...
شبیهسازی از شیوههای شناخته شدة فاشیسم است. و این همان شیوهای است که استعمار نیز از آن بهره میجوید تا مهرههای خود را به این ترتیب، «مخالف» خود جلوه دهد. این شیوه دهههاست که در ایران تجربه شده، و علیرغم فرسودگی، همچنان کارآئی خود را حفظ کرده. جنجال پیرامون «اعترافات» تلویزیونی هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش را در این راستا میتوان بررسی کرد. از طریق این اعترافات که در هرحال و از هر نظر فاقد ارزش است، شبه حاکمیت ایران، ادعا میکند، آمریکا قصد براندازی حکومت دست نشاندة خود را دارد! و ایالات متحد، جهت تحکیم ارکان حاکمیت دست نشاندة خود، به جنجال و هیاهو برای آزادی شرکای حاکمیت ایران میپردازد! پیشتر گفتیم که هاله اسفندیاری از دوستان قبیلة رفسنجانی است و اگر ناگهان به دشمن حاکمیت روضهخوانها تبدیل شده، صرفاً جهت تبلیغات به نفع حاکمیت ایران است. و بیدلیل نبود که پاسدار شریعتمداری ناگهان از خواب غفلت بیدار شد و کشف کرد که هاله اسفندیاری «جاسوس» است!
بله، هاله اسفندیاری که مرتب به ایران مسافرت میکرد، سالها از چشمان تیزبین پاسدار شریعتمداری پنهان مانده بود! و هنگامی که قرار شد پاسدار شریعتمداری، هاله اسفندیاری را ببیند، چه غوغائی برخاست! هم در ایران، هم در ایالات متحد! از جرج بوش تا نوام چامسکی به میدان آمدند، تا جهت تقویت حاکمیت ایران، به سرزنش و خطاب و عتاب آن بپردازند! آنروزها، هنوز به پاسدار شریعتمداری فرمان نداده بودند که «نظر شخصی» خود را در مورد مالکیت ایران بر کشور بحرین ابراز کند! در نتیجه روزینامههای «انتخاب» و «روز آنلاین» هم اجازه نداشتند «نظر شخصی» خود را در مورد مالکیت ایران بر کشورهای حوزة دریای خزر ابراز دارند! و اکنون که احیای «ایران بزرگ» در رسانههای جیرهخوار استعمار آغاز شده، لازم است «جاسوس» و «برانداز» به تلویزیون بیاورند که یک جنگ زرگری دیگر از نوع «جنگ اشغال سفارت آمریکا» در تهران شبیه سازی شود! جنجال سیاست پیشهگان و رسانههای ایالات متحد، پیرامون «اعترافات تلویزیونی» را در این چارچوب میتوان بررسی کرد. درون این چارچوب اساسی از «شبیهسازی استعماری»، شبیه سازیهای دیگری هم پنهان شده. شبیه سازیهائی جزئی، جهت نصب صورتک نوین بر چهرة خادمان فرسودة استعمار.
در وبلاگ «سوسیال اکبریسم» اشاره شد که، استعمار در پی «چپگرا» جلوه دادن وفادارترین خادمان خویش بر آمده. پس از آنکه در خطبههای نماز جمعة تهران، روز 22 تیرماه 1386، ساواک ناگهان «سوسیالیست» شد، و «اسلام» نوین و «انسان محور» اختراع کرد، امروز، محمد خاتمی هم، چپگرا، تندرو و مخالف آمریکا معرفی شد! آنهم در دو رسانه با گرایشهای به ظاهر متفاوت: روزینامه «جمهوری اسلامی»، در تهران و سایت «روزآنلاین»!
جهت تبلیغ برای دارودستة اکبر رفسنجانی، جبهة متحد «غلامان سفارت» تهاجم رسانهای همه جانبهای را آغاز کرده. سردمدار تبلیغات برای جناح رفسنجانی، روزینامه «جمهوری اسلامی» است! تعجبآور است، ولی واقعیت دارد! دلیل پیوستن این رسانه به گروه رفسنجانی این است که جبهة آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک در ایران، در یک سیر قهقرائی قرار گرفته. در نتیجه لازم است پادوهای استعمار در ایران صفوف خود را فشردهتر کنند، و همزمان با صورتکهای نوین، چهرة پلید خود را جلا دهند. در این راستا، امروز سخنان ابراهیم یزدی در «یوتوب» در اختیار مشتاقان شارلاتانیسم حرفهای قرار گرفت.
ابراهیم یزدی همانطور که پیشتر اشاره شد، بنا بر مقتضیات شغلی میباید خود را درمنتهیالیه ساده لوحی و حماقت قرار دهد، تا مخاطب را به حرف آورده مواضع وی را به ارباباناش گزارش دهد. و از آنجا که، ترک عادت موجب مرض است، ابراهیم یزدی، حتی هنگامی که در برابرش مخاطبی نیست، باز هم خود در همان منتهیالیه کذا قرار میدهد! امروز، یزدی به شیوة معهود ادعا کرد که «ما»، منظورش نهضت آزادی است، به خمینی گفتیم صلح کند ولی خمینی نپذیرفت! یزدی اضافه کرد، نیروهای ایران چند بار خط ارتباط بصره ـ بغداد را قطع کردند ولی موفق نشدند این خط را تحت کنترل خود نگهدارند. «ما» از خمینی خواستیم که این خط را حفظ کرده و مذاکرات صلح را آغاز کنیم، ولی خمینی نپذیرفت، و گفت بصره را بگیریم تا در بغداد کودتا شود، آنوقت از سازمان ملل بخواهیم دخالت کند! این خلاصهای است از یک قصة «بیبیگوزک»، در راستای تبلیغات انتخاباتی پادوهای آمریکا در ایران.
همانطور که در وبلاگ «شکوه سنگسار» اشاره شد، در جنگهای استعماری، روح الله خمینیها و ابراهیم یزدیها و شرکاء صرفاً فرمانبردارند، نه تصمیم گیرنده! بنابراین بهتر است ابراهیم یزدی به جای نقل قصة «بیبیگوزک» خود، به ما بگوید ارتباطش با آخوند دعائی، غلام سفارت، و سرپرست روزینامة مسعودیها چیست؟ یا بگوید در آمدش چقدر است، و از شرکتهائی که به نام محمد یزدی، علی خامنهای و اکبر رفسنجانی در مناطق آزاد «فعالیت» دارند، هر ماه چه مبلغ حقوق و مزایا دریافت میکند.
در مورد جنگ میان ایران و عراق، مردم ایران امروز نیک میدانند که این جنگ با حمایت ایالات متحد و با تحریک خرابکاران سازمان امنیت ایران به راه افتاد، تا ضامن دوام و بقاء حاکمیت روضهخوانها و حافظ منافع غرب در منطقه باشد. همچنین مردم میدانند سخنانی که از روحالله خمینی «نقل» میشود، سراپا دروغ است. شناخت خمینی از حد توضیحالمسائل و کتاب دعا فراتر نمیرفت. و به دلیل همین عدم شناخت، روح الله خمینی را استعمار بهترین گزینه جهت تأمین حاکمیت خود بر ملت ایران به شمار آورد. همانطور که گفتیم استعمار سفله پرور است اگر نه قرعه حاکمیت در ایران به نام امثال خمینی و رفسنجانی زده نمیشد. از این گذشته، در مورد بصره گفتیم که حضور پریماکف در بصره به فرماندة سپاه امام زمان در واشنگتن حالی کرد که نمیتواند وارد بصره شود. در نتیجه باز هم از ابراهیم یزدی میخواهیم بجای نبش قبر خمینی، در مورد ارتباطات خود با دعائی و دیگر غلامان سفارت در رأس هرم قدرت ایران توضیحاتی ارائه دهد! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به رسانة «جمهوری اسلامی» که ضمن مصاحبه با ولایتی، به تبلیغ برای خاتمی و گروه رفسنجانی پرداخته.
ولایتی که مشاور علی خامنهای است، در این مصاحبه به «افشاگری» در مورد لاریجانی، یکی دیگر از غلامان سفارت در ایران پرداخته! پیشتر لاریجانی ادعا کرده بود که چون با ولایتی اختلاف نظر داشته پست معاونت وزارت امور خارجه را رها کرده! و امروز هم ولایتی مدعی شده که لاریجانی به درخواست وزارت اطلاعات کنار گذارده شده. و البته هر دو غلام سفارت «دروغ» میگویند! چرا که هیچیک تصمیم گیرنده نیستند! البته باید اذعان داشت لاریجانی دروغهای شاخدارتری میگوید.
لاریجانی میگوید، ما با «نیک براون» ملاقات کردیم، چون میخواستیم او سفیر شود! نمیدانستیم غلامان سفارت برای اربابان خود تعیین تکلیف هم میکنند، که چه کسی را به سفارت در ایران منصوب کند! و البته همة این دروغهای شاخدار گفته میشود، تا دروغ شاخدار اصلی را بتوان آسانتر به خورد مخاطب داد! و دروغ شاخدار اصلی این است که هنگام ملاقات با نیک براون، لاریجانی به وی گفته، خاتمی چپگرا و مخالف آمریکا است! بله! امروز رسانة «جمهوری اسلامی» چنین میگوید و سایت «روزآنلاین» هم این «ترهات» را «نقل» میکند:
« ناطق نوری و جناح راست هوادار آزادی اقتصاد و رابطه با غرب هستند در حالی که خاتمی و نیروهای جناح چپ، تندرو، مخالف آمریکا و طرفدار اقتصاد دولتی هستند.»
اینگونه سخنان را دروغهای شاخدار چندلایه مینامیم. به دلیل آنکه تصمیم برای اقتصاد ایران در داخل کشور گرفته نمیشود، و همانطور که بارها در این وبلاگ اشاره شد، جهت گیریهای اقتصادی «شبه حاکمیت» ایران، تابع تصمیمات اربابانش در غرب است. به عنوان نمونه میتوان به نرخ بالای بهره بانکی در ایران اشاره کرد که مانع هرگونه تولید صنعتی در داخل شده، رانتخواری و دلالی را تشویق میکند. از این گذشته، ناطق نوری از اقتصاد همانقدر میداند که محمد خاتمی و خمینی! و از همه مهمتر، در ایران یک جناح حکومتی بیشتر وجود ندارد: جناح فاشیستهای اسلامی! این جناح 28 سال است که خود را به گروههای کاذب تقسیم میکند، و هر روز صورتک نوینی بر چهره میزند. محمد خاتمی که سرپرست کیهان و وزیر ارشاد بود، امروز «چپگرا» و «مخالف آمریکا» معرفی میشود! و روابط با آمریکا هم که شاهدیم چگونه با دستگیری شرکاء حاکمیت ایران، تیره و تار شده: معاشقه در عراق، مشاجره در ایران! اگر همه چیز، مانند ونزوئلا، طبق برنامه انجام شود، هوگو چاوز ایران، با نعلین و دستار «سرخ» به صحنه خواهد آمد، و از این پس مراسم «سنگسار» با سنگهائی که بر آنها «داس و چکش» نقش بسته، زیر عکسهائی از لنین و مارکس به مورد اجرا گذارده خواهد شد. آری، اینچنین است که میتوان «از علی به سوسیالیسم» رسید!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت