شرنگ درنگ!
...
میگویند سلمانیها در وقت بیکاری سر یکدیگر را میتراشند. گویا دزدها نیز در صورت افلاس جیب یکدیگر را میزنند. در همین راستا، دولت «کارگری» رعایای الیزابت دوم نیز به باجگیری از غلامان وفادار خود مشغول شده! البته از آنجا که در انگلیس نوعی دموکراسی، ویژة پیروان کلیسای آنگلیکان، وجود دارد، دولت کارگری، فعلاً باجگیری را از کفار، یعنی از مسلمانان آغاز کرده. البته از آنجا که ارتش غارتگر و دمکراسیپرور انگلیس در منطقة شیعه نشین عراق حضور دارد، حزب کارگر به شیعیان ساکن انگلیس تخفیف ویژه هم میدهد، و خیامی را مجبور کرده، با «کمال میل» یک میلیون پوند به حزب کارگر کمک مالی کند! که گفتهاند، پول ک... خرج بواسیر میشود! پول خیامیها هم باید خرج حزب کارگر انگلیس بشود. البته با تخفیف! ولی این تخفیفها شامل حال سنی مذهبها نمیشود! چرا که استقرار دموکراسی در قسمت سنی نشین عراق بر عهده گاوچرانهاست! به این دلیل انگلیس به سنی ها رحم نمیکند! ابتدا به عربستان چندین میلیارد دلار آهن پاره و اسقاطی به عنوان تسلیحات میفروشد، سپس جار و جنجال به راه میاندازد که فلان شیخ، جهت انعقاد قرارداد خرید اسلحه رشوه گرفته! نتیجة منطقی چنین شگردی این است، که فروش اسقاطیها به عربستان بر جای خود باقی است، ولی آن شیخ محترم باید «پورسانتاژهای» دریافتی را باز گرداند به خزانة الیزابت دوم! بله، این است شگرد «باجگیری» دزدان دریائی در هزارة سوم! یادآور شویم که طبق روال رایج، پس از انعقاد هر نوع قرارداد تجاری، فروشنده درصدی از کل مبلغ فروش را به مسئول خرید پرداخت میکند. و منطقاً هرچه جنس بنجلتر باشد، پورسانتاژ خریدار افزایش خواهد یافت. دلیل واردات قند، شکر و آرد خاکستری رنگ، همچنین که انواع خنزرپنزر، پس از براندازی پرشکوه ناتو در سال 1357 در ایران را در همین رسم رایج «تجارت» باید جستجو کرد. حال باز گردیم به افتضاح پرداخت رشوة تفنگ فروشهای «جزیره» انگلیس به یکی از شیوخ «شبهجزیرة» عربستان، که نامش «بندر» است! بله، همة عوامل در این «افتضاح مالی» به نوعی با دریا و آب ارتباط دارند، و ممکن است در این ماجرا حتی سر چند نفر هم «زیر آب» برود. چرا که هر یک از تفنگفروشها طبق قوانین جهان وحشسالار، «سهمیه» دارند و نمیتوانند بیش از آن بفروشند، ولی گویا تونی بلر، به دلیل «کندذهنی»، از درک این مطالب عاجز است! همچنان که پس از مصاحبة ولادیمیر پوتین با روزنامة فیگارو، باز هم بلر قادر به درک مطلب نشد، و آنقدر سخنان پرت و پلا و «سنجیده» بر زبان آورد که، مشاورانش ترجمةیک مصراع از شعر سعدی را جلویش گذاشتند که:
تو خاموشی بیاموز از بهائم!
ماجرای مصاحبه ولادیمیر پوتین با فیگارو اینگونه آغاز شد که پوتین به یک پرسش «شرطی» پاسخ «فرضی» داد. خبرنگار از او سئوال کرد، اگر آمریکا سپرهای دفاعی را در اروپای شرقی نصب کند، واکنش روسیه چه خواهد بود؟ ولادیمیر پوتین هم پاسخ داد، در اینصورت موشکهای روسی به سوی بعضی اهداف در اروپا نشانه خواهند رفت. ولی میدانیم که هنوز آمریکا نتوانسته سپرهای کذا را نصب کند، بنابراین موشکهای روسی هم اهداف اروپائی را نشانه نگرفتهاند. به محض پخش سخنان پوتین، کاندی رایس که متخصص «زبان نفهمی» از آکادمی علوم سیاسی در آمریکا است، سرو پا برهنه از وزارت امور خارجه بیرون دوید و به جهانیان اعلام کرد تهدید اروپا، تهدید آمریکا است. و تونی بلر هم سرخوش از دریافت باج یک میلیون پوندی خیامی، اعلام داشت، در اینصورت اروپا باید روابط خود با روسیه را به حداقل برساند. سایت نووستی هم، با بدجنسی تمام، تا امروز سکوت کرد، تا همه هر چه میخواهند بگویند، بعد اعلام داشت، پاسخ ولادیمیر پوتین، پاسخ به یک سوال شرطی بوده! میبینیم که عدم شناخت مفاهیم و معانی و نهایتاً «زبان نفهمی» چگونه نخست وزیر انگلیس و وزیر امور خارجه گاوچرانها را مضحکه میکند! ولی همین زبان نفهمی میتواند بسیار کارساز هم باشد. کارساز شعارها و تبلیغات سیاسی برای به بیراهه کشاندن مردم. در این راستا میتوان به تکرار عبارت مردمفریب «جدائی دین از دولت» و «جدائی دین از حکومت» اشاره کرد.
در این وبلاگ بارها و بارها تکرار کردیم، که روضه خوانها، پس از 28 سال جنایت و چپاول، جهت استقرار بنیاد دین در حاشیة امن، رویای بازگشت سلطنت در سر میپرورانند. چرا که تنها در سایة سلطنت است که اینان میتوانند، چند سالی به سایه خزیده، دوباره سازماندهی شوند و باز هم با شعار«اسلام در خطر است» پای به حاکمیت گذارند. به عبارت دیگر، هدف استعمار قرار دادن ملت ایران در دور باطل «تجدد» و «تحجر» است. ملت ایران این دو پدیدة منفور را در دوران پهلوی و خمینی تجربه کرده، و به میزان «آزادی» و «دموکراسی» موجود در هر دو آنان به اندازة کافی پی برده.
در واقع استقرار سلطنت در ایران، تا زمانی که قانون اساسی جدائی «دین از سیاست» را تضمین نکند، و دخالت روحانیت را در سیاست دولت ممنوع نکند، هیچ تحول مثبتی در ایران به همراه نخواهد آورد. تا زمانی که «ایرانیات» و حاکمیت در ترادف با دین اسلام قرار گیرد، قوانین همچنان در چارچوب احکام تحجر اسلام ایستا باقی خواهد ماند، و تنها، حجاب، به عنوان «سمبل» حاکمیت گورکنها میتواند از صحنه اجتماع زدوده شود. و در همین راستا است که روزینامه کیهان مورخ 13 خردادماه سالجاری، به نقل از خمینی مینویسد:
«چادر سمبل انقلاب اسلامی است»
و تلویحاً به ایرانیان چنین القاء میکند، که با حذف یک تکه پارچه، «انقلاب» اسلامی هم به پایان خواهد رسید! هیاهوی کنیزکان حکومتی در مورد «حجاب» و سرکوب زنان توسط چوبدارهای ساواک، ریشه در همین تبلیغات استعماری دارد. میدانیم که «کشف حجاب» با کودتای میرپنج تقارن یافت و شاید تعیین تاریخ انتخابات «مسجد جمهوری استعمار»، در سالروز تولد رضامیرپنج، ریشه در همین مسائل مرموز داشته باشد! به عنوان مثال، به این ترتیب میتوان به ملت ایران یادآوری کرد که رضامیرپنج، همان کسی که «تجدد» برایمان به «ارمغان» آورد، در چنین روزی متولد شده، پس محض خاطر میرپنج هم که شده، و از لج ما، با حضور گستردة خود در مقابل دوربین تلویزیونهای غرب، به «دلفین مینوئی» و شرکاء ثابت کنید که هشتاد در صد مردم در انتخابات شرکت کردند! البته روی سخن اینان با تازه به دوران رسیدههای «تجددـ تحجر» یا شرکای «پهلوی ـ خمینی» است! که مایلاند دوباره به دوران پهلوی اسبابکشی کنند! چرا که در واقع با استقرار سلطنت در ایران یک جابجائی سطحی انجام میپذیرد. به همان ترتیب که در بهمن 57، شیخ به جای شاه نشست، اینبار شاه به جای شیخ خواهد نشست، تا مانند سرکوب مشروطه خواهان با کودتای میرپنج، روحانیت مزدور استعمار را یک بار دیگر از انتقام ملت ایران در امان نگاهدارد. و همانطور که شاهدیم اینبار هم تحولات به کشور ایران محدود نمیشود.
اگر به یاد داشته باشیم، ارتش ناتو، در سال 57، همزمان در پاکستان، ترکیه و ایران کودتا کرد. و اینبار نیز جبهة ناتو ترکیه را در لبة پرتگاه اسلامگرائی قرار داده، و تا یک ماه دیگر شاید اثری از لائیسیته در ترکیه باقی نماند. در کشور پاکستان، که هیچکس به احکام تحجر اسلام در دوران ضیاءالحق ، بینظیربوتو و نوازشریف اعتراضی نداشت، اکنون همه «آزادیخواه» شده و سه بار در روز «تظاهرات» به راه میاندازند، البته زیر نظر «آی. اس.آی»، سازمان امنیت و اطلاعات پاکستان، که مستقیماً از غرب دستور میگیرد! اما اینبار هدف استعمار نه تنها تغییرات همزمان در ترکیه، پاکستان و ایران، که تقویت جدائی طلبان مسلمان ایالت «سینکیانگ» در چین را نیز شامل میشود. بله، آنگلوساکسونها از سیاست «یک مذهب، یک کشور» دست بر نخواهند داشت، کاملاً بر عکس در پی گسترش دامنة چنین فاجعهای به کشور چین برآمدهاند. امروز، وزارت امورخارجة چین، طی یک بیانیة رسمی ملاقات اخیر جرج بوش با «ربیعه قدیر»، رهبر جدائیطلبان «ایالت سینکیانگ» را محکوم کرد. «ربیعه قدیر»، مانند همه مسلمانان متعهد و مزدور بیگانه، در سایة حاکمیت اسلام پناه آمریکا روزگار میگذراند. و مسلماً در ملاقات با جرج بوش، ارادت رهبران مسلمانان جهان به دموکراسی آمریکا را یادآور شده! به ویژه پس از استقرار دموکراسی در افغانستان و عراق، جهانیان نیک میدانند که آمریکا از تمامی جنبشهای دموکراتیک چگونه حمایت میکند. و ملاقات جرج بوش با رضاپهلوی در پراگ نیز به همین منظور انجام شد؛ تقریباً همزمان با انتشار متن نامة «رشیدیمطلق» در سایتهای فارسی زبان!
از دو روز پیش، که گورکنها به سینه زنی برای خمینی دجال مشغول بودند، کنفرانس بینالمللی دمکراسی و امنیت در پراگ بر پا شد، و در این کنفرانس همة جنایتکاران حامی تهاجم نظامی به عراق از جمله واکلاو هاول، خوزه ماریا آسنار، نخست وزیر سابق اسپانیا، و جرج بوش حضور داشتند! رضا پهلوی نیز از شرکت کنندگان در این کنفرانس بود، که در استودیوی رادیو فردا به پرسشهای مهم پاسخهائی مهمتر داد! رضا پهلوی که هشت سال پیش از خاتمی شیاد حمایت میکرد، پا را یک قدم از آمریکا فراتر گذاشته از «الزام» نصب سپردفاعی آمریکا در اروپا سخن به میان آورده! و خواستار «جدائی دین از حکومت» شده! البته با تأکید بر این مهم که «جدائی دین از حکومت» خواست رهبران مذهبی است! و از آنجا که دلیل «خواست رهبران مذهبی»، سنگر گرفتن در پناه حکومت سلطنتی است، رضا پهلوی هم با خواست رهبران مذهبی «واقعی» موافقت کرده:
«او گفت مساله جدا بودن دین از حکومت، خواسته خود رهبران مذهبی واقعی نیز هست. بنا براین[...] انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، با اصول پایه تشیع نیز مغایرت دارد[...]»
بله، و باز هم «جدائی دین از حکومت!» و این عبارت دلفریب جدائی، مانند همة شعارهای مردمفریب هیچ چارچوب و تعریفی هم نخواهد داشت! مانند «استقلال، آزادی» که به جمهوری اسلامی انجامید! جدائی دین از حکومت، همانطور که در وبلاگ «توهم و تجدد» اشاره شد، میتواند به آزادی بنیاد دین از قید حاکمیت ایران منجر شده، فاجعة نوینی به همراه آورد! ولی چه میتوان کرد که این خواست «رهبران مذهبی واقعی» است! که در این 28 سال، به دلائل نامعلوم، خفقان مرگ گرفته بودند! چرا که در واقع، طی این 28 سال، همین «رهبران واقعی مذهبی»، در حاکمیت قرار داشتند، ولی اکنون زمان استراحتشان فرا رسیده. به همین دلیل، نظام فعلی ایران و جمهوری اسلامی در تخالف با تشیع قرار گرفته! و رضاپهلوی میگوید، جدائی دین از حکومت، یکی از پیش شرطهای حاکمیت دموکراتیک به شمار میرود:
«یکی از پیش درآمدهای حکومتهای دموکراتیک تعیین مرز تداخل دین و حکومت است [...] ارکان هر حکومتی باید بر اساس حقوقی از جمله حقوق بشر استوار باشد.»
شاید بهتر باشد رضا پهلوی و مشاورانش، ابتدا «مرزهای تداخل دین و حکومت» را از نظر «حقوقی» دقیقاً تعیین کنند، تا مشخص شود چه نوع «حاکمیت دمکراتیک» در انتظار ما ملت است! ولی تجربه نشان داده که ملت ایران نباید برای دستاربندان مزور و حامیانشان فرصت خزیدن به حاشیة امن فراهم آورد. این فرصتی است که کودتای میرپنج برای روحانیت ایجاد کرد، و از آنزمان تا امروز عواقب شوم آنرا ملت ایران به تنهائی متحمل شده. این خطای تاریخی، ریشه در اسطورههای ما دارد. اسطورههائی که به ما میآموزند، آنهنگام که دشمن را میتوان نابود کرد، درنگ جایز نیست. چرا که در غیر اینصورت نابودی خود را تضمین کردهایم. و امروز هر فرصتی به دستاربندان فرسوده داده شود، فرصتی است که اینان به کمک استعمار برای نابودی ملت ایران از آن بهره خواهند گرفت. این همان فرصتی است که سهراب سادهاندیش به رستم حیلهگر داد. فرصتی که مرگ سهراب را در پی آورد و نهایت امر نابودی رستم را نیز. این همان فرصتی است که زمینه ساز نابودی ملت ایران خواهد شد. فرصتی اهریمنی، که تداوم مرگ سهرابها و سپس رستمها را در پی خواهد آورد. فرزندانی که به دست پدران خود نابود میشوند، نه هر فرزندی، فرزندان یگانه، بیباک و آزاده، دلاوران بیگانه با ترس و تزویر ... آنها که هزارههاست، بار سنگین هویت و «ایرانیات» ما را بر دوش میکشند. در آینههای درخشان اسطورههایمان، یگانگی، سرفرازی و آزادگی سیاووش و سهراب، یگانگی هویت ملت سرفراز ایران است.
ای آتشی که شعله کشان از درون ِشب
برخاستی به رقص،
امّا بَدل به سنگ شدی در سحرگهان!
ای یادگار ِخشم فروخوردة زمین
در روزگار ِگسترش ِظلم ِآسمان!
ای معنی غرور،
ای نقطة طلوع و غروبِ حماسهها،
ای کوه پرشکوه اساطیر باستان:
ای خانة قباد،
ای آشیان سنگی سیمرغ ِسرنوشت،
ای سرزمین کودکی ِزال ِپهلوان!
میگویند سلمانیها در وقت بیکاری سر یکدیگر را میتراشند. گویا دزدها نیز در صورت افلاس جیب یکدیگر را میزنند. در همین راستا، دولت «کارگری» رعایای الیزابت دوم نیز به باجگیری از غلامان وفادار خود مشغول شده! البته از آنجا که در انگلیس نوعی دموکراسی، ویژة پیروان کلیسای آنگلیکان، وجود دارد، دولت کارگری، فعلاً باجگیری را از کفار، یعنی از مسلمانان آغاز کرده. البته از آنجا که ارتش غارتگر و دمکراسیپرور انگلیس در منطقة شیعه نشین عراق حضور دارد، حزب کارگر به شیعیان ساکن انگلیس تخفیف ویژه هم میدهد، و خیامی را مجبور کرده، با «کمال میل» یک میلیون پوند به حزب کارگر کمک مالی کند! که گفتهاند، پول ک... خرج بواسیر میشود! پول خیامیها هم باید خرج حزب کارگر انگلیس بشود. البته با تخفیف! ولی این تخفیفها شامل حال سنی مذهبها نمیشود! چرا که استقرار دموکراسی در قسمت سنی نشین عراق بر عهده گاوچرانهاست! به این دلیل انگلیس به سنی ها رحم نمیکند! ابتدا به عربستان چندین میلیارد دلار آهن پاره و اسقاطی به عنوان تسلیحات میفروشد، سپس جار و جنجال به راه میاندازد که فلان شیخ، جهت انعقاد قرارداد خرید اسلحه رشوه گرفته! نتیجة منطقی چنین شگردی این است، که فروش اسقاطیها به عربستان بر جای خود باقی است، ولی آن شیخ محترم باید «پورسانتاژهای» دریافتی را باز گرداند به خزانة الیزابت دوم! بله، این است شگرد «باجگیری» دزدان دریائی در هزارة سوم! یادآور شویم که طبق روال رایج، پس از انعقاد هر نوع قرارداد تجاری، فروشنده درصدی از کل مبلغ فروش را به مسئول خرید پرداخت میکند. و منطقاً هرچه جنس بنجلتر باشد، پورسانتاژ خریدار افزایش خواهد یافت. دلیل واردات قند، شکر و آرد خاکستری رنگ، همچنین که انواع خنزرپنزر، پس از براندازی پرشکوه ناتو در سال 1357 در ایران را در همین رسم رایج «تجارت» باید جستجو کرد. حال باز گردیم به افتضاح پرداخت رشوة تفنگ فروشهای «جزیره» انگلیس به یکی از شیوخ «شبهجزیرة» عربستان، که نامش «بندر» است! بله، همة عوامل در این «افتضاح مالی» به نوعی با دریا و آب ارتباط دارند، و ممکن است در این ماجرا حتی سر چند نفر هم «زیر آب» برود. چرا که هر یک از تفنگفروشها طبق قوانین جهان وحشسالار، «سهمیه» دارند و نمیتوانند بیش از آن بفروشند، ولی گویا تونی بلر، به دلیل «کندذهنی»، از درک این مطالب عاجز است! همچنان که پس از مصاحبة ولادیمیر پوتین با روزنامة فیگارو، باز هم بلر قادر به درک مطلب نشد، و آنقدر سخنان پرت و پلا و «سنجیده» بر زبان آورد که، مشاورانش ترجمةیک مصراع از شعر سعدی را جلویش گذاشتند که:
تو خاموشی بیاموز از بهائم!
ماجرای مصاحبه ولادیمیر پوتین با فیگارو اینگونه آغاز شد که پوتین به یک پرسش «شرطی» پاسخ «فرضی» داد. خبرنگار از او سئوال کرد، اگر آمریکا سپرهای دفاعی را در اروپای شرقی نصب کند، واکنش روسیه چه خواهد بود؟ ولادیمیر پوتین هم پاسخ داد، در اینصورت موشکهای روسی به سوی بعضی اهداف در اروپا نشانه خواهند رفت. ولی میدانیم که هنوز آمریکا نتوانسته سپرهای کذا را نصب کند، بنابراین موشکهای روسی هم اهداف اروپائی را نشانه نگرفتهاند. به محض پخش سخنان پوتین، کاندی رایس که متخصص «زبان نفهمی» از آکادمی علوم سیاسی در آمریکا است، سرو پا برهنه از وزارت امور خارجه بیرون دوید و به جهانیان اعلام کرد تهدید اروپا، تهدید آمریکا است. و تونی بلر هم سرخوش از دریافت باج یک میلیون پوندی خیامی، اعلام داشت، در اینصورت اروپا باید روابط خود با روسیه را به حداقل برساند. سایت نووستی هم، با بدجنسی تمام، تا امروز سکوت کرد، تا همه هر چه میخواهند بگویند، بعد اعلام داشت، پاسخ ولادیمیر پوتین، پاسخ به یک سوال شرطی بوده! میبینیم که عدم شناخت مفاهیم و معانی و نهایتاً «زبان نفهمی» چگونه نخست وزیر انگلیس و وزیر امور خارجه گاوچرانها را مضحکه میکند! ولی همین زبان نفهمی میتواند بسیار کارساز هم باشد. کارساز شعارها و تبلیغات سیاسی برای به بیراهه کشاندن مردم. در این راستا میتوان به تکرار عبارت مردمفریب «جدائی دین از دولت» و «جدائی دین از حکومت» اشاره کرد.
در این وبلاگ بارها و بارها تکرار کردیم، که روضه خوانها، پس از 28 سال جنایت و چپاول، جهت استقرار بنیاد دین در حاشیة امن، رویای بازگشت سلطنت در سر میپرورانند. چرا که تنها در سایة سلطنت است که اینان میتوانند، چند سالی به سایه خزیده، دوباره سازماندهی شوند و باز هم با شعار«اسلام در خطر است» پای به حاکمیت گذارند. به عبارت دیگر، هدف استعمار قرار دادن ملت ایران در دور باطل «تجدد» و «تحجر» است. ملت ایران این دو پدیدة منفور را در دوران پهلوی و خمینی تجربه کرده، و به میزان «آزادی» و «دموکراسی» موجود در هر دو آنان به اندازة کافی پی برده.
در واقع استقرار سلطنت در ایران، تا زمانی که قانون اساسی جدائی «دین از سیاست» را تضمین نکند، و دخالت روحانیت را در سیاست دولت ممنوع نکند، هیچ تحول مثبتی در ایران به همراه نخواهد آورد. تا زمانی که «ایرانیات» و حاکمیت در ترادف با دین اسلام قرار گیرد، قوانین همچنان در چارچوب احکام تحجر اسلام ایستا باقی خواهد ماند، و تنها، حجاب، به عنوان «سمبل» حاکمیت گورکنها میتواند از صحنه اجتماع زدوده شود. و در همین راستا است که روزینامه کیهان مورخ 13 خردادماه سالجاری، به نقل از خمینی مینویسد:
«چادر سمبل انقلاب اسلامی است»
و تلویحاً به ایرانیان چنین القاء میکند، که با حذف یک تکه پارچه، «انقلاب» اسلامی هم به پایان خواهد رسید! هیاهوی کنیزکان حکومتی در مورد «حجاب» و سرکوب زنان توسط چوبدارهای ساواک، ریشه در همین تبلیغات استعماری دارد. میدانیم که «کشف حجاب» با کودتای میرپنج تقارن یافت و شاید تعیین تاریخ انتخابات «مسجد جمهوری استعمار»، در سالروز تولد رضامیرپنج، ریشه در همین مسائل مرموز داشته باشد! به عنوان مثال، به این ترتیب میتوان به ملت ایران یادآوری کرد که رضامیرپنج، همان کسی که «تجدد» برایمان به «ارمغان» آورد، در چنین روزی متولد شده، پس محض خاطر میرپنج هم که شده، و از لج ما، با حضور گستردة خود در مقابل دوربین تلویزیونهای غرب، به «دلفین مینوئی» و شرکاء ثابت کنید که هشتاد در صد مردم در انتخابات شرکت کردند! البته روی سخن اینان با تازه به دوران رسیدههای «تجددـ تحجر» یا شرکای «پهلوی ـ خمینی» است! که مایلاند دوباره به دوران پهلوی اسبابکشی کنند! چرا که در واقع با استقرار سلطنت در ایران یک جابجائی سطحی انجام میپذیرد. به همان ترتیب که در بهمن 57، شیخ به جای شاه نشست، اینبار شاه به جای شیخ خواهد نشست، تا مانند سرکوب مشروطه خواهان با کودتای میرپنج، روحانیت مزدور استعمار را یک بار دیگر از انتقام ملت ایران در امان نگاهدارد. و همانطور که شاهدیم اینبار هم تحولات به کشور ایران محدود نمیشود.
اگر به یاد داشته باشیم، ارتش ناتو، در سال 57، همزمان در پاکستان، ترکیه و ایران کودتا کرد. و اینبار نیز جبهة ناتو ترکیه را در لبة پرتگاه اسلامگرائی قرار داده، و تا یک ماه دیگر شاید اثری از لائیسیته در ترکیه باقی نماند. در کشور پاکستان، که هیچکس به احکام تحجر اسلام در دوران ضیاءالحق ، بینظیربوتو و نوازشریف اعتراضی نداشت، اکنون همه «آزادیخواه» شده و سه بار در روز «تظاهرات» به راه میاندازند، البته زیر نظر «آی. اس.آی»، سازمان امنیت و اطلاعات پاکستان، که مستقیماً از غرب دستور میگیرد! اما اینبار هدف استعمار نه تنها تغییرات همزمان در ترکیه، پاکستان و ایران، که تقویت جدائی طلبان مسلمان ایالت «سینکیانگ» در چین را نیز شامل میشود. بله، آنگلوساکسونها از سیاست «یک مذهب، یک کشور» دست بر نخواهند داشت، کاملاً بر عکس در پی گسترش دامنة چنین فاجعهای به کشور چین برآمدهاند. امروز، وزارت امورخارجة چین، طی یک بیانیة رسمی ملاقات اخیر جرج بوش با «ربیعه قدیر»، رهبر جدائیطلبان «ایالت سینکیانگ» را محکوم کرد. «ربیعه قدیر»، مانند همه مسلمانان متعهد و مزدور بیگانه، در سایة حاکمیت اسلام پناه آمریکا روزگار میگذراند. و مسلماً در ملاقات با جرج بوش، ارادت رهبران مسلمانان جهان به دموکراسی آمریکا را یادآور شده! به ویژه پس از استقرار دموکراسی در افغانستان و عراق، جهانیان نیک میدانند که آمریکا از تمامی جنبشهای دموکراتیک چگونه حمایت میکند. و ملاقات جرج بوش با رضاپهلوی در پراگ نیز به همین منظور انجام شد؛ تقریباً همزمان با انتشار متن نامة «رشیدیمطلق» در سایتهای فارسی زبان!
از دو روز پیش، که گورکنها به سینه زنی برای خمینی دجال مشغول بودند، کنفرانس بینالمللی دمکراسی و امنیت در پراگ بر پا شد، و در این کنفرانس همة جنایتکاران حامی تهاجم نظامی به عراق از جمله واکلاو هاول، خوزه ماریا آسنار، نخست وزیر سابق اسپانیا، و جرج بوش حضور داشتند! رضا پهلوی نیز از شرکت کنندگان در این کنفرانس بود، که در استودیوی رادیو فردا به پرسشهای مهم پاسخهائی مهمتر داد! رضا پهلوی که هشت سال پیش از خاتمی شیاد حمایت میکرد، پا را یک قدم از آمریکا فراتر گذاشته از «الزام» نصب سپردفاعی آمریکا در اروپا سخن به میان آورده! و خواستار «جدائی دین از حکومت» شده! البته با تأکید بر این مهم که «جدائی دین از حکومت» خواست رهبران مذهبی است! و از آنجا که دلیل «خواست رهبران مذهبی»، سنگر گرفتن در پناه حکومت سلطنتی است، رضا پهلوی هم با خواست رهبران مذهبی «واقعی» موافقت کرده:
«او گفت مساله جدا بودن دین از حکومت، خواسته خود رهبران مذهبی واقعی نیز هست. بنا براین[...] انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، با اصول پایه تشیع نیز مغایرت دارد[...]»
بله، و باز هم «جدائی دین از حکومت!» و این عبارت دلفریب جدائی، مانند همة شعارهای مردمفریب هیچ چارچوب و تعریفی هم نخواهد داشت! مانند «استقلال، آزادی» که به جمهوری اسلامی انجامید! جدائی دین از حکومت، همانطور که در وبلاگ «توهم و تجدد» اشاره شد، میتواند به آزادی بنیاد دین از قید حاکمیت ایران منجر شده، فاجعة نوینی به همراه آورد! ولی چه میتوان کرد که این خواست «رهبران مذهبی واقعی» است! که در این 28 سال، به دلائل نامعلوم، خفقان مرگ گرفته بودند! چرا که در واقع، طی این 28 سال، همین «رهبران واقعی مذهبی»، در حاکمیت قرار داشتند، ولی اکنون زمان استراحتشان فرا رسیده. به همین دلیل، نظام فعلی ایران و جمهوری اسلامی در تخالف با تشیع قرار گرفته! و رضاپهلوی میگوید، جدائی دین از حکومت، یکی از پیش شرطهای حاکمیت دموکراتیک به شمار میرود:
«یکی از پیش درآمدهای حکومتهای دموکراتیک تعیین مرز تداخل دین و حکومت است [...] ارکان هر حکومتی باید بر اساس حقوقی از جمله حقوق بشر استوار باشد.»
شاید بهتر باشد رضا پهلوی و مشاورانش، ابتدا «مرزهای تداخل دین و حکومت» را از نظر «حقوقی» دقیقاً تعیین کنند، تا مشخص شود چه نوع «حاکمیت دمکراتیک» در انتظار ما ملت است! ولی تجربه نشان داده که ملت ایران نباید برای دستاربندان مزور و حامیانشان فرصت خزیدن به حاشیة امن فراهم آورد. این فرصتی است که کودتای میرپنج برای روحانیت ایجاد کرد، و از آنزمان تا امروز عواقب شوم آنرا ملت ایران به تنهائی متحمل شده. این خطای تاریخی، ریشه در اسطورههای ما دارد. اسطورههائی که به ما میآموزند، آنهنگام که دشمن را میتوان نابود کرد، درنگ جایز نیست. چرا که در غیر اینصورت نابودی خود را تضمین کردهایم. و امروز هر فرصتی به دستاربندان فرسوده داده شود، فرصتی است که اینان به کمک استعمار برای نابودی ملت ایران از آن بهره خواهند گرفت. این همان فرصتی است که سهراب سادهاندیش به رستم حیلهگر داد. فرصتی که مرگ سهراب را در پی آورد و نهایت امر نابودی رستم را نیز. این همان فرصتی است که زمینه ساز نابودی ملت ایران خواهد شد. فرصتی اهریمنی، که تداوم مرگ سهرابها و سپس رستمها را در پی خواهد آورد. فرزندانی که به دست پدران خود نابود میشوند، نه هر فرزندی، فرزندان یگانه، بیباک و آزاده، دلاوران بیگانه با ترس و تزویر ... آنها که هزارههاست، بار سنگین هویت و «ایرانیات» ما را بر دوش میکشند. در آینههای درخشان اسطورههایمان، یگانگی، سرفرازی و آزادگی سیاووش و سهراب، یگانگی هویت ملت سرفراز ایران است.
ای آتشی که شعله کشان از درون ِشب
برخاستی به رقص،
امّا بَدل به سنگ شدی در سحرگهان!
ای یادگار ِخشم فروخوردة زمین
در روزگار ِگسترش ِظلم ِآسمان!
ای معنی غرور،
ای نقطة طلوع و غروبِ حماسهها،
ای کوه پرشکوه اساطیر باستان:
ای خانة قباد،
ای آشیان سنگی سیمرغ ِسرنوشت،
ای سرزمین کودکی ِزال ِپهلوان!
عکس از تابلوی علیاکبر صادقی.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت