دوشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۶


دست‌های «مقدس»!
...

به دنبال داستان «دست سالاری»، همان جنجال رسانه‌ای پیرامون «دست» دادن محمد خاتمی، و پیوستن کیهان به بنگاه تبلیغات استعمار برای خاتمی، میرحسین موسوی نیز به قافلة پادوهای کارخانة رجاله پروری پیوست، و از فقر و محرومیت مردم، شدیداً ابراز نگرانی کرد! بله، در هزارة سوم دیگر، «یک دست» صدا ندارد، و نامة رشیدی مطلق کارساز نیست، «دست‌های» معجزه‌گر باید، تا گره از کار استعمار بگشاید! از اینرو به خواست «قادر متعال»، «دست‌» موسوی و «دم» و «دست» مسیحائی، همزمان وارد صحنة سیاست ایران شده‌اند! «دست موسوی» جهت تبدیل چوب خشکة استعمار، به اژدها، و «دم» و «دست» مسیحائی جهت زنده کردن مرده‌ای سیاسی به نام میر حسین موسوی و جهت شفای ایشان پس 18 سال بیماری لاعلاج: کوری، کری و لالی!

می‌دانیم که به خواست «قادر متعال» دست موسی عصا را به اژدها تبدیل کرد تا جادوگران بارگاه فرعون را از رو ببرد! جادوگران بارگاه فرعون چوب دستی‌هایشان را به مار تبدیل می‌‌کردند و به موسی می‌گفتند خدای تو چنین قدرتی دارد؟ و یکروز که در بارگاه فرعون مسابقه قدرت‌نمائی جادوگران با موسی بر پا شده بود، و جادوگران مارهای فراوانی با چوبدستی‌های‌شان به راه انداخته بودند، خدواند به موسی گفت تو هم چوبدستی‌ات را بینداز! موسی هم که مانند همة پیامبران سامی، پیوسته ترسان و لرزان و گریان بود، یا از شدت وحشت زبانش بند می‌آمد، عصایش را بر زمین انداخت، و عصای‌اش تبدیل به اژدهائی شد که همة مارهای دیگر را بلعید، و جادوگران ماست‌ها را کیسه کرده، فهمیدند با خداوند موسی نمی‌توان از این شوخی‌ها کرد! حال بپردازیم به «دم» مسیح و «دست» مبارک ایشان.

در روایات «لوک مقدس» آمده یک روز عیسی بر شهری می‌گذشت، مردی که سرا پایش را جذام گرفته بود، به سوی عیسی آمد و چهره بر خاک سائیده گفت، توئی که می‌توانی مرا «نجات دهی»! پس عیسی دست بر تن جذامی کشیده گفت، چنین اراده می‌کنم! و زخم‌های جذام به یکباره ناپدید شدند. پس عیسی از او خواست در اینباره با هیچکس سخنی نگوید و به معبد رفته «حق و حساب» متولی خانة خدا را بپردازد! بعدا! به قول معروف، «فیفتی، فیفتی» با عیسی تقسیم می‌کردند! بله! ولی سر و صدای معجزة عیسی در همة جهان پیچید و جذامیان دسته، دسته به دنبال عیسی می‌گشتند، عیسی هم حق ویزیتش را افزایش داده، در بیابان به دعا و ثنا مشغول بود! جذامی‌ها را هم دیگر «شفا» نمی‌داد. ابتدا به فروش کوپن‌های بنزین و قند و شکر پرداخت و فلج‌ها را شفا داد، ولی چون درآمد اینکار هم کافی نبود، و تورم و رکود اقتصادی پیش‌آمده بود، به زنده کردن مرده‌ها پرداخت. به این ترتیب دو منبع در آمد پیدا کرد. از عده‌ای پول می‌گرفت که مرده های‌شان را زنده کند، و اگر زنده شدن مرده‌ای به زیان کسانی تمام می‌شد، از آنان پول بیشتری می‌گرفت که مرده‌ را زنده نکند! از قضای روزگار، علم اقتصاد و سیاست گورکن‌ها ریشه در همین شگرد «عیسوی ـ موسوی» دارد! که شامل حال میرحسین موسوی شده! میرحسین موسوی همان کسی است که 8 سال جنگ خانمانسوز را جهت تأمین منافع اربابانش تداوم بخشید. هنوز ملت ایران داغ جنگ بر پیکر خود دارد، و هنوز خرمشهر را ایرانیان «ویرانشهر» می‌نامند. ولی هنوز «فرانس‌پرس» و اربابانش چشم امیدشان به میرحسین موسوی ‌است! بنابراین دوباره چهره پلیدش را آراسته، او را با صورتک «چپگرا، محبوب و میانه‌رو» به صحنه بازگردانده‌اند!

امروز، میرحسین موسوی، از خواب بیدار شد و ناگهان به شمار فراوان کودکان بیخانمان اعتراض فرمود! برخلاف دروغ پردازی‌های «فرانس پرس» و «روزآنلاین»، که ادعا کرده‌اند موسوی از سال 1989 از جهان سیاست کناره گرفته، میرحسین موسوی از سال 1989، به عنوان عضو مجمع تشخیص مصلحت، پامنبری اکبر «رفسن‌جانی» است. بله، اگر کسانی فراموش کرده‌اند که میرحسین موسوی چه می‌کند، ما فراموش نکرده‌ایم! میرحسین موسوی، هشت سال وظیفة گرم نگاهداشتن تنور جنگ را عهده‌دار بود، و پس از اتمام دوران مزدوری آشکار برای استعمار، به صحنة پنهان مزدوری، همان مجمع تشخیص مصلحت نظام وارد شد. و گویا از سال 1989 تا 2007، به مدت 18 سال کوروکرولال بوده! و روز 4 تیرماه 1385، ناگهان معجزه‌ای رخ داده و موسوی از کوری، کری و لالی نجات یافته! ولی با توجه به سخنانش باید بگوئیم، مانند اکبر هاشمی، از حماقت و نوکرصفتی و جیره‌خواری هنوز نجات پیدا نکرده! چرا که اگر امروز مردم ایران در فقر دست و پا می‌زنند، این فقر نتیجه سیاست‌هائی است که با پشتیبانی مجمع منفور «تشخیص مصلحت» استعمار بر ملت ایران تحمیل شده. ولی موسوی چنان در دریای حماقت غرق شده، که نمی‌داند خودش، مستقیماً یکی از عمده‌ترین مسئولان گسترش همان فقری است که از آن انتقاد می‌کند! بله این است مزایای حماقت! این است مزایای سفله‌پروری! حال می‌توانیم ببینیم چرا استعمار پادوهایش را از میان احمق‌ترین و سفله‌ترین انتخاب می‌کند! شرایط اسفبار اقتصادی ایران، نتیجة هشت سال جنگ، هشت سال «سازندگی»، و هشت سال «حماسة دوم خرداد» و دو سال «مهرورزی»‌ است! و میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر «جنگ»، مهمترین عامل گسترش فقر و نکبت در ایران است. و امروز چنین جنایتکاری، بیشرمانه از اوضاع انتقاد هم می‌کند! وی با اشاره به اصل 43 قانون اساسی گورکن‌ها، ادعا کرده «هدف» حکومت اسلامی برآورده کردن نیازهای اولیة انسان بوده، البته با حفظ آزادگی او! اینکه میرحسین موسوی، به عنوان ابزار چپاول و جنایت استعمار در ایران، با انسان، نیازهای انسانی و آزادگی چه ارتباطی می‌تواند داشته باشد، در این 28 سال بخوبی روشن شده. و موسوی، مانند دیگر اعضای حاکمیت گورکن‌ها، نمی‌تواند با شعارهای پوچ، به مردمفریبی‌ها ادامه دهد. و به بهانه دفاع از «استقلال»، «آزادی»، مانند دیگر نخبگان گورکن‌ها، «جمهوری اسلامی» برای ملت ایران تجویز کند، و نسخة بازگشت به گذشتة «پرافتخار» بپیچد.

میرحسین موسوی، شریک جنایات 28 ساله حاکمیتی است که تا امروز جز چپاول و کشتار و سرکوب هیچ دستاوردی برای ملت ایران نداشته. ولی زمانی که عیسی و موسی همزمان وارد معرکة سیاست ایران می‌شوند، و همزمان اینهمه معجزه می‌کنند، چه می‌توان گفت؟‌! مشخص نیست، جهت زنده کردن میرحسین موسوی منفور، عیسی چه مبلغی از «سیلیکون ایران» دریافت کرده؟! تا یک میرحسین موسوی «دلپذیر» تحویل ملت ایران دهد. آنهم چه میرحسینی! میرحسینی که 18 سال مرده بود، و یک دفعه «دولت عشق آمد» و ایشان قصد دارند «دولت پاینده» شوند. به همین جهت یک «جمهوری اسلامی» با «اهداف»، «ضوابط» و «اصول» نوین تحویل خبرنگاران می‌دهند، که ‌اصلاح‌طلبان، ریزه‌خوار «حزب کارگر» را سخت پسند آید! گویا «روتاری کلاب» لندن، از طریق «گوردون براون»، فرمان «عدالت اجتماعی» و «اصول اقتصادی» نوین حاکمیت ایران را به مجمع تشخیص مصلحت نظام استعماری «ابلاغ» کرده باشد. بی‌دلیل نبود که «قاتل لنکرانی» در وصیت نامه‌اش چنین ابراز ارادتی به شهر لندن، «‌موطن شیعیان» داشت! مراسم «دست دادن» بهزاد نبوی با اکبر رفسنجانی نیز در راستای اعمال سیاست «موطن شیعیان» انجام گرفت! سیاست «روز از نو، روزی از نو»، با همان مزدوران قدیم! اتحاد دو گروه تروریست فدائیان اسلام و مجاهدین انقلاب اسلامی در همین چارچوب قرار می‌گیرد. و در همین چارچوب «شخصیت‌‌های» فاشیست هر کدام عهده‌دار نقش‌هائی نوین می‌شوند. بهزاد نبوی و محسن آرمین، از مخالفان «اقتدارگرائی»اند، و میرحسین موسوی، در نقش اقتصاددان و مدافع «آزادی»، بازگشت به عصر طلائی سرکوب و چپاول، از طریق بازگشت به اندیشه‌های «انقلابی» را توصیه می‌کند:

«کشور نسبت به فقر و آمارهائی که نشان می‌دهد 20 در صد از کودکان تهران بی‌خانمان هستند، حساسیت خود را از دست داده[...] ما خودمان را از اندیشه‌های انقلابی دور کرده‌ایم[...] ریشه کن کردن فقر و محرومیت و برآوردن نیازهای انسانی با حفظ آزادگی او، جزو ضوابطی است که اقتصاد جمهوری اسلامی بر پایه آن استوار شده است[...]»


می‌بینیم که میرحسین موسوی سخن از جمهوری اسلامی نوینی می‌گوید، که بر عکس پیامبر اسلام به فقر افتخار نمی‌کند! و ظاهراً، انسان‌ها را با وعده‌های سر خرمن جهان معنویت نمی‌فریبد! ولی سخنان موسوی، «فریبی» بیش نیست. بر خلاف شعارهای موسوی، پدیده‌ای به نام اقتصاد اسلامی اصولاً وجود خارجی ندارد! اقتصاد اسلامی، همان اقتصاد جهان «وحش سالار» است که به همراه چپاول استعمار، در این 28 سال بر ملت ایران تحمیل شده. اقتصادی که در آن «حق» فقط با صاحبان قدرت است! قدرتی که در ایران به دست استعمار افتاده. خداوند، «حق» است و «حق» با استعمار است! و «هدف» استعمار هرگز نمی‌تواند تأمین عدالت و رفاه برای ملت ایران باشد! مگر امثال میرحسین موسوی بتوانند چنین مهملاتی را بر زبان آورده، سخن از مشروعیت حاکمیتی بگویند که برخاسته از یک توطئة استعماری است:

«هدف جمهوری اسلامی باید تأمین نیازهای اولیه و خوراک مردم باشد. این اصل یک هدف است. مشروعیت نظام و جمهوری اسلامی بر این اصول استوار است. بنابراین نمی‌تواند از آن دست بردارد، ‌و یا به هدف‌های کمتر از آن قانع شود.»


ظاهراً آنچه میرحسین موسوی «هدف» جمهوری اسلامی می‌نامد، فقط از امروز به «هدف» تبدیل شده باشد، چرا که سخنان خمینی دجال را مردم ایران هنوز فراموش نکرده‌اند. مگر رهبر دجال‌تان نمی‌گفت:

«ما برای آب و نان انقلاب نکردیم، ما برای اسلام انقلاب کردیم، مردم برای حفظ کیان اسلام انقلاب کردند؟»

پس چگونه است که امروز «هدف» انقلاب کبیر استعمار تغییر ماهیت داده؟! این تغییرات ناشی از جمع‌آوری «اوباش همیشه در صحنه است»، یا از معجزات عیسی و موسی است؟ و شاید از هر سه! چرا که امروز میرحسین موسوی، ناگهان «دگردیسی» یافته و به «شخصیتی «محبوب و میانه‌رو» تبدیل شده! البته این مهملات را علاوه بر «فرانس پرس»، «خلیج تایمز» هم به روزآنلاین تقدیم کرده‌! و ادعا می‌کند که، «موسوی» یک چپگرا است و از 18 سال پیش، سیاست را کنار گذارده! «خلیج تایمز» در ادامة چنین دروغ‌های شاخداری، می‌افزاید:

«میر حسین موسوی از سال 1989 به بعد کاملاً از سیاست کناره گرفت[...] موسوی چپ‌گرا با حمایت خمینی توانست [...] کشور را به جلو ببرد[...] اظهارات موسوی در پی نگرانی‌های فزاینده [...]در باره سیاست‌های احمدی نژاد که باعث بالاتر رفتن نرخ تورم شده انجام شده است.»


بله، موسوی «کاملاً از سیاست کناره گرفت» و در این مدت در «مجمع تشخیص مصلحت» به امور معنوی مشغول بود! نمی‌دانستیم طی هشت سال نخست وزیری میرحسین موسوی، به جلو رفته‌ایم! پس خمینی حق داشت بگوید «جنگ نعمت الهی» است! همین «نعمت الهی» است که ما را در «روز آنلاین» به نقل از «خلیج تایمز» به جلو می‌برد، و ما هنوز «غافل‌ایم»! چرا نگذاشتند موسوی بازهم ما را به جلو ببرد؟! چرا تا امروز نگذاشتند موسوی برای کشور ابراز نگرانی کند؟ اگر عیسی نبود ما چه می‌کردیم؟! موسوی هرگز نگران کودکان بیخانمان نمی‌شد!

با مطالعة این قسمت از مطلب می‌توانیم علت نگرانی موسوی را دریابیم! پائین آوردن نرخ بهرة بانکی که ممکن است باعث کاهش گرمای تنور رانت‌خواری دارودسته سردار اکبر شود، میرحسین موسوی را نگران کودکان بی‌خانمانی کرده، که قربانی چپاول میرحسین موسوی و شرکایش شده‌اند! شاید هم کاهش بهرة بانکی عامل اصلی بی‌خانمانی کودکان باشد! و معجزة عیسی جهت زنده کردن موسوی و درمان کوری و کری و لالی 18 سالة وی، جهت هدایت ما گمراهان به راه راست بوده! حال بپردازیم به معجزة موسی! هرچند طبق قصه‌های «بی‌بی‌گوزکانه»، موسی بر عیسی «تقدم تاریخی» دارد، ولی از آنجا که فاشیست‌ها تاریخ را به رسمیت نمی‌شناسند، ما هم تاریخ «بی‌بی‌گوزکانة» آ‌ن‌ها را به رسمیت نمی‌شناسیم! بنابراین، ابتدا از عیسی می‌گوئیم بعد می‌رویم به سراغ موسی! و از طریق پدیدة «تلسکوپاژ»، طبق تعریف باکتین، به هر دو تقارن زمانی اعطا می‌کنیم! این چنین است ارادة خداوند این وبلاگ! بله، دخالت موسی در سیاست ایران باعث شده تا چوب دستی‌های خشکیده استعمار مانند بهزاد نبوی، میرحسین موسوی و محمد خاتمی به اژدها تبدیل شوند، و به احمدی نژاد، چوب‌خشک دیگر استعمار، بتازند. بدون اینکه حاکمیت گورکن‌ها به زیر سئوال برده شود!

امروز تمامی عرصة رسانه‌ای در انحصار چوبدستی‌های پوسیدة موسی است. خارج از گرفتن پاچة مهرورزی، و دفاع از اسلام و جمهوری اسلامی هیچ مطلبی روی سایت‌های فارسی زبان نمی‌بینیم! یک شیخ روی سایت‌های «شبه اصلاح طلبان» محکوم به اعدام شده، چون از سال 1385، ناگهان متوجه می‌شود با ولایت فقیه مخالف است! یک فقره نمایندة مسجد شورا به نام «قمی» از «استبداد» انتقاد می‌کند، رجاله‌ای به نام موسوی، خواهان بازگشت به اصول «انقلاب» می‌شود، و شیرین عبادی و ابراهیم یزدی، اطاعت گورکن‌ها از قطعنامه‌های شورای امنیت را توصیه می‌فرمایند! اگر بر دخالت‌ «دست‌های» عیسی و موسی، ماجرای «دست سالاری» محمد خاتمی را اضافه کنیم، می‌بینیم که جنجال جیره‌خواران ایالات متحد در ایران، به این دلیل است که مانند 28 سال پیش نمی‌توان با یک نامة «رشیدی مطلق»، کودتا سازمان داد! به این جهت دست‌های عیسی ‌و موسی ‌و محمد، همزمان از آستین استعمار بیرون آمده‌اند، تا به شعبده بازی و معجزه بپردازند! تا فضای اجتماع را دو قطبی کرده، جنجال به راه اندازند و صدای مخالفان حاکمیت را به این ترتیب «خاموش» کنند. و البته امدادهای غیبی، مانند اهدای نشان شوالیه به رشدی نیز، به افزایش جنجال کمک شایانی می‌کند! فعلاً ملت ایران در انتظار معجزة سخنان میرحسین موسوی، یا همان عصای پوسیدة موسی، نفس در سینه حبس کرده! و همزمان منتظر معجزة «دست سالاری» است. ولی جبهة لائیک به همة تبلیغاتچی‌های عموسام، از پاسدار حسن شریعتمداری، تا سایت رعایای الیزبت دوم که در این هیاهوی رسانه‌ای شرکت مستقیم دارند می‌گوید، «بانگ گاوی چه صدا باز دهد عشوه مخر، سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد»، بله، این روزها، «دست بالای دست بسیار است!» این معرکه‌ها کهنه شده و دیگر خریدار ندارد.

این همه شعبدة خویش که می‌کرد اینجا
سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت