سینمای سیاسی!
...
سایت رعایای الیزابت دوم، چند روز پیش مطلبی داشت تحت عنوان، «زنها تاریخ مصرف دارند». که البته زحمت خواندن آنرا برخود هموار نکردم. گویا مطلب در مورد زنهای هنرپیشه ـ نه هنرمند ـ هالیوود بود که شکارچیان ابتذال استعدادشان را معمولا در «فاستفود» یا «لباسشوئیهای» سر راه کشف میکنند، و یکشبه تبدیل میشوند به «سوپرستار»، و پس از مدتی هم جای خود را به همکاران تازه نفس میسپارند. مسلم است که زنها، مانند مردها، در مقام کالا، از تاریخ مصرف برخوردار خواهند شد. و با هیچ نوع جراحی پلاستیک نمیتوان تاریخ مصرف اینان را به تعویق انداخت. ولی بعضی از زنها جهت باقی ماندن در «بازار مصرف»، شاخة فعالیت خود را تغییر میدهند. یکی از این زنهای باهوش و زیرک «وانسارد گریو» خودمان است که در فیلم «آگراندیسمان» هم بازی کرده بود.
فیلم کذا از فیلمهای «موج نوی» سینمای انگلیس بود و متأسفانه وقتی به بازار آمد که کودک خردسالی بودم و هنوز به مدرسه نمیرفتم، ولی نام «آگراندیسمان» را از لابلای صحبت بزرگترها میشنیدم، و خوب به یاد دارم که همة آنهائی که به افتخار دیدن این شاهکار سینمائی نائل شده بودند، یک جمله را تکرار میکردند: «اون قسمتی که بدون توپ با هم تنیس بازی میکردن خیلی جالب بود»! افسوس که آرزوی دیدن این فیلم به دل من ماند، و حتی وقتی از تلویزیون هم پخش شد، به تماشای آن ننشستم. محبوبیت این فیلم هم، مانند محبوبیت محمد مصدق، تبدیل شده بود به دین و مذهب بعضیها!
بله دکتر محمد مصدق که از قهرمانان «ملی ـ میهنی ـ مذهبی» است، به دلیل خدماتاش به استعمار انگلیس، تبدیل به «امام حسین» معاصر شده، و اگر کسی جرأت کند به ایشان چپ نگاه کند، حسابش با اهورامزدا خواهد بود! در وبلاگ «پرت و پررو» اشاره شد که «دین»، از این جهت در تضاد با «فلسفه» قرار میگیرد که استدلال و عقل و منطق انسانی را به اسارت «اعتقاد» به خدا و «اطاعتکورکورانه» از احکام الهی در میآورد. به همچنین است در مورد فدائیان محمد مصدق، که عشق به «قهرمان ملی» و شخصیت پرستی، پردهای شده بر عقل و منطقشان. اینان هرگونه قصة «بیبیگوزک» در مورد قهرمانبازیهای مصدق را چشم بسته میپذیرند، ولی هیچگونه استدلال منطقی که خیانت مصدق را به اثبات میرساند، از نظر اینان قابل پذیرش نیست. به ویژه اگر فدائیان مصدق، مدعی چپگرائی هم باشند! بلافاصله یک اتیکت «مرتجع» و «شاهاللهی» بر پیشانی کسی که چنین جسارتی مرتکب شده الصاق کرده، «ماتریالیسم دیالکتیک»، ویراست بازار تهران را از چنته بیرون میکشند. و در عین حال هیچ کدام از چپاللهیهای محترم، قادر نیستند این پرسش ساده را پاسخ گویند که: پس از کودتای میرپنج، و شکست جنبش مشروطه، پس از پایان جنگ جهانی دوم و تشکیل جبهة ناتو، چرا در نتیجة اعمال محمد مصدق، تحت عنوان تأمین منافع ملی، منافع استعمار در ایران افزایش یافت؟ مصدق نمیفهمید چکار میکند؟ مسلماً ایشان میدانستند که چه میکنند، آگاهانه به ملت ایران خیانت کردند. به چپ اللهیهای محترم یادآور شویم که پیش از جنجال مصدق و آخوند کاشانی، کسانی در کشور ایران وجود داشتند که شاهد بسیاری از مسائل ناخوشایند بودند، از جمله همکاری حاکمیت ایران با قاچاقچیان مواد مخدر، همراهی و همکاری محمد مصدق با کودتاچیان، دخالت مستقیم دربار پهلوی در قتل رزمآرا، سابقة «خدمت» وزرای «انقلابی» محمد مصدق در سفارت انگلیس و ... و این شاهدان، اگرچه امروز نیستند، یادداشتهایشان، خاطراتشان و مدارکشان موجود است. و نه ساواک و نه سازمان «سیا»، با انتشار اسناد و مدارک ساختگی نمیتوانند واقعیت را «نابود» کنند. حداقل تا زمانی که نسل ما نابود نشده، این واقعیتها پا برجا خواهد بود! بله، چه بخواهند و چه نخواهند، «ما هستیم»، و هدفمان هم اصلاً «شهادت» نیست، درس «شهادت» نیز به فرزندان خود نمیدهیم! هدف ما از مبارزه، زندگی است. زندگی، آنگونه که ما میشناسیم، زندگی، آنگونه که آرزو داریم انسانهای دیگر نیز امکان شناخت آن را بیابند. از مطلب دور افتادیم، باز گردیم به «وانسا ردگریو» خودمان که اکنون، به قول رعایای الیزابت دوم، «از تاریخ مصرفش» تقریباً نیمقرن گذشته، ولی در بازار تروریسم اسلامی هنوز «قابل مصرف» است!
خانم «ردگریو»، از هنگام فرار «ذکایف» از چچنی، گویا مدافع حقوق بشر شده و سخت از ذکایف حمایت میکند! «احمد ذکایف»، همان تروریست و آدمربای معروف، که «اینترپل» در به در به دنبال اوست، و «وانسا ردگریو» ایشان را به فرزندی قبول کردهاند! البته از روی خیرخواهی! بله، این جناب ذکایف از سال 2003 در انگلستان، مهد مسلمانان مزدور استعمار، به عنوان «پناهنده» پذیرفته شدهاند! میدانیم که استعمارگران «خداوند بخشندة مهربانی» دارند که هر گاه منافع اقتصادی ایجاب کند، تبدیل به خداوند «قهار و غداری» میشود که حد و مرزی بر توحش او متصور نیست! نگاهی به افغانستان، ایران و عراق بیندازیم، به میزان توحش ایشان پی میبریم! ولی در مورد احمد ذکایف، مسئله فرق میکند. ذکایف، سر دستة جدائیطلبان چچن است، و در راه رضایت «خداوندان» خود از بمبگذاری، آدمربائی و هیچ جنایت دیگری فروگذار نکرده و نخواهد کرد. به همین دلیل امروز، «شورای اروپا»، واقع در شهر استراسبورگ فرانسه، این جنایتکار متمدن را به حضور پذیرفت!
سایت فرانسه زبان «نووستی» مورخ 27 ژوئن 2007، گزارش میدهد، هیئت نمایندگی روسیه در مجمع پارلمانی شورای اروپا، در مورد حضور فرستادة جدائی طلبان چچن در خاک فرانسه، از دولت فرانسه توضیح خواهد خواست. «لئونید سلوتسکی»، نایب رئیس هیئت نمایندگی روسیه، طی تماس تلفنی با «نووستی» اظهار داشته، چگونه جنایتکاری که «اینترپل» در پی دستگیری اوست، در استراسبورگ حضور یافته، و با مسئول امور چچنی در مجمع پارلمانی شورای اروپا، «آندرآسگروس»، نیز دیدار و گفتگو کرده؟! به گزارش «نووستی»، ذکایف، حدود یکساعت مشغول گپ زدن با برخی از اعضای شورا بوده! ولی شورای اروپا اعلام کرده، که روحش هم از چنین دیداری خبر ندارد! یادآور شویم که دعوت از ذکایف جهت حضور در شورای اروپا، همزمان است با نخست وزیری گوردون براون! میبینیم که شرایط ارتش جنایتکار ناتو در عراق و افغانستان، هیچ تاثیری بر سیاست «مبارزه با تروریسم» آنگلوساکسونها ندارد! اینان همچنان به حمایت از طالبان دست پرورده خود ادامه میدهند، و همزمان، به بهانة «مبارزه با تروریسم» به افغانستان و عراق لشکرکشی میکنند. بله آن صحنة جالب فیلم «آگراندیسمان» حکمتی داشت که امروز میتوانیم آنرا دریابیم. آنجا که ایالات متحد و انگلیس، در عرصة مبارزه با تروریسم، بدون توپ، همچنان به بازی خود ادامه میدهند! ولی از آنجا که صحنة سیاست، نه سینما است و نه صحنة معنویت الهی، بزودی خواهیم دید که این جنایتکاران ناچار خواهند شد این بازی مهوع را با «توپ واقعی» ادامه دهند. این صحنهای است که مسلماً از بازی بدون توپ در فیلم کذا بسیار دیدنیتر خواهد بود.
فیلم کذا از فیلمهای «موج نوی» سینمای انگلیس بود و متأسفانه وقتی به بازار آمد که کودک خردسالی بودم و هنوز به مدرسه نمیرفتم، ولی نام «آگراندیسمان» را از لابلای صحبت بزرگترها میشنیدم، و خوب به یاد دارم که همة آنهائی که به افتخار دیدن این شاهکار سینمائی نائل شده بودند، یک جمله را تکرار میکردند: «اون قسمتی که بدون توپ با هم تنیس بازی میکردن خیلی جالب بود»! افسوس که آرزوی دیدن این فیلم به دل من ماند، و حتی وقتی از تلویزیون هم پخش شد، به تماشای آن ننشستم. محبوبیت این فیلم هم، مانند محبوبیت محمد مصدق، تبدیل شده بود به دین و مذهب بعضیها!
بله دکتر محمد مصدق که از قهرمانان «ملی ـ میهنی ـ مذهبی» است، به دلیل خدماتاش به استعمار انگلیس، تبدیل به «امام حسین» معاصر شده، و اگر کسی جرأت کند به ایشان چپ نگاه کند، حسابش با اهورامزدا خواهد بود! در وبلاگ «پرت و پررو» اشاره شد که «دین»، از این جهت در تضاد با «فلسفه» قرار میگیرد که استدلال و عقل و منطق انسانی را به اسارت «اعتقاد» به خدا و «اطاعتکورکورانه» از احکام الهی در میآورد. به همچنین است در مورد فدائیان محمد مصدق، که عشق به «قهرمان ملی» و شخصیت پرستی، پردهای شده بر عقل و منطقشان. اینان هرگونه قصة «بیبیگوزک» در مورد قهرمانبازیهای مصدق را چشم بسته میپذیرند، ولی هیچگونه استدلال منطقی که خیانت مصدق را به اثبات میرساند، از نظر اینان قابل پذیرش نیست. به ویژه اگر فدائیان مصدق، مدعی چپگرائی هم باشند! بلافاصله یک اتیکت «مرتجع» و «شاهاللهی» بر پیشانی کسی که چنین جسارتی مرتکب شده الصاق کرده، «ماتریالیسم دیالکتیک»، ویراست بازار تهران را از چنته بیرون میکشند. و در عین حال هیچ کدام از چپاللهیهای محترم، قادر نیستند این پرسش ساده را پاسخ گویند که: پس از کودتای میرپنج، و شکست جنبش مشروطه، پس از پایان جنگ جهانی دوم و تشکیل جبهة ناتو، چرا در نتیجة اعمال محمد مصدق، تحت عنوان تأمین منافع ملی، منافع استعمار در ایران افزایش یافت؟ مصدق نمیفهمید چکار میکند؟ مسلماً ایشان میدانستند که چه میکنند، آگاهانه به ملت ایران خیانت کردند. به چپ اللهیهای محترم یادآور شویم که پیش از جنجال مصدق و آخوند کاشانی، کسانی در کشور ایران وجود داشتند که شاهد بسیاری از مسائل ناخوشایند بودند، از جمله همکاری حاکمیت ایران با قاچاقچیان مواد مخدر، همراهی و همکاری محمد مصدق با کودتاچیان، دخالت مستقیم دربار پهلوی در قتل رزمآرا، سابقة «خدمت» وزرای «انقلابی» محمد مصدق در سفارت انگلیس و ... و این شاهدان، اگرچه امروز نیستند، یادداشتهایشان، خاطراتشان و مدارکشان موجود است. و نه ساواک و نه سازمان «سیا»، با انتشار اسناد و مدارک ساختگی نمیتوانند واقعیت را «نابود» کنند. حداقل تا زمانی که نسل ما نابود نشده، این واقعیتها پا برجا خواهد بود! بله، چه بخواهند و چه نخواهند، «ما هستیم»، و هدفمان هم اصلاً «شهادت» نیست، درس «شهادت» نیز به فرزندان خود نمیدهیم! هدف ما از مبارزه، زندگی است. زندگی، آنگونه که ما میشناسیم، زندگی، آنگونه که آرزو داریم انسانهای دیگر نیز امکان شناخت آن را بیابند. از مطلب دور افتادیم، باز گردیم به «وانسا ردگریو» خودمان که اکنون، به قول رعایای الیزابت دوم، «از تاریخ مصرفش» تقریباً نیمقرن گذشته، ولی در بازار تروریسم اسلامی هنوز «قابل مصرف» است!
خانم «ردگریو»، از هنگام فرار «ذکایف» از چچنی، گویا مدافع حقوق بشر شده و سخت از ذکایف حمایت میکند! «احمد ذکایف»، همان تروریست و آدمربای معروف، که «اینترپل» در به در به دنبال اوست، و «وانسا ردگریو» ایشان را به فرزندی قبول کردهاند! البته از روی خیرخواهی! بله، این جناب ذکایف از سال 2003 در انگلستان، مهد مسلمانان مزدور استعمار، به عنوان «پناهنده» پذیرفته شدهاند! میدانیم که استعمارگران «خداوند بخشندة مهربانی» دارند که هر گاه منافع اقتصادی ایجاب کند، تبدیل به خداوند «قهار و غداری» میشود که حد و مرزی بر توحش او متصور نیست! نگاهی به افغانستان، ایران و عراق بیندازیم، به میزان توحش ایشان پی میبریم! ولی در مورد احمد ذکایف، مسئله فرق میکند. ذکایف، سر دستة جدائیطلبان چچن است، و در راه رضایت «خداوندان» خود از بمبگذاری، آدمربائی و هیچ جنایت دیگری فروگذار نکرده و نخواهد کرد. به همین دلیل امروز، «شورای اروپا»، واقع در شهر استراسبورگ فرانسه، این جنایتکار متمدن را به حضور پذیرفت!
سایت فرانسه زبان «نووستی» مورخ 27 ژوئن 2007، گزارش میدهد، هیئت نمایندگی روسیه در مجمع پارلمانی شورای اروپا، در مورد حضور فرستادة جدائی طلبان چچن در خاک فرانسه، از دولت فرانسه توضیح خواهد خواست. «لئونید سلوتسکی»، نایب رئیس هیئت نمایندگی روسیه، طی تماس تلفنی با «نووستی» اظهار داشته، چگونه جنایتکاری که «اینترپل» در پی دستگیری اوست، در استراسبورگ حضور یافته، و با مسئول امور چچنی در مجمع پارلمانی شورای اروپا، «آندرآسگروس»، نیز دیدار و گفتگو کرده؟! به گزارش «نووستی»، ذکایف، حدود یکساعت مشغول گپ زدن با برخی از اعضای شورا بوده! ولی شورای اروپا اعلام کرده، که روحش هم از چنین دیداری خبر ندارد! یادآور شویم که دعوت از ذکایف جهت حضور در شورای اروپا، همزمان است با نخست وزیری گوردون براون! میبینیم که شرایط ارتش جنایتکار ناتو در عراق و افغانستان، هیچ تاثیری بر سیاست «مبارزه با تروریسم» آنگلوساکسونها ندارد! اینان همچنان به حمایت از طالبان دست پرورده خود ادامه میدهند، و همزمان، به بهانة «مبارزه با تروریسم» به افغانستان و عراق لشکرکشی میکنند. بله آن صحنة جالب فیلم «آگراندیسمان» حکمتی داشت که امروز میتوانیم آنرا دریابیم. آنجا که ایالات متحد و انگلیس، در عرصة مبارزه با تروریسم، بدون توپ، همچنان به بازی خود ادامه میدهند! ولی از آنجا که صحنة سیاست، نه سینما است و نه صحنة معنویت الهی، بزودی خواهیم دید که این جنایتکاران ناچار خواهند شد این بازی مهوع را با «توپ واقعی» ادامه دهند. این صحنهای است که مسلماً از بازی بدون توپ در فیلم کذا بسیار دیدنیتر خواهد بود.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت