...
در وبلاگ «شاهزاده و گدا» گفتیم که رهبر فرزانه خواستار راندن «گلة گمشده» به 12 بزرگراه فاطمه بوده و به دشمنی استکبار با فکر «توحیدی و ولائی» نیز اشاره داشتند. همزمان با بیانات علی خامنهای، اکبر هاشمی ادعا کرده «ولایت فقیه» در برنامه نبود، و ناگهان در مجلس خبرگان «جرقه» زد! هاشمی تلویحا به این امر اشاره دارد، که بدون «ولایت فقیه» هم حاضریم در التزام رکاب استعمار باشیم. تبلیغات سردمداران حاکمیت اسلامی به عملکرد شرکتهای موازی شباهت فراوانی دارد.
در مورد شرکتهای موازی، پیشتر در همین وبلاگ توضیح دادیم. از آنجا که ساختارهای هرمی شرکتها «زیانبخش» تشخیص داده شد، وحشسالاری جهانی، شرکتهای موازی را بر شرکتهای هرمی ترجیح داد. ویژگی شرکتهای موازی این است که همزمان در چند بخش متفاوت فعالیت میکنند، و اگر یکیاز شاخههای فعالیتشان مقرون به صرفه نباشد، حذف شده، فعالیت دیگری جایگزین آن میشود. این شیوهای است که استعمار کاربرد آنرا در سیاست ایران به ساواک توصیه کرده. از اینرو، در «کشور ـ شرکت» ایران اسلامی، سیمای جمکران، وظیفة تحریک افکار عمومی را از طریق تبلیغ «ابتذال» عهدهدار است. به این ترتیب که فعالیت «فرهنگی» سیمای جمکران به مهملات آخوند جماعت در باب فضائل فاطمه و زینب و دیگر اختراعات رمالان و دعانویسان متمرکز میشود، و برنامههای تفریحیاش به ترویج ابتذال و تخریب زبان و ادبیات فارسی در فیلمهای صدمنیک قاز داخلی و خارجی اختصاص مییابد، و فعالیتهای روشنفکرانهاش در انحصار فلاسفة کم سواد، هنرمندان بیهنر و بیمایه، و نخبگان «سرقبرآقا» است، که اکثراً از قبیل احسان نراقی، در رژیم گذشته، افتخار خدمت در ساواک را هم داشتهاند. به این ترتیب مردم یا به ابتذال سیمای جمکران رضایت میدهند، یا به ابتذال ماهوارهها پناه میبرند. در هر دو صورت، ملت ایران جز ابتذال «ناب»، گزینهای نخواهد داشت.
صدای جمکران نیز مانند سیمایاش کریه و مهوع است. با این تفاوت که دیگر تصویر ندارد! در نتیجه ناچار است، طبق توصیه رهبری، به «الفاظ قوی» متوسل شود، تا بر «ایمان مخاطب» بیافزاید! و به دلیل نقش مخرب و استعماری صدا و سیما، روسای آن همیشه به توصیة «غلام سفارت» منصوب میشوند. از آنجملهاند، قطبزاده، هاشمی، و لاریجانی که پدرش نیز از الطاف ویژه غلام سفارت برخوردار بود. اصولاً سفارت، برادران لاریجانی را مانند فرزندان خود گرامی میدارد. به همین دلیل امنیت ملی و حقوق بشر و هر چه در ایران باید «نابود» شود، به دست لاریجانیها افتاده! و هرچه باید «چپاول» شود در انحصار قبیلة هاشمی است. حال بپردازیم به رسانههای حکومت اسلامی.
اینان نیز در همین مسیر ولی به شیوة دیگری گام بر میدارند. روزنامهها چون از قدرت رسانههای تصویری، چون تلویزیون بینصیباند، جهت ترویج ابتذال در زمینة دیگری فعال شدهاند! و میتوانند به آسانی «شایعه» پراکنی را در فهرست فعالیتهای فرهنگی خود قرار دهند. چرا که، «شایعه» پراکنی خود از مهمترین فعالیتهای فرهنگ ابتذال است، و هر چه بیشتر گسترش یابد، «یارانة» کلانتری نصیب روزنامه خواهد کرد: روزنامههائی چون کیهان و اطلاعات! از سایتهای فارسی زبان مخالفخوان بهتر است هیچ نگوئیم، چرا که تبدیل به مجموعهای از ابتذال کیهان و سیمای جمکران شدهاند. و میدانیم که همگی بر محور تبلیغات رسانهای استعمار حرکت کرده، گوش به فرمان «ارباب» واحدی هستند. همانطور که دیروز علی خامنهای گفته بود، بر «خط توحیدی و ولائی» پای میفشارند! ولی اخیراً در شرکت سهامی «توحید» با مسئولیت نامحدود، اشکالاتی بروز کرده که دامنه آن به سایت رعایای الیزابت دوم نیز گسترش یافته.
دیروز سایت فارسی زبان بیبیسی، سخنرانی «شیوای» علی خامنهای در برابر کنیزکان جمکران را انتشار داده، و همزمان نظر «کارشناسان» را در مورد «ادبیات فاخر» رهبری نیز منعکس کرده بود. کارشناسان «ناشناس» گفته بودند که، در چارچوب اسلام نمیتوان برای زنان حق و حقوقی تأمین کرد. البته در چارچوب اسلام، مردان نیز حق و حقوقی ندارند، ولی کارشناسان سایت رعایای الیزابت دوم زبان «دیپلماتیک» به کار میبرند! که عمر «نظام توحیدی و ولائی» را هر چه بیشتر طولانی کنند! هر چه باشد، بیش از یک سده است که رمالان و دعانویسان در جهان اسلام تنور استعمار را گرم و داغ نگاهداشتهاند! فکر میکنید اگر رمالان نبودند، کارخانه رجاله پروری چگونه میتوانست از دل جنبش مشروطه، کودتای میرپنج بیرون بیاورد؟! و یا از دل کودتای میرپنج «قهرمان» محمد مصدق استخراج کند؟! و اصلاً امروز «حضرت آیتالله» خامنهای در داخل، و «پرنسس» ساتراپی در خارج، میتوانستند برای ملت ایران قصههای «بیبیگوزک» به این قشنگی تعریف کنند؟! هرگز! این «معجزات» الهی از اینرو امکانپذیر شد، که رمالان و اوباش بازار و حوزه همه پای در «بزرگراه هدایت» فاطمه گذاشتند! و امروز که به هیچ ترتیب نمیتوان این بزرگراه نفرت و ادبار را بر ملت ایران تحمیل کرد، ناگهان اکبر «رفسنجانی»، کمر به الغاء ولایت فقیه بسته!
به یاد داریم که چندی پیش، همین فرد، سخن از «شورای رهبری» به میان آورد و گفت علی خامنهای حاضر نبود مقام ولایت فقیه را بپذیرد! ولی امروز، با آنروز اوضاع خیلی متفاوت است! در نتیجه، اکبر «رفسنجانی»، که همواره از طریق غلام سفارت در جریان باد موافق قرار میگیرد، امروز انقلاب کرد، و سخنانی بر زبان راند که نویسندة این وبلاگ را در بهت و حیرت فراوان فرو برد! چندانکه پنداشت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ـ منظور همان نظام استعمار است ـ مانند امام راحل خرفت شده و هذیان میگوید. ولی نویسنده، با توجه به سیاست شرکتهای موازی آناً دریافت که ساواک 4 نوع بیانیه برای نخبگان و فرهیختگان «نظام» تهیه میکند. بیانیههای رهبری و خطبههای نماز جمعه که بر طبل ولایت فقیه میکوبند. سخنرانیهای خاتمی شیاد که بر اساس شعار پوچ «آزادیهای اساسی» و «مبارزه با فاشیسم» تنظیم میشود، و متنی که «رفسنجانی» باید به روخوانی آن بپردازد، به تائید تلویحی نظام بدون ولایت فقیه اختصاص دارد. به این ترتیب، استعمار انحصار فضای سیاسی به مزدوران سنتی خود را تداوم میبخشد. چرا که اکبر رفسنجانی، علیخامنهای و محمدخاتمی که اخیراً سر در «چشمة کوثر» فرو بردهاند، در مراتع سرسبز استعمار به چرا مشغولاند. بله، در این دو سه روز، یک رمال به نام خامنهای، همصدا با رفسنجانی و دیگران، «فاطمه» را وارد «تاریخ» کرده، و 12 بزرگراه هدایتاش را نیز به تاریخ افزود. چقدر به «فوکویاما» ناسزا گفتیم. و به «پایان تاریخ» این استاد گرانقدر خندیدیم! طفلک حق داشت! «فوکویاما» پیش از ما در جریان ورود فاطمه و آن 12 بزرگراه به تاریخ قرار گرفته بود. مسلم است وقتی فاطمه و 12 نسل فرضی پس از او وارد تاریخ شوند، دیگر تاریخی باقی نخواهد ماند! اینها با خود بجز مرگ و نابودی هیچ به ارمغان نمیآورند. به ایران که وارد شدند، «پایان ایران» را اعلام کردند. پس به تاریخ هم که وارد شوند، طبیعی است که آنرا به نابودی کشانند و «واقعیت تاریخ» را به «حقیقت تاریخی» تبدیل کنند.
اکبر رفسنجانی روز پنجشنبه ضمن افتتاح یک مرکز فرهنگی و درمانگاه خیریه نیز به همین امر اشاره کرد و گفت، ما گذشتة پر افتخاری داریم! مشخص نیست رفسنجانی به چه دلیل از ضمیر اول شخص جمع استفاده میکند، چون تنها کسی که گذشتة «پرافتخار» دارد، افتخار به تعبیر امثال رفسنجانی، شخص اکبر رفسنجانی است و بس! افتخار مزدوری بیگانه، افتخار چپاول، افتخار جنایت و افتخار وقاحت و بیشرمی. این افتخارات ویژه امثال رفسنجانی است، نه «ملت ایران!»
رفسنجانی نه تنها فاطمه، که خمینی دجال را هم همراه با فاطمه وارد تاریخ کرد! این دیگر پایان تاریخ نیست، آلودن تاریخ است به موجود منفوری که در راه قدرت از هیچ جنایت و وقاحتی فروگذار نکرد. و بهتر است اهالی نهضت به اصطلاح آزادی فراموش نکنند که با کت شلوار ابریشم، روابط خود را با تیغ کشان بازار و حوزه، به سرکردگی حاج روحالله و برادران نمیتوانند پنهان دارند. از اصل مطلب دور افتادیم. اکبر رفسنجانی، ضمن بازخوانی قصههای بیبیگوزکانه در وصف اهل بیت موهوم، به شیوة «ساتراپی» یک داستان پرسپولیس، ویراست ساواک نیز از ولایت فقیه نقل کرده میگوید، خمینی نقش بزرگی در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی داشت. آخوند جماعت از آنجا که اهل تقیه است هرگز نخواهیم فهمید منظور رفسنجانی از خمینی، «برژینسکی» بود، یا هویزر و یا تبلیغات بیبیسی؟! چرا که نقش واقعی در براندازی را در عمل اینان ایفا کردند. و به همین دلیل است که اکبر بهرمانی هنوز موفق به شناختن ابعاد گسترده این انقلاب کبیر نشده:
«انقلاب اسلامی کاری کارستان بود که هنوز عظمت آن حتی برای ما که از ابتدا با آن همراه بودیم شناخته نشده است.»
و هرگز هم شناخته نخواهد شد! چرا که سازمان «سیا» اسناد و مدارک توطئههای خود را در اختیار نوکرانش نمیگذارد، تا «عظمت» عملیات خدشهدار نشود! اگر کسانی بدانند که هویزر از ارتش ایران خواست اعلام بیطرفی کند، تا مشتی اوباش بر ملت ایران حاکم شوند، دیگر عظمتی نمیماند! آنگاه امثال بهرمانی، چگونه خواهند توانست سخن از «انقلاب پرشکوه اسلامی» بر زبان آورند؟! ولی در سخنرانی اکبر رفسنجانی آنچه اهمیت دارد، مطرح شدن «ولایت فقیه» است که توسط کارگزاران استعمار از جمله حسینعلی منتظری و بهشتی منفور در دستور کار قرار گرفت. بله قرار نبود ولایت فقیه درکار باشد، چرا که در غیر اینصورت ساواک موفق به پیوند مبارک چپالله و حزبالله نمیشد! هر چند که امروز وابستگی گروههای به اصطلاح چپ ایران به استعمار آشکار شده و همگی اسلام آوردهاند، ولی سیاست استعمار شباهت فراوان به شکنجه زندانیان دارد. از پائینترین درجه آغاز میشود و به مرور زمان افزایش مییابد. به این دلیل است که طرح استعماری ولایت فقیه پس از گذشت چند ماه «مطرح» شد، هر چند که به زعم رفسنجانی، یک مرتبه جرقه زد! زمان برای ایشان گویا به سرعت برق گذشت! چون خوش گذشت!
ولی به یاد داریم که بحث شیرین ولایت که از سوی غلام سفارت، منتظری، مطرح شد، مدتها به طول انجامید، چرا که طالقانی، با آن صریحاً مخالفت میکرد. این طرح استعماری هنگامی به تصویب «همه» رسید، که طالقانی به مرگ «ناگهانی» در گذشت! و بعضیها در مورد مرگ طالقانی شعری ساخته بودند به این مضمون: بهشتی! طالقانی رو تو کشتی. البته نویسندة این وبلاگ از چگونگی مرگ طالقانی اطلاعی ندارد، ولی به یاد دارد، که مرگ طالقانی حلال مشکلات بسیاری از پادوهای استعمار از جمله منتظری و بهشتی ولات و اوباش بازار شد. و بر خلاف مهملات اکبر بهرمانی این طرح ناگهان در مجلس خبرگان جرقه نزده بود:
«حتی بعد از تدوین قانون اساسی، بسیاری تصور نمیکردند که ولایت فقیه در این منشور گنجانده شود [...] هیچکس حتی امام در فکر آن نبود که ولایت فقیه را در قانون اساسی بگنجانیم[...] این ایدهای بود که به یکباره در مجلس خبرگان جرقه زد و مورد قبول قرار گرفت و[...]»
و بهتر است ترهات بهرمانی را به این ترتیب تصحیح کنیم: بسیاری تصور نمیکردند که بجای محمدرضا پهلوی یک دعانویس روانپریش به قدرت برسد، حتی همان دعانویسه! این ایدهای بود برای جایگزین کردن یک «خدایگان» فرسوده، با یک زورپرست «تازه نفس»! جایگزین کردن یک استبداد با یک شیادی و جنایت که حد و مرزی در اعمال وحشیانه خود نمیشناخت، چرا که یک دین به نام «اسلام»، توحش آنرا را در تمامی ابعاد توجیه میکرد. بله، این ویراست سخنان رفسنجانی به «واقعیت تاریخی» نزدیکتر است. چرا که رفسنجانی با «واقعیت» کاری ندارد، حاج اکبر به پیروی از رمالانی چون سروش و جهانبگلو در عرصة «حقیقت» زندگی میکنند. همانطور که دیروز هم در مورد «رهبر فرزانه» متذکر شدیم «واقعیت» برای گورکنها عرصة جنایت و چپاول و شیادی است. به همین دلیل اینان به سراب «حقیقت»، یا جهان معنوی اینهمه «دلبستگی» دارند. چرا که در جهان معنوی با دروغهای بیشرمانه همه چیز را میتوان واژگونه جلوه داد و هزاران فیلم «پرسپولیس» خلق کرد. رفسنجانی هم، با اقتداء به اربابانش در فرنگ، چندین و چند «پرسپولیس» آفریده: «پرسپولیس» انقلاب، ولایت، جنگ، سازندگی و علوم! و به همراه اینهمه «پرسپولیس»، افتخاراتی نیز در دوران جنگ، سازندگی و... نصیب ملت ایران شده! و اگر ملت ایران بچة خوبی باشد، باز هم از این افتخارات نصیبش خواهد شد! اکبر رفسنجانی و اربابانش میپندارند اگر ولایت فقیه را از نظام استعمار حذف کنند، میتوانند موجودیتشان را محفوظ نگاه دارند، و چپاول و سرکوب را به روال گذشته ادامه دهند. البته نباید از نظر دور داشت که اینهمه با راهنمائیهای غلام سفارت انجام میشود! بدون رهنمود های امامگونه غلام، گورکنها حتی قادر نخواهند بود دستار فریب را بر سرشان حفظ کنند. بله، «شرایط» بحرانی است، و گورکنها سعی دارند به هر ترتیب، سیطرة خود بر عرصة قدرت را دست نخورده نگهدارند. ولی از آنجا که غلام سفارت هم، این روزها حال و روز مناسبی ندارد، نمیتواند برای حاکمیت ایران «جرقه» بزند و ایدههای انقلابی ارائه دهد. در نتیجه حضرات مانند غریق در توفان ماندهاند و نمیدانند به کدام تخته پاره چنگ بیاندازند. تنها تخته پارة موجود که همة پادوهای استعمار فعلا به آن متوسل شدهاند، فاطمه و 12 بزرگراه هدایتی است، که ایشان به جهان بشریت اهداء کرده!
به این ترتیب «پرسپولیسهای» رفسنجانی همگی به فاطمه ختم میشود! ولی از آنجا که فاطمهای در واقعیت وجود نداشته، پرسپولیس حاج اکبر نیز فرجام خوشی نخواهد داشت. چرا که داستانها هر چند تخیلی، همیشه تکیه گاهی در جهان واقعیت دارند. و اکبر بهرمانی بدون کوچکترین پایگاهی در جهان واقعیت با موهومات رمالان جمکران قصد انجام «کارهای بزرگ» هم دارد:
«ما میتوانیم در آینده با اتکا به گذشته کارهای بزرگی انجام دهیم و من همه اینها را مرهون همان کوثری میدانم که خدا در این روز با تولد حضرت فاطمه و تولد حضرت امام[...] به ما عطیه کرد.»
به اکبر بهرمانی یادآور شویم که انجام این «کارهای بزرگ» دیگر از دارو دستة برژینسکی ساخته نیست. و بهتر است گورکنها به همان کارهای کوچک گذشته اکتفا کرده، به نوسازی توضیحالمسائلها بپردازند. امروز جهان اسلام در گیر مسائل مهمی است که استعمار بر او تحمیل کرده. به طور مثال، شرکای اکبر بهرمانی هنوز در مورد آداب استفادة بهینه از رایانه هیچ راه حل مشروعی به اسلام و مسلمین ارائه نکردهاند. با دست چپ باید شروع کرد، یا با دست راست؟! این است سئوال «بندگان» خداوند!
در مورد شرکتهای موازی، پیشتر در همین وبلاگ توضیح دادیم. از آنجا که ساختارهای هرمی شرکتها «زیانبخش» تشخیص داده شد، وحشسالاری جهانی، شرکتهای موازی را بر شرکتهای هرمی ترجیح داد. ویژگی شرکتهای موازی این است که همزمان در چند بخش متفاوت فعالیت میکنند، و اگر یکیاز شاخههای فعالیتشان مقرون به صرفه نباشد، حذف شده، فعالیت دیگری جایگزین آن میشود. این شیوهای است که استعمار کاربرد آنرا در سیاست ایران به ساواک توصیه کرده. از اینرو، در «کشور ـ شرکت» ایران اسلامی، سیمای جمکران، وظیفة تحریک افکار عمومی را از طریق تبلیغ «ابتذال» عهدهدار است. به این ترتیب که فعالیت «فرهنگی» سیمای جمکران به مهملات آخوند جماعت در باب فضائل فاطمه و زینب و دیگر اختراعات رمالان و دعانویسان متمرکز میشود، و برنامههای تفریحیاش به ترویج ابتذال و تخریب زبان و ادبیات فارسی در فیلمهای صدمنیک قاز داخلی و خارجی اختصاص مییابد، و فعالیتهای روشنفکرانهاش در انحصار فلاسفة کم سواد، هنرمندان بیهنر و بیمایه، و نخبگان «سرقبرآقا» است، که اکثراً از قبیل احسان نراقی، در رژیم گذشته، افتخار خدمت در ساواک را هم داشتهاند. به این ترتیب مردم یا به ابتذال سیمای جمکران رضایت میدهند، یا به ابتذال ماهوارهها پناه میبرند. در هر دو صورت، ملت ایران جز ابتذال «ناب»، گزینهای نخواهد داشت.
صدای جمکران نیز مانند سیمایاش کریه و مهوع است. با این تفاوت که دیگر تصویر ندارد! در نتیجه ناچار است، طبق توصیه رهبری، به «الفاظ قوی» متوسل شود، تا بر «ایمان مخاطب» بیافزاید! و به دلیل نقش مخرب و استعماری صدا و سیما، روسای آن همیشه به توصیة «غلام سفارت» منصوب میشوند. از آنجملهاند، قطبزاده، هاشمی، و لاریجانی که پدرش نیز از الطاف ویژه غلام سفارت برخوردار بود. اصولاً سفارت، برادران لاریجانی را مانند فرزندان خود گرامی میدارد. به همین دلیل امنیت ملی و حقوق بشر و هر چه در ایران باید «نابود» شود، به دست لاریجانیها افتاده! و هرچه باید «چپاول» شود در انحصار قبیلة هاشمی است. حال بپردازیم به رسانههای حکومت اسلامی.
اینان نیز در همین مسیر ولی به شیوة دیگری گام بر میدارند. روزنامهها چون از قدرت رسانههای تصویری، چون تلویزیون بینصیباند، جهت ترویج ابتذال در زمینة دیگری فعال شدهاند! و میتوانند به آسانی «شایعه» پراکنی را در فهرست فعالیتهای فرهنگی خود قرار دهند. چرا که، «شایعه» پراکنی خود از مهمترین فعالیتهای فرهنگ ابتذال است، و هر چه بیشتر گسترش یابد، «یارانة» کلانتری نصیب روزنامه خواهد کرد: روزنامههائی چون کیهان و اطلاعات! از سایتهای فارسی زبان مخالفخوان بهتر است هیچ نگوئیم، چرا که تبدیل به مجموعهای از ابتذال کیهان و سیمای جمکران شدهاند. و میدانیم که همگی بر محور تبلیغات رسانهای استعمار حرکت کرده، گوش به فرمان «ارباب» واحدی هستند. همانطور که دیروز علی خامنهای گفته بود، بر «خط توحیدی و ولائی» پای میفشارند! ولی اخیراً در شرکت سهامی «توحید» با مسئولیت نامحدود، اشکالاتی بروز کرده که دامنه آن به سایت رعایای الیزابت دوم نیز گسترش یافته.
دیروز سایت فارسی زبان بیبیسی، سخنرانی «شیوای» علی خامنهای در برابر کنیزکان جمکران را انتشار داده، و همزمان نظر «کارشناسان» را در مورد «ادبیات فاخر» رهبری نیز منعکس کرده بود. کارشناسان «ناشناس» گفته بودند که، در چارچوب اسلام نمیتوان برای زنان حق و حقوقی تأمین کرد. البته در چارچوب اسلام، مردان نیز حق و حقوقی ندارند، ولی کارشناسان سایت رعایای الیزابت دوم زبان «دیپلماتیک» به کار میبرند! که عمر «نظام توحیدی و ولائی» را هر چه بیشتر طولانی کنند! هر چه باشد، بیش از یک سده است که رمالان و دعانویسان در جهان اسلام تنور استعمار را گرم و داغ نگاهداشتهاند! فکر میکنید اگر رمالان نبودند، کارخانه رجاله پروری چگونه میتوانست از دل جنبش مشروطه، کودتای میرپنج بیرون بیاورد؟! و یا از دل کودتای میرپنج «قهرمان» محمد مصدق استخراج کند؟! و اصلاً امروز «حضرت آیتالله» خامنهای در داخل، و «پرنسس» ساتراپی در خارج، میتوانستند برای ملت ایران قصههای «بیبیگوزک» به این قشنگی تعریف کنند؟! هرگز! این «معجزات» الهی از اینرو امکانپذیر شد، که رمالان و اوباش بازار و حوزه همه پای در «بزرگراه هدایت» فاطمه گذاشتند! و امروز که به هیچ ترتیب نمیتوان این بزرگراه نفرت و ادبار را بر ملت ایران تحمیل کرد، ناگهان اکبر «رفسنجانی»، کمر به الغاء ولایت فقیه بسته!
به یاد داریم که چندی پیش، همین فرد، سخن از «شورای رهبری» به میان آورد و گفت علی خامنهای حاضر نبود مقام ولایت فقیه را بپذیرد! ولی امروز، با آنروز اوضاع خیلی متفاوت است! در نتیجه، اکبر «رفسنجانی»، که همواره از طریق غلام سفارت در جریان باد موافق قرار میگیرد، امروز انقلاب کرد، و سخنانی بر زبان راند که نویسندة این وبلاگ را در بهت و حیرت فراوان فرو برد! چندانکه پنداشت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ـ منظور همان نظام استعمار است ـ مانند امام راحل خرفت شده و هذیان میگوید. ولی نویسنده، با توجه به سیاست شرکتهای موازی آناً دریافت که ساواک 4 نوع بیانیه برای نخبگان و فرهیختگان «نظام» تهیه میکند. بیانیههای رهبری و خطبههای نماز جمعه که بر طبل ولایت فقیه میکوبند. سخنرانیهای خاتمی شیاد که بر اساس شعار پوچ «آزادیهای اساسی» و «مبارزه با فاشیسم» تنظیم میشود، و متنی که «رفسنجانی» باید به روخوانی آن بپردازد، به تائید تلویحی نظام بدون ولایت فقیه اختصاص دارد. به این ترتیب، استعمار انحصار فضای سیاسی به مزدوران سنتی خود را تداوم میبخشد. چرا که اکبر رفسنجانی، علیخامنهای و محمدخاتمی که اخیراً سر در «چشمة کوثر» فرو بردهاند، در مراتع سرسبز استعمار به چرا مشغولاند. بله، در این دو سه روز، یک رمال به نام خامنهای، همصدا با رفسنجانی و دیگران، «فاطمه» را وارد «تاریخ» کرده، و 12 بزرگراه هدایتاش را نیز به تاریخ افزود. چقدر به «فوکویاما» ناسزا گفتیم. و به «پایان تاریخ» این استاد گرانقدر خندیدیم! طفلک حق داشت! «فوکویاما» پیش از ما در جریان ورود فاطمه و آن 12 بزرگراه به تاریخ قرار گرفته بود. مسلم است وقتی فاطمه و 12 نسل فرضی پس از او وارد تاریخ شوند، دیگر تاریخی باقی نخواهد ماند! اینها با خود بجز مرگ و نابودی هیچ به ارمغان نمیآورند. به ایران که وارد شدند، «پایان ایران» را اعلام کردند. پس به تاریخ هم که وارد شوند، طبیعی است که آنرا به نابودی کشانند و «واقعیت تاریخ» را به «حقیقت تاریخی» تبدیل کنند.
اکبر رفسنجانی روز پنجشنبه ضمن افتتاح یک مرکز فرهنگی و درمانگاه خیریه نیز به همین امر اشاره کرد و گفت، ما گذشتة پر افتخاری داریم! مشخص نیست رفسنجانی به چه دلیل از ضمیر اول شخص جمع استفاده میکند، چون تنها کسی که گذشتة «پرافتخار» دارد، افتخار به تعبیر امثال رفسنجانی، شخص اکبر رفسنجانی است و بس! افتخار مزدوری بیگانه، افتخار چپاول، افتخار جنایت و افتخار وقاحت و بیشرمی. این افتخارات ویژه امثال رفسنجانی است، نه «ملت ایران!»
رفسنجانی نه تنها فاطمه، که خمینی دجال را هم همراه با فاطمه وارد تاریخ کرد! این دیگر پایان تاریخ نیست، آلودن تاریخ است به موجود منفوری که در راه قدرت از هیچ جنایت و وقاحتی فروگذار نکرد. و بهتر است اهالی نهضت به اصطلاح آزادی فراموش نکنند که با کت شلوار ابریشم، روابط خود را با تیغ کشان بازار و حوزه، به سرکردگی حاج روحالله و برادران نمیتوانند پنهان دارند. از اصل مطلب دور افتادیم. اکبر رفسنجانی، ضمن بازخوانی قصههای بیبیگوزکانه در وصف اهل بیت موهوم، به شیوة «ساتراپی» یک داستان پرسپولیس، ویراست ساواک نیز از ولایت فقیه نقل کرده میگوید، خمینی نقش بزرگی در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی داشت. آخوند جماعت از آنجا که اهل تقیه است هرگز نخواهیم فهمید منظور رفسنجانی از خمینی، «برژینسکی» بود، یا هویزر و یا تبلیغات بیبیسی؟! چرا که نقش واقعی در براندازی را در عمل اینان ایفا کردند. و به همین دلیل است که اکبر بهرمانی هنوز موفق به شناختن ابعاد گسترده این انقلاب کبیر نشده:
«انقلاب اسلامی کاری کارستان بود که هنوز عظمت آن حتی برای ما که از ابتدا با آن همراه بودیم شناخته نشده است.»
و هرگز هم شناخته نخواهد شد! چرا که سازمان «سیا» اسناد و مدارک توطئههای خود را در اختیار نوکرانش نمیگذارد، تا «عظمت» عملیات خدشهدار نشود! اگر کسانی بدانند که هویزر از ارتش ایران خواست اعلام بیطرفی کند، تا مشتی اوباش بر ملت ایران حاکم شوند، دیگر عظمتی نمیماند! آنگاه امثال بهرمانی، چگونه خواهند توانست سخن از «انقلاب پرشکوه اسلامی» بر زبان آورند؟! ولی در سخنرانی اکبر رفسنجانی آنچه اهمیت دارد، مطرح شدن «ولایت فقیه» است که توسط کارگزاران استعمار از جمله حسینعلی منتظری و بهشتی منفور در دستور کار قرار گرفت. بله قرار نبود ولایت فقیه درکار باشد، چرا که در غیر اینصورت ساواک موفق به پیوند مبارک چپالله و حزبالله نمیشد! هر چند که امروز وابستگی گروههای به اصطلاح چپ ایران به استعمار آشکار شده و همگی اسلام آوردهاند، ولی سیاست استعمار شباهت فراوان به شکنجه زندانیان دارد. از پائینترین درجه آغاز میشود و به مرور زمان افزایش مییابد. به این دلیل است که طرح استعماری ولایت فقیه پس از گذشت چند ماه «مطرح» شد، هر چند که به زعم رفسنجانی، یک مرتبه جرقه زد! زمان برای ایشان گویا به سرعت برق گذشت! چون خوش گذشت!
ولی به یاد داریم که بحث شیرین ولایت که از سوی غلام سفارت، منتظری، مطرح شد، مدتها به طول انجامید، چرا که طالقانی، با آن صریحاً مخالفت میکرد. این طرح استعماری هنگامی به تصویب «همه» رسید، که طالقانی به مرگ «ناگهانی» در گذشت! و بعضیها در مورد مرگ طالقانی شعری ساخته بودند به این مضمون: بهشتی! طالقانی رو تو کشتی. البته نویسندة این وبلاگ از چگونگی مرگ طالقانی اطلاعی ندارد، ولی به یاد دارد، که مرگ طالقانی حلال مشکلات بسیاری از پادوهای استعمار از جمله منتظری و بهشتی ولات و اوباش بازار شد. و بر خلاف مهملات اکبر بهرمانی این طرح ناگهان در مجلس خبرگان جرقه نزده بود:
«حتی بعد از تدوین قانون اساسی، بسیاری تصور نمیکردند که ولایت فقیه در این منشور گنجانده شود [...] هیچکس حتی امام در فکر آن نبود که ولایت فقیه را در قانون اساسی بگنجانیم[...] این ایدهای بود که به یکباره در مجلس خبرگان جرقه زد و مورد قبول قرار گرفت و[...]»
و بهتر است ترهات بهرمانی را به این ترتیب تصحیح کنیم: بسیاری تصور نمیکردند که بجای محمدرضا پهلوی یک دعانویس روانپریش به قدرت برسد، حتی همان دعانویسه! این ایدهای بود برای جایگزین کردن یک «خدایگان» فرسوده، با یک زورپرست «تازه نفس»! جایگزین کردن یک استبداد با یک شیادی و جنایت که حد و مرزی در اعمال وحشیانه خود نمیشناخت، چرا که یک دین به نام «اسلام»، توحش آنرا را در تمامی ابعاد توجیه میکرد. بله، این ویراست سخنان رفسنجانی به «واقعیت تاریخی» نزدیکتر است. چرا که رفسنجانی با «واقعیت» کاری ندارد، حاج اکبر به پیروی از رمالانی چون سروش و جهانبگلو در عرصة «حقیقت» زندگی میکنند. همانطور که دیروز هم در مورد «رهبر فرزانه» متذکر شدیم «واقعیت» برای گورکنها عرصة جنایت و چپاول و شیادی است. به همین دلیل اینان به سراب «حقیقت»، یا جهان معنوی اینهمه «دلبستگی» دارند. چرا که در جهان معنوی با دروغهای بیشرمانه همه چیز را میتوان واژگونه جلوه داد و هزاران فیلم «پرسپولیس» خلق کرد. رفسنجانی هم، با اقتداء به اربابانش در فرنگ، چندین و چند «پرسپولیس» آفریده: «پرسپولیس» انقلاب، ولایت، جنگ، سازندگی و علوم! و به همراه اینهمه «پرسپولیس»، افتخاراتی نیز در دوران جنگ، سازندگی و... نصیب ملت ایران شده! و اگر ملت ایران بچة خوبی باشد، باز هم از این افتخارات نصیبش خواهد شد! اکبر رفسنجانی و اربابانش میپندارند اگر ولایت فقیه را از نظام استعمار حذف کنند، میتوانند موجودیتشان را محفوظ نگاه دارند، و چپاول و سرکوب را به روال گذشته ادامه دهند. البته نباید از نظر دور داشت که اینهمه با راهنمائیهای غلام سفارت انجام میشود! بدون رهنمود های امامگونه غلام، گورکنها حتی قادر نخواهند بود دستار فریب را بر سرشان حفظ کنند. بله، «شرایط» بحرانی است، و گورکنها سعی دارند به هر ترتیب، سیطرة خود بر عرصة قدرت را دست نخورده نگهدارند. ولی از آنجا که غلام سفارت هم، این روزها حال و روز مناسبی ندارد، نمیتواند برای حاکمیت ایران «جرقه» بزند و ایدههای انقلابی ارائه دهد. در نتیجه حضرات مانند غریق در توفان ماندهاند و نمیدانند به کدام تخته پاره چنگ بیاندازند. تنها تخته پارة موجود که همة پادوهای استعمار فعلا به آن متوسل شدهاند، فاطمه و 12 بزرگراه هدایتی است، که ایشان به جهان بشریت اهداء کرده!
به این ترتیب «پرسپولیسهای» رفسنجانی همگی به فاطمه ختم میشود! ولی از آنجا که فاطمهای در واقعیت وجود نداشته، پرسپولیس حاج اکبر نیز فرجام خوشی نخواهد داشت. چرا که داستانها هر چند تخیلی، همیشه تکیه گاهی در جهان واقعیت دارند. و اکبر بهرمانی بدون کوچکترین پایگاهی در جهان واقعیت با موهومات رمالان جمکران قصد انجام «کارهای بزرگ» هم دارد:
«ما میتوانیم در آینده با اتکا به گذشته کارهای بزرگی انجام دهیم و من همه اینها را مرهون همان کوثری میدانم که خدا در این روز با تولد حضرت فاطمه و تولد حضرت امام[...] به ما عطیه کرد.»
به اکبر بهرمانی یادآور شویم که انجام این «کارهای بزرگ» دیگر از دارو دستة برژینسکی ساخته نیست. و بهتر است گورکنها به همان کارهای کوچک گذشته اکتفا کرده، به نوسازی توضیحالمسائلها بپردازند. امروز جهان اسلام در گیر مسائل مهمی است که استعمار بر او تحمیل کرده. به طور مثال، شرکای اکبر بهرمانی هنوز در مورد آداب استفادة بهینه از رایانه هیچ راه حل مشروعی به اسلام و مسلمین ارائه نکردهاند. با دست چپ باید شروع کرد، یا با دست راست؟! این است سئوال «بندگان» خداوند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت