شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۴


خاورمیانة دمکراتیک!
...
استبداد و هرج و مرج دو روی یک سکه‌اند. هر کدام راه به دیگری می‌گشاید. طی هشتاد سالی که از استقرار آشکار استعمار در ایران می‌گذرد، یعنی از کودتای رضا میرپنج تا به امروز، ملت ایران از هرج و مرج به استبداد رسیده. هرج و مرجی که استعمار به ‌راه می‌اندازد، تا زمینه سرکوب، کشتار و چپاول را فراهم کند. طی جنگ سرد، روال چنین بوده؛ ایجاد بحران مصنوعی، حضور شعبان بی‌مخ‌ها در خیابان تحت حمایت نیروهای «امنیتی ـ نظامی»، تخریب، آشوب؛ و سپس کودتای نظامی. در بهمن 57، صحنة کودتا عملاً پشت تظاهرات مردم پنهان ماند. مذاکرات هویزر با نهضت سرسپردگان غرب، که نام آزادی را نیز یدک می‌کشیدند، تا امروز نیز محرمانه باقی مانده. حال آنکه، اعضای همین نهضت، دوباره به بیانیه نویسی و آزادیخواهی پرداخته، زمینة آشوب را فراهم می‌کنند. این روند حتی در دورة خاتمی نیز تجربه شد. بهانة آشوب، توقیف روزنامه سلام بود. روزنامه‌ای که یکی به دست یکی از عوامل دیرپای استعمار در بطن حاکمیت انتشار داده می‌شد. اتحاد جماهیر شوروی دیگر در کار نبود، زمینة لازم برای آنان که به امید کودتا بودند حاصل نشد. چند روزی نیز تمام ابزار بحران به‌ کار گرفته شد، و پایتخت و دانشگاه تهران را به دست آشوبگران سپردند، ولی کودتائی میسر نشد.

اکنون نیز با پافشاری حاکمیت سرسپردة ایران بر غنی‌سازی اورانیوم در داخل، یعنی فناوری‌ای که دولت بی‌کفایت ایران عملاً فاقد آن است، زمینة بحران وسیع‌تری فراهم می‌شود. اینبار ارعاب ملت نیز الزامی شده. ملتی که وضعیت اسفبار عراق و افغانستان را می‌بیند و در هراس دموکراسی قریب‌الوقوع بمب‌های هوشمند آمریکائی روز و شب سپری می‌کنند. پس از نشست شورای حکام، هنگامی که انتقال پروندة «بحران ساختگی هسته‌ای ایران» به شورای امنیت قطعی شد، چهرة خندان نمایندگان حاکمیت مزدور ایران در وین، از موفقیت بزرگ در خیانت به ملت ایران حکایت‌ها داشت. تنها پس از این «موفقیت» بود که ناگهان علی خامنه‌ای، اکبر هاشمی و دیگر فعله استعمار، شعار‌های جنگ و استقامت و مبارزه با قدرت‌های جهانی را از سر گرفتند. حاکمیتی که رئیس «جمهورش»، عملا مجاز به ورود به خوزستان نیست، دوباره به یاوه‌گوئی و هل من مبارز خوانی افتاده. چون می‌پندارد که تجربة شیرین جنگ با عراق اینبار در جنگ با ارباب زمینه‌ساز تداوم کشتار و چپاول بیست و هفت ساله‌اش خواهد شد.

دوباره بحث «وفاق ملی» به ‌راه افتاده، دوباره، گروهی که 27 سال با حمایت غرب، از قبل جنگ و سرکوب، به چپاول مشغول بودند، با وقاحت از «منافع ملی» می‌گویند. تریبون‌های نماز مردم‌فریب جمعه نیز چون همیشه، در اختیار استعمار است. بیانیه نویس‌های ساواک، بیانیه «آزادی، استقلال و ساختن ایران مسلمان» می‌نویسند، اکبر هاشمی، علی‌خامنه‌ای و دیگر مزدوران پیر و فرتوت استعمار هم بیانیه‌ها را قرائت می‌کنند. مزدوران آمریکا همگی آماده نبرد با آمریکا شده‌اند، نبردی که بازنده‌اش فقط ملت ایران خواهد بود.

جمعه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۴


کاندی رایس، بیات و بواسیر!
...
به گزارش بی‌بی‌سی، نهم مارس 2006، ساعت 15 و 53 دقیقه به وقت گرینویچ، بانو «رفعت بیات» نمایندة مجلس جمهوری‌اسلامی،‌ در گفتگو با بنگاه هیاهوی سیاسی بی‌بی‌سی، ناگهان یابو برشان داشته و فراموش کرده‌اند که تا دیروز دیگ شله زرد هم می‌زده‌اند و مفاتیح‌الجنان قرقره می‌کرده‌اند، و امروز نیز، به یمن فلاکت ملت، فقط نمایندة مجلس «تحجرـ توحش» کشور ایران هستند. «رفعت خانم»، یک مرتبه «احساس نمایندگی» از سوی زنان جهان کرده و فرموده‌اند:

"زنان جهان و از جمله زنان ایران، از خانم رایس به عنوان یک سیاستمدار زن انتظار دارند که تصمیم‌گیری‌ها را در جهت صلح و نه به سوی جنگ و بدبینی هدایت کند."

«خانم بیات» را معلوم نیست از کدام اندرونی ناکجاآباد بیرون کشیده‌اند، ولی با دیگر دست اندرکاران سیاست و کیاست ایران، خصوصیت مشترکی دارند: اصلاً نمی‌فهمند دنیا دست کیست. «خواهر بیات»، گویا به این نتیجه رسیده که «رایس» تصمیم گیرندة مسائل است. یعنی «خواهر بیات»، پس از این مبارزات پارلمانی، هنوز نمی‌داند، «سیاستمدار» تصمیم نمی‌گیرد، مجری تصمیمات است. و اگر سیاستمدار آمریکائی باشد، مجری تصمیمات «هریتیج کلاب»، «بنیاد کارلایل» و دیگر تشکیلات جنگ افروز سرمایه‌داری آمریکاست. حتماً مشکل از اینجا می‌آید که «خواهر بیات» فکر کرده‌اند، خودشان به دلیل نمایندگی مجلس «تحجر ـ توحش» در ایران تصمیم گیرنده هستند! خوب است که این مجلس تا حال تصمیمی در هیچ موردی نگرفته، وگرنه ایشان به عنوان رئیسة «کمیسیون هسته‌ای»، هسته آلبالوهای بحران هسته‌ای را می‌گرفتند که خدائی نکرده تو گلوی حاج‌آقا گیر نکند!

البته جای نگرانی نیست، چون خواهر بیات در ادامة مصاحبه، هستة همه بحران‌های جهانی را خوب می‌گیرند و بعد هم از رایس می‌خواهند که، تصمیمات را «هدایت کند»، آنهم به سوی صلح! صلح هم طبق معمول در سخنان فعله فاشیسم، چارچوب و تعریف درستی ندارد، «صلح است!» یعنی «جنگ و بدبینی» نیست! چون قبلاً رفعت خانم «جنگ و بدبینی» را در تقابل با صلح تشخیص داده‌ بودند، و صد البته «جنگ و بدبینی» هم در و پیکری ندارد، جنگ است و بدبینی! همین!

چند ماه قبل از فرمایشات «خانم بیات»، روز 3 آبان سال جاری ساعت 19 و 26 دقیقه، سایت آفتاب به نقل از ایرنا می‌نویسد، رایزن فرهنگی حاکمیت تحجر در اسپانیا فرموده‌اند:

"امام علی اولین کسی بود که قاطعانه در برابر گروه تروریستی القاعده ایستادگی کرد و در دوران خلافت خویش، همه هم و توان خویش را صرف مبارزه با همین گروه کرد!!!"

اگر سخنان نماینده مجلس و رایزن فرهنگی حاکمیت تحجر را به دقت مطالعه کنیم، فقط یک نتیجه می‌گیریم و آن این است که اولا این دو نفر، همانطور که خاتمی در همایش ادیان گفته، دچار تضاد شده‌ شخصیت‌شان نابود شده، چون «معتقد به امر قدسی بوده و وارد جهان سکولار شده‌اند». ثانیا ایندو به دلیل نابودی شخصیت، به گفتة صریح آقای خاتمی: "آزادی از ذیل وجودشان خارج شده!"

تعجب نکنید، برای فیلسوف اصلاح‌طلبان، آزادی در "ذیل وجود انسان" قرار می‌گیرد و گاهی هم از "ذیل وجودش" بیرون می‌آید. یعنی به زعم رئیس جمهور فرهیخته، آزادی همان بواسیر است! باور نمی‌کنید، این متن سخنان خاتمی در همان همایش کذا:

"در جهان سکولار که روح آن قدسي‌زدائي است، انساني كه فطرتاً برخوردار از امر قدسي است، دچار تضاد مي‌شود و اين تضاد تمام شخصيت او را به نابودي مي‌كشاند ... و اگر آزادی از ذیل وجود انسان بیرون آید ... » منبع سایت ایرنا. سخنرانی خاتمی در مراسم پایانی دومین نشست شورای منطقه‌ای رهبران ادیان، مورخ 13اسفند 1384 ساعت18، 19"

نتیجه همین ‌شد که مشاهده کردید، رفعت بیات، هنگام مصاحبه با بی‌بی‌سی، نمایندة زنان جهان شد و «رایزن فرهنگی» ایران هم کشف ‌کرد که امام علی با القاعده می‌جنگیده! باید نتیجه گرفت که «سازمان سیا»، هزار و پانصد سال پیش القاعده را بنیانگذاری کرده بود، یا اینکه جرج بوش همان امام علی خودمان است! به عبارت دیگر «آزادی» در بیانات «رفعت بیات» و رایزن فرهنگی به جای اینکه از «ذیل وجودشان بیرون آید»، از «ذیل زبانشان بیرون زده!»


درباب عقاید خر!
...
ملانصرالدین پشت دیواری مشغول جماع با خر خود بود. رهگذری او را غافلگیر می‌کند:
ـ وای بر تو! یواشکی اینجا چه می‌کنی؟
ـ با که هستی، با خر؟
ـ نه، ‌پدر سوخته، باتو‌ام نه با خر!
ملا در حالی که همچنان به کارش ادامه می‌داد گفت:
ـ آهان، چون من و این خر یک کار نمی‌کنیم. او هم می‌تواند نظر خودش را داشته باشد!

امروز اگر ملا، در مردم‌سالاری دینی سروش و خاتمی به جماع با الاغ خویش مشغول بود، گفتگویش با آن رهگذر به اینصورت در می آمد:

ـ وای بر تو، چه می‌کنی؟
ـ این جانب به عنوان شهروند، مالک خر خویش هستم، و هر کار بخواهم ...
ـ نه برادر، منظورم این بود که این خر را دیگر در این شهر نمی‌توانی بفروشی، چون در توضیح‌المسائل امام خمینی ...
ـ این جانب به عنوان به عنوان شهروند مردم‌سالاری دینی، مرجع تقلید دیگری دارم.
ـ مرجع تقلید تو در این مورد چه می‌گوید؟
ـ دخالت در «حریم خصوصی» الاغ جایز نیست!

پنجشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۴

فیلترچی ساواکم، بی‌مایه و بی‌باکم ...
...
آن کس که وبلاگ مرا فیلتر کرد
گویند که در شهر چه رسوا شده بود
این کافر ابله و خر ساواکی
از کوردلی جاکش ملا شده بود


آصفی، محیط زیست و 8 مارس!
...
به گزارش ایرنا، روز هشتم مارس، ساعت 14 و 49 دقیقه، احتمالاً به وقت گرینویچ، کاردار ایران در انگلستان، در کنفرانس بین‌المللی بررسی مسائل خزر و آسیای میانه که در انگلیس "به راه افتاده"، بر ضرورت حفظ محیط زیست خزر تاکید کرد. در مورد محیط زیست، قبلاً هم یکی از این شیخک‌های کازینونشین به نیروگاه بوشهر اعتراض کرده بود، البته نه به آن‌ها که نیروگاه را می‌سازند، به حاکمیت مفلوک ایران! شیخک سبز گفته بود: "فاصله نیروگاه بوشهر تا بحرین از فاصله‌اش تا تهران کمتر است!" آصفی، سخنگوی مادام‌العمر وزارت امور خارجه، هم در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام «داشته بود»! که این مسئله باید از راه مذاکره حل شود! یعنی با مذاکره فاصلة نیروگاه بوشهر تا بحرین را افزایش می‌دهیم! طفلک این آصفی! همین جمله را یادش داده‌اند!

بله از کاردار ایران در انگلیس می‌گفتیم، این جناب کاردار، که وجود خودش به تنهائی برای آلودن یک قاره کافیست، حالا پامنبری انگلیس شده که منافع ارباب را از دست "این کمونیستا" نجات بده! این علف هرزهای ناکجاآباد حاکمیت «تحجر ـ توحش» از دو مسئله وحشت دارند. اول از«این کمونیستا»، و دوم هم از «همین کمونیستا!» دلیلش تاریخی است، جغرافیائی است و آمریکائی!

از نظر تاریخی «این‌کمونیستا»، زمان لنین، چیزی نمانده بود، آخوندها را زنده زنده پوست بکنند. متاسفانه چنین شانسی نصیب ملت ایران نشد. و این دستاربندان مزدور، با حمایت بریتانیای فخیمه، زیر شنل رضا میرپنج پناه گرفتند، تا بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت.

از نظر جغرافیائی، «این کمونیستا»، مثل شمر بالای سر طالبان ایران ایستاده‌اند و شمشیرشان را گذاشته‌اند اینطرف دریای خزر، در ساحل ایران. طالبان ایران هم جرأت اعتراض ندارد. وحشت از «این کمونیستا» چنان شدید است که حتی از مرزهای ایران هم گذشته و به وبلاگ‌های آنسوی مانش رسیده. چند روز پیش یکی از این انگلیس‌نشین‌ها یاد «آن روزهای خوب» افتاده بود. آن روزها که استالینی بود، جنگ سردی بود، و به برکتش، ارتش آمریکا ایران را از دست «این کمونیستا» نجات داده بود. و خلاصه با زبان بی‌زبانی از جنگ سرد می‌گفت و از جنایات استالین، از پرده‌برداری خروشچف از این جنایات می‌گفت و از آن دوران خوش. بعد هم رفته بود سراغ چرچیل و با چنان نوستالژی از این سیاستمدار «کبیر» یاد می‌کرد که اشک آدم را در می آورد. من‌ هم مصراعی به ‌این مناسبت «سرودم»:
کز استالین ملولم و چرچیل‌ام آرزوست.

حال که جنبه‌های تاریخی و جغرافیائی بررسی شد، ‌برویم سر جنبه آمریکائی قضیه. از نظر آمریکائی، «این کمونیستا»، فعلاً به باج‌گیری از ارباب حاکمیت ایران مشغولند، اربابی که تا زانو در افغانستان و عراق به گل نشسته. و بن لادن، ایمن الظواهری، الزرقاوی و همه الزهرمارهائی که در منطقه علم کرده هم هیچ کمکی از دستشان بر‌نمی‌آید. این «جان نگرو پونته» هم که متخصص سازماندهی خرابکار و بمبگذار در آمریکای لاتین بود، نتوانست در دوران سفارتش در عراق موفقیت چندانی به دست آورد! وضع آن چنان خراب است که کاردار مؤنث اطریش در بغداد از همتای ایرانی‌اش تقاضای کمک و همکاری کرده. بعد هم فرموده: «آرزوی دولت و ملت ایران و اطریش وجود عراقی مستقل، امن و آباد است.» یکی نیست به این صبیه بگوید، مگر حاکمیت ایران در داخل «استقلال و امنیت و آبادی تأمین کرده، که حالا در عراق تامین کند؟»

چه دوره زمانه‌ای شده، چه حرف‌ها که نباید شنید.! مثلاً همین سایت سرداراکبر در تبعید، چنان سنگ هشتم مارس به سینه می‌زند، که گوئی از زمان ماد‌ها تاکنون، سردار اکبر، هر سال قمری در هشتم مارس، در مراسم گرامیداشت روز زن شرکت می‌کرده است. گزارشگر سایت می‌نویسد، سیمین بهبهانی هم در مراسم هشتم مارس امسال در تهران شرکت کرده بود و ادامه می‌دهد: «خانم سیمین بهبهانی که چشمانش دیگر به درستی نمی‌بیند ... » یادم می‌آید که هشتم مارس 1979، هیچیک از این پیرزنان ستمدیدة امروز، از جمله خانم سیمین بهبهانی، در تظاهرات ما شرکت نداشتند. خیلی تعجب کردم که خانم بهبهانی امسال از خواب بیدار شده‌اند. بعد که بقیه مطلب را خواندم متوجه شدم، ایشان را به محل تظاهرات آورده‌اند، چون خودشان «به درستی نمی‌دیده‌اند». مسلماً اگر چشمانشان می‌دید، در این تظاهرات شرکت نمی‌کردند! چون برای ادعای آزادیخواهی، تقریبا بیست و هفت سالی دیر شده!


حکایات ملانصرالدین
...
درباب ارتباط

نزدیک ظهر، ملانصرالدین و همسایه‌اش، هر کدام، روی سکوی دم در خانة خود نشسته و گپ می‌زدند. ناگهان همسایه از جا برخاسته، می‌گوید:

‌ـ نصرالدین نگاه‌کن! سر میدان، یکنفر طبق غذا می‌برد، به نظرم، غاز یا بوقلمون بریان باشد!
ملانصرالدین، با بی‌تفاوتی سری تکان داده، زمزمه می‌کند:

ـ به من چه مربوط است؟
ـ ولی نصرالدین، داره میاد اینجا، داره مستقیم میاد طرف خونة تو!
ملا نصرالدین، نیم‌خیز شده،‌ می‌گوید:
ـ خب! پس به تو چه مربوط است؟

چهارشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۴


گاری "تک‌قاطری" آمریکا
...
می‌گویند، گاری که در سربالائی می‌افتد، قاطرها یکدیگر را ‌گاز می‌گیرند! این یکی از اصول غیر قابل انکار جهان است،‌ که به گفتة‌ خاتمی، مانند «مبداء هستی، امری قدسی است»! دعوای پرویز مشارف و حمید کرزائی هم در راستای همین اصل بررسی می‌شود. در ابتدا قرار بود، همزمان با رئیس جمهور تاجیکستان، کرزائی تشریف بیاورند ایران. ولی به دلیل بدی هوا، فقط رئیس جمهور تاجیکستان به تهران آمد! و آقای کرزای به پاکستان مشرف شدند، تا به ژنرال مشارف بگویند، بهتر است پایگاه‌های القاعده را، که سیا به ‌راه انداخته، کمی جمع و جور کند!

پس از این مسافرت برادرانه، ژنرال مشارف سری به چین زد. هند هم چند موشک بالیستیک آزمایش کرد. ولی بر خلاف معمول، اینبار آمریکائی‌ها به پاکستان موشک مشابه ندادند که آزمایش کند! در این گیرودار، کاریکاتور محمد هم به یک رسانه افراطی صلیبی سفارش داده شد، و جهان اسلام حسابی برضد صلیبیون تظاهرات کرده، «اتحادش» را ثابت کرد! و بعد، به عنوان تشکر و قدردانی از ارباب، به چاقوکش‌های مقتدی صدر سفارش انفجار اماکن مقدسه در سامرا داده شد، تا بحران در عراق تشدید شده، «دموکراسی بمب» در عراق زیر پایش محکم‌تر شود. یکی ازآخوند‌های‌عراقی هم انفجار را به بعثی‌های طرفدار صدام حسین نسبت داد. و به دنبال کشتار و سرکوبی که در عراق به راه افتاد، به پرزیدنت احمدی نژاد، که هنوز، به دلیل «بدی!» هوا، نمی‌تواند وارد خوزستان شود، اجازه داده شد، خیمه و خرگاهش را به مالزی ببرد.

چند روز پیش روی سایت مهر نیوز، به دنبال گزارش تصویری مسافرت پرزیدنت به مالزی بودم، جایتان خالی، همسر پرزیدنت با چادر سیاه در نقش «خیمه»، و شخص پرزیدنت در نقش «عمود خیمه»، به حضور پادشاه و ملکه مالزی شرفیاب شده بودند و پادشاه و ملکه چنان به این موجودات نگاه می‌کردند که مطمئن شدم، در زندگیشان، هیچگاه سریال «عصر حجر» را ندیده‌اند.

نه، اشتباه می‌کنید، از قاطر‌ها دور نشده‌ایم. این مطلب در امتداد قاطر‌های همان‌گاری در سربالائی است. بله، ژنرال مشارف، ظاهراً از چین دست خالی بازگشت. و جرج بوش هم اول راهی هند شد و بعد یواشکی سری به پاکستان زد. در کنفرانس مطبوعاتی با ژنرال مشارف هم ناگزیر شد بگوید، قرارداد‌هائی که با هند بسته شد با پاکستان منعقد نخواهد شد! بعد هم همانطور که خاتمی قبلاً اعلام کرده بود «منشاء هستی، امری قدسی است!» کاندی رایس هم بر این امر تأکید کرد که احتیاجات هند و پاکستان با هم تفاوت دارند!

به دنبال همین اظهارات بود که مشارف در مصاحبه با «سی‌ان‌ان» به یار دیرین خود کرزائی حمله‌ور شده، گاز محکمی ازکپلش گرفت و گفت «اطلاعات کرزائی کهنه بوده!» پرزیدنت حمید کرزائی هم که نقش شهردار منطقه اعیان نشین کابل را به‌ عهده دارد، متقابلاً گازی از لپ آویزان ژنرال مشارف گرفته اعلام داشت: «سران طالبان در پاکستان مستقر شده‌‌اند.»

دعوای مشارف و کرزائی در چارچوب آن اصل مقدس گاری در سربالائی، کاملا منطقی است. آمریکا در سربالائی افتاده و قاطرهایش به گاز گرفتن یکدیگر مشغولند. ولی در مورد ایران و اوپوزیسیون خارج نشین، مسئله به این صورت نیست. اپوزیسیون از چپ افراطی تا راست «پهلوی پرست»، قرآن‌های‌شان را بر سر نیزه کرده‌‌اند که حاکمیت غرب را تضعیف نکنند! از دو حال خارج نیست، یا حاکمیت ایران به سرآشیب سقوط افتاده و قاطرها به جای گاز گرفتن یکدیگر، به بوس و کنار و مغازله مشغول شده‌اند، تا از سقوط گاری شکسته استعمار جلوگیری کنند، که چنین امری بعید بنظر می‌رسد، چرا که در سرازیری، قاطرها دور بر‌می‌دارند و سرعت گاری افزایش می‌یابد. فرض دیگر اینکه: اصولاً اوپوزیسیونی در کار نیست، و گاری آمریکا در ایران «تک‌قاطری» است. بی‌جهت نیست که سایت «فرهنگی» جوجه پاسدارهای تهران، به سایت سردار در تبعید «لینک» می‌دهد، و چپ مترقی داس و چکش را عمود خیمة اسلام کرده!

دوشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۴


چه گوارا، جنبش‌چپ ایران، هشتم مارس
...
باز هم گروه‌های چپ و مترقی ایران به‌ پیشواز هشتم مارس رفته‌اند. همین فریبکارانی که روز هشتم مارس 1979، تجمع ما را تجمع ضدانقلاب ارزیابی کرده بودند. گروه‌های مترقی فاقد حداقل درک سیاسی، که تا امروز هزاران نفر از هواداران زودباورشان را به دژخیمان ایران سپرده‌اند. هم اینان، امروز از آزادی زنان و برابری حقوق سخن می‌گویند. تحلیل گروه‌های مترقی چپ ایران از اوضاع متفاوت بود:

«چپ بازار و حجره» منتظر بود، «امام» اداره امور پرولتاریا را به او بسپارد؛
«چپ ناکجا آباد» منتظر بود، امپریالیسم برود، و پرولتاریا جایش را بگیرد؛
«چپ نوکیسه» منتظر بود، امام بیاید و امتیازات پرولتاریا را افزایش دهد: مسکن، اتومبیل، بورس تحصیلی، دیسکوتک، ویلا در شمال و…
«چپ جنگجو» منتظر بود امام رهبری نبرد با امپریالیسم را به او بسپارد. به عبارت دیگر می‌خواست امام فتوای جهاد ضد امپریالیسم برایش صادر کند، البته پس از تیرباران همه نظامیان!
«چپ پررو» منتظر بود حاکمیت سوسیالیستی پرولتاریا برقرار شود، سپس برای احقاق حقوق زنان وارد صحنه شود!

امروز، جنبش «چپ‌ پررو»، مانند بقیه چپ‌های «بسیار مترقی» ایران، روش «تساهل و تسامح» برگزیده، گوشه چشمی به پرولتاریا دارد، از «حق ورود زنان به استادیوم ورزشی» دفاع جانانه می‌کند، به دموکراسی و آزادی بیان، البته «در چارچوب مقدسات»، به قول خودشان "عقیده مند!" شده. همصدا، با فاشیست‌های مترقی، خواهان احترام به مقدسات شده، آن «کاریکاتور موهن را محکوم می‌کند»، در ضمن، بر دو سه زندانی «سیاسی» دست ساز حاکمیت هم پیراهن عثمان پوشانده، که مبادا کسی فکر کند، به جز این دو سه نفر، در اوین کسی زندانی‌است.

وقتی از این حضرات می‌پرسی هشت مارس 1979، کجا تشریف داشتید؟ بلافاصله توضیح می‌دهند، مسئله حجاب «بورژوائی» بود، باید به مسائل زنان کارگر می‌پرداختیم! که البته از حق نگذریم "خوب" هم پرداختند. و اکنون که مسائل برابری حقوق زنان کارگر را تامین کرده‌اند! آمده‌اند سراغ مسائل زنان بورژوا! یعنی، امام‌شان، فتوی داده که پرداختن به مسائل زنان بورژوا هم «جایز» است و بر خلاف استفاده از مواد محترقة برای چهارشنبه سوری، از «مصادیق لهو و اسراف» نیست.
یکی از وجوه مشترک گروه‌های چپ ایران و آخوند‌ها، همین وقاحت و پرروئی‌اشان است.

می‌گویند، آخوندی سخت خاطرخواه زن همسایه بود و از خاطرخواهی، خواب و خوراک نداشت. هیچ راهی هم به نظرش نمی‌رسید که به وصال محبوب رسد، تا اینکه یکروز، همسایه را هنگام ادرار کردن در کوچه دید. گفت، وای برتو! رو به قبله ادرار می‌کنی، زنت به تو حرام شد. مرد بیچاره هم زنش را طلاق داد و آخوند فریبکار زن را به عقد خویش در آورد. چندی بعد همان مرد، آخوند را دید که رو به قبله در حال ادرار است. گفت زنت بر تو حرام شد، رو به قبله ادرار می‌کنی؟ آخوند بلافاصله چرخی زد و جهت ادرار را تغییر داد. بعد همانطور که ادرار می‌کرد، خطاب به مرد گفت: نه، حرام نشد، پیچش دست خودمان است.

این هم حکایت پرروئی سازمان های چپ ایران است که امروز، پرولتاریا را به نعلین آخوند و ریش حاجی بازار چسبانده، مدافع آزادی و دموکراسی هم شده‌اند! پیچش دست خودشان است!

یکروز، کسی به من گفت: پوستر چه گوارا در خانة تو چه می‌کند؟ تو از کشوری می‌آئی که در جای‌جایش هزاران چه‌گوارا به خاک افتاده‌اند. از آن روز، پوستر را پشت بطری رام کوبا و ودکا ابسولوت سوئدی پنهان کرد‌م.

ولی، نه، من از کشوری می‌آیم که در هر کوی و برزن‌اش، بی‌آیندگان بسیار در پی یافتن دلیلی بر موجودیت‌اشانند. چه‌گوارا از اینان نبود. از تبار دگری بود. از تبار آنان که نیازی به توجیه خود ندارند، آنان که هستند، چون باید باشند. آنان که وجودشان را خواسته‌ می‌دانند. آنان که فرزند ناخواسته خانواده‌ بی‌بضاعتی در ناکجا‌آباد نیستند، چشم به ترقی اجتماعی ندارند، خود در اوج ترقی اجتماع پای به عرصه وجود گذاشته‌اند، از آنان فراتر نمی‌توان بود. آنان زندگیشان بالا رفتن ازنردبام ترقی نیست. آنان زیستن‌اشان، پرواز ایکاروس برای گشودن دروازه های خورشید است.

یکشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۴


خیانت عموسام به روحانی!
...
حجت الاسلام یا آیت‌الله روحانی، نماینده مقام معظم رهبری در شورای امنیت، اظهار داشته:

دخالت نتایج انتخابات در مذاکرات هسته‌ای قابل قبول نیست!

ویژگی «انتخابات» حاکمیت ایران را همه می‌شناسند. «انتخاباتی» در کار نبوده و نیست. آنچه دست اندرکاران، «انتخابات» نام گذاشته‌اند، تصمیم نهائی ارباب است که می‌باید به صورت «آراء مردمی» از صندوق‌ها بیرون کشیده شود. و معمولا چند روز فعلة ساواک را، البته آنها که سواد نوشتن دارند، به نوشتن مشق سیاه «آراء مردمی»‌مشغول می‌کند.

از نفوذ استعمار در تعیین نتیجه انتخابات حکومت ایران آگاه بودیم، ولی جدیداً، یعنی همین امروز، متوجه شدیم که «نتایج انتخابات» فرمایشی ارباب هم مانند خود ارباب، قدرت و نفوذ یافته، در امور مملکت دخالت هم می‌کند! و دخالت‌اش هم برای سرسپرده‌گان ایجاد نارضایتی می‌کند! به قول سردبیر روزی‌نامه بازار تهران، رسالت، «این امر "پاردوکسیکال" است و در "پارادایم" قرار نمی‌گیرد. لذا می‌بایست "آلترناتیو" مناسبی برایش یافته شود.»

اگر «انتخابات» مطلوب باشد، نتایجش هم باید مطلوب باشد و در «مذاکرات هسته‌ای» هم دخالت نکند! ولی در این دوره و زمانه که همة مفاهیم واژگون شده، «نتایج انتخابات» به اموری دخالت می‌کند که اصلا ارتباطی به ‌او نداشته و ندارد، یعنی «مذاکرات هسته‌ای». همانطور که می‌دانید، امورهسته‌ای ارث پدری آقای روحانی است و فقط می‌تواند «وقف» آمریکا و اروپا شود. خارج از این، طبق فتوای صافی گلپایگانی، مانند استفاده از مواد محترقه برای چهارشنبه سوری، «از مصادیق لهو و اسراف» می‌شود و «جایز نیست».

طفلک این روحانی، نماینده مقام معظم، تا روز پنجشنبه، سه دقیقه به ساعت هجده، هنوز امیدی به «مذاکرات» با اروپا داشت. قدرت هارت و پورتی در خود می‌دید، در زمینه حق و حقوق سخن می‌گفت و «جرمشناسی» می‌کرد و دم از «استقلال» و اینجور چیز‌ها می‌زد:
"جرم ما این است که اعتراف می‌کنیم خداوند ملت ما را هوشمند آفریده و می خواهیم روی پای خود بایستیم."

نمی‌دانم روحانی چطور «اعتراف» می‌کند، آن ‌هم اعتراف دروغ؟! اعتراف به اینکه خداوند ملت ما را هوشمند آفریده! نمی‌دانم، نماینده مقام معظم، از کجا هوشمندی ملت ایران را دریافته؟ به ایشان وحی شده؟ نمی‌دانم، روحانی، چطور مالک ملت هم شده؟ فکر کرده ملت هم سرجهازی مادرش است، «ملت ما!». و نمی‌فهمم چطور روحانی، ناغافل هوس ایستادن روی پای خودشان را کرده‌اند، چون ایشان و شرکاء، بیست و هفت سال است، در مقابل غرب زانو زده، زمین ادب می‌بوسند.

.هرچه این اصحاب استعمار بیشتر سخن می‌گویند، بیشتر پرت و پلاگوئی می‌کنند. بعد از ناله و زاری و اعتراف به جرم، ناگهان روحانی، کشف می‌کند که فشار «دشمنان» از روی ترس است:
"فشاری که دشمنان امروز به ما می‌آورند، از ترس و وحشت آن‌ها نسبت به منطقه و اسلام است!"

پس جرم ما این است که دشمنان از منطقه و اسلام ترسیده‌اند! عجب! دشمنان از منطقه ترسیده اند؟ روحانی عزیز، حکام منطقه که همه سرسپرده استعمارند، اسلام هم که بیست و هفت سال است، تنوراستعمار را گرم نگاهداشته، پس منظورت از «دشمنان»، کیست؟ ارباب جدیدی پیدا شده؟ به نظرم همینطور باشد ارباب غربی دارد جایش را به «دشمنان» می‌دهد و شما هم «استقلال» طلب شده‌اید! از همان استقلال‌ها که «آزادی و جمهوری اسلامی» به همراه داشت! یعنی استعمار غرب!

چه می‌شود کرد؟ ارباب پیر و فرسوده شده، دیگر زورش نمی‌رسد تا از نوکران مستقل و ضد امپریالیستش حمایت کند. اختصاص بودجه هفتاد و پنج میلیون دلاری به اپوزیسیون، آن هم با این هیاهو، ریشه در همین ناتوانی دارد. از این به ‌بعد، هرکس دم از مخالفت با حاکمیت ایران بزند، بی‌آبرو و رسوای دهر می‌شود، ‌چون بلافاصله با چند میلیون دلار اهدائی مرتبط‌اش می‌کنند! و آن‌ها که بیست و هفت سال است طعم سکوت مزورانه رسانه‌های "حقوق بشر" در مورد حاکمیت طالبان ایران را چشیده‌اند، روی خوشی به مخالفان نشان نخواهند داد!

چه روزگاری شده نماینده مقام معظم رهبری! نه تنها آمریکا ناچار شده دکان اپوزیسیون را تعطیل کند، بلکه در وزارت امور خارجه‌اش هم ناچار شده دفتر جدیدی مخصوص کشور ایران باز کند. اگر مقام معظم رهبری ندانند، شما که می‌دانید، تا چند روز قبل، در وزارت امورخارجه آمریکا، یک دفتر واحد برای کشور‌های حوزه خلیج فارس وجود داشت که ایران را هم شامل می‌شد. ولی حالا دیگر ایران جزو کشورهای حوزه "دریای خزر" شده. یعنی همسایه روسیه! این را هم شما حتما می‌دانید، ولی نمی‌خواهید بگوئید، به قول معروف «پاد‌آگاهی» می‌دهید. نمی‌دانم چرا آخوند‌‌ها جرات نام بردن از روسیه را هم ندارند؟ شرم حضور که نیست، جناب روحانی؟

شما آخوندها که گستاخی و وقاحت را در همه زمینه‌ها از حد گذرانده‌اید، چرا وقتی صحبت از ارباب جدید می‌شود، شرم و حیا اجازه نمی‌دهد نامش را به زبان بیاورید؟ از همسایه شمالی می‌ترسید؟ این کمونیستا، ووی ووی ووی!

البته نگران نباشید، نماینده مقام معظم رهبری! شما در این هول و هراس تنها نیستید، وبلاگ بعضی‌ها سه چهار روز روی جنایات استالین دچار ایست قلبی شده بود! از بیست و ششم فوریه تا اول مارس. بعد رفت سراغ فضائل خاتمی در مقایسه با خباثت شریعتمداری. که البته هر دو ساواکی و سرپرست کیهان بوده‌اند، و این یکی هنوز شغل شریفش را دارد،‌ کلیات سعدی را سانسور نکرده و با فرهنگ و اینجور چیزها هم کار زیادی ندارد. برای وبلاگ مصیبت‌زده، یک پیام هم فرستادم،‌ گفتم ملت ایران فراموشی نگرفته، ولی از شدت پریشانی، سانسورش کرد. پس از شوک شدید، معمولا مدتی طول می‌کشد تا حواس آدم جا بیاید!

بله می‌گفتم، روز جمعه، پس از اینکه مسلم شد، کلنل پوتین، اروپا را از مذاکرات هسته‌ای بیرون انداخته، و جک استراو هم با تمارض، از جلسه مذاکرات وین قهر کرده، نماینده مقام معظم رهبری، چنان دستخوش ناامیدی شد که مثل احمدی نژاد و دیگر فرهیختگان حاکمیت به پرت و پلا گوئی افتاد و فرمود:
"قدرت‌های بزرگ همواره به ما خیانت کرده‌اند."

آخوند جماعت، مسائل اتمی را هم، مانند بقیه مسائل مهم، در چارچوب پائین‌تنه بررسی می‌کند. معمولا وقتی دو نفر باهم ازدواج می‌کنند، قول وفاداری می‌دهند، و اگر یکی از طرفین به قول خود پایبند نماند، متهم به "خیانت" می‌شود. یا اگر کسی طبق قانون تعهد به دفاع و حمایت از کسی داشت و به تعهدش عمل نکرد، متهم به "خیانت" می‌شود. تا آنجا که ما می‌دانیم، قدرت‌های بزرگ با آقای روحانی و شرکاء، ازدواج نکرده‌اند. اگر چنین باشد که جرمشان سنگسار است و جای نگرانی نیست. گودال‌ها را آماده کنید، «خیانتکاران» خودشان را دست بسته تحویلتان می‌دهند! چون شما هم «اسلام» هستید هم «منطقه» و خیلی ایجاد وحشت می‌کنید.
قدرت های بزرگ، به دلیل «استقلال جمهوری اسلامی»، تعهد حمایت از روحانی و دارو دسته‌اش را هم، نداده‌‌اند. پس استفاده از این واژه «خیانت» چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟ ارباب را ناچار به خیانت به شما کرده‌اند؟ می‌خواهید بگوئید، کسانی توانسته‌اند، ارباب را مجبور کنند دست از حمایت از شما برداشته از تعهداتش عدول کند؟ این‌ها چه کسانی هستند که به خداوندان شما هم زور‌می‌گویند؟! طفلک این سرسپردگان استعمار، قدرت ارباب را ابدی تصور می‌کنند، مانند خداوند، ارباب را قادر و توانا می‌بینند، ضعف آمریکا و انگلیس به ذهن آخوند خطور نمی‌کند! اگر «آمریکا» ناچار به «خیانت» شده، به این دلیل است که زورش نرسیده به حمایت از شما علف‌هرز‌های «ناکجا آبادی» ادامه دهد. به کشور «دوست و برادر»، پاکستان هم ناچار شده «خیانت» کند. رئیس جمهور آمریکا مجبور شده عکس مسیر معمول را طی کند، اول به هند رفته و بعد به پاکستان. چه می‌شود کرد؟ نماینده مقام معظم رهبری! جنگ سرد تمام شده، و آفتاب بخت و اقبال اربابان شما هم در منطقه رو به افول است. این بیست و هفت سال حاکمیت ضد "امپریالیستی ـ طالبانی" شما هم، با کودتای هویزر «خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود».