...
عاقبت پاسدار شریعتمداری هم به جرگة غلامبچگان و کنیزکان محمد خاتمی پیوست. و از طریق زدن نعل وراونه، مراسم کسب محبوبیت برای خاتمی را آغاز کرد. قرار است با جنجال پیرامون یک «دست»، آنهم دست به خون آلودة جنایتکاری چون محمد خاتمی، یک «رهبر» بسیار نوین، مدرن، فرهیخته، نخبه، پوشالی و از همه مهمتر «کت شلواری»، از صندوق «انتخابات آزاد» همة «شهروندان ایرانی» ریزه خوار سفرة غرب برایمان بیرون بیاورند! همة کنیزکان از «اکبرپورها» تا «حقیقتجویان» بسیج شدهاند! اکبرپور در« سیلیکون ایران»، از ذخائر ارزی «حق و حساب» سناتورهای دموکرات را میپردازد، و گویا این روزها دستو دلبازتر هم شده، چرا که کیسینجر و برژینسکی، یکصدا خواستار گفتگو با ایران شدهاند! سال 3000 میلادی، بهای همصدائی اینان به دلار، در اسناد ساختگی و فوق محرمانة سازمان سیا آشکار خواهد شد. علاوه بر «اکبرپور»، «حقیقتجو»، که پیشتر در «امآیتی» شله زرد گفتگوی تمدنها «تدریس» میکرد، اکنون از آبدارخانة «هاروارد»، با هدف ارعاب ملت ایران، نبرد بیامان و همه جانبهای را با لاریجانی آغاز کرده! این کنیزکان که هیچکس نمیداند از کجا بیرون کشیده شدهاند، مانند دیگر نخبگان گورکنها، هیچگونه گذشتهای ندارند! شناسنامة اینان مانند سوابق «خدماتشان» بنا بر مقتضیات «روز» پیوسته تغییر میکند! مثلاً همین فرداست که، «حقیقتجو»، مانند صادق خرازی، به گلة همراهان محمد خاتمی در «گفتگوی توحشها» پیوسته، و اسلام راستین را به گمراهان معرفی کند! اتحاد جبهة پادوهای استعمار، پیرامون «دست» محمد خاتمی آغاز شده، و اگر شیاد اردکان را خلع لباس کنند، جذابیت این جبهه به مراتب بیشتر هم خواهد شد. و باز میگردیم به نقطة شروع، و دور باطل «اسلام انسان ساز»، و «اسلام خشن»! البته، اینبار فقط در پندار خام اربابان پاسدار شریعتمداری، در «هریتیج کلاب»!
امروز پاسدار شریعتمداری مهر سکوت را شکسته به خاتمی اعلام کرد که، بله! سرکار با آن خانم اصولگرای مسیحی [فاشیست] دست دادهاید، فیلم دست دادن هم ساختگی نیست، و برخلاف مهملات حاج صادق خرازی، ازدحام جمعیتی هم در کار نبوده! سپس پاسدار شریعتمداری میافزایند، دست دادن با زنان نامحرم، خلاف شرع است! از قضای روزگار، در شرایط فعلی، همین ترهات میتواند بهترین تبلیغات برای محمد خاتمی باشد! ولی لازم به یادآوری است که این فیلم هم مانند مذاکرات با «نیک براون»، به این دلیل جهت اطلاع عموم پخش میشود که «نتیجة مطلوب» از آن، مانند نتیجة ظهور دجالی به نام خاتمی، «جلاد اصلاحطلبان»، حاصل شود: فریبی دیگر، فرصتی دیگر برای چپاول و سرکوب، و بازگشتی دیگر به صحنة سیاست شکست خورده! بله! این عکسها و فیلمها، مانند دیگر اطلاعات و اخبار، از فیلتر یک سازمان به نام ساواک میگذرند، که تنها وظیفهاش، تأمین امنیت منافع استعمار است. همان سازمانی که اخیراً ناچار به جمعآوری بازوی قدرتمند حاکمیت شهری خود شد! و قسمتی اراذل و اوباش خود را گویا جمعآوری کرد! در هزارة سوم، چنین معجزاتی هم رخ میدهد، نه جهت رفاه ملت ایران، که صرفاً به دلیل چرخش سیاست جهانی! و آنها که امروز سخنان «سردار» ذوالقدر را در بوق و کرنا گذاشتهاند، بدانند که ما نیک میدانیم مقصود آمریکا از «آزادی» چیست! اگر چه «سردار» ذوالقدر فرمودهاند آزادی، بی آزادی! اینان بدانند که «آزادی» مورد نظر آمریکا همان «آزادی» عمل برای اوباش است، نه آزادیهای اجتماعی برای مردم ایران! آزادی آمریکائی، آزادی برای همین اراذل و اوباشی است که یک پای «سردستههایشان»، در برخی سفارتخانههای غربی در شهر تهران است! و پیشتر هم در همین وبلاگ گفتیم، اگر ارتباطات کارخانة رجاله پروری و برخی دیگر از سفارتخانههای غرب را بشناسیم، خواهیم دید اوباش را چه کسانی، در مواقع «مناسب»، به خیابانها میریزند، و اراذل «همیشه در صحنه» از کدامین آخور تغذیه میکنند. و چرا راه دور برویم؟ وقتی با حمایت استعمار، جنایتکاران عضو مؤتلفه مانند بهشتی، رفسنجانی و دیگران در رأس هرم قدرت قرار میگیرند، مسلم است که صحنة اجتماع نیز باید در اشغال «اوباش همیشه در صحنه» قرار گیرد. نگاهی به تصاویر اوباش بیاندازیم، در کشوری که اکثریت مردم زیر خط فقر قرار دارند، در کشوری که کودکان به سوءتغذیه دچار شدهاند، این اراذل و اوباش خیلی سالم و سرحالاند! اینان معلوم نیست با کدام پول تغذیه و در کجا بدنسازی میکنند؟ نکند طبق فلسفة حکومت «امام علی»، لازم است وضع مالی اراذل و اوباش از کارمندان و معلمان کشور امام زمان بهتر باشد؟! چگونه است که در پایتخت گورکنها، اگر تار موی زنی نمایان شود، اسلام خدشهدار میشود، و صافی گلپایگانی و مکارم از درون کفن به صدور فتوی میپردازند، ولی اگر نوچههای ساواک 28 سال دزدی کنند، تجاوز کنند و امنیت «شهروندان» را تهدید کنند، آب از آب تکان نخواهد خورد؟ مگر جز این است که نیروهای «امنیتی ـ نظامی» با حمایت سفارتخانههای غرب وظیفه دارند از «آزادی» همین اوباش دفاع کنند؟ نه، جز این نیست! بنابراین بهتر است رسانههای «آزادیخواه» ساواک که در این مدت خفقان گرفته بودند، امروز سکوت اختیار کرده و مدافع «حقوق شهروندی» نشوند! در حاکمیت گورکنها، اصولاً «شهروند» وجود خارجی ندارد. ولی همین «روزینامهها»، از هنگامی که استعمار نتوانست از قبل عربدهجوئیهای احمدی نژاد، و بحران هستهای جنگ افروزی کند، در ایران «شهروند» و حقوق شهروندی کشف کردهاند؟ حاکمیتی که سفارتخانههای خارجی در پایتختاش جولانگاه فعلة فاشیسم است، نمیتواند «شهروند» داشته باشد!
و خوشبختانه از هنگامی که «سرکوزی» به ریاست جمهوری فرانسه «منصوب» شد، فاشیستها هم پایشان به کاخ ریاست جمهوری فرانسه باز شده! نخستین بار است که «ژانماری لوپن»، رهبر حزب فاشیستهای فرانسه ـ که اتفاقاً نامش هم «جبهة ملی» است ـ از سوی ریاست جمهوری فرانسه رسماً به حضور پذیرفته میشود! ولی سالهاست که سفارتخانة گورکنها در پاریس، در عمل پاتوق آقای «لوپن» است. البته به عنوان میهمان رسمی! به ویژه از هنگامی که محمد خاتمی، «صادق خرازی» را به پاریس فرستاد، تا خیمه خرگاه «شرکتنماهای» مشابه «سیلیکون ایران» را در کشور فرانسه نیز بر پا کند! و از حق نگذریم، «هوبر ودرین» سوسیالیست، «لوپن» فاشیست، و بسیاری از سیاست پیشهگان از چپ تا راست افراطی، بسیاری از «اهالی هنر» و بسیاری از «اکبرپورها» پاداش مناسب دریافت کردند، و تلاشهای «دیپلماتیک» صادق خرازی، به تأسیس شرکت «چای امامی» انجامید! شرکتی «همنام» یک گروه وارد کنندة چای و لوازم آرایش از هند!
سایت فرانسه زبان «ایران رزیست» مورخ 7 ژوئیه 2006 مینویسد، طبق تحقیقات ما «محمدامامی» در ماه ژوئن سال 1996، شرکتی به نام «چای امامی پاریس» باز میکند. پس از یکماه، همین شخص شرکت دیگری به نام «خانه چای پاریس»، شرکت سهامی با مسئولیت محدود، به ثبت میرساند، که فعالیتاش را تحت نام «چای امامی پاریس» ادامه میدهد، ولی به فروش محصولات داروئی میپردازد! و عجیبتر آنکه یک شرکت معتبر هندی به نام «امامی» وجود دارد که مهمترین شاخه فعالیتاش فروش لوازم آرایش است! البته «گروه امامی» که توسط هندیهای مقیم کلکته تأسیس شده، هیچ ارتباطی با شرکت «محمد امامی» ندارد، ولی شرکت «محمدامامی»، از شهرت گروه هندی استفاده کرده، تحت همین نام «مراسم» فرهنگی بر پا میکند! اگر کسی بر شبکة مجازی، روی لوگوی «امامی» کلیک کند، مستقیماً به صفحه گروه هندی امامی میرسد! یادآور شویم که شرکت محمد امامی، در سال 2002 منحل میشود. و 6 ماه پس از انحلال آن، محمد امامی در «ژنویلیه»، حوالی پاریس، شرکت دیگری به ثبت میرساند به نام «درینک اینترناشنال»! محمد امامی نیز مانند دیگر پادوهای اکبر رفسنجانی به فرهنگ علاقه فراوان دارد، و مرتب شبهای فرهنگی برگزار میکند! البته با همکاری «مرکز فرهنگی ایران» که خود شعبهای است از سفارت حکومت ملایان.
این مرکز وظیفه دارد با برگزار کردن مراسم فرهنگی یک «تصویر دلپذیر» از حاکمیت گورکنها ارائه دهد. در واقع همان کاری که هاله اسفندیاری و شرکاء در آمریکا انجام میدادند، ارائه «تصویردلپذیر» از حاکمیتی که قصاص و سنگسار و قطع عضو و کودک بارهگی را قانونی کرده! و در فرانسه شب مولانا هم برگزار میکند! شهرداری «آنییر»، فردی به نام محمد پورباقر را مأمور برگزاری مقدمات شب مولانا کرده. و محمد پورباقر، یک ایرانی است با تابعیت کشور فرانسه. ایشان، «رابط» ملایان با نمایندگان مجلس فرانسهاند. به ادعای پورباقر، شهرداری متحمل هیچ مخارجی جهت برپائی مراسم مولانا نشده. در صورتی که در عمل، این برگزار کننده مراسم است که میباید مخارج آنرا متحمل شود! اما پس از آنکه یکی از رسانهها، نقش گروه پارلمانی ایران و فرانسه در برپائی این مراسم را آشکار میکند، و تلویزیون ایران اعلام میکند که، ایران نیز هیچ مخارجی متحمل نشده، گروه پارلمانی «دوستی ایران و فرانسه» و «مرکز فرهنگی ایران» خود را از معرکه کنار میکشند. در این هنگام است که سرو کلة محمد امامی به عنوان یک ثروتمند ایرانی شیفتة هنر پیدا میشود. ثروتمندی که در واقع یک کلاهبردار خردهپا بیش نیست، و ثروتش، مانند ثروت سوسن اکبرپور، مستقیماً از ایران حواله میشود!
بله ارائه تصویر دلپذیر، از چهرة منفور گورکن جماعت، خیلی گران تمام میشود، البته برای ملت ایران، و به همین دلیل در بلاد غرب اینچنین بازار «ارائه تصویر دلپذیر» گرم و داغ شده! هر چه تصویر دلپذیرتر شود، ذخائر ارزی بیشتری میطلبد! و گروه سردار اکبر هم میدانیم که در «بخشش» از جیب ملت ایران سخاوتمندی فراوان از خود نشان داده. امروز پاسدار شریعتمداری نیز به شیوة ساواک تصویر دلپذیری از خاتمی ارائه میدهد. خاتمی هم گویا بر حسب شرایط، و جهت تأمین منافع اربابانش، خود را آمادة خلع لباس شدن فرموده! به همین دلیل نیز آخوند ابطحی را کنار گذارده و صادق خرازی را جهت مشاورت فرهنگی برگزیده! شایستهتر و کودنتر از صادق خرازی در امور فرهنگی کسی را سراغ دارید؟ در یکی از کوچههای دنج تجریش زندگی میکند، یک اتاق کار دارد، که قفسههای کتاب تا زیر سقفاش رسیده! و دیگر نمیتوان گفت، «چارپائی بر او کتابی چند»! میباید گفت، چارپائی بر اوکتابخانهای چند! البته با پوزش از چارپایان جهان! یا میتوان گفت، «من از روئیدن خار سر دیوار دانستم، که ناکس، کس نمیگردد از این بالا نشینیها». کف «اتاق کار» خرازی، «پارکت» است، یک فرش هم بر آن گستردهاند، و صادق خرازی، کفشهایش را در آورده و با آن جثة عظیم، مثل کرگدن، روی یک مبل «کلاب» نشسته. صادق خرازی، که اگر هزاران سده در رأس هرم قدرت قرار گیرد، باز هم کاسبکاری و دلالی از سراپایش تراوش میکند، و رایحة بازار را با هیچ عطری از وجودش نمیتوان زدود، زبان به مدح و ثنای خاتمی گشوده و به خبرنگار «نوروز» میگوید:
«مخالفان خاتمی از پتانسیل او هراس دارند[...] آقای خاتمی یک جایگاه ملی و موقعیت بینالمللی دارند که به واسطه آن [...] در سطح منطقه و جهان از لحاظ سیاسی و فرهنگی تاثیر گذار باشند[...] خاتمی جهان را آرام میکرد[...]»
مجسم کنید محمد خاتمی که با دستار و نعلین توانست «چنین» مردمسالاریای برای ملت ایران به ارمغان آورد، حال با کت و شلوار ابریشمی، و مشاورت حاج صادق خرازی، چه توفانی از «دموکراسی امامعلی» بر پا خواهد کرد! به ویژه اکنون که بهزاد نبوی، با اکبررفسنجانی «دست» هم میدهد! و پاسدار شریعتمداری نیز وارد کارزار تبلیغاتی شده! بله، دیروز گفتم این شریعتمداری در گروه آغداشلو فعالیت دارد!
افسوس و صد افسوس! آنزمان که سردار «رادان»، به ناچار «اراذل و اوباش»، ستونهای نظام استعماری را جمع آوری میکرد، خاتمی و خرازی در سفر ایتالیا بودند! و اگر سردار «رادان» نتوانست جمعشان کند، حداقل میتوانست این یک بیت را از «سیف الدین فرغانی» برایشان بخواند:
این مملکت ز کسان به شما ناکسان رسید
دوران ناکسان شما نیز بگذرد
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت