دوشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۶

کشک و سنگ‌پا!

...

برای اولین بار با عبارت «قصة بی‌بی‌گوزک» در رمان «توپ مرواری» صادق هدایت آشنا شدم. ویژگی اصلی «قصة بی‌بی‌گوزک» این است که «فرض» را «اصل» می‌شمارد. برای روشن‌تر شدن مطلب به نمونه‌ای در هندسة اقلیدسی، می‌پردازیم. در این نوع هندسه «فرض» بر این است که از یک نقطه، فقط یک خط می‌توان بر خط دیگری عمود کرد. پس از ارائة این «فرض»، باید آنرا به اثبات رساند، تا «فرض» تبدیل شود به «اصل». ولی در قصه‌های «بی‌بی‌گوزکانه» چنین نیست! نیازی به «اثبات»، «استدلال»، «دلیل» و «برهان» اصولاً وجود ندارد! هر که، هر چه خواست می‌گوید، و همان را یک «اصل» می‌خواند. و «مخاطب» هم باید بپذیرد، چرا که طرف مقابل «مسلح به الله اکبر» است! و از حمایت غلام سفارت بهره‌مند!

امروز، اول امردادماه 1386، «فرض‌های» فراوانی به عنوان «اصل» به ما ایرانیان ارائه شد، از آنجمله: اسلام دین سکولار! بیانیة مشارکتی‌ها، در مورد مطالبات مردم ایران طی یک سدة گذشته‌! و از همه مهمتر، مبارزة بی‌امان پاسدار شریعتمداری، با «اراذل» و «اوباش»!

در مورد اسلام دین سکولار بهتر است هیچ نگوئیم، چرا که «دین» در تقابل با «سکولاریسم» قرار دارد و کسی که چنین «اصل» بی‌بی‌گوزکانه‌ای را مطرح کرده، نه مفهوم «دین» را می‌شناسد و نه از «سکولاریسم» کوچکترین شناختی دارد. پس بپردازیم به بیانیة مشارکتی‌ها که واکنشی است موذیانه به پخش سریال اعترافات سه نخاله در سیمای جمکران. برخلاف خطبه‌های علفزار در 29 تیرماه که در‌آن ساواک تلویحاً ادعا کرده بود مطالبات مشروطه خواهان، از «حلقوم استعمار» بیرون آمده، مشارکتی‌ها ناگهان متوجه شده‌اند که در جریان جنبش‌های سدة اخیر، مردم ایران، خواستار دموکراسی بوده‌اند،‌ به ویژه در جریان همین «انقلاب» اسلامی ـ منظورشان براندازی 22 بهمن 1357 باید باشد! بله، مشارکتی‌ها که چندی پیش رئیس‌شان فرمودند، با «فلسفة حکومت امام‌علی»‌ مردمسالاری بر پا می‌کنند، گویا باز هم با «فلسفة حکومت امام علی»، پای به میدان سیاست گذارده‌ قصد شیادی دارند! بیانیة‌ حزب حکومتی مشارکت، در ظاهر جهت اعتراض به «سریال سه نخاله»، و در واقع جهت تأئید نظام توحش اسلامی صادر شده، و اینان پنداشته‌اند مخاطبان‌شان پاسدار شریعتمداری و علی خامنه‌ای‌اند! حزب محمدرضا خاتمی بی‌شرمانه ادعا کرده طی 8 سال جنایت و سرکوب «محمد خاتمی»، مردم ایران به مطالبات خود رسیده‌اند! البته حتماً صورت نوینی از «مطالبات» مورد نظر ایشان است که بیشتر بازتاب منافع استعمار بوده، تا مردم ایران! مطالباتی از قبیل، سنگسار، قصاص، برده فروشی، ‌ کشتار و سرکوب و چپاول، که همگی گویا «صورت نوینی» از مطالبات مشروطه خواهان بوده، و طی 10 سال گذشته در «شعارها» و «برنامه‌های» دارو دستة محمد خاتمی «تجلی» یافته و نمی‌توان آن‌ها را به بیگانگان نسبت داد! بله، مشارکتی‌ها مانند دیگر گورکن‌ها، مردم را ابله پنداشته و می‌گویند:

«[...] مردمسالاری از مطالبات معوقة ملت ایران در جریان جنبش‌های اجتماعی سیاسی صد سال گذشته، به ویژه انقلاب اسلامی بوده است و صورت نو شده‌ این مطالبات در شعارها و برنامه‌های اصلاح طلبانه مردم در ده سال گذشته تجلی یافته است [...]»


بله! بستن روزنامه‌ها، آدم‌ربائی، قتل مخالفان، 27 مورد سنگسار، و سرکوب همه روزة ملت ایران، جزو مطالبات ما بوده و بی‌خبر بودیم! چه خوب شد حزب مشارکت یادآوری کرد، که اصلاً ما از روز نخست چه خواسته‌هائی داشتیم! و چه زرنگ و سالوس‌ است این حزب که از هر طریق تلاش می‌کند، مانند دیگر فاشیست‌ها، مطالبات مردم را به شعارهای خود وصل کند! هاله اسفندیاری و شرکاء هم همین کار را کردند، مطالبات ملت ایران را جزئی از برنامة بنیاد‌های کذا وانمود کردند، تا از این طریق دست حاکمیت برای سرکوب کسانی که چنین مطالبات گستاخانه‌ای ‌دارند، باز شود! تازه هاله جان طلبکار هم شده‌! و به مامان‌جانشان گفته‌اند مرا نجات دهید! به جای اینکه ما ملت بگوئیم ما را از شر اسفندیاری‌ها و تاجبخش‌ها و دیگر شرکای حکومت اسلامی نجات دهید، نخستین کسی که فریاد «آی دزد» به آسمان برده، دزد اصلی است! به دنبال «اعترافات» سراپا فریب سه شریک حاکمیت ایران بود، که ساواک در خطبه‌های علفزار به تهدید ملت ایران پرداخت، و می‌پنداشت دوران «شیرین» جنگ است، و خطیب جمعه می‌تواند چون سگ نازی‌آباد پارس کند، و قاضی شرع هم اعدام! حزب مشارکت هم پنداشته دوران بیا بروی «روتاری کلاب» شروع شده، و می‌توان به مردم فریبی‌های محمد خاتمی تداوم ابدی بخشید:

« [...] به هیچ بهانه‌ای نمی‌توان اصل شعارها و اهداف اصلاحات چون حق حاکمیت مردم، دموکراسی، حقوق بشر، توسعه، جامعه مدنی، آزادی بیان، برابری حقوقی و سایر شعارهای اصلاحات را زیر سوال برد و به بیگانگانی که با شاغول منافع خود گاه از دموکراسی و گاه از دیکتاتوری حمایت می‌کنند نسبت داد.»

بله، محمدرضا خاتمی و شرکاء امروز نیز مانند 10 سال پیش، خواستار جامعه مدنی، دموکراسی و آزادی بیان شده‌اند! البته از اینهمه، فقط «شعارش» را لازم دارند، و دیگر هیچ! و در ادامة همین شعارهای مزورانه است که ناگهان متوجه می‌شویم، ‌ «انقلاب مخملی» در کشور ایران در هر حال امکانپذیر نخواهد بود، چرا که چنین انقلاب‌هائی فقط در دیکتاتوری‌ها می‌تواند صورت پذیرد، و همه می‌دانیم که «حکومت اسلامی» دیکتاتوری نیست! مشارکت‌چی‌ها، ‌ در پایان بیانیة خود خواستار اسلام دموکراتیک هم شده‌اند! یعنی کشک! ولی از آنجا که یکی از شرایط لازم و کافی کشک‌سابی «مشارکت» است، حزب محمدرضا خاتمی و شرکاء هم ملت ایران را جهت مشارکت در سابیدن همین «کشک»، مناسب یافته، و با عتاب و خطاب به سیمای جمکران می‌گوید، فکر نکنید با پخش چنین برنامه‌هائی می‌توانید مردم را از ادامة اصلاحات ناامید کنید! نه، مردم ایران نه تنها «کشک» خیلی دوست دارند، که به سابیدن آن افتخار هم می‌کنند، به ویژه اگر کشک وارداتی و تولید آنگلوساکسون‌ها باشد! کشکی است «جاودان» که تا ابد می‌توانید بسابید، و اصلاً سابیده نخواهد شد! چون در واقع «کشک» نیست، سنگ پای قزوین است:

«با پخش چنین برنامه‌هائی نمی‌توان افکار عمومی را [...] از شیوه‌های دولت نهم[...] منحرف کرد. دموکراسی بهترین ضامن بقا و امنیت هر نظام سیاسی از جمله نظام جمهوری اسلامی است و تجربه نشان داده که انقلاب‌های مخملی در جوامع دیکتاتوری ممکن شده.»

بله، اینهم یک «اصل» کشکی است، که در واقع «فرض» گورکن‌های مخالف‌خوان است: اگر حکومت گورکن‌ها 28 سال دوام آورده، حتماً به دلیل دموکراتیک بودن آن ‌است! حال بپردازیم به مبارزات پاسدار شریعتمداری با اراذل!

به زعم بازجوی ساواک، و جانشین بر حق محمد خاتمی، «اراذل و اوباش» بر دو دسته تقسیم می‌شوند: دسته اول «نویسنده» و «خبرنگار» و «حامیان مطبوعاتی و سیاسی آن‌ها» را شامل می‌شود و دسته دوم، «غفلت زده‌ها»را! این شکرخوری‌های مشاور علی‌خامنه‌ای، قسمتی از سرمقالة کیهان مورخ 6 خردادماه است که سایت «روزآنلاین» مورخ 23 ژوئیه 2007 به آن اشاره دارد. اما طبق سخنان جانشین فرماندهی انتظامی تهران بزرگ، اراذل و اوباش بر 3 دسته تقسیم می‌شوند. البته منظور ایشان 2700 نفری است که اخیراً در تهران دستگیر شده‌اند. از این تعداد، 200 نفرشان «اراذل و اوباش» بودند، و 700 نفر «نوچه‌های» آنان، که در مجموع می‌شود 900 نفر، و می‌ماند 1800 نفر دیگر. ولی «سردار» فرموده‌اند 2000 نفر دیگر، هواداران آن 900 نفر را نیز دستگیر کرده‌اند! به عبارت دیگر سرداران، 2900 نفر را دستگیر کرده‌اند و خود نمی‌دانند! در هر حال پس از دستگیری 2700 نفر، تعداد 200 نفر بر شمار آنان «افزوده» شده! گذشته از تعداد «متغیر» دستگیرشدگان، جرم اینان نیز در قانون «تعریف» نشده! این مسائل، در ادامة خطبه‌های‌ دشمن‌شکن علفزار، در 29 تیرماه سالجاری مطرح می‌شود! در «نماز علفزار»، احمد خاتمی به نقل از ساواک اعلام داشته، اسلام هم نظام حقوقی دارد، هم نظام سیاسی، و هم حقوق بشر! و آنچه در مورد آن 2700 نفر یا همان 2900 نفر در برابرمان قرار دارد،‌ شاهدی است بر این مدعا!

«سردار» فرموده‌اند،‌ اراذل و اوباش به جرم تجاوز و شرارت و غیره دستگیر شده‌اند، عمادالدین باقی می‌گوید، حداقل یک وبلاگ نویس هم در میان دستگیرشدگان وجود دارد. و معاون دادستان تهران می‌‌گوید، در قانون تعریفی از «اراذل و اوباش» نداریم. معاون قضائی دادستان کل کشور نیز بر همین امر تأکید دارد. اما سعید مرتضوی، که عنوان قاضی را هم یدک می‌کشد، می‌گوید، برخورد با اراذل و اوباش با حکم قضائی صورت گرفته! این نمونه‌ای است از یک «قصة بی‌بی‌گوزک» در «حقوق قضائی اسلام»! بی‌دلیل نیست که ریاست قوة قضائیه را به یک زبان نفهم سپرده‌اند، تا تمام هوش و حواسش متوجة امور اقتصادی شود! چرا که در اسلام، «حق» بندگان بر اساس قدرت «اقتصادی» آنان تعیین می‌شود! نیروی به اصطلاح انتظامی، مانند گرگ که به گله می‌زند، به مردم شبیخون زده، 2900 نفر را دستگیر کرده بعد هم می‌گوید، 2700 «اراذل و اوباش» دستگیر کرده‌ایم! و بی‌دلیل نیست که شخص «قاضی» در چنین هرج و مرج و توحشی، تأکید می‌کند،‌ برای چنین یورش وحشیانه‌ای به مردم، «حکم قضائی» صادر شده! و افسوس که شیرین عبادی، هنوز سخت نگران «حال» هاله جان است، و مهرانگیزکار، هم کارهای مهم‌تری دارد! در غیر اینصورت، هر دو حقوق‌«دان» می‌گفتند که حکم صادره غیرقانونی است،‌ چون طبق قانون حکومت اسلامی، «اراذل و اوباش» بودن جرم نیست، چرا که «تعریف» نشده. اگر قانون الکن حکومت اسلامی تعریف مشخصی از «اوباش» ارائه می‌داد، و قید می‌کرد متجاوز، شرور، چپاولگر و جنایتکار را «اوباش» می‌نامند، مسلماً این تعریف تمام مقامات فرهیخته و فرزانة حکومت اسلامی را شامل می‌شد. به ویژه مشاور مقام رهبری، پاسدار شریعتمداری را! کسی که ادعای روزنامه نگاری دارد، و سرپرست یک رسانة استعماری شده، و نه تنها روزنامه‌نگاران را «اراذل و اوباش» خطاب می‌کند، که «غفلت‌زدگان» را نیز مستوجب مجازات می‌شناسد. حال آنکه خود یکی از «غفلت‌زدگان» اصلی در جامعة ایران است! کسی که سرپرستی یک رسانة رسمی را بر عهده دارد و چنان غرقه در «مشاوره» دادن به علی خامنه‌ای است، که زمان و مکان را فراموش کرده. می‌پندارد امروز هم مانند دوران جنگ سرد می‌توان، روزی چند صد نفر را اعدام کرد و نامشان را در رسانة منفور کیهان منتشر کرد!

به پاسدار شریعتمداری، و دیگر شرکای هاله اسفندیاری یادآور می‌شویم که جنگ سرد به پایان رسیده و دیگر، نه جنجال رسانه‌ای پیرامون «سه نخاله»، ‌ و نه فیلم‌های صدمن‌یک‌قاز سیمای کریه جمکران نخواهد توانست برای اربابان حاکمیت پوشالی اسلامی، فرصتی دوباره فراهم آورد. به ویژه به پاسدار شریعتمداری توصیه می‌کنیم، بجای پرداختن به «اسناد تاریخی» مالکیت ایران بر بحرین، بهتر است از انتشار صحیح «تاریخ روز» در رسانة کیهان «غفلت» نکند! امروز، دوشنبه، 23 ژوئیه 2007، برابر با اول مردادماه 1386 است، نه آنطور که در روزی‌نامة کیهان به چاپ رسیده، یکشنبه اول مردادماه! حال می‌توان دریافت چرا در قانون حکومت اسلامی تعریفی برای اراذل اوباش ارائه نشده! امروز نیز مانند دوران صدر اسلام، اراذل و اوباش واقعی، همان‌هائی‌‌اند که در‌ رأس هرم قدرت نشسته‌اند!




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت