...
پیامد شکست طرحهای براندازانة گروه اکبر رفسنجانی، نه تنها در ایران منجر به رسوائیهای فراوان شد، که در بلاد غرب نیز! آخرین بازتاب شکست دارودستة رفسنجانی، اخراج «فرشاد مبشری فرد» از شهر پاریس بود! بله، چنین است «رسم سرای درشت»، هنگامی که یک «طرح» شکست میخورد، عدة زیادی از اعضای شبکة مغلوب زیر دست و پا له خواهند شد. این همان شبکهای است که در ایران، ایالات متحد، اروپا و کشورهای مشترکالمنافع فعالیت دارد، و از طریق ارعاب و چپاول ملت ایران «تغذیه» میکند. فعالان شبکة کذا در داخل ایران، همان کسانی بودند که در «طرح امنیتی» معروف، در آن شرایط «ویژه»، دستگیر شدند. یادآور شویم که این حضرات در واقع بازوی قدرتمند حاکمیتاند. و مشترکاً تحت نظر نیروهای «امنیتی ـ نظامی» و برخی سفارتخانههای غربی، به باجگیری، تجاوز و دزدی مبادرت کرده، محلهها را برای پیشبرد سیاستهای شهری حاکمیت استعمار قرق میکنند. این گروههای «نفسکش» طلب، هر گاه لازم آید، جهت ارعاب مردم و یا پیروزی عملیات کودتا، در صحنه «حضور» خواهند یافت. در این رابطه مراجعه شود به مصاحبة فرمانده نیروی انتظامی تهران، با رسانة «کیهان» مورخ 2 تیرماه 1386! در این شمارة کیهان، گذشته از موضوع جمعآوری «اراذل همیشه در صحنه»، تداوم شکست کودتای گروه رفسنجانی را میتوان در ردة دیگری نیز مشاهده کرد. اینبار کیهان، به افشاگری پیرامون قلم به مزدهای «روزآنلاین»، از قبیل نوشابه امیری، همسرش و همچنین برخی دیگر از اهالی «هنر» پرداخته! و آنچه باعث حیرت و تعجب نویسندة این وبلاگ میشود، دو مطلب است: نخست اینکه، چرا کیهان امروز به یاد چنین مسائلی افتاده و به حساب خود، «افشاگری» میکند؟ مگر اینان پیشتر در ساواک پرونده نداشتند؟! ثانیاً در حیرتام که چرا گروه آیدین آغداشلو، معصومه سیحون و همراهان، که پاسدار شریعتمداری، مسلماً در جریان «فعالیتهایشان» قرار دارد، در این میانه اینچنین مصونیت یافته، و در بارهاشان سکوت اختیار میشود؟ نکند اینان که «مصونیت» شامل حالشان شده، از همگروهیهای پاسدار شریعتمداری باشند؟! بگذریم! بپردازیم به ریزه خواران گروه رفسنجانی در غرب! و به ترتیب حروف الفبا، از «انوشة انصاری» آغاز کنیم، که هم نام و هم نام فامیلش با حرف «الف» آغاز میشود، و از طریق شرکتهای ویترینی در ارتباط با فرشاد مبشری، سوسن اکبرپور و همراهان قرار میگیرد.
یکی از شگردهای شناخته شدة چپاول دارودستة رفسنجانی ایجاد شرکتهای «همنام» در ایران و یا در خارج است. تأسیس این شرکتها با نامهائی «همسان» و یا «شبیه» به نام شرکتهای معروف در زمینة فناوریهای پیشرفته صورت میگیرد. ولی اینان هیچیک از امکانات و فناوریهای شرکتهای معروف را ندارند. از اینرو آنها را «شرکتنما» مینامیم. «شرکتنما»، مکانی است جهت پولشوئی، دلالی، تأمین بودجة انتخاباتی سیاست پیشهگان در غرب، خرید و فروش کودکان و زنان، و پرداخت حق و حساب پادوهای حاکمیت ایران در بلاد فرنگ!
در این راستا، «حاکمیت» ایران شرکتهائی تاسیس میکند که منبع درآمدشان هیچ ارتباطی با فعالیتهای صنعتی و علمی ندارد! ولی از طریق «درآمد فرضی» این شرکتها، سازمانهای نیکوکاری، و انجمنهای فرهنگی در غرب تأسیس میشود، که مخارج برپائی نمایشگاههای فرهنگی و حمایت از اعضای احزاب طرفدار «گفتگو» با ایران را نیز بر عهدهدارند! همان احزابی که طرفدار شبهاصلاحطلباناند! سایت فرانسه زبان «ایران رزیست»، مورخ 22 ژوئن 2007، به دو «شرکتنما»، یکی در فرانسه و دیگری در ایالات متحد اشاراتی دارد.
شرکتی که در فرانسه فعالیت میکند، وارد کنندة «چای» معرفی میشود، و مخارج فعالیتهای «فرهنگی» دستاربندان را تأمین مینماید. ولی شرکتی که در ایالات متحد «افتخار» حضور دارد، در ارتباط مستقیم با خانم انوشه انصاری قرار میگیرد! در این مورد خاص، شرکت مزبور چنان شیادی گستردهای به راه انداخته، که حتی «نیویورکتایمز» نیز نتوانسته سکوت اختیار کند، و کمی، تا قسمتی، افشاگری فرموده!
به گفتة سایت «ایران رزیست»، مورخ 18 سپتامبر 2006، انوشة انصاری عضو شبکهای است که که از سال 2000، افتخار تأمین مخارج فعالیتهای انتخاباتی سیاستمداران آمریکائی «پشتیبان گفتگو با ملایان» را عهده دار است. قصة شاهپریان، در مورد موفقیت و نبوغ فرضی انوشه انصاری، ریشه در همین فعالیتهای پرافتخار دارد! آوردهاند که انوشه انصاری و همسرش «مخترعاند» و به همین دلیل هم به ثروت فراوان دست یافتهاند. ولی عملاً هیچکس نمیداند اینان چه چیزی اختراع کردهاند؟ و البته هیچکس هم نمیپرسد؟! که گفتهاند، «نادان، نداند و نپرسد»، ولی ترقی و پیشرفت یکشبة انوشه خانم، جهانیان را افسون کرده! و اگر تا ماه آوریل 2006، هیچکس از انوشه انصاری و شرکتهای موفقاش هیچ نمیدانست، ایشان در چند روز به شهرتی جهانی دست یافتند. سایت شرکت «پرودیا»، متعلق به انوشة انصاری، همزمان با وبلاگاش، ناگهان از ماه آوریل 2006 روی شبکه اینترنتی «ظهور» کرد! در حالی که ادعا میشود شرکت مخابرات «پرودیا»، از 6 سال پیش، یعنی از سال 2000، از نظر حقوقی، موجودیت داشته!
افسانة انوشه انصاری اینگونه ساخته و پرداخته شده: آوردهاند که ایشان در سال 1982، در سن 16 سالگی، وارد ایالات متحد شده، و فرضاً به زبان انگلیسی هم تسلط داشتهاند، چرا که به سرعت تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی را در رشته «تلهکامونیکیشن» به اتمام رسانده، تگزاس را جهت اقامت انتخاب میکنند! در تگزاس، انوشه انصاری اقدام به تأسیس نخستین شرکت خود، به نام اختصاری «تیتیآی» مینماید، شرکتی که همنام یک شرکت سرشناس آمریکائی و دارای لیسانس ثبت اختراع است! انوشه این شرکت «قلابی» را به مبلغ 500 هزار دلار به یک شرکت پاکستانی به نام «سونوس» میفروشد! حال آنکه شرکت پاکستانی کذا، از نظر مالی امکان پرداخت چنین مبلغی را نداشته! انوشهخانم، سپس شرکت «پرودیا» یا بهتر بگوئیم «پیاسآی»، را به راه میاندازند. ولی در کمال تعجب هیچ سابقهای از نخستین شرکت انوشه انصاری وجود ندارد! و روی سایت شرکت «پرودیا» هم در مورد دستگاه انقلابی «اختراع» انوشه، هیچ نخواهید یافت! نام انوشه انصاری، و اختراعات و شرکتهایاش را فقط میتوانید روی سایت «سیلیکون ایران» بیابید، که از قضای روزگار دستگاهی است نزدیک به ملایان تهران! البته فعالیتهای «سیلیکون ایران»، در ظاهر امر، ایجاد ارتباط با زنان ایرانی است، که مدیریت شرکتهای «ایرانی ـ آمریکائی» را بر عهده دارند! حال بپردازیم به جنجال رسانهای پیرامون سفر انوشه انصاری به فضا!
طبق معمول، این جنجال نیز، مانند پخش سخنان گلسرخی، در اوج تلاشهای براندازانة گروه سردار اکبر، از «جام جمکران» آغاز شد! اگر گلسرخی در قسمتی از سخنانش که پخش شد، «از علی به سوسیالیسم رسیده بود»، انوشهجان هم گورکنها رابه فضا رساندند، البته سوار بر موشک کفر!
در این راستا، انوشه انصاری، طی مصاحبهای با تلویزیون دولتی ملایان، اعلام کرد قصد دارد یک پرچم بزرگ ایران را در فضا به اهتزاز در آورد! و میدانیم که در چنین مواقعی، مسئلة پرچم، جنبه مرگ و زندگی پیدا میکند، کدام پرچم؟ پرچم با شیروخورشید، یا پرچمی که آرم آنرا از سیکهای هندی یا از ورزشگاه «ستاردام» در شهر هیوستون تگزاس دزیدند؟! همان که بعضی شوتوپرتها به غلط میپندارند، «اسلامی» است! پس از آنکه جهانیان روزها نفس را در سینه حبس کردند، تا مشخص شود انوشه انصاری کدام پرچم را در فضا به اهتزاز در خواهد آورد، فضانورد ما با یک پرچم کوچک آراسته به الله اکبر، که روی بازوی راستش کوک زده بود، وارد سفینه شد! و مشخص شد پرچمی که قرار بود در فضا به اهتزاز در آید، شخص انوشه انصاری، پرچم هیاهوی رسانهای جهت تبلیغ برای ملایان بوده! و این پرسش برای ما مطرح شد که ایشان با «شرکتنماهایشان» چگونه 30 میلیون دلار را سخاوتمندانه خرج کردهاند؟ به ویژه اکنون که میدانیم انوشه انصاری موجودیت خود را مدیون حکایت مسافرتاش به فضا است. حکایتی که بر چهرة حدود 40 سایت «مستقل» نقش بسته! و میدانیم که انصاری از آستین «سییلیکون ایران» بیرون کشیده شده.
اتفاقاً همین «سیلیکون ایران» بود، که سخاوتمندانه مخارج فعالیتهای انتخاباتی «جانکری» از حزب دموکرات را هم تأمین میکرد! فعالیتهائی که بر محور لغو تحریمهای ایالات متحد علیه ملایان متمرکز شده بود، البته معنای این لغو تحریم از نظر اقتصادی برای مردم ایران چه میتواند باشد، نمیدانیم! تأمین مخارج این فعالیتهای پر افتخار را سه ایرانی بر عهده داشتند، که مانند دیگر پادوهای استعمار، عملاً از هیچگونه سابقه و پیشینهای برخوردار نیستند. اینان با شعار «آشتی میان دو ملت»، همان شعار انصاری، خواستار از سرگیری روابط و سرمایهگذاری یانکیها در ایراناند. این سه نفر عبارتند از: سوسن اکبرپور، فرستادة اکبر رفسنجانی، حسن نمازی پور، و فرج علائی، همسر اکبرپور. کمک هریک از اینان به «جان کری» بالغ بر 100 هزار دلار میشود!
به گفتة سایت «ایران رزیست»، حسن «نمازی پور»، مبلغ 80 هزار دلار هم جداگانه به بیل کلینتون «پاداش» داده، تا بتواند به عنوان سفیر ایالات متحد در آرژانتین، سر و صدای انفجار در مرکز یهودیان را بخواباند. همچنین گفته میشود، «نمازی پور» با اینکار از درگیری حقوقی با ادارة مالیات نیز نجات یافته! در مورد فرج علائی که در سال 2000، با اکبرپور ازدواج کرده، گفته میشود که ثروت وی نیز مانند انصاری به دلیل موفقیت در زمینه «مخابرات» به دست آمده! البته به نام ایشان هیچ اختراعی به ثبت نرسیده، فقط ثروتمند شدهاند! و دلیلش برانگیختن احترامات ابراهیم نبوی بوده که به ثروتمندان احترام میگذارد! حال بپردازیم به اکبرپور که با یک ویزای توریستی وارد ایالات متحد شده، بلافاصله یک مجله به راه میاندازد و یک مغازه باز میکند، سپس، یک سازمان تجارتی درست میکند که هدفش کاهش تحریمهای ایالات متحد بر علیه ایران بوده! اکبر پور از دوستان نزدیک فائزه رفسنجانی، دختر سردار اکبر است. و جهت به راه انداختن «سیلیکون ایران» در «اورنج کانتی»، حومة لسآنجلس، دهها هزار دلار پول خرج کرده. دلارهائی که در واقع از سوی جناح رفسنجانی، ولی به نام مدیران ایرانی و ناشناس در آمریکا پرداخت میشد، تا امثال «جان کری» و دیگر سناتورهای پوسیدة طرفدار ملایان، چند کلمه در باب آشتی با ایران در این محفل و آن محفل بر زبان آورند! میبینیم که در «ولایات متحد»، «کم گوی، و گزیده گوی» به کار نمیآید! همچنین میبینیم که به این ترتیب، دارودستة رفسنجانی، شرکتهای «موفق» فراوانی در ایالات متحد تأسیس کردهاند، که مدیران بسیار «موفقی» هم دارند. مدیرانی که به سناتورهای طرفدار آشتی با گورکنها، بابت هر کلمه از سخنانشان، هزاران دلار از جیب ملت ایران تحویل میدهند. ولی بزرگترین سرمایه گذاری اکبرهاشمی و شرکاء جهت برگزاری مراسم آشتیکنان، همان سفر انوشه انصاری به فضا بود. و از آنهنگام، به دلیل تغییر شرایط جهانی، «سیلیکون ایران»، لنگ گنگان به سوی مرگ گام بر میدارد. به ویژه پس از خرید شرکت «کوارک اکسپرس»، که در مرز ورشکستگی قرار گرفته! بله، اخراج «فرشاد مبشر فرد» نیز در ارتباط با همین شرایط قرار میگیرد. دارودستة رفسنجانی از یک سو در ایران و از سوی دیگر در غرب به حاشیه رانده میشوند. ولی فعلاً، همانطور که شاهدیم، ابزار هیاهوی استعمار در ایران به مبارزه بر علیه آبگیری سد سیوند، نبرد جهت باز پس گرفتن باغ «استراتژیک» قلهک، و اعطای نشان شوالیه به نویسندة متوسط و کماستعدادی به نام سلمان رشدی محدود شده!
یکی از شگردهای شناخته شدة چپاول دارودستة رفسنجانی ایجاد شرکتهای «همنام» در ایران و یا در خارج است. تأسیس این شرکتها با نامهائی «همسان» و یا «شبیه» به نام شرکتهای معروف در زمینة فناوریهای پیشرفته صورت میگیرد. ولی اینان هیچیک از امکانات و فناوریهای شرکتهای معروف را ندارند. از اینرو آنها را «شرکتنما» مینامیم. «شرکتنما»، مکانی است جهت پولشوئی، دلالی، تأمین بودجة انتخاباتی سیاست پیشهگان در غرب، خرید و فروش کودکان و زنان، و پرداخت حق و حساب پادوهای حاکمیت ایران در بلاد فرنگ!
در این راستا، «حاکمیت» ایران شرکتهائی تاسیس میکند که منبع درآمدشان هیچ ارتباطی با فعالیتهای صنعتی و علمی ندارد! ولی از طریق «درآمد فرضی» این شرکتها، سازمانهای نیکوکاری، و انجمنهای فرهنگی در غرب تأسیس میشود، که مخارج برپائی نمایشگاههای فرهنگی و حمایت از اعضای احزاب طرفدار «گفتگو» با ایران را نیز بر عهدهدارند! همان احزابی که طرفدار شبهاصلاحطلباناند! سایت فرانسه زبان «ایران رزیست»، مورخ 22 ژوئن 2007، به دو «شرکتنما»، یکی در فرانسه و دیگری در ایالات متحد اشاراتی دارد.
شرکتی که در فرانسه فعالیت میکند، وارد کنندة «چای» معرفی میشود، و مخارج فعالیتهای «فرهنگی» دستاربندان را تأمین مینماید. ولی شرکتی که در ایالات متحد «افتخار» حضور دارد، در ارتباط مستقیم با خانم انوشه انصاری قرار میگیرد! در این مورد خاص، شرکت مزبور چنان شیادی گستردهای به راه انداخته، که حتی «نیویورکتایمز» نیز نتوانسته سکوت اختیار کند، و کمی، تا قسمتی، افشاگری فرموده!
به گفتة سایت «ایران رزیست»، مورخ 18 سپتامبر 2006، انوشة انصاری عضو شبکهای است که که از سال 2000، افتخار تأمین مخارج فعالیتهای انتخاباتی سیاستمداران آمریکائی «پشتیبان گفتگو با ملایان» را عهده دار است. قصة شاهپریان، در مورد موفقیت و نبوغ فرضی انوشه انصاری، ریشه در همین فعالیتهای پرافتخار دارد! آوردهاند که انوشه انصاری و همسرش «مخترعاند» و به همین دلیل هم به ثروت فراوان دست یافتهاند. ولی عملاً هیچکس نمیداند اینان چه چیزی اختراع کردهاند؟ و البته هیچکس هم نمیپرسد؟! که گفتهاند، «نادان، نداند و نپرسد»، ولی ترقی و پیشرفت یکشبة انوشه خانم، جهانیان را افسون کرده! و اگر تا ماه آوریل 2006، هیچکس از انوشه انصاری و شرکتهای موفقاش هیچ نمیدانست، ایشان در چند روز به شهرتی جهانی دست یافتند. سایت شرکت «پرودیا»، متعلق به انوشة انصاری، همزمان با وبلاگاش، ناگهان از ماه آوریل 2006 روی شبکه اینترنتی «ظهور» کرد! در حالی که ادعا میشود شرکت مخابرات «پرودیا»، از 6 سال پیش، یعنی از سال 2000، از نظر حقوقی، موجودیت داشته!
افسانة انوشه انصاری اینگونه ساخته و پرداخته شده: آوردهاند که ایشان در سال 1982، در سن 16 سالگی، وارد ایالات متحد شده، و فرضاً به زبان انگلیسی هم تسلط داشتهاند، چرا که به سرعت تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی را در رشته «تلهکامونیکیشن» به اتمام رسانده، تگزاس را جهت اقامت انتخاب میکنند! در تگزاس، انوشه انصاری اقدام به تأسیس نخستین شرکت خود، به نام اختصاری «تیتیآی» مینماید، شرکتی که همنام یک شرکت سرشناس آمریکائی و دارای لیسانس ثبت اختراع است! انوشه این شرکت «قلابی» را به مبلغ 500 هزار دلار به یک شرکت پاکستانی به نام «سونوس» میفروشد! حال آنکه شرکت پاکستانی کذا، از نظر مالی امکان پرداخت چنین مبلغی را نداشته! انوشهخانم، سپس شرکت «پرودیا» یا بهتر بگوئیم «پیاسآی»، را به راه میاندازند. ولی در کمال تعجب هیچ سابقهای از نخستین شرکت انوشه انصاری وجود ندارد! و روی سایت شرکت «پرودیا» هم در مورد دستگاه انقلابی «اختراع» انوشه، هیچ نخواهید یافت! نام انوشه انصاری، و اختراعات و شرکتهایاش را فقط میتوانید روی سایت «سیلیکون ایران» بیابید، که از قضای روزگار دستگاهی است نزدیک به ملایان تهران! البته فعالیتهای «سیلیکون ایران»، در ظاهر امر، ایجاد ارتباط با زنان ایرانی است، که مدیریت شرکتهای «ایرانی ـ آمریکائی» را بر عهده دارند! حال بپردازیم به جنجال رسانهای پیرامون سفر انوشه انصاری به فضا!
طبق معمول، این جنجال نیز، مانند پخش سخنان گلسرخی، در اوج تلاشهای براندازانة گروه سردار اکبر، از «جام جمکران» آغاز شد! اگر گلسرخی در قسمتی از سخنانش که پخش شد، «از علی به سوسیالیسم رسیده بود»، انوشهجان هم گورکنها رابه فضا رساندند، البته سوار بر موشک کفر!
در این راستا، انوشه انصاری، طی مصاحبهای با تلویزیون دولتی ملایان، اعلام کرد قصد دارد یک پرچم بزرگ ایران را در فضا به اهتزاز در آورد! و میدانیم که در چنین مواقعی، مسئلة پرچم، جنبه مرگ و زندگی پیدا میکند، کدام پرچم؟ پرچم با شیروخورشید، یا پرچمی که آرم آنرا از سیکهای هندی یا از ورزشگاه «ستاردام» در شهر هیوستون تگزاس دزیدند؟! همان که بعضی شوتوپرتها به غلط میپندارند، «اسلامی» است! پس از آنکه جهانیان روزها نفس را در سینه حبس کردند، تا مشخص شود انوشه انصاری کدام پرچم را در فضا به اهتزاز در خواهد آورد، فضانورد ما با یک پرچم کوچک آراسته به الله اکبر، که روی بازوی راستش کوک زده بود، وارد سفینه شد! و مشخص شد پرچمی که قرار بود در فضا به اهتزاز در آید، شخص انوشه انصاری، پرچم هیاهوی رسانهای جهت تبلیغ برای ملایان بوده! و این پرسش برای ما مطرح شد که ایشان با «شرکتنماهایشان» چگونه 30 میلیون دلار را سخاوتمندانه خرج کردهاند؟ به ویژه اکنون که میدانیم انوشه انصاری موجودیت خود را مدیون حکایت مسافرتاش به فضا است. حکایتی که بر چهرة حدود 40 سایت «مستقل» نقش بسته! و میدانیم که انصاری از آستین «سییلیکون ایران» بیرون کشیده شده.
اتفاقاً همین «سیلیکون ایران» بود، که سخاوتمندانه مخارج فعالیتهای انتخاباتی «جانکری» از حزب دموکرات را هم تأمین میکرد! فعالیتهائی که بر محور لغو تحریمهای ایالات متحد علیه ملایان متمرکز شده بود، البته معنای این لغو تحریم از نظر اقتصادی برای مردم ایران چه میتواند باشد، نمیدانیم! تأمین مخارج این فعالیتهای پر افتخار را سه ایرانی بر عهده داشتند، که مانند دیگر پادوهای استعمار، عملاً از هیچگونه سابقه و پیشینهای برخوردار نیستند. اینان با شعار «آشتی میان دو ملت»، همان شعار انصاری، خواستار از سرگیری روابط و سرمایهگذاری یانکیها در ایراناند. این سه نفر عبارتند از: سوسن اکبرپور، فرستادة اکبر رفسنجانی، حسن نمازی پور، و فرج علائی، همسر اکبرپور. کمک هریک از اینان به «جان کری» بالغ بر 100 هزار دلار میشود!
به گفتة سایت «ایران رزیست»، حسن «نمازی پور»، مبلغ 80 هزار دلار هم جداگانه به بیل کلینتون «پاداش» داده، تا بتواند به عنوان سفیر ایالات متحد در آرژانتین، سر و صدای انفجار در مرکز یهودیان را بخواباند. همچنین گفته میشود، «نمازی پور» با اینکار از درگیری حقوقی با ادارة مالیات نیز نجات یافته! در مورد فرج علائی که در سال 2000، با اکبرپور ازدواج کرده، گفته میشود که ثروت وی نیز مانند انصاری به دلیل موفقیت در زمینه «مخابرات» به دست آمده! البته به نام ایشان هیچ اختراعی به ثبت نرسیده، فقط ثروتمند شدهاند! و دلیلش برانگیختن احترامات ابراهیم نبوی بوده که به ثروتمندان احترام میگذارد! حال بپردازیم به اکبرپور که با یک ویزای توریستی وارد ایالات متحد شده، بلافاصله یک مجله به راه میاندازد و یک مغازه باز میکند، سپس، یک سازمان تجارتی درست میکند که هدفش کاهش تحریمهای ایالات متحد بر علیه ایران بوده! اکبر پور از دوستان نزدیک فائزه رفسنجانی، دختر سردار اکبر است. و جهت به راه انداختن «سیلیکون ایران» در «اورنج کانتی»، حومة لسآنجلس، دهها هزار دلار پول خرج کرده. دلارهائی که در واقع از سوی جناح رفسنجانی، ولی به نام مدیران ایرانی و ناشناس در آمریکا پرداخت میشد، تا امثال «جان کری» و دیگر سناتورهای پوسیدة طرفدار ملایان، چند کلمه در باب آشتی با ایران در این محفل و آن محفل بر زبان آورند! میبینیم که در «ولایات متحد»، «کم گوی، و گزیده گوی» به کار نمیآید! همچنین میبینیم که به این ترتیب، دارودستة رفسنجانی، شرکتهای «موفق» فراوانی در ایالات متحد تأسیس کردهاند، که مدیران بسیار «موفقی» هم دارند. مدیرانی که به سناتورهای طرفدار آشتی با گورکنها، بابت هر کلمه از سخنانشان، هزاران دلار از جیب ملت ایران تحویل میدهند. ولی بزرگترین سرمایه گذاری اکبرهاشمی و شرکاء جهت برگزاری مراسم آشتیکنان، همان سفر انوشه انصاری به فضا بود. و از آنهنگام، به دلیل تغییر شرایط جهانی، «سیلیکون ایران»، لنگ گنگان به سوی مرگ گام بر میدارد. به ویژه پس از خرید شرکت «کوارک اکسپرس»، که در مرز ورشکستگی قرار گرفته! بله، اخراج «فرشاد مبشر فرد» نیز در ارتباط با همین شرایط قرار میگیرد. دارودستة رفسنجانی از یک سو در ایران و از سوی دیگر در غرب به حاشیه رانده میشوند. ولی فعلاً، همانطور که شاهدیم، ابزار هیاهوی استعمار در ایران به مبارزه بر علیه آبگیری سد سیوند، نبرد جهت باز پس گرفتن باغ «استراتژیک» قلهک، و اعطای نشان شوالیه به نویسندة متوسط و کماستعدادی به نام سلمان رشدی محدود شده!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت