جمعه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۶


سینمای «فاخر»!
...

پیشتر گفتیم که شبه مخالفان ایران با حمایت حاکمیت ملایان و محافل غرب سعی بر ارائة «تصویری دلپذیر» از حاکمیت ایران دارند. و ارائة چنین تصویری در داخل و خارج، از طریق جنجال رسانه‌ای انجام می‌گیرد. به این ترتیب که، با ایجاد جوی کاذب تحت عنوان «دفاع از حقوق» زنان، دانشجویان و یا اقلیت‌های قومی و مذهبی،‌ مانع می‌شوند که صدای اعتراض نمایندگان واقعی این گروه‌ها به گوش جهانیان برسد. نخستین قربانیان چنین شیوه‌ای، همیشه ضعیف‌ترین و آسیب‌ پذیرترین گروه‌ها خواهند بود. و در این مورد ویژه، در کشور ایران، قربانیان دختربچه‌هائی هستند که به دلیل فقر خانواده، جهت ازدواج موقت (صیغه) اجاره داده می‌شوند. هیچیک از مدافعان حقوق زنان، به این‌مورد از «کودک‌باره‌گی قانونی» اشاره‌ای نکرده و نخواهد کرد. چرا که آن «تصویر دلپذیر» از «ایران اسلامی» به این ترتیب تبدیل به «تصویری مهوع» خواهد شد. و آنچه اهمیت دارد، این است که هیچیک از سازمان‌های مدافع حقوق بشر در غرب نیز به چنین جنایت رایجی اشاره نکنند. مقصود نهائی تمامی سازمان‌هائی که برای پاسدار گنجی،‌ پاسدار سازگارا، و دیگر شرکای حاکمیت ایران «معرکه» گرفته بودند، به ویژه «سازمان عفو بین‌الملل»، که با ادعای «بی‌طرفی» گوش فلک را کر کرده، پنهان کردن همین واقعیات است!

«بی‌طرفی» سازمان‌های مدافع حقوق بشر و زندانیان سیاسی،‌ که اخیراً با دستگیری نمایشی شرکای حاکمیت ایران به اوج خود رسید، نوع ویژه‌ای از «بی‌طرفی» است که در ترادف با «هرطرفی»‌ قرار می‌گیرد، «هرطرفی» که «مصلحت» ایجاب کند! و در این چند روز اخیر، «مصلحت» چنین ایجاب می‌کرد که جارو جنجال بر بازداشت هاله اسفندیاری، کیان تاجبخش، نازی عظیما و شاکری که همگی از شرکاء حاکمیت ایران هستند، متمرکز شود. در اینجا لازم است به مورد هاله اسفندیاری اشاره شود،‌ که به گفتة «مهرانگیز کار» ـ یکی از کنیزکان تبعیدی سردار اکبر ـ تا توانست «تصویر مثبت» از ایران ارائه داد! و در اینکار تا آنجا پیش رفت که، هیچ اشاره‌ای به قتل فجیع زهرا کاظمی هم نکرد! و سایت فرانسه زبان «ایران رزیست» مورخ 27 ماه مه 2007 می‌گوید، ‌ وقتی خبرنگاری از هاله اسفندیاری پرسید چرا نامی از زهرا کاظمی نبرده، پاسخ داد، ایشان را نمی‌شناسم! می‌بینیم که جهت ارائة تصویر مثبت از یک فاشیسم استعماری تا کجا باید فداکاری کرد! مگر قرار است هر که به قتل وحشیانه زهراکاظمی اعتراض می‌کند شخصاً با وی آشنائی داشته باشد؟! نه، ولی وقتی مصلحت چنین ایجاب می‌کند، نه تنها کارمندان بنیادهای «خوش نیت» ایالات متحد،‌ مانند هاله اسفندیاری، که بسیاری از شخصیت‌های شناخته شده هم خفقان می‌گیرند! و در این بزنگاه است که ایرانیان باید بدانند منافع یک آمریکائی، ‌ هرکه باشد، به خودی خود، در تضاد با منافع ملت ایران قرار می‌گیرد. حال بازگردیم به جنجال رسانه‌ای پیرامون چهار زندانی ایرانی تبعة آمریکا.

این جار و جنجال از کنار «ناپدید» شدن یک شهروند آمریکائی در ایران بی سروصدا می‌گذرد! یک آمریکائی «اصیل» و «فاخر»، حتماً در «قطع پالتوئی»، که نه برای دیدن مادر پیر خود،‌ که برای دیدار با دوست جنایتکارش به ایران سفر کرده بود! از این آمریکائی، که فقط تابعیت آمریکا را دارد،‌ هیچ سخنی به میان نمی‌آید. بله، حکایت کاسة داغ‌تر از آش است! برای ایرانی‌های تبعة آمریکا، از کاندی رایس، هیلاری کلینتون و حسین اوباما، تا نوآم چامسکی به فریاد و فغان می‌آیند، ولی در مورد «رابرت لوین‌سون»، یکی از کارمندان شریف و گویا بازنشستة «اف.بی.آی»،‌ همه سکوت اختیار کرده‌اند! هنگامی که «لوین‌سون» ناپدید شد، ایالات متحد و رسانه‌های گورکن‌ها اعلام داشتند، ایشان جهت گذراندن تعطیلات به یکی از جزایر جنوب ایران تشریف فرما شده‌اند! اما بنظر می‌رسد، آنحضرت نیز برای دیدار یکی از دوستان دوران کودکی خود راهی ایران شده باشد! و از قضا این دوست دوران کودکی،‌ به گفتة سایت فرانسه زبان «ایران رزیست»، خود از مریدان «سعیدرمضان»‌، بنیانگذار شاخة فلسطینی «اخوان‌المسلمین» بوده، و تا سال 1969، پیش از تشرف به دین مبین اسلام در سن 19 سالگی، «دیوید تئودور بیلفیلد» نام داشته! ارتباط ایشان با «انقلابیون» ایران، در دهة 70 برقرار می‌شود!

«ایران رزیست» مورخ 31 ماه مه 2007 می‌نویسد، «داود صلاح‌الدین»، یا «بیلفیلد» سابق، در سال 1979، با «بهرام ناهیدیان»‌، فرستادة ویژة‌ خمینی به ایالات متحد، ‌ که مدیریت مرکز دانشجوئی ایران در واشنگتن را بر عهده داشت، تماس برقرار می‌کند. و فعالیت مشترک این‌دو آغاز می‌شود. روز 4 نوامبر 1980، روز اشغال سفارت ایالات متحد در ایران،‌ ناهیدیان و صلاح‌الدین باهم در نیویورک بازداشت شده،‌ و سپس آزاد می‌شوند.

در بهار سال 1980، این‌دو «مبارز انقلابی» تلاش کردند،‌ جهت دامن زدن به جو ضد آمریکائی در ایران، تهاجم شدیدی علیه مسجد واشنگتن سازمان دهند، تا پلیس ناچار به دخالت شود و اینان بتوانند تصاویر خشونت پلیس آمریکا علیه مسلمانان را در دسترس ملایان قرار دهند. و به دلایل «نامعلوم» موفق نشدند! گویا مصلحت ایجاب نکرده! ولی آنچه در مورد صلاح‌الدین اهمیت دارد، این است که وی در ازای دریافت 5000 دلار، علی‌اکبر طباطبائی، پایه‌گذار «بنیاد ایران آزاد»، ‌محل تجمع مخالفان خمینی، را در تاریخ 22 ژوئیه 1980 به قتل می‌رساند. و مسلماً در این «مبارزات» از سوی گروه‌هائی در بطن حاکميت آمریکا حمایت می‌شده است. همانطور که می‌دانیم، ایجاد حاکمیت طالبان شیعی مسلک در ایران، از برنامه‌های گروه برژینسکی جهت مبارزه با کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی بود! و امروز با وجود آنکه شوروی و کمونیسم وجود ندارد، حاکمیت آمریکا، جهت سرکوب و غارت ملت‌های منطقه،‌ به همان سیاست امتداد می‌دهد. بنابراین جای تعجب نیست که فعالیت‌های امثال صلاح‌الدین، و قتل مخالفان حاکمیت ملایان،‌ از برنامه‌های دولتی آمریکا باشد. پس از قتل طباطبائی، صلاح‌الدین عازم کانادا شده، سپس به سوئیس رفته، در کنسولگری ایران در ژنو اقامت می‌کند، و روز 31 ژوئیه نیز عازم تهران می‌شود. و از قضای روزگار به سازمان اطلاعات سپاه پاسداران می‌پیوندد! یا بهتر بگوئیم سازمان‌دهی امنیتی این بنیاد منفور را آغاز می‌کند. وی به عنوان خبرنگار و فرستادة ویژه از سوی کارفرمایان متفاوتی به مناطق مختلف اعزام می‌شود: عراق، مصر و هر کجا که زمینة استخدام مزدور مساعد بوده. به عنوان مثال در سال 1986، از سوی سعید رمضان به لیبی می‌رود! حال آنکه می‌دانیم، گورکن‌ها به خاطر ناپدید شدن موسی صدر از قذافی سخت دلخور بودند!

همانطور که در وبلاگ «شرکت شاه پریان»‌ اشاره شد، رأس هرم مالی القاعده از ایران، مصر و عربستان تشکیل شده. و اخوان‌المسلمین، طالبان، فدائیان اسلام و کلیة تشکیلات مذهبی منطقه در ارتباط مستقیم با آنگلوساکسون‌ها قرار دارند. بنابراین صلاح‌الدین در واقع از غرب دستور می‌گرفته، نه از ملایان، «سعید رمضان» و دیگران. و اگر به یاد داشته باشیم پس از ورود صلاح‌الدین به ایران، انور سادات به قتل می‌رسد، جنگ ایران و عراق آغاز می‌شود و طالبان در افغانستان فعال می‌شوند. بین سال‌های 86 تا 88، پس از خروج ارتش سرخ، صلاح‌الدین در افغانستان به «خدمت » اشتغال داشته! از این نظر باید گفت صلاح‌الدین، نام بسیار با مسمائی برای خود برگزیده! و واقعاً صلاح و مصلحت «دین» در وجود مبارک این مأمور مسلمان سازمان امنیت ایالات متحد متبلور است! بله، این صلاح‌الدین آمریکائی که اکنون 58 سال دارد، همسر ایرانی دارد و در تهران زندگی می‌کند! همانطور که اعضای قبیلة بن‌لادن و یا شخص حکمتیار «مهمان» ملت ایران بودند!

به گفتة نیویورکر، «لوین‌سون» به این دلیل به دیدار صلاح‌الدین آمده بود که از طریق وی با افراد رده بالای سپاه پاسداران که حاضراند برای آمریکا «فداکاری‌هائی» بکنند، ارتباط برقرار کند. تا شاید از این طریق بتواند رابطة میان ایران و ایالات متحد را برقرار سازد! ولی «نیویورکر» گویا قصد آن دارد که رد گم کند! سپاه پاسداران، ساخته و پرداختة دست سازمان سیا است، در نتیجه لزومی نداشت جناب «لوین‌سون» جهت ایجاد ارتباطات به ایران قدم رنجه فرمایند! از طریق سفارت سوئیس می‌توانستند، ارتباط را همچنان محفوظ نگاه دارند. واقعیت این است که به محض ورود «لوین‌سون» به ایران، سردار عسگری هم در ترکیه ناپدید می‌شود! و نیویورکر متعجب است که چرا «لوین‌سون» بلافاصله ایران را ترک نکرده؟! و نویسندة این وبلاگ هم متحیر می‌ماند که مگر «لوین‌سون» برای دیدار با «صلاح‌الدین» نیامده بود؟! پس سردار عسگری چرا فراری ‌شده؟ و چرا بلافاصله پس از این ماجراهای عجیب، موسویان دستگیر می‌شود؟ و بعد هم شرکای دیگر حاکمیت ایران راهی اوین می‌شوند؟! و کیهان طی یک جنجال چند روزه، ناچار به برچسب جاسوسی زدن به آن‌ها و بسیاری افراد دیگر می‌شود؟

پاسخ این سوالات شاید در سابقه ارتباط صلاح‌الدین و «لوین‌سون» با مرحوم «کارل شوفلر»، عضو سابق «اف.بی.آی»، و سپس عضو سازمان سیا باشد! شوفلر یکی از کسانی است که در ارتباط با «واترگیت»، پس از اتمام ماموریت، به مرگ ناگهانی در گذشت! امکان دارد ناکامی «صلاح‌الدین» و «لوین‌سون»‌ در سازمان‌دهی «کودتای مخملین» در ایران به بازنشستگی پیش از موعد آنان منجر شده باشد! فعلا کسی از صلاح‌الدین هیچ نمی‌گوید! ولی در صورت شهادت ایشان، فیلم «قندهار»،‌ ساخته مخملباف،‌ فروش خوبی خواهد داشت! چرا که هنرپیشة اصلی آن همان صلاح‌الدین خودمان بوده! و شاید در سال 2001 فیلم قندهار به همین دلیل موفق به کسب جایزه در فستیوال کن شد! گویا برگزارکنندگان این فستیوال، علاقة عجیبی به هنرپیشه‌گان و کارگردانان «فاخر» دارند!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت