پنجشنبه، شهریور ۰۹، ۱۴۰۲

نازیسم و 19 اوت!

 

 

«ادیان و مذاهب علت اساسی جنگ‌ها و مخالفت با اندیشه‌های فلسفی و پژوهش‌های علمی هستند.  کتب مقدس و آسمانی خالی از ارزش و اعتبارند و آثار کسانی از قدما مانند افلاطون، ارسطو‌ و اقلیدس و بقراط خدمات مفیدتر و مهم‌تری برای بشر کرده است.»

محمد زکریا رازی،  قرن نهم میلادی.  

 

در پی انتشار خبر ملاقات وزیر امورخارجة لیبی با «الی کوهن»،  همتای اسرائیلی‌اش در شهر رم،  دولت دست‌نشاندة لیبی جهت سلب مسئولیت از خود،   وزیر امور خارجه را برکنار کرد؛‌   وزیر برکنار شده هم به ترکیه گریخت و گویا قرار است راهی بریتانیا شود!   خلاصه بر اساس اظهارات مقامات لیبیائی،  همه می‌باید چندین و چند دروغ شاخدار را بپذیرند.   نخست اینکه دولت مذکور از این ملاقات خبر نداشته!   دیگر آنکه وزیر امورخارجة لیبی «به صورت سرخود» در وزارت امورخارجة ایتالیا با وزیر امورخارجة‌ اسرائیل دیدار و گفتگو کرده!  و نهایت امر اینکه،   دولت فاشیست ایتالیا که لال‌مانی گرفته،   دراین بساط هیچ نقشی نداشته و هدفش ارائه «خدمات جنسی ـ ایدئولوژیک» به پاشنه‌آهنی‌ها نبوده!   اگر همة این دروغ‌ها را بپذیریم،   به سادگی خواهیم پذیرفت که بر اساس گفته‌های کرین ژان‌پی‌یر،   سخنگوی کاخ سفید،  هدف آمریکا هم تقویت «مأبون‌سالاری» پشتون‌ در افغانستان نبوده و نیست:

 

«[...] ما تا جائی که بتوانیم به مردم افغانستان کمک خواهیم کرد،   بدون تقویت طالبان.   و این تعهد ما نه فقط در دو سال گذشته،   قطعاً در چند دهه گذشته بوده است.»

منبع:‌  بی‌بی‌سی،  مورخ 29 اوت سالجاری

 

همانطورکه می‌بینیم «تعهد آمریکا برای کمک‌ به مردم افغانستان»،  طی چندین دهه،  در این کشور نیز مانند ایران «نظام مأبون‌سالاران» را برقرار کرده است.   و شاهدیم که ‌انواع پشتون و شیعی اینان مانند دو شاخة «دیاپازون» عمل می‌کنند؛   توحش یکی،  توحش آن‌ دیگری را تشدید می‌کند.   آمریکا هم که اصلاً روحش از این بساط بی‌خبر است و هیچ ارتباطی با اینان ندارد!  البته حکومت یانکی در افغانستان سفارتخانه‌اش را تعطیل کرد،‌   ولی در ایران برای آنکه ظاهراً در حاشیۀ تحولات بنشیند،   به مرده‌ریگ دولت محمد مصدق ـ  اراذل و اوباش ـ  متوسل شد!   اراذل و اوباشی بس «انقلابی!»   خلاصه بگوئیم،   لندن و واشنگتن «خدمات» محمد مصدق ‌را هرگز فراموش نمی‌کنند!   و مأبون‌سالاران شیعی نیز همه ساله برای بزرگداشت وی «مصدق‌پارتی» به راه می‌اندازند.

 

اهمیت «مصدق‌پارتی» در این است که از آغاز دخالت رسمی محافل نژادپرست بریتانیا به صحنۀ سیاست ایران ـ کودتای سوم اسفند 1299 ـ  فاکتور می‌گیرد،   و با توسل به مصدق و محمدرضا پهلوی یک دوقطبی کاذب ایجاد می‌کند تا از یک‌سو پیوند اندام‌وار اینان را با سازمان تبلیغات اسلامی و تشکل تروریست  فدائیان اسلام پنهان دارد.   و از سوی دیگر،  دشمنی لندن و واشنگتن با «لائیسیته و جامعة ‌مختلط» را در ایران به حاشیه براند.   و نهایت امر سابقۀ خدمات مصدق به دستگاه پهلوی را نیز از اذهان بشوید.   دخیل بستن اوباش «انقلابی» و در رأس‌شان علی روضه خوان به مصدق از سرسپردگی به استعمار و دشمنی با لائیسیته ناشی می‌شود.

 

اعمال تفکیک جنسیتی در دبستان‌ها توسط دولت محمد مصدق برای آنگلو‌ساکسون‌ها همانقدر اهمیت دارد که سانسور «کلیات سعدی» توسط فروغی!  در دوران پهلوی اول «سرکوب فرهنگی» را فروغی آغاز کرد،   و در دوران پهلوی دوم،  پس از ترور رزم‌آرا، مصدق موفق شد آن را به پیش براند.   پس از ترور منصور نیز،  هویدا با حمایت دربار پهلوی این سیاست را به اوج رساند.   کار بجائی رسید که در دانشگاه‌های کشور،   نماد بردگی زن تبدیل شده بود به «نماد مبارزه با نفوذ امپریالیسم غرب:»

 

«[...] ‌زنان مدرن و روشنفکر [...]‌ با روسری،  مانتو و جوراب بلند در دانشگاه حاضر می‌شدند [...] این پوشش برای دانشجویان چپ مسلمان [...] نمادی از «مقاومت در برابر استعمار و مبارزه با نفوذ امپریالیسم غربی و تأکید بر هویت اسلامی ـ ایرانی» بود.»

منبع:‌  بی‌بی‌سی،‌  مورخ 28 اوت 2023  به نقل از «توضیح‌المسائل» خواهر شهلا شفیق!     

 

بله چه نشسته‌اید که در دوران صدارت هویدا،  «زنان مدرن و روشنفکر و دانشجویان چپ مسلمان» حق داشتند با نماد بردگی زن وارد دانشگاه شوند!   بالاخره وقتی پهلوی دوم «به احترام» آخوند پدوفیل و برده فروش در دانشگاه تهران «مسجد» می‌سازد،  کار به همین افتضاح هم باید بکشد.   دختربچه‌هائی که به همت دولت محمد مصدق در دبستان و دبیرستان‌های «دخترانه» آموزش دیده‌اند،   در دانشگاه تبدیل می‌شوند به کنیزالاسلام «انقلابی!»  اینان شیفتة‌ «مبارزات رسانه‌ای» محمد مصدق شده،   بردگی زن را با «روشنفکری» در ترادف قرار می‌دهند!

             

ولی امسال به دلیل خیزش فرهنگی‌ای که پس از قتل مهسا امینی توسط گشتاپوی ارشاد آغاز شد،   و به ویژه پس از افشاگری‌های «رادیوگیلان» در مورد فعالیت‌های انقلابی «رضا ثقتی»،    دکان «مصدق‌پارتی» شیعی‌ها بسی سوت و کور می‌نمود.  از اینرو بوق نژادپرستان بریتانیا دیوید اوئن،   وزیر امورخارجۀ اینکشور در سال 1979 را بالای منبر فرستاد تا ایشان با بر زبان راندن جملة‌ سحرآمیز «بریتانیا می‌باید مسئولیت خود را در کودتای 28 مرداد بپذیرد»،  یک نشان کلان‌ستراتژیک بزنند.   و با همین جملۀ «معصومانه» و مسئولانه در ارتباط اندام‌وار کودتای کلنل آیرون‌ساید با کودتاهای ژنرال شوارتسکف و ژنرال هویزر ـ  19 اوت 1953، و 11 فوریه 1979 ـ‌  گسست ایجاد نمایند!   از طریق این گسست،   آنحضرت موفق شدند به مخیلۀ عوام چند دروغ شاخدار نیز تزریق فرمایند.

 

نخست اینکه فروغی و مصدق،   هیچ ارتباطی با خمینی و خاتمی و خامنه‌ای ندارند؛   دیگر آنکه دستگاه پهلوی دشمن آخوند و دین اسلام بوده،   و از همه مهم‌تر اینکه،   حکومت اسلامی،  تداوم منطقی پهلوی نیست!   وقتی این دروغ‌‌های شاخدار باورتان شد،   به «روشن‌دلی» سیاسی تبدیل می‌شوید که ارتباط اندام‌وار شهربانی آیرون‌ساید را با شهربانی‌های شوارتسکف و ژنرال هویزر نخواهد دید!   در نتیجه،‌  به سادگی می‌پذیرید که روز «28 مرداد 1332، محمد رضا پهلوی با حمایت لندن و واشنگتن بر علیه دولت محمد مصدق کودتا کرد؛   شعبان جعفری و آخوند کاشانی و تیمور بختیار و ملکه اعتضادی و ... طرفداران کودتا بودند،  که حسین فاطمی را هم شهید کردند!»  

 

البته هیچ اهمیتی ندارد اگر رویداد «28 مرداد 1332» را کودتا بر علیه محمد مصدق بخوانیم،  و یا نام دیگری بر آن بگذاریم.   مهم آن است که این میعاد را در جایگاه واقعی تاریخی‌اش، یعنی در مقام فرزند خلف کودتای سوم اسفند 1299،   و پدر تشکل تروریست نهضت آزادی وکودتای 22 بهمن 1357،  یا همان انقلاب اسلامی ببینیم!

 

به عبارت دیگر،   بدون در نظر گرفتن «تداوم سیاست استعمار در ایران»،   هرگز نمی‌توان از رخدادهای سدة اخیر تحلیلی منسجم و منطقی ارائه داد.  در این راستا بجای تکرار طوطی‌وار تبلیغات آتلانتیست‌ها و استناد به «اسناد محرمانه و فوق محرمانۀ» فلانی و بهمانی و یا سازمان سیا و «ام.‌ای.6»،   و یا ادعاهای پوچ مصدق‌پرستان و شاه‌پرستان،   اتحاد زیرجلکی مصدق و دربار پهلوی با استعمار غرب را می‌باید مورد بررسی قرار داد.   دوقطبی کاذب «شاه ـ  مصدق» نمی‌تواند در نگرش علمی محلی از اعراب داشته باشد؛   اصل مطلب منافع استعماری لندن و واشنگتن در کشور ایران است که همچون دیگر پروسه‌های استعماری پیوسته بر «روابط ضدحقوقی» ـ   یکجانبه‌گرائی ـ  پای می‌فشارد.   و به همین دلیل همة دشمنان دمکراسی در ایران هنگام ارائۀ تحلیل‌های‌شان به تل موهومی به نام «مردم» دخیل می‌بندند  ـ‌  توده‌ای گنگ،  بی‌هویت و منطق‌ستیز که نهایتاً به عنوان دشمن اصلی روابط حقوقی،  بهترین اهرم استعمار خواهد بود.         

 

فراموش نکنیم که،  رزم‌آرا فقط به این دلیل به قتل رسید که برای حل بحران نفت،  خواهان «مذاکره» ـ روند حقوقی ـ  بود!  حال آنکه محمد مصدق،  با هیاهو و بحران‌سازی و مردم‌ستائی،  از طریق لغو یکجانبة قرارداد نفت،   ‌موفق شد ضمن تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران،   زمینۀ‌ مناسبی برای کودتا فراهم آورده،  خسارات نجومی‌ای هم از جیب ما ملت به ارباب بپردازد.   ایران نیز پس از بحران «مصدق» تبدیل شد به حیاط خلوت کنسرسیوم!    بعد از این کودتای «دوستانۀ» استعماری،  شاهدیم که مصدق جایگاه ابله فریب «قربانی ظلم و ستم» را در احمد‌آباد فتح می‌کند،   و با تأئید ساواک و دولت استعماری کودتا،  دست‌اندرکار سازماندهی تشکل تروریست نهضت آزادی می‌شود.   و این «جریان» که در احمدآباد شکل گرفت بعدها به عنوان عصای دست استعمار،  کار را به استقرار حکومت «مأبون سالاران» در ایران کشاند.  در واقع بدون ترور رزم‌آرا،   صدارت محمد مصدق امکانپذیر نمی‌شد و این ترور را مدیون همکاری صمیمانة دربار پهلوی با فدائیان اسلام هستیم!

 

متاسفانه این نکتة پیش‌پاافتاده،   نه در اسناد صدمن یک‌قاز و «محرمانة» سازمان سیا و «ام.آی.6» منعکس شده،   نه در «خاطرات اسد‌الله علم!»   حال آنکه روز 7 مارس 1951،‌  شخص اسدالله علم ناچار شده بود 3 بار با دفتر نخست‌وزیر تماس بگیرد و بر «تمایل اعلیحضرت» به حضور آقای نخست وزیر ـ  رزم‌آرا ـ  در مراسم ترحیم یک رأس پدوفیل برده فروش تأکید نماید!

 

بله موضوع برای لندن «فوریت» داشت؛   رزم‌آرا می‌خواست از طریق «مذاکره» بحران را پایان دهد؛   لندن ترجیح می‌داد با لشکرکشی خیابانی و تحریم اقتصادی ملت ایران،   هم «غلام جان‌نثار» را به «قهرمان ملی» تبدیل کند و هم با کشاندن آمریکا به صحنة سیاست ایران،  زمینه را برای بازگرداندن جامعة‌ ایران به نقطة صفر ـ  انقلاب اسلامی ـ  فراهم آورد.  برای تحقق این سناریو هم میعاد 19 اوت را برگزید!   

 

چرا که این میعاد به «رفراندوم» نازی‌ها برای نشاندن هیتلر در جایگاه «فوهرر» ارجاع می‌دهد.   تقارن این میعاد با جنگ زرگری مصدق و دربار پهلوی برای تحمیل فاشیسم ـ  مک کارتیسم ـ  به ملت ایران و سپس تبدیل سینما رکس آبادان به کورة آدم‌سوزی،  نشان ارادت قلبی آنگلوساکسون‌هاست به نازیسم.   میعاد 19 اوت از آنجا که آغاز «خلافت هیتلر» در سال 1934 را یادآوری می‌کند،   پاشنه‌آهنی‌ها را مثل «سگ پائولوف» ‌شرطی کرده!  جای تعجب نیست که سایت پیک نت،‌   بوق چپ‌نمایان شیعی،  تلاش می‌کند با کوفتن بر طبل «کودتای 28 مرداد»،   در ارتباط اندام‌وار این بساط با کودتای 22 بهمن 1357 ایجاد گسست کرده،   از حامیان «مأبون‌سالاری» در ایران،   تصویری واژگون ارائه دهد.   «اسناد معتبر» این واژگون‌نمائی هم گویا در «لانۀ جاسوسی» توسط اوباشی کشف شده که به دستور و صلاحدید سازمان سیا از دیوار سفارت بالا رفتند:                     

 

«سران امریکا،  انگلیس،  فرانسه و آلمان در گوادلوپ جمع شدند و سیاست راهبردی [برای] پس از  انقلاب تدوین کردند. [...] ایجاد بحران‌های پیاپی، اغتشاشات و ناامنی‌ها و فعالیت‌های گسترده گروهای تروریستی در مناطق مختلف کشور [...] که اسناد آن در لانۀ جاسوسی آمریکا در ایران بیرون آمد.  می‌خواستند [...] با اقدامی شبیه کودتای 28 مرداد کار انقلاب را تمام کنند.»

منبع:  سایت پیک نت،   مورخ 19 اوت سالجاری

 

بله پس از اینکه با کمک دربار پهلوی،   جیره‌خوار دربار،   یعنی روح الله خمینی در پاریس تخلیه می‌شود،   و اعلیحضرت هم بجای چاره‌جوئی برای مشکلات سیاسی کشور،  در میعاد 4 نوامبر «صدای انقلاب» می‌شنوند،   آمریکا و انگلستان و فرانسه و آلمان در گوادالوپ جمع می‌شوند تا با بساطی که خودشان به عنوان «انقلاب اسلامی» به راه انداخته‌اند مقابله کنند!   جالب اینجاست‌که اسناد مقابلۀ اینان با «انقلاب» را نیز سالیوان برای اراذل و اوباش انقلابی در سفارت آمریکا جا گذاشته بود!   اینهم حکایت اسناد «محرمانه‌ای» است که یانکی‌ها خودشان در اختیار «تهران‌تایمز» گذاشته‌اند و از اینکه این نشریه به آن‌ها دست یافته،   ابراز نگرانی می‌کنند!     

 

آنگلو‌ساکسون‌ها نیک می‌دانند که شیعی‌جماعت را می‌توان به سادگی از مسیر تفکر و استدلال خارج کرده،   به دنبال اهداف گنگ‌ در برهوت «حق و باطل» سرگردان نمود.  روزی مصدق‌،  نوچۀ دربار پهلوی و پیشخدمت سفارت فخیمه،  برای مبارزه با استعمار و استثمار و غیره قدعلم می‌کند؛   «شاه مستبد» نیز بر علیه‌اش کودتا می‌نماید.  روزی دیگر،  ملایان جیره‌خوار استعمار با شعار «انقلاب برای خدا»،  ملت سیه‌روز را چپاول می‌کنند،  و به دنبال نخودسیاه آوارۀ کرۀ ارض ‌می‌نمایند.   و هنوز که هنوز است، ‌ بعضی‌ها برای پایان دادن به بساط 200 سالۀ‌ آخوندیسم در ایران دست نیاز به به سوی لندن و واشنگتن،  یعنی اربابان ملا دراز کرده‌اند!        

 

به مناسبت 5 شهریورماه،  روز بزرگداشت محمد زکریا رازی.