...
کسانی که با وقایع جنبش مشروطه آشنائی دارند مسلما با نام تقیزاده بیگانه نیستند. تقیزاده از جمله کسانی بود که در خیانت به جنبش مشروطه نقش عمدهای داشتند. به کوشش وی اجتماع مردم در بهارستان پراکنده شد، تا محمدعلیشاه بتواند مجلس را به توپ ببندد. ولی اگر محمدعلیشاه مورد حمایت روسیه قرار داشت، تقی زاده از غلامان سفارت انگلیس بود. و پس از آنکه مجلس به توپ بسته شد، به سفارت انگلستان پناهنده شده، راهی یکی از همان آکادمیهای ویژة برگزیدگان کارخانة رجاله پروری شد. جالب است بدانیم که در آنزمان نیز سیاست استعمار و عملکرد رسانههایش از الگوی امروز پیروی میکرده است. به این ترتیب که همزمان با حمایت استعمار از آزادی ستیزان، رسانههای استعمار به سرزنش ملت ایران پرداخته، نتیجه میگرفتند شرقیها شایستة آزادی نیستند! در «تاریخ مشروطه ایران»، کسروی مینویسد:
«پس از شکست آزادیخواهان در تهران [...] محمدعلیمیرزا مجلس را برانداخته رشته کارها را به دست گرفت [...] برای آنکه دانسته شود این پیشامدها تا چه اندازه از ارج ایرانیان کاست، یکی دو جمله از روزنامه تایمس[تایمز] را میآورم. این نمونهای به دست داد از آنکه شرقیان شاینده زندگانی آزاد نمیباشند[...]»
گفتاریازدهم، صفحه 625.
یادآور شویم یکی از مهمترین عوامل پراکنده کردن اجتماع هواداران مشروطه در برابر مجلس، شخص تقیزاده بود که پاداش خدمات خود را در انگلیس دریافت کرد. کسروی می نویسد پیش از به توپ بسته شدن مجلس، روز 22 خردادماه، نمایندة محمدعلیشاه به مجلس آمد و خواهان پراکنده شدن مردم مجتمع در بهارستان شد:
«مردم نپذیرفتند و به غوغا برخاستند، بهبهانی نیز دودل گردید، لیکن تقیزاده ایستادگی کرده چنین وانمود کرد که رازهائی در کار است و از هر راهی بود مردم را از آنجا پراکند[...] اینکار توده آزادیخواهان را سرافکنده و نومید[...]گردانید. همان شب یوزباشی مهدی که از پیشگامان آزادی بود[...] خود را کشت و نخستین قربانی دو رنگی نمایندگان او بود[...]»
همان منبع: صفحه 571.
البته به روال مرسوم همانطور که میدانیم پادوهای استعمار، که مانند گورکنهای امروز پررو و وقیح بودند، خود را از تک و تا نیانداخته، آنرا یک شاهکار سیاسی جلوه دادند. تقیزاده در این باب چنین گفت:
«ملت را آنارشیست قلم داده بودند میخواستند میان ملل متمدنه بدنام سازند. حال دیگر نمیتوانند کاری کنند، ملت مظلومیت خود را به عالم اثبات نمود. متفرق شدن انجمنهای ملی[...] شکست فاحشی به مفسدین بیایمان داد و سدی بسیار محکم جلو شرارت و فساد کشید[...]»
این تقیزاده همان کسی است که پس از انجام ماموریت خود به سفارت انگلیس پناهنده و روانه لندن شد! و هنگامی که مشروطه خواهان در تبریز میجنگیدند تقیزاده نیز در لندن نشسته بود! زمانی که ستارخان در تبریز امنیت برقرار کرد، تقیزاده ناگهان در تبریز «ظهور» کرده، دستوراتی جهت حفظ شئونات اسلامی صادر نمود! کسروی مینویسد:
«تقی زاده[...] از همان آغاز رسیدن خشکه پارسائی نشان داده به ستارخان و مجاهدان ایرادها میگرفت. به ستارخان چنین گفته بود: فرج آقا در مرند شراب میخورد. و ستارخان گفته بود من فرج آقا را برای پیشنمازی نفرستادهام.»
همان منبع: صفحه 741
مسلماً این سخنان ستارخان در کتابهای «تاریخ» حکومت اسلامی وجود ندارد. چرا که تاریخ را گورکنها به طور شفاهی و از طریق نبش قبر «مینویسند». و از آنجا که امروز همة شخصیتهای سیاسی ایران باید به پلیدی فاشیسم استعماری آلوده شوند، همة مسائل باید در چارچوب اسلام حکومتی قرار گیرد. علیخامنهای در بهمنماه 1385 به تبریز رفته بود که به مناسبت سالگرد 29 بهمن بیانیه ساواک را «روخوانی» کند. در این بیانیه، خامنهای به نقل از پدرش، یک داستان در مورد ستارخان به حاضران تحویل میدهد. ظاهراً پدر مقام معظم رهبری همه قضایای مشروطه را شاهد بودهاند:
«پدرم در قضایای مشروطه جوانی بوده است در این شهر[...] مرحوم باقرخان هم محله آنها بوده[...] در کوچه قرهباغیها. ایشان از نزدیک مسائل را دیده بود و نقل میکرد[...] ستارخان در سخنرانی و اعلامیهاش میگفت من میخواهم زیر پرچم ابالفضلالعباس حرکت کنم[...]»
و البته این سخنان ستارخان را در هیچ سند و مدرک تاریخی نخواهید یافت این سخنان را ستارخان فقط به پدر رهبر فرزانه گفته، آنهم در «خلوت»! پدر رهبری هم هنوز به عنوان مشروطه طلب ناماش به ثبت نرسیده! و ناگهان سر از خراسان در میآورد! بله از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سیاست استعمار و عملکرد رسانههایاش. آنروزها، همزمان با دسیسههای استعمار انگلیس جهت تخریب جنبش مشروطه، روزنامة تایمز به سرزنش قربانیان دسیسه میپرداخت و آنها را شایستة آزادی نمیدانست. امروز، اوپوزیسیونی که خود وابسته به حکومت ملایان است، در داخل و خارج مرزها، پای در همین راه گذاشته، و بجای نقد شرایط واقعی ـ حاکمیت استعماری در ایران ـ به خردهگیری از حاکمیت پوشالی و وابستة ملایان مشغول شده. به عنوان نمونه میتوان به انتقاد گروه «مجاهدین انقلاب اسلامی» از سیاستهایهستهای احمدی نژاد اشاره کرد. در مورد سازمان «مجاهدین انقلاب اسلامی»، پیشتر گفتیم که وظیفة این سازمان خرابکاری و ارعاب جهت تأمین منافع آمریکا است. اخیراً سردمداران این سازمان، به عنوان فعالیت انتخاباتی به صف منتقدین سیاست هستهای «پرزیدنت» مهرورزی پیوستهاند، و فراموش کردهاند که این سیاستها که این سازمان «خطرناک» توصیف شان میکند، بدون تأیید مجمع تشخیص مصلحت نظام، نمیتواند اعمال شود! هر چند این «مجمع» در عمل، کاری به منافع ملت ایران ندارد، و به نوبة خود تنها وظیفهاش تأمین منافع غرب است و از قضای روزگار، تحت ریاست عالیة اکبر رفسنجانی و اهالی قبیله و نوچههایاش قرار گرفته! یعنی همان دوستان فعلی «مجاهدین انقلاب اسلامی»!
اکبر رفسنجانی اگر چه مانند دیگر ماموران ساواک سوابق مبهمی دارد، در این 28 سال اخیر وابستگیهایاش مشخص شده. و امروز محمد ملکی، که از اعضای گروه خوئینیها است به بهانة گله از روحانیت، دست نیاز به سوی لبادة اکبر رفسنجانی دراز کرده و یک شرح سراپا دروغ از وقایع سه دهة اخیر ارائه میدهد! تنها واقعیتی که در مقالة محمد ملکی وجود دارد، تصمیم سران آمریکا انگلیس، فرانسه و آلمان در «گوادالوپ» جهت اخراج محمدرضا پهلوی و ارسال روحالله خمینی به ایران است.
نکتة مهم در مطلب «چند متری» محمد ملکی این است که ایشان نیز به شیوة گورکنها نبش قبر کرده جسد «طالقانی» و «شریعتی» را در برابر دیگر روحانیون قرار داده، تا «حق» اعتراض در انحصار حکومتیها و در چار چوب اسلام باقی بماند. و به همین دلیل «حقوق بشر» در رأس مطالبات آقای ملکی قرار گرفته! گویا قرار است دانشگاه یکبار دیگر به «سنگر انقلاب» تبدیل شده، رهبر جدیدی که طرفدار حقوق بشر است، جانشین علی خامنهای شود! دانشجویان، بهترین ابزار ایجاد بحران در ایران شناخته شدهاند، و هر گاه لازم باشد به عنوان «گوشت دم توپ» از آنان استفاده میشود. ویژگی دانشجویان مورد نظر محمد ملکی این است که «دو رئیس جمهور فریبکار»، یعنی خاتمی و احمدی نژاد را از دانشگاه بیرون راندهاند. به زبان سادهتر، جنبش دانشجوئی ارادتمند رفسنجانی است! و رفسنجانی هم همانطور که میدانیم از طرفداران «مادرزاد» حقوق بشر بوده! در این روزها همه حکومتیها طرفدار حقوق بشر و دموکراسی شدهاند! گویا نوعی ویروس جدید باشد که فقط سیاست پیشهگان ایران را مبتلا کرده! تا دیروز، رهبری انقلاب به دست مرتضی مطهری «لیبرال»، «دموکرات» و«طرفدار حقوق بشر» بود! امروز محمد ملکی رهبری انقلاب را به طالقانی و فرزندش شریعتی سپرده.
طالقانی هم به ادعای ملکی مدافع حقوق بشر بود، و ما نمیدانستیم. ولی نویسندة این وبلاگ به یاد دارد که این آیتالله طرفدار حقوق بشر در مورد زنانی که روز 8 مارس در میدان شهیاد تظاهرات کردند، چه سخنان رکیکی بر زبان آورد. شاید ایشان پس از مرگ طرفدار حقوق بشر شده، و آقای ملکی را در جریان امر قرار دادهاند. و آقای ملکی هم تا امروز مصلحت ندیدند که از پرده برون افتد راز! و اکنون که پرزیدنت مهرورزی نتوانستند به وظایف خود جهت جنگ افروزی و دستیابی به سلاح هستهای عمل کنند، جناب ملکی لطف کرده به ملت ایران چنین دروغهای شاخداری تحویل میدهند! در مقاله جناب ملکی، تنها عاملی که وجود ندارد «استعمار» است!
به گفتة آقای ملکی، «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» را که ریشه در تشکیلات تروریستی لبنان دارد، مرتضی مطهری ایجاد کرده! و روز 13 شهریور سال 1357، دهها هزار تن در نماز عید فطر تهران در قیطریه شرکت داشتند، که هزاران عابر پیاده نیز به آنان ملحق شده، به سوی دانشگاه تهران حرکت کردند! این جمعیت چندین هزار نفره، به گفته آقای ملکی، از مقابل نفربرهای ارتش و نظامیان میگذشتند، شعار میدادند و به سوی آنان گل پرتاب میکردند! و 4 روز پس از این راهپیمائی، دولت که خیلی عصبانی شده بود، در میدان ژاله مردم را قتل عام کرد! پیشتر در مورد وقایع میدان ژاله نوشتیم که عمادالدین باقی، که خود از پاسداران حکومت است، آمار دقیق وقایع 17 شهریور را ارایه داده، همچنین گفتیم که بعضی از تظاهر کنندگان در اینروز مسلح بودند و به سوی نیروهای انتظامی آتش گشودند، و آغازگر درگیریها شدند. ولی آقای ملکی میپندارد از سال 1357 جمعیت ایران نابود شده، و بجز مشتی فعلة حاکمیت، که امروز نقش اوپوزیسیون را هم قرار است «ایفا» کنند، در شهر کسی نیست! بنابراین هرچه دل تنگشان خواسته گفتهاند.
ولی ما هم خدمت آقای ملکی، یار دیرین موسویخوئینیها، میگوئیم، سری به میدان ژاله بزند و ببیند در این میدان 20 هزار نفر میتوانند تجمع کنند؟! جهت هر نفر، فضایی مربعیشکل به ابعاد بین 70 تا 100 سانتیمتر لازم است. در صورتی که همه «ایستاده» باشند. ظاهراً میدان ژاله مورد نظر آقای ملکی با امدادهای غیبی «وسعت» کافی نیز یافته بود.
در ضمن، عید فطری که آقای ملکی از آن یاد میکنند، در تهران به وقوع نپیوسته و بیشتر از تخیلاتشان سر بر آورده. در این روز کذا، نه تعداد تظاهرکنندگان آنقدر چشمگیر بود، و نه نیروی انتظامی بر سر راهشان قرار داشت، چرا که تظاهرات فوق را «ساواک» سازماندهی کرده بود. از این گذشته برخلاف ادعای ایشان ساواک هرگز منحل نشد، مگر در نوشتههای کارکنانش. مسلما اگر گروهی «شوت و پرت» میپذیرند که در همسایگی اتحاد جماهیر شوروی، جبهة ناتو کشور ایران را به دست مشتی روضه خوان و دانشگاهی خرده پا سپرده، همه را نمیتوان «ابله» انگاشت! کدام ساواک منحل شد جناب ملکی؟! نکند ابوی محترم جنابعالی هم در تبریز، و در کوچه قرهباغیها، شاهد وقایع مشروطه بوده و ما نمیدانستیم؟
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت