جمعه، تیر ۲۹، ۱۳۸۶

تنباکو، کارنیکو!
...
از عهد قجر در ایران، هر گاه منافع استعمار انگلیس به خطر افتاد، ملایان صحنه‌گردانان سیاست کوچه و خیابان‌ شدند. و کمبودهای پادشاهان قاجار در قساوت و حماقت را، ملاجماعت با «حدیث» و «روایت» جبران کرد. منافع سیاسی استعمار از طریق به سکون کشاندن ملت ایران تأمین می‌شود. به این ترتیب، هر گاه سیاست‌های صدراعظمی می‌توانست ملت ایران را گامی به پیش برد، اگر شخص شاه صدراعظم را برکنار نمی‌کرد، بلافاصله ملایان دست به کار می‌شدند، تا هر گونه پیشرفت متوقف ماند. این روندی بود که تا پیش از کودتای «میرپنج» ادامه داشت. پس از کودتا، چپاول آشکارتر و گسترده‌تر شد، و با ملی شدن نفت، و سپس غائله و براندازی در بهمن 57 چپاول ملت ایران عملاً به اوج خود رسید.

همانطور که پیشتر اشاره شد سلطنت و روحانیت دو بنیاد مکمل‌اند! و در دوران قاجار این دو بنیاد به بهترین وجه یکدیگر را تکمیل می‌کردند! ارتباط ملایان با سلطنت، خود مکلمل پیوند ملایان با اوباش شهری نیز بود. پیوند اوباش با ملایان پیوندی است دیرینه که شادروان کسروی در آثارش بارها از آن یاد کرده. کشته شدن قائم مقام، برکناری سپهسالار، مخالفت با گشایش دبستان‌، مخالفت با جنبش مشروطه، حمایت از لغو قرارداد رژی تنباکو، و ملی شدن فضاحت‌بار صنایع نفت، از جمله خدماتی است که روحانیت شیعه به استعمار انگلیس ارائه داده. در مورد ملی شدن صنایع نفت، که با خیانت محمد مصدق و همکاری آخوند کاشانی و حمایت استعمار امکان پذیر شد، پیشتر نوشته‌ایم. امروز می‌پردازیم به لغو امتیاز رژی تنباکو با تکیه بر ارقام.

لغو قرارداد ایران با رژی تنباکو در عمل باعث شد که یک شرکت انگلیسی، طی مدت زمانی کمتر از یکسال فعالیت در ایران، مبلخ 500 هزار لیره، یا بیش‌از 76 درصد از سرمایة خود را، سرمایه‌ای که تحت عنوان گسترش تجارت تنباکو در شهر لندن هزینه شده بود، به عنوان «خسارت» از دولت ایران در‌یافت کرده، و بر کلیة تعهداتش در قبال کشور ایران خط بطلان کشد! و جهت تحقق چنین منافعی، برای نخستین بار دولت ایران ناچار به استقراض از بانک شاهنشاهی شد! نام چنین حماقت، چپاول و خیانتی را برخی ملایان و ملادوستان، «بیداری ایرانیان» گذارده‌اند! حال بپردازیم به دلایل این «بیداری» تاسف‌بار!

می‌دانیم که در آنزمان، ارتباطات بسیار ضعیف بود و جهت ایجاد آشوب و بلوا، غلامان سفارت به سادگی می‌توانستند، از طریق شایعه پراکنی، به تحریک افکار عمومی بپردازند. نخستین گروهی که هدف شایعات غلامان سفارت قرار می‌گرفت «بازرگانان» بودند. بنابراین، پس از واگذاری انحصار تنباکو، ابتدا «تجار محترم» ابراز ناخشنودی کردند، چون منافع اینان با منافع ملایان پیوندی مستقیم داشت: هر چه در آمد بازرگانان افزایش می‌یافت، خمس و زکات بیشتری به دستاربندان می‌پرداختند! سپس نوبت به گروه‌های خاصی از«مردم» رسید،‌ که در تبریز سر به شورش برداشتند. و والی تبریز، امیرنظام گروسی، پیشکار مظفرالدین میرزا، ولیعهد، از دستور وی سرپیچی کرده، هیچ اقدامی برای فرونشاندن آشوب ننمود! و از کار نیز کناره گیری کرد! کسروی می نویسد پس از تبریز، شهرهای دیگری نیز به آشوب کشیده شد و در همه جا ملایان در صفوف نخست بودند:

«پس ازتبریز،‌ اسپهان به تکان آمد، و پس از آن در تهران شور و جنبش پیدا گردید. در همه جا علما پیشگام بودند. در تبریز حاجی میرزا جواد، و در اسپهان آقا نجفی، و در تهران میرزا محمد آشتیانی و دیگران پا در میان داشتند.»


پس از اینکه آشوب همه جا را فرا گرفت، میرزای شیرازی از سامرا وارد معرکه می‌شود! وی تلگرافی به شاه ‌فرستاد، زیان‌های امتیاز رژی را «توضیح» داد، و خواستار بر هم زدن قرارداد شد. می‌توان تصور کرد که، توضیحات میرزای شیرازی، مسلماً همانقدر «کشکی» و «مضحک» بوده، که دهه‌ها پس از آن، سخنان روح‌الله خمینی در مورد کاپیتولاسیون، و مسائل اجتماعی کشور ایران! و می‌دانیم که، هم میرزای شیرازی و هم خمینی، به راهنمائی غلامان سفارت زبان به این نوع «اعتراضات» گشوده‌اند. امروز، به صراحت می‌توان تأکید کرد که میرزای شیرازی، نه جهت تأمین منافع ملت ایران، که در راستای تأمین منافع اربابان، در سامرا یک‌شبه «اقتصاددان» شده بود، همانطورکه بعدها شاهد بودیم چگونه خمینی، به همین ترتیب سیاستمدار زبده‌ای از کار در آمد! بله، میرزای شیرازی جهت تأمین 500 هزار لیره برای اربابان خود، فتوای معروف را صادر کرد. و برخلاف قائم مقام و امیرکبیر که جهت تأمین منافع ملت ایران جان خود را از دست دادند، هیچکس به میرزای شیرازی، که همچون خمینی، کاشانی و مصدق، ارواح شکمشان، به جنگ استعمار رفته بودند، آسیبی نرساند! به احتمال زیاد، جهت صدور همان فتوای کذائی و به اصطلاح «استعمارستیز»، میرزا، انعام خوبی هم از ارباب دریافت کرده بود.

بله، به این ترتیب، دولت ایران یکشبه به بانک نوبنیاد شاهنشاهی، 500 هزار لیره بدهکار شد! شورش مردم هم آناً در صحنه فروکش کرد، و «داستان» تنباکو به پایان رسید! کسروی می‌نویسد قرارداد تنباکو برای ایران زیان‌بار بود چرا که انحصار ایجاد می‌کرد. و حق کاملاً با کسروی است، چنین «انحصاری» برای ایران زیانبار بود، ولی لغو آن در چنین شرایطی، به مراتب زیان‌بارتر شد. همچنانکه ملی شدن نفت خسارات غیر قابل جبرانی به ملت ایران وارد کرد. ملی شدن نفت ایران و لغو قرارداد تنباکو، در عمل شباهت فراوانی به یکدیگر دارند! به فاصله نیم قرن، دو جنبش به ظاهر مردمی، و ضداستعماری در جهت تأمین منافع استعمار در ایران سازمان‌دهی شد! و هر دو «جنبش» ریشه در منطق «مقایسه» داشت! «مقایسة» قراردادهائی که در موارد مشابه با کشور دیگری منعقد شده بود! در مورد تنباکو،‌ قرارداد انگلیس با عثمانی، با قرارداد تنباکوی ایران مقایسه می‌شد، و درمورد نفت، قرارداد آمریکا با عربستان، با قرارداد انگلیس با ایران شامل همین «مقایسه» شده بود! به عبارت دیگر، در پس این «تحرکات» هیچ سازماندهی سیاسی، اجتماعی، تولیدی و حتی «عقیدتی» از نوعی که بتوان آنرا «قابل اعتنا» دانست وجود نداشت؛ یک «هیاهو» بود که بر پایة تعصبات خشک و مذهبی و یا خوشباوری های ملی‌گرایانه، ناگهان از آستین استعمار بیرون آمده بود. در اینجا لازم است یک مطلب اساسی توضیح داده شود. و آن اینکه کالاهای تولیدی و مواد خام اگر بازار فروش نداشته باشند، از نظر اقتصادی «ارزشی» هم نخواهند داشت! این بازار فروش است که بهای کالا را تعیین می‌کند. و هر فروشنده به نسبت قدرت و امکانات خود می‌تواند سهمی در بازار فروش داشته باشد. برای روشن شدن این مطلب می‌توان وضعیت زعفران ایران را در بازار جهانی بررسی کرد.

زعفران ایران بهترین نوع زعفران جهان است. ولی اگر شرکت‌هائی در کشور اسپانیا، این زعفران را در بازار جهانی عرضه نکنند، تولید کنندة ایرانی قادر به تأمین بازار برای زعفران تولیدی خود نخواهد شد! اینجاست که می‌بینیم نقش استعماری دولت «استقلال و آزادی» حکومت اسلامی چگونه «بازی» می‌شود. این حکومت، بجای اعمال نظارت بر بازار و بالا بردن کیفیت زعفران ایران، دست ملادوستان بازار را در «تقلب» و شیادی و رنگ زدن به زعفران و اعمالی از این قبیل، آنچنان باز گذاشته، که زعفران تولیدی ایران را طرف‌های غربی فقط با تأئید یک تشکیلات اقتصادی در کشور اسپانیا «خریداری» ‌کنند. حال باید دید چه کسانی در درون این حکومت «مستقل» و اسلامی، از این راه «نان» می‌خورند؟ بله، وحش سالاری، به صور مختلف «بازار» را به نسبت قدرت تقسیم کرده، هر چند که این تقسیم در بسیاری موارد بیشتر بر پایة «تقلب» و «صحنه‌سازی» انجام می‌گیرد، و نمی‌باید نقش استعماری دولت‌های وابسته را در شکل دادن به این نوع «بازار» از نظر دور نگاه داشت. در ظاهر، هر که «قدرت» بیشتری دارد، سهم بیشتری هم در بازار فروش خواهد داشت! بر اساس این «منطق»، هر یک از کشورها سهمیه‌ای در بازار جهانی پیدا کرده‌اند. به عنوان نمونه، نفت روسیه به بهای نفت ایران یا عربستان، و یا در چارچوب روابط مالی و اقتصادی‌ای که غرب بر ایران و عربستان تحمیل می‌کند، فروخته نخواهد شد، و این مسئله هیچ ارتباطی با «کیفیت» نفت استخراجی ندارد. یا به طور مثال، کشور ایران نمی‌تواند گاز خود را به بهای گاز روسیه به فروش برساند. در ضمن ایران اجازه نخواهد داشت نفت خود را به بهای بسیار نازل در بازار عرضه کند، چرا که «تعادل» مورد نظر قدرت‌های اقتصادی در بازار انرژی از دست خواهد رفت. به یاد داریم که طی جنگ 8 ساله، ایران نفت را به بهای هر بشکه 9 دلار به فروش می‌رساند. به این دلیل که غرب، در آن دوره، به دلایل بسیار تمایل نداشت که قیمت بالائی برای نفت بپردازد، یکی از این دلایل، حمایت از شکستن قیمت‌ها، جهت اعمال فشار اقتصادی بر اتحادجماهیر شوروی بود. با اینکار در آمدهای ارزی شوروی سابق از طریق فروش نفت ‌و گاز تقلیل می‌یافت. و این همان ارزی بود که می‌توانست مخارج نظامی شوروی در افغانستان را تامین کند. حال بپردازیم به جنبة دیگری از فروش کالا در بازارهای جهانی.

همجواری ایران با روسیه، از دیرباز یکی از عوامل بازدارنده در سرمایه‌گذاری‌های درازمدت غربی‌ها در کشور ایران است؛ و به همین دلیل، از دورة قاجار،‌ سرمایه گذاری غرب در ایران بیشتر جنبه کلاهبرداری و جیب بری پیدا کرده. به عنوان نمونه، قرارداد تنباکو و لغو آن باعث شد تا دولت انگلیس بتواند طی چندماه 500 هزار لیره از ایران «سرقت» کند، و اینکار را با تکیه بر قوانین ناظر بر انعقاد قرارداد تجاری تنباکو صورت داد! در شرایط دیگر نیز، همین روابط بر اقتصاد ایران حاکم شده بود. طی دورة سلطنت محمدرضاشاه، شرکت‌های «خلق‌الساعة» غربی، با پیش گذاشتن یک یا دو میلیون دلار وارد «بازار» ایران می‌شدند، و در یک چشم به هم زدن،‌ معادل 10 تا 20 برابر این سرمایه را از وزارت اقتصاد و دارائی «وام» بدون بهره دریافت می‌کردند!‌ در عمل، آنچه صورت می‌گرفت، واگذاری «ارز» کشور ایران به طرف‌های «غربی» بود، و نه سرمایه‌گذاری غرب در ایران! ولی می‌باید در نظر داشت که، «قوانین» و «مقررات» ناظر بر قراردادها نیز فقط از سوی کشورهای استعماری بر ملت ایران تحمیل می‌شود؛ پیمودن مسیر عکس، غیرممکن است. به طور مثال، حکومت اسلامی اگر هم می‌خواست، نمی‌توانست هیچ ادعائی علیه شرکت‌های غربی که قراردادهای خود را به صورت یکجانبه با ایران لغو کرده بودند،‌ مطرح کند. آلمان، فرانسه و ژاپن در زمینة نیروگاه هسته‌ای، انرژی اتمی و پتروشیمی قراردادهای خود را با حکومت «مقتدر» و «مستقل» ایران لغو کردند، «بهانه»، اشغال سفارت و شرایط جنگی بود، جنگی که خود اینان دست در دست حاکمیت ملایان بر ملت ایران تحمیل کرده بودند، و پر واضح است که حاکمیت استقلال اسلامی حتی اجازه اقامة دعوی در دادگاه نیافت!

کسروی در «تاریخ مشروطة ایران» می‌نویسد، در سال 1286 خورشیدی، ناصرالدین‌شاه انحصار فروش توتون و تنباکو را به یک انگلیسی سپرد که علاوه بر 25 درصد سود ویژه، سالانه پانزده هزار لیره به دولت بپردازد. کسروی می افزاید:

«گیرندة امتیاز یک تن بود ولی در لندن شرکتی برای آن با 650 هزار لیره برپا گردید، و از بهار سال 1270خورشیدی کارکنان آن در ایران به کار پرداختند.»

تاریخ مشروطه ایران، صفحة 75 ـ 74

این همان شرکتی است که در دیماه 1270 خورشیدی،‌ 500 هزار لیره خسارت از ایران گرفت تا امتیاز تنباکو را لغو کند! پیشتر گفتیم که استعمار بریتانیا برخی از خواسته‌های خود را از طریق فتوای دستاربندان و جنایات اوباش پیرو آنان تأمین می‌کرد. و این نخستین نمونة قابل توجه در تاریخ ایران است. حدود 60 سال بعد، با ملی شدن صنایع نفت، چپاول استعمار در ایران ابعاد گسترده‌تری یافت و براندازی 22 بهمن زمینه‌ساز تاراج همه جانبه‌ای شد که با جنگ استعماری ایران و عراق و مهاجرت میلیون‌ها ایرانی به غرب، مانند تند بادی سراسر ایران را در نوردید. در رأس این «جنبش بیداری» نیز شاهدیم که ملایان وملادوستان قرار گرفته‌اند؛ که از قدیم گفته‌اند، کار نیکو کردن از پرکردن است.


1 نظردهید:

At ۲:۴۷ قبل‌ازظهر, Blogger Unknown said...

من فقط يك سوال ازشما دارم :اگرحاكميت ايران طبق خواستاراستعمارعمل نكند؛ چه
اتفاقي ميافتد؟
مسلما چاره ديگري نداردواصولا چاره كاركجاست؟

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت