شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۸


سایه و سنتو!
...
آن زلزله‌ای که خانه را لرزاند
یکشب، همه چیز را دگرگون کرد

«حتی کسانی که بی‌دین هستند اما طرفدار دمکراسی می‌باشند [باید از رهبر جهت دفاع از جمهوریت نظام قدردانی کنند.]»


این فرازی است از سخنرانی جواد لاریجانی، که با کدخبر 750050 در سایت حنازرچوبه، مورخ دوم آبانماه 1388 انتشار یافته. ایشان برای تیغ‌کش‌های مؤتلفه است که چنین بلبل‌زبانی می‌فرمایند. می‌بینیم که جواد لاریجانی هم‌صدا با لوطی و عنترهای سیرک پنتاگون در ینگه دنیا، طرفداران دمکراسی را «بی‌دین» می‌خواند. این مختصر را گفتیم تا مشخص شود خط تبلیغاتی حاکمیت جمکران در یونجه‌زارهای ینگه‌دنیا تولید می‌شود. اما اوضاع خراب‌تر از آن است که امثال لاریجانی پنداشته‌اند. افسانة «استقلال» پوشالی حکومت جمکران دیگر به پایان رسیده و حکومت «مستقل»، بزودی یک قرارداد امنیتی با پاکستان و ترکیه منعقد خواهد کرد. به عبارت دیگر، دوران روابط پنهان با اردوگاه «امپریاس» به پایان رسیده!

آن عصاکش که گزیدی در سفر
بازبین کو هست از تو کورتر
(مولوی)

خلاصه جهت تقویت حکومت مستقل جمکران و حفظ حکومت مستقل‌تر پاکستان، که در حال فروپاشی است، یک پیمان امنیتی بین ایندو امضا می‌شود، سپس ترکیه، به عنوان عضو ناتو به پیمان مذکور خواهد پیوست! این است ویراست نوین پیمان استعماری «سنتو» که سازمان ناتو حاضر نیست لاشة پوسیده آنرا رها کند. جالب اینکه هر چه آمریکا در برابر روسیه بیشتر عقب‌نشینی می‌کند، از قدرت موشکی حکومت اسلامی کاسته می‌شود! در عوض صدای عوعوی غلام‌بچگان سفارت انگلستان، یعنی برادران لاریجانی رساتر به گوش می‌رسد و جنجال و هیاهوی آخوندکروبی گسترده‌تر می‌شود و زوزة «فاشیست ـ مسلمان‌های» مدعی دفاع از «حقوق بشر»، البته جهت مدح و ستایش از «دین مبین» بیشتر به آسمان می‌رود. از همه مهم‌تر اینکه تبلیغات حنازرچوبه ابعاد هذیان به خود می‌گیرد. البته این شرایط نتیجة تداوم پروپاگاند در سوئد و انگلستان است. در عمل حضرات در جمکران برای فاشیست‌های سوئد و انگلستان پامنبری می‌خوانند. بالاخره هر چه باشد «شهید» اولاف پالمه، رهبر حزب «سوسیال ـ دمکرات» سوئد در دوران جنگ 8 ساله به بهانة تلاش در راه «آتش‌بس» اسلحة فراوان در اختیار دولت میرحسین موسوی گذاشت تا شهروندان سوئد از رفاه بیشتری برخوردار شوند. مارگارت تاچر، این زینب زمان هم که در راه تداوم جنگ از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد. در نتیجه امروز سوئد و انگلستان همچنان در راه خاندان نبوت و امامت اولاف پالمه، و شهید زنده مارگارت تاچر گام برمی‌دارند.

بالاخره اگر «بی‌بی‌سی» از زبان «نیک گریفین» مدعی وجود یک فرهنگ 17000 هزار ساله در جزیرة انگلستان می‌شود، «یان هلین» هم باید تمدن و فرهنگ درخشان 20 هزار سالة وایکنیگ‌ها را به جهانیان معرفی کند! هر چند که در نشست «دوربان 2»، دولت‌های هر دو ‌کشور متمدن سوئد و بریتانیا متعهد شدند که به «پیروان ادیان» توهین نفرمایند! ولی هیچکس به کارفرمایان «بی‌بی‌سی» و اربابان «یان هلین» به دلیل نقض آشکار قطعنامة «دوربان 2» اعتراض نخواهد کرد. چرا؟ چون جنگ مذاهب اگر برای ملت‌های منطقه جز مصیبت و سرکوب هیچ نداشته، ارز حاصل از چپاول نفت را به بانک‌های غرب سرازیر کرده. دولت انگلستان در عراق به کشتار و غارت مشغول است، عراقی‌‌های متقاضی پناهندگی را نیز در کمال وقاحت به کشورشان باز می‌گرداند، مدافعان حقوق بشر هم همگی خفقان گرفته‌اند. بله وقتی 17 هزار سال «فرهنگ» داشته باشید رفتارتان چنین خواهد بود. پیش از ادامة مطلب در مورد وبلاگ «بین‌الملل شرارت» و ترفندهای انتخاباتی توضیحی بیاوریم تا مطلب روشن شود. گویا عده‌ای از خوانندگان این وبلاگ از فواید و معجزات توسل شبه‌سوسیالیست‌ها‌ به «نیک گریفین‌ها» و «جیمی اکسون‌ها» هنوز بی‌خبراند!

پس از جنگ دوم جهانی احزاب «ناسیونال ـ سوسیالیست» که به اختصار «نازی» خوانده می‌شدند برای تداوم خود،‌ به شیوة آمیب‌ها به دو حزب «ناسیونالیست» و «سوسیالیست» تکثیر شدند. سوسیالیست‌های‌شان به چپ‌نمائی و عوام‌‌گرائی پرداخته، ناسیونالیست‌های‌شان هم به پرستش و ستایش «مام میهن» مشغول شدند، و در اینراه مقدس بی‌بی‌گوزک‌های فراوان، نظیر همان «فرهنگ 17 هزار ساله» برای عوام‌الناس اختراع کردند. «فرهنگ» کذا مجموعه‌ای است از رفتار جمعی و اغلب ناهنجار اقوام مختلف ساکن بلاد غرب که هیچ ارتباطی با «فرهنگ» ندارد. به عنوان نمونه اقوام ساکن سرزمین «گل‌ها» که امروز کشور فرانسه خوانده می‌شود غارنشین بودند،‌ و اگر امپراتوری رم باستان این سرزمین را اشغال نکرده بود، معلوم نیست «شهرنشینی» را در چه دوره‌ای تجربه می‌کردند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به فواید ناسیونالیست‌ها در به قدرت رسیدن سوسیالیست‌های غرب.

به طور خلاصه روند کار این است که رسانه‌ها، به ویژه رسانه‌های تصویری را در اختیار فاشیست‌ها می‌گذارند تا «تخت‌گاز» در بزرگراه حماقت و مزخرف‌گوئی و لاف و گزاف و پیوند گوز به شقیقه به پیش رانند. نتیجة این عمل «خداپسندانه» روشن است، آراء جناح راستگرا‌ تقسیم می‌‌شود. آراء بخش محافظه‌کار به نفع فاشیست‌ها به صندوق ریخته خواهد شد، و آراء بخش میانه‌رو، یعنی مخالفان سرسخت فاشیسم خوراک سوسیالیست‌ها می‌شود. و این روند مقدس را دو قطبی کردن کاذب فضای سیاسی خوانند. سخنرانی جرج بوش در مونترال برای مشخص کردن چارچوب همین سیاست انسان‌ستیز بود. جرج بوش به نمایندگی از محفل جنگ‌طلبان نژادپرست سخنان «گریفین» را بازتولید می‌کرد. گریفین تلویحاً می‌گفت که باید از فرهنگ 17 هزارساله و اقتصاد اسلامی بهره‌مند شویم، جرج بوش هم ضمن تأئید تهاجم نظامی به عراق می‌گفت، جنگ عراق «لازم» بود، اکنون هم قصد خرید نفت از «دوستان» را داریم. سخنان هر دو یک محور داشت: «فرهنگ ما» را مسلمانان تهدید می‌کنند، مسلمانان تروریست به شمار می‌روند، پس سفیدپوست‌های مسیحی غرب! متحد شوید.

البته روز پنجشنبه، جرج بوش تهاجم نظامی به عراق را چنین توجیه کرد که، اگر ما حمله نکرده بودیم، صدام حسین به بمب اتمی«سنی» مجهز می‌شد، بعد ایرانی‌ها هم می‌‌خواستند به بمب اتمی «شیعه» مجهز شوند، و آنوقت مسابقة تسلیحاتی در منطقه به راه می‌افتاد و این امر تهدیدی می‌شد برای صلح جهانی! 8 سال ریاست بوش ثابت کرد که محفل جرج بوش شیفتة صلح است، بگذریم! البته هذیانات اخیر بوش پس از دریافت توسری ماه سپتامبر و تهدید حملة اتمی مطرح‌ می‌شود. پیشتر جرج بوش نه تنها برای نابودی سلاح‌های کشتار جمعی که برای «مبارزه با دیکتاتوری» هم به عراق لشکرکشی کرده و خیز برداشته بود تا به همان بهانة واهی از عراق خود را به سواحل خزر در ایران نیز برساند. ولی محفل کوکلوکس‌کلان علیرغم تخریب مرکز تولید برق سیبری و نابودی یک مخزن ذخیرة سوخت با توسل به سلاح لیزری و «فوق‌سری» یانکی‌ها نتوانست روسیه را وادار به پذیرش جمکران «اتمی» کند.

در نتیجه جرج بوش به عنوان یکی از سخنگویان محفل مذکور، پریروز در کانادا تغییر موضع داد. بوش ضمن معرفی بمب اتمی «دینی» به جهانیان ـ بمب سنی و بمب شیعه ـ تأکید کرد که آمریکا با تجهیز نوکران در جمکران به سلاح اتمی مخالف است. به همین دلیل بود که رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد، یک‌باره از خواب بیدار شده و دریافت که ای دل غافل! این حکومت اسلامی نه موشک دوربرد مجهز به کلاهک هسته‌ای دارد، نه موشک‌ دور برد، و بنابراین هیچ دلیلی برای نصب سپر دفاعی در مرزهای روسیه وجود نخواهد داشت، و بهتر است آمریکا با روسیه همکاری کند! به گزارش سایت نووستی مورخ، دوم آبانماه 1388،‌ رابرت گیتس طی کنفرانس مطبوعاتی پس از نشست سران ناتو در پراگ، البته بدون حذف تهدید دست‌ساز حکومت اسلامی،‌ اظهار داشت:

«رادار روسیه می‌تواند برای دفاع همه جانبه از اروپا به ویژه در برابر موشک‌های ایرانی تبدیل شود[...] ما از شراکت با روسیه در این زمینه استقبال می‌کنیم [...]»

البته موشک‌های ایرانی، همان‌هاست که «سردار نجار» هفته‌ای یکبار نوع پیشرفته‌ترشان را در رسانه‌های غرب به مورد آزمایش می‌گذاشتند. به یاد داریم که از بیم و هراس‌ این «موشک‌ها» لرزه بر اندام جهانیان افتاده بود و آمریکا هم خود را ناچار می‌دید که برای مهار قدرت نظامی این حکومت «مستقل» جهت نصب سپر دفاعی در مرزهای روسیه پافشاری کند. اما امروز معلوم شد که همان موشک‌های دوربرد و بالیستیک را موش خورده و برای حکومت دینی هیچ نمانده جز موشک‌های «ایرانی»، یعنی موشک‌های بومی! همان اسقاطی‌های ارتش چین که به نام کرة شمالی، توسط استرالیا به امارات ارسال می‌شد و رویش می‌نوشتند «برسد به دست سردار نجار!» ای داد و بیداد! این کودتای ناکام انتخاباتی کمر اسلام را شکست، موش‌ها یکشبه کلاهک هسته‌ای‌ اسلام را جویدند!

به گزارش نووستی، آمریکا اخیراً اعلام کرده، «طبق اطلاعات جدید جاسوسی» فعلاً موشک‌های کوتاه‌برد و میان‌برد ایران تهدید به شمار می‌رود، و موشک‌ بالیستیک در کار نیست! البته دچار توهم نشویم، نوع حکومت اهمیت ندارد. حاکمیت ایران در هر حال دست‌نشاندة آمریکاست، و آمریکا هرگز از برنامة تبدیل حکومت ایران به تهدیدی بر علیه روسیه چشم پوشی نخواهد کرد. فقط این تهدید را فعلاً به دلیل شرایط نامناسب به آینده موکول کرده. در سال 2015، پنتاگون امیدوار است که شرایط در ایران چنان باشد که بتواند سناریوی عراق را در کشورمان تکرار کند:

«آمریکا [ضمن تصحیح اطلاعات خود اعلام کرد] در حال حاضر تهدید بیشتر از موشک‌های کوتاه‌برد و میانبرد ایران نشأت می‌گیرد و نه موشک‌های بالیستیک [...] در این راستا [ایالات متحد] تجهیز تأسیسات زمینی سیستم دفاع ضدموشکی را در سال 2015 آغاز می‌کند و تا آن زمان ناوهائی مسلح به موشک‌های ره‌گیر و رادار به شمال و جنوب اروپا اعزام می‌کند.»


بله موشک‌های بالیستیک دوربرد که همة جهان را تهدید می‌کرد، به قول مش قاسم دوست داشتنی ما «پنداری دود شد، رفت هوا»! البته اگر موشک‌های کذا به هوا رفتند، بعضی‌ها هم از هوا نقش زمین شدند. باری در این گیرودار یک ژنرال ارتش پاکستان در تاریخ 22 اکتبر 2009 در اسلام‌آباد به قتل رسید، ولی خبر آن به گوش هیچکس نرسید! همچنین یک کارشناس هسته‌ای انگلستان به دلیل برخورداری از فرهنگ 17 هزارساله، از طبقة هفدهم سازمان بین‌المللی انرژی اتمی «سقوط» کرد و از شرکت در «مذاکرات وین» محروم شد. به احتمال زیاد هر طبقه نماد هزار سال فرهنگ اقوام انگلیس و ایرلند و غیره «محسوب» شده. البته فکر نکنید تقارن سقوط ایشان از فراز فرهنگ 17 هزارساله با تعطیلی دفترودستک میرحسین موسوی و بازگشائی سرویس روادید سفارت انگلستان در ایران ارتباطی دارد! ابداً! همچنین بدانید و آگاه باشید که هیچ ارتباطی بین تحرکات «فرهنگی» شیخ کروبی، همان «گاو حاج میرزا آغاسی» استعمار و مهمل‌ بافی‌های برادران لاریجانی و نامة برخی مدافعان حقوق‌بشر «دینی» وجود ندارد! برخی مسائل از قضای روزگار و به «ارادة الهی» از تقارن زمانی برخوردار می‌شود.

و به ارادة‌ همان قادر متعال، جواد لاریجانی در جمکران به نشخوار ترهات «روشنفکران دینی» در یونجه‌زارهای عموسام پرداخته و طرفداران دمکراسی را «کافر» می‌شمارد. این سخنان در واقع تکرار مزخرفات فوکویاما و دیگر پامنبری‌های پنتاگون است که با نفی «انسان‌محوری» دمکراسی، آنرا «دینی» و «بومی» کرده و «انسان» تعریف شده در دمکراسی را «مسیحی» و «غربی» می‌دانند. البته جواد لاریجانی، متفکر بزرگ چاه جمکران و اربابان‌اش در آبدارخانة‌ روتاری کلاب لندن باید به ما بگویند هند هم در اروپا واقع شده و هندی‌ها مسیحی‌اند یا فقط «بی‌دین» به شمار می‌روند؟ هر چند صحبت‌های جواد لاریجانی در مورد ما اهمیتی ندارد، بی‌دین یا دیندار، ما خواهان استقرار دمکراسی در کشورمان هستیم. کشور ایران متعلق به ملت ایران است، نه متعلق به یک «دین» و «مذهب». ولی جواد لاریجانی که خیلی دین‌دار است و علاوه بر مشاغل مهم علمی، در قوة قضائیة جمکران هم مدیریت «حقوق بشر» را بر عهده گرفته، بهتر است به ما بگوید چرا بهنود شجاعی بدون اثبات جرم به صورتی وحشیانه به قتل می‌رسد، ولی «اسمال تیغ‌کش» که پروندة چندین قتل دارد آزاد می‌شود؟ پاسخ به این پرسش را در بخشی از همان سخنرانی غلام‌بچة سفارت می‌توان یافت:

«حزب مؤتلفه اسلامی شجرة طیبه‌ای است [...] شاخ و برگ آن برای نظام مثمر ثمر خواهد بود[...] ما ولایت را [...] جزء پایه‌های اسلام [...] می‌دانیم [...[ ولایت کلید بهشت و اکسیر اعظم است[...] ولایت با دغدغة نان شروع نمی‌شود.»


بله اسمال تیغ‌زن هم مسلماً یکی از میوه‌های شیرین این «شجرة طیبه» بوده. در هر حال، هوا برای نوکران مستقل آمریکا در منطقه خیلی پس است. کمتر از یکماه پس از کودتای 22 بهمن 1357، روز 13 مارس 1979، دولت خیابانی شیخ مهدی با تکیه بر «مشروعیت مردمی» از پیمان سنتو خارج شد تا با دو حکومت دست نشاندة غرب در ترکیه و پاکستان رابطة زیرزمینی برقرار کند. آنروزها همه «مستقل» بودند و دولت شیخ مهدی فرامین سالیوان را با دل و جان اجرا می‌کرد. هنوز حضور ماشاالله قصاب برای «حفظ نظام»‌ الزامی نمی‌نمود. «مردم» و «مجاهد» و «فدائی» و جبهة ملی از حکومت «ضدامپریاس» طرفداری می‌کردند و نیازی به اقدامات «انقلابی» و شبیخون زدن به قوانین وجود نداشت.

8 ماه پس از خروج فرضی حکومت اسلامی از پیمان سنتو، همین سناریو با ایالات متحد نیز تکرار شد، اینبار از طریق اشغال سفارت آمریکا و جنجال رسانه‌ای در سطح جهانی. امروز رسانه‌های جمکران این اقدام خائنانه را به موسوی‌خوئینی‌ها نسبت داده، جهت لجن‌پراکنی او را طرفدار اتحاد شوروی معرفی می‌کنند! حال آنکه موسوی خوئینی‌ها همچون دیگر مقامات جمکران از نوکران وفادار و شناخته شدة عموسام و جمبول به شمار می‌رود. باری طی همین هفته، حکومت «مستقل» دست در دست پاکستان و ترکیه به «پیمان سنتو» ویراست هزارة سوم خواهند پیوست. در حالیکه حکومت‌های پاکستان و جمکران عملاً از هم فروپاشیده‌اند و سازمان ناتو در افغانستان و عراق به گل نشسته. نهایت امر حکومت اسلامی نیز دیگر نمی‌تواند، ‌ اوباش را تحت عنوان «مردم» طرفدار حکومت به خیابان بیاورد! فقط یک شیخ کروبی باقی‌مانده که همین روزها او هم می‌باید دکان‌اش را جمع کند.

سودی ندهد ستیزه با تقدیر
وقتی که خروس مرگ می‌خواند
دیرست برای در گشودن، دیر
(نادر نادرپور)


...

جمعه، آبان ۰۱، ۱۳۸۸


بین‌الملل شرارت!
...

محفل بین‌الملل فاشیسم برای گرم کردن تنور اسلامگرایان در منطقه، «جنگ با مسلمانان» را همزمان در سوئد و انگلستان آغاز کرد. در سوئد، یک رسانة نزدیک به حزب سوسیال‌دمکرات مقالة سراپا مزخرفی از «جیمی‌اکسون»، رهبر حزب فاشیست‌های سوئد انتشار داد و در انگلستان، «بی‌بی‌سی» دست به دامان «نیک گریفین»، رهبر فاشیست‌های نژادپرست شد. در این گیرودار نیویورک‌تایمز، دکان یهودیان اسلام‌پرست که پیشتر از زبان لاله بختیار «اضربوهن»‌را بجای «کتک‌شان بزنید»، «ترک‌شان کنید» ‌معنا کرده بود، چشم امید به نرگسی‌نژاد و آخوند‌کروبی دوخته و نگاه‌های پرمهر و سرشار از محبتی نثار اینان می‌کند. خلاصه بگوئیم گاوچران‌ها و برادران دینی‌شان در اروپای غربی دست از اسلام برنمی‌دارند.

به گزارش لوموند، مورخ 24 اکتبر 2009، ‌ «جیمی اکسون»، رهبر «سوریگ‌دمکراترنا»، حزب فاشیستی که نام «دمکرات‌های سوئد» را یدک می‌کشد، در مقاله‌‌ای که در تاریخ 19 اکتبر در مهم‌ترین رسانة سوئد، «افتون‌بلادت»، رسانة نزدیک به سوسیال‌دمکرات‌ها منتشر کرد، مسلمانان را بزرگ‌ترین تهدید برای سوئد پس از جنگ دوم جهانی دانست. جیمی اکسون، در این رسانة معتبر سوئد، بدون ارائة آمار و ارقام می‌نویسد، اکثر متجاوزان جنسی در سوئد مسلمان‌اند.

«یان‌هلین»، سردبیر «افتن‌بلادت» می‌گوید با انتشار این مقاله «چهرة واقعی» حزب کذا را به نمایش گذارده! ایشان ضمن سرزنش دیگر همتایان‌شان در سوئد تأکید کرده که برخلاف آنان هرگز آگهی‌های این حزب را در روزنامة خود منتشر نکرده است. به عبارت دیگر، «یان هلین» به دیگران می‌گویند هرگز به خاطر پول برای فاشیست‌ها تبلیغ نخواهند فرمود. روشن‌تر بگوئیم نیت‌شان از اینکار «خیر» فقط نشان دادن پلیدی‌های حزب کذا به مردم بوده، نه تحریک افکارعمومی! در صورتیکه آقای «هلین» مزخرف می‌گویند! انتشار این مقاله صرفاً برای تحریک افکارعمومی و بازارگرمی برای حزب «سوسیال ـ دمکرات»‌ صورت گرفته. انتخابات نزدیک است؛ هم در سوئد هم در انگلستان. به همین دلیل حاکمیت انگلستان نیز برای تداوم دولت «کارگری» به دوقطبی کردن فضای سیاسی نیازمند شده.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم حزب «سوریگ‌دمکراترنا» از سال 1988 یعنی مقارن با خروج ارتش سرخ از افغانستان و پایان جنگ ایران و عراق تأسیس شده. پس از پایان جنگ دوم جهانی، احزاب فاشیست اروپا ابزار تداوم حاکمیت چپ‌نمایان و شبه‌سوسیالیست‌ها بوده‌اند. چپ‌نمایان با تبلیغ برای فاشیست‌ها، در صفوف راست ایجاد تشتت کرده، آراء احزاب راست و راست میانه را به نفع سوسیالیست‌ها جذب می‌کنند. به عبارت دیگر مردم از ترس فاشیست‌ها به شرکای‌شان در حزب سوسیالیست پناه می‌برند و به این ترتیب در میان‌مدت باعث تقویت افراط‌گرایان راست می‌شوند. در سال 1984، سوسیالیست‌های فرانسه نیز برای حفظ حاکمیت دست به دامان «ژان ماری لوپن»، رهبر حزب فاشیست‌ «جبهة ملی فرانسه» شدند. نتیجه این شد که پس از گذشت کمتر از دو دهه، در انتخابات ریاست جمهوری «لوپن» بیش از نامزد سوسیالیست‌ها رأی آورده، به دور دوم راه یافت! اکنون همین تجربه را در انگلستان و سوئد شاهدیم. همزمان با این ترفندهای صدمن‌یک‌قاز سیاسی، کلیسا نیز بیکار ننشسته. روز گذشته کلیسای سوئد ازدواج مذهبی بین همجنس‌گرایان را به رسمیت شناخت. یادآور شویم که در کشور سوئد همچون دیگر نظام‌های دمکراتیک، ازدواج به نام «قانون» رسمیت می‌یابد، و ازدواج مذهبی اجباری نیست.

پس از اینکه «بی‌بی‌سی» پاسدار علی‌کوچیکه را به عنوان «مرد قدرتمند» به ما معرفی کرد و علیرغم بوق و کرنا دکان‌اش کساد ماند، نیویورک‌ تایمز، ‌ که رویای خروج گورکن‌ها از «ان. پی. تی» را در سر می‌پروراند، یک «مرد قدرتمند» نوین به ما ارائه کرده، ایشان کسی نیستند جز همان آخوند مهدی کروبی. به ادعای «صرافی» نیویورک‌تایمز،‌ کروبی «یک‌تنه در برابر دولت» ایستاده، و مسلماً بزودی یک‌تنه هم در برابر جهانیان خواهد ایستاد. چرا که طی 8 دهة گذشته آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک برای چپاول کشورمان به صورتک «مردان نیرومند» متوسل شده بودند که «مستقل» بوده و یک تنه نیز در برابر جهانیان می‌ایستادند! «رهبر کبیر انقلاب» را که فراموش نکرده‌ایم. ایشان در کمال «استقلال» و «آزادی» به همراه علی خامنه‌ای و میرحسین موسوی و مشتی لات‌وچاقوکش ساواک که «مردم» نام داشتند، برای 20 سال جنگ «ایستاده» بودند که ناگهان به صورت درازکش «آتش بس» را با جام زهرمار کوفت فرمودند و همان «مردم» با حضور در خیابان و عربده‌جوئی «پیروزی» ایشان بر «صدام کافر»‌ را هم جشن گرفتند! بله امروز معلوم شد که آخوند کروبی چنان قدرتی دارند که دولت مهرورزی و حکومت به اصطلاح «نظامیان» در برابر ایشان خلع سلاح شده. البته ضعف دستگاه سرکوب جمکران در برابر شیخ کروبی دلیل موجه دارد. ایشان به دلیل «محبوبیت»‌ فرضی که در میان «مردم» پیدا کرده‌اند اینچنین قدرتمند شده‌اند. درصورتیکه آنچه به این آخوند جنایتکار قدرت و شوکت اعطا کرده، دست مقدس استعمار در سازمان دین‌پرور و جنگ‌پرست «ناتو» است. این سازمان خود را برای رویاروئی اتمی با روسیه آماده کرده، البته در ایران.

لوموند مورخ 24 اکتبر گزارش می‌دهد که روز 22 اکتبر، تلویزیون «بی‌بی‌سی» از نیک گریفین برای حضور در برنامة «کوئسشن تایم» دعوت به عمل آورده بود. نخستین بار بود که یک فاشیست رسماً افتخار حضور در برنامة کذا را می‌یافت. و از آنجا که فاشیست‌جماعت اهل افتخار و بالیدن است، «نیک گریفین» هم سخت مفتخر بود و سپاس خود را به صورت دوستانه و صمیمانه به درگاه «بی‌بی‌سی» اعلام داشت! البته بی‌بی‌سی‌چی‌‌ها پیشتر مراتب شکر و سپاس خود را به درگاه این شخصیت «فرهیخته» ابراز کرده بودند.

در میان مدعوین، علاوه بر اعضای حزب محافظه‌کار و «لیبرال‌ دمکرات»، جک سترا،‌ وزیر دادگستری دولت گوردون براون نیز حضور داشت. جک‌سترا، از فدائیان اسلام ناب و از پیروان «خط امام» و از طرفداران «منطق‌علوی» است که از وزارت ‌امور خارجه به وزارت کشور و اخیراً به وزارت دادگستری نقل مکان کرده. باری «نیک گریفین» در این نمایش روحوضی نقش «ضربه‌گیر» سه حزب دیگر را ایفا می‌کرد. هیچکس از او نپرسید برنامة سیاسی حزب‌‌اش چیست، و اگر قدرت را به دست گیرد سرنوشت بهداشت و آموزش و پرورش و غیره چه خواهد شد؟ چرا که هدف روشن‌کردن ذهن مخاطب نبود. هدف این بود که «نیک گریفین» را به عنوان دوست و معاشر دیوید هیوک، عضو رسمی کوکلوکس‌کلان‌ها‌ معرفی کرده و سخنان او را در «نفی هلوکوست» به اطلاع «مردم» برسانند، تا «جهان اسلام» به ویژه در جمکران بداند که در امر مقدس «نفی تاریخ» تنها نیست و می‌تواند با پشتیبانی حاکمیت انگلستان همچنان به این «بازی شیرین» ادامه دهد.

چرا که گریفین نیز همچون ملایان یهود ستیز و اهل تقیه و خودانکاری است، البته به صورتی متفاوت. گریفین هرگز نمی‌گوید من چنین حرفی نزدم، می‌گوید «تغییر عقیده» داده‌ام! به این ترتیب توهمات خود را در ترادف با عقاید مستدل، منسجم و منطقی قرار می‌دهد. از جمله وقتی به او می‌گویند هلوکوست را انکار کرده، یا به بازنویسی تاریخ پرداخته، باز هم‌ «تغییر عقیده» را مطرح می‌کند. و به این ترتیب به مخاطب چنین القاء خواهد کرد که نفی رخدادهای تاریخی بر پایة توهمات را «عقیده» می‌نامند! و از آنجا که عقاید همه محترم است، پس «عقیدة» فاشیست‌ها یعنی «باورها» و توهمات‌شان را نیز می‌باید محترم شمرد.

«نیک گریفین» در نمایش روحوضی بی‌بی‌سی، برای گرم کردن تنور اسلام هم کوشش و تلاش فراوان به خرج داده. او می‌گوید، اسلام خود را با بریتانیای کبیر وفق نداده، ‌ زنان را شهروند دست دوم به شمار می‌آورد! روشن‌تر بگوئیم گریفین تلویحاً می‌گوید، «مسیحیت» نه تنها با دمکراسی انگلستان تضادی ندارد که برابری زن‌ومرد را هم به رسمیت شناخته! چرا؟ چون فاشیست‌های اروپا قوانین‌انسان‌محور «دمکراسی» را نه «انسانی» که «دینی» و «بومی» و برخاسته از «مسیحیت» در اروپا معرفی می‌کنند. با توسل به چنین مغلطه‌ای است که در پروپاگاند توحش اینان، «انسان» همواره مسیحی و اروپائی باقی خواهد ماند. و اما «گریفین» اقتصاد اسلامی را خیلی پسندیده و می‌گوید اگر نظام بانکی غرب اسلامی بود بحران مالی اخیر پیش نمی‌آمد!

فکر نکنید نیک گریفین ابله و بی‌شعور است، و نمی‌داند بحران مالی ریشه در پیامدهای فروپاشی اتحاد شوروی دارد،‌ و به همین دلیل نمی‌گوید این بحرانی است که سرمایه سالاری غرب با توسل به طالبان‌سازی در افغانستان و جنگ در عراق چندین سال آنرا به تعویق انداخته. گریفین می‌داند ریشة بحران در کجاست، ولی او نیز همچون «بی‌بی‌سی» مخاطبان را ابله پنداشته.

در این راستا یک «بی‌بی‌گوزک» از «نسل‌کشی» در انگلستان هم تحویل «مردم» می‌دهد و می‌گوید، اسکاتلندی‌ها، مردم سرزمین گال، انگلیسی‌ها و ایرلندی‌ها که از 17000 هزار سال پیش، یعنی از هنگام ذوب‌شدن یخ‌ها در این سرزمین زندگی می‌کنند، «فرهنگ‌شان» تخریب شده چرا که فرزندان‌شان از شناخت این «فرهنگ‌ها» محروم مانده‌اند.

بله این «فرهنگ‌ها» که 17000 هزارسال قدمت هم دارند ناشناخته مانده‌اند چرا که هیچکس به جز نیک گرفین‌ها این «فرهنگ‌ها» را نمی‌شناسد! و این فاجعة بزرگی است برای جامعة بشری! به ویژه زمانیکه اخراج عراقی‌های متقاضی پناهندگی از انگلستان آنچنان مفتضحانه است که دبیرکل سازمان رسوای ملل را نیز به اعتراض رسمی وادار می‌کند. در نمایش روحوضی «بی‌بی‌سی» از این جنایت آشکار هیچ سخنی به میان نیامد، چرا که 17 هزار سال پیش در این جزیره هیچ عراقی غارت‌شده‌ای تقاضای پناهندگی نمی‌کرد. آنزمان هنوز این «فرهنگ‌ها» با «نفت» و «اسلام» آشنا نشده بودند، در نتیجه جرج بوش هم به خطرات «تروریسم» پی نبرده بود.

همچنانکه گفتیم، در تاریخ 23 اکتبر حضرت جرج بوش، امام دوم در هتل «کوئین الیزابت» سخنرانی داشتند. و یکی از ایرلندی‌های مقیم کانادا، به دلائل «فرهنگی» نزدیک بود نویسندة این وبلاگ را به کشتن بدهد. ایشان رانندة تاکسی بودند و از آنجا که کاتولیک تشریف داشتند، فقط فرانسه صحبت می‌کردند و به همین دلیل فرزندان‌شان را نیز از آموختن زبان مادری محروم فرموده، و بسیار مفتخر بودند. از اینرو یک جلد «کتاب مقدس» هم روی صندلی بغل دستشان نشانده بودند و در بزرگراه «تخت‌گاز» به پیش می‌تاختند و در باب «دین» و «زبان» داد سخن می‌دادند. که ناگهان حواس‌شان پرت شد و کنترل فرمان را از دست دادند! نزدیک بود که ما هم به شهدای راه «فرهنگ» برتر ایرلند تبدیل شویم، ولی به خیر گذشت. خلاصه جهنم غریبی است دین‌پرستی! انسان را به بیکران حماقت رهنمون می‌شود. و اما اگر آن رانندة بخت‌برگشتة ایرلندی به دلیل تعصبات مذهبی زبان انگلیسی را تحریم کرده، جرج بوش به دلیل تعصبات «مالی» به تحریم انسانیت برخاسته.

ایشان در سخنرانی بی‌شرمانة خود از تهاجم نظامی به عراق ابراز رضایت فراوان فرموده و گفتند، با تروریسم مبارزه می‌کردیم! جرج بوش در مزخرفاتی که طی 45 دقیقه به هم بافت چنین القاء می‌کرد که تصمیم در مورد جنگ با رئیس‌ جمهور است و پنتاگون در این میان هیچ نقشی ندارد! جرج بوش چند بار تکرار کرد، تصمیمی را گرفتم که باید می‌گرفتم! بوش سخنی از کشور آمریکا به میان نیاورد، او گفت مهم این بود که چگونه «قلمرو» خود را حفظ کنیم.

قلمرو یانکی‌ها کجاست؟ جهان اسلام، شاهراه‌های عبور نفت و از همه مهم‌تر سواحل خزر. جائی که گاوچران‌ها سال‌هاست می‌کوشند از طریق گسترش جنگ عراق به ایران در آن «حضور نظامی» داشته باشند. و از آنجا که این امر خیر محقق نشده گورکن‌ها تلاش می‌کنند،‌ با توسل به تصفیه‌های درون‌گروهی، جنگ با پاکستان را آغاز نمایند. در پی ترور فرماندهان سپاه، چندتن از نخبگان جمکران پارس کردن به پاکستان را آغاز کرده‌اند. بهانه همان «مبارزه با تروریسم» است که دکانش را حاکمیت آمریکا از طریق سازماندهی عملیات 11 سپتامبر پررونق کرده. روضه‌خوان‌ها هم با تأسی به ارباب از طریق ترور فرماندهان سپاه قصد جنگ دارند.

حضور نظامی گورکن‌ها در پاکستان، همان آرزوی شهید بی‌نظیر بوتو است، چرا که ایشان نیز پیش از اینکه سرشان به سقف اتومبیل اصابت کند خواهان حضور ارتش ناتو در پاکستان شده بودند. حضور نظامی جمکران در پاکستان زمینة حضور ارتش ناتو را در این کشور فراهم خواهد آورد، در نتیجه، پاکستان و افغانستان و ایران به منطقة جنگی تبدیل می‌شوند و بازهم می‌رسیم به «شرایط ویژه» و شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» و نان جرج بوش و موسسة کارلایل در روغن فراوان شناور خواهد شد. البته این رویاهای کوکلوکس‌کلان‌های دو سوی آتلانتیک است.

در واقع جرج بوش به کانادا آمده بود تا برای نفت عراق جایگزین مناسبی بیابد. ایشان گفتند ما به انرژی ارزان‌قیمت نیاز داریم، و ترجیح می‌دهیم نفت را از دوستان‌مان بخریم تا از کسانی که از ما نفرت دارند! خلاصه دست‌‌درازی به ارث پدری الیزابت دوم در دستورکار نفتخواران ینگه دنیا قرار گرفته! روشن‌تر بگوئیم آنگلوساکسون‌ها باید شرشان را از منطقه کم کنند. با توجه به این امر باید ببینیم ارادت نیویورک‌تایمز به آخوند کروبی و نرگسی‌نژاد چه دلیلی جز حماقت کارفرمایان‌اش می‌تواند داشته باشد؟ شاید اینان هم به فکر حفظ «قلمرو» خود افتاده‌اند. ولی اگر محفل بوش خود را ناچار به ترک منطقه می‌بیند، دکان طالبان پروری حزب دمکرات نیز باید بزودی اعلام ورشکستگی کند.




...

پنجشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۸


خدای پلیدان!
...
گر در گمان خلق تو ابلیس نیستی
من دانم ای خدای پلیدان تو کیستی
[...]
هشدار! ای کسی که جز ابلیس نیستی
خلق جهان هنوز نداند که کیستی

محفل فاشیسم بین‌الملل، که از طریق گسترش توهم و باورهای مقدس به تخریب و تاراج اشتغال دارد، در راستای سیاست سفله‌پروری و سرکوب ملت ایران در شیوة‌ اهدای جوایز رایگان خود «بازنگری» کرده. قرار است «امپراتوری باورها» بجای اهدای جایزه به آخوندهای با دستار و بی‌دستار و مؤنث و مذکر «مدافع فاشیسم ‌دینی»، از این پس جوایز خود را همزمان به دو مدافع فاشیسم «دینی» و «بومی» اهدا ‌کند، ‌ تا ما ملت بدانیم و آگاه باشیم که در قاموس محفل «تخریب و تاراج»،‌ انسان‌ستیزی، خشونت،‌ حذف و کودتا «گفتگوی میان‌فرهنگی» نام دارد. و اما پیش از ادامة مطلب لازم است پیرامون «حاکمیت مردم»‌ توضیحاتی بیاوریم.

از دودمان پاک خدایان پیش‌تر
یک تن هنوز در حرم عرش زنده بود
یک تن که چشم در پی آزار ما نداشت
میلی به سوی فتنه و مرگ و بلا نداشت
پاکیزه‌تر ز اشک زلال ستاره بود
بخشنده‌تر ز ابر سپید بهاره بود

«حاکمیت مردم» ضد دمکراتیک است، چرا که به دلیل «جمع‌گرائی» در تضاد با «انسان‌محوری» قرار خواهد گرفت، و نهایت امر حقوق مخالفان را به رسمیت نخواهد شناخت. ما به عنوان طرفدار دمکراسی با ابهامی به نام «حاکمیت مردم» مخالف‌ایم و بیانیه‌های گوساله‌فریب مدافعان «حکومت مردم» را از پایه و اساس محکوم می‌کنیم.

حکومت اسلامی در روزهای واپسین خود تلاش دارد از طریق برپائی تظاهرات روزانة «مردم»، به مناسبت‌های «آئینی» و «سیاسی» بی‌نظمی و آشوب را فراگیر کند. در واقع حضرات قصد بازگشت به دوران شیرین پائیز 1357 را کرده‌اند، چرا که می‌پندارند «بازگشت به گذشته» امکانپذیر است. به همین دلیل است که جناح ظاهراً «دولتی» و گروه «طاعون سبز» برای راه‌پیمائی 13 آبانماه دست در دست یکدیگر گذاشته، ‌ جهت عربده‌جوئی و سردادن شعارهای پوچ و عوام‌فریبانه خود را آماده می‌کنند. البته فراموش نکنیم که گروه «طاعون سبز» به بهانة «مخالفت با تقلب» و ادامة «اعتراض» عربده خواهد زد! ولی مهم این است که محفل کودتای 22 بهمن که در کودتای انتخابات اخیر ناکام ماند، «خیابان» را همچنان تحت اشغال خود داشته باشد، تا مخالفان حکومت سنگسار و قصاص مجال ابراز وجود نیابند. این است هدف واقعی از لات‌بازی دو گروه آب‌منگل‌ها: سرکوب ملت ایران!

البته ابزار لازم برای تداوم لات‌بازی، یعنی همان شرکت «فرضی» 40 میلیون ایرانی در «انتخابات» از سوی اربابان در ینگه دنیا در بوق‌های تبلیغاتی‌شان قرار گرفته. هر دو گروه در کمال بی‌شرمی ادعا می‌کنند، اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران نظام توحش سنگسار و قصاص را مورد تأئید قرار داده. حال آنکه این حکومت فقط با حمایت سازمان ناتو و به برکت آشوب‌های ناشی از دروغ بیشرمانة‌ موسوی سرپا مانده. و در همین وانفسا شاهدیم که حاج اکبر بهرمانی نیز مدافع سرسخت «آزادی اطلاع رسانی» می‌شود!

گویا طی دوره‌ای که حاج اکبر با ترور و ارعاب به «سازندگی» اشتغال داشتند و اوباش‌الله و کارمندان ساواک دشمن ایشان را «دشمن پیامبر» می‌خواندند، اطلاع رسانی خیلی آزاد بوده!‌ ولی پس از کودتای ناکام اخیر این اطلاع‌رسانی «اسیر» شده. درست مانند انتخابات جمکران که در دورة نخست وزیری میرحسین موسوی جلاد «آزاد» بوده و فقط از چند ماه پیش به اسارت «دشمن» در آمده. بله، حال که سخن از دشمن به میان آمد، بازگردیم به محفل دشمن‌پرستان که سیاست‌شان را با «قطب‌نمای بصیرت» اعمال می‌کنند. از همان قطب‌نماهائی که خمینی دجال هم داشت، و به مصداق «ارث خرس به کفتار می‌رسد»، امروز به خامنه‌ای رسیده. بله مقر فرماندهی محفل «دشمن‌پرستان» در فرنگستان و در سازمان ناتو قرار دارد که دبیرکل آن، راسموسن نیز از بلاد «کفار» دانمارک است.

در نتیجه محفل کذا امسال یک دکان جدید در دانمارک افتتاح کرده، و نخستین جایزة خود را نیز به زوج خوشبخت «محمد خاتمی ـ داریوش‌شایگان» اهدا فرموده. البته این جایزه بیشتر به پاداش «دست‌دادن» ‌ محمدخاتمی با راسموسن دست‌شکسته در ترکیه به خاتمی اهدا شد. بله، خاتمی یک دست می‌دهد و جهان را برهم می‌ریزد. در ایتالیا هم خاتمی با فاشیست‌های مؤنث گویا دست داد و با اینکار ارکان نظام را به لرزه درآورد. ولی بنابرعادت معهود خود، یعنی «پفیوزی» و «خودانکاری» همانطور که اخیراً ملاقات با جرج سوروس را منکر شد، دست‌دادن‌اش را نیز حاشا کرد. دامادش هم گفت، آنقدر تعداد طرفداران ایشان زیاد بود که اصلاً متوجه نشدند! و اما در ترکیه خاتمی با راسموسن «دست» داد، و پاسدار شریعتمداری نیز به خشم آمد، البته برای حفظ ظاهر. چرا که پاسدار شریعتمداری و ملامحمد خاتمی ارباب مشترکی دارند و در راستای تأمین منافع ارباب جنگ‌زرگری به راه انداخته‌اند. می‌دانیم که محفل کذا هم مانند امام راحل و رهبر فرزانه دشمن‌پرست بوده و یک «قطب‌نمای بصیرت» دارد! هر چه «دشمن را خشمگین کند»، برای این محفل نیکوست.

خلاصه اگر روزی و روزگاری، این محفل «دشمن» دست‌ساز خود را در جمکران از دست بدهد، شیشة عمرش نیز خواهد شکست. به این دلیل است که با تمام قوا از «دشمن» در جمکران حمایت می‌کند تا به زندگی‌اش تداوم بخشد. شیوة حمایت از «دشمن»، همان دوقطبی کردن کاذب فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. در این راستا، کیهان و رسانه‌های «تندرو» جمکران باید از همپالکی‌های خود، که پس از فروپاشی اتحاد شوروی نقاب اصلاح‌طلبی بر چهرة پلیدشان زده‌اند سخت انتقاد کنند. همین انتقاد کشکی و بی‌پایه برای ساخت‌وپرداخت الگوی مطلوب غرب کفایت می‌کند:

«محمد خاتمی [...] و داریوش شایگان، از اندیشمندان سرشناس ایرانی، برندگان اولین دورة جایزه گفتگوى جهانى هستند.»


چقدر احساس غرور و افتخار می‌کنیم که یکی از دکان‌های جدید‌التأسیس محفل کذا در دانمارک، به محض بالاکشیدن کرکره، محمد خاتمی و داریوش شایگان را در زمرة «اندیشمندان سرشناس»‌ و «مستقل» ایران به رسمیت شناخته، و اولین جایزة خود را نیز به ایندو «اندیشمند» فرهیخته تقدیم کرده! البته فکر نکنید که این مسائل با استقرار یک دانمارکی ـ با شیرینی دانمارکی لطفاً اشتباه نشود ـ در جایگاه دبیرکل سازمان دوست داشتنی، اندیشمند و مستقل ناتو ارتباطی دارد! ابداً! این مسائل از قضای روزگار هیچ ارتباطی با اعمال سیاست‌ خداپسندانة تخریب و تاراج و گسترش فاشیسم ندارد! اینهم توهینی است از سوی غرب به ملت ایران. توهینی همچون هزاران توهین دیگر که در پوشش تکریم و تقدیر از «نخبگان» ‌فرضی و ایرانی‌نمایان فاشیست، در واقع تداومی است بر سیاست سفله‌پروری استعمار در داخل مرزها.

داریوش‌شایگان و محمد‌خاتمی هر دو از طرفداران «مدرنیزاسیون سیاسی» یا همان «کودتا» و «گسست» به شمار می‌روند. شایگان، که پیشتر در باره‌اش توضیح داده‌ایم، در کتاب «نگاه ‌شکسته» به زبان فرانسه،‌ ضمن انتقاد از حکومت جمکران، کودتای کلنل آیرون‌ساید را مورد تأئید قرار داده. همین فرد، طی دوران ریاست «جمهوری» خاتمی از فرانسه راهی ایران شد و به تبلیغ برای حکومت قصاص و سنگسار مشغول بود. در ضمن ایشان کتاب کذا را که هزار سال پیش نوشته شده بود به عنوان پژوهش‌های علمی به ملت ایران حقنه فرمودند! البته افتخار مطالعة این اثر گرانبها را به زبان فارسی نیافتیم، ولی متن فرانسه‌اش برای دریافت عمق اندیشمندی ایشان کفایت می‌کند. محمد خاتمی هم که نیازی به معرفی ندارد. ملا محمد طوطی‌وار به تکرار مهملات فاشیست‌های غرب مشغول است. تخصص خاتمی وصله کردن «مدرنیته» و لائیستیه به «فاشیسم» است. در واقع ایشان همان مزخرفاتی را نشخوار می‌کنند که جلال‌الدین‌فارسی‌ها و حاج فرج دباغ‌ها. به همین دلیل است که دکان «گفتگوی جهانی» شایگان و خاتمی را به عنوان «اندیشمند» برگزیده.

پیشتر هم محفل نوبل با اهدای نوبل صلح به یک زن عامی و کم‌سواد ایرانی‌نما همین سیاست را به مورد اجرا گذاشت. استعمار غرب با هدف الگوسازی در کشورهای مسلمان‌نشین منطقه همة «نخبگان» را از زباله‌دان فاشیسم استخراج می‌کند. البته این شیوه اکنون شناخته شده ‌و دیگر کسی فریب «جوائز» محافل غرب را نخواهد خورد. در واقع اهدای این جوایز تأثیری واژگونه یافته و دریافت‌کنندگان جوایز کذا در ایران اگر تحسین بوق‌های حکومتی و شوت‌وپرت‌های مفلوک را برمی‌انگیزند، با «پوزخند» دیگران روبرو می‌شوند. ولی تا اهالی رادیوفردا این نکتة‌ پیش پا افتاده را درک کنند مسلماً چند سده طول خواهد کشید. باری به گزارش همین رادیو، مورخ 29 مهرماه 1388، جایزة بین‌المللی «گفتگوی جهانی» همین امسال اختراع شده و به دو ایرانی نیز تعلق گرفته! دو ایرانی فاشیست و غرب‌زده،‌ که یکی از آن‌ها سابقة‌ جنایت و سرکوب و کودتا در داخل مرزهای کشور دارد، و دستاربند نیز هست. و دیگری، یعنی داریوش شایگان، در ظاهر فاقد دستار است، هر چند که در کردار و گفتار از ملاجماعت هیچ کم ندارد.

به گزارش رادیو فردا، «پایگاه» اطلاع رسانی «گفتگوى جهانى» این جایزه را به محققان، روزنامه نگاران و سازمان‌های مستقل که مسئولیت این «گفتگو» را بر عهده دارند اهداء می‌کند، و در این میان تحقیقات «میان فرهنگی» در جامعة مدرن و «ارزش» تحقیقات اهمیت فراوان دارد! گویا تحقیقات «میان فرهنگی» کذا تبلیغات ‌جنگ و سرکوب فرهنگی، سانسور و قتل نویسندگان لائیک را نیز شامل می‌شود، چرا که در غیراینصورت دلیلی برای اهدای جایزه کذا به ملا محمدخاتمی، رهبر طالبان جمکران وجود نداشته. ایشان نه اندیشمنداند، نه محقق، و نه طرفدار گفتگوهای «میان فرهنگی».

محمدخاتمی، به گواهی سخنان و سوابق‌اش یک نوع «گفتگو» بیشتر نمی‌شناسد و آنهم گفتگوی یک‌سویة حذف و انسان‌ستیزی و جیره‌خواری فاشیسم است. چنین گفتگوئی نمی‌تواند «میان فرهنگی» تلقی شود، مگر اینکه، در قاموس محفل کذا فرهنگ با «ضدفرهنگ» و انسان ستیزی در ترادف قرار گرفته باشد. و این مطلب را بهتر است بنیان‌گزاران دکان دانمارک تا دیر نشده، هر چه زودتر در همان به اصطلاح «پایگاه‌شان» رسماً اعلام کنند تا پرستیژ محفل‌شان برباد نرود.

هشدار! ای کسی که جز ابلیس نیستی
خلق جهان هنوز نداند که کیستی
[...]
یکشب ز تخت عرش فرو می‌کشم ترا
(نادر نادرپور)



...

چهارشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۸


در شعلة شراب!
...
در بامدادها
در سرزمین گمشده‌ای بی‌نشان و نام
در مرز و بوم دور و پری‌وار یادها
در نوشخند روز
در زهرخند جام
در چهرة سراب
‌[...]
در هر چه هست و نیست
در هر چه بود و هست
در شعلة شراب
[...]

فردا، 22 اکتبر 2009، جرج بوش در هتل «کوئین الیزابت» برای‌مان از سال‌های درخشان ریاست جمهوری‌اش، و از چالش‌های آیندة جهان سخن خواهد گفت! مسلم بدانیم دن کیشوت هزارة سوم نبرد بی‌امان خود را با سایه‌ها ادامه خواهد داد.

هر چه به پایان بحران دست‌ساز هسته‌ای نزدیک تر می‌شویم، پریشان‌گوئی و شارلاتانیسم ایرانی‌نمایان جیره‌خوار فاشیسم ابعاد گسترده‌تری می‌یابد. تشکلی که خود را «اتحاد جمهوری‌خواهان ایران» می‌نامد پس از مذاکرات اول اکتبر 2009 بین ایران و گروه «1+5»، بیانیة عوامفریبانه و مضحکی صادر کرده که در سایت عصرنو، مورخ 29 مهرماه 1388 نیز انتشار یافته. صادرکنندگان این بیانیة چند کیلومتری پس از بافتن آسمان و ریسمان و حاشیه‌ رفتن و سفسطه و مغلطه مذاکرات هسته‌ای را محکوم کرده‌اند، چرا که حقوق بشر در آن مطرح نشده! و از اینجا می‌توان نتیجه گرفت که حقوق‌بشر به «هسته» ارتباط دارد، و اینکه «حضرات» جمهوری‌خواه، ایالات متحد را مدافع حقوق‌بشر می‌دانند. چنین ادعائی ثابت می‌کند که صادرکنندگان بیانیة کذا یا کور تشریف دارند یا خود را به کوری زده‌اند. چرا که اوضاع اسف‌بار عراق و افغانستان را ندیده‌ و نمی‌خواهند ببینند. اینان وانمود می‌کنند که نمی‌دانند حکومت اسلامی جمکران همچون حکومت‌های اسلامی عراق و افغانستان دستپخت سازمان مقدس سیا است. از قدیم گفته‌اند، ‌«خوشبخت آنکه کره خر آمد الاغ رفت»، مسلماً خوشبخت‌تر آنکه کره خر آمد و به دلیل دریافت گرین کارد و یک پول‌توجیبی بخور و نمیر همان کره‌خر مامانی هم ماند. باری در این بیانیة کسالت‌آور، خائنانه و یانکی‌پرستانه چنین آمده:

«[خواست ما] برقراری یک نظام جمهوری پارلمانی دموکراتیک و سکولار که در آن یگانه مبنای مشروعیت حکومت رأی مردم [...] و طبعاً، جایگاه نهاد دین از حکومت جدا باشد.»


نمی‌دانستیم جمهوری دمکراتیک «غیرسکولار» و فاقد «پارلمان» هم وجود دارد! به هر حال این پیشنهاد گوساله‌فریب و مزورانة تشکلی است که خود را به گزاف «اتحاد جمهوری‌خواهان ایران» نیز می‌نامد. تشکل کذا با تحریف آرمان‌های مشروطه پیرامون «جدائی دین از سیاست»، دقیقاً در راستای مزخرفات فوکویاما برای «دین ضداستبداد» تبلیغات به راه انداخته و شعار عوام‌فریب «جدائی دین از حکومت» را بجای آرمان مبارزان صدر مشروطه قرار می‌دهد. یادآور شویم، دین جدا از حکومت یعنی روحانی مستقل از حاکمیت، یعنی دخالت پیوسته و تلویحاً «مجاز» دین و ارباب دین در سیاست. به حضرات باید گفت، اینبار اگر خواستید بیانیه صادر کنید این نکتة پیش‌پاافتاده را به یاد داشته باشید که مخاطبان بیانیه‌تان شیفته و فریفتة یونجه‌زارهای ینگه‌دنیا و زندگی در جامعة قسط و قرض و «قوادی» نیستند!

اگر واقعاً طرفدار «جمهور» هستید بدانید که در یک نظام دمکراتیک، دین خارج از عرصة سیاست قرار می‌گیرد، نه خارج از حیطه و مسئولیت حکومت! برخلاف تصور اربابان شما، «روحانیت مترقی» وجود خارجی ندارد، و بهتر است بساط روحانیت مترقی و مرتجع را یکبار و برای همیشه تعطیل کنید. دین، در یک نظام دمکراتیک، انسان‌محور و حقوقی همواره یک ارتجاع خواهد بود، چرا که روحانی حامی احکام خداوند جاودان و غیرقابل تغییر است، و در هر حال پاسدار ارتجاع سنتی و قرون‌وسطائی باقی خواهد ماند. با مغلطه و ردیف کردن مهملات «اصلاح‌طلبان» و قراردادن‌شان در کنار مطالبات دمکراتیک نمی‌توانید شکاف ایجاد شده در حکومت روبه‌مرگ اسلامی را پر کنید! برخلاف بیانیة عوامفریبانة تشکل شما که نام «جمهورستیزان ایرانی‌نما» بیشتر به آن می‌برازد، «تقلب» اصلی همان برگزاری انتخابات در یک «تئوکراسی» است.

برخلاف بیانیة شما استبدادپرستان، در یک «جمهوری دمکراتیک» مبنای «مشروعیت» حکومت «رأی مردم» نیست! هیچ لزومی ندارد پس از سه دهه، مزخرفات خمینی را، آنهم به طور ناشیانه «بازتولید» کنید. خمینی هم می‌گفت «میزان رأی مردم است.» در صورتیکه آنچه اهمیت دارد چارچوبی است که در آن «رأی افراد» به حکومت مشروعیت می‌بخشد. اگر این چارچوب یعنی قانون اساسی «دمکراتیک» نباشد، و جدائی دین از سیاست مد نظر قرار نگیرد، «رأی مردم» همان پوپولیسم خواهد شد. فقط موجودیت چارچوب قوانین انسان‌محور است که می‌تواند برای «رأی» فرد فرد یک ملت احترام و سندیت حقوقی و انسانی کسب کند. با رنگ و لعاب زدن به مزخرفات خمینی و تحریف آرمان‌های صدر مشروطه قصد استقرار کدام جمهوری «دمکراتیک» را دارید؟

جمهوری دمکراتیک، خارج از چارچوب قوانین «انسان‌محور» نمی‌تواند موجودیت داشته باشد. در چنین حاکمیتی «رأی اکثریت ملت» فقط مبنای مشروعیتی حقوقی و قانونی قرار می‌گیرد که محور آن یعنی «رعایت حقوق مخالفان» مهم‌ترین لایة حقوقی و اجتماعی یک دمکراسی است. رأی تل موهومی به نام «مردم» نه دمکراسی است و نه جمهوری، یک فاشیسم کور و انسان‌ستیز است!

برخلاف تصور پادوهای بارگاه مقدس عموسام، شکاف ایجاد شده در حکومت توحش را با فاشیسم بومی،‌ و پیشنهادات مضحک و گوساله‌فریبی نظیر «انتخابات‌آزاد» و «حقوق بشرملت ایران» نمی‌توان پر کرد! برادر «مک‌فال» در محاسبات بسیار دقیق‌شان برای نشاندن «فاشیسم بومی» بجای «فاشیسم دینی»، و تداوم دور باطل و احمقانة «شیخ و شاه» کمی تا قسمتی دچار اشتباه شده‌اند!

در راستای دمیدن در شیپور طاعون سبز، یعنی بازگشت به خط‌امام «روشن‌ضمیر» و ارزش‌های والای «انقلاب» که در «ستاد انتخاباتی» میرحسین موسوی اختراع شده، حاکمیت انگلستان هم با کمک «حنازرچوبه»، الیزابت دوم را به میدان آورد. البته به بهانة انعکاس فتوی یک «مفتی» مفت‌گو که همچون خمینی دجال «قصد صدور» اسلام کرده،‌ آنهم از طریق «دعوت» الیزابت دوم به دین مبین! مفتی مفت‌پرداز که از جمله لوطی‌ها‌ و عنترهای جنجالی سیرک استعمار به شمار می‌رود، از ملکة انگلستان خواسته در کشورش «انقلاب اسلامی» به راه اندازد و خودش هم مسلمان شود! این پروپاگاند مهوع با کد: 744249 در حنازرچوبه، مورخ 29 مهرماه 1388 انتشار یافته.

البته الیزابت دوم هیچ نیازی ندارد مسلمان شود،‌ ایشان قلباً به اسلام ارادت فراوان دارند و نه تنها رهبر معنوی «اتحاد جماهیر نوکری»، که رهبر همة انقلاب‌های اسلامی یا همان کودتاهای مردمی به شمار می‌روند. نیاکان‌شان هم دست‌دردست ژرمن‌ها، از کودتای بلشویکی در روسیة تزاری و «شب‌کریستال» و ژنرال فرانکو و غیره حمایت صمیمانه کرده‌اند. چرا که حاکمیت بریتانیا، هر چند خود به سنت‌پرستی شهرة آفاق است، همواره از گسست‌ و «کودتای مردمی» در دیگر کشورها منتفع شده! به همین دلیل است که در ساخت و پرداخت «شعارهای مبهم» از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند.

این را گفتیم تا روشن شود که در ایران، شعار مبهم «آزادی» و شعارهای«بومی» در راستای تحقق پروژة استعماری مک‌فال پای به میدان گذاشته. برخلاف آنچه خلق‌الله می‌پندارند این شعارهای گوساله فریب هیچ تقابلی با استبداد و سرکوب ندارد، و به همین دلیل ساواک جمکران می‌کوشد پیرامون‌شان ایجاد اجماع کند. مرحلة دوم اجماع همانطور که می‌دانیم «سربازگیری» است که به «رهبرسازی» و سپس به «سنگرسازی» و «تهاجم» منجر خواهد ‌شد. هدف از این تحرکات مزورانه «پرکردن» همان «شکاف» مطلوب است که با همکاری کل حکومت توحش جمکران پس از برگزاری افتضاحات خردادماه به همت موسوی و کروبی و دیگران ایجاد شده. به همین دلیل است که رهبران طاعون‌سبز با تأئید ساواک جمکران «مردم» را به حضور در خیابان و عربده‌جوئی دعوت می‌کنند. هر چه تعداد تظاهرات افزایش یابد، دامنة انتشار شعارهای گوساله‌فریب وسعت بیشتری خواهد یافت و این امر باعث شتاب روند «عقیده‌سازی» می‌شود. در نتیجه ایجاد «اجماع» پیرامون شعارهای بومی آسان‌تر خواهد بود. پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد انتخابات افغانستان توضیح مختصری داده شود.

در مورد ماجرای حمید کرزای دچار توهم نشویم! اگر پس از برگزاری مرحلة دوم انتخابات در «جمهوری اسلامی افغانستان» باز هم کرزای به اکثریت آراء فرضی دست‌یابد،‌ دو حالت ممکن است پیش آید. یا طرفداران عبدالله همچنانکه وعده داده‌اند با کلاشنیکف به خیابان‌ها می‌آیند و باز هم شاهد جنگ داخلی در کشور مصیبت‌زدة افغانستان خواهیم بود، یا اینکه حمیدکرزای به عنوان «برگزیدة اکثریت» و «رئیس‌جمهور» محبوب و منتخب از مشروعیت قانونی به مراتب بیشتری برخوردار خواهد شد. در نتیجه آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در کمال «استقلال» و «آزادی» تولید مواد مخدر در جمهوری اسلامی افغانستان را افزایش خواهند داد! بله دچار توهم نشویم! ایالات‌متحد و انگلستان و شرکای خرده‌پای‌شان برای تخریب و تاراج منطقه به افغانستان لشکر کشی کرده‌اند،‌ و می‌بینیم که در این امر «خداپسندانه» موفقیت زیادی هم داشته‌اند. پس بهتر است بعضی‌ها برای استقرار دمکراسی در ایران، دست‌ نیاز یا بهتر است بگوئیم دست خیانت به سوی آمریکا دراز نکنند!

آمریکا و اروپای غربی هرگز از استقرار دمکراسی در ایران حمایت نکرده و نخواهند کرد. اینان پشتیبان واقعی حکومت اسلامی و «اصلاح‌طلبان» آشوب‌طلب‌اند. کور که نیستید! ستاد انتخابات موسوی جلاد و کروبی ‌شیاد توسط اوباش‌الله ارسالی از انگلستان و فرانسه مدیریت می‌شد، ‌ حکومت جمکران هم در سکوت طی هفته‌ها شاهد و ناظر تحرکات قانون‌شکنانة اینان بود. پس از برگزاری مسابقات مارگیری هم مقام معظم چند روزی سکوت کردند، چرا که قطب‌نمای بصیرت‌شان از کار افتاده بود و منتظر بودند حکومت را به دست امام زمان بسپارند.

در کمال «تأسف» ناچار شدند با چشم گریان و با شعار «رعایت قانون» وارد معرکه شوند. سپس نوبت به عقب‌نشینی رهبران طاعون سبز رسید. موسوی مثل صفحة گرامافون که خط افتاده ذکر «خط امام» گرفت، و امروز معلوم شد که آخوند کروبی هم می‌خواهد «درون نظام» بماند! البته ما هم تردیدی نداریم که امثال کروبی خارج از طویلة جمکران هیچ جایگاهی نخواهند داشت. مقامات و نخبگان جمکران با دست مقدس استعمار از ناکجاآباد و زباله‌دان ویژة «نظام توحش» استخراج شده‌اند و اگر نظام کذا نباشد اینان باید به جایگاه واقعی خود یعنی همان سطل زباله‌ بازگردند. دکان سه نبش «کانون مدافعان حقوق‌بشر» و «شورای‌عالی صلح» به منظور جلوگیری از فروپاشی نظام ایجاد شده.

به گزارش بی‌بی‌سی، مورخ 21 اکتبر 2009، به نقل از سایت «تغییر»، نمایندگان دفتر و دستک حاجیه عبادی روز دوشنبه، 19 اکتبر با شیخ کروبی ملاقات کرده، از تحرکات قانون‌شکنانة این شیخ پلید تقدیر به عمل آورده‌اند. اعضای محفل عبادی همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم همواره مدافع «آشوب» و «قانون شکنی» ‌‌بوده و این اعمال انسان‌ستیز را به حساب «دفاع از حقوق‌بشر» می‌گذارند. اینان به روال معمول اینبار هم لات‌بازی آخوند کروبی را «احقاق حقوق ملت ایران» دانسته از او خواسته‌اند به اوباش‌گری ادامه دهد. جالب اینجاست که حقوق‌بشرفروشان ضمن انتقاد از نقض قانون اساسی، تلویحاً از مذاکرات هسته‌ای نیز ابراز ناخشنودی کرده‌اند!

گفتیم که سیاست اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای و تبدیل ایران به پاکستان دوم است، نه در جهت حفظ منافع ملت ایران. هدف این سیاست تهدید روسیه و تبدیل ملت ایران به سپربلای سازمان ناتو در برابر مسکوست. باری حضرات ضمن دیدار با کروبی برای «بازداشتی‌های تزئینی» حکومت از جمله عیسی سحرخیز و شرکاء نیز ابراز نگرانی کرده‌اند و خلاصه معلوم شد همگی از پیروان خط امام و نظام توحش بوده، همچون عبادی از بندگان حقیر درگاه گاوچران‌ها به شمار می‌روند. در گزارش «بی‌بی‌سی» آمده که کانون و شورای کذا به ترتیب در سال‌های‌ 2002 و 2007 تشکیل شده، اولی در زمینة حقوق بشر در چارچوب قوانین اسلام، و دومی جهت ممانعت از تهاجم نظامی و اعمال تحریم بین‌المللی علیه «مردم» ایران فعالیت دارد!

به عبارت دیگر کانون و شورای کذا دکان‌های شیادی و عوامفریبی محفل فاشیسم در ایران به شمار می‌رود و بجز جنجال و هیاهو و پوچ‌بافی جهت داغ کردن تنور حکومت و اربابان یانکی آن هیچ اهدافی را دنبال نمی‌کند. ایرانی نه نان می‌خواهد، نه مسکن و نه می‌خواهد از شر قوانین انسان‌ستیز صحرای عربستان خلاص شود. اساس «نظریة» مشعشعانة اوباش‌الله «حقوق بشر» دفاع از چارچوب‌های قرآن و نهج‌البلاغه و اوراد و آیات و قصص و قصاص و سنگسار است! البته در این راه اعضای دکان‌های عبادی همچون دیگر فعلة‌ فاشیسم فراموش نمی‌کنند که مرتباً بر طبل انسان‌ستیزی «مردم» و «خواست مردم» بکوبند، و از این طریق «انسان‌ستیزی» و جمع‌گرائی و گله‌پروری را در ترادف با دفاع از «حقوق‌ بشر» قرار ‌دهند! ‌ چرا که برای اینان و اربابان‌شان در غرب، بشر هیچ تفاوتی با گوسفند ندارد. اینان در ایران «بشر» را به عنوان انسان آزاد به رسمیت نمی‌شناسند، این دارودستة حاجیه عبادی و دوستان‌شان هستند که می‌باید «حقوق» داشته باشند، چرا که از فاشیسم یا همان «حقوق جمع» با پایمردی دفاع می‌کنند:

«[آن‌ها]‌ گفتند اصالت دادن به ارادة مردم، به معنی اصالت دادن به انسان‌هاست که به مفاهیم حقوق بشری نزدیک است [آنان] پیشنهاد کردند که کمیتة صیانت از آراء، [‌که توسط موسوی و کروبی تشکیل شده] به کمیتة صیانت از حقوق بشر ملت ایران ارتقاء یابد.»


توجه داشته باشیم که عبارت «حقوق‌ بشر ملت ایران» یعنی حقوق بشر «بومی» و این تفاسیر نوین از اصالت دادن به انسان، روز اول اکتبر 2009، پس از مذاکرات هسته‌ای در ژنو از لیفة تنبان عموسام بیرون افتاده و بر آن اثر انگشتان مقدس ویلیام برنز که در سوگ جنگ نشسته به چشم می‌خورد. گویا «ویلیام سوگوار» زمانیکه به قول آخوند جنتی «کنار صندلی» جلیلی نشست «حقوق بشر ملت ایران» را به عنوان شاخ در جیب ایشان گذاشت که برای فروش به ملت ایران در ویترین عبادی عرضه شود. همچنانکه جایزة نوبل صلح هم شاخی بود که محفل نوبل در جیب ما ملت گذاشت. ولی ایکاش حضرات به شاخ اکتفا می‌کردند! ابداً سازمان ناتو با این شاخ کوچولو به اهداف واقعی و بشردوستانة خود دست نخواهد یافت. به همین منظور رادیوفردا قصد دارد «نرگسی‌نژاد» یا همان دختر «برادر» کلهر را به عنوان رزا لوکزامبورگ به ما بفروشد، و صدای آمریکا هم به پنجه‌بکس عسگراولادی، قداره‌بند و چاقوکش فدائیان اسلام متوسل شده.

البته باید اذعان کنیم که شاخ از چاقو و قمه خیلی بهتر است! ولی خوب هر سه «مردمی» و در خدمت اسلام‌اند، و سازمان ناتو دست از حکومت «مردمی» نخواهد شست. صورتبندی مطلوب این سازمان جنایتکار تداوم دور باطل «شیخ و شاه» یا همان گذار از «حکومت دینی» به «فاشیسم بومی» است، که هر دو نوع این حکومت‌های توحش در گفتار و نوشتار مزدوران استعمار «جمهوری» خوانده شده! بی‌دلیل نیست که فاشیست‌ها جهت تکمیل حلقة شارلاتانیسم تشکلی نیز به ‌نام «اتحاد جمهوریخواهان ایران» به راه انداخته‌اند و بیانیه‌های آنچنانی می‌صدورند و همچون آخوندها بر طبل «مشروعیت مردمی» می‌کوبند. ولی جالب اینجاست که بخش «کلیدی» بیانیة اتحاد کذا شباهت عجیبی به چرندیات عبادی، مزخرفات کدیور و منتظری و خصوصاً مهملات پاسدار شریعتمداری در کیهان یافته. اینجاست که می‌توان دریافت عبادی، اتحادیة کذا و پاسدار شریعتمداری و بقیه آبشخور مشترکی دارند، چرا که هر یک به دلیلی، مذاکرات ژنو و توافق‌های ناشی از آن را به زیر سئوال می‌برند.

پیشتر به این نکته اشاره کرده‌ایم باز هم می‌گوئیم، طبق قرارداد منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای که ایران هم آن را امضاء کرده، دولت ایران حق دارد از فناوری «صلح آمیز» هسته‌ای و غنی‌سازی اورانیوم فقط با غلظت حدود 5 درصد برخوردار شود. اما از دوران «سازندگی»، دولت جمکران تحت نظارت اربابان‌اش در غرب و به کمک چین و فرانسه مفاد «ان. پی. تی» را عملاً زیر پا گذاشته بود و در چارچوب همین سیاست پر سود ایالات متحد و شرکاء ضمن تهدید ملت ایران به تهاجم نظامی و اعمال تحریم‌های اقتصادی، به فروش تجهیزات «ممنوع» به این حکومت جهت مسلح کردن‌اش به سلاح هسته‌ای نیز ادامه می‌دادند. پایان این سیاست فریبکارانه اگر چه به مذاق یانکی‌ها خوش نیامده، ولی کام ریزه‌خواران‌شان در فروشگاه‌های زنجیره‌ای حقوق‌بشر، اوپوزیسیون‌کاذب و مبارزان «ضدامپریاس» در جمکران را به سختی تلخ کرده، چرا که غم ارباب، مرگ نوکر است.

روز گذشته نیویورک‌تایمز که کارفرمایان‌اش از مدافعان تجهیز گورکن‌ها به سلاح اتمی به شمار می‌روند، آخرین فتوی خود را صادر کرده خواهان خروج ایران از توافقات ژنو شد! صدای آمریکا هم با ذوق و شوق فراوان هذیانات روزنامة‌ کذا را منتشر کرد. ولی آنچه امروز در وین پیش آمد، آرزوهای طلائی تفنگ‌فروش‌های دو سوی آتلانتیک را نقش بر آب کرد. لب‌ولوچة البرادعی هم آنچنان آویزان شده بود که به زمین می‌کشید. این خادم وفادار عموسام که پیشتر با پرونده‌سازی و توسل به دروغ زمینة تهاجم نظامی به عراق را فراهم آورده بود، اینبار نتوانست به شایستگی انجام وظیفه کند. ما این مصیبت بزرگ را به همة کفتاران حقوق بشرفروش که عراق و افغانستان را به ویرانه تبدیل کرده، و با نقض آشکار اعلامیة جهانی حقوق بشر و منشور سازمان ملل افغان‌ها و عراقیان متقاضی پناهندگی را اخراج می‌کنند تسلیت می‌گوئیم، امیدواریم فجایع بیشتری نصیب‌شان شود.

سرمست و پرنشاط
آن پیک ناشناخته می‌خواندم بگوش
کانجا که کار می‌شکند پشت بندگی
رو کن به سوی عشق
رو کن به چهرة خندان زندگی
(نادر نادرپور)



...

سه‌شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۸


آینة بامدادها!
...
«گذار به دمکراسی در ایران»، پروژة سرشار از نبوغ رابرت مک‌فال که قرار بود با ایجاد «شکاف» راه را برای تحمیل «فاشیسم بومی» بر ملت ایران هموار کند، علیرغم همکاری صمیمانة حکومت اسلامی و جنجال «موسوی ـ کروبی» از کنترل آمریکا خارج شده و دو کشور پاکستان و ایران، یعنی دو پایة اصلی «طالبان پروری» در منطقه را به لرزه درآورده.

از اینرو، فعلة محترم فاشیسم! تجمع و عربده‌جوئی روز 13 آبان را فراموش نکنید. موسوی جلاد و رهبر فرزانه از شما دعوت می‌کنند تا برای گرامیداشت این روز فرخنده «حضور خیابانی» خود را به جهانیان نشان دهید تا همانطورکه سگ‌های هار استعمار ادعا می‌کنند، همه بدانند «مردم» طرفدار اسلام و خط امام‌‌اند! اشغال فرمایشی سفارت آمریکا از یک‌سو تحریم اقتصادی و جنگ را بر ملت ایران تحمیل کرد، تا مقام‌معظم همچون دیگر جلادان ریزه‌خوار استعمار موفق شوند در همة زمینه‌ها «پیشرفت» بفرمایند، و از سوی دیگر این عمل خائنانه، تهاجم نظامی شوروی به افغانستان را در پی آورد. پس 13 آبان را گرامی دارید!

با آغاز عملیات نظامی دولت پاکستان در منطقة ‌وزیرستان، و پس از تصفیة‌ درونی در سپاه پاسداران، حکومت جمکران با توسل به «قطب‌نمای بصیرت» مقام معظم بلافاصله انگشت اتهام را به سوی اربابان در لندن و واشنگتن گرفت تا شاید مفری برای گریز از مذاکرات هسته‌ای بیابد. ترفندی که کارساز نشد! در نتیجه بوق‌های جمکران ناچار شدند بجای دمیدن در شیپور «دشمن» و «استکبار» و غیره «مبارزه با تروریسم» را در دستور کار قرار دهند! شاهدیم که دو کشور عضو پیمان استعماری سنتو، یعنی پاکستان و ایران در معرض فروپاشی قرارگرفته‌اند. جنگ داخلی و عملیات خرابکارانه در پاکستان، و آشوب و بحران سیاسی و تهاجم به مرزهای شرقی ایران همچنان ادامه دارد. اما در ترکیه اوضاع متفاوت است. دولت ترکیه پس از توافق ژنو و برقراری روابط با ارمنستان وضعیت مناسب‌تری یافته. این کشور، می‌تواند همچون صربستان محل عبور خط لولة‌ «ساوت ستریم» نیز باشد! به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 19 اکتبر 2009،‌ روز گذشته رئیس جمهور ترکیه در یک گفتگوی تلفنی با رئیس جمهور روسیه موافقت دولت‌اش را برای آغاز عملیات احداث خط لولة «ساوت ستریم» توسط گازپروم در آب‌های دریای سیاه اعلام داشت.

و اما همزمان با تصفیة درون‌گروهی سپاه پاسداران که در بلوچستان صورت پذیرفت، تغییر و تحولاتی نیز در بسیج انجام گرفت، و سردار جعفری از ادغام تلویحی بسیج در این تشکل سرکوبگر خبر داد. در واقع گورکن‌ها دست و پای‌شان را جمع کرده‌اند، چون محور طالبان‌پروری به شدت تضعیف شده. به همین دلیل دکان برده‌فروشی و تجارت قاچاق متعلق به مجمع تشخیص مصلحت در مناطق آزاد حاشیة خلیج فارس باید برچیده شود. از اینرو،‌ در تاریخ 26 مهرماه 1388 همزمان با بمب‌گذاری در بلوچستان، محسن رضائی را به ترکیه ارسال کردند، تا در منطقة آزاد تجاری که قرار است در مرز ایران و ترکیه ایجاد شود دکان نوینی برای مقام معظم و شرکاء افتتاح کند.

می‌بینیم که تقارن سفر پاسدار رضائی با کشتار فرماندهان سپاه در بلوچستان به هیچ عنوان اتفاقی نیست. یکی از دکان‌های قاچاق و برده‌فروشی حکومت که تحت نظارت سردار شوشتری و دیگر شهدا فعال بود می‌بایست تعطیل می‌شد، از اینرو گورکن‌ها در پی افتتاح دکان جدید، اینبار در مرز ترکیه برآمده‌اند. ولی این دکان نمی‌تواند از تسهیلات دکان بلوچستان برخوردار باشد، چرا که دست ترکیه برای چنین کسب و تجارت «حلالی» باز نیست. پیش از ادامة‌ مطلب لازم است در مورد «جلال‌الدین فارسی» و قتل بهمن رضاخانی چند نکته را توضیح دهیم.

نخست ‌اینکه مشخص نیست نام مقتول «بهمن» بوده یا «صادق!» ولی در اینکه نام خانوادگی وی «رضاخانی» بوده جای تردید نیست. در هر حال سایت «بررسی قانون» ضمن اشاره به پروندة قتل «رضاخانی» در مهرماه 1371 می‌نویسد، «فارسی» در جریان بازجوئی می‌گوید، « زمین خوردم، تفنگ به زمین افتاد و شلیک شد!» بازجو هم از او می‌پرسد «اگر تفنگ به زمین افتاده بود، چگونه تیر به پهلوی رضاخانی که ایستاده بود اصابت کرده؟» فارسی پاسخ می‌دهد، ‌«من تحلیل عقلی کردم!» بهتر است با تعریف «عقل»، ویراست ستاد انقلاب فرهنگی جمکران آشنا شویم. این همان «عقل» ملهم از «منطق علوی» است که هر جنایت و خیانتی را توجیه می‌کند. نویسندة مطلب توضیح می‌دهد که «فارسی» کلت‌کمری و تفنگ شکاری «پنج‌تیرپران» داشته و هر دو سلاح هم بدون پروانه بوده. باری همانطور که گفتیم جلال‌الدین فارسی، فرزند یک قاچاقچی افغان است که در ایران متولد شده، و از آنجا که آدمکش قهاری از آب در آمده بجای قرار گرفتن در کنار دیگر ستمدیدگان افغان که در ایران به بیگاری کشیده شده‌اند، در زمرة نخبگان جمکران قرار گرفته و برای حقنه کردن پروژة رابرت مک‌فال به ملت ایران مناسب تشخیص داده شده. باری این آدمکش فرهیخته اخیراً از قوه قضائیة جمکران خواستار برخورد با موسوی جلاد و کروبی دجال هم شده، چرا که اطمینان دارد قوة قضائیه در مورد ایندو نیز با توسل به «عدالت علوی» پرونده را حسابی ماست‌مالی خواهد کرد. حال بازگردیم به سفر سرنوشت‌ساز محسن رضائی به آنکارا!

محسن‌آقا، کاندایدای خوش‌تیپ افتضاحات جمکران که از روز 26 مهرماه به ترکیه تشریف برده‌اند، امروز برای عبدالله‌گل نیز به بلبل‌زبانی پرداخت و معلوم شد ایشان علاوه بر خوش‌تیپی «خوش‌الحان» هم تشریف دارند؛ درست عین بلبل! همچنانکه گفتیم ایجاد یک منطقة آزاد تجاری بین ایران و ترکیه در دستورکار قرار گرفته و این منطقه دکان صدور برده و واردات قاچاق در مرزهای جنوبی را که به «مجمع تشخیص مصلحت» تعلق دارد کساد خواهد کرد. و از آنجا که محسن‌آقا اقتصاد‌دان برجسته‌ای هستند ـ محفل نوبل هنوز موفق به کشف استعدادهای ایشان نشده ـ بلافاصله قطب‌نمای بصیرت را از لیفة ‌تنبان رهبری بیرون کشیده دریافتند که باد مناسب از جانب ارض‌روم و ترکیه می‌وزد. پس خوشحال و خندان سوار بر «شتر هوائی» وارد آنکارا شده، پس از تحقیقات «علمی» و پژوهش‌های «عمیق» در مورد مسائل استراتژیک و شنیدن خبرهای خوش و ناگوار روز گذشته به عبدالله گل فرموده‌‌اند:

«ایران و ترکیه‌ می‌توانند در منطقه مانند آلمان و فرانسه در اروپا باشند[...] ما در این منطقه که آنرا آسیای جنوب غربی نامیده‌ایم، اهداف مهم اقتصادی و تجاری را پیگیری خواهیم کرد[...]»

این سخنان حکیمانه در تاریخ 28 مهرماه 1388، با کد: 69248 در سایت «تابناک» می‌درخشد و سایت کذا را تابناک‌تر کرده. بله، محسن رضائی اخیراً اقدام به نامگذاری مناطق جغرافیائی هم کرده و ایران و ترکیه را در ترادف با آلمان و فرانسه در اروپا قرار داده. علامت تعجب نمی‌گذاریم چرا که محسن رضائی در زندگی پیشرفت فراوان داشته، و نه فقط در زمینة اقتصادی! محسن رضائی پیشتر کاربرد «فعل» در زبان فارسی را نمی‌شناخت و به عنوان فرماندة «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» جملاتی را ردیف می‌کرد که هیچ فعلی در آن‌ها بکار نرفته بود، به همین دلیل ما از درک سخنان ایشان عاجز بودیم. خوشبختانه پس از سه دهه جنایت و چپاول محسن رضائی‌ها امروز قادراند در حد اول ابتدائی فارسی صحبت کنند و این پیشرفت بزرگی است برای ما ایرانیان که ناچار شدیم برای آموختن اجباری زبان عرب سوسمارخور، دستورزبان‌اش را هم خودمان بنویسیم. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به ملاقات «گل» و بلبل خوش‌الحان جمکران، محسن رضائی. رئیس جمهور ترکیه پس از شنیدن سخنان عالمانة بلبل چاه‌ جمکران هیچ نگفته! ولی پیش از اینکه رضائی دهان باز کند عبدالله‌ گل از او به عنوان یکی از «افرادموثر» در روابط ایران و ترکیه یاد کرده بود!

به فاصلة کمتر از 24 ساعت پس از هارت‌وپورت‌های رهبری و فرماندهان سپاه در مورد «پاسخ کوبنده» و «انتقام سهمگین» و مزخرفاتی از این دست، امروز در بلوچستان یک پاسگاه مرزی ایرانشهر نیز مورد حمله قرار گرفت و معلوم شد رهبر فرزانه و فرماندهان سپاه کارشان خراب‌تر از آن است که می‌پندارند! به عبارت دیگر این مبارزان بزرگ اسلام ناب باید دست در دست اربابان‌شان بساط قاچاق مواد مخدر و سلاح را در مسیر عبور «خط لولة صلح» متوقف کنند. پاسداران در بلوچستان، همان سیاستی را اعمال می‌کردند که اربابان‌شان در افغانستان. اینان ضمن زدوبند با گروه‌های مافیائی، امنیت منطقه یعنی سرکوب مردم بلوچستان را به اوباش محلی واگذار کرده، خودشان بر این «امنیت» نظارت «ماهانه» اعمال می‌کردند، جهت دریافت حق و حساب! با اعلام نتایج نوین انتخابات افغانستان گویا «در» دیگر نمی‌تواند بر پاشنة سابق بچرخد. به همین دلیل حمید کرزای نمایندة ملا محمدعمر در ینگه دنیا امروز شخصاً راهی ولایت ارباب شد و پس از ملاقات با دوستان‌اش در حزب دمکرات، تاریخ «مناسب» را جهت برگزاری دور دوم انتخابات به گونه‌ای تعیین کرد که هوا حسابی سرد باشد و تعداد کمتری از مردم در انتخابات شرکت کنند. خلاصه در سرما و یخ‌بندان ماه نوامبر روستائیان افغانستان عملاً از این انتخابات شیرین «محروم» خواهند شد. البته اربابان کرزای در واشنگتن کورخوانده‌اند! چرا که اوضاع آشفتة پاکستان اجازة بیرون کشیدن دوبارة کرزای را نخواهد داد.

علاوه بر افغانستان، گاوچران‌ها ناچار خواهند شد از مواضعی که در دوران کلینتون با توسل به جنایت و قانون‌شکنی در یوگسلاوی به دست آورده‌اند نیز عقب‌نشینی بفرمایند و دکان پر برکت توحش اسلامی در کوسوو را تعطیل کنند. دولت خودمختار کوسوو ضمن سرکوب اقلیت صرب، با همکاری آلبانی، در سال 2004 یک کلیسای صرب‌ها را ابتدا آتش زد، سپس با بولدوزر ویرانه‌های آنرا هم صاف نموده رویش آسفالت ریخت. ولی هیچیک از مدافعان حقوق‌بشر، نه در ینگه دنیا و نه در سازمان رسوای ملل به اعمال وحشیانة مسلمانان آلبانی و کوسوو اعتراض نکردند، چرا که اینان از مدافعان پروپاقرص «اسلام ناب» در سراسر جهان به شمار می‌روند.

امروز 20 اکتبر 2009،‌ به مناسبت 65 امین سالگرد آزادی یوگسلاوی از یوغ ارتش نازی،‌ دیمیتری مدودف، رئیس جمهور فدراسیون روسیه در پارلمان صربستان سخنرانی کرد. طی این سخنرانی مدودف بر حمایت همه جانبة روسیه از تمامیت ارضی صربستان تأکید نمود. با در نظر گرفتن اوضاع اربابان‌شان در جهان به سرداران جمکران پیشنهاد می‌کنیم بجای مبارزه با تنبان و کفش «موهن» مبارزات‌شان را بر انتخابات موهن متمرکز کنند. چه توهینی بالاتر از اینکه حکومت اسلامی با توسل به دروغ ادعا می‌کند، 40 میلیون ایرانی برای تأئید حکومت توحش در به اصطلاح انتخابات خردادماه شرکت کرده‌اند؟ آیا ملت ایران قوانین توحش قصاص را تأئید می‌کند؟ ملت ایران جنگ استعماری با عراق را تائید می‌کند؟ ملت ایران حکومت دینی را تائید می‌کند؟ اگر پاسخ مثبت است یک رفراندوم «آری به دمکراسی» برگزار کنید! مگر «مردم» به ادعای موسوی جلاد از حق تعیین سرنوشت خود برخوردار نیستند؟ مگر «مردم» خواهان بازگشت به «قانون اساسی» حکومت و «خط امام» نیستند؟ مگر اکثریت 85 درصدی با شما نیست؟‌ پس از چه می‌هراسید؟ پاسخ روشن است، از ملت ایران!

سیمرغ قله‌های کبودم که آفتاب
هر بامداد بوسه نشاند به بال من،
سر پیش من به خاک نهد کوهسار پیر
وز آسمان فرود نیاید خیال من،
[...]
نقش خجسته‌ای‌ست به چشمان آسمان
سیمای من در آینة بامدادها ‌
(نادر نادرپور)


...

دوشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۸


روزنة فردا!
...
جغد می‌خواند و کابوس شب از وحشت خویش
چشم‌ها دوخته بر شعلة‌ شمعی بی‌نور

شعار «مرگ بر دیکتاتور» و همة شعارهای مشابه، که به بهانة مخالفت با حکومت توحش اسلامی ساخته و پرداخته می‌شود، فی‌نفسه «ضددمکراتیک» است، چرا که «انسان محوری» قوانین دمکراتیک را به زیر سئوال می‌برد. پیشتر گفته‌ایم، باز هم تکرار می‌کنیم، کسی که با دیکتاتوری مخالف باشد، هرگز شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر نمی‌دهد. «مرگ»، همچون «دیکتاتور» در تضاد با انسان و زندگی قرار می‌گیرد. البته می‌دانیم که بهانة سردادن چنین شعارهای مزورانه‌ و عوامفریبی «دفاع» از «حقوق مردم» عنوان می‌شود! پس حضور طراحان این شعارهای گوساله‌پسند عرض کنیم، «جمع‌گرائی» و «گله‌پروری» و «مردم‌پرستی» نیز همچون «مرگ» و «دیکتاتور» ضددمکراتیک به شمار می‌آید:

«[...]تا موقعی که حق مردم برای تعیین حق سرنوشت خود قبول نشود، راه حل جامعی برای بحران پیدا نمی‌شود [...] همه باید به قانون اساسی بازگردند [...] تحول مهمی در کشور اتفاق افتاده و مردم به دنبال حقوق خود هستند.»


این سخنان بیشرمانه و گوساله‌فریب میرحسین موسوی است که در همة «رادیوهمبونه‌ها» منعکس شده تا مطالبات «صریح» و دمکراتیک جنبش‌ مدنی ملت ایران با ابهام «خواست مردم» و «حق مردم» و تأئید تلویحی قوانین توحش سنگسار و قصاص لگدمال شود. اگر «حق مردم» برای تعیین سرنوشت‌شان می‌باید به رسمیت شناخته شود، چرا سرکار این «حق» را فقط حق «بازگشت به گذشته» تفسیر می‌کنید؟ مگر انسان برای زندگی باید به گذشته باز گردد؟ «مردم» خواهان بازگشت به گذشته‌ا‌ند؟ این به اصطلاح «مردم» را ما خوب می‌شناسیم، همان چاقوکش‌های حزب‌الله هستند. در نتیجه بهتر است خودشان به این گذشتة سراسر توحش و افتخار بازگردند. حق بازگشت به قانون توحش سنگسار و قصاص ارزانی طاعون سبز و رهبران مزدور و دوستداران‌اش باد. ملت ایران نمی‌خواهد به عقب باز گردد.

«حق مردم» و «خواست مردم»، دو شعار «مبهم» و اساسی «فاشیست ـ مسلمان‌هاست» که فقط در خشتک دستاربندان و اوباش پوچ‌باف و دین‌فروش یا همان مزدوران شناخته شدة طالبان‌پرور دو سوی آتلانتیک یافت می‌شود. به همین دلیل «بی‌بی‌سی» و «رادیوفردا» به پیروی از الگوی 22 بهمن 57، در راه گسترش هر چه بیشتر خشونت و توحش بار دیگر ترکیب جادوئی «دستاربند و اوباش» را به نمایش گذاشته‌اند. سایت رادیو فردا، مورخ 19 اکتبر 2009،‌ از زبان میرحسین موسوی بر طبل توحشی به نام «خواست مردم» می‌کوبد، و از زبان آخوند بیات‌ زنجانی در شیپور «ایستادگی مردم» هم می‌دمد!

«خواست مردم» چیست؟ همان مزخرفاتی که میرحسین موسوی پس از سه دهه سرکوب و دیکتاتوری، برای حفظ منافع اربابان‌اش در لندن و واشنگتن ردیف کرده. بازگشت به قانون اساسی توحش و خط توحش امام. «حق مردم» چیست؟ همان حقوق حقة آنگلوساکسون‌هاست که طی بیش از یک سده از طریق «فتوی» و «ترور» تأمین شده، و از زمانیکه آنگلوساکسون‌های آنسوی آتلانتیک در ایران به برادران دینی خود پیوسته‌اند، کار به کودتا در سایة «تظاهرات مردم» نیز کشیده، همچنانکه در 22 بهمن 1357 شاهد بودیم.

«خواست مردم» در سال 1357 چه بود؟ از منظر اینان نشستن جیره‌خواران دربار و ساواک و کارخانة رجاله‌پروری بجای شاه! ‌ سرکوب زنان، اجرای احکام توحش قصاص و سنگسار، شلاق زدن مردم در میادین شهر به جرم نوشیدن مشروبات الکلی، جنگ با عراق برای پرکردن جیب تفنگ‌فروش‌های سازمان ناتو، ‌ یا بهتر بگوئیم استقرار «عدالت علوی»! بله، این‌ها «خواست مردم» عنوان می‌شود. ولی در همینجا بگوئیم که هیچیک از این خواسته‌های به اصطلاح «مردمی» خواست ملت ایران نبوده و نیست، در آینده هم نخواهد بود. مطالبات ما چارچوب دمکراتیک دارد و از اینرو با «خواست مردم» و شعارهای مبهم از این قماش در تضاد کامل قرار می‌گیرد.

شعار «مبهم» و شعار «مرگ» توسل به خشونت تلقی می‌‌شود، و از اینرو ضددمکراتیک به شمار می‌رود. خشونت، بنابرتعریف «انسان‌ستیز» است، به همین دلیل ما پیوسته تکرار می‌کنیم که طرفداران دمکراسی، در هر حال می‌باید از توسل به خشونت چه در رفتار و چه در شعار پرهیز کنند. توصیه‌های ما توجیه منطقی دارد. دمکراسی به عنوان حاکمیت قوانین «انسان‌محور» بر مردم، فی‌نفسه در تضاد با خشونت قرار می‌گیرد.

در یک نظام دمکراتیک انسان چگونه تعریف می‌شود؟ انسان موجودی است «متعادل» و «بهنجار». انسان متعادل کسی است که در گفتار و کردار خود از دو قطب خشونت یعنی «مرگ» و «ابتذال» به یک‌سان فاصله می‌گیرد. چنین انسانی قادر است خواسته‌های خود را بدون توسل به خشونت لفظی و یا فیزیکی به طور صریح بیان کند. به عنوان نمونه، «انسان» مذکور انتقامجوئی و تحمیل خشونت بر دیگران را اجرای «عدالت» نمی‌شناسد، در جایگاه «قاضی» و «مجری حکم» نمی‌نشیند و «موجودیت» همنوعان خود را «نفی» نخواهد کرد. خلاصه کنیم، ویژگی رفتار اجتماعی انسان بهنجار «خشونت‌گریزی» است. چنین انسانی قادر است «احساسات» خود را مهار کند، و همین امر او را از حیوانات متمایز می‌کند. حال بهتر است نگاهی داشته باشیم به رفتار برخی از دانشجویان مدافع طاعون سبز تا دریابیم که اینان بیشتر به جانور شباهت دارند تا انسان.

به گزارش حنازرچوبه، ‌مورخ 27 مهرماه 1388، «سبزپوشان» برای ابراز مخالفت خود به سوی دانشجویان کفش پرتاب کردند. درست مثل همان خبرنگار عراقی که برای ابراز مخالفت خود با سیاست آمریکا به سوی جرج بوش کفش پرتاب کرد، تا چارچوب نوینی برای «حرفة خبرنگاری» در «جهان اسلام» ارائه کند. در راستای همین سیاست گسترش توحش،‌ به همت آنگلوساکسون‌های اشغالگر، امروز نخستین «بانک زنانه» در نجف نیز افتتاح شد! «زنانه ـ مردانه» کردن جامعه یکی از بهترین ابزار جهت گسترش خشونت و توحش است. از اینرو آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، به پیروی از احکام توحش ادیان ابراهیمی تلاش خود را بر جداسازی زن و مرد در کشورهای مسلمان‌نشین متمرکز کرده‌اند، این عمل مزورانه را که جهت پر کردن جیب‌شان صورت می‌دهند،‌ «احترام به باورهای مسلمانان» می‌خوانند! بازار زنانه در افغانستان، بوستان زنانه در ایران، و اینک بانک زنانه در نجف! در چارچوب نگرش استعمارگران دو سوی آتلانتیک این است پیشرفت و ترقی در جوامع مسلمان‌نشین: گسترش توحش!

پیشتر در مورد «جداسازی» در جامعه مفصلاً توضیح داده‌ایم پس تکرار مکررات نمی‌کنیم فقط یادآور ‌شویم که این روند استعماری از زن و مرد «انسان‌زدائی» کرده آنان را برای یکدیگر به دو پدیدة «مبهم» تبدیل می‌کند که روابط‌شان نه بر اساس روابط انسانی و متعادل که بر اساس «روابط غریزی» تنظیم می‌شود. اینجاست که به عمق سیاست استعمار در کشورمان پی‌می‌بریم: تبدیل انسان به حیوان جهت تبدیل جامعه به «جنگل». به عبارت دیگر برای تأمین منافع استعمار لازم است نظم انسانی جای خود را به «نظم طبیعی» بسپارد، همان نظمی که در جنگل میان حیوانات برقرار است. پس جای تعجب نیست که در چنین جامعه‌ای، دانشگاه تهران که شارلاتان‌های سیاسی و داس‌الله آنرا «سنگرآزادی» لقب داده‌اند، فاقد هرگونه نظم انسانی نیز باشد.

امروز در دانشگاه تهران نشستی تحت عنوان «سوءتفاهم بزرگ» برگزار شد که سخنران آن داش‌ صفار هرندی بود. البته برای ما هیچ اهمیتی ندارد صفار هرندی کیست و چه می‌گوید. مهم این است که دانشگاه تهران نشستی برگزار کرده، هرندی سخنران نشست مذکور است، و عده‌ای هم برای شنیدن سخنرانی وی گرد آمده‌اند. رفتار منطقی حکم می‌کند کسانی که به هر دلیل نمی‌خواهند سخنرانی هرندی را بشنوند، از حضور در نشست کذا خودداری کنند. ولی در نظام توحش روند مسائل همواره واژگونه است. سبزپوشانی که نمی‌خواهند سخنان هرندی را بشنوند در محل تجمع کرده با تلفن‌های موبایل از «دوستان» برای «حضور» در نشست کذا دعوت به عمل می‌آورند! و نهایت امر به پرتاب لنگه کفش به سوی دانشجویان مشغول می‌شوند، البته بسوی دانشجویانی که نمی‌توانند به این اعمال وحشیانه پاسخ دهند: زنان دانشجو! دانشگاه تهران هم از آنجا که «سنگر آزادی» است، انتظامات‌اش در اینگونه موارد هیچ دخالت نمی‌کند! در نتیجه، فعلة فاشیسم در کمال «استقلال» و «آزادی» خواهان «حق مردم» شده و «فرهنگ اسلامی» خود را در تمامی ابعاد آن به نمایش می‌گذارند:

«[...] درحالی که [سخنران] سبزپوشان را دعوت به آرامش می‌کرد آنان با شعارهای ضد دولتی به سوی دانشجویان دختر لنگه کفش پرتاب کردند[...] هرندی[...]‌اظهار داشت متاسفم که شما پرتاب لنگه کفش را نشانة مدنیت می‌دانید[...] شما دست‌تان به من نمی‌رسد به این بندگان خدا کفش پرتاب می‌کنید.»


این خبر تأسف‌بار با کد: 741212 در سایت حنازرچوبه موجود است. با توجه به چنین رفتار وحشیانه‌ای می‌توان دریافت زمانیکه دستاربندان مزدور و اوباش بر طبل «حق مردم» و «خواست مردم» و «ایستادگی مردم» می‌کوبند، چه اهداف شومی را در بطن جامعه دنبال می‌کنند: تحمیل توحش و خشونت «جمع» بر افراد. بی‌دلیل نیست که چنین رفتاری از سوی مسئولان دانشگاه نادیده گرفته می‌شود. ایجاد بحران در دانشگاه یکی از اهداف مهم گروه ملا محمدخاتمی جهت تخریب و تحریف مطالبات دمکراتیک ملت ایران است.

گروه خاتمی مزدور با توسل به شیوه‌هائی که شمه‌ای از آن در بالا آمد، می‌کوشد با ایجاد آشوب در سطح جامعه مطالبات ملت ایران را به بیراهة «تقلب انتخاباتی»، «خط امام» و «بازگشت به قانون اساسی ولایت فقیه» بکشاند! و در این راه از همراهی و همدلی بوق‌های استعمار برخوردار است. به یاد داریم که چندی پیش صدای آمریکا، برای تخطئة مدافعان حقوق بشر تریبونی در اختیار قاتل بهنود شجاعی گذارده بود. روز گذشته نیز، حنازرچوبه جلال‌الدین فارسی، یک قاتل شناخته شده را به میدان آورد تا با زبان الکن و ابتدائی‌اش «مدرنیته» را ـ با مدرنیزاسیون اشتباه نشود ـ برای‌مان «تعریف» کند! همانطور که پیشتر نیز پاسدارهای مفلوک، شریعتمداری و رضائی، «منافع ملی» و «دمکراسی» را در چارچوب نوکری برای گاوچران‌ها بخوبی برای‌مان تعریف کرده بودند.

جلال‌الدین فارسی یکی از «نخبگان» حکومت اسلامی است که از ناکجاآباد استخراج شده، و خارج از ترورهای سیاسی، پروندة قتل عمد هم دارد. ایشان فردی به نام «بهمن رضاخانی» را با تفنگ شکاری به قتل ‌رسانده‌اند. به گزارش روزنامه‌ها، فارسی برای شکار به اطراف کرج می‌رود، و بهمن رضاخانی به او می‌گوید، شکار در منطقة مذکور ممنوع است. پاسخ فارسی به تذکر رضاخانی چند گلوله بود. و از آنجا که در نظام «عدالت‌علوی» «نخبگان» و آدم‌کش‌های ولایت فراتر از قوانین قرار می‌گیرند قوة قضائیه،‌ علیرغم شکایت خانوادة مقتول هیچ محکومیتی برای فارسی در نظر نمی‌گیرد! حال آنکه بهنود شجاعی، به جرم قتل غیرعمد، که حتی به اثبات هم نرسیده، توسط مادر مقتول و تحت نظارت قوة قضائیه به قتل می‌رسد. بگذریم! و بازگردیم به جلال‌الدین فارسی که در حنازرچوبه به بهانة‌ انتقاد از زوج متقلب «موسوی ـ کروبی» و شعار «جمهوری ایرانی» در کمال حماقت، به پیروی از ملا محمدخاتمی، مارکسیسم را در ترادف با فاشیسم قرار داده و به زبان الکن نخبگان جمکران، ضمن انتقاد از «ارتجاع»، «4 شاخص مدرنیته» را نیز بر ‌شمرده:‌

«سرمایه‌داری، مارکسیست[مارکسیسم]، فاشیست [فاشیسم] و لیبرالیسم، 4 اصل مدرنیته هستند [...] تمام آزاداندیشان و مستضعفان جهان می‌دانند که قوم‌گرائی و بازگشت به ناسیونالیسم حرکت انحطاطی و ارتجاعی است.»


یادآور شویم این قاچاقچی‌زاده، عضو «ستاد انقلاب فرهنگی» است و به همین دلیل سرمایه‌داری را «فاشیست» می‌خواند و آزاداندیشی را در ترادف با استضعاف قرار می‌دهد. و این خود نمادی است از ژرفای شناخت و فرهنگ ایشان! بله این سخنان حکیمانه و مستدل و علمی با کد: 729417 در حنازرچوبه مورخ 26 مهرماه 1388 منتشر شده و در واقع تبلیغ ناشیانه‌ای است برای شعار «جمهوری ایرانی». شعاری که با هدف جایگزین کردن فاشیسم فرسودة دینی با فاشیسم بومی سر هم کرده‌ و ساخته و پرداخته‌اند. در واقع حنازرچوبة بینوا با توسل به نفرت مردم از این جانوران وحشی و آدم‌کش می‌‌خواهد برای شعارهای انحرافی، انسان‌ستیز و ضددمکراتیک «بومی» بازارگرمی کند.

اینکه تمامی نظریه‌های سیاسی جهان معاصر را به «مدرنیته» وصله پینه کنیم می‌تواند از یک نظر درست باشد، چرا که این اروپای غربی بود که پس از گذار از «رنسانس» به «مدرنیته» رسید و توانست نظریات نوین سیاسی نیز ارائه دهد. ولی افرادی از قماش «فارسی» از هنگامی که خود را شناخته‌اند، فقط متعلق به جهان «پیش‌مدرنیته» و پیش‌رنسانس بوده‌اند: جهان نوکری در راه خدمت به کسانی که در ترهات‌شان آن‌ها را «لیبرال‌های» کثیف و «سرمایه‌داران» می‌خوانند! بهتر است حضرت «فارسی» ـ هر چند ایشان بیشتر افغانی تشریف دارند تا فارسی ـ کمی هم از نظریات مشعشع اسلامی‌ خودشان می‌گفتند تا «راه» بر ما گم‌کرده‌راه‌ها گشوده می‌شد، و می‌توانستیم همچون این جگرگوشة «عزیز» و دلبند سازمان سیا به ایران «اسباب‌کشی» کنیم و از راه جنایت، شارلاتانیسم و قاچاق عمری را به «افتخار» و «سرفرازی» در ستاد انقلاب «فرهنگی» بگذرانیم.

در ضمن ایشان که «قوم‌گرائی» را مردود می‌دانند بهتر است این نکته را مورد توجه قرار دهند که فقط پس از گذشت از مرحلة مدرنیته بود که متفکران اروپا توانستند میان «انسان» و «قومیت» خط فاصل بکشند. و تعریف «انسان»،‌ خارج از تعلقات قومی، مذهبی و نژادی در عمل یکی از دستاوردهای مهم و غیرقابل انکار همان مدرنیته است که ایشان در کمال بلاهت برای آن «چهار اصل» فرضی هم مشخص کرده‌ و با آن‌ها سخت به مخالفت پرداخته‌اند! خلاصه بگوئیم، بر آنچه ایشان برای حنازرچوبة بینوا نشخوار کرده‌اند نام دیگری می‌‌گذارند: التقاط فلسفی، چرندبافی و حرف مفت، آمیخته با بیسوادی و بی‌شعوری الزامی جهت عضویت در «ستاد انقلاب فرهنگی» جمکران!

حال بازگردیم به موضوع اصلی. ما خواهان تغییر قانون اساسی ایران جهت استقرار یک حاکمیت دمکراتیک هستیم و از این نظر مطالبات ما در تضاد کامل با مطالبات طاعون‌ سبز قرار می‌گیرد. مطالبات طاعون ‌سبز «غیردمکراتیک»، «عوام‌فریبانه» و «انسان‌ستیز» است. این گروه در داخل، با شعار پوچ «مخالفت با تقلب» و قانون‌شکنی و ایجاد بحران، و در خارج، با شعارهای پوچ به تحریف و تخریب مطالبات دمکراتیک جنبش‌مدنی پرداخته، تا مخالفت با کل حکومت اسلامی را به مخالفت با شخص احمدی‌نژاد و خامنه‌ای تقلیل دهد. این معجزات نتیجة هم‌سوئی و هم‌صدائی و به ویژه «هم‌دستی» برتری‌طلبان آنگلوساکسون با ایرانی‌نمایان و نوکران‌شان در جهان اسلام است. و همانطور که می‌بینیم به راه انداختن جنجال رسانه‌ای در راه تحقق این امر خیر کفایت می‌کند. چرا که پس از گذشت حدود 5 ماه از مسابقات مارگیری جمکران بوق‌های استعماری موفق شده‌اند عملاً شعارهای پوچ و انحرافی را بجای مطالبات دمکراتیک ملت ایران بنشانند.

می‌دانیم که «دمکراسی» با «آزادی» و «میهن‌پرستی» در ترادف قرار نمی‌گیرد. دمکراسی، از جنبة حقوقی تعریف شده و چارچوب‌ مشخصی دارد، حال آنکه شعارهائی از قماش آزادی، حق مردم، خواست مردم، و ... در مفهوم مطلق خود یک شعار پوشالی، عوامفریبانه و «مبهم» باقی می‌ماند. شعارهائی که هوچی‌های طاعون‌سبز و شارلاتان‌های سیاسی به ویژه در خارج از مرزها در بوق گذاشته‌اند.

جغد می‌خواند و کابوس شب از وحشت خویش
چشم‌ها دوخته بر شعلة‌ شمعی بی‌نور

امروز رهبر حکومت اسلامی که شایعة مرگ‌اش همة رسانه‌های «پوچ‌باف» را همزمان فراگرفته بود از مخفی‌گاه خود خارج شده سوءقصد به فرماندهان سپاه در منطقة «سرباز» بلوچستان را به «دشمن» نسبت داد! البته تعجبی هم ندارد تاکنون همة‌ تصفیه‌های خونین درون‌گروهی را گورکن‌ها به «دشمن» نسبت داده‌اند. ولی همزمان با سخنان مضحک خامنه‌ای، سایت «پیک نت» عکسی از «شهید» شوشتری منتشر کرده که در آن سربازان «دشمن» با سلاح‌های دشمن‌شکن‌شان در دو قدمی این شهید راه حق و «اسلام ضداستکبار» ایستاده‌اند! اشتباه نکنیم، رهبر مفلوک جمکران کاملاً حق دارد.

باد می‌غرد و می‌آورد آهسته به گوش
‌نالة‌ جانوری گرسنه از جنگل دور
می‌فشارد شب هول افکن و بیم افزا را

سپاه پاسداران آفریده، همکار و نوکر «دشمن» است. و اگر یک روز پیش از آغاز مذاکرات هسته‌ای در وین، «دشمن» کذا فرماندهان ارشد سپاه را در بلوچستان به قتل رسانده، مسلماً اینکار را برای حفظ ارکان این نظام پوسیده‌ انجام داده. «دشمن» برای حفظ نظامی دست به این عمل زده که جهت دوام و بقای خود همواره نیازمند «دشمن» است و «بحران»! «دشمنی» که هیچ ارتباطی با دشمن واقعی ملت ایران ندارد. این «دشمن» همواره در داخل مرزها سرکوب شده و ایرانی و ایرانی‌زاده است. و اما «بحران» چه فوایدی دارد! بحران فقط برای انحراف افکارعمومی از واقعیات یک رژیم دست‌نشانده و استعماری از پوچ‌گوئی‌ها و مزخرف‌بافی‌های دینی و مذهبی «خلق» می‌شود. به هر تقدیر، اگر اینبار نیز قطب‌نمای بصیرت‌ رهبری از کار نیافتد و سرکوب ملت ایران یا همان «دشمن» به شیوة‌ مطلوب مقام معظم گسترش یابد، ما ایرانیان حق خواهیم داشت که از شرایطی مشابه شرایط مردم پاکستان برخوردار شویم. می‌بینیم که «دشمن» در واقع خیرخواه نظام توحش است، چرا که این نظام ساخته و پرداخته دشمنان ملت ایران است.

می‌کشد دست شب تیره به دیوار جهان
تا مگر باز کند روزنة فردا را
(فریدون توللی)


...

یکشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۸


پرهیب جنگ!
...

عملیات انتحاری در شهر «پیشین» بلوچستان تداوم کودتای ناکام انتخاباتی است. با این عملیات «قهرمانانه»، آمریکا و متحدان‌اش در سازمان ناتو خطوط اصلی سیاست حکومت توحش را مشخص کردند: نبرد با آمریکا، نبرد با اسرائیل، تداوم بحران دست‌ساز هسته‌ای، تبدیل ایران به پاکستان دوم و از همه مهم‌تر ایجاد شرایط مناسب جهت ممانعت از احداث «خط لولة صلح» که تهدیدی است برای منافع انگلستان. این خطوط سیاسی نوین همان خطوط فرسودة‌ توحش امام است که «طاعون سبز» تداوم آنرا می‌طلبد. در واقع این انفجار در مسیر مطالبات گروه موسوی صورت گرفت. اربابان این گروه باهدف تداوم «سیاست انسداد»، جهاد با شوروی را به «مرگ بر روسیه» تبدیل کرده‌ و آن را از زبان «طاعون سبز» در رسانه‌های خود بیان می‌کنند.

به یاد داریم که نژادحسینیان، میرحسین موسوی و آخوند ‌محتشمی‌پور در سایت‌های بی‌بی‌سی، روزآن‌لاین و نوروز با احداث خط لولة صلح شدیداً مخالفت می‌کردند، اینهمه به دلیل آنکه سخت نگران «منافع ملی» ایران شده بودند! پس نیازی به توضیح نیست که بگوئیم گروهی که از ترور فرماندهان سپاه در بلوچستان منتفع می‌شود، سازمان طالبان‌پرور ناتو و نوکران‌اش در محفل کودتای 22 بهمن‌اند. اتفاقاً و از قضای روزگار برنارکوشنر، وزیر امورخارجة فرانسه برای حل بحران انتخابات افغانستان در کابل به سر می‌برد، ولی باز هم از قضای روزگار بحران انتخابات افغانستان در بلوچستان حل شد. چرا که وزیر امورخارجة فرانسه، برخلاف رهبر فرزانة جمکران قطب‌نمای بصیرت‌اش از کار افتاده!

بار دیگر حکومت اسلامی برای تداوم بحران و نبرد «خیالی» با آمریکا و اسرائیل اقدام به تصفیه در صفوف خودی‌ها کرد. عملیات انتحاری در بلوچستان دستپخت همان محفلی است که در سال 1981، به فاصلة حدود دو ماه، مقر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری را منفجر کرد، تا علی‌خامنه‌ای، با بیش از 90 درصد آراء «مردم» به ریاست «جمهوری» چاه جمکران «انتخاب» شود، و هم‌ولایتی خود،‌ میرحسین موسوی را نیز به نخست وزیری منصوب کند. ترور فرماندهان سپاه و سران طوائف سنی و شیعه در بلوچستان یک هدف مشخص را دنبال می‌کند: گسترش سرکوب در بلوچستان،‌ و تداوم سیاستی که برای تأمین منافع ارتش ناتو بر ملت ایران تحمیل شد: تحریم اقتصادی و جنگ.

با در نظر گرفتن «استفتاء» شیخ محسن کدیور از منتظری در مورد اسرائیل، و با نیم‌نگاهی به متن خطبه‌های نماز جمعة این هفتة‌ تهران، مقالة‌ پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ 26 مهرماه سالجاری، هتاکی سایت تابناک به وزیر امور خارجة روسیه و از همه مهم‌تر اظهارات پاسدار علی‌لاریجانی در مورد عملیات انتحاری بلوچستان به صراحت درمی‌یابیم که حکومت اسلامی برای تعیین سیاست خارجی خود از تفاله‌های «طاعون سبز» در ینگه دنیا خط می‌گیرد، همچنانکه «اعترافات» حجاریان منفور به سرفصل سخنان خامنه‌ای جهت سیاستگذاری در دانشگاه‌ها تبدیل شد. روشن‌تر بگوئیم در واقع مطالبات جنگ‌طلبانة گروه موسوی سیاست دولت جمکران را تعیین می‌کند.

حکومت جمکران به دلیل ماهیت فاشیستی خود بدون بحران و دشمن‌سازی قادر به ادامة حیات ننگین‌اش نیست. این حکومت هر گاه خود را با خطر استقرار «آرامش» رودررو یافته بخشی از بدنه‌اش را با بحران، کودتاهای خزنده و تصفیه‌های داخلی نابود کرده. اینک حکومت اسلامی به دلیل تضعیف اربابان‌اش در لندن و واشنگتن، و به دلیل پایان قریب‌الوقوع بحران هسته‌ای و آغاز مذاکرات صلح در خاورمیانه منافع اربابان را در خطر می‌بیند. همچنانکه بارها در این وبلاگ توضیح داده‌ایم دو اهرم سیاست غرب برای حفظ حکومت توحش اسلام، دمیدن در شیپور شعارهای پوچ از قماش، مبارزه با آمریکا، نابودی اسرائیل، ‌ صدور انقلاب و اینگونه مزخرفات است که جنگ 8 ساله با عراق را توجیه می‌کرد. پس از پایان جنگ، بحران دست‌ساز هسته‌ای جانشین آن شد که تا هم اکنون به دلیل فداکاری‌های گورکن‌ها و جنگ قفقاز ادامه یافته.

اگر به یاد داشته باشیم حدود دو ماه پس از نخستین مذاکرة مستقیم بین نمایندة ایران و گروه «1 +5» که ویلیام برنز هم در آن حضور داشت، جنگ سه روزة قفقاز همکاری بین سازمان ناتو و روسیه را به مدت 14 ماه متوقف کرد. روز اول اکتبر 2009، دومین دور مذاکرات هسته‌ای در ژنو موفقیت‌آمیز توصیف شد. طبق توافق‌های ژنو، ایران بر اساس مفاد «پیمان منع‌ گسترش سلاح‌های هسته‌ای» از حق غنی‌سازی اورانیوم با غلظت کمتر از5 درصد برخوردار می‌شود، ولی می‌باید از تولید سوخت هسته‌ای در داخل مرزها خودداری کند و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را در جریان فعالیت‌های خود قرار دهد. در مذاکرات ژنو توافق شده که ایران اورانیوم غنی شدة خود را در اختیار یک کشور ثالث قرار داده و سوخت هسته‌ای دریافت کند. در پی این مذاکرات، کشور فرانسه با قزاقستان چند قرارداد در زمینة انرژی و انرژی هسته‌ای منعقد کرد. در مذاکرات ژنو تصمیم بر آن شد که کارشناسان ایران و شش کشور حاضر در مذاکرات هسته‌ای روز 19 اکتبر 2009، در سازمان انرژی اتمی در وین با یکدیگر ملاقات داشته باشند تا چگونگی اجرای توافق‌های ژنو را در این سازمان مشخص کنند.

گویا این امر به مذاق آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک و پادوهای‌شان در محافل فاشیسم سبز، به ویژه در آلمان یعنی نخستین شریک تجاری حکومت جمکران خوش نیامده. در نتیجه «مصلحت» را چنین «تشخیص» دادند که از طریق عملیات خرابکارانه بحران نوینی در ایران به راه اندازند، باشد که شرایطی مشابه شرایط پاکستان در کشورمان به وجود آید. مصاحبة اکبر بهرمانی با شبکة العالم را که فراموش نکرده‌ایم، حاج اکبر برخلاف مفاد «ان. پی. تی» خواهان تولید سوخت‌هسته‌ای در داخل کشور شده بود، چرا که این شیخ جنایتکار و بی‌آبرو ارواح‌شکم‌اش خواهان «استقلال» است. «استفتاء» آخوند کدیور در مورد اسرائیل نیز تداوم همین مطالبات محفل تشخیص مصلحت به شمار می‌رود. هر چند که پاسخ حسینعلی منتظری کمی محتاطانه به نظر می‌رسید، ولی ایشان هم در مسیر محفل کودتا گام برمی‌دارند.

جالب اینجاست که استفتاء آخوند کدیور، یک «قطب‌نمای بصیرت» به علی‌خامنه‌ای اهداء کرد تا با استخراج شعارهای سرشار از بلاهت «امام» از لیفة‌ تنبان عموسام و نشخوار آن‌ها، ضمن تأکید بر اصل اساسی مزدوری برای آمریکا چنین فرماید که، «هر چه دشمن را به خشم آورد برای ما مفید است!» اینجاست که می‌توان هم‌صدائی پاسدار شریعتمداری، آخوندجنتی و پاسدار محسن رضائی را با آخوند کدیور به صراحت مشاهده کرد.

منتهی این هم‌صدائی در ظاهر به سه بخش مجزی تقسیم شده. بخش اول، یعنی محفل کیهان،‌ سازمان تبلیغات اسلامی و ملایان طرفدار خامنه‌ای قطب‌نمای بصیرت به دست گرفته مذاکره با آمریکا را «انکار» می‌کنند! پاسدار شریعتمداری پای را از اینهم فراتر گذارده می‌نویسد، مذاکره با آمریکا «منافع ملی ما» را تهدید خواهد کرد. می‌دانیم که محفل «هریتیج‌کلاب» سخت مدافع منافع ملی «ما» است. و منافع «ما» یعنی منافع کفتارهای هریتیج کلاب فقط با جنگ تأمین خواهد شد. این منافع همان است که آخوند کدیور پلید هم به آن اشاره کرده بود، منتهی کدیور از آنجا که لاشه‌اش را به آمریکا برده،‌ دشمن را «اسرائیل» معرفی می‌کند. می‌دانیم که آخوندجماعت در راه پفیوزی شهامت و جسارت فراوان از خود نشان می‌دهد. و کدیور علاوه بر این صفات برجسته، به زیور حماقت نیز آراسته شده و نمی‌داند اسرائیل، متحد استراتژیک آمریکاست. و از اینروست که اسرائیل در به در به دنبال راهی می‌گردد تا در لبنان برای گاوچران‌ها یک جنگ خوب و مامانی به راه اندازد که مذاکرات صلح در روسیه ماست‌مالی شود.

و اما پاسدار محسن رضائی نیز با توسل به «منافع ملی» مستقیماً روسیه را هدف قرار داده چرا که سیاست روسیه استقرار صلح در کل منطقه است، و بدون ایران چنین صلحی امکانپذیر نخواهد بود. این است دلیل هتاکی سایت تابناک به وزیر امور خارجة روسیه. خلاصه کنیم، مزدوران وفادار غرب به پیروی از الگوی محمد مصدق برای تأمین منافع اربابان خود به شعار گوساله فریب «منافع ملی» متوسل شده‌اند. فقط همین مانده بود که چندسر پاسدار و آخوند جنایتکار «منافع ملی» ما ایرانیان را «تعریف» کنند! بگذریم و بازگردیم به عملیات انتحاری در بلوچستان ایران.

برای تأمین امنیت پایدار، طی 5 ماه گذشته فرماندهان سپاه با برخی از سران قبائل و طوایف و مردم منطقه به صورت منظم جلسه داشته‌اند. با توجه به شرایط بلوچستان و به ویژه با در نظر گرفتن اوضاع آشفتة پاکستان که عملاً در حال فروپاشی است و هیچ کنترلی بر مناطق مرزی خود اعمال نمی‌کند وزارت کشور و ادارة‌ حفاظت سپاه می‌بایست تدابیر امنیتی ویژه به کار می‌بستند. می‌بینیم که چنین تدابیری در کار نبوده! به همین دلیل است که می‌گوئیم حکومت اسلامی و اربابان‌اش در سازمان ناتو در این جنایت فجیع دست دارند. «تخریب همه جانبه»، سیاستی است که سازمان ناتو در عراق، افغانستان، پاکستان و نهایتاً ایران اعمال می‌کند و تداوم این سیاست به جنگ منتهی خواهد شد. در پاکستان این شرایط محقق شده و اگر حکومت اسلامی به خوشخدمتی برای آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک همچنان ادامه دهد، چشم‌انداز گسترش جنگ به داخل مرزهای ایران نیز آنقدرها دور از انتظار نخواهد بود.

حکومت اسلامی به گواهی تاریخچة ننگین‌اش با کودتا و ایجاد بحران استقرار یافت و هر بار که با خطر کاهش بحران مواجه شده، بحران گسترده‌تری ایجاد کرده. دوران سرکوب و آشوب 8 ماهة «دولت خیابانی» شیخ مهدی بازرگان را به کنار می‌گذاریم، چرا که طی 8 ماه در واقع ماشاالله قصاب و زهرا خانوم حکومت می‌کردند و شیخ مهدی ما را در جام جمکران «نصیحت» می‌فرمودند! بعد هم در همین سیمای جذام زده اسلام خوب را به امت مسلمان معرفی می‌کردند.

از روزی که سفارت آمریکا به فرمودة «برژینسکی» اشغال شد و ایالات متحد با حکومت «مستقل» روابط زیرزمینی برقرار کرد، تا روزی که گروگان‌ها آزاد شدند، کشور ایران به یک طویلة تمام عیار تبدیل شده بود. دانشگاه «سنگر آزادی» بود، و تلویزیون جمکران سنگر «افشاگری»! هر شب «دانشجویان پیرو خط امام» اسناد و مدارک «مستدل» به ما ارائه می‌دادند که بدانیم و آگاه باشیم که دولت شیخ مهدی «لیبرال» بوده و باید بوزینگان ساواک را «ضدامپریالیست» به شمار آوریم، چرا که اینان لیبرال‌ها را «افشا» می‌کنند. دقیقاً همان سناریوئی که رضوی‌فقیه، چماقدار انجمن اسلامی برای محمد خاتمی تدارک دیده بود. قرار بود خاتمی «لیبرال» معرفی شود، تا موسوی هم ضدامپریالیست باشد! حال آنکه هر دو سگ زنجیری آستان مقدس استعماراند. نتیجة این طرح سرشار از نبوغ در برابرمان است. خمینی هنوز رهبر است، خامنه‌ای رئیس «جمهور» است، و موسوی هم نخست وزیر. اینبار هر سه با شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل برای نبرد با روسیه قیام کرده‌اند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به آزادی گروگان‌ها در تاریخ 20 ژانویه 1981، یعنی پس از آغاز جنگ با عراق.

به فاصلة حدود 6 ماه پس از آزادی گروگان‌ها بر علیه بنی‌صدر کودتا شد. در تاریخ 21 ژوئن 1981، مجلس توحش اسلامی عدم صلاحیت بنی‌صدر را تصویب کرد، تصفیه و آدم‌ربائی و ترور شدت یافت و یک هفته پس از عزل بنی‌صدر شاهد انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی بودیم. یکی از اوباش حکومت به نام رجائی، به ریاست جمهوری رسید و حدود یکماه بعد در انفجار نخست وزیری کشته شد. حدود یکماه پس از این عملیات، در تاریخ دوم اکتبر 1981 طی یک انتخابات «آزاد» و «عادلانه» علی‌خامنه‌ای به ریاست جمهوری چاه جمکران منصوب می‌شود، و به اتفاق میرحسین موسوی و با استفاده از «قطب‌نمای بصیرت» جنگ با عراق را تا ژوئیه سال 1988 ادامه می‌دهند. حال آنکه در پائیز سال 1982 عراق برای پایان دادن به جنگ و پرداخت خسارات آن اعلام آمادگی کرده بود. ولی «خواست مردم» این نبود! هر روز «مردم» کذا در خیابان‌ها عربدة «جنگ، جنگ تا پیروزی» سر می‌دادند چرا که منافع ملی «ما» در خارج مرزها چنین ایجاب می‌کرد. امروز هم پس از انفجار در بلوچستان بعضی‌ها انگشت اتهام را به سوی آمریکا و برخی دیگر به سوی اسرائیل گرفته‌اند.

غلامبچة سفارت، پاسدار ال‌لاریجانی، با نیم نگاهی به قطب‌نمای بصیرت «آمریکا» را مسبب این جنایت «خودکرده» معرفی می‌کند. و برادرش، شیخ صادق هم خواهان «امنیت» در بلوچستان می‌شود! به عبارت دیگر حکومت گورکن‌ها خود را برای یک سرکوب شدید در بلوچستان آماده می‌کند تا شاید بتواند شورش را از این منطقه به داخل کشور بکشاند. البته ما به گورکن‌ها توصیه می‌کنیم در خوشرقصی برای اربابان زیاده روی نکنند، و ضمن برچیدن نمایش مهوع تقلب آزاد کردن زندانیان تزئینی را در برنامه قرار دهند و مراقب اعمال‌شان باشند. چون ممکن است به اتفاق ارباب چنان توسری محکمی دریافت کنند، که عقربة قطب‌نمای بصیرت‌شان خرد شود!




...