شنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۹


هیلاریه خانوم!
...
به خیابان‌ها نیائید! به خیابان‌ها نیائید! سازمان سیا می‌خواهد همچون بهمن‌ماه 1357، یکبار دیگر نظامیان را «در کنار مردم» قرار دهد. برای ممانعت از بازگشت اسرائیل به درون مرزهای قانونی‌اش، سازمان سیا حکومت اسلامی را در مسیر یک خود‌براندازی دیگر پیش می‌راند؛ این است دلیل «ظهور» میرحسین موسوی در سایت رادیوفردا و شرکاء. انتشار سخنان موسوی در واقع چراغ سبز به چپ‌نمایان برای ایجاد آشوب‌های خیابانی است. تداوم این آشوب‌ها در میان‌مدت می‌تواند مخالفان جنبش مفلس ‌سبز، یعنی اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان را در کنار «جنبش سرخ» قرار داده، و یک «سنگر حق» مردمی بر پا کند. همینکه «سنگر حق» کذا ساخته و پرداخته شد، فرماندهان نظامی نیز به عادت همیشگی در کنار «مردم» قرار خواهند گرفت و سازمان سیا بلافاصله یک «حکومت ایرانی‌نما» برای‌مان سر هم می‌کند و استبداد تازه نفس بومی، با حفظ مقدسات دینی بجای حکومت فرسودة اسلامی خواهد نشست. خلاصه، محفل کودتای «شیخ و شاه» برای یک صحنه‌سازی دیگر خیز برداشته.

روز 3 شنبه، 16نوامبر 2010، کمیسیون امور اجتماعی، انسانی و فرهنگی سازمان ملل متحد قطعنامة پیشنهادی روسیه در مورد «محکومیت» نازیسم و ستایش اعضای سابق وافن اس. اس، و خصوصاً تخریب بناهای یادبود مبارزان ضدفاشیست را با اکثریت آراء تصویب کرد. اعضای اتحادیة اروپا و کشورهای اوکراین، مولداوی و گرجستان به این قطعنامه رأی ممتنع دادند؛ ارباب‌شان، آمریکا نیز به آن رأی منفی داد! بی‌دلیل نیست که فلسفه با «سقراط» آغاز شده، و وزارت ارشاد حکومت مرده‌شویان برای فعالیت نازی‌ها مجوز صادر می‌کند.

به گزارش سایت فرانسه زبان «نووستی»،‌ مورخ 17 نوامبر سالجاری، وزارت امور خارجة روسیه با صدور بیانیه‌ای، مخالفت آمریکا را با پیشنهاد مذکور «حیرت‌آور»‌ خواند! ولی از نظر ما موضع‌گیری یانکی‌ها به هیچ عنوان حیرت‌آور نیست. به گواهی تاریخ معاصر، حاکمیت آمریکا و اکثریت قریب به اتفاق کشورهای اروپا، ‌ به ویژه انگلستان آشکارا از فاشیسم حمایت کرده‌اند؛ در غیر اینصورت شاهد ظهور فرانکو و سالازار پس از پایان جنگ دوم در قلب اروپای غربی نمی‌بودیم.

باری، حاکمیت ایالات متحد برای پنهان داشتن رسوائی اخیر خود در دفاع آشکار از هیتلرپرستان و «نازیسم»، به طرفداری از آزادی مذاهب جیغ و فریاد به راه انداخته. شیون هیلاری کلینتن تا اینجا هم رسید! تأئید رسمی فاشیسم توسط ایالات متحد، و استقرار کاردینال راتزینگر در جایگاه صدای دوم وزارت امور خارجة‌ آمریکا از قضای روزگار با برنامة توزیع جوایز لوموند به سیده شهلا شفیق، و نبرد اسمعیل هنیه با اربابان‌اش در اسرائیل تقارن زمانی یافت!

روند کار چنین است که ابتدا رسانه‌های غرب «خبر» پرتاب موشک از غزه به اسرائیل را در بوق می‌گذارند. حماس نوعی موشک معنوی در اختیار دارد که هیچ خسارت مالی و جانی وارد نمی‌کند و برد آن هم روز به روز افزایش می‌یابد! به محض انتشار خبر شلیک موشک کذا به سوی اسرائیل، تهاجم ارتش اسرائیل به غیرنظامیان در نوار غزه آغاز می‌شود، به این ترتیب ساکنان مصیبت‌زدة غزه به یاد می‌آورند که دارودستة اسمعیل هنیه با اسرائیل نبرد می‌کند و «زنانه ـ مردانه» کردن مدارس، دانشگاه‌ها و پلاژها، همچون تحمیل حجاب به زنان در واقع «مبارزه با اسرائیل» نام دارد! در نتیجه، هر کس با این لات‌بازی‌ها مخالفت کند طرفدار اسرائیل و دشمن فلسطین و اسلام شناخته می‌شود. به عبارت دیگر، همان سناریوئی که 31 سال است در کشورمان به اجرا گذاشته شده، و در پی حضور نظامی آنگلوساکسون‌ها در عراق و افغانستان به ایندو کشور نیز سرایت کرده، در غزه تحت نظارت عالیة اسرائیل اجرا می‌شود. اما برخلاف این واقعیات، ولایتی، مشاور علی‌خامنه‌ای در امور بین‌الملل چنین کشف کرده که «حمید کرزای مخالف سرسخت آمریکاست و اشغالگران تمایلی به روی کار آمدن دولت کرزای نداشته‌اند!»

بله علی‌اکبر ولایتی که گویا «پزشک اطفال» است، چنین می‌پندارد که مخاطبان‌اش نیز همچون کودکان قصه و بی‌بی‌گوزک را باور دارند؛ از اینرو، همچون دیگر مقامات حکومت جمکران، پروپاگاند ابله‌پسند سازمان سیا را طوطی‌‌وار تکرار می‌کند. ویژگی مقامات جمکران این است که هرگز ایده‌آلیسم را به زیر سئوال نمی‌برند؛ اینان در برابر جنایات هیتلر یا کور و کر و لال می‌شوند، یا اینکه همچون ملاممد خاتمی و شیخ ژوزف راتزینگر، ‌ نازیسم را به لائیسیته و مدرنیته پیوند می‌زنند. ولایتی در بررسی‌های «شکمی ـ تاریخی» خود از نقش استعمار در ایران و همکاری دولت وقت با هیتلر فاکتور گرفته و یک ویراست «منقلی ـ مردمی» نیز از تاریخ ارائه کرده.

ولایتی طی پژوهش‌های «پای‌منقل» کشف کرده که، مشکل جهان اسلام با انقلاب فرانسه آغاز شده، و انگلستان قرارداد 1919 را لغو کرده و ایران تحت‌الحمایة انگلستان نیست و ... و از همه مهم‌تر اینکه آخوند کاشانی معروف، که حتی حزب آخوندپرست توده هم اسناد مزدوری‌اش را انتشار داده، از مبارزان ضداستعمار بوده و «امام» از «مبارزات» او درس گرفته‌اند.

البته در اینکه خمینی از «مبارزات» کاشانی فراوان درس گرفته ما هیچ تردیدی نداریم، چرا که هر دو ارباب مشترک داشتند. هذیانات حکیمانة‌ ولایتی که با کد: 131473 در سایت تابناک، مورخ 28 آبانماه 1389 در اختیار مشتاقان قرار گرفته، همچون اظهارات دیگر مرده‌شویان حکومت جمکران و مخالف‌نمایان‌اش تلاشی است ابلهانه جهت «بازنویسی» تاریخ و تبدیل آن به «روایت». این عمل خداپسندانه همواره از طریق دوختن آسمان به ریسمان صورت می‌پذیرد؛ روشن است کسی که نشئه باشد، بهتر از دیگران از عهدة چنین عملیات قهرمانانه‌ای بر می‌آید.

ولایتی هم پس از زدن چند «بست» تریاک اهدائی حمید کرزای بلبل‌زبانی آغاز کرده و ضمن تمجید از دستاربندان مزدور استعمار، کودتای ارتش ناتو در ایران را «انقلاب» می‌خواند و ملت ایران را همچون آخوند جماعت طرفدار اسلام معرفی می‌کند. اما علم و دانش ولایتی به مرزهای ایران محدود نمی‌ماند، مشاور خامنه‌ای در امور بین‌الملل، بین‌المللی است و هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد؛ به ویژه در عرصة گزافه‌گوئی و مهمل‌بافی و نقل داستان‌های خاله‌زنکی. اینگونه است که در مصاحبة «متین» و وزین ولایتی به واژة‌ «فرنگی‌ها»‌ برخورد می‌کنیم، و جهان اسلام در برابر جهان فرنگی‌ها قرار می‌گیرد. جهانی که به زعم ولایتی تحولات‌اش با انقلاب فرانسه آغاز شده: ‌‌

«[...] در جهان اسلام و كشور ما [...] دشمنی [...] استعمارگران با دین اسلام آغاز شد [...] مقدمة انقلاب اسلامی مقاومت در برابر همین نفوذ فرهنگی بود [...] ‌فرنگی‌ها پایة‌ تحول سیاسی دنیای غرب را از انقلاب كبیر فرانسه [...] می‌دانند [...] مشكلات جهان اسلام نیز از زمان انقلاب كبیر فرانسه شروع شد [...]»


فکر می‌کنم همین چند جمله برای درک ابتذال و حماقت و افلاس «فرهنگ رسمی‌ای» که در رأس حکومت اسلامی نشسته کفایت کند. پس مشاور رهبر فرزانه را در کنار منقل رها می‌کنیم تا به تحلیل‌های قهوه‌خانه‌ای‌اش ادامه دهد، و می‌رویم به سراغ اربابان حکومت جمکران. حضرات شکم‌شان را برای تکرار سناریوی مهوع بهمن 1357 حسابی صابون زده و رویای قرار گرفتن ارتش در کنار مردم در سر می‌پرورانند. روز گذشته، تلویزیون اسرائیل یکی از نظامیان فراری حکومت اسلامی را به صحنه آورده، خیمه شب‌بازی به راه انداخته بود.

هنرپیشة ایرانی‌نمای فیلم اسرائیلی‌ها می‌گفت، اکثر نظامیان با این حکومت مخالف‌اند، و آماده‌اند که به مردم بپیوندند. بله، اگر در ایران کودتا نشود آیندة اسرائیل تیره و تار خواهد بود؛ نه تنها بساط شهرک‌سازی می‌باید تعطیل شود که خروج از سرزمین‌های اشغالی سوریه، لبنان و فلسطین نیز اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. بی‌دلیل نیست که تلویزیون اسرائیل،‌ خیمه شب‌بازی قرار گرفتن ارتش در کنار مردم ایران به راه انداخته و ژنرال اشکنازی، «سر سیاه زمستون» برای گدائی کودتا به کانادا تشریف آورده‌اند.

اشک‌نازی، دوقل، دوقل اشک می‌ریخت که، آی مسلمونا! حزب‌الله می‌خواد در لبنان کودتا کنه! و البته از آنجا که کسی نتوانست کمکی به حضرت ژنرال بکند، یک عده با سنگ به کنسولگری روسیه در مونرآل حمله بردند. یادآور شویم ماه سپتامبر گذشته نیز عده‌ای سفارت روسیه را در کانادا با کوکتل مولوتف مورد تهاجم قرار دادند و «کوریه انترناسیونال»، بوق اسلام‌پرست که معرف همه هست، از آنان به عنوان آنارشیست‌های طرفدار آزادی یاد کرد! خبر حملة «مردم» به کنسولگری روسیه در کانادا در سایت نووستی، مورخ 20 نوامبر 2010 انتشار یافته. به موازات استقلال «مردم» در کانادا، «یوزباشی» هم به «علویه‌خانم» تفهیم کرد که «کرم‌علی» و «صاب‌سلطان» میانه‌شان شکرآب شده و خلاصه امشب کرم‌علی در گاری تنهاست.

راوی به ما می‌گوید که، شب‌ هنگام، پس از اینکه همه بجز «پنجه‌باشی» خوابیدند، علویه از اتاق بیرون رفت و صبح با صورت پف کرده و بی‌خوابی کشیده وارد اتاق شد. در ادامة ماجرا، وقتی «صاب‌سلطان» علویه را در برابر جمع متهم می‌کند که شب را با کرم‌علی گذرانده، همین «پنجه‌باشی» است که چشم طمع به زینت‌سادات 12 ساله دوخته و به دروغ سوگند می‌خورد:

«به دو دس بریدة ابوالفضل [...] من تا نزدیک صبح بیدار بودم [...] علویه‌خانم تو اتاق ما خوابیده بود[...]خدا رو خوش نمیاد با زوار امام رضا اینجور رفتار بکنن[...]»
منبع: «علویه خانم.»

بله «علویه‌خانم» از هر نظر سیاست استعمار را در ایران بازمی‌تاباند: خشونت، ابتذال و خصوصاً تقدس. همین مجموعة توحش‌پرور است که در برنامة «سی. ان‌. ان» از زبان جواد لاریجانی «فرهنگ» ایران خوانده می‌شود. و برای گسترش همین باورهای فرهنگ‌ستیز است که هیلاری کلینتن،‌ خواهان «آزادی مذاهب» می‌شود و پنجه‌باشی در جمکران، و یوزباشی در واتیکان نیز پای به معرکة ارباب می‌گذارند. به گزارش فیگارو، مورخ 19 نوامبر 2010، ژوزف راتزینگر زبان به انتقاد از جوامع لائیک غرب گشوده و لائیسیته را با «استبداد» در ترادف قرار داده. «جرمن‌شپرد» چنین فرموده که، لائیسیته تهدیدی است برای «آزادی مذهب!» با توجه به اظهارات پاپ، حکومت جمکران نیز در جایگاه حاکمیت لائیک قرار می‌گیرد چرا که این حکومت، علاوه بر سرکوب اقلیت‌های دینی، حتی به سنی‌مذهبان نیز اجازه نمی‌دهد مسجدی در تهران داشته باشند. البته پریشانگوئی و تناقض‌گوئی فاشیست‌ها هیچ تعجبی ندارد.

کلیسا که پروندة جنایات‌اش در کشتار آزاداندیشان و سرکوب دانشمندان و متفکران، همکاری با هیتلر و موسولینی، و اخیراً با تجاوز به کودکان سنگین‌تر هم شده، اینک خود را مدافع «زندگی» می‌داند و همزمان از «حق طبیعی» حیات نیز دفاع می‌کند، بدون اینکه در نظر بگیرد «حق طبیعی» از «زور» و قوانین طبیعت ناشی می‌شود، و نمی‌تواند هیچ ارتباطی با حق زندگی در جوامع متمدن داشته باشد. باری روز جمعه، 19 نوامبر سالجاری، اهل چنج در واتیکان گرد آمده و با صدور بیانیه‌ای خواهان گفتگو با اسلام شدند. در این گردهمائی، شیخ ژوزف از موانع آشکار کردن «حقیقت انجیل» و دستاوردهای «فرهنگ مسیحی» گلایه‌ها داشته:

«[...] برای انتشار آزاد حقیقت انجیل و فرهنگ مسیحی لحظات سختی را می‌گذرانیم [...]»

طفلک یوزباشی! چه روزهای خوبی بود آنزمان که می‌توانستند دادگاه‌های «تفتیش عقاید» برپا کنند و مخالفان «فرهنگ مسیحی» را در آتش بیندازند و صلیب بکشند و آمین هم بگویند. گویا دوباره فیل‌شان یاد هندوستان کرده و می‌خواهند «قانون جنگل» مسیحیت را بر همة جوامع حاکم کنند. برای تحقق این هدف مقدس کافی است باورها از «حریم خصوصی» به حریم اجتماعی وارد شود؛ ایجاد سنگرهای متعدد حق و باطل پایان «آزادی‌بیان» خواهد بود چرا که آزادی بیان انسانی است و فراتر از حق و باطل قرار گرفته. این است دلیل نگرانی اهل‌چنج در واتیکان:

«کاردینال‌ها پیرامون مشکلات کلیسا برای دفاع از ارزش‌های متکی بر حقوق طبیعی، مانند احترام به زندگی و خانواده گفتگو کردند[...]»


باید بگوئیم که ارزش‌های متکی بر حقوق طبیعی، همان تجاوز به کودکان، برده فروشی و قاچاق مواد مخدر است، که به دلیل قرار گرفتن سازمان ناتو در سیر قهقرائی، دفاع از آن‌ها با مشکل روبرو شده. از این گذشته چگونه مشتی چلیپاپرست که ازدواج را ممنوع می‌دانند، اینهمه طرفدار «خانواده» از آب درآمده‌اند؟! حضورشان بگوئیم که مشکلات‌شان ریشه در جای دیگری دارد. ارتش ناتو در چارچوب شرایط نوین، جز بازسازی شبکة مافیا هیچ چاره‌ای برای خویش نمی‌بیند، در نتیجه جیره خواران‌اش در مسجد و کلیسا و به ویژه در «فاکس‌نیوز» به پارس کردن مشغول شده‌اند.

چه نشسته‌اید که «فاکس‌نیوز» اخیراً «نازیسم چپ‌گرا» هم کشف کرده. بله، همان تبلیغات ابلهانة ساواک که از طریق تلفیق «انسان‌محوری» با انسان‌ستیزی مزخرفاتی از قماش «مارکسیسم‌اسلامی» اختراع کرده بود، اینک سر از دکان ارباب در ‌آورده. به گزارش فیگارو، مورخ 19 نوامبر سالجاری،‌ مدیرکل شبکة‌ فاکس‌نیوز از اینکه مسئولان رادیوی «ان. پی. آر» را «نازی چپ» لقب داده عذرخواهی کرده. دلیل پارس کردن فاکس نیوز در ظاهر اخراج یک مفسر سیاسی توسط مسئولان «ان. پی. آر» بوده؛ گویا این فرد در بارة مسلمانان اظهارات ناشایستی بر زبان رانده. اما هدف از جنگ زرگری فاکس‌نیوز با مسئولان «ان. پی. آر» تأکید بر موجودی‌ات پدیدة‌ نیست‌درجهانی است به نام «نازی چپگرا». حال آنکه نازیسم و چپ‌گرائی نافی یکدیگرند. منبع الهام نازیسم در «ایده‌آلیسم» نهفته؛ بی‌دلیل نبود که در رادیوفردا، «سیا» زخمی‌ها، از جمله رامین جهانبگلو «پیش‌سقراطی‌ها» را از تاریخ تحولات فلسفی حذف کرده و فلسفه‌شان با «سقراط» آغاز شده بود. بدون ایده‌آلیسم نمی‌توان برای سرکوب انسان، ‌ دکان «یوتوپیا» افتتاح کرد و «آزادی مذهب»‌ را بجای آزادی بیان نشاند. و بی‌جهت نیست که واتیکان، هم‌صدا با وزارت امور خارجة یانکی‌ها مرتباً بر طبل آزادی مذهب می‌کوبد:‌

«[...] کاردینال بارتولون همچنین از آزادی مذهب در کشورهای مسلمان سخن به میان آورد [...]»

همزمان با ابراز نگرانی واتیکان برای آزادی مذهب در کشورهای مسلمان، علی‌ خامنه‌ای، رهبرآدم‌کشان جمکران نیز شیر شده و برای «حق و حقوق» مسلمانان کشمیر ابراز نگرانی فرموده. در پی اظهارات مداخلة‌ جویانة‌ پنجه‌باشی «معظم»، سفیر جمکران به وزارت امورخارجة هند فراخوانده شد. ظاهراً رهبر مرده‌شویان هنوز افلاس ارباب را باور نکرده.

«اشک تو چشم‌های علویه جمع شد[...] من سید زمین مونده [...] امروز اینجا، فردا بازار قیومت [...] به جد مطهرم اگه من با کرم‌علی راه داشته باشم [...]»



چهارشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۹


«سیا» زخم!
...

«[...] علویه خانم میان صاحب‌پرده، زن جوان و دو بچه نشست. هیچگونه شباهتی بین آن‌ها وجود نداشت. فقط زردزخم گوشة لب وجه مشترک این خانواده بود[...]»
صادق هدایت، «علویه خانم»، ص.3

سرانجام پروپاگاند ناشیانة‌ سازمان سیا پیرامون «فلسفه» در تاریخ 10 نوامبر 2010 به نتیجة مطلوب رسید. پس از جنجال «لغو همایش فلسفه» در تهران، معلوم شد فلسفه با «سقراط» آغاز شده و رامین جهانبگلو و دباشی و نیکفر هم فیلسوف‌اند! بله، لوطی و عنتر و آفتابه‌دار و یوزباشی و دیگر گاریچی‌های نخبه و برگزیدة‌‌ عموسام هفته‌ها پشتک و وارو زدند و «ستریپ‌تیز» کردند تا مسئولان بسیار شریف «رادیوفردا» بتوانند همانطور که حکومت مرده‌شویان با یک چرخش زبان بخش پیش اسلامی تاریخ کشور ایران را پاک کرده بود، فلاسفة پیش‌سقراطی را از تاریخ فلسفة جهان بزدایند.

به دلیل زمینگیر شدن جنگنده‌های «اف ـ 16» اسرائیل و تداوم عملیات مبارزه با موادمخدر در افغانستان، ‌ «پیروان خط امام» با تهاجم به میهمانان سفیر فرانسه در تهران خوش‌رقصی‌ از سرگرفته و چند ساعتی به دوران نورانی امام روشن‌ضمیرشان بازگشتند. به گزارش فیگارو، مورخ 16 نوامبر 2010، «مأموران امنیتی» ناشناس در تهران به میهمانان سفیر فرانسه و نگهبانان محل اقامت وی حمله بردند! نقض آشکار مقررات بین‌المللی توسط حکومت اسلامی همواره با هدف تأمین منافع اربابان‌اش در لندن و واشنگتن صورت پذیرفته، لات‌بازی اوباش ساواک در 13‌آبان‌ماه 1358 که منجر به «تسخیر» لانة جاسوسی شد هنوز فراموش نشده. این حرکت خائنانه ابتدا تحریم‌های اقتصادی و سپس جنگ را بر ملت ایران تحمیل کرد و علی خامنه‌ای هنوز طعم شیرین تحریم‌ها را زیر دندان‌های عاریه‌اش دارد. قانون‌شکنی اخیر حکومت ملایان بازتاب ناخرسندی اربابان این حکومت از ناکامی در جنگ‌افروزی‌ها است. ناخوشنودی‌ای که به صورت متفاوت در ترکیه هم بروز کرده. دولت دست‌نشاندة ترکیه می‌خواهد استقرار «سپر دفاعی» پنتاگون را به رفراندوم بگذارد، و در صورت استقرار سپر کذا، فرماندهی آنرا نیز برعهده گیرد! این پروپاگاند گوساله‌پسند در رسانة رسمی حکومت مرده‌شویان بازتاب یافته.

«جونم براتون بگه»، همه چیز با سقوط یک جنگندة «اف ـ 16.آی» در اسرائیل آغاز شد. یادآور شویم «اف ـ 16.آی» همان جنگندة‌ «اف ـ 16» شرکت لاکهید مارتین است که در اسرائیل ساخته می‌شود! به گزارش فیگارو، مورخ 11 نوامبر 2010، شامگاه 10 نوامبر یک جنگندة «اف ـ 16» متعلق به نیروی هوائی اسرائیل حین تمرین نظامی در ارتفاع خیلی بالا در منطقة کوهستانی «رامون» واقع در صحرای «نگف» سقوط کرد و خلبان و کمک خلبان آن نیز کشته شدند! بله، از آنجا که چنین حادثه‌ای بعید به نظر می‌رسد، رادیو ارتش اسرائیل «خطای انسانی» را مسبب این حادثه دانست و فرماندة نیروی هوائی اسرائیل نیز پرواز جنگنده‌های «اف ـ 16.آی» را موقتاً به تعلیق در آورد. حال باید ببینیم اگر خطای انسانی باعث سقوط جنگندة‌ مذکور شده، چرا فرمانده نیروی هوائی اسرائیل پرواز همة جنگنده‌های «اف ـ 16.آی» را متوقف کرده؟!

به گزارش فیگارو، جنگنده‌های «اف ـ 16» که دو هزار کیلومتر در ساعت سرعت دارند، به سیستم پرتاب موشک هوا به هوا مجهز بوده و قادر به انجام مأموریت در مسافت‌های دور هستند و... و نخستین بار است که در خاک اسرائیل سانحة هوائی روی داده. اما به استنباط ما سقوط هواپیمای مذکور سانحه نبوده! دلیل هم اینکه بلافاصله پس از سانحة‌ مذکور تاخت‌وتاز بنیامین نتانیاهو متوقف شد، و پیشنهاد آمریکا در مورد توقف شهرک‌سازی مورد بررسی دولت «مستقل» اسرائیل قرار گرفت!

چند روزی بود که نخست‌وزیر اسرائیل ضمن تأکید بر ادامة شهرک‌سازی، یک‌روز «ایران هسته‌ای» رویت می‌کرد، و روز دیگر کنترل نفت منطقه را در دست حکومت اسلامی می‌دید، و گویا چنین می‌انگاشت که اربابان‌اش در لندن و واشنگتن می‌توانند هنوز حکومت مرده‌شویان را روی کاغذ به سلاح هسته‌ای مجهز کنند. اگر چنین می‌شد، در افکارعمومی تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان کاملاً موجه می‌نمود، و ارتش ناتو می‌توانست یکبار دیگر شانس خود را برای بازپس گرفتن مواضع از دست رفته طی جنگ 33 روزه بیازماید. چرا که پروپاگاند غرب چنین شایع کرده که حکومت مرده‌شویان تجهیز نظامی حزب‌الله لبنان را برعهده گرفته‌. بنابراین وقتی حکومت جمکران به سلاح هسته‌ای مجهز شود، اسرائیل برای دفاع از امنیت خود موظف خواهد بود به هر ترتیب ممکن از دستیابی «تروریست‌ها» به سلاح هسته‌ای ممانعت به عمل آورد.

خیلی‌ها برای اجرای این سناریوی دلچسب خیز برداشته بودند، حتی «خبر» کشکی بازگرداندن لاشة آریل شارون از بیمارستان به محل سکونت‌اش نیز منتشر شد تا قوت قلبی باشد برای بعضی‌ها ـ همان‌ها که در سال 1982، از دوران نورانی شارون روشن‌ضمیر بهره‌مند شده بودند؛ هم اینان رویای «بازگشت به گذشته» در سر می‌پرورانند. گذشته‌ای که در آن اسرائیل به حکومت اسلامی سلاح و تجهیزات می‌فروخت تا دکان جنگ خمینی دجال با عراق تعطیل نشود. پیشتر گفتیم که در تاریخ 21 اکتبر سال 1982 سفیر اسرائیل در ایالات متحد رسماً اعلام داشت، دولت‌اش با موافقت آمریکا به حکومت اسلامی تجهیزات نظامی تحویل می‌دهد. آریل شارون هم در همین گذشتة نورانی در منطقه، و به ویژه در لبنان نقش‌آفرینی می‌کرد. در این روزهای خوب، «میتران» رئیس جمهور فرانسه بود و «لوران فابیوس» هم نخست وزیراش؛ و هر دو سوسیالیست! و اما در بریتانیا، حزب محافظه‌کار به رهبری مارگارت تاچر دولت تشکیل داده و «هولیگانیسم» را تشویق می‌کرد. بی‌دلیل نبود که روزنامة «ستارة سرخ» این تحفة نطنز را «بانوی آهنین» لقب داده بود؛ استالینیست‌ها «سرکوب» و گله پروری را، به هر صورت که باشد می‌پسندند. حال که به بلشویک‌های نازنازی رسیدیم، نگاهی داشته باشیم به جنجال رسانه‌ای پیرامون کلنل «چرباکف» که او را «شرباکف» می‌خوانند؛ دامنة هیاهو به رسانه‌های آمریکا رسیده و همچنان گسترده و گسترده‌تر می‌شود.

در وبلاگ کلنل و کاردینال گفتیم که انتشار گزارش کامرسانت در مورد «خیانت» یکی از کارمندان بلندپایة ادارة مسئول مأموران مخفی برون‌مرزی را به فال نیک می‌گیریم، علیرغم اینکه جزئیات گزارش مذکور در باب سهل‌انگاری سازمان اطلاعاتی روسیه بسیار عجیب می‌نماید. امروز در اینمورد توضیح بیشتری می‌دهیم. انتشار خبر همواره یک «انتخاب» است که با هدف‌ ارسال پیام مشخص صورت می‌پذیرد؛ رسانه‌ها همة خبرها را منتشر نمی‌کنند. خبر جاسوسی یک کلنل «سازمان اطلاعات خارجی» روسیه در شرایطی منتشر می‌شود که حدود دو ماه از مرگ مشکوک ژنرال «یوری ایوانف»، معاون همین سازمان می‌گذرد. در اوائل شهریورماه سالجاری، خبرگزاری‌ها به نقل از منابع روسی، از مرگ ژنرال یوری ایوانف خبر دادند. سایت «مهر نیوز»، مورخ 7 شهریورماه 1389 به نقل از «ریانووستی» می‌نویسد:

«[...] به گفتة منابع آگاه، ژنرال یوری ایوانف، معاون رئیس سازمان اطلاعات ارتش روسیه [...] حین شنا در استخر جان باخته [...]»


مهرنیوز در ادامه می‌افزاید، پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سازمان اطلاعات ارتش روسیه رقیب سازمان اطلاعات داخلی (گا. گ. ب) شناخته می‌شد و اکنون تحت عنوان «سازمان اطلاعات خارجی» روسیه فعالیت دارد. همچنین نووستی، مورخ 21 آبانماه 1389، به نقل از «کامرسانت» می‌نویسد، زمزمة برکناری «میخائیل فرادکوف»، رئیس سازمان اطلاعات خارجی به گوش می‌رسد؛ و نیکلای پاتروشف، دبیر شورای امنیت روسیه خواهان ادغام این سازمان در سازمان امنیت شده. گفته می‌شود، سازمان اطلاعات خارجی در اوائل دهة 90 به فرمان «بوریس‌ یلتسین» از سازمان امنیت جدا شده بود. در هر حال، از نظر ما شگفت‌آور است که مرگ ژنرال ایوانوف به سکوت برگزار شود، ولی فرار کلنل شرباکف به ایالات متحد چنین جنجالی به پا کند! پس بهتر است بیش از این در بهت و شگفتی دست و پا نزنیم و بازگردیم به سقوط جنگندة اسرائیل که بنیامین نتانیاهو و شرکای طالبان‌پرور وی را از خواب غفلت بیدار کرد.

پس از این سانحه، تحولات عجیبی پیش آمد؛ از جمله کابینة فرانسه ظرف کمتر از 24 ساعت ترمیم شد! روز شنبه 13 نوامبر، فرانسوا فیون، نخست وزیر فرانسه استعفای خود را به رئیس جمهور تقدیم کرد و در نخستین ساعات بامداد یکشنبه اعضای کابینة جدید مشخص شدند! مهم‌ترین تغییر در واقع ابقاء فرانسوا فیون و اخراج برنار کوشنر، عضو محفل اسرائیل پرست هانری‌لوی بود که جای خود را به «میشل آلیوماری» سپرد. همچنین «آلن ژوپه»، شهردار «بردو» در راس وزارت دفاع قرار گرفت. در تاریخ 21 آبانماه سالجاری پس از آنکه «فوگ راسموسن»، دبیرکل ناتو بر گسترش همکاری‌ این سازمان با روسیه در زمینة‌ مبارزه با مواد مخدر در افغانستان تأکید کرد، چند لابوراتوار تولید مواد مخدر در این کشور نابود شد.

به گزارش نووستی، مورخ 24 آبانماه 1389، طی عملیات نظامی در قندهار، علاوه بر وسائل تولید هروئین و بمب‌های دست‌ساز، بیش از یک تن تریاک نیز «برباد رفت.» اما مبارزه با مواد مخدر به افغانستان محدود نماند و همزمان ضربات شدیدی بر شاخک برزیلی شبکة مافیا نیز وارد آمد. به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 15 نوامبر 2010، پلیس ایتالیا در محمولة وارداتی از برزیل به یکی از بنادر «کالابر» هزار کیلو کوکائین خالص به ارزش 250 میلیون یورو کشف کرد! مسلماً این مصیبت بزرگ حامیان لولا و نوچه‌اش، دیلما روسف را در دریای سوگ فرو برد. و اینجا بود که رجب اردوغان به پریشان‌گوئی افتاد و هذیانات‌اش با کد: 30075085، تحت عنوان مضحک «تركيه خواستار فرماندهي طرح سپر موشكي ناتو در خاك اين كشور شد» در حنازرچوبه، مورخ 24 آبانماه سالجاری انتشار یافت. نخست‌وزیر ترکیه گویا فراموش کرده که فرماندهی ناتو در انحصار پنتاگون است و ترکیه به عنوان عضو رسمی ناتو می‌باید پیرو پنتاگون باشد، همچنانکه تاکنون نیز چنین بوده. به عنوان نمونه ایالات متحد برای ایجاد پایگاه نظامی و استقرار موشک‌های بالیستیک در کشورهای عضو ناتو از هیچیک از آن‌ها مجوز نمی‌گیرد! همچنانکه شاهد بودیم سازمان سیا در خاک اروپا زندان‌های به اصطلاح «مخفی» ایجاد کرده بود و هنوز زندان‌های مذکور تعطیل نشده‌. عضویت در سازمان ناتو چنین ایجاب می‌کند که ارتش اعضای این سازمان، تحت فرماندهی پنتاگون قرار گیرد و دولت ترکیه نمی‌تواند از مقررات ناتو سر باز زند.

پس بهتر است مسئولان حنازرچوبه دست از مهمل‌پراکنی از قماش، «برگزاری رفراندوم برای استقرار سپر دفاعی و فرماندهی ترکیه» بر سپر کذا دست بردارند که اوضاع خراب‌تر از اینحرف‌هاست! برای دریافت شرایط می‌توان به لغو همایش یونسکو در تهران، مسافرت غیرمنتظرة میشل سلیمان به دمشق، پرش‌های مکرر خامنه‌ای به قم و تقارن اظهارات مضحک مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت امور خارجة جمکران با مصاحبة فرید ذکریا با لاریجانی اشاره کرد.

به گزارش ایسنا، مورخ 25 آبانماه سالجاری، مهمان‌پرست ضمن ابراز نگرانی از نصب سپر دفاعی در ترکیه اظهار داشت، این سپر برای دفاع از اسرائیل نصب می‌شود! ‌حال آنکه نصب این سپر در ترکیه تهدید مستقیم روسیه است! ولی خوب اگر مرده‌شویان برای تأمین منافع ارباب لاپوشانی نکنند، چه کنند؟ دفاع از منافع لندن و واشنگتن وظیفة وزارت امور خارجة جمکران و کل حکومت اسلامی بوده و هست. و تا زمانیکه حکومت «مردم» و مقدسات و مزخرفات بر جامعة ایران ادامه داشته باشد، در این «وظایف مقدس» نیز تغییری ایجاد نخواهد شد و «سی. ان. ان» می‌تواند از زبان لاریجانی هر آنچه کارساز ارباب است استخراج کند و به ما بگوید که دخالت در حریم خصوصی افراد و مجازات وحشیانة‌ سنگسار «فرهنگ» است! مزخرفات لاریجانی را بررسی نمی‌کنیم چرا که او نیز مانند دیگر فعلة فاشیسم، دین و توهمات و باورهای مقدس را با «فرهنگ» در ترادف قرار داده و با تکیه بر این مرزشکنی، تجاوز به «حریم خصوصی» انسان را «توجیه» می‌کند. بدون توسل به «مقدسات» نمی‌توان مرزشکنی و انسان‌ستیزی را «توجیه» کرد. این است دلیل «حذف» فلاسفة پیش‌سقراطی در سایت «رادیوفردا».

سایت کذا برای دستیابی به این هدف مقدس، برنامة خود را با یکی از خاله‌شلخته‌های حکومت به نام دکتر «شهین اعوانی» آغاز کرد و پس از اینکه «یونسکو» از خواب 31 ساله بیدار شد و به‌ یاد آورد که تفکر آزاد در حکومت اسلامی ممنوع است، رادیوفردا نیز با توسل به زنگوله و جغجغه و سوت‌سوتک، لغو همایش فلسفه را به ابزار سانسور فرهنگی تبدیل کرده، همزمان رامین جهانبگلو، محمد نیکفر، دباشی و شرکاء را در جایگاه فیلسوف نشاند.

باری، به محض اینکه معجزه شد و مسئولان یونسکو به یاد آوردند که حکومت اسلامی انسان‌محوری و تفکر آزاد را از «فلسفه» حذف کرده و اسطوره و مبهمات مقدس و «تعبد» و «توجیه» را بجای «تفکر»‌ نشانده، اهالی لوموند هم سرو پا برهنه، دست در دست وزارت امور خارجة فرانسه از غار اصحاب کهف بیرون دویده فریاد برآوردند که، «رژیم ایران»، و نه حکومت اسلامی با سقراط و ابن‌سینا و هایدگر سر ستیزه دارد! بله، یک معجزه همواره معجزات دیگر نیز به همراه می‌آورد، رسانة لوموند که همواره شیفته و فریفتة «اسلام» بوده و هست، میان پیامبران «جرجیس» را گرفته و مزورانه می‌پرسد:

«قابل تصور است که مراسم بزرگداشت سقراط، ابن‌سینا و یا هایدگر در کنار رژیم ایران برگزار شود [رژیمی] که دانشگاهیان، روشنفکران و هر نوع اوپوزیسیون را سرکوب می‌کند؟ [پاسخ یونسکو به این پرسش] منفی است[...]»


به گزارش لوموند، یونسکو در تاریخ 9 نوامبر 2010، اعلام داشت در همایش روز جهانی فلسفه در تهران شرکت نخواهد کرد، چرا که شرایط مناسب نیست. لوموند در ادامه می‌افزاید، در سال 2008، ایران موافقت یونسکو را برای میزبانی روز جهانی فلسفه در تهران جلب کرده بود و از آن به بعد هیچکس به این موضوع نپرداخت تا اینکه بسیاری از شخصیت‌ها، از جمله رامین جهانبگلو، فیلسوف ایرانی در این مورد هشدار دادند! البته رامین جهانبگلو،‌ از پامنبری‌های محمد خاتمی است. پیشتر به مرتبة والای ایشان در زمینة «فلسفه» اشاره کرده‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست، فقط یادآور شویم که این فیلسوف دلخسته در سنگر جادوئی ترادف کلی و ابهام «حقیقت» لنگر انداخته و همچون دیگر پامنبری‌های ملاممد خاتمی فاشیست است.

باری لوموند، در ادامة قصة شنل قرمزی خود به ما می‌گوید که دیپلماسی آمریکا نیز به همراه کشورهای اتحادیة اروپا از «ایرینابوکووا» خواستند از «رژیم ایران»‌ فاصله بگیرد! دلیل هم اینکه «رژیم تهران» و نه حکومت اسلامی، ممکن است این همایش را به ابزار پروپاگاند خود تبدیل کند و شاید در آن اظهارات یهودستیز هم ایراد شود و ... و خلاصه ماجرا همان حکایت شیرین فریفتن گوسفند توسط گرگ است.

می‌بینیم که حکومت اسلامی یا به قول اهالی لوموند، «رژیم ایران» تا سال 2008 در ارتباط با سیاست‌های دیپلماتیک آمریکا و اتحادیة اروپا مشکلی ایجاد نمی‌کرد؛ و ناگهان از سال 2009 تغییر ماهیت داده! یا اینکه یونسکو، طفل معصوم از ماهیت رژیم تهران خبر نداشته و از اینرو این رژیم را به عنوان میزبان همایش فلسفی مناسب تشخیص داده بود. اگر فلاسفة گرانقدری چون رامین جهانبگلو «زنگ خطر» را به صدا در نمی‌آوردند پرستیژ یونسکو نیز مانند کوکائین‌های برزیلی بر باد می‌رفت! اما جریان به این مختصر محدود نمی‌شود! در پی کنار کشیدن اجباری یونسکو از این مراسم «خررنگ‌کن»، ‌ وزارت امور خارجة فرانسه نیز با صدور بیانیه‌ای دکان تساهل و تسامح و طالبان‌دوستی برنار کوشنر را تعطیل کرد و موضع فرانسه را به عنوان «مدافع اومانیسم» رسماً اعلام داشت:

«فلسفه، در ذات خود تمرین آزاد تفکر است؛ ‌وزارت امور خارجة فرانسه، ‌کشور مقر یونسکو ضمن استقبال از لغو همایش روز جهانی فلسفه در تهران، سرکوب حاکم بر جامعة ایران را با ارزش‌های فرهنگ اومانیسم و تولرانس که یونسکو نماد آن است مغایر می‌داند[...]»

اما جالب اینجاست که بر خلاف وزارت امور خارجة فرانسه، «رادیوفردا» عقب‌نشینی یونسکو را به ابزار مبارزه با اومانیسم تبدیل کرده. حال که موضع وزارت امور خارجة فرانسه روشن شد، برویم به سراغ رادیوفردا که در آن امیرمصدق کاتوزیان از زبان نیکفر، جهانبگلو و یک جامعه شناس به نام «وحدت» به تحریف «فلسفه» مشغول شده و به ما می‌گوید، «فلسفه رسالت دارد، و غایت آن نیز رسیدن به آزادی است»، و خلاصه آنچه پس از «انتخابات» خردادماه 1388 در ایران روی داد با «آزادی» در تقابل قرار گرفته. به عبارت دیگر حضرات فیلسوف را در جایگاه پیامبر نشانده، و برای‌اش «رسالت»‌ هم قائل شده‌اند:

«همانطور که [...] آقای جهانبگلو گفت [...] رسالت فلسفه در تاريخ [...] اين بوده که آزادی را به همراه داشته باشد [...] غايت آن رسيدن به آزادی و رهائی انسان است. [...] اين مسئله با اتفاقاتی که بخصوص در اين يک سال و نيم اخير در ايران [...] اتفاق می‌افتد در تناقض است. آزادی در ايران دارد پايمال می‌شود [...]»

منبع: رادیوفردا، مورخ 23 آبانماه 1389

می‌بینیم که ادعای ابلهانة «مارکس پیغمبر کمونیست‌هاست» از طویلة سازمان سیا سر چشمه می‌گیرد. سازمانی که رسالت الهی‌اش «مرزشکنی» است؛ بی‌دلیل نیست که به امثال جهانبگلو و نیکفر تریبون می‌دهند. شیخ محمد نیکفر برای مصاحبه با مستر کاتوزیان، آفتابه و لولهنگ‌اش را به دست گرفته تا پس از انجام به قول خودش «کار فلسفی» مراسم غسل و طهارت را نیز به جا آورد. نیکفر یکی از شیادان متخصص نفی زمان و مکان است که در اشعار حافظ «دمکراسی» رویت کرده بود و به همین دلیل، سایت‌های فارسی‌زبان او را به عنوان «فیلسوف» برای فروش گذاشته‌اند. همین شارلاتان است که در مصاحبه با رادیوفردا به ما می‌گوید، فلسفه از 2600 سال پیش با سقراط آغاز شده:

«[...] پژوهشگران فلسفه [...] قصد دارند مثل زمان هيتلر بيايند در رژه‌های نورنبرگ شرکت کنند [...] يا می‌خواهند کار فلسفی کنند به همان صورتی که از 26 قرن پيش [...] از زمان سقراط [...] فلاسفه انجام دادند[...]»


یادآور شویم هیچ اثر فلسفی از سقراط به دست نیامده، شاید نیکفر، آثار سقراط را نیز در همان اشعار حافظ رویت کرده. در هرحال علت آویزان شدن فعلة فاشیسم به سقراط و حذف پیش‌سقراطی‌ها این است که ایده‌آلیسم افلاطون با پرسوناژ سقراط پیوند یافته، حال آنکه اومانیسم و مدرنیته از مکاتب پیش‌سقراطی تاثیر پذیرفته‌اند. نیچه سقراط را «دشمن زندگی» و «انسان» می‌داند، چرا که سقراط بعد «دیونیزیاک» زندگی را نفی می‌کند و فقط بعد «آپولونی‌ین» آن، یعنی بخش عقلانی در مفهوم کلاسیک را مورد تأئید قرار می‌دهد. پیشتر در مورد «دیونیوزوس» و «آپولون» در فلسفة نیچه توضیح داده‌ایم، پس بهتر است برای حسن ختام چند کلمه از «استاد» رامین جهانبگلو بشنویم تا با یونسکو هم بیشتر آشنا شویم:

«در مقدمه اساسنامة يونسکو آمده، جنگ‌ها ابتدا در ذهن انسان [...] تولد پيدا می‌کنند [...] در نتيجه دفاع از صلح هم بايد از ذهن انسان‌ها، از شعور آن‌ها شروع شود [...]»


جهانبگلو با توسل به مقدمة اساسنامة‌ یونسکو چه می‌گوید؟ او می‌گوید جنگ ریشه در «ذهنی‌ات» و «باور» انسان‌ها دارد، و در واقع نقش «مادیات» را در جنگ نفی می‌کند! باید خدمت‌ این «فیلسوف‌» گرانقدر ساکن یخچال کانادا بگوئیم، جنگ‌ها در چارچوب نیازهای صنایع و بر اساس دستورالعمل بانک‌ها شکل می‌گیرد، نه در ذهنیت انسان‌ها. گویا جهانبگلو، همچون فامیل محترم‌اش «پروفسور» نصر، به بیماری «باورمحوری» مبتلا شده. بعضی بیماری‌ها، مانند همان زردزخم گوشة‌ لب «خانوادگی» است؛ در همان چارچوب خانوادة علویه‌خانم که در واقع هیچ نسبتی با یکدیگر ندارند. در «علویه خانم» این وجه مشترک ظاهراً خانوادگی، «زمان تکرار» را بجای «زمان خطی» نشانده. زمان تکرار در صور متفاوت: زیارت، گرداندن تسبیح، صیغه شدن، «زمان چرخش» فصل‌ها و... در حالیکه فقط زیست گیاه، حیوان و «بندگان» بر اساس «زمان تکرار» تنظیم می‌شود، و زندگی انسان را نمی‌توان به اسارت «تکرار» در آورد. زندگی علویه‌خانم با فقر و تن‌فروشی و تقدس‌فروشی و «زیارت»‌ مشهد و در کنار یوزباشی و پنجه‌باشی می‌گذرد، حال آنکه خاندان جلیل «نصر» و جهانبگلو با امکاناتی که رژیم‌های سیاسی در اختیارشان قرار داده‌اند، راه زیارت‌شان به کعبة واشنگتن می‌رسد. و به همین دلیل زرد‌زخم‌شان هم «سیا» زخم نامرئی است.




یکشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۹


در کربلای وین!
...
«[...] میگن هیتلر مسلمان شده و روی بازوی‌اش لااله‌الالله نوشته [...] جداً به ایران علاقمند است [...]»‌

پس از سخنرانی باراک اوباما در نشست «گروه 20»، شیخ ژوزف راتزینگر از گرایش جوانان به اینترنت و غرق شدن‌شان در «توهم» ابراز نگرانی فرمودند! طبیعی است که در چنین شرایطی می‌باید توهم و پوچ‌پردازی بر جامعة ایران نیز تحمیل شود و ابهام واژة گنگ «عدالت» بجای دمکراسی بنشیند. این عملیات خداپسندانه از طریق توزیع جایزه به آش‌فروش‌ها، شایعه‌پراکنی پیرامون سخنرانی شیخ نصرالله و برپائی مراسم «شاهنامه‌پرستی» صورت می‌پذیرد.

افتتاح قریب‌الوقوع نیروگاه بوشهر نه تنها حکومت مرده‌شویان را در ماتم و سوگ فرو برده، که مخالف‌نمایان این حکومت را نیز به هذیان‌گوئی انداخته، و این «معجزات» البته دلیل دارد! از منظر «کلان ـ استراتژیک» نیروگاه بوشهر نمادی است از تضمین تمامیت ارضی ایران. تمامیتی که از سواحل دریای خزر تا خلیج فارس تداوم دارد! به عبارت دیگر، آغاز فعالیت نیروگاه بوشهر شکست برنامة تجزیة ایران است. برنامه‌ای که سازمان سیا در راه تحقق آن در منطقه چند کودتای شیرین، از جمله یک «انقلاب اسلامی»‌ در ایران سازمان داد. کودتائی که از هر نظر فرسوده شده و همچنانکه در خردادماه سال گذشته شاهد بودیم، از «بازتولید» خود عاجز ماند. این است دلیل پرتاب «کارل مارکس» به جایگاه «پیامبر»، و معرفی مارکسیسم به عنوان «دین»! یادآور شویم تمامی متفکران «مدرنیته» ـ با مدرنیزاسیون اشتباه نشود ـ هدف این لجن‌پراکنی قرار گرفته‌اند. تمام الاغ‌های طویلة مک‌کارتی به رهبری محمد خاتمی تهاجم به مدرنیته را در دستورکارشان دارند، چرا که مدرنیته به گسستی که اصحاب کلیسا در «تداوم تاریخی» ایجاد کرده بودند پایان داد، و تاریخ را از «ابهام» مقدسات کلیسا زدود.

پیشتر در مورد روند ابهام‌زدائی یا «تقدس زدائی» توضیح داده‌ایم، پس بازگردیم به تحرکات مزورانة اصحاب هیتلر جهت تحمیل ابهام و مقدسات بر مفاهیم انسان‌محور. اینان با توسل به مرزشکنی، یعنی همان اصل جادوئی «ترادف کلی»، می‌کوشند «روایت» را بجای «رخداد تاریخی» و «عدالت» را بجای «دمکراسی» بنشانند تا جامعة ایران همچنان در اسارت ارزش‌های مقدس باقی بماند. و اکنون که مقدسات ادیان ابراهیمی در ایرانیان ایجاد نفرت و انزجار کرده، حضرات در اتریش دست نیاز به سوی شاهنامة فردوسی دراز کرده و مقدسات شیعی‌مسلکان را به آن افزوده‌اند.

پس از فرسایش حکومت «شیخ»، پروپاگاند انسان‌ستیز استعمار بر «شاه» و «تمدن پارس» متمرکز شده. برای گسترش تاراج ما ملت، ابعاد مرزشکنی فاشیسم بین‌الملل نیز گسترش یافته و حضرات اینبار قرآن را در ترادف با «شاهنامه» قرار داده‌اند! اینگونه است که در شهر وین «یزدان» را بجای الله و یهوه و شرکاء نشانده‌اند تا در امر مقدس تأمین علوفة‌ الاغ‌های طویلة مک‌کارتی هیچگونه خللی ایجاد نشود. اما این پروپاگاند در عمل تبلیغات استعمار بر محور «شیخ» را تکمیل می‌کند، چرا که در نظام سلطنت سنتی «شیخ و شاه» همواره مکمل یکدیگرند.

همچنانکه پیشتر هم گفتیم، سلطنت، بنابرتعریف یک نظام فئودال و متکی بر مقدسات است. در این نظام، شاه «مشروعیت الهی» دارد و دست در دست شیخ بر «رعایا» و بندگان خدا حکومت می‌کند. حاکمیت انگلستان، بهترین نمونة «نظام مقدس» و بی‌مسئولیت است. در بریتانیا، «شاه» فرماندة‌ کل قواست، اما در قبال سیاست‌های نظامی اتخاذ شده، هیچ مسئولیتی نمی‌پذیرد! کافی است به جنجال پیرامون جنگ عراق بنگریم؛ در رسانه‌ها، «مردم» انگلستان مخالف جنگ و «تونی بلر» هم مسئول این جنگ معرفی می‌شود! حال آنکه این دولت از منظر همان تبلیغات، «منتخب» مردم است، و به همین دلیل سیاست‌های‌اش می‌باید مورد تأئید الیزابت دوم قرار ‌گیرد. از شرایط مضحکی که پیرامون بحران جنگ در عراق به راه افتاده، می‌باید نتیجه بگیریم که «مردم» انگلستان با دولت منتخب‌شان مخالف‌اند، و الیزابت دوم نیز همچون دولت تونی بلر در تقابل با «مردم» قرار گرفته! حال آنکه در واقع چنین نیست. انتشار قصه‌های خاله سوسکه در مورد تظاهرات «ائتلاف ضدجنگ» فقط برای فریب افکارعمومی است؛ در وبلاگ «اشک کرکس» به تفصیل در اینمورد توضیح داده‌ایم، پس بازگردیم به اصل مطلب یعنی پروپاگاند استعمار بر محور «شیخ و شاه!» از آنجا که پروپاگاند «تمدن‌پارس» تازه‌نفس و پرقدرت است، مطلب را از پروپاگاند فرسودة «شیخ» آغاز می‌کنیم.

این پروپاگاند مهوع بر گسترش توحش و نفی مادی‌ات و مادیات تمرکز یافته. مجری بخش توحش این پروپاگاند در رادیوفردا کسی نیست جز همپالکی پاسدار شریعتمداری یعنی «نوری‌زاد.» این فرد خواهان پاسخگوئی شکنجه‌گران در برابر «خدا» و «مردم» شده و در واقع «پاسخگوئی» در برابر دادگاه صالحه را نفی می‌کند. از این رو سایت رادیوفردا، مورخ 21 آبانماه 1389، اظهارات شکمی ایشان را تحت عنوان «محمد نوری‌زاد از شکنجة خود در زمان بازجوئی و بازداشت خبر داده است»‌ منتشر می‌کند. رادیوفردا، نوری‌زاد را به عنوان «هنرمند» به مخاطب حقنه فرموده، و پس از ذکر مصیبت برای این قماش زندانی‌های تزئینی حکومت، با نقل یک قصة «کدوقلقله‌زن» از هنرمند کذا به ما می‌گوید، نوری‌زاد در برگة پرسش و پاسخ قاضی نوشته، به امید روزی که آن گروه از مأموران خطاکار وزارت اطلاعات «در پیشگاه عدل خدا و مردم» پاسخگوی عملکرد خود باشند:

«[...] نوری‌زاد [...] در انتهای برگة‌ پرسش و پاسخ [...] نوشته [...] به اميد روزی که آن عده از ماموران خطاکار [...] وزارت اطلاعات در پيشگاه عدل خدا و مردم پاسخگوی رفتار شنيع خود باشند[...]»


بله پاسخگوئی در پیشگاه «عدل خدا» و «مردم» یعنی بی‌خیال مسئولیت و پاسخگوئی! یعنی همان کشک خودمان که در قاموس الاغ‌های طویلة مک‌کارتی «عدالت» خوانده می‌شود. بی‌دلیل نیست که در حکومت توحش اسلامی محمد نوری‌زاد به عنوان «زندانی» از چنین آزادی‌هائی برخوردار می‌شود، و منبرش نیز در «رادیوفردا» پا برجاست. رابطة رادیوفردا با نوریزادها رابطة عاشق بیعار است با معشوق بیمار. رادیوفردا هرگز هذیانات معشوق بیمار خود را از نظر منطقی بررسی نخواهد کرد، و آن‌ها را به زیر سئوال نمی‌برد، چرا که در هر حال «عشق»، و از جمله عشق به دلار «منطق‌ستیز» است. اتفاقاً پریشان‌گوئی پاسدار شریعتمداری در کیهان نیز از همین «عشق» سرچشمه می‌گیرد.

کیهان، مورخ 22 آبانماه سالجاری، شیرین عبادی و مهرانگیز کار، ماچه‌شیخ‌های خارج‌نشین حکومت جمکران را «سکولار» معرفی کرده و می‌کوشد میرحسین موسوی و شیخ کروبی منفور را به عنوان طرفداران دمکراسی به شوت و پرت‌ها بفروشد. پاسدار شریعتمداری می‌نویسد، موسوی و کروبی از ترس «مردم» مخا‌لفت‌شان را با خمینی و انقلاب اسلامی پنهان می‌دارند! به عبارت دیگر، می‌باید بپذیریم که موسوی و کروبی که پوست و استخوان‌شان از همین «انقلاب» است با خمینی مخالف‌اند، و مخالفت با خمینی و کودتای 22 بهمن 57، شرط لازم و کافی جهت طرفداری از دمکراسی در ایران شناخته می‌شود!

حضور اربابان کیهان در «هریتیج کلاب» بگوئیم، بازار فروش این مزخرفات در ایران دیگر کساد شده. گذشت آن روزهای خوب که بوق‌های‌تان در غرب «مخالفت با شاه» را نشان آزادیخواهی می‌دانست! خارج از چارچوب دمکراسی، هر گونه آزادی و آزادی‌خواهی سرکوبگر خواهد بود. در دمکراسی اصل و اساس «انسان» است، و این انسان خارج از هر گونه تعلقات سیاسی و مذهبی و نژادی قرار می‌گیرد. ابراز مخالفت با خمینی و کودتای ننگین 22 بهمن 57 هیچ ارتباطی با دمکراسی نداشته، ‌ ندارد و هرگز نخواهد داشت. هرکس طرفدار دمکراسی است، صریحاً مواضع خود را مشخص خواهد کرد؛ دمکراسی بر اساس تنظیم خواست‌های «انسان‌محور» احزاب و گروه‌های سیاسی شکل می‌گیرد، نه در مسیر نفی این و یا آن «پدیده.»

دمکراسی «دین» نیست که «تقیه» و «تکفیر» و «انسان‌ستیزی» و نفی دیگران را به رسمیت بشناسد! در دمکراسی محور «انسان» است، در همان چارچوب مفاد اعلامیة‌ جهانی حقوق‌بشر. بنابراین مدافع دمکراسی هرگز انسان را نفی نمی‌کند. بارها به این نکتة اساسی اشاره کرده‌ایم ولی چه کنیم که الاغ‌های طویلة مک‌کارتی با انسان و منطق انسانی اصولاً بیگانه‌اند و هر فرصتی را برای نفی انسان به عنوان موجودی که «نیازهای مادی» غیر قابل تقلیل دارد غنیمت می‌شمارند. به عنوان نمونه «محسن‌آقا»،‌ کاندیدای خوش‌تیپ افتضاحات اخیر در سایت تابناک، مورخ 20 آبانماه سالجاری، ضمن استقبال از تحریم‌های اقتصادی بر علیه ملت ایران فرموده‌اند که، این تحریم‌ها جز افزایش قیمت‌ها هیچ تأثیری نداشته!

بله افزایش بهای کالا برای پاسدار محسن رضائی گویا اهمیتی ندارد، چرا که ایشان به «مادیات» علاقه نشان نمی‌دهند، و اصولاً نیازهای مادی هم ندارند. در واقع محسن رضائی همچون خمینی دجال و شرکاء «آدم» نیست، در غیراینصورت چنین مزخرفاتی بر زبان نمی‌آورد:‌‌‌

«تحريم‌ها تاكنون جز افزايش كمي در قيمت‌ها تأثيري در زندگي مردم ايران نداشته [...]»

پاسدار مذکور که در اقتصاد هم «دکترا» گرفته، در ادامه می‌افزاید، «اگر» این تحریم‌ها با بسیج عمومی در افزایش تولید همراه شود، یک فرصت خوب اقتصادی خواهد بود! خلاصه، محسن رضائی با یک «اگر» تحریم‌ها را به فرصت خوب تبدیل کرده. هم‌میهنان گرامی! درنگ جایز نیست؛ جهت برخورداری از فرصت خوب اهدائی پروفسور محسن رضائی بشتابید به سوی مطلبی که با کد: 130233 در سایت تابناک انتشار یافته و در آن تمام مشکلات جامعه نیز حل شده. علاوه بر حل مشکلات اقتصادی ایران، پاسدار رضائی تعریف نوینی از «رابطة دوسویه» نیز ارائه داده‌اند که بدون تردید از لیفة تنبان حضرت ابراهیم‌شان استخراج شده.

محسن‌آقا همچون پاسدار اکبر کشف کرده که «رابطة‌ دوسویه»، رابطة «تابع و متبوع» است! نمی‌خواستیم علامت تعجب بگذاریم ولی نشد که نشد! ارتباط مقامات حکومت مرده‌شویان با مخالف‌نمایان‌شان به ارتباط ظروف مرتبطه می‌ماند، پروپاگاند تولید طویلة عموسام بارعایت «عدالت» بین جیره‌خواران‌اش «توزیع» می‌شود. به همین دلیل است که اظهارات بی‌شرمانة‌ محسن رضائی در سایت تابناک، تداوم خود را در سایت گویانیوز می‌یابد.

یکی از پامنبری‌های حاج‌اکبر بهرمانی در سایت گویا فرموده‌اند، «ما مردم خیلی متمدن هستیم،‌ چون هیچ اعتراضی به گرانی قیمت‌ها نمی‌کنیم، برای افزایش یکی دو سال ناقابل به بازنشستگی به خیابان نمی‌ریزیم و...» و اینهم تعریف «نوینی» است از تمدن که بیشتر توحش و تزویر گوینده را به اثبات می‌رساند. کسی که از حقوق انسانی خود صرفنظر می‌کند متمدن نیست، توسری‌خور و مفلوک و حقیر است؛ ملت ایران چنین صفاتی ندارد. قلم به ‌مزدهای حکومت مفلوک جمکران قیاس به نفس می‌کنند:

«[...] مردم جهان متمدن [...] اگر این آشفتگی اقتصادی [...] آن‌ها را به فقر بکشاند [...] آنوقت معلوم می‌شود چه کسانی متمدن هستند، ما فقیران جهان سومی یا آن‌ها [...] خاصه ما ایرانیان که [...] با همه فلاکت و بدبیاری‌های تحمیلی از سوی زمامدارانمان، آنقدر تحمل متمدنانه از خود نشان داده‌ایم که هیچ ملت متمدنی از خود نشان نمی‌دهد[...] مردم کداميک از کشورهای متمدن و پيشرفته را سراغ داريد که سعة صدرشان مثل ما ايرانيان باشد[...]»


این «ژاژها» که از قلم فردی به نام بیژن ‌صف‌سری تراوش کرده همزمان چند پیام به مخاطب ارسال می‌کند. نخست حضرت نویسنده به ما می‌گوید، «تمدن» یعنی انفعال در برابر تاراج و سرکوب و استبداد! بنابراین کسانیکه، ‌ به عنوان نمونه، در فرانسه و انگلستان در چارچوب قوانین جاری به تصمیمات دولت اعتراض می‌کنند، به اندازة ما ایرانیان متمدن نیستند! مرزشکنی چیست؟ در ترادف قرار دادن «تمدن» با حقارت و ذلت! اما دامنة این چارچوب‌شکنی گسترده‌تر از آن است که می‌نماید. صف‌سری در ادامه، آشوب‌های به اصطلاح دانشجوئی دوران شاه را که تحت نظارت ساواک صورت می‌گرفت، با «تظاهرات قانونی» در دمکراسی‌های اروپا در ترادف قرار داده و می‌گوید، «ما که حتی مثل پدران‌مان هم نیستیم که برای یک ریال افزایش بهای بلیط اتوبوس مزاحم دولت شویم! شهامت خودکشی هم نداریم، ولی برخلاف اظهارات آن شیخ لبنانی ما ایرانی‌ها از قدیم متمدن بوده‌ایم و هرکس باور ندارد به تاریخ‌مان مراجعه کند.» خلاصه همه با توسل به شایعة ساخته و پرداختة «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا به لیفة تنبان «تمدن پارس» چسبیده‌اند:

«خاطرتان جمع باشد که ما متمدن‌تر از مردم کشورهای پیشرفتة جهان هستیم، حال بگذریم شیخی در لبنان شکری خورده [...] ما که خودمان می‌دانیم از قدیم الایام ملت متمدنی بودیم [...] آن‌هائی هم که باور ندارند بروند نگاهی به تاریخ‌مان بیاندازند.»


می‌بینیم که اگر بوق‌های ارتش ناتو شایعه‌پراکنی نمی‌کردند، «تمدن» این ایرانی‌نمایان چگونه مفت و مسلم بر باد می‌رفت و عموسام از این نمد کلاهی برای خود نمی‌ساخت. و اتفاقاً برای ممانعت از نابودی همین تمدن است که بعضی‌ها در وین مراسم هزارة شاهنامه برگزار کرده‌اند! حضورشان بگوئیم، اولاً مشک آن‌ است که خود ببوید؛ ثانیاً تمدن ایران باستان هر چه بوده و یا نبوده، به نام «یزدان پاک» آغاز نمی‌شود! از منظر تاریخی، موجودیت امپراتوری ایران با آغاز سلطنت کوروش کبیر پیوند دارد، نه با سنت‌ها و مقدسات و باورها! عبارت معروف «منم، کوروش شاه شاهان» نشان می‌دهد که این امپراتوری به نام انسان و جایگاه واقعی اجتماعی وی پایه ریزی شده؛ کوروش پس از تأکید بر هویت فردی و جایگاه اجتماعی خود، به جایگاه «پدر» اشاره دارد. اما این مسائل نشان «تمدن» ایرانیان امروز نمی‌تواند تلقی شود.

آنچه در هزارة سوم «تمدن» تعریف می‌شود، با تمدن ایرانیان در گذشته‌های دور، چه پیش از اسلام و چه پس از آن هیچ ارتباطی نمی‌تواند داشته باشد. تمدن «انسانی» در هزارة سوم مؤلفه‌هائی از آن خود دارد، مفاهیم‌اش نیز از «کنونی‌ات» برخوردار است؛ پس بجای کوبیدن بر طبل توخالی «افتخارات» بهتر است نگاهی به زمان حال بیاندازیم و از «سخنرانی» شادی‌ صدر، یکی از آش‌فروش‌های مبلغ توحش «اندرون» حاج‌آقا «متمتع» شویم که در همان سایت گویانیوز انتشار یافته. سخنرانی کذا حامل چندین پیام انسان‌ستیز است که مهم‌ترین‌شان استقرار واژة مبهم «عدالت» در جایگاه «دمکراسی» است. از قضای روزگار در اتریش هم، کاردار حکومت مرده‌شویان بر طبل «عدالت» می‌کوبد، البته عدالت در «شاهنامه!» چه نشسته‌اید که آخوند تحت فشار ارباب امروز شاهنامه‌شناس هم شده! خلاصه فعلة فاشیسم از حکومتی و آش‌فروش گرفته تا سبز و مردمی و غیره آبشخور واحدی دارند. پس بازگردیم به سخنرانی شیوای خواهر شادی صدر!

در این لجن‌پراکنی ابله‌پسند، علاوه بر جایگزینی تاریخ با روایت، و تقلیل شکنجه به تجاوز جنسی، شاهد حذف زندانیان مرد از جرگة زندانی سیاسی، تأئید ضمنی حکم اعدام، حذف گذشته با توسل به دروغ، و سرانجام تأکید بر مبهماتی نظیر انتخابات، «شجاعت» و «عدالت» هستیم. اما تأکید بر اینکه در حکومت خدامحور می‌توان «انتخابات» نیز برگزار کرد، وجه مشترک دوخت‌ودوز شادی صدر با چرندبافی‌های پاسدار شریعتمداری، پاسدار اکبر و شرکاء است. همچنانکه گفتیم جنگ زرگری فعلة فاشیسم همواره به نفی انسان و تحریف مفاهیم انسان‌محور خواهد انجامید، و اصولاً این جنگ زرگری را برای نفی «انسان» به راه می‌اندازند.

در مورد مرزشکنی‌های «شادی صدر» پیشتر هم گفته‌ایم؛ جهت پرهیز از اتلاف وقت فقط به دو نمونه از پشتک‌زدن نوچة عبادی اکتفا می‌کنیم. این فرد می‌گوید، به دلیل سانسور حاکم بر جامعه، ویراست رسمی از وقایع دهة 60 را «باور» کرده بود! به عبارت دیگر این فرد نه تنها طی سالیان دراز کور و کر بوده، که از قدرت «تفکر» و تحلیل شرایط سیاسی جامعه نیز بهره‌ای نداشته و ندارد. ولی مهم‌تر از همه اینکه شادی صدر با «گذشته» نیز در گسست کامل قرار می‌گیرد. گویا افراد خانوادة شادی صدر هم به او نگفته‌اند که در ایران چه گذشته! چطور ممکن است کسی در حکومت اسلامی زندگی کند و توحش روزانة این حکومت را نبیند و نشنود و به فرزندان‌اش هشدار ندهد؟ از دو حال خارج نیست، یا شادی صدر خارج از جامعة ایران در یک «حباب» می‌زیسته، یا اینکه همچون دیگر آش‌فروش‌ها بی‌شرمانه دروغ می‌گوید، و عمری را در خدمت سرکوب ولایت‌فقیه گذرانده و امروز هم به فرمان محافل ارباب «مقنعه‌اش» را وارونه کرده. او به مخاطب چنین القاء می‌کند که بزرگ‌ترها و افراد خانواده‌‌اش نیز از توحش حکومت اسلامی به ویژه از فجایع 30 خردادماه کاملاً بی‌اطلاع بوده‌اند:

«نسل من [...] اطلاعات بسيار اندکی در بارة نقض گسترده حقوق زندانيان سياسی در دهة 60 دارد [...] سانسور کامل [...] باعث شده بيشتر نسل من، همان روايت‌های رسمی را باور کنند[...]»


همینجا بگوئیم که چنین وقاحت و بیشرمی و دروغگوئی‌ای از ویژگی‌های طرفداران و سردمداران جنبش سبز است. به یاد داریم که سایت متقلب «جرس» به تحریف مصاحبة روزنامة‌ لوموند با آخوند کدیور دست زده بود، و چندی پیش هم زهراخانوم، رهبر مؤنث سبزها ادعا کرد که میرحسین و شرکاء همچون علی خامنه‌ای از جنایات حکومت بی‌اطلاع بوده‌اند! خلاصه پدرسوختگی جیره‌خواران استعمار مرز و کران ندارد. به عنوان نمونه کیهان مورخ 23 آبانماه سالجاری از زبان «دکتر» فواد ایزدی همان مزخرفات داریوش همایون را به ما انتقال داده و می‌گوید، «آمریکا یک لیبرال ـ دمکراسی است!» حال آنکه در ایالات متحد لیبرالیسم اقتصادی حاکم نیست؛ و به گواهی تاریخ معاصر و شرایط کنونی، دولت آمریکا همواره به نفع مؤسسات بزرگ مالی و بانک‌ها و تولیدات داخلی در امور تجارت و صنعت دخالت مستقیم کرده و از رقابت در «بازار آزاد» ممانعت به عمل آورده. اگر محفل کیهان با «داماد سرتیپ زاهدی» آبشخور مشترک دارد، نمی‌تواند واقعیات سیاست اقتصادی آمریکا را نیز واژگونه جلوه دهد.

خوشبختانه در ایالات متحد متفکران صاحب‌نام با تکیه بر اسناد و شواهد ابعاد دخالت دولت در «اقتصاد» را آشکار کرده‌اند و کسی نمی‌تواند با توسل به «روایت» و مهمل و ادعای شکمی، به نفی شواهد بپردازد. پس بازگردیم به دوخت و دوز «چل تیکه» در اندرون توسط شادی‌صدر. وی در ادامة دروغ‌های ابلهانه‌اش می‌افزاید، از آنجا که تبلیغات رسمی را «باور» کرده، اعدام‌ تروریست‌ها را نیز «حق» می‌شمرده تا اینکه پس از «انتخابات» خردادماه 1388 از خواب غفلت بیدار می‌شود و نقض حقوق بشر را به چشم می‌بیند:

«[...] ما می‌پنداشتيم سرکوب [...] نيروهای مخالف حکومت [...] در دهة 60 [...] ديگر تکرار نخواهد شد. اما آنچه [...] پس از انتخابات رخ ‌داد ...»


بله آنچه پس از «انتخابات»‌ رخ‌ داد نشان داد که فاشیسم بین‌الملل خیلی دوست دارد که حکومت توحش «خدامحور» را به عنوان دمکراسی به افکار عمومی جهان بفروشد و به همین دلیل برنامة توزیع جوایز بین «فاشیست ـ مسلمان‌ها» در اروپا و آمریکا همچنان ادامه دارد. باری، نهایتاً نوبت به شادی صدر رسید که به پیروی از شیخ مسعود بهنود «تاریخ» را با «روایت» و دوخت و دوز چل تیکة‌ «حقیقت» در ترادف قرار داده، خواهان «اجماع» پیرامون لحاف کذا شود. حاجیه صدر ضمن نفی اسناد و شواهد، «روایت» را با رخداد هم‌سنگ شمرده و می‌گوید، برای دستیابی به اجماع پیرامون حقیقت «یکدست» و معتبر می‌باید نخ و سوزن به دست گیریم. این برندة خوشبخت جایزة «سانتاکلارا» سوزن و نخ برداشته و با مبهماتی چون «روایت» و «حقیقت» و «عدالت» پوششی از شیادی و حماقت سر هم می‌کند که در آن «اعدامیان» پس از انتخابات اخیر زندانی سیاسی و قربانی نقض حقوق بشر شناسائی می‌شوند. جالب اینجاست که پذیرش این «حقیقت» برای «همه» الزامی است، چرا که شادی صدر خود را با «افکارعمومی» در ترادف قرار داده، و ضمن شایعه‌پراکنی، ‌ همچون کروبی شیاد، شکنجة زندانیان سیاسی را به تجاوز جنسی تقلیل می‌دهد:‌

«شکنجه جنسی در زندان‌ها [...]‌ چون روايت نشده بود، چون حقيقت در مورد آن روشن نشده بود و چون عدالت در مورد عاملان و آمران آن برقرار نشده بود، باز هم تکرار شد. از نظر ما، افکار عمومی، همه زندانيان سياسی که پس از انتخابات اعدام شدند، قربانيان نقض حقوق بشر بودند [...]»


از اینجا حتماً می‌باید نتیجه بگیریم، آن‌ها که طی این مدت اعدام شده‌اند و طرفدار جنبش لعنتی سبز هم نبودند، زندانی سیاسی به حساب نمی‌آیند! مگر اینکه باز هم 30 سال بعد خانم «صدر» در طرفه‌العینی چشم‌شان «باز» شود و «حقیقت» را ببینند! در نتیجه تا کشف «حقیقت» از جانب ایشان، اعدام «غیرخودی‌ها» حق‌ است! چشمشان کور «سیاسی» باشند و خصوصاً طرفدار میرحسین موسوی تا حقوقدانان اندرون «حاجی‌آقا» ضمن دوخت و دوز و وصله پینه از آنان حمایت «پس از اعدام» به عمل آورند:

«ما از آن‌ها اعادة حيثيت کرديم [...]‌ اگر نسل گذشته در روايت تاريخ خود [...] موفق نبوده و نسل ما [...] در معرض روايت‌های معتبر قرار نگرفته [...] وقت آن است که يک بار برای هميشه، تکه‌های مختلف تاريخمان را به هم بدوزيم و از آن، مجموعه‌ای يکپارچه يا دست کم مورد توافق اکثريت جامعه فراهم آوريم [...]»


چه فرمایشات عمیقی! به این می‌گویند زن حقوق‌دان! حقوق می‌گیرد تا مفاهیم دمکراتیک و انسان‌محور، از جمله «تاریخ» را در ابهام فرو افکند. ماچه شیخ جمکران پنداشته «تاریخ» همان بی‌بی‌گوزک و باورها و اعتقادات عامیانه است که با روایات «معتبر» و «یکبار برای همیشه»‌ تکلیف‌اش روشن شود، آنهم توسط کنیزکان اندرون که واژة مبهم عدالت را بجای دمکراسی می‌نشانند. خلاصه برادران در «بیرونی» نشسته‌ و تماشای رقص شکم را با «فرهنگ» در ترادف قرار می‌دهند و مارکس را پیامبر می‌خوانند، خواهران هم در اندرون به دوخت ودوز «تکه‌های تاریخ» مشغول‌اند تا «عدالت» را حاکم کنند! برای استقرار عدالت کذا «خلخال آن زن یهودی» نیز الزامی می‌نماید، چرا که خارج از چارچوب حقوق انسان‌محور، عدالت، همچون آزادی انسان‌ستیز خواهد بود. بی‌دلیل نیست که فعلة فاشیسم بر طبل واژگان موهوم نظیر «برابری» و «عدالت» می‌کوبد:

«[...] برای من مسجل است که بدون عدالت، آنهم همين حالا، هيچ دموکراسی در ايران محقق نخواهد شد [...] به اميد اجرای عدالت برای ايران!»


یادش به خیر حاجی ابوتراب! راوی می‌گفت، هر وقت یکی از صیغه‌های حاجی دهان می‌گشود، تنها پاسخی که می‌گرفت این بود: «خفه شو ضعیفه!‍» ما که در برابر اینهمه وقاحت زبان‌مان قاصر است، کاش راوی «حاجی‌آقا» اینجا بود و برایمان از شیفتگی شیخ و شاه به هیتلر و «تمدن پارس» چند کلامی می‌گفت!

روزگاری می‌گفتند «همة راه‌ها به رم ختم می‌شود»، این روزها هم باید بگوئیم همة را‌ه‌ها به وین ختم می‌شود! حداقل برای حکومت جمکران آنچه در وین می‌گذرد سرنوشت‌ساز است. در این شهر دلگیر، از یک‌سو برنامة ابله‌فریب تزریق اسطوره‌های مقدس سامی به «ارزش‌های حماسی پارس» در دست اجراست، و از سوی دیگر قرار شده مذاکرات حکومت مستقل جمکران با گروه «1+5» در همین شهر جادوئی برگزار شود. این است دلیل حضور علی‌اصغر سلطانیه در مراسم بزرگداشت هزارة شاهنامه در شهر وین!

حنازرچوبه، مورخ 22 آبانماه 1389، در مطلبی با کد: 30072413 می‌نویسد، رایزنی فرهنگی ایران با همکاری موسسة خاورشناسی «هامربورگ‌شتال» و انستیتوی ایران‌شناسی اتریش،‌ مراسم بزرگداشت «هزارة شاهنامه» را در وین برگزار کرد. در این مراسم «دکتر شیبانی»، سفیر حکومت اسلامی یک سخنرانی مبسوط ایراد کرده و آنقدر در لجنزار مقدسات و مبهمات دست‌وپا زده که بیا و ببین! ایشان فرموده‌اند، زبان فارسی «نعمت» است و شاهنامه تاریخ ایران شمرده می‌شود؛ و اگر چه در آن اسطوره و افسانه وجود دارد، ولی هر تاریخی با اسطوره و افسانه آغاز شده:

«شاهنامه [...] شناسنامه و تاريخ ايران است، [...] بخشي از آن افسانه و اساطير است، اما [...] ابتداي تاريخ يونانيان، روميان، مصريان، چينيان [...] همه اساطير است، چون [درگذشته] خط و کتاب نبود [...] تاريخ سينه به سينه نقل مي‌شد و افسانه به آن راه مي‌يافت [...]»


البته سفیر ایران از یک نظر درست می‌گوید. پیش از «تاریخ»، به مفهوم بررسی و تحلیل رخدادهای جوامع، در گذشته کار مورخین نقل «روایت» بوده. بررسی و تحلیل «تاریخ»، به عنوان پویائی انسان‌ها در زمان و مکان مشخص، ریشه در علوم انسانی معاصر دارد. اما سفیر حکومت جمکران یک اصل اساسی را نادیده گرفته، و آن اینکه فردوسی حماسه‌سرا، هنرمند و شاعر است، نه «مورخ» و نه «پیامبر!» از سوی دیگر، اسطوره‌های پارسی فاقد «تقدس» است، از اینرو شاهنامه را نمی‌توان به تشیع علوی و مزخرفات آخوندهای شیعی‌مسلک آلود و چنین نتیجه گرفت که فردوسی مبلغ اعتقادات شیعیان بوده:‌

«[...] سومين حق بزرگي كه فردوسي بر گردن ما دارد آموزش پايداري و استواري در ابراز اعتقادات ديني است [...] اين روزها كه پرچم سرخ تشيع علوي در دنيا در اهتزاز است ابراز عقايد شيعي آسان [می‌نماید]، اما [...] در زمان فردوسي چنين نبوده [...]»


می‌بینیم که حکومت مرده‌شویان با کمک آکادمی «علوم» اتریش، حماسه سرای ایران را به آخوند مبلغ باورهای شیعی‌مسلکان تشبیه نموده، و با تحریف منظومه‌ای گران‌سنگ آن‌ را به ابزار حکومت آخوند و تبلیغات شیعة اثنی‌عشری تبدیل کرده! البته با شناخت از وقاحت اینان جای تعجب نیست، ولی باپوزش از خوانندگان گرامی باید بگوئیم، خاک بر سر آن موسسة خاورشناسی و آکادمی «علوم» که اسطوره‌های اقوام ایرانی را با «اسطورة‌ مقدس» و ضد ایرانی در هم می‌آمیزند. حتماً تحقیقات پرارزش‌شان را در طویلة سازمان سیا تکمیل کرده‌اند. کدام اسطوره‌ای از بستر «جهان‌بینی» ویژة‌ خود خارج شده که اسطوره‌های ایرانی بتواند از نگرش ایرانی فاصله گرفته و به توحش و مرگ‌پرستی اقوام سامی نزدیک شود؟ مثل این است که یک زبان‌شناس ادعا کند، زبان فارسی ریشه در زبان‌های سامی دارد. اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد، علی و محمد هم بجای کورش هخامنشی می‌نشینند و لوح حقوق‌بشرشان در صحرای عربستان کشف می‌شود. باری پس از این‌ عملیات قهرمانانه، یعنی پرتاب فردوسی به جایگاه آخوند شیعه، ورزش باستانی نیز با مراسم روضه و زوزه و گریه و «یاد پدر» به اجرا در آمده:‌

«پس از آن، موسيقي سنتي [...]‌همراه با ضرب، ورزش پهلواني و زورخانه‌اي [...] اجرا شد [...] برخي از [ايرانيان مقیم اروپا] پس از ديدن برنامه [...] گريه كردند و گفتند [خاطرات دورانی که در کودکی به همراه پدرشان به زورخانه مي‌رفتند]‌ دوباره زنده شده[...]»

از فعالیت‌های «فرهنگی» مرده‌شویان و شرکای اتریشی‌شان نتایج درخشانی حاصل شده! از آنجمله است: شاهنامه فقط یک اثر «تاریخی» نیست،‌ بلکه درس اخلاق و زندگی فردی و اجتماعی نیز می‌باید به شمار آید:

«[ملکیان، رایزن فرهنگی ایران] گفت، [...] شاهنامه تنها يك اثر [...] افسانه‌ای و تاريخي نيست بلكه درس اخلاق و زندگي فردي و اجتماعي است [...] شاهنامه [...] حاوي پيام‌های اخلاقي [...] محبت، صلح، دوستي، عدالت، مهرورزي و همزيستي مسالمت‌آميز با تمام جهانيان است[...]»

کوتاه سخن، قرار است ملت ایران از یکسو به پیروی از «حسین» در صحرای کربلا بر ضد معاویه و اسلام سیاه و این مزخرفات شورش کند، و از سوی دیگر همچون رستم به نبرد با دیوها مشغول باشد، تا حضرات با خیال آسوده و در کمال محبت، صلح، دوستي، ‌ عدالت و مهرورزي جیب‌اش را بزنند.