارت را هم درونی کنند. و فعلة فاشیسم در هر حال اهل پرستش‌اند. به همین دلیل است که «مک‌فال»، در پروژة «گذار به دمکراسی» برای ایران، فقط سه گزینة سلطنت، فاشیسم و حکومت دینی به ما ارائه می‌دهد؛ هر سه بر تقدیس و تقدس تکیه دارند.

پروپاگاند تقدس‌پروری استعمار در ایران یا بهتر بگوئیم «گسترش ابتذال» امروز به دو شاخة کاملاً مجزا تقسیم شده: دینی و بومی. دمیدن در شیپور تقدس «دینی» را حکومت اسلامی ‌و اوپوزیسیون کاذب‌اش در گروه اصلاح‌طلب، نهضت عاظادی، کارگزاران، و ... وآیات عظام بر عهده دارند که از طریق ارسال نامه‌های سرگشاده و ابلهانه در واقع شیپور را از سر گشادش می‌زنند. می‌بینیم که به محض برگزاری مسابقات مارگیری،‌ بازار نامه نگاری هم گرم و داغ شده و این روزها میرزابنویس‌های ساواک خواب و خوراک ندارند! اینان باید نامه‌های گوساله‌پسند،‌ پدرپرست و خداترس را از سوی همسر و فرزند بازداشت شدگان فرضی در گلة مشارکت‌چی‌ها و اصلاح‌طلبان برای آیات عظام ارسال کنند. و آیات عظام هم ضمن قرقره کردن حدیث و روایت و بی‌بی‌گوزک به زبان عربی و فارسی، تأکید خواهند کرد که «خدا بزرگ است»، «خون بر شمشیر پیروز است»، «ظلم دوام ندارد» و از این مزخرفات ... و استدلال هم این است که چون مثلاً محمد با دست‌خالی «کفار» را در فلان جنگ شکست داد، احمدی نژاد هم از موسوی شکست خواهد خورد! حال‌ آنکه موسوی و احمدی نژاد به هیچ عنوان اختلافی با هم ندارند. گاوچران‌ها می‌کوشند با این صحنه‌سازی مهوع یک بخش از حکومت آب‌منگل‌ها را به اوپوزیسیون همین حکومت تبدیل کنند و برای اینکه صدای «تیز استعماری» به گوش مردم ایران نرسد کشور را به بازارمسگرها تبدیل کرده‌اند.

دختر حجاریان به آخوند حسینعلی منتظری نامه نوشته و ضمن زوزه و روضه و چس‌ناله ادعا می‌کند، «دعای مردم» پدر ساواکی‌اش را نجات داده! «حسینعلی نی‌وی» هم بجای اینکه به زینب حجاریان بگوید، پدرت در آمریکا با دلارهای نفتی معالجه شد، دنبالة چس‌ناله‌های او را گرفته و خلاصه روابط پدر و فرزندی را به روابط پدر روحانی با فرزند زجر کشیدة «پدر» زندانی تبدیل می‌کند. به این ترتیب بازار پدرپرستی رونق یافته. البته پدر همه مثل پدر آرش حجازی «چهرة ماندگار»‌ نیستند، و زینب حجاریان نمی‌تواند مثل این «دانشجوی» انسان دوست و قدرت‌پرست و شیفتة «شهادت برای دیگران»‌ همزمان به تبلیغ برای «شرافت» و «انسانی‌ات» خود پرداخته، پز باباجان‌اش را هم بدهد. زینب حجاریان، مثل زینب کربلا به «ذکر مصیبت» اکتفا می‌کند. بله هر کس به نسبت جایگاه اجتماعی خود باید نامه بنویسد! و این اصل مسلم را بیانیه نویس‌های ساواک به دقت رعایت خواهند کرد.

به عنوان نمونه فیلد مارشال «خمیرگیر» یا همان سردار فیروزآبادی به دلیل چندکیلو زنگوله و منگوله و حلقه و زنجیر و افسار و یراق که از سرشانه تا شکم‌‌اش را فراگرفته هرگز برای آخوند منتظری نامه نمی‌نویسد. فیروزآبادی نامة خود را مستقیماً به آدرس رئیس منتظری که همان امام زمان باشد ارسال می‌کند. و امام زمان که ته چاه جمکران نشسته‌اند، پس از مطالعة نامة کذا آنرا برای سایت‌های فارسی زبان «میل» می‌کنند. دلیل این است که آنحضرت مانند آخوند شاهرودی و امیرعباس هویدا فارسی بیلمیراند. بهتر بگوئیم ایشان فاقد استعداد فراگیری زبان آدمیزاداند، چرا که اصلاً وجود خارجی ندارند. آنحضرت دقیقاً همان پروپاگاند ساخته وپرداختة شیادان‌اند و موجودیت موهوم‌شان فقط ریشه در «باورها» دارد. و می‌دانیم که باورها موهبتی است الهی جهت گسترش «تقدس» و تبدیل انسان به «بنده.» بنده، ‌ همواره در خدمت «دیگری» است؛ در خدمت ارباب، در خدمت زر، یا بهتر بگوئیم در خدمت زور.

در هر حال «بنده» از حق «انتخاب آزاد» محروم است. مهم‌ترین ویژگی بنده این است که به «زبان پدر» یا به «زبان گذشته» و «زبان جمع» و «زبان قدرت» سخن می‌گوید. بنده، «زبان منسجم» از آن‌ خود ندارد، ‌ و فقط گفته‌های دیگران را «تکرار» خواهد کرد. همین «تکرار» زبان گذشتگان است که ذهن و ضمیر انسان را به سکون می‌کشاند و او را از «واقعیت» در زمان و مکان به دور نگاه می‌دارد. اینچنین است که انسان به بنده تبدیل می‌شود و از درک «کنونی‌ات» مسائل عاجز می‌ماند و راه حل مسائل خود را «درگذشته» می‌جوید. ولی پیشنهاد «بازگشت به گذشته» به عنوان مسیر آینده، فقط با توسل به «تقدس» میسر است، تقدس بومی یا دینی تفاوت چندانی نمی‌کند، چرا که هر دو مبهم‌اند و استعمار در پس پردة همین ابهام نشسته.

تقدس بومی توسط به اصطلاح «میهن‌پرستان» تجویز می‌شود. فواید میهن‌پرستی و اسلام‌پرستی و اصولاً هر نوع پرستشی در این است که با نفی برخورد منطقی،‌ عقل سلیم را به چالش می‌طلبد. چرا؟ چون «تقدس» نوعی «پوشش» جادوئی است برای «سربازگیری» و «گردان‌آفرینی». اینهمه برای آنکه اهداف پست و رذیلانه را به «هدف والا» تبدیل ‌کند، و با ایجاد وحدت کلمه در واقع مردم را به عنوان گروه انسان‌ها به انزوا کشانده، و برای‌شان «رهبر» بسازد. خلاصه در این راستا هیچ تفاوتی بین سردادن عربدة الله‌اکبر، خواندن سرود «ای ایران»، و یا سرودهای جمعی انقلابی و سرخ و تند و تیز وجود نخواهد داشت، همة این‌ مراسم با هدف «سربازگیری» برپا می‌شود.

گفتیم که تداوم جنبش مدنی مستلزم «برخوردمنطقی» است. چرا که در عرصة منطق «تقدس»‌،‌ نقاب و پرده‌پوشی وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر مطالبات منطقی،‌ فاقد رنگ و لعاب «فریب»‌ و «ابهام» است، چون «صراحت» دارد. صراحتی که جمع‌گرائی فاقد آن است. ما به فعالان جنبش مدنی جداً توصیه می‌کنیم صفوف خود را از تشکل‌های گله‌پرور «دینی»، «بومی» و ایدئولوژیک جدا کرده، بجای سرود خواندن، مطالبات واقعی خود را مطرح کنند. این مطالبات نه در قرآن وجود دارد نه در خاک «مقدس» میهن. این مطالبات «انسانی» است و بازتابی است از نیازهای پیوسته متغیر انسان در جامعه. و هر آنچه انسانی است در تضاد با تقدس و مرگ‌پروری دینی و ارزش‌های والای بومی قرار خواهد گرفت. انسان،‌ در زمان و مکان مشخص وجود دارد، پویاست، روی به زندگی و آینده دارد. مطالبات انسانی را نمی‌توان به زمان‌ستیزی و مکان‌ستیزی «دین» و یا به زمان‌ستیزی «بوم»‌ محدود کرد. فراموش نکنیم که کشور ایران فقط محل زندگی ایرانیان است.

اگر ایرانیان نابود شوند، کشوری به نام ایران در موزة آثار تاریخی به ثبت خواهد رسید. بدون ایرانیان، کشور ایران مفهومی نخواهد داشت. به همین دلیل در یک جنبش مدنی اصل بر فرد، ‌ فرد ایرانیان خواهد بود، نه بر تل توده‌ها و گلة گمشده. چرا که تل توده‌ها، امت، مردم و ... همواره به «رهبر» و پیشوا نیاز خواهند داشت و به همین دلیل است که پیوسته در جستجوی «وحدت کلمه‌اند». برای ایجاد چنین شرایطی می‌باید به «عقیده سازی» متوسل شد، و برای عقیده سازی در حکومت فرسودة «دینی» چه پوششی بهتر از میهن‌پرستی؟

در راستای تشویق تقدسات است که رسانه‌های جمکران پس از قتل رسانه‌ای «ندا»، یک «علی‌نامه» هم در تقابل با شاهنامه کشف و اختراع کرده‌اند. نویسندة فرضی «علی‌نامه» به زبان ابتذال خمینی دجال، فردوسی را هم سرزنش کرده که چرا شاهنامه نوشتی؟ مگر تو شیعه نیستی؟ خبر «علی‌نامه» در مهرنیوز مورخ 15 تیرماه 1388 تحت عنوان «سروده‌ای در اعتراض به شاهنامه» انتشار یافته! و خلاصه پس از قتل «ندا» آقاسلطان، نماد «گردآفرید»، نبرد میان مدافعان حماسة پارس‌ها و بی‌بی‌‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان جهت سروصدای مناسب در بازارمسگرها الزامی شده.

در همین راستا خبر رسید که یک «سهراب» هم به «ندا» پیوسته و ظاهراً ما ایرانیان می‌باید خود را برای شنیدن خبر «شهادت» بسیاری از افراد با نام‌های حماسی شاهنامه آماده کنیم. از آنجمله است: بیژن، منیژه و از همه مهم‌تر سیاوش! چرا که سیاوش محبوب‌ترین و دوست داشتنی‌ترین قهرمان شاهنامه است.

به همة کسانی که همنام قهرمانان نیک شاهنامه‌اند توصیه می‌کنیم از درگیری با سگ‌های هارالله اجتناب کنند! چون پس از نشست گروه هشت، در خط لولة «نابوکو» و «ساوت ستریم» نیز تغییر و تحولاتی پیش آمده که میراندن قهرمانان شاهنامه به دست پرسوناژهای خبیث «علی‌نامه» گویا الزامی شده. به ادعای مهرنیوز، نسخة اصلی علی‌نامه از «ترکیه» وارد شده است، ‌ ولی سرایندة آن، «ربیع» مانند فردوسی اهل توس بوده! ربیع فرضی صد سال پس از فردوسی می‌زیسته و از لج فردوسی «علی‌نامه» سروده. و البته برخلاف احمد شاملو، فردوسی را فئودال نخوانده ولی مزخرفات مشابهی نثارش کرده که بسیار «داسی ـ دینی» است و فقط در سمساری «ساتاس» یافت می‌شود. همان «ساتاس» که سی سال است در کمال حماقت تلاش دارد از طریق تحریف تاریخ، به بی‌بی‌گوزک‌های اسلام «تاریخی‌ات» اعطا کند. از اینرو مشاهده می‌کنیم که حضرت «ربیع» که در قرن پنجم می‌زیسته، با تعاریف معاصر «حماسه» و «افسانه» نیز آشنائی کافی داشته‌اند:

«بهتر بود فردوسی شاهنامه را در بارة جنگ‌های این دو شخصیت بزرگ اسلام [محمد و علی که حماسه آفریدند] می‌سرود نه در بارة رستم و سهراب که افسانه هستند.»

چه نابغه‌ای بوده این ربیع! پیشتر در همین وبلاگ به دفعات «رمان» را به نقل از نظریه‌پرداز صاحب‌نامی چون میکائیل باکتین تعریف کرده‌ایم و گفتیم که جامعة بشری پس از گذار از اسطوره و حماسه، به عرصة دمکراتیک «رمان» دست‌ یافت. اگر نظر ما را بخواهید می‌گوئیم مسلماً میکائیل باکتین، زبانشناس و نظریه پرداز پرآوازة رمان، برای ارائة تعاریف علمی از «حماسه»،‌ «اسطوره»،‌ «افسانه» و «رمان» به مزخرفات «ربیع» در «علی‌نامه» مراجعه کرده. یا اینکه «ربیع» در آبدارخانة ساواک جسته و گریخته از آثار باکتین نسخه برداری کرده و پس از بازگشت به قرن پنجم «علی‌نامه» را هم برای‌مان سروده. می‌دانیم که فعلة فاشیسم با زمان و مکان بیگانه‌اند، و برای ساختن آیندة روشن در حال جهش و پرش به گذشته‌ای موهوم‌اند. در هر حال حضور نخبگانی همچون استاد «شفیعی کدکنی» و دکتر «محمود امیدسالار» که بر چنین شاهکار ادبی «مقدمه» می‌نویسند، عرض کنیم که در قرن پنجم کسی با تعاریف «حماسه» و «افسانه» به عنوان «ژانر ادبی» آشنا نبوده که بتواند از آن‌ها مشخصاً نام هم ببرد. این اختراع جدید شاید سال گذشته در کیف دستی الیزابت دوم وارد ترکیه و موزة قونیه شده تا هم شیعی‌مسلکان بینوا حرفی برای گفتن داشته باشند و از عقدة حقارت جان‌شان بالا نیاید، هم فضای ادبیات فارسی به صورت کاذب دوقطبی شده،‌ تنش بین حماسة‌ ملی و حماسة‌ ساختگی «علوی» جای «رمان» را بگیرد و نانی برای ایران‌ستیزان به تنور حماقت و تقلب بچسباند:

«این منظومه دغدغه‌های شیعیان را نشان می‌دهد که می‌خواستند در زمان خلافت عباسیان حضور معنوی خود را اعلام کنند.»


اولاً معنویت نمی‌تواند «حضور» داشته باشد، چرا که معنویت اصولاً «مادیت» ندارد. معنویت همچنانکه می‌دانیم در تقابل با «زمان» و مکان قرار می‌گیرد و کسی که قصد «ابراز وجود معنوی» داشته باشد، مسلماً همچون تبلیغاتچی‌های ساتاس عقل‌اش پارسنگ برمی‌دارد. بهتر بود «استاد» ربیع فرضی، علی‌نامة ‌قرضی را در بارة جنگ‌های توتال و بریتیش پترولیوم می‌سرود؛ در بارة‌ ایندو شخصیت بزرگ جهان اسلام که حماسه آفریدند، نه در بارة رستم و سهراب که افسانه هستند. این منظومه دغدغه‌های آنگلوساکسون‌ها را نشان می‌دهد که می‌خواهند احتضار حکومت جمکران را با «حضور مادی» خود به تعویق اندازند. همچنین منظومة کذا نشان از حماقت تبلیغاتچی‌های‌ استعمار در جمکران نیز دارد. از آنجا که رایحة تند خط لولة «نابوکو» از منظومة کذا به مشام می‌رسد بهتر است آنرا در کمال ادب و نزاکت «گازنامه» بخوانیم که «معنویت‌اش» هم خدشه‌دار نشود!




...