شنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۶

سگ و سفارت!
...

فردای روز جنجال ناکام اوباش ساواک در برابر سفارت بریتانیا، سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 15 ژوئن 2007، از لندن گزارش داد که «جف هون» وزیر امور اتحادیة اروپا در دولت انگلیس، همکاری دولت روسیه جهت نصب سپرهای دفاعی در آذربایجان را اقدام سازنده‌ای می‌داند و از آن استقبال می‌کند. به یاد داریم که پیش از برگزاری «نشست گروه 8» در آلمان، ولادیمیر پوتین رئیس جمهور فدراسیون روسیه، در مصاحبه با رسانه‌های «فیگارو» و «کوریره دلاسرا»، اعلام داشت، در صورت نصب سپر دفاعی در اروپا، موشک‌های روسیه، به سوی اهداف اروپائی نشانه خواهند رفت. جنجال کاندی رایس و تونی بلر نیز در رابطه با اظهارات ولادیمیر پوتین هنوز از خاطره‌ها زدوده نشده. همچنین به یاد داریم که طی «نشست گروه 8» ، روز 7 ژوئن سالجاری، روسیه به کشورهای عضو ناتو، و در واقع به ایالات متحد، پیشنهاد استفادة مشترک از «پایگاه قبله» در کشور آذربایجان را داد. و امروز، دولت انگلیس از این «پیشنهاد سازنده» استقبال می‌کند! البته «جف هون» متذکر شده که، انگلیس همچنان از طرح آمریکا برای نصب سپر دفاعی در لهستان و چک دفاع خواهد کرد! اما به نظر نمی‌رسد ایالات متحد در شرایطی باشد که بتواند پا به پای انگلیس از طرح خود همچنان حمایت کند! حمایت انگلیس، نیز بیشتر حمایتی است که باید آن را «حمایت» جهت نباختن قافیه نامید. بله، ویژگی استعمار این است که در هرحال خود را از تک و تا نمی‌اندازد و تا آخرین لحظه، از تمامی امکانات جهت حفظ منافع خود استفاده می‌کند. و مهم‌ترین امکانات استعمار انگلیس، حاکمیت ایران است. هر گاه انگلیس نیاز به ایجاد بحران دارد، حاکمیت ایران آمادة خدمت خواهد بود. و به همین دلیل روز تولد الیزابت دوم باز هم اوباش و پادوهای استعمار بسیج شدند تا «حماسه» بیافرینند. البته در روز تولد «رسمی» الیزابت دوم!

روز 14 ژوئن در تقویم مسیحیان روز «الیزة مقدس» است! در تقویم مسیحیان، هر روز افتخار دارد که به نام یکی از مقدسین خوانده شود. و هر مسیحی، بر حسب نامی که بر او می‌گذارند، علاوه بر روز تولد تاریخی، یک روز تولد مذهبی نیز دارد. از این گذشته، ‌شخصیت‌های بزرگ، مانند مسیح، یک روز تولد واقعی دارند، که ناشناخته است، و یک روز تولد رسمی! الیزابت دوم هم که در واقع روز 21 آوریل متولد شده، از این قاعده مستثنی نیست؛ و جشن تولد رسمی‌اش می‌تواند در روز الیزة مقدس جشن گرفته شود. در کتاب مقدس، «الیزه» نامی است مذکر، و یک قصة «بی‌بی‌گوزک» ویژة خود نیز دارد! و می‌دانیم که خداوند و سلطنت پیوندی ناگسستنی دارند و اگر در تفکر بشری خداوندی وجود نداشت، حاکمیت سلطنتی به صورتی که امروز می‌شناسیم،‌ نمی‌توانست وجود داشته باشد. و کسی نمی‌توانست به عنوان پادشاه، ریاست کلیسا یا مسجد را عهده‌دار شود. ولی متأسفانه، پس از هخامنشیان، که با روحانی جماعت کاری نداشتند، پادشاهان احساس کردند جهت تحکیم پایه‌های سلطنت، به فریب و نیرنگ روحانیت نیاز دارند. از این‌رو، سلطنت بر مردم، تبدیل به «شرکت سهامی شاه و شیخ» شد. بله، بازگردیم به مراسم جشن تولد الیزابت دوم در تهران.

روز 14 ژوئن، گروهی از «اراذل همیشه در صحنه»، در برابر سفارت انگلیس اجتماع کرده و به تکرار شعارهای پوسیدة «کودتای 22 بهمن» و توطئه 13 آبان پرداختند. «اراذل» خواهان بسته شدن سفارت و اخراج سفیر شدند. یادآور شویم که در دورة ریاست «جمهوری» محمد خاتمی، هیچکس خواهان قطع رابطه با انگلیس و اخراج سفیر این کشور از ایران نبود! چرا که در آن دوره «دموکراسی» در ایران غوغا می‌کرد و محمد خاتمی را «روتاری‌کلاب» لندن مستقیماً به ریاست «جمهوری» منصوب کرده بود، و جهت نظارت عالیه بر اعمالش، «نیکولاس براون» معروف را نیز به عنوان سفیر به ایران اعزام کردند! حاکمیت «عزت و اقتدار و استقلال» نیز، استوارنامة نیکولاس براون را با کمال افتخار پذیرفت!

طی دورانی که، خاتمی به تولید و گسترش «دموکراسی» از طریق قتل‌های زنجیره‌ای و ترور مشغول بود، هیچکس مزاحم برپائی جشن تولد رسمی و غیر رسمی الیزابت دوم نشد، و هیچکس خواهان بسته شدن کارخانه رجاله پروری و اخراج سفیر انگلیس از ایران نبود! چرا؟! پاسخ به این پرسش را تنها با بررسی زمینه بحران‌های مشابه استعماری در ایران می‌توان یافت. بحران‌هائی که استعمار به کمک «ملی ـ مذهبی‌ها»، در برهه‌های متفاوت آفریده.

دورة مصدق و دورة بازرگان! و در هر دو مورد، رهبران خیانتکار بحران، «قهرمانان ملت» ایران معرفی شدند. در هر دو مورد،‌ استعمار نیازمند کمک بود؛ در زمان مصدق، انگلیس نیاز به جبران خسارت‌های جنگ دوم جهانی داشت، و این خسارت باید از طریق چپاول ملت ایران تأمین می‌شد. با ملی کردن صنایع نفت، تامین خسارت انگلیس امکانپذیر شد! در زمان نخست وزیری بازرگان، پیاده شدن طرح امنیتی برژینسکی، نیازمند جنگ زرگری میان ایالات متحد و دولت دست نشانده‌اش در ایران بود، و تئاتر «اشغال» سفارت آمریکا، بهترین گزینة ممکن بود. به دو دلیل: نخست آنکه، بعضی‌ها که امروز متولی مسجد لندن شده‌اند، نور مبارزات ضدامپریالیسم را در نعلین دستاربندان رؤیت می‌کردند، و اشغال سفارت را هم نوعی «مبارزه با امپریالیسم» به شمار می‌آوردند! و دیگر آنکه، پس از«تسخیر» سفارت آمریکا، که در هماهنگی با اعضای دولت موقت تنظیم شده بود، دارودستة مهدی بازرگان بلافاصله از قدرت کناره گیری کرده، وانمود می‌کرد نه تنها در این ماجرا هیچ دخالتی نداشته،‌ که با آن مخالفت هم کرده! در نتیجه، پس از 27 سال، تبلیغات استعمار، از «بازرگان» یک «قهرمان ملی» ساخت،‌ که بازی پلید نیم قرن اخیر را ادامه دهد. ابتدا «ملی ـ مذهبی‌های» «خوب» به قدرت می‌رسند، سپس تندروهای «بد»، باعث سقوط «دولت ملی» شده، و سال‌های سال، جهان به کام استعمار خواهد شد! بازسازی این شرایط، رویائی است که استعمار در سر می‌پروراند و تجمع اراذل و اوباش در برابر سفارت انگلیس ریشه در همین خواب و خیال‌ها دارد. ولی چه می‌توان کرد، که در این گیرودار شرایط تغییر یافته و «نتیجة مطلوب» با توسل به این بازی‌ها دیگر حاصل نخواهد شد!

به عبارت دیگر، علیرغم نفرت عمیق ملت ایران از انگلیس، مردم دیگر فریب ترفندهای استعمار را نمی‌خورند، و به عربده جویان حرفه‌ای ملحق نمی‌شوند! چرا که اگر مردم به صفوف اراذل ساواک بپیوندند، و داستان اشغال سفارت تکرار شود، نتیجة چنین حماقتی برای ملت ایران به مراتب مصیبت‌بارتر از اشغال سفارت آمریکا خواهد بود. به دلیل آنکه، ارتش ناتو در مرزهای ایران حضور مستقیم دارد و تهاجم نظامی به ایران، در صورت اشغال سفارت انگلیس، طبق قوانین بین‌المللی کاملاً موجه خواهد بود. یادآور شویم که سفارت هر کشور، به منزلة قلمرو همان کشور است، و اشغال سفارت هر کشور، از نظر حقوق بین‌المللی، به معنای تجاوز به خاک آن کشور محسوب خواهد شد. و پاسخ به چنین عملی می‌تواند پاسخی نظامی باشد. از سوی دیگر، طبق مقررات ناتو، هر گاه یکی از کشورهای عضو ناتو مورد تهاجم قرار گیرد، دیگر اعضاء موظف به حمایت نظامی از آن‌کشور خواهند بود. و می‌دانیم که جبهة ناتو، با هر تهاجم نظامی تقویت می‌شود. چرا که هر تهاجم نظامی منجر به افزایش بودجة نظامی خواهد شد. و در درون کشورهای عضو ناتو، هیچ گروه سیاسی نمی‌تواند به کاهش بودجة بهداشت و آموزش و خدمات درمانی اعتراضی داشته باشد. چرا که جنگ، شرایطی ویژه بر همة ملت‌ها تحمیل می‌کند. و این شرایط ویژه برای یک اقلیت جنایتکار به معنای «نعمت الهی»است، و برای اکثریت، فقر، آوارگی و مرگ به ارمغان می‌آورد. ازدحام اراذل بسیجی در برابر سفارت انگلیس را تنها در همین چارچوب می‌توان مورد بررسی قرار داد. اربابان حاکمیت ایران، جهت حضور نظامی در سواحل دریای خزر، نیاز به کمک مزدوران خود پیدا کرده‌اند. و امروز که به بهانة بحران هسته‌ای نمی‌توانند اقدام به تهاجم نظامی کنند، در پی یافتن بهانة مناسب برای توجیه حضور نظامی در ایران‌اند.

اوضاع آنچنان بحرانی است که باز پس گرفتن «باغ قلهک» نیز از برنامة اوباش ساواک حذف شد، تا تمامی نیروهای «انقلابی» بر یک نقطه متمرکز شوند. ولی نشد، که نشد! و چنین شکستی، به شهادت چندین و چند عضو والامقام محفل فاشیسم نیز منجر شد. مرگ جانگداز «کورت والدهایم»، افسر «اس. اس»، دبیرکل سازمان رسوای ملل و رئیس جمهور اطریش، جهانیان را در ماتم فرو برد، و به دنبال آن درگذشت فاضل لنکرانی، آیت‌الله و مرجع تقلید «شیعیان جهان» در لندن، کعبة‌ مسلمانان مزدور، «آتش نهاد بر دل‌!» و از همه مهم‌تر، سقوط یک فروند هواپیمای «اف 16» آمریکائی‌ها در عراق بود! که نه از محل سقوط و نه از خلبانانش هنوز هیچگونه اطلاعی در دست نیست! علاوه بر این، شکست برنامه‌های استعمار در ایران، به اعطای نشان افتخار به سلمان رشدی،‌ و بازداشت و کتک خوردن سه دیپلمات ایرانی در عراق انجامید! در واقع هر بار تیر استعمارگران در ایران به سنگ می‌خورد، کتک‌اش را دیپلمات‌های ایرانی در عراق نوش جان می‌کنند! هرچه در راه آمریکای جهانخوار جانفشانی می‌کنند، توسری‌های محکم‌تری نصیب‌شان می‌شود. هر چند که کوتاهی از اینان نیست! ولی طبیعت استعمارگر را نمی‌توان تغییر داد. استعمارگر، سفله است، و از همین‌ رو سفله‌پرور!

سگی را لقمه‌ای هرگز فراموش
نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
و گر عمری نوازی سفله‌ای را
به کمتر تندی آید با تو در جنگ



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت