...
گفتیم که سدهها پیش از مطرح شدن «انحصار» اقتصادی در اروپا، دینآورتازیان، «انحصار» ابدی را در مورد زنان خود به اجرا گذارده بود. امروز این شیوة اسلامی، در علوم انسانی نیز توسط مسلمین اعمال میشود. تا پیش از حضور رسانة «شرق»، انحصار به هم بافتن آسمان و ریسمان در دست «کیهان» و «اطلاعات» بود، ولی با طلوع «شرق» از افق استعمار، تبلیغات کوکلوکسکلانهای دو سوی آتلانتیک، گستردهتر شد. و رسانة «شرق»، ارگان دارودستة برژینسکی هم، گروهی از «نخبگان» علوم انسانی، به ویژه متخصصین «علم تاریخ» را دستچین کرد، تا برایمان قصههای بیبیگوزکانة «تاریخی» نقل کنند! یکی از «متخصصین تاریخ» در رسانة برژینسکی، حاج سیدمحمدصادق خرازی است. کارنامة درخشان صادق خرازی، نوچة محمد خاتمی در ساواک، پیشتر به خوانندگان گرامی تقدیم شد. صادق خرازی هم مانند دیگر اوباش حکومت اسلامی، با ابتیاع چند دیپلم از مراکز پرورش «نخبگان» ویژة جهان سوم در ایالات متحد، پای به جهان «نقد و بررسی تاریخ» گذاردهاند. اما بجای آغاز از تاریخ ایران، به تاریخ عراق پرداختهاند! یادآور شویم که حاج صادق، در میان «تحصیلات» عالیهاش، در رشتة تاریخ مدرکی از دانشگاههای آمریکا ندارد، و هر چند این نوع «مدارج» دلیلی بر شناخت و آگاهی نیست، ولی از آنجا که خرازی مشاور محمد خاتمی است، مانند خود خاتمی در همة امور میباید صاحبنظر هم باشد!
صاحبنظر بودن در همه امور، را «آلزایمر اوباش» مینامیم. چرا که از بعضی جهات به آلزایمر شباهت دارد، بیماریای که برخی از سالخوردگان به آن مبتلا میشوند. ولی اگر شخص مبتلا به آلزایمر به مرور فراموش میکند کیست و اطرافیان و نزدیکان خود رانمیشناسد، «آلزایمر اوباش» باعث میشود بیمار جایگاه واقعی خود را در اجتماع فراموش کرده، خود را در جایگاهی که هرگز نمیتواند در آن قرار گیرد، ببیند. ویژگی «آلزایمر اوباش» این است که سن و سال نمیشناسد و «ریزهخواران رجالههای تازه به دوران رسیده»، همگی به آن مبتلا میشوند. بله، صادق خرازی هم به همین بیماری مبتلا شده، و در سرمقاله «شرق» مورخ 24 ژوئیه 2007، «ماجرای سقوط بغداد» را برایمان شرح میدهد! البته به صراحت میبینیم که، سید محمد خرازی جهت پنهان داشتن ماجرای «سقوط ایران» است که، به شرح «ماجرای سقوط بغداد» پرداختهاند! ایشان در عمل، سقوط بغداد توسط هلاکوخان مغول را در ترداف با سقوط بغداد توسط جنایتکاران پنتاگون قرار دادهاند! و به این ترتیب، هم دست استعمار غرب را در پس پردة قصه بیبیگوزک «تاریخی» خود پنهان داشته، هم به ما میگوید که در زمان تهاجم هلاکو به بغداد، یک «فقیه عالیقدر» وجود داشته به نام سید ابن طاووس! به گفتة سید صادق، خواجه نصیرالدین طوسی با رهنمودهای فقیه عالیقدر، هلاکو را در کشتن خلیفه عباسی یاری میدهند! در اینجا لازم است پرانتزی باز کرده و در مورد قتل خلیفه عباسی به دست هلاکو توضیح مختصری بدهیم. که ارتباطی با روایات حوزه و بازار ندارد!
«امین مألوف» در کتاب «جنگهای صلیبی از نگاه اعراب»، به نقل از «ابن طاهر» مینویسد، در اواخر سال 1257 میلادی، هلاکوخان مغول در رأس یک لشکر چندصد هزار نفره به قصد تسخیر بغداد حرکت میکند. و البته سر راه خود، قلعة الموت و کتابخانه حسن صباح را نیز از میان برمیدارد. در این گیرودار، خلیفة عباسی که قدرت رویاروئی با مهاجمان را در خود نمیبیند، به هلاکو پیام میفرستد که وی را به عنوان سلطان به رسمیت میشناسد، و از این پس در مساجد، به نام هلاکو خطبه خواهند خواند. ولی هلاکو نمیپذیرد. و در تاریخ 10 فوریة 1258، پس از چند هفته مقاومت، خلیفة عباسی شخصاً به اردوگاه هلاکو رفته و از او قول میگیرد که در برابر تسلیم بیقید و شرط و خلع سلاح سپاهیاناش، هلاکو دست به کشتار مردم بغداد نزند. ولی هلاکو به پیمان خویش وفادار نمیماند، و به محض خلع سلاح سپاهیان خلیفه، فرمان قتل عام آنان را صادر میکند. سپس تخریب شهر بغداد آغاز میشود. خانهها و محلهها در آتش میسوزند، و 80 هزار زن و مرد و کودک قربانی «رهنمودهای» فقیه عالیقدر و «تدبیر» خواجه نصیرالدین طوسی میشوند! البته به زعم، حاج سید محمد، مورخ «شرق». هلاکو، خلیفه را نیز پس از چند روز به قتل میرساند، آنهم با «تدابیر» فقیه و خواجه! و تنها مسیحیان بغداد میتوانند با وساطت همسر هلاکو، از «رهنمودهای» فقیه عالیقدر در امان بمانند.
بله، وقتی یک حاجی بازاری، با سواد ششم ابتدائی به «بررسی علمی» تاریخ میپردازد، کشتار و قتلعام و نقض پیمان صلح را تدبیر «خواجه» و «فقیه بزرگ» مینامد! البته سید محمد صادق، که مانند دیگر بازاریها اهل چانه و مذاکره است، کمی هم با «تاریخ» چانه زده، تا سقوط بغداد در زمان هلاکو را با سقوط بغداد پس از تهاجم نظامی آمریکا و انگلیس یکسان جلوه دهد. از این گذشته حاج سید صادق، مانند دیگر «حاجیها» از توحش هیچ کم نیاورده، و از سقوط بغداد توسط ارتش آمریکا سخت ابراز خوشحالی میکند! و از اینکه نتوانسته در التزام رکاب فرمانده سپاهیان امام زمان در بغداد به کشتار «کفار بعثی» بپردازد، بسیار متأسف است! سید صادق البته این مهملات را بهعنوان «ما» ایرانیها بیان کرده. و ملت ایران را نیز مانند خود و «فقهایاش» وحشی و ابله پنداشته، و از همه مهمتر اینکه، تهاجم وحشیانه به عراق، در ذهن علیل صادق خرازی «عقلانیت» و «خردجمعی» جامعة بینالملل نام گرفته:
«از سقوط صدام و فروپاشی رژیم بعث ما ایرانیها همانند بسیاری از عراقیها خوشحال شدیم و البته مایل بودیم در سقوط صدام و حذف رژیم بعث با عقلانیت و خرد جمعی جامعه بینالملل همراه باشیم ولی به دلیل غرور آمریکائیها این امر حاصل نشد.»
میبینیم که مشاوران محمد خاتمی، مانند خود وی چقدر «فرهیخته» و اهل «گفتگوی تمدنها» هستند! تهاجم غیر قانونی به یک کشور و چپاول و کشتار مردم آن را خرازی «خرد جمعی» مینامد! بله، در مملکتی که علی خامنهای رهبر فرزانه است، صادق خرازی هم مفسر تاریخ میشود، و معنا و مفهوم «خرد جمعی» را برایمان «توضیح» میدهد! و جهت کاسه لیسی و بادمجان دور قابچینی و گذاردن دم «فقیه عالیقدر» در بشقاب، میگوید، برقراری ثبات و آرامش در عراق به کوششهای علیخامنهای و سیستانی امکانپذیر شده. در کمال تعجب میبینیم که این دو فقیه عالیقدر، که پیشتر مانند سیدصادق از تهاجم وحشیانه و «عقلانی» به عراق خوشحال بودند، چند خط پائینتر، تغییر موضع داده از حضور اشغالگران انتقاد میکنند! مسلماً دلیل انتقاد دو فقیه عالیقدر از حضور ارتش آمریکا در عراق این است که «خرد جمعی» و «عقلانیت بینالمللی» میخواهند هر چه زودتر عراق را ترک کنند! در نتیجه علی خامنهای، که به زبان الکن و مبتذل و سرشار از چاپلوسی خرازی، هم در «دنیای اسلام» هم «در منطقه» و هم «در ایران»، نفوذ و تدبیر دارد، وارد معرکه شده! تا اربابانش به سلامت از مهلکه رهائی یابند و صادق خرازی نمیداند که دنیای اسلام، کشور ایران را نیز شامل میشود! به حساب خود اهمیت علی خامنهای را چند برابر کرده مینویسد:
«باز هم برای برقراری آرامش و ثبات در عراق واحد[...] دو شخصیت بزرگ سیاسی و دینی تاریخ معاصر،[...] نفوذ و تدبیر آیتالله خامنهای در دنیای اسلام و منطقه و ایران و [...] نقش بزرگی ایفا کردند[...]»
پرش سید صادق به «تاریخ»، جهت لیسیدن پای آمریکا، و نوکران شیعی مسلکاش در منطقه، تعریف «توپ مرواری» از «مورخین» را تداعی میکند: همان موجودات «احمق وازده»، و «ریزه خوار سفره رجالههای تازه به دوران رسیده» را! میبینیم که نه تنها گذشتهها، که آینده نیز در «توپ مرواری» وجود دارد:
« صفحات تاریخ بشر با خون نوشته شده، هر قلدری که وقیحتر و درندهتر باشد، بیشتر کشتار و غارت بکند[...] در صفحات این تاریخ عزیز چسانهتر است، و به اصطلاح نامش جاویدان میشود[...] این از خصایص اشرف مخلوقات است [...] آنوقت موجودات احمق وازدهای که ریزهخواران رجالههای تازه به دوران رسیده میباشند با جملات [...] پر طمطراق [...] پرده روی جنایات و حماقت کارنامه این قلدرها میاندازند [...] به این ترتیب افسانه به وجود میآید.»
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت