شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۶

جلاد و «فرهنگ»!
...
پس از پخش سریال «اعترافات»، و تهاجم برادران نیروی انتظامی به مردم و اعدام به اصطلاح «اوباش» که به رقابت با حاکمیت برخاسته بودند، یکی دیگر از مهم‌ترین نتایج مذاکرات آمریکا با جیره خواران ضدامپریالیست‌‌اش در بغداد «فاش» شد: مبارزه با آزادی بیان از طریق سانسور وبلاگ‌های فارسی زبان، توسط شرکت گوگل! البته این مهم از طریق انداختن چند تکه استخوان حضور مدیران دموکراسی پرور این شرکت امکانپذیر شده! جریان از این قرار است که از این پس، بر حسب محل اقامت شما، مرورگر گوگل نتایجی را که «مصلحت» بداند، در اختیارتان قرار خواهد داد! به این ترتیب از زحمت «سرداران» و «برادران» ساواک در داخل کاسته خواهد شد، و اینان فرصت کافی خواهند داشت که متن خطبه‌های نماز پر شکوه علفزار و سخنرانی‌های «فاخر» مقام رهبری را در کمال حماقت و بلاهت تهیه کرده، در اختیارشان قرار دهند!

بله در راستای این مذاکرات پربار، اگر شما در کشور فرانسه نام نویسندة این وبلاگ را به مرورگر گوگل تقدیم کنید، به نتایجی دست می‌یابید، که مرور گر گوگل «مصلحت» نمی‌داند در اختیار کاربران ساکن ایران قرار دهد! به عبارت دیگر، برای کسانی که زندانی حکومت اسلامی ایران به شمار می‌آیند، مطالب وبلاگ «ناهید رکسان» سری و محرمانه است! و ایرانیان حق ندارند به آن دسترسی داشته باشند! می‌بینیم که حاکمیت قدرقدرت اسلامی، تا چه حد مفلوک و لرزان شده، که مطالب یک وبلاگ‌نویس «غیرخودی» را هم برنمی‌تابد! مطالبی‌که اکثراً فقط بررسی و تحلیل سخنان مقامات بلند‌پایة همین حاکمیت فقرفرهنگی است. اما همین حاکمیت مفلوک با تجهیزاتی که غرب در اختیارش گذارده، مانند سگ هار به مردم یورش برده، کتک می‌زند، دستگیر می‌کند و اعدام می‌کند، سپس ساواک یک خطبه می‌دهد دست روضه‌خوان علفزار، که از توحش نیروهای انتظامی تعریف و تمجید هم بکند! بله، این است نتایج مذاکرات با آمریکا، در مورد امنیت عراق: سرکوب مردم ایران. علامت تعجب هم نمی‌گذارم، چرا که اصلاً جای هیچ تعجبی نیست. سابقة غرب در منطقه، به ویژه در ایران، کاملاً شناخته شده است: سرکوب مردم، جهت تأمین منافع دموکراسی‌های غرب! و به موازات گسترش دامنة چپاول غرب، ابزار سرکوب نیز همچنان پیشرفته و پیشرفته‌تر می‌شود. یکی از نمونه‌های نوین ابزار سرکوب، مهار دو جانبه است. مهار دوجانبه، از طریق اعزام مخالفین دروغین، مانند پاسدارگنجی و سازگارا به ایالات متحد، و دستگیری همکاران و شرکای حکومت اسلامی و اعترافات تلویزیونی آن‌ها در ایران، امکانپذیر می‌شود.

به این ترتیب، حامیان غربی حکومت اسلامی، از یکسو مخالفین برونمرزی حاکمیت را سرکوب می‌کنند، و از سوی دیگر، دست ساواک را برای سرکوب مخالفین داخل کشور، با اعترافات امثال هاله اسفندیاری و تاجبخش باز می‌گذارند. بله، اگر همکاران دارودستة رفسنجانی، که برای ملاقات مادران پیرو بیمارشان هر سال راهی ایران می‌شدند، امسال دستگیر نمی‌شدند، علی‌خامنه‌ای نمی‌توانست ادعا کند، مطالبات ملت ایران، مطالبات استعمار آمریکا است! یا بهتر بگوئیم سازمان منفور ساواک نمی‌توانست از زبان علی خامنه‌ای چنین ادعاهائی مطرح کند. حال بپردازیم به اصل مطلب! یا همان خطبه‌های علفزار جمعه!

پیشتر گفتیم که این خطبه‌ها بازتاب مطالبات استعمار در ایران است، و توسط ساواک تهیه و تنظیم شده، هر هفته به اطلاع مردم ایران می‌رسد. روز جمعه 5 مرداد ماه سالجاری، نقش سخنگوی استعمار را جنتی ایفا می‌کرد. جنتی مراتب قدردانی اربابان حکومت اسلامی را از سرکوب و توحش نیروی انتظامی و اعدام‌ها، ابراز کرده می‌گوید، بسیار کار خوبی کردید، خیلی «فرهنگی» بود. اگر «علی» بود بیشتر اعدام می‌کرد. و نویسندة این وبلاگ هم با جنتی کاملاً موافق است، اگر علی بود، «فرهنگ» بیشتری به خرج می‌داد! و مانند صدر اسلام، و جهت استقرار عدالت علوی، همة مردم ایران را از دم تیغ می‌گذراند، تا امنیت بر جامعه حاکم شود! نمی‌دانستیم «اعدام»، اقدام «فرهنگی» است و در صدر اسلام، در صحرای عربستان،‌ «جامعه» وجود داشته! حتماً این «جامعه» از «مجلس‌خبرگان» و «مجمع تشخیص مصلحت» هم برخوردار بوده! و خیلی اقدامات «فرهنگی» انجام می‌داده! «حنا زرچوبه» مورخ 5 مردادماه سالجاری به نقل از جنتی می‌نویسد:

« اعدام اخیر اشرار از بهترین اقدامات انتظامی، سیاسی و فرهنگی بود. اگر حضرت علی بود بیشتر از این تعداد اشرار را اعدام می‌کرد. ایشان سازشکار با اشرار و مختل کنندگان امنیت جامعه نبود.»


مسلم است! ایشان خودشان از «اشرار» بودند، و همانطور که پیشتر گفتیم اسلام «رقابت» را در هیچ زمینه‌ای بر نمی‌تابد. اصولاً «دین اسلام» از روز نخست برای تأمین امنیت اجتماعی «اختراع» شد! تا پیش از اسلام، در جهان نظم و امنیت وجود نداشت! هرج و مرج بود و کفر! به ویژه در ایران و کشورهائی که ثروتی جهت غارت مسلمانان داشتند! اسلام آمد که امنیت اینان را تأمین کند! و دیدیم که چه نیک امنیت را در ایران تأمین کرد! 14 سدة پیش، با تکیه بر ‌نیروی الهی حرص و طمع، «امنیت» را حاکم کرد، و 28 سال پیش، به کمک جبهة ناتو! نکتة دیگری که در خطبه‌های علفزار بر آن تأکید شده، این ‌بود که وزارت آموزش‌و‌پرورش سعی کند شستشوی مغزی را در ابعاد گسترده‌تری اعمال کرده، و جهت تأمین امنیت جامعة اسلامی، دامنة فقرفرهنگی را هم بیشتر گسترش دهد. آمریکا هم سعی خواهد کرد، با رادیو فردا، تلویزیون‌های لس‌آنجلس و سایت‌های مخالف‌خوان فارسی‌زبان، قدرت تفکر را از نسل جوان ایران بکلی سلب کند! و بر خلاف ضحاک که ناچار بود عهده‌دار تغذیه مارهائی باشد که بر دوش داشت، مارهای ایالات دموکراسی پرور متحد، با برنامه‌های تفریحی، فرهنگی و غیره مغز جوانان را می‌بلعند! زحمت‌اش کمتراست و نتیجه‌اش هم بهتر! اگر «علی» هم بود، برای تأمین امنیت جامعه حتماً همین‌کار را می‌کرد. چرا که:

«اگر امنیت در کشور وجود نداشته باشد، حکومت اسلامی معنا پیدا نمی‌کند و هیچگاه به اهداف خود دست نمی‌یابد.»


و در مملکتی که هفتاد در صد جمعیت را جوانان زیر 18 سال تشکیل می‌دهند، جوانانی که از کودکی با فقر و بیگاری آشنا شده‌اند؛ جوانانی که نه آینده‌ای در مقابل خود می‌بینند و نه امکان تفریح دارند؛ جوانانی که استعمار از نظم پذیری و سازمان یافتن محرومشان کرده، اگر مطیع و همکار حاکمیت نباشند، «اشرار» خوانده خواهند شد، و مانع تحقق اهداف ناشناختة حکومتی می‌شوند، که طی 28 سال، هنوز معلوم نکرده این «اهداف» چه هستند! بله، ویژگی تشکیل حاکمیت بر اساس آیات توحش قرآنی این است که موجودیت انسان‌ها و مطالبات آنان مانع رسیدن حکومت اسلامی به «اهداف» خود می‌شود! چرا که اهداف حکومت اسلامی در تضاد با انسان و آزادی انسان‌هاست. و هرچه نشانی از آزادی داشته باشد، در حکومت اسلامی باید محو و نابود شود. آزادی ستیزی در فاشیسم اسلامی، «فرهنگ» نام گرفته. به همین دلیل جنتی بر ضرورت «فعالیت‌های فرهنگی در جامعه» تأکید دارد! در این راستا، وزارت و آموزش و پرورش باید فرزندان مردم ایران را مطابق با «فرمایشات مقام رهبری» پرورش دهد: بندگان رذل، مطیع، پست و حقیر، همانند شخص رهبر فرزانه و شرکاء. نکتة مهم دیگری که جنتی به آن اشاره کرده، ابراز آمادگی حکومت اسلامی جهت خوش خدمتی و لیسیدن پای ارباب در عراق است. این‌عمل را در زبان علفزار، چنین معنا می‌کنند:

«اشتباه‌های آمریکائی‌ها در عراق به آن‌ها فهمانده شد.»

در این راستا، جیره‌خواران ایالات متحد در ایران، به آمریکا گفته‌اند، حکومت عراق مردمی است، و دلیلی ندارد شما در عراق بمانید! شما که این حکومت مردمی را مستقر کردید، اکنون می‌توانید بقیه امور را به عهده همان حکومت مردمی، که 28 سال پیش مستقر فرمودید بسپارید! غلامان جان‌نثار شما، در حکومت اسلامی و مردمی، آمادة همه گونه جانفشانی در راه تأمین امنیت عراق‌اند:

«[...] جنتی اظهار داشت[...] به آن‌ها گفته شد چرا شما در کشوری اسلامی که دارای حکومت مردمی است همچنان حضور دارید؟»


بله، چرا در عراق که «حکومت مردمی» دارد حضور دارید، و در ایران که «حکومت مردمی‌اش» رو به مرگ است، حضور ندارید؟ مگر نمی‌بینید هرچه در عراق بمانید بیشتر باعث نفرت می‌شوید، و ما را هم تضعیف می‌کنید؟ اگر شما نباشید، ما خودمان امنیت عراق را تأمین می‌کنیم، تا حکومت اسلامی عراق هم به «اهداف» خود برسد. همانطور که 28 سال پیش زمینة جنگ را در ایران فراهم کردیم، در عراق هم زمینة جنگ با عربستان و کویت را فراهم می‌کنیم. شما هم که 20 میلیارد دلار اسلحة لازم برای جنگ را به برادران وهابی ما فروختید، حال دیگر وقت رفتن است. جنگ که شروع شد، امنیت هم خود به خود تأمین می‌شود! جنتی در ادامه، کمی هم درس هندسه به یانکی‌ها می‌دهد، که زاویه‌اشان را با «راه راست»، یا سواحل دریای خزر بیشتر نکنند! چرا که هدف گاوچران‌ها در واقع حضور در سواحل خزر است:

«راه کج هرچه بیشتر ادامه یابد، زاویه آن با راه راست بیشتر می‌شود.»

جنتی، ضمن تدریس هندسه به یانکی‌ها، دانش و شناخت خود از آمار را نیز به حاضران در علفزار ارائه فرموده:

«اشغالگران از نتایج نظرسنجی‌ها متوجه شده‌اند که مردم جهان از آن‌ها متنفر هستند.»

بازهم خوب است اشغالگران در این حد شعور دارند که از نتایج نظرسنجی‌ها به واقعیت امر پی‌ ببرند، ولی ساواک ملایان حکومت اسلامی چنان ابله و کودن است،‌ که هنوز نفهمیده مردم ایران، از دست نشانده‌گان آمریکا، بیش از خود آمریکائی‌ها متنفرند!


جمعه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۶

ابلاغ و اغفال!
...
بحث انحرافی مد روز، فعلاً این است که، بعضی مدعیان لائیسیته، یکی از احزاب اکبر رفسنجانی را، که به مصداق «کچل را زلفعلی نام نهند»، و به عکس، «نهند نام زنگی کافور»، خود را «اعتدال و توسعه» می‌نامد، مورد خطاب و عتاب قرار داده، بگویند شما را چه به این غلط‌ها که خود را با حزب اردوغان مقایسه کنید؟ حزب اردوغان به «لائیسیته» احترام می‌گذارد! بله، ما هم معتقدیم از لچک سفید بانو اردوغان کاملاً معلوم است که نخست وزیر فعلی ترکیه، تبلور «لائیسیته» باید باشد، فقط از نوع اسلامی آن است! همانطور که حاکمیت ایران «جمهوری» است ولی از نوع «اسلامی»! استعمار هم نه در ترکیه و نه در ایران، خوشبختانه حکومت تعیین نمی‌کند! «استقلال، آزادی»، انتخابات آزاد و بقیة قضایا از معجزات امام زمان بوده، که با «فلسفة حکومت امام‌علی»، ملت ایران را اینچنین به افلاس و فلاکت انداخته! و افلاس تا آنجا رسیده که جهت «نگارش ادبی»، ایرانی جماعت ناچار به نسخه برداری از نویسندگان غرب شده! «فقرفرهنگی» موجود در رأس هرم قدرت، گویا به دیگران نیز سرایت کرده. و این تنها مورد تقسیم عادلانه «دارائی‌های»‌ فرزانگان و فرهیختگان حکومت مرده‌شویان و دعانویسان جمکران باید باشد. به همین دلیل است که لیست «دارائی‌های» مقامات نباید منتشر شود! ثروت اینان در عرصة ابتذال و فقر فرهنگی چنان است که در هفت اقلیم نگنجد! نمونه‌اش مقالة شیوای «حنا زرچوبه»، در باب روز تولد علی، خلیفه چهارم مسلمانان.

«حنا زرچوبه»، ‌ مورخ 5 مردادماه سال 1386، با انتشار مطلبی از «فریبا بابائی» به پیشواز تولد امام علی رفته. قرار است فردا علی متولد شود، تا «جهانیان» از فیض وجود ایشان بهره‌مند شوند! به یاد داشته باشیم که جهانیان، همه شیعی مسلک‌اند، و از قلم به مزدهای جمکران‌. خلاصه امشب در صحرای عربستان، کعبه غرق نور و روشنائی است و فرشتگان در عرش الهی «پارتی» گرفته‌اند و به رقص و پایکوبی مشغول شده‌اند. چرا که هنگام تولد علی، هنوز محمد ادعای پیامبری نکرده بود و در نتیجه هنوز «اسلام» در کار نبود، و جهان از شر مسلمین در امان بوده. ولی «فریبا بابائی» گویا نمی‌داند تولد علی پیش از ظهور اسلام رخ داده! بنابراین می‌نویسد:

«کعبه نورانی‌تر شده[...] از تابش خورشید ولایت[...] کعبه آینه‌ای است که تمام رسالت را در خود جای داده، کعبه، قدس ملکوت است و [...]»


اشتباه نکنید، این مشخصات متعلق به کعبة پیش از اسلام است! آنزمان که «جهانیان»، مانند نویسندة این وبلاگ همگی در گمراهی کامل بودند! ببینید پس از اسلام کعبه چه خصوصیاتی می‌تواند داشته باشد! در حالیکه نویسندة این وبلاگ همچنان در گمراهی باقی مانده! فریباجان پس از نقل چند بیت شعر «بند‌تنبانی»، سرودة شعرای جمکران، به ذکر استعدادهای علی می‌پردازد. یکی از استعدادهای علی این بوده که امروز در «حنازرچوبه»، به لقب «شهریار اسلامی» مفتخر شود، و «شهریار» را هم به کثافت بکشد! یکی دیگر از استعدادهای علی در «نگاهش» بوده! تا زمانی که «نگاه علی» موجود بوده، جهان اسلام از عینک بی‌نیاز بود، و چشم هیچ مسلمانی «آب مروارید» و «آب سیاه» نمی‌آورد و هیچ مسلمانی ضعف بینائی نداشت،‌ و چشمانش مثل این انگلیسا چپ نمی‌شد! بله، نگاه آن حضرت را دست کم نگیریم:

«علی [...] با هر نگاهش به دیدگان مسلمانان فروغ بخشید!»

و امروز که علی نیست، چشم همة مسلمانان نیازمند عینک‌های تولیدی مسیحیان و یهودیان شده! و چرا راه دور برویم، همین علی خامنه‌ای ناچار است مثل مناخیم بگین عینک بزند! تازه شانس آورده، به سرنوشت موشه دایان دچار نشده! بله، اگر علی نگاهی به موشه دایان انداخته بود، او هم یک چشمش را در جنگ بر علیه اشغالگران فلسطینی، که زمین‌های موروثی حضرت موسی را تصاحب کرده بودند، از دست نمی‌داد. افسوس که آن‌زمان علی نبود که نگاهی به چشمان شهلای موشه دایان بیاندازد. ولی استعدادهای علی به نگاهش محدود نمی‌شد. لب‌های علی هم استعدادهای فراوانی داشت! هر بار علی، لبی از اسلام گرفت، لب‌های نوشکفتة اسلام به تبسم گشوده شد! البته بوسة علی، بوسة عادی نبود! جانبازی‌های علی را نویسنده، «بوسه» می‌نامد:

«علی همان کسی است که[...] لب‌های نوشکفتة اسلام را با بوسه‌های جانبازی‌هایش به تبسم گشود»

مفهوم «جانبازی‌های علی» را ما هرگز نخواهیم دانست، چرا که این حکایات، همان قصه‌های بی‌بی‌گوزکی است که قرن‌هاست در دکان روضه خوانان و شیادان به فروش می‌رسد. پس از ورود به این دکان است که متوجه می‌شویم، کسانی وجود دارند که در سن 10 سالگی، «آزادانه» دین خود را انتخاب می‌کنند و همانجا نیز به عنوان جانشین «دین‌آور» برگزیده می‌شوند! ولی امروز هیچ مسلمانی حق ندارد دین خود را «انتخاب» کند! همچنانکه پدر و مادرش نیز حق انتخاب دین خود را نداشته‌اند! بله، اسلام جهنمی است که به زور شمشیر وارد آن می‌شوید و خروج از آن برای همگان ممنوع ‌است. در ضمن با ظهور اسلام، «انحصار دینی» نیز مد روز شد! همه باید در صحرای حجاز مسلمان می‌شدند، در غیر اینصورت اموالشان را به مسلمانان تقدیم کرده، «سرزمین اسلام» را ترک می‌کردند! تا نظام «تک دکانی» اسلامی ناچار به تحمل رقابت مسیحی و یهودی نشود. البته این آغاز کار بود. اقتصاد اسلامی بعدها راه‌های پرمنفعت‌تری یافت: باج‌گیری یا دریافت «جزیه» از غیر مسلمانان! ولی امروز اگر چه در کشورهای اسلامی از غیرمسلمانان «جزیه» نمی‌گیرند، ولی رقابت‌ دینی همچنان ممنوع است! آنهم به دلیل بوسه‌های علی که از کودکی مسلمان شد:

«همان کسی که از کودکی به پیامبر ایمان داشت و هنگامیکه 10 ساله بود و[...] محمد[...] به پیامبری برگزیده شد، به پیامبری آن حضرت ایمان آورد و زندگی خود را در راه خدمت به اسلام و پیامبر قرار داد.»


این علی چه موجود خارق‌العاده‌ای بوده! پیش از آنکه محمد پیامبر شود، علی به او ایمان داشته! و بعد هم خود را در خدمت اسلام و پیامبر قرار داده! مگر پیشتر چه کار می‌کرده؟ پیشتر هم در خدمت محمد بوده! گورکن‌ها چنان «علی، علی» می‌کنند، مثل اینکه علی فرمانروای مکه بوده و کارو زندگی‌اش را رها کرده، کمر به خدمت محمد بسته! علی چه کار دیگری بجز خدمت به محمد داشته، که ما از آن بی‌خبریم؟! محمد تحت حمایت ابوطالب بوده، و علی،‌ پسر ابوطالب هم تحت حمایت محمد قرار گرفته. رسم و رسوم قبیله‌ای بوده، و بس! پس از 14 سده، گورکن‌ها از این رسم و رسوم قبایل، تحت عنوان «معجزات اسلام» یا استعدادهای علی یاد می‌کنند! طبق همین رسم و رسوم قبیله‌ای، وقتی محمد از مکه به مدینه فرار کرد،‌ چون هنوز زورش به «کفار» نمی‌رسید، علی فداکاری کرد و در رختخواب محمد خوابید! این هم یکی از همان قصه‌هائی است که می‌شناسیم! بعد هم طبق همان قصه‌ها، علی تمام دشمنان اسلام را،‌ یک‌تنه،‌ تار و مار کرد! البته جنگ‌های آنزمان هم مانند جنگ ایران و عراق همه «تحمیلی» بودند، و از سوی «کفار» بر محمد تحمیل می‌شدند، به ویژه هنگامی که «کفار» در موضع ضعف قرار داشتند، جنگ‌های فراوانی به محمد «تحمیل» کردند، تا از محمد شکست بخورند! اگر نه محمد هرگز با «کفار» کاری نداشت! ولی موضوع وبلاگ ما محمد نیست، علی است! «حنا زرچوبه»، می‌نویسد:

«زره علی «پشت» نداشت، چون هرگز به دشمن پشت نمی‌کرد[...]»

و البته اگر علی پشت به دشمن نمی‌کرد، به دلیل رعایت ادب بود! هر چند گل، پشت و رو ندارد، ولی دشمن هم از روی ادب، هرگز شعورش نمی‌رسید که از پشت به علی حمله کند! همیشه یک دشمن از روبرو به علی حمله می‌کرده! و شکست هم می‌خورده! گذشته از علی، ضربه‌ شمشیر علی هم خواص عجیبی داشت، مرگ دشمن را تشخیص می‌داده و خودش بر می‌خاسته:

«ضربه شمشیرش نیازی به ضربه دوم نداشت، هنگامی که شمشیرش فرود می‌آمد فقط با مرگ دشمن بر می‌خاست.»


بله، قصة علی و شمشیرش و حتی ضربة شمشیرش،‌ سده‌هاست که در دکان روضه‌خوان‌های شیعه به فروش می‌رسد و هیچکس هم فروش این نوع «اجناس» را شارلاتانی و کلاهبرداری نمی‌نامد! چاخان‌های‌«دینی»، جهت استحمار مردم لازم است! اینکه بگوئیم علی چنان حضور چشمگیری در این یا آن نبرد داشت، که یکی از فرشتگان نیز زبان به تحسین وی گشود! و «فریبا بابائی» هم صدایش را ضبط کرد تا در «حنا زرچوبه» تکرار کند، شیادی به حساب نمی‌آید:

«امیر مومنان در نبردهای مهمی[...] حضور چشمگیری داشت به طوری که در جنگ احد فرشته‌ای از آسمان ندا کرد [منظورش، ندا داد باید باشد] جوانمردی غیر از علی و شمشیری جز ذوالفقار نیست.»


عبارت «حضور چشمگیر» جزو همان قالب‌های مرسوم شعار است،‌ که تنها دهان را پر می‌کند و هیچ محتوائی ندارد! مثل وعده‌های روح‌الله باید باشد! بگذریم! در آن «حضور چشمگیر»، در گیرودار جنگ فرضی احد، در آن همهمه و هیاهو، «ندای فرشته» هم شنیده شده! البته نام فرشتة مذکور مشخص نیست! ولی هر فرشته‌ای بوده، صدای رسائی باید داشته باشد! علاوه بر «حضور چشمگیر»، «صدها اتفاق مهم» هم رخ داده،‌ که علی در آن‌ها «حضور مؤثر» داشته! ولی باید گفت «حضور چشمگیر» و بسیار «مؤثر» علی، ساخته و پرداخته ذهن «فریبا بابائی» است، که از شدت گزافه‌گوئی و آسمان و ریسمان به هم بافتن فراموش می‌کند، محمد اصلاً سواد خواندن نداشته! ولی بر اثر «حضور چشمگیر علی» ادعا می‌کند خداوند، توسط جبرئیل نامه‌ای برایش فرستاده و محمد هم آنرا «قرائت» فرموده:

«پیامبر[...] می‌فرمایند: روزی جبرئیل از نزد رب جلیل نزد من آمد و ورقی آورد که در آن نوشته شده بود: من محبت علی[...] را بر مخلوقات خود فرض گردانیدم، این را از جانب من به بندگان ابلاغ کن.»

ظاهرأ «رب جلیل» فراموش کرده بود که محمد خواندن نمی‌داند! و گویا نویسندة این مقالة شیوا خداوند را با رئیس بخش تبلیغات استحماری ساواک، که دستوراتش را روی یک ورق کاغذ «ابلاغ می‌کند»، اشتباه گرفته! چه می‌توان گفت؟! همان «خداوند»، جبرئیل را با یک «بخشنامه» نزد سرپرست «حنا زرچوبه» فرستاده. و روی «بخشنامه» نوشته شده، فردا را «روز پدر» فرض گردانیدم، اینرا از جانب من به همة مأموران بی‌پدرمادر جهان تبلیغات رسانه‌های استعماری «ابلاغ» کن!



پنجشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۶

نان و «پیام»!
...
در وبلاگ «گاوسالاری» نوشتیم که «دونان» ‌همیشه «شوتان» را می‌فریبند. امروز «اینترناشنال هرالد تریبون» تصاویر «سه نخاله» و نازی عظیما، «شهدای» راه دموکراسی سازمان سیا را منتشر کرده‌ بود، و در روزنامة لوموند هم یک مصاحبة مفصل، همراه با لبخند نمکین منوچهر متکی، حکایت از آن داشت که جبهة «دونان»، به زبان انگلیسی و فرانسه، «دست طلب» از دامن اسلام و مسلمین «ندارد»، مگر آنکه «جان‌ از تن‌اش برآید»! و در این راستا، حتی «دونان» فارسی زبان نیز بسیج شده‌اند. بله، پس از تلاش‌های مردمفریبانه دارودستة خاتمی جهت استقرار «مردم‌سالاری دینی» و تأمین 8 سال فرصت برای استعمار، اکنون نوبت به «دین مردم‌سالارانه» رسیده تا حداقل 8 سال دیگر فرصتی به اسلام‌دوستان آنگلوساکسون اهداء کند! داستان از این قرار است که چون «دموکراسی دینی» فرسوده شده، امروز «خداوند بخشندة مهربان» در واشنگتن، «دین دموکراتیک» به مردم ما عطا کرده! آنهم از طریق مریم رجوی!

پس از افتضاح «اعترافات» سراپا فریب «سه نخاله» در سیمای جمکران، حکمت الهی بر این قرار گرفت، که این هدیة آخرین مدل را به «شوتان» ایران زمین اعطاء نماید! و می‌دانیم که خداوند، تاکنون بجز فاجعه و بلا از آسمان به زمین هیچ نفرستاده! و امروز هم بجای فاجعة «مردم‌سالاری دینی»، فاجعة «دین مردم‌سالارانه» را قرار است برایمان بفرستند، تا دمار از روزگارمان در آورد! که از دوران باستان، گفته‌اند: «چه علی‌خواجه، چه خواجه علی»! و دموکراسی دینی هیچ تفاوتی با اسلام دموکراتیک نخواهد داشت. همان فریب و شیادی است،‌ با نام جدید و دهان پرکن، که قرار است مانند زباله‌های بازیافتی، از عراق به ایران صادر شود! ولی اینبار از طریق مذاکره! ‌

به موازات تداوم به اصطلاح «مذاکرات» آمریکا با ریزه خواران ‌ایرانی‌اش در بغداد، شعارهای اوپوزیسیون حکومت روضه‌خوان‌ها و مرده‌شویان، تغییر کرده، و هر چه بیشتر در چارچوب اسلام قرار می‌گیرد! به ویژه شعارهای مجاهدین خلق! چرخش شعارهای مجاهدین خلق، که یک لشکر نان‌خور هم در عراق دارند، و پیشتر «خلق قهرمان» یا «خلق مسلمان» ورد زبانشان بود، کم، کم نویسندة این وبلاگ را به این فکر می‌اندازد،‌ که نکند گورکن‌ها، با اربابان‌شان بر سر چگونگی براندازی خود «مذاکره» می‌کنند، ‌و به ما هم هیچ نمی‌گویند؟! چرا که آمریکا، با دست‌نشاندگانش «مذاکره‌ای» ندارد! روضه‌خوان‌ها را ساواک و شهربانی به دستور آمریکا بر «تخت» نشاندند، ‌ حال آمریکا با همین روضه‌خوان‌ها چه مذاکره‌ای می‌کند؟ شاید همانطورکه گفتم، ‌ مذاکرات کذا، ‌ مذاکره پیرامون جایگزین کردن روضه‌خوان‌ها با مجاهدین خلق باشد! و به همین دلیل است که پیام اخیر خانم مریم ابریشمچی ـ رجوی ـ اینچنین رنگ و بوی «اسلام» گرفته! آنهم چه اسلامی، اسلام دموکراتیک!

سایت «همبستگی‌ملی» مورخ 2 مردادماه 1386، پیام ویدئوئی خانم مریم رجوی در کنگره بین‌المللی بررسی وضعیت زنان و کودکان را منتشر کرده. این پیام سه بخش متفاوت دارد. بخش نخست قسمتی از ماهیت واقعی حاکمیت کنونی ایران را بر ملا می‌کند. مریم رجوی، بدون اشاره به حمایت استعمار غرب، به ویژه ایالات متحد از حاکمیت ایران، این حکومت را فاشیسم مذهبی‌ای می‌خواند که ملت ایران را به اسارت‌گرفته. و این قسمت از پیام، تنها قسمتی است که واقعیتی را منعکس می‌کند:

«کشورم تحت سلطه بدترین دشمن دموکراسی و صلح در جهان است. فاشیسم مذهبی مردم ایران را در یک زندان بزرگ به اسارت در آورده[...]»


ولی ادامة پیام مریم رجوی، تمامأ تبلیغ برای دین اسلام است. اسلامی که گویا،‌ حداقل در کلام ایشان، با اسلام ارتجاعی حاکمیت ایران در تضاد کامل قرار می‌گیرد! اسلامی که زن ستیز نیست، دین برابری زن و مرد است، و از همه مهم‌تر اسلامی که دموکراتیک است! و خانم رجوی تأکید می‌کند، این اسلام دموکراتیک، «پیام حقیقی» حضرت محمد است! پیش از بررسی پیام مریم رجوی، یادآور شویم که ادیان ابراهیمی: اسلام، مسیحیت و یهودیت، بنا بر تعریف،‌ برخاسته از نظام پدرسالاری‌اند، و به همین دلیل «زن ستیز» بوده و خواهند بود. از سوی دیگر، به دلیل احکام موجود در کتب مقدس‌ این ادیان، در هرحال چنین «دکترین‌هائی» نمی‌توانند دموکراتیک تلقی شوند! گروه مجاهدین خلق بهتر است،‌ بجای توسل به تبلیغات سراپا فریب محفل نوبل، که شیرین عبادی چند سالی است‌ افتخار دارد نقش «جارچی‌» آن را ایفا کند، تکلیف خود را نه تنها با دین اسلام،‌ که با مقولة «دین»، در تمامی ابعاد روشن کرده،‌ ارتباط «دین» با «حاکمیت» را یکبار برای همیشه، تعریف کند.

اعتقادات مذهبی مجاهدین خلق و ارادت‌شان به «اسلام»، «امام» و «پدر طالقانی»، و فجایعی که این ارادت‌ها برای ملت ایران به همراه آورد، هنوز از ذهن ایرانیان زدوده نشده. با اینهمه عقاید مذهبی مجاهدین برای خودشان محترم است. اینکه مجاهدین خلق معتقد به اسلام باشند، یک مسئله است، اینکه مجاهدین خلق، همین اسلام را به دروغ «دموکراتیک» بخوانند، از محدودة گرایشات سیاسی ـ مذهبی آنان فراتر رفته، جنبه شارلاتانیسم و مردمفریبی به خود می‌گیرد. گروه مجاهدین خلق، از نظر مالی امکان دسترسی به حقوق‌دانان برجسته‌ای دارد، که به سادگی می‌توانند تضاد «دین» با «دموکراسی» را برایشان به زبان ساده، و قابل درک توضیح دهند. ضمن اینکه مقالة مصطفی رحیمی، تحت عنوان «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم»، به زبان فارسی در دسترس عموم قرار دارد. پس از 29 سال جنایت و چپاول ملت ایران با آیات قرآن، و «فلسفة» حکومت امام‌علی، و به ویژه، پس از 8 سال جنایت و کشتار محمد خاتمی،‌ تحت عنوان «مردمسالاری دینی»، ایالات متحد،‌ گویا هنوز به امامزادة استعمار دخیل بسته، و «پیام حقیقی محمد» را برایمان کشف کرده! مریم رجوی هم ناچار است پیام «جان نگروپونته» را از طرف سازمان خود، برای کنگرة بین‌المللی در ایتالیا ارسال کند. الزامات مجاهدین خلق در برابر ایالات متحد، کاملاً قابل درک است. حفظ یک لشکر از مجاهدین خلق در کشور عراق نیازمند تعهداتی است که بخشی از آن در پیام مریم رجوی آشکارا مشاهده می‌شود.

ارتش جنایتکار آمریکا در افغانستان و عراق «حضور» یافته، تا قانون اساسی طالبان را در این‌دو کشور به تصویب برساند. قانونی به نام «خداوند بخشندة مهربان»، که در ایران و پاکستان نیز پیشتر به تصویب رسیده بود، و شاید به زودی در ترکیه هم سروکله‌اش پیدا شود. مسلم است که رهبری گروه مجاهدین خلق، نمی‌تواند پیامی بفرستد که اسلام را زیر سئوال‌ برد! در اینصورت «دموکراسی» بمب در عراق، و دموکراسی «تریاک» در افغانستان بی‌اعتبار شده، و اهالی شهرک اشرف به سرنوشت «سالار شهیدان» دچار خواهند شد! بله، سران مجاهدین، مانند دیگر سران اوپوزیسیون ایران، نان‌شان را به نرخ روز می‌خورند. به ویژه که خاستگاه اکثرشان همان «بازار» است، و «نرخ روز» را از شب قبل می‌شناسند. اینگونه است که مریم رجوی می‌گوید، حاکمیت ایران اسلام را نمی‌شناسد! یا به عبارت دیگر،‌ طاعونی که 28 سال است بر ملت ایران تحمیل شده، قوانین «اسلامی ارتجاعی» است، که این حکومت با تکیه بر آن جنایاتش را توجیه می‌کند. خانم رجوی می‌گویند اکنون یک طاعون خوب و «مترقی» در اختیار دارند، که «اسلام دموکراتیک» است، و می‌تواند جنایات‌ ایشان و دوستان‌شان را با قوانینی مترقی توجیه کند:

«فاشیسم مذهبی[...] تحت نام قوانین اسلامی تلاش می‌کند جنایاتش را توجیه کند. بنیادگرائی اسلامی چیزی نیست جز یک درک ارتجاعی از اسلام که قلب آن در تهران می‌زند. با ویژگی‌های سرکوبگری، تبعیض دینی و توسعه طلبی و بیش از هر چیز با زن ستیزی[...]»

بهتر است به خانم رجوی و خواهران‌شان بگوئیم، «دین» در هر حال «ارتجاعی» است، چرا که پاسخ مسائل زمان حال را در افسانه‌های گذشته‌ای موهوم می‌جوید. تبعیض دینی نیز، بنا بر تعریف، از الزامات «دین» است، چرا که اگر همة ادیان یکسان باشند، هیچ «دین» خاصی، دلیلی بر «حقانیت» خود، و در نتیجه دلیلی بر «موجودیت» خود نخواهد داشت. به عنوان نمونه، ‌ مگر توحش مسیحیت و یهودیت از اسلام کمتر بوده، که «خدواند بخشندة مهربان»، طاعونی به نام اسلام را جهت تکمیل پیام توحش خود بر مردم صحرای حجاز فرود آورد؟ نه! یهودیان و مسیحیان سنگسار و قصاصی دارند، که به مراتب از نوع اسلامی، پیشرفته‌تر و دموکراتیک‌تر است! اگر فرصتی شد، نگاهی به احکام کتاب مقدس مسیحیان و یهودیان در باب سنگسار و قصاص بیاندازید، تا ببینید که بسیاری از آن‌ها در قرآن «تحریف» شده، و جنبة دمکراتیک خود را از دست داده‌اند! به عنوان نمونه، در یکی از «انجیل‌ها»، زنی که به جرم ارتباط با مرد دیگری سنگسار می‌شود، فرزندانش نیز محکوم به مرگ‌اند!

و اما در مورد «احکام زن ستیز» قرآن، که مریم رجوی آن‌ها را به آخوند‌ها نسبت می‌دهد! لازم است یادآور شویم که اسلام، مانند همة ادیان ابراهیمی «انسان ستیز» است. در اسلام، انسان تنها در چارچوب «مخلوق» و بندة خداوند، یا بنده و بردة یک ارباب زمینی موجودیت دارد. در اسلام، حقوق انسانی برای مرد هم وجود ندارد. چارچوب حقوقی اسلام، «بندگی» است. در نتیجه حقوق زن به عنوان بنده‌ای که از دندة چپ بندة دیگری «آفریده» شده، می‌باید به مراتب از حقوق مرد کمتر باشد. و این امر نشانگر همان «قسط و عدل» محبوب مجاهدین خلق، در قرآن است. و اگر چه چندین و چند نسخه از همین قرآن وجود دارد، ولی هیچیک از آن‌ها، اسلام مورد نظر مریم رجوی را بازتاب نمی‌دهد. در قرآن،‌ مانند همة کتب مذهبی،‌ موارد متناقض وجود دارد، یک جا خداوند بخشنده است، یکجا فریب‌کار و بدجنس، و جای دیگر بسیار خشن. با تکیه بر قرآن نمی‌توان از «دموکراسی» و «حقوق بشر» سخنی به میان آورد. و مدعی شد که «پیام حقیقی» محمد، اسلام دموکراتیک بوده! مگر محمد دموکراسی می‌شناخته؟! پس جزیه گرفتن از غیر مسلمانان و قتل «کفار» را چه کسی توصیه کرده؟! چه کسی مردم را به زور شمشیر به مسلمان شدن وادار کرده؟ در قرآن دموکراتیک محمد، چند صد بار از فعل «اقتلوهم» استفاده شده؟ مریم رجوی می‌گوید اسلام «زن‌ستیز»، نیست پس تعدد زوجات، قوانین طلاق، مجازات زن در صورت عدم تمکین، ازدواج یک مرد پنجاه ساله با یک دختر بچة 7 ساله را در عراق اشغال شده چه می‌نامند؟ برابری حقوق دموکراتیک زن و مرد در 14 سدة پیش؟!!! کدام شیادی در دکان جدید اسلام، «پیام حقیقی» محمد کشف کرده، که امروز مریم رجوی هم از آن مطلع شده و می‌گوید:

«اسلام دموکراتیک موثرترین پادزهر بنیادگرائی اسلامی است. زیرا[...] از بردباری، رحمت و همزیستی حمایت می‌کند و این پیام حقیقی حضرت محمد است. اسلام در ماهیت واقعی خود علیه سرکوب و تبعیض و مدافع دموکراسی و انتخاب آزادانه است. آخوندها می‌گویند قوانین سرکوب و زن ستیزی احکامی است که از جانب خدا تعیین شده است. اما این ادعا بی‌پایه است. اصل اساسی در اسلام حاکمیت مردم است. و خود مردم هستند که قانون‌گزاری می‌کنند. اسلام تحمیل دین را رد می‌کند[...]»


بفرمائید که این اسلام دیگر چه‌ها می‌گوید؟ نمی‌گوید همصدا با خاتمی شیاد، باید بر علیه آزادیخواهان ایران متحد شد، و آنان را «ملحد» خواند؟ نمی‌گوید 100 سال پس از جنبش مشروطه، ملت ایران باید در هنوز در اسارت آخوند و دعانویس، جاویدان گرفتار بماند؟ از اسلام خمینی، به اسارت اسلام رجوی درآید، و از اسلام رجوی به زنجیر اسلام فرخ نگهدار گرفتار شود؟ چرا! این اسلام و همة اسلام‌های دیگر همین را می‌گویند. و هر اسلامی، هر قرآنی و هر محمدی، هرچه بگوید، فقط‌ خواستة استعمار را بازگو می‌کند. ادعای آخوندها در ایران، بر احکام الهی خداوندشان در قرآن تکیه دارد، و به هیچ عنوان بی‌اساس نیست. فقط بر تحجر و قساوت اسلام، توحش و جنایت استعمار هم افزوده شده، تا اسلام «انسان‌ساز» منافع غرب را «بهتر» تأمین کند! اگر مریم رجوی فراموش کرده، ملت ایران فراموش نکرده‌اند. به شهادت تاریخ، در ایران، دستاربندان و مبلغان دین و مذهب، همواره مدافع منافع استعمار بوده‌اند. و اگر مجاهدین خلق می‌پندارند، ملت ایران فراموش کرده، سخت در اشتباه‌اند. نه محمد هرگز «دموکرات» بوده، و نه خداوند محمد! نه اسلام دموکراتیک وجود دارد، و نه قرآن دموکراتیک می‌تواند وجود داشته باشد. و نهایت امر، با تکیه بر آیات کتاب‌های «مقدس» ادیان ابراهیمی، هرگز نمی‌توان نظامی دموکراتیک در جامعه مستقر کرد.


چهارشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۶


گاوسالاری!
...

در پی مرگ «لیتویننکو»، انگلستان به یک تبعة روس مظنون شده و خواستار بازجوئی از وی به اتهام قتل است. اما بر اساس قانون اساسی روسیه، دولت نمی‌تواند اتباع روس را جهت محاکمه و بازجوئی به دولت دیگری تسلیم کند. سایت «نووستی»، مورخ دوم مردادماه سال‌جاری می‌نویسد، انگلستان به روسیه توصیه کرده قانون اساسی خود را «تغییر» دهد! گویا آنگلوساکسون‌ها از نتیجة «انتخابات آزاد» ترکیه، چنان ذوق زده شده‌اند، که می‌پندارند «اتحاد جماهیر خلافت اسلامی» موعود را تشکیل داده، به اهداف خود رسیده‌ا‌ند، که اینچنین «خمینی‌وار» در مورد قانون اساسی کشورهای دیگر، فتوی صادر می‌کنند!

البته «انتخابات» ترکیه زیر نظر ارتش ناتو انجام پذیرفت، و اسلام‌گرایان نیز پیروزی‌شان را مدیون همان ارتش ناتو‌اند! همان ارتش ترکیه، که مانند تمام نیروهای نظامی استعماری، منفور ملت‌هاست، و چند ماه پیش نیز یک اطلاعیة اینترنتی انتشار داد و با اعلام «لائیسیته در خطر است»، خواستار ممانعت مردم از ورود این «حزب» به کاخ ریاست جمهوری شد! واکنش مردم به اطلاعیة ارتش استعماری ترکیه، مشابه واکنش «شوت وپرت‌ها» در ایران به مذاکرات «نیک براون» و غلام سفارت در لندن بود، همه به «حزب» کذا رأی دادند!

بله، همانطور که بعضی‌ها در «رستاخیز» 2 خرداد، از لج «اصولگرایان» به «تدارکات‌چی» آن‌ها، محمد خاتمی رأی دادند، در ترکیه هم جماعتی از لج «ارتش»، رأی‌ها را به حساب پادوی ارتش، حزب «اسلام‌گرا»‌ در صندوق ریختند! آری، سیاست همانطور که سعدی گفته، «پیشة دونان» است، و آنانکه فریب «دونان» می‌خورند، در گویش «سیاسی» نویسندة این وبلاگ، «شوتان» نام دارند! و در تمام جهان، «شوتان» اکثریت قریب به اتفاق را تشکیل می‌دهند. و دقیقاً از همین‌جاست که اوضاع همواره به کام «دونان» می‌شود. و «دونان» جهان، به ویژه «دونان» جمکران از نتیجة انتخابات ترکیه بسیار ذوق زده شده‌اند، ‌به ویژه رهبرشان، محمد خاتمی، که از شدت خوشحالی، «سرو دستار نداند که کجا اندازد!» چرا که شباهت‌ها میان اوضاع «قاراشمیش» ترکیه و ایران، به زعم گورکن‌ها و اربابانشان بسیار است! به همین دلیل هم مواردی چند از همین «تشابهات» را برای خوانندگان نقل می‌کنیم‌. همانطور که خاتمی شیاد در زمینة «اصلاحات» دست به هیچ اقدامی نزد، اردوغان هم در زمینة اسلامی هیچ اقدامی بر ضد «لائیسیتة» ارتش ناتو نکرده، «رل» نعش بازی می‌کند. فقط یک روسری به سر همسر اردوغان کرده‌اند، که مبادا کسی «اسلامگرائی» ایشان را فراموش کند! مورد مشابه دیگر، جنجال «دست سالاری» است!

اسلام گرایان ترکیه، از اینکه همسر اردوغان با جرج بوش دست داده، شدیداً ابراز نارضایتی کرده می‌گویند،‌ او یک اسلام‌گرای واقعی نیست! و در ایران هم به یاد داریم که دست دادن خاتمی با فاشیست‌های مونث ایتالیائی چه جنجالی به پا کرد! و اگر «تدبیر» سیدمحمد صادق خرازی و بیانیه‌های ابلهانة‌ او نبود، هیچکس اسلام خاتمی را به رسمیت نمی‌شناخت! اما پیش از ادامه مطلب بپردازیم به لائیسیته ترکیه. این نوع «لائیستیه»، نه به خواست ملت،‌ که به دلیل منافع جبهه ناتو بر مردم تحمیل شده، و اصولاً با «لائیسیته» در غرب، و به ویژه در فرانسه، کاملاً تفاوت دارد. ‍

در سال 1960 و 1980 دو کودتای نظامی، پایه‌های «لائیسیتة» ترکیه را «تقویت» کردند! در واقع، لائیسیته در ترکیه ریشه در ارتش دارد. ارتشی که حافظ منافع ناتو در ترکیه است! مسلم است که امروز همین ارتش، جهت حفظ منافع جبهة ناتو، حمایت پنهان از اسلامگرائی را اعمال می‌کند و در ظاهر، به مخالفت با اسلامگرایان پرداخته. و از آنجا که در ترکیه «احزاب» و سازمان‌ها و تشکل‌های غیرحکومتی در بطن جامعه ریشه ندارند‌ و بیشتر، «شبیه سازی» شده‌اند، در واقع عرصة سیاست ترکیه،‌ که تحت نظارت ارتش، تا پیش از ظهور اسلامگرایان، میدانی بود برای جنگ زرگری میان به اصطلاح سوسیالیست‌های «بولنت اجویت» و راست‌گرایان «سلیمان دمیرل»، امروز نیز تحت نظارت همان ارتش، عرصة تاخت و تاز «اسلام گرایان» و «ضد اسلامگرایان» شده! البته نمی‌توان کشور ترکیه را با ایران مقایسه کرد.

ترکیة امروز برخاسته از فروپاشی یک امپراطوری قدرتمند و معاصر است. تا پیش از 1918، پایان جنگ جهانی اول، امپراطوری عثمانی یک «ابر قدرت» بود، حال آنکه در زمان صدارت امیرکبیر، اوضاع ایران چنان اسفبار بود که «وظیفه‌خواران انگلیس» در گوشه و کنار کشور آشوب به پا می‌کردند. فریدون آدمیت، در مورد یکی از این «وظیفه خواران» به نام سیدمصطفی شوشتری، که در زمان محمدشاه از حیدرآباد به ایران آمد، و چون از سادات بود «وظیفه‌ای» در حق او منظور گردید، می‌نویسد:

« سید در شوشتر کانون فسادی برپا ساخت[...] امیر مستمری آنان را به جرم ماجراجوئی یکسره قطع کرد و وزیر مختار انگلیس به پشتیبانی آنان آمد و به دولت نوشت: زن سیدمصطفی هندیه است و فرزندانش از اتباع انگلستان هستند، و مقرری آنان باید همچنان بر جای بماند[...] سید مصطفی همان کسی است که در زمان جنگ ایران و انگلیس در شوشتر فتنه‌ها به پا کرد و مردم را به شورش علیه دولت تحریک نمود. گوئی ملک ایران آفریده شده بود که هر بدگوهری را بپروراند و چون فربه شد کاسه نعمت بشکند. از این قبیل اراذل همیشه کسانی بوده و هستند که در کنف تاج امپراطوری انگلیس اما به خرج دیگران ، روزگار گذرانده‌اند.»

منبع: «امیر کبیر و ایران»، صفحة 274.

بله، همانطور که مشاهده می‌کنیم، در آنزمان اوضاع امپراطوری عثمانی با «ممالک محروسه» کمی تفاوت داشت! هرچند این تفاوت امروز کمتر از آن روزگار است! و اوضاع ترکیه به مراتب از «ممالک محروسه» خرابتر می‌نماید. از این پس، ارتش ترکیه می‌تواند، بنا بر اقتضای منافع جبهة ناتو، احزاب بسیار تندروی اسلامی، و شاید اسلامگراتر از طالبان افغانستان را هم، از طریق زدن «نعل وارونه» مورد حمایت سیاسی قرار دهد! و قوانین ترکیه را هر چه بیشتر بر توحش اسلام منطبق کند! به یاد داشته باشیم که در این ترکیة لائیک، حقوق بیش از 30 میلیون کرد، مسیحی و یهودی هرگز به رسمیت شناخته نشد، و کردها اخیراً اجازة برپائی جشن نوروز را یافته‌اند. حال بازگردیم به ذوق‌زدگی ریزه‌خواران سفرة ناتو در ایران. دیروز حاج سیدصادق خرازی، در کمال توحش و بلاهت، از اشغال عراق توسط ارتش آمریکا ابراز «خرسندی» کرد، و امروز علی مزروعی در سرمقالة «شرق» از «تجربة ترکیه» ابراز خشنودی می‌کند! اصولأ هر جا فاجعه‌ای رخ دهد، «اصلاح‌طلبان» جمکران «خوشحال» می‌شوند. چرا که اینان خود فاجعه‌ای برای بشریت‌اند!

مزروعی که از دلقک‌های دارودستة خاتمی است، استدلال کرده، «لائیسیته» نتوانست مشکلات ترکیه را حل کند! و راه گشای رشد و توسعه باشد! حتماً به نظر ایشان، اسلام از پس این مهم بر خواهد آمد! همانطور که در ایران همة مشکلات با اسلام حل شد! به ویژه طی دوره‌ای که «اصلاح طلبان» شیاد، حاکمیت را در دست داشتند! بله، علی مزروعی می‌نویسد، حزب «عدالت و توسعه» نمونة نوینی از حاکمیت در منطقه ارائه می‌دهد که دموکراسی را بر اسلام منطبق کند! ولی نمی‌گوید که، این «آوای شوم» استعماری همان است، که شیرین عبادی، «بلبل» محفل نوبل، چندین سال است که برای ملت‌های منطقه «چه، چه» می‌زند، و امروز دارودستة برژینسکی در ایران، آشکارا به پشتیبانی از همین «نمونه» برخاسته‌اند. به نظر اینان، مسلمانان جهان باید از تجربة ترکیه پیروی کنند! مزروعی‌که ،‌ مانند صادق خرازی، سخنگوی ملت ایران شده، از سوی ملت ایران، مراتب خوشحالی «ریزه‌خوارانه و کاسه لیسانة» خود را از این انتخابات «مضحک» اعلام می‌دارد، و به ما که به نظر ایشان «خیلی خوشحالیم» می‌گوید، درس‌های لازم را نیز از این تجربه بیاموزیم، ‌چرا که، مسلماً تجربة براندازی 22 بهمن، و تجربة حکومت مشتی روضه خوان‌ بی‌سواد و متحجر هم در راستای همین تبلیغات قرار خواهد گرفت:

«تجربه ترکیه می‌تواند آموزه‌های بسیاری برای مسلمانان جهان[...] داشته باشد و شایسته است ما ایرانیان که تجربه انقلاب و جمهوری اسلامی را داریم و از پیروزی اسلامگراها در ترکیه خوشحالیم نیز درس‌های لازم را از این تجربه بیاموزیم[...]»


چرا اصلاح‌طلبان از ترکیه بیاموزند؟ مگر از ترک‌ها چه کم دارند؟ اصلاً اردوغان باید وزرای‌اش را برای کارآموزی بفرستد به جمکران! دولت ترکیه هنوز قرن‌ها از توحش اصلاح‌طلبان و اصولگرایان ایران عقب است! ولی مزروعی، گویا سخنان خاتمی را نشنیده!

محمد خاتمی، ملا عمر شیعی‌مسلک، هم پس از پیروزی اسلامگرایان ترکیه خیلی خوشحال شده، و پرچم مبارزه با «کفر و الحاد» برافراشته. خاتمی طبق معمول به پریشان‌گوئی افتاده و یک «تاریخ اصلاحات» تقدیم ملت ایران کرده که بر اساس آن خواستار آزادی برای مقابله با «الحاد» شده! ایسنا، مورخ 2 مردادماه سال‌جاری می‌نویسد:

«خاتمی [...] افزوداصلاح‌طلبی سابقه دیرینه‌ای دارد[...] امام خمینی بزرگترین اصلاح‌طلب بودند که توانستند از دل انقلاب قانون اساسی و جمهوری اسلامی را بیرون بیاورند[...] ما می‌خواهیم در مقابل براندازی و الحاد بایستیم[...]»


نمی‌دانستیم قانون اساسی متحجر و سراپا تناقض طالبان شیعی‌مسلک، که با همت کاتوزیان‌ها و لاهیجی‌ها از آستین استعمار بیرون کشیده شد، نشانگر اصلاح‌طلبی خمینی بوده! شاید به همین دلیل دولت انگلیس هرگز خواهان تغییر قانون اساسی جمکران نشد! اگر اصلاح طلبی سنگسار، قصاص، برده فروشی و کودک‌باره‌گی است، خاتمی کاملاً حق دارد، خمینی بزرگترین اصلاح طلب جهان بوده! خاتمی پنداشته، کسی که به‌یاد ندارد خمینی چه کرد و چه گفت، پس امروز، محمد خاتمی می‌تواند از او به عنوان «اصلاح طلب» یاد کرده، خودش را هم اصلاح طلب بخواند! در «توپ مرواری» از چنین «اصلاح طلبانی» که از فراموشی و بلاهت مردم بهره‌مند می‌شوند، تا از «تجربة ترکیه» درس بگیرند و با «الحاد» مبارزه کنند، اینچنین تجلیل شده:

«خاصیت هر نسل این است که آزمایش نسل گذشته را فراموش بکند، وقایع تاریخ یک فاجعه و یا یک رمان است که به تناسب مقتضیات وقت هر مورخی مطابق سلیقه خودش از میان هرج‌و‌مرج اسناد تاریخی بهره برداری کرده است[...] به ما ربطی ندارد، فقط درس پستی و درنده‌گی و کین‌توزی به‌ ما می‌آموزد، به همین علت بشر را وادار می‌کنند همیشه رو به قهقرا برود. فقط الفاظ فرق می‌کند. اما دیکتاتور امروز به مراتب خطرناکتر از دیکتاتور هزار سال پیش است[...] باز هم تجربه به ما ثابت کرده که مذهب[...] بهانه و افزار یک مشت گرگ است که به لباس میش در آمده‌اند و جز تخم نفاق و کینه ثمر دیگری به بار نمی‌آورند. زیرا یک دسته انگشت شمار[...] برای تائید حرص و آز و شهوت و خودپسندی و جاه طلبی خودشان[...] دنیای نامرئی و خدای قهاری تصور کرده‌اند که همان تمایلات پست آن‌ها را دارد. آنها نماینده و تعزیه گردان همین دستگاهند، و برای سود و زیان خود آیه از زبور و تورات می‌آورند و [اگر] پا‌یش بیفتد با شیطان هم می‌سازند تا موجودات را تا ابد پست و احمق و گدا و مطیع نگهدارند و همین که قوت گرفتند،‌ این آقایان زاهد و عابد و مسلمان، حتی مدعی تاج و تخت هم می‌شوند. به همین مناسبت یک پا دشمن خونی ما هستند [...] و دیگر حنای هیچ مذهبی پیش‌مان رنگ ندارد. [...] دین و مذهب [...] تاکنون جز موجبات بدبختی و سیه روزی مردم را فراهم نساخته و جز دکان‌داری و آلت خر کردن مردم چیز دیگری نبوده. ایمان مذهبی بزرگترین دروغ‌هائی است که بشر برای تبرئه خود قالب زده و گشادترین کلاهی است که به سر خودش گذاشته است.[...] کدام مذهب است که توانسته باشد 5 دقیقه از شرارت بشر بکاهد؟ برعکس[...] همیشه تعصب و خرافات و حماقت بشر را برای پیشرفت مقاصد خود دست آویز قرار داده، و یک میانجی کشیش یا آخوند لازم دارد که کلاه مردم را به امید بهشت و بیم دوزخ بردارد و به ریش‌شان بخندد[...]»



سه‌شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۶

هلاکو والکر و جرج خان!
...

گفتیم که سده‌ها پیش از مطرح شدن «انحصار» اقتصادی در اروپا، دین‌آورتازیان، «انحصار» ابدی را در مورد زنان خود به اجرا گذارده بود. امروز این شیوة اسلامی، در علوم انسانی نیز توسط مسلمین اعمال می‌شود. تا پیش از حضور رسانة «شرق»، انحصار به هم بافتن آسمان و ریسمان در دست «کیهان» و «اطلاعات» بود، ولی با طلوع «شرق» از افق استعمار، تبلیغات کوکلوکس‌کلان‌های دو سوی آتلانتیک، ‌ گسترده‌تر شد. و رسانة «شرق»، ارگان دارودستة برژینسکی هم، گروهی از «نخبگان» علوم انسانی، ‌ به ویژه متخصصین «علم تاریخ» را دست‌چین کرد، تا برای‌مان قصه‌های بی‌بی‌گوزکانة «تاریخی» نقل کنند! یکی از «متخصصین تاریخ» در رسانة برژینسکی، حاج سیدمحمدصادق خرازی است. کارنامة درخشان صادق خرازی، نوچة محمد خاتمی در ساواک، پیشتر به خوانندگان گرامی تقدیم شد. صادق خرازی هم مانند دیگر اوباش حکومت اسلامی، با ابتیاع چند دیپلم از مراکز پرورش «نخبگان» ویژة جهان سوم در ایالات متحد، پای به جهان «نقد و بررسی تاریخ» گذارده‌اند. اما بجای آغاز از تاریخ ایران، به تاریخ عراق پرداخته‌اند! یادآور شویم که حاج صادق، در میان «تحصیلات» عالیه‌اش، در رشتة تاریخ مدرکی از دانشگاه‌های آمریکا ندارد، و هر چند این نوع «مدارج» دلیلی بر شناخت و آگاهی نیست، ولی از آنجا که خرازی مشاور محمد خاتمی است، مانند خود خاتمی در همة امور می‌باید صاحبنظر هم باشد!

صاحبنظر بودن در همه امور، را «آلزایمر اوباش» می‌نامیم. چرا که از بعضی جهات به آلزایمر شباهت دارد، بیماری‌ای که برخی از سالخوردگان به آن مبتلا می‌شوند. ولی اگر شخص مبتلا به آلزایمر به مرور فراموش می‌کند کیست و اطرافیان و نزدیکان خود رانمی‌شناسد، «آلزایمر اوباش» باعث می‌شود بیمار جایگاه واقعی خود را در اجتماع فراموش کرده، خود را در جایگاهی که هرگز نمی‌تواند در آن قرار گیرد، ببیند. ویژگی «آلزایمر اوباش» این است که سن و سال نمی‌شناسد و «ریزه‌خواران رجاله‌های تازه به دوران رسیده»، همگی به آن مبتلا می‌شوند. بله، صادق خرازی هم به همین بیماری مبتلا شده، و در سرمقاله «شرق»‌ مورخ 24 ژوئیه 2007، «ماجرای سقوط بغداد» را برای‌مان شرح می‌دهد! البته به صراحت می‌بینیم که، سید محمد خرازی جهت پنهان داشتن ماجرای «سقوط ایران» است که، به شرح «ماجرای سقوط بغداد» پرداخته‌اند! ایشان در عمل، سقوط بغداد توسط هلاکوخان مغول را در ترداف با سقوط بغداد توسط جنایتکاران پنتاگون قرار داده‌اند! و به این ترتیب، هم دست استعمار غرب را در پس پردة قصه بی‌بی‌گوزک «تاریخی» خود پنهان داشته، ‌هم به ما می‌گوید که در زمان تهاجم هلاکو به بغداد، ‌ یک «فقیه عالیقدر» وجود داشته به نام سید ابن طاووس! به گفتة سید صادق، خواجه نصیرالدین طوسی با رهنمودهای فقیه عالیقدر، هلاکو را در کشتن خلیفه عباسی یاری می‌دهند! در اینجا لازم است پرانتزی باز کرده و در مورد قتل خلیفه عباسی به دست هلاکو توضیح مختصری بدهیم. که ارتباطی با روایات حوزه و بازار ندارد!

«امین مألوف» در کتاب «جنگ‌های صلیبی از نگاه اعراب»، به نقل از «ابن طاهر» می‌نویسد، در اواخر سال 1257 میلادی، هلاکوخان مغول در رأس یک لشکر چندصد هزار نفره به قصد تسخیر بغداد حرکت می‌کند. و البته سر راه خود، قلعة الموت و کتابخانه حسن صباح را نیز از میان برمی‌دارد. در این گیرودار، خلیفة عباسی که قدرت رویاروئی با مهاجمان را در خود نمی‌بیند، به هلاکو پیام می‌فرستد که وی را به عنوان سلطان به رسمیت می‌شناسد، و از این پس در مساجد، به نام هلاکو خطبه خواهند خواند. ولی هلاکو نمی‌پذیرد. و در تاریخ 10 فوریة 1258، پس از چند هفته مقاومت، خلیفة عباسی شخصاً به اردوگاه هلاکو رفته و از او قول می‌گیرد که در برابر تسلیم بی‌قید و شرط و خلع سلاح سپاهیان‌اش، هلاکو دست به کشتار مردم بغداد نزند. ولی هلاکو به پیمان خویش وفادار نمی‌ماند، و به محض خلع سلاح سپاهیان خلیفه، فرمان قتل عام آنان را صادر می‌کند. سپس تخریب شهر بغداد آغاز می‌شود. خانه‌ها و محله‌ها در آتش می‌سوزند، و 80 هزار زن و مرد و کودک قربانی «رهنمودهای» فقیه عالیقدر و «تدبیر» خواجه نصیرالدین طوسی می‌شوند! البته به زعم، حاج سید محمد، مورخ «شرق». هلاکو، خلیفه را نیز پس از چند روز به قتل می‌رساند، آن‌هم با «تدابیر» فقیه و خواجه! و تنها مسیحیان بغداد می‌توانند با وساطت همسر هلاکو، از «رهنمود‌های» فقیه عالیقدر در امان بمانند.

بله، وقتی یک حاجی بازاری، با سواد ششم ابتدائی به «بررسی علمی» تاریخ می‌پردازد، کشتار و قتل‌عام و نقض پیمان صلح را تدبیر «خواجه» و «فقیه بزرگ» می‌نامد! البته سید محمد صادق، که مانند دیگر بازاری‌ها اهل چانه و مذاکره است، کمی هم با «تاریخ» چانه زده، تا سقوط بغداد در زمان هلاکو را با سقوط بغداد پس از تهاجم نظامی آمریکا و انگلیس یکسان جلوه دهد. از این گذشته حاج سید صادق،‌ مانند دیگر «حاجی‌ها» از توحش هیچ کم نیاورده، و از سقوط بغداد توسط ارتش آمریکا سخت ابراز خوشحالی می‌کند! و از اینکه نتوانسته در التزام رکاب فرمانده سپاهیان امام زمان در بغداد به کشتار «کفار بعثی» بپردازد، بسیار متأسف است! سید صادق البته این مهملات را به‌عنوان «ما» ایرانی‌ها بیان کرده. و ملت ایران را نیز مانند خود و «فقهای‌اش» وحشی و ابله پنداشته، و از همه مهم‌تر اینکه، تهاجم وحشیانه به عراق، در ذهن علیل صادق خرازی «عقلانیت» و «خردجمعی» جامعة بین‌الملل نام گرفته:

«از سقوط صدام و فروپاشی رژیم بعث ما ایرانی‌ها همانند بسیاری از عراقی‌ها خوشحال شدیم و البته مایل بودیم در سقوط صدام و حذف رژیم بعث با عقلانیت و خرد جمعی جامعه بین‌الملل همراه باشیم ولی به دلیل غرور آمریکائی‌ها این امر حاصل نشد.»


می‌بینیم که مشاوران محمد خاتمی، مانند خود وی چقدر «فرهیخته‌» و اهل «گفتگوی تمدن‌ها» هستند! تهاجم غیر قانونی به یک کشور و چپاول و کشتار مردم آن را خرازی «خرد جمعی» می‌نامد! بله، در مملکتی که علی خامنه‌ای رهبر فرزانه است، صادق خرازی هم مفسر تاریخ می‌شود، و معنا و مفهوم «خرد جمعی» را برایمان «توضیح» می‌دهد! و جهت کاسه لیسی و بادمجان دور قاب‌چینی و گذاردن دم «فقیه عالیقدر» در بشقاب، ‌ می‌گوید، برقراری ثبات و آرامش در عراق به کوشش‌های علی‌خامنه‌ای و سیستانی امکانپذیر شده. در کمال تعجب می‌بینیم که این دو فقیه عالیقدر، که پیشتر مانند سیدصادق از تهاجم وحشیانه و «عقلانی» به عراق خوشحال بودند،‌ چند خط پائین‌تر، تغییر موضع داده از حضور اشغالگران انتقاد می‌کنند! مسلماً دلیل انتقاد دو فقیه عالیقدر از حضور ارتش آمریکا در عراق این است که «خرد جمعی» و «عقلانیت بین‌المللی» می‌خواهند هر چه زودتر عراق را ترک کنند! در نتیجه علی خامنه‌ای، که به زبان الکن و مبتذل و سرشار از چاپلوسی خرازی، هم در «دنیای اسلام» هم «در منطقه» و هم «در ایران»، نفوذ و تدبیر دارد، وارد معرکه شده! تا اربابانش به سلامت از مهلکه رهائی یابند و صادق خرازی نمی‌داند که دنیای اسلام، کشور ایران را نیز شامل می‌شود‌! به حساب خود اهمیت علی خامنه‌ای را چند برابر کرده می‌نویسد:

«باز هم برای برقراری آرامش و ثبات در عراق واحد[...] دو شخصیت بزرگ سیاسی و دینی تاریخ معاصر،[...] نفوذ و تدبیر آیت‌الله خامنه‌ای در دنیای اسلام و منطقه و ایران و [...] نقش بزرگی ایفا کردند[...]»


پرش سید صادق به «تاریخ»، جهت لیسیدن پای آمریکا‌، و نوکران شیعی مسلک‌اش در منطقه، تعریف «توپ مرواری» از «مورخین» را تداعی می‌کند: همان موجودات «احمق وازده»، و «ریزه خوار سفره رجاله‌های تازه به دوران رسیده» را! می‌بینیم که نه تنها گذشته‌ها، که آینده نیز در «توپ مرواری» وجود دارد:

« صفحات تاریخ بشر با خون نوشته شده، هر قلدری که وقیح‌تر و درنده‌تر باشد، بیشتر کشتار و غارت بکند[...] در صفحات این تاریخ عزیز چسانه‌تر است، و به اصطلاح نامش جاویدان می‌شود[...] این از خصایص اشرف مخلوقات است [...] آنوقت موجودات احمق وازده‌ای که ریزه‌خواران رجاله‌های تازه به دوران رسیده می‌باشند با جملات [...] پر طمطراق [...] پرده روی جنایات و حماقت کارنامه این قلدرها می‌اندازند [...] به این ترتیب افسانه به وجود می‌آید.»





دوشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۶

کشک و سنگ‌پا!

...

برای اولین بار با عبارت «قصة بی‌بی‌گوزک» در رمان «توپ مرواری» صادق هدایت آشنا شدم. ویژگی اصلی «قصة بی‌بی‌گوزک» این است که «فرض» را «اصل» می‌شمارد. برای روشن‌تر شدن مطلب به نمونه‌ای در هندسة اقلیدسی، می‌پردازیم. در این نوع هندسه «فرض» بر این است که از یک نقطه، فقط یک خط می‌توان بر خط دیگری عمود کرد. پس از ارائة این «فرض»، باید آنرا به اثبات رساند، تا «فرض» تبدیل شود به «اصل». ولی در قصه‌های «بی‌بی‌گوزکانه» چنین نیست! نیازی به «اثبات»، «استدلال»، «دلیل» و «برهان» اصولاً وجود ندارد! هر که، هر چه خواست می‌گوید، و همان را یک «اصل» می‌خواند. و «مخاطب» هم باید بپذیرد، چرا که طرف مقابل «مسلح به الله اکبر» است! و از حمایت غلام سفارت بهره‌مند!

امروز، اول امردادماه 1386، «فرض‌های» فراوانی به عنوان «اصل» به ما ایرانیان ارائه شد، از آنجمله: اسلام دین سکولار! بیانیة مشارکتی‌ها، در مورد مطالبات مردم ایران طی یک سدة گذشته‌! و از همه مهمتر، مبارزة بی‌امان پاسدار شریعتمداری، با «اراذل» و «اوباش»!

در مورد اسلام دین سکولار بهتر است هیچ نگوئیم، چرا که «دین» در تقابل با «سکولاریسم» قرار دارد و کسی که چنین «اصل» بی‌بی‌گوزکانه‌ای را مطرح کرده، نه مفهوم «دین» را می‌شناسد و نه از «سکولاریسم» کوچکترین شناختی دارد. پس بپردازیم به بیانیة مشارکتی‌ها که واکنشی است موذیانه به پخش سریال اعترافات سه نخاله در سیمای جمکران. برخلاف خطبه‌های علفزار در 29 تیرماه که در‌آن ساواک تلویحاً ادعا کرده بود مطالبات مشروطه خواهان، از «حلقوم استعمار» بیرون آمده، مشارکتی‌ها ناگهان متوجه شده‌اند که در جریان جنبش‌های سدة اخیر، مردم ایران، خواستار دموکراسی بوده‌اند،‌ به ویژه در جریان همین «انقلاب» اسلامی ـ منظورشان براندازی 22 بهمن 1357 باید باشد! بله، مشارکتی‌ها که چندی پیش رئیس‌شان فرمودند، با «فلسفة حکومت امام‌علی»‌ مردمسالاری بر پا می‌کنند، گویا باز هم با «فلسفة حکومت امام علی»، پای به میدان سیاست گذارده‌ قصد شیادی دارند! بیانیة‌ حزب حکومتی مشارکت، در ظاهر جهت اعتراض به «سریال سه نخاله»، و در واقع جهت تأئید نظام توحش اسلامی صادر شده، و اینان پنداشته‌اند مخاطبان‌شان پاسدار شریعتمداری و علی خامنه‌ای‌اند! حزب محمدرضا خاتمی بی‌شرمانه ادعا کرده طی 8 سال جنایت و سرکوب «محمد خاتمی»، مردم ایران به مطالبات خود رسیده‌اند! البته حتماً صورت نوینی از «مطالبات» مورد نظر ایشان است که بیشتر بازتاب منافع استعمار بوده، تا مردم ایران! مطالباتی از قبیل، سنگسار، قصاص، برده فروشی، ‌ کشتار و سرکوب و چپاول، که همگی گویا «صورت نوینی» از مطالبات مشروطه خواهان بوده، و طی 10 سال گذشته در «شعارها» و «برنامه‌های» دارو دستة محمد خاتمی «تجلی» یافته و نمی‌توان آن‌ها را به بیگانگان نسبت داد! بله، مشارکتی‌ها مانند دیگر گورکن‌ها، مردم را ابله پنداشته و می‌گویند:

«[...] مردمسالاری از مطالبات معوقة ملت ایران در جریان جنبش‌های اجتماعی سیاسی صد سال گذشته، به ویژه انقلاب اسلامی بوده است و صورت نو شده‌ این مطالبات در شعارها و برنامه‌های اصلاح طلبانه مردم در ده سال گذشته تجلی یافته است [...]»


بله! بستن روزنامه‌ها، آدم‌ربائی، قتل مخالفان، 27 مورد سنگسار، و سرکوب همه روزة ملت ایران، جزو مطالبات ما بوده و بی‌خبر بودیم! چه خوب شد حزب مشارکت یادآوری کرد، که اصلاً ما از روز نخست چه خواسته‌هائی داشتیم! و چه زرنگ و سالوس‌ است این حزب که از هر طریق تلاش می‌کند، مانند دیگر فاشیست‌ها، مطالبات مردم را به شعارهای خود وصل کند! هاله اسفندیاری و شرکاء هم همین کار را کردند، مطالبات ملت ایران را جزئی از برنامة بنیاد‌های کذا وانمود کردند، تا از این طریق دست حاکمیت برای سرکوب کسانی که چنین مطالبات گستاخانه‌ای ‌دارند، باز شود! تازه هاله جان طلبکار هم شده‌! و به مامان‌جانشان گفته‌اند مرا نجات دهید! به جای اینکه ما ملت بگوئیم ما را از شر اسفندیاری‌ها و تاجبخش‌ها و دیگر شرکای حکومت اسلامی نجات دهید، نخستین کسی که فریاد «آی دزد» به آسمان برده، دزد اصلی است! به دنبال «اعترافات» سراپا فریب سه شریک حاکمیت ایران بود، که ساواک در خطبه‌های علفزار به تهدید ملت ایران پرداخت، و می‌پنداشت دوران «شیرین» جنگ است، و خطیب جمعه می‌تواند چون سگ نازی‌آباد پارس کند، و قاضی شرع هم اعدام! حزب مشارکت هم پنداشته دوران بیا بروی «روتاری کلاب» شروع شده، و می‌توان به مردم فریبی‌های محمد خاتمی تداوم ابدی بخشید:

« [...] به هیچ بهانه‌ای نمی‌توان اصل شعارها و اهداف اصلاحات چون حق حاکمیت مردم، دموکراسی، حقوق بشر، توسعه، جامعه مدنی، آزادی بیان، برابری حقوقی و سایر شعارهای اصلاحات را زیر سوال برد و به بیگانگانی که با شاغول منافع خود گاه از دموکراسی و گاه از دیکتاتوری حمایت می‌کنند نسبت داد.»

بله، محمدرضا خاتمی و شرکاء امروز نیز مانند 10 سال پیش، خواستار جامعه مدنی، دموکراسی و آزادی بیان شده‌اند! البته از اینهمه، فقط «شعارش» را لازم دارند، و دیگر هیچ! و در ادامة همین شعارهای مزورانه است که ناگهان متوجه می‌شویم، ‌ «انقلاب مخملی» در کشور ایران در هر حال امکانپذیر نخواهد بود، چرا که چنین انقلاب‌هائی فقط در دیکتاتوری‌ها می‌تواند صورت پذیرد، و همه می‌دانیم که «حکومت اسلامی» دیکتاتوری نیست! مشارکت‌چی‌ها، ‌ در پایان بیانیة خود خواستار اسلام دموکراتیک هم شده‌اند! یعنی کشک! ولی از آنجا که یکی از شرایط لازم و کافی کشک‌سابی «مشارکت» است، حزب محمدرضا خاتمی و شرکاء هم ملت ایران را جهت مشارکت در سابیدن همین «کشک»، مناسب یافته، و با عتاب و خطاب به سیمای جمکران می‌گوید، فکر نکنید با پخش چنین برنامه‌هائی می‌توانید مردم را از ادامة اصلاحات ناامید کنید! نه، مردم ایران نه تنها «کشک» خیلی دوست دارند، که به سابیدن آن افتخار هم می‌کنند، به ویژه اگر کشک وارداتی و تولید آنگلوساکسون‌ها باشد! کشکی است «جاودان» که تا ابد می‌توانید بسابید، و اصلاً سابیده نخواهد شد! چون در واقع «کشک» نیست، سنگ پای قزوین است:

«با پخش چنین برنامه‌هائی نمی‌توان افکار عمومی را [...] از شیوه‌های دولت نهم[...] منحرف کرد. دموکراسی بهترین ضامن بقا و امنیت هر نظام سیاسی از جمله نظام جمهوری اسلامی است و تجربه نشان داده که انقلاب‌های مخملی در جوامع دیکتاتوری ممکن شده.»

بله، اینهم یک «اصل» کشکی است، که در واقع «فرض» گورکن‌های مخالف‌خوان است: اگر حکومت گورکن‌ها 28 سال دوام آورده، حتماً به دلیل دموکراتیک بودن آن ‌است! حال بپردازیم به مبارزات پاسدار شریعتمداری با اراذل!

به زعم بازجوی ساواک، و جانشین بر حق محمد خاتمی، «اراذل و اوباش» بر دو دسته تقسیم می‌شوند: دسته اول «نویسنده» و «خبرنگار» و «حامیان مطبوعاتی و سیاسی آن‌ها» را شامل می‌شود و دسته دوم، «غفلت زده‌ها»را! این شکرخوری‌های مشاور علی‌خامنه‌ای، قسمتی از سرمقالة کیهان مورخ 6 خردادماه است که سایت «روزآنلاین» مورخ 23 ژوئیه 2007 به آن اشاره دارد. اما طبق سخنان جانشین فرماندهی انتظامی تهران بزرگ، اراذل و اوباش بر 3 دسته تقسیم می‌شوند. البته منظور ایشان 2700 نفری است که اخیراً در تهران دستگیر شده‌اند. از این تعداد، 200 نفرشان «اراذل و اوباش» بودند، و 700 نفر «نوچه‌های» آنان، که در مجموع می‌شود 900 نفر، و می‌ماند 1800 نفر دیگر. ولی «سردار» فرموده‌اند 2000 نفر دیگر، هواداران آن 900 نفر را نیز دستگیر کرده‌اند! به عبارت دیگر سرداران، 2900 نفر را دستگیر کرده‌اند و خود نمی‌دانند! در هر حال پس از دستگیری 2700 نفر، تعداد 200 نفر بر شمار آنان «افزوده» شده! گذشته از تعداد «متغیر» دستگیرشدگان، جرم اینان نیز در قانون «تعریف» نشده! این مسائل، در ادامة خطبه‌های‌ دشمن‌شکن علفزار، در 29 تیرماه سالجاری مطرح می‌شود! در «نماز علفزار»، احمد خاتمی به نقل از ساواک اعلام داشته، اسلام هم نظام حقوقی دارد، هم نظام سیاسی، و هم حقوق بشر! و آنچه در مورد آن 2700 نفر یا همان 2900 نفر در برابرمان قرار دارد،‌ شاهدی است بر این مدعا!

«سردار» فرموده‌اند،‌ اراذل و اوباش به جرم تجاوز و شرارت و غیره دستگیر شده‌اند، عمادالدین باقی می‌گوید، حداقل یک وبلاگ نویس هم در میان دستگیرشدگان وجود دارد. و معاون دادستان تهران می‌‌گوید، در قانون تعریفی از «اراذل و اوباش» نداریم. معاون قضائی دادستان کل کشور نیز بر همین امر تأکید دارد. اما سعید مرتضوی، که عنوان قاضی را هم یدک می‌کشد، می‌گوید، برخورد با اراذل و اوباش با حکم قضائی صورت گرفته! این نمونه‌ای است از یک «قصة بی‌بی‌گوزک» در «حقوق قضائی اسلام»! بی‌دلیل نیست که ریاست قوة قضائیه را به یک زبان نفهم سپرده‌اند، تا تمام هوش و حواسش متوجة امور اقتصادی شود! چرا که در اسلام، «حق» بندگان بر اساس قدرت «اقتصادی» آنان تعیین می‌شود! نیروی به اصطلاح انتظامی، مانند گرگ که به گله می‌زند، به مردم شبیخون زده، 2900 نفر را دستگیر کرده بعد هم می‌گوید، 2700 «اراذل و اوباش» دستگیر کرده‌ایم! و بی‌دلیل نیست که شخص «قاضی» در چنین هرج و مرج و توحشی، تأکید می‌کند،‌ برای چنین یورش وحشیانه‌ای به مردم، «حکم قضائی» صادر شده! و افسوس که شیرین عبادی، هنوز سخت نگران «حال» هاله جان است، و مهرانگیزکار، هم کارهای مهم‌تری دارد! در غیر اینصورت، هر دو حقوق‌«دان» می‌گفتند که حکم صادره غیرقانونی است،‌ چون طبق قانون حکومت اسلامی، «اراذل و اوباش» بودن جرم نیست، چرا که «تعریف» نشده. اگر قانون الکن حکومت اسلامی تعریف مشخصی از «اوباش» ارائه می‌داد، و قید می‌کرد متجاوز، شرور، چپاولگر و جنایتکار را «اوباش» می‌نامند، مسلماً این تعریف تمام مقامات فرهیخته و فرزانة حکومت اسلامی را شامل می‌شد. به ویژه مشاور مقام رهبری، پاسدار شریعتمداری را! کسی که ادعای روزنامه نگاری دارد، و سرپرست یک رسانة استعماری شده، و نه تنها روزنامه‌نگاران را «اراذل و اوباش» خطاب می‌کند، که «غفلت‌زدگان» را نیز مستوجب مجازات می‌شناسد. حال آنکه خود یکی از «غفلت‌زدگان» اصلی در جامعة ایران است! کسی که سرپرستی یک رسانة رسمی را بر عهده دارد و چنان غرقه در «مشاوره» دادن به علی خامنه‌ای است، که زمان و مکان را فراموش کرده. می‌پندارد امروز هم مانند دوران جنگ سرد می‌توان، روزی چند صد نفر را اعدام کرد و نامشان را در رسانة منفور کیهان منتشر کرد!

به پاسدار شریعتمداری، و دیگر شرکای هاله اسفندیاری یادآور می‌شویم که جنگ سرد به پایان رسیده و دیگر، نه جنجال رسانه‌ای پیرامون «سه نخاله»، ‌ و نه فیلم‌های صدمن‌یک‌قاز سیمای کریه جمکران نخواهد توانست برای اربابان حاکمیت پوشالی اسلامی، فرصتی دوباره فراهم آورد. به ویژه به پاسدار شریعتمداری توصیه می‌کنیم، بجای پرداختن به «اسناد تاریخی» مالکیت ایران بر بحرین، بهتر است از انتشار صحیح «تاریخ روز» در رسانة کیهان «غفلت» نکند! امروز، دوشنبه، 23 ژوئیه 2007، برابر با اول مردادماه 1386 است، نه آنطور که در روزی‌نامة کیهان به چاپ رسیده، یکشنبه اول مردادماه! حال می‌توان دریافت چرا در قانون حکومت اسلامی تعریفی برای اراذل اوباش ارائه نشده! امروز نیز مانند دوران صدر اسلام، اراذل و اوباش واقعی، همان‌هائی‌‌اند که در‌ رأس هرم قدرت نشسته‌اند!




یکشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۶

سه‌نخاله و علفزار!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، در پاسخ به خوانندة گرامی‌ای که پرسیده‌ بودند، اگر حاکمیت ایران به خواست‌های استعمار تن در ندهد چه باید بکند، چند نکته را یادآور می‌شوم. مهم‌ترین ویژگی حاکمیت‌های استعماری این است که به سادگی جایگزین می‌شوند، چرا که بر مجموعه‌ای از سفله‌ترین افراد یک جامعه تکیه دارند. نگاهی به حاکمیت امروز ایران بیفکنیم، ده‌ها علی‌خامنه‌ای، اکبر رفسنجانی، میرحسین موسوی و خاتمی،‌ سر هر کوچه و خیابان می‌توان پیدا کرد، همگی آمادة خدمت! نگاهی به براندازان «فرضی» همین حاکمیت، که در تلویزیون «شو» به راه انداخته‌اند، بیاندازیم، که از قضای روزگار همگی در ارتباط با دستگاه فرح پهلوی هم قرار داشتند، می‌بینیم که امثال هاله اسفندیاری، کیان‌تاجبخش و رامین جهانبگلو هم در کشور فراوان است. در نتیجه اگر حاکمیت ایران به خواسته‌های اربابانش عمل نکند، به سادگی جایگزین خواهد شد. اما ویژگی حاکمیت دست نشانده،‌ اطاعت بی‌چون و چرا از فرامین ارباب است، در نتیجه مطمئن باشید که از این «جماعت» هیچگونه سرپیچی و سرکشی نخواهیم دید. ولی صرف پیروی از سیاست استعمار ضامن دوام و بقای این دست‌نشاندگان نیست. براندازی بهمن 57 شاهدی است بر همین مدعا، بعضی اوقات به هر قیمت اینان می‌باید «بروند»! ولی مهم‌تر از همه، مخاطب این وبلاگ، حاکمیت ایران و اربابانش نیستند. در نتیجه روی سخن با کسانی است که استعمار چنین حاکمیتی را بر آنان تحمیل کرده، به زبان ساده تر، روی سخن با‌ ایرانیان است.

پیام اصلی وبلاگ «ناهید رکسان» این است که، به دلیل عدم وجود تشکل‌های غیردولتی و احزاب غیرحکومتی، ما باید از هرگونه تجمع قانونی و غیرقانونی بپرهیزیم، و برحرکت‌های آگاهی دهندة فردی تکیه کنیم، که در دراز مدت بتواند پیامدهائی مفید برای جامعه به همراه داشته باشد. چرا؟ چون وزارت کشور ملایان مجوز تجمع را تنها برای گروه‌های حکومتی صادر خواهد کرد، و از سوی دیگر، آن‌ها که بدون مجوز وزارت کشور تجمع می‌کنند، مانند زنانی که در 22 خردادماه تظاهرات به راه انداختند، و یا اعضای «دفتر تحکیم وحدت»، با هدف تقویت بازوی سرکوب حاکمیت تجمع می‌کنند. امثال موسوی خوئینی‌ها و دیگر فعلة فاشیسم سرکوب نخواهند شد، اینان خود عامل سرکوب‌اند، و زمینة سرکوب و ارعاب ملت ایران را فراهم می‌آورند. منظور از حرکت‌های فردی، حرکت پیوسته و همه جانبه‌ای است که تمامی زمینه‌های زندگی روزمره را نیز شامل ‌شود، بدون اینکه فرد را در عرصة «قانون شکنی» قرار دهد، و زمینه‌ساز سرکوب شود. چرا که در واقع حاکمیت استعمار در پی چنین فرصت‌هائی است! آن‌ها که می‌پندارند با بیرون گذاردن چند تارموی خود، مدافع حقوق زنان شده‌اند، سخت در اشتباه‌اند! هرچه زمینة درگیری برای حاکمیت فاشیست بیشتر شود، این حاکمیت تقویت خواهد شد، چرا که فاشیسم، به ویژه نوع استعماری آن که قریب 8 دهه است در ایران حضور پیوسته دارد، دوام خود را مدیون بحران، تنش و سرکوب است. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

به یاد داریم که در خطبه‌های نماز جمعه 22 تیرماه 1386، ساواک به یکباره سوسیالیست شده بود، و اکبر رفسنجانی وعدة تأمین معیشت برای «همه» را می‌داد. در همین راستا، از دیروز، پاسدار شریعتمداری، در یادداشت روز کیهان، طرح تأمین معیشت برای «رهبر فرزانه» و دیگر ملایان حکومتی را آغاز کرده. بله، پاسدار شریعتمداری، مشاور علی‌خامنه‌ای خواستار مبارزه با رمالان و فالگیران شده، تا بازار رمالان استعمار کساد نشود! و در ضمن اقتصاد «سوسیال ـ ساواکیسم» بتواند به بهترین وجهی بر جامعه حاکم شود. می‌دانیم که یکی از اصول سوسیالیسم قرار دادن اقتصاد در «انحصار» دولت است. و از آنجا که اسلام اقتصاد هم دارد، و اقتصاد حکومت اسلامی بر خرافات و زیارت‌نامه‌های اسلام تکیه کرده، خرافاتی که خارج از حیطة حکومت قرار می‌گیرد، ممنوع اعلام شده است! بله، تعجب نکنید، اسلام اقتصاد دارد و این مهم را آخوند خاتمی، که مانند همة دستاربندان حکومتی عنوان «آیت‌الله» را هم یدک می‌کشند، از جانب ساواک در نماز باشکوه جمعه 29 تیرماه، در «علفزار» دانشگاه اعلام فرموده‌اند. این هم «شکوه علفزار»، ویراست اسلام است! اگر ما «الیا کازان» نداریم، 29 سال است هر هفته «شکوه علفزار» دینی برگزار می‌کنیم !

بله، پیش از آنکه سوسیالیسم در اواسط قرن 19 «انحصار» را مطرح کند، در صدر اسلام، «دین‌آور‌تازیان» ـ این واژة مرکب را فردوسی در شاهنامه بجای پیامبر اسلام به کار برده، و در «فرهنگ دهخدا» به آن اشاره شده ـ یک آیة سوسیالیستی برای مؤمنان صادر کرد که در آن، «زنان» در انحصار محمد قرار می‌گرفتند، ‌حتی پس از مرگش! می‌بینیم که سوسیالیسم صدر اسلام به مراتب از سوسیالیسم آبکی غرب استحکام بیشتری داشت! اگر در اتحادجماهیر شوروی از سوسیالیسم صدر اسلام پیرو می‌کردند، حتی پس از فروپاشی و اعلام اقتصاد آزاد، «سوسیالیسم» کماکان پا برجا می‌ماند، و با پرروئی، ‌ مانع فروپاشی اتحاد شوروی می‌شد! ولی افسوس و صد افسوس که «گورباچف» نامة خمینی را در سطل زباله انداخت، و به نصایح «امام» توجهی نکرد! در غیر اینصورت هنوز عصر طلائی «جنگ سرد» ادامه داشت و نان ملایان و ایالات متحد هم در روغن بود. اما امروز شب تیرة «جنگ گرم» است و نان ملایان و اربابان‌شان آجر! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به انحصار سوسیالیستی در صدر اسلام! طبق این آیة شریفة سوسیالیستی، هیچکس حق ندارد به زنان محمد نگاه کند، و هیچکس حق ندارد با زنان مطلقة محمد ازدواج کند، حتی پس از مرگ ایشان! در ضمن زنان محمد خود را بپوشانند! در راستای انحصار بر زنان، انحصار شغلی نیز ایجاد می‌شود. بجز محمد، هیچکس حق ندارد به رقابت با محمد برخاسته «دین‌آوری» کند! چون دکان اسلام کساد می‌شود! این مسائل مربوط به 14 سدة پیش بود، امروز، نه تنها کسی حق ندارد «دین‌آوری» کند که رمالی و فالگیری نیز رقابت با حاکمیت محسوب شده، و «ممنوع» است. این مسئله پیشتر در وبلاگ «فالگیر و حالگیر» مطرح شد. ولی «انحصار» در حکومت اسلامی همة امور را در بر می‌گیرد. انحصار «مخالفت با حاکمیت توحش اسلامی» نیز با «اعترافات» شرکای حکومت اسلامی در جام جمکران، در انحصار حاکمیت ایران قرار گرفت! از این پس، ایالات متحد، همانطور که پادوهای خود را به عنوان مخالفان حاکمیت پهلوی به ایران صادر کرد، و حکومت اسلامی تشکیل داد، اوپوزیسیون حکومت اسلامی را نیز خود از آمریکا به ایران «صادر» کرده! به این ترتیب انحصار حاکمیت ایران در دست گاوچران‌ها باقی خواهد ماند. امروز هاله اسفندیاری، کیان تاجبخش و رامین جهانبگلو،‌ که نه دموکراسی می‌شناسند و نه جامعه مدنی، و نه هرگز گامی در راه پیشبرد اهداف دموکراتیک برداشته‌اند، به عنوان «براندازان» طرفدار دموکراسی و جامعه مدنی به ملت ایران «حقنه» شده‌اند، تا استعمار بتواند یکبار دیگر حاکمیت را به دوران خشونت و نفس‌کش طلبی‌های امثال خمینی بازگرداند. این تمایل را به صراحت در خطبه‌های نماز جمعه 29 تیرماه سالجاری مشاهده می‌کنیم.

در این خطبه‌ها، استعمار، بازهم به عربده جوئی‌های زمان خمینی روی آورده تا مخالفت آشکار خود با جامعه مدنی را از زبان احمد خاتمی بیان کند. به ادعای استعمار، اسلام هم سیاست دارد هم اقتصاد! و هیچکس حق ندارد سخن از حقوق بشر غربی بگوید، «ما» در اسلام حقوق بشر داریم! در این خطبه‌ها، به صراحت آثار «شاهکار» هاله اسفندیاری و دوستان‌اش را می‌بینیم، و این هفته آشکارا، تهاجم به جنبش مشروطیت را هم مشاهده می‌کنیم. احمد خاتمی در این خطبه‌ها می‌گوید:

«اظهار نظرهائی مثل اینکه اسلام دین زندگی نیست، و یا نظام سیاسی و اقتصادی ندارد، و یا اظهار نظر برخی که حقوق بشر غرب را بر حقوق اسلامی ترجیح می‌دهند، ‌ریشه بیش از صد ساله دارد[...] این نغمه از گلوی شوم استعمار بلند شده است[...]اسلامی که در آن جهاد و شهادت نباشد[...] اسلام آمریکائی‌است[...]»


همانطور که گفتیم، این عربده جوئی‌ها پس از پخش سریال مبتذل «اعترافات»‌ شرکای حاکمیت اسلامی در سیمای جمکران امکانپذیر شده. و اتفاقاً احمد خاتمی هم در نماز جمعه، از صدا و سیما به خاطر پخش چنین برنامه‌ای «تشکر» کرده! امروز شاید بسیاری دریابند چرا رسانة استعماری کیهان اینچنین بر علیة هاله اسفندیاری تبلیغات به راه انداخته بود، و چرا سیاستمداران و «صلح‌طلبان» ایالات متحد،‌ همصدا به میدان جنجال رسانه‌ای پای نهاده، و خواستار آزادی هاله اسفندیاری می‌شدند! همانطور که پیشتر گفتیم، هیاهوی رسانه‌ای جهت تقویت حاکمیت محتضر جمکران صورت پذیرفته. و به همین دلیل است که، خطبه‌های «علفزار»، ناگهان از «سوسیال ـ ساواکیسم» در برنامة چشم انداز 20 سالة رفسنجانی، به خطبه‌های دوران جنگ شباهت یافته، و سعی در تهدید و ارعاب مردم دارد. احمد خاتمی آشکارا خواستار عقب نشینی غیردستاربندان از صحنة سیاست شده، چرا که «سیاست» و «اقتصاد» هم اسلامی است، و هم به «استنباط» فقیه بستگی دارد! به عبارت دیگر، نرخ بهرة بانکی را استعمار غرب برایمان تعیین نمی‌کند، علی خامنه‌ای در مورد آن تصمیم می‌گیرد! چرا که ایشان هم قدرت تصمیم گیری دارند و هم تخصص در اقتصاد! یا به طور مثال، «عقب‌نشینی» از «قله‌های» فناوری هسته‌ای، فقط بر اساس «استنباط» رهبر فرزانه صورت گرفت، نه تحت فشار خارجی! حکمت این موضع‌گیری‌های سیاسی هم «الهی» است، و فقط «فقیه» قادر به درک آن‌هاست، و ذهن انسان عادی، از درک آن عاجز می‌ماند! به همین دلیل احمد خاتمی دیگران را از دخالت در عرصة اسلام، که «همه چیز» را در بر می‌گیرد بر حذر داشته، می‌گوید:

«به سیاستمداران و احزاب سیاسی می‌گویم که ورود به حوزة معارف دینی یک کار تخصصی است[...] این عرصه را به اهلش بسپارند و به عرصه معارف دینی وارد نشوند[...] گاهی ما رهنمودهای قرآن و سنت را می‌فهمیم و گاهی متوجه آن نمی‌شویم، اما اگر نفهمیدیم نگوئیم اسلام نظام سیاسی ندارد[...] اسلام تا قیامت عهده دار زندگی بشر است[...] اسلام می‌گوید جامعه باید حکومت داشته باشد اما شکل حکومت به استنباط فقیه بستگی دارد و مجموعه این اصول و استنباطات نظام سیاسی و اقتصادی اسلام را شکل می‌دهد.»

تنها پس از اعترافات مضحک و سراپا فریب سه شریک حاکمیت اسلامی، احمد خاتمی در نماز جمعه می‌تواند به خود اجازه دهد که مبنای یک کودتای آمریکائی را «جامعه مدنی» و «جنبش‌های فمینیستی» معرفی کند، و نتیجه‌ بگیرد که، می‌باید با «جامعه مدنی» و جنبش‌های فمینیستی «مبارزه» کرد! بله، فواید هاله اسفندیاری و شرکا را امروز همگی به چشم می‌بینیم: تشویق حکومت پوشالی ملایان به سرکوب ملت ایران، و مبارزه با مطالبات مردمی. چرا که اسفندیاری‌ها در اعترافات خود مطالبات ملت ایران را در کمال بی‌شرمی، اهداف بنیادهای «پژوهشی» آمریکائی معرفی کرده‌اند. بی‌دلیل نیست که احمد خاتمی از صدا و سیمای جمکران به خاطر پخش برنامة کذا، «تشکر» می‌کند، پای منافع اربابان در میان بوده، و نتیجه‌گیری از این اعترافات، می‌باید مطابق با خواسته‌های استعمار صورت گیرد:

«وی [...] گفت کسانی که برنامه به‌نام دموکراسی را دیده باشند به سه نکته می‌رسند [...] مبنای کودتا [...] بر اشاعه فرهنگ حکومتی غرب در قالب جامعه به اصطلاح مدنی بوده [...] پایگاه عملیاتی این کودتا [...] مطبوعات، محافل روشنفکری [...] تشکیلات دانشجوئی [...] و به راه انداختن جریان‌های فمینیستی و مشابه آن‌ها بوده [...] واکنش شدید [...] دولتمردان و رسانه‌های آمریکا[...] گویای نگرانی شیطان بزرگ از لو رفتن نقشه‌های‌اش است [...] که این برنامه [...] آن‌ها را رسوا کرده [...]»

از خطبه‌های عالمانه 29 تیرماه نتیجه می‌گیریم، که خاتمی می‌داند دیگران چه نتیجه‌‌ای از مهملات هاله اسفندیاری وشرکا خواهند گرفت! دیگر اینکه، در زمان ساسانیان، که آخوندهای زرتشتی سیاست را در انحصار دین قرار داده بودند، جامعة ایران از بعضی جهات «اسلامی» هم بوده! و در زمان هخامنشیان، آنزمان که دین دولتی نداشتیم، و موبدها بر زندگی مردم نظارت نمی‌کردند، ما فرهنگ «حکومتی غرب» داشتیم! و امپراطوری هخامنشی یک حاکمیت استعماری غربی بوده! و شاید به همین دلیل، ابراهیم یزدی، به محض ورود به ایران، در مصاحبه‌ای با کیهان گفته بود: «آمده‌ایم 2500 سال استبداد را پاک کنیم!» البته در ادامه، می‌باید اضافه می‌کرد: و با کمک استعمار، توحش صدر اسلام را بر ملت ایران حاکم کنیم! امروز که امثال علی‌خامنه‌ای و اکبر رفسنجانی به کمک تاج‌بخش‌ها و اسفندیاری‌ها زمینة چپاول و سرکوب ملت ایران را فراهم می‌کنند، ظاهراً حاکمیت «مستقلی» در ایران وجود دارد، سرشار از دموکراسی! نمونه‌اش هم وجود امثال احمد خاتمی در کشور ایران است! ایشان شدیدا نگران دموکراسی شده‌، و از اینکه آمریکا به دموکراسی نمی‌اندیشد، ابراز انزجار فرموده‌اند:

«تنها چیزی که آمریکا به‌آن نمی‌اندیشد، دموکراسی است[...]»

و مسلماً تنها چیزی که ملایان ایران به آن می‌اندیشند، گویا همان دموکراسی باشد! و نخبگان ساواک که این ترهات را به دست امثال احمد خاتمی می‌دهند تا در نمازهای مسخرة جمعه، روخوانی کند هیچ فکر کرده‌اند اگر آمریکا به دموکراسی می‌اندیشید، سطل زباله، جایگاه واقعی امثال احمد خاتمی و شرکاء بود؟! مسلما نه! ساواک جهان سوم هم مانند حوزة علمیه‌اش به بیماری کمبود و فقر مبتلاست. کمبود شناخت و فقر فرهنگی. نتیجه‌اش هم خطبه‌های پریشان و مهملی است که هر هفته در برنامة «نماز علفزار» پخش می‌شود. در انتهای خطبه به روال مرسوم دستاربندان، احمد خاتمی کاسة گدائی هم در آورده، از دولت تقاضای بودجه برای ساختن مسجد و حسینیه می‌کند، ‌چرا که هزینه ساختن این «دکا‌ن‌ها» سنگین است:

«مسجد و حسینیه و امثالهم را باید مردم بسازند و نباید بار ساختن این مراکز به دوش دولت و نظام باشد، اما [...] پیشنهاد می‌کنم همانگونه که مراکز فرهنگی و ورزشی ردیف بودجه دارند [...]»


بله مراکز فرهنگی و ورزشی بودجه دارند، پس مراکز «استحمار» استعماری هم باید بودجه داشته باشند! تا امثال احمد خاتمی و خمینی را «تولید» و «بازتولید» کنند. تا برایمان بگویند چگونه از خشم و غضب استفادة صحیح و اسلامی بنمائیم! چون در بعضی مواقع خشم و غضب مقدس‌اند:

«ازقوه خشم و غضب باید به درستی و در جای خودش استفاده کرد که اخلاق اسلامی مشخص می‌کند خشم و غضب در کجا مقدس و در کجا نامقدس است.»


خشم و غضب مقدس، عبارتی است که بلافاصله پس از اعترافات «سه نخاله»، در «اتاق ‌فکر بکر» نخبگان فقر فرهنگی ساواک مطرح شد! خشم و غضب وقتی «مقدس» است که منافع دستاربندان را تأمین کند. در دیگر موارد، مانند چپاول ثروت‌های ملی و سرکوب ملت ایران، آقایان خون خود را کثیف نکنند! اینهم از مواردی است که «انحصار» آن‌ را استعمار به دست دارد، و هیچ میرزای شیرازی فتوای لغو آن را صادر نخواهد کرد! در عوض فالگیران و رمالان شدیداً باعث خشم و غضب پاسدار شریعتمداری در کیهان شده‌اند! به این دلیل که فالگیری و رمالی «با واقعیت انطباق» ندارد! از قرار معلوم جناب «پاسدار» به این نتیجه رسیده‌اند که، قرآن و جمکرانیسم با واقعیت تطابق‌هائی دارد! دلیل این «تطابق» هم همان در آمدی است که از این طریق به جیب مکارم شیرازی و شرکاء ریخته می‌شود، «سهم رهبر» هم صدالبته «محفوظ» است. نگرانی «مشاور» مقام رهبری این است که اگر گرایش به فال و فالگیری افزایش یابد، انحصار از دستاربندان سلب شده راه برای رقابت گشوده خواهد شد. کیهان در این مورد ظاهراً با مردم نیز گفتگو کرده، نظرات مطابق میل خود را در گزارش روز منعکس می‌کند. و آنچه عجیب است،‌ شباهت این نظرات، به نظرات ملت ایران در مورد ملایان و حکومت «استقلال، آزادی» است:

«شیادانی که قصد فریب مردم را دارند[...] بعضی از[...] این‌ها دفتر و تشکیلات و برو بیای خاصی دارند[...] مبالغ گزافی از مردم می‌گیرند[...] تاکنون ندیده‌ام حرف یکی از [...] این‌ها درست از آب درآید[...] این گروه از سادگی برخی افراد سوء استفاده می‌کنند[...]»

«استقلال، آزادی، مسکن برای همه، آب و برق رایگان، آزادی بیان ...» را که به خاطر دارید؟ شباهت شعارهای «رهبر انقلاب» و شرکاء با حرفهای شیادان بسیار است. به همین جهت قانون حکومت اسلامی، رمالی را نوعی کلاهبرداری می‌داند، تا کسی به رقابت با حاکمیت نپردازد:

«به موجب قانون [...] کلاهبرداری با شکایت شاکی خصوصی قابل پیگرد قانونی است.»

ولی ما، از سنگر همین وبلاگ، به مشاور مقام رهبری اطمینان می‌دهیم، بازار فالگیر و مارگیر و جن‌گیر هرچه رونق گیرد، به گرد بازار «باج‌گیر» مزدور استعمار نخواهد رسید. فالگیری نه جنایت است و نه دخالت در زندگی مردم. فالگیری هم در مقام خود حرفه‌ای است که دستاربندان آنرا در انحصار «دین‌آور تازیان» می‌دانند! اما از 14 سدة پیش، که قادر متعال نتیجة کار «محمد» را دید، چنان از کردة خود پشیمان شد، که بجز با «مقام رهبری»،‌ ارتباط خود را با همة زمینی‌ها به طور کامل قطع کرده!