جمعه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۶

دفاع و «پیازداغ»!
...

سایت «رادیوزمانه» دو مطلب مهم در باب «اقتصاد» و «خشونت» را همزمان، جهت رد گم کردن منتشر کرده. مطلب اول مورخ 3 خردادماه سالجاری، تحت عنوان «سکوتی که از رضا نیست» ـ منظورشان حتماً سکوتی است که «علامت رضا نیست» ـ به خواننده القا می‌کند که حاکمیت دست نشاندة سازمان «سیا» و شرکاء در ایران، «آزاد» است که هر طور مایل است در مورد مسائل اقتصادی کشور «تصمیم‌گیری» کند! این مطلب مربوط به پائین آوردن نرخ بهره می‌شود! که بازار «رانت خواران»‌ محترم را حدود 2 درصد و شاید هم بیشتر کساد کرده! و تصمیم کاهش بهره را هم گویا محمود احمدی نژاد اتخاذ کرده باشد، البته به زعم نویسندة مطلب فوق!

در توضیح مطلب اول می‌باید گفت که، واقعیت امر، ریشه در اقتصاد جهانی «وحش‌سالاری» دارد. بانک مرکزی در ایران، ‌مانند بانک‌های مرکزی در دیگر کشورهای «وحش‌سالار» موظف است، سیاستی اتخاذ کند که در هماهنگی کامل با سیاست اقتصادی ایالات متحد باشد. به عبارت دیگر، جهت‌گیری‌های اقتصادی در ایران و دیگر کشورهای «مستقل» اسلامی از خارج از مرزها به حاکمیت «مستقل» گورکن‌ها ابلاغ می‌شود. و با توجه به همین مهم لازم است به اظهارات، ‌سیدصفدر حسینی، وزیر امور اقتصادی خاتمی، اشاره‌ای داشته باشیم؛ ایشان هم مانند محمد خاتمی بکلی از مرحله پرت است! صفدر حسینی می‌گوید:

«اینگونه تصمیمات[...] آثار مخربی را بر اقتصاد ایران وارد می‌کند و تبعات منفی زیانباری را به دنبال دارد.»

البته بسیاری از کارشناسان نخبة گورکن‌ها در این زمینه اظهار نظر کرده و هشدار داده‌اند، و ظاهراً بعضی‌ از اینان باورشان شده که اختیار امور را به دست گرفته‌اند! در کشوری که روزها پس از فرار پهلوی دوم از ایران، روسای ساواک، در جریان «طرح براندازی» نبودند، و به هیچ قیمتی باور نمی‌کردند که «اعلیحضرت» رهایشان کرده و رفته، امثال صفدر حسینی‌ها، باورشان شده که اختیار امور اقتصادی به دست حاکمیت پوشالی اسلامی است! و به همچنین است در مورد مطلب دوم، یا فواید کتک!

در این راستا، ترجمة یک گزارش جانگداز از ناکجاآبادهای لندن منتشر شده، تا ملت ایران در سایت «رادیوزمانه» آنرا بخوانند، و از اینکه «امنیت» دارند، یا در زمان پیروزی «اصلاح‌طلبان»، ‌امنیت خواهند داشت، «خداوند بخشندة مهربان» را شکرگذار باشند! و یا اگر امنیت ندارند،‌ به «گروه» بپیوندند! نویسندة این مطلب، ضمن اشاره به درگیری و خشونت رایج میان گروه‌های حاشیه نشین لندن، ‌ در فواید کتک خوردن چنین می‌نویسد:

«هرکسی حداقل یکبار در زندگی‌اش کتک خورده[...] کتک خوردن آدم را آبدیده می‌کند و باعث می‌شود روی پای خودت بایستی. اما[...] مردم هنوز از دعوا کردن می‌ترسند[...]»

مسلماً چنین «فلسفه و حکمت»‌ ژرفی از ذهن بیماری برخاسته که در خشونت زیسته، و به تحقیر فیزیکی عادت کرده، و آنرا عامل «استقامت» و «انسجام» شخصیت افراد به شمار می‌آورد! ولی کسی که خشونت را چنین می‌ستاید، در واقع یک روانپریش است. کسی که از نظر روانی تعادل داشته باشد، به دنبال خشونت نخواهد بود. در ضمن با یادآوری این مطلب که دعوا با کتک‌کاری تفاوت دارد، چون دعوا می‌تواند لفظی باشد، هیچ انسانی از دعوا استقبال نمی‌کند. دلیل آنکه، دعوا، ‌ تنش ایجاد می‌کند و کسی که به استقبال تنش می‌شتابد،‌ نه تنها آبدیده نمی‌شود و روی پای خود نخواهد ایستاد، که در تردید مداوم از موجودیت خویش، به عنوان انسان آبدیده و با استقامت زندگی خواهد گذراند. و دعوا و کتک‌کاری، جهت ‌برطرف کردن همین تردیدها در زندگی او ضروری خواهد شد. البته بحثی نیست که گاه انسان در شرایط ناخوشایندی قرار می‌‌گیرد، که خشونت اجتناب ناپذیر ‌شود. ولی خارج از ناکجاآبادهای لندن و پاریس، در محوطه‌ای که هنوز «وحش‌سالاران»‌ گروه‌های خشونت پرست خود را، مانند چماقداران اکبر رفسنجانی، به جان مردم نیانداخته‌اند، تا «معرکة انتخابات» آینده را به نفع خود تمام کنند، خشونت لفظی نیز جرم محسوب می‌شود. و هنوز در بسیاری از شهرهای اروپای غربی، به آن مرحله از «تحولات اجتماعی» دست نیافته‌ایم! بهتر است «رادیوزمانه» کمی تأمل داشته باشد! این نوع تبلیغات ویژة مافیا و کوکلوکس‌کلان‌هاست. ارعاب مردم و کوچاندن آن‌ها به درون گله! آنجا که «امنیت» در پناه گروه معنا و مفهوم می‌‌یابد! چرا که به طور طبیعی، و در جوامع متمدن، امنیت اجتماعی می‌باید در پناه قانون تأمین شود، نه در دامان گروه و گله!

بدون شک مطلب «حکمت عملی خاتمی»، در سایت «روزآنلاین» مورخ 3 خردادماه 1386، نیز در همین راستا منتشر شده. مدح و ستایش عامل خشونت و جنایت، به عنوان نماد عدم خشونت! بله، محمد خاتمی پیشقراول سرکوب استعمار در حاکمیت دستاربندان، اخیراً کتابی به رشتة تحریر در آورده! و به احتمال زیاد باز هم یکی از نخبگان ساواک دست به قلم برده، تا محمد خاتمی که «هفت شهر» نفرت و مزدوری را گشته، و تمام مراحل علوم و فنون ضدیت با انسانیت را در نوردیده، به عنوان نظریه‌پرداز نوین «قدرت» به هم میهنان «شوت وپرت» حقنه شود!

در این کتاب، محمد خاتمی، ‌طبق معمول به روایت متوسل می‌شود تا به حساب خود «نظریة علمی» ارائه دهد! نه با تجزیه و تحلیل روایت، نه با بررسی مستدل، که با تردستی و شعبده! و با همین تردستی است که محمد خاتمی با تکیه بر روایت یعقوب لیث صفاری، نتیجه می‌گیرد، اگر پس از خلفای راشدین کسی به زور شمشیر قدرت را به دست نمی‌گرفت، «تمدن‌اسلامی» دچار فروپاشی نمی‌شد! و البته محمد خاتمی، به روال همپالکی‌های فاشیست‌اش فراموش کرده، اسلام، به عنوان دین، «جزئی» از تمدن است، و در ضمن، محمد نیز با توسل به شمشیر راه بر خلفای راشدین گشود! و خلفا نیز به زور شمشیر خاورمیانة امروز را فتح کردند! و آنچه امروز در عراق، افغانستان و ایران می‌گذرد نیز بر همین عامل «زور» تکیه دارد.

در هر حال «سید حمید متقی»، نویسندة این‌مقاله، ‌ در مورد کتاب «منسوب» به خاتمی چنین آورده:

«در این کتاب[...] تلاش شده، با بازخوانی تاریخ به عوامل مختلف افول این تمدن اشاره کند. [...] به نظر خاتمی[...] اجرامی در منظومه تغلب (چیرگی) هستند که‌ به مدد نیروی درفش و دینار و دروغ [منظور همان زور و زر و تزویر است که خاتمی به عادت معهود آنرا از علی شریعتی کش رفته] بنای رفیع تمدن چند صد سالة اسلامی را از درون متلاشی کردند.»

این کتاب در واقع بازخوانی تاریخ نیست،‌ «بازنویسی» شعارهای بی‌سروته علی شریعتی است،‌ که فقط واژه‌هایش تغییر کرده! و محمد خاتمی که در این 28 سال، و به ویژه در دوره هشت‌سالة قتل‌های زنجیره‌ای و بحران آفرینی و تلاش‌های بی‌فرجام برای کودتا، سابقة بس درخشانی از خود به جای گذارده، زبان به گلایه و شکایت می‌گشاید که از جعفر برمکی تا خواجه نظام الملک و ابن سینا همه به یک شیوه کشورداری کرده‌اند! ولی پیامبر اسلام مانند آن‌ها نبود! به زعم محمد خاتمی:

«پیامبر اسلام بر پایة کرامت الهی انسان یثرب را به مدینه‌النبی تبدیل کرد[...] اما تقدیر تاریخی مسلمانان چنان بود که نیم قرن پس از دمیدن آفتاب اسلام[...]اندیشه سیاسی [...] به پرتگاه [...] فرو غلطید.


و هرچند محمد خاتمی توضیح نداده، ولی «کرامت الهی» همان زور شمشیر باید باشد! که پیش از دمیدن اسلام نیز سیاست را تعیین می‌کرد! و هدف این وبلاگ از اشاره به مقاله سید حمید متقی، تحلیل کتاب خاتمی نیست. بلکه تحلیل مدح و ثنای این نویسنده از محمد خاتمی است! بله سید محمد متقی، که هم سید است ، هم محمد است و هم متقی، گویا پنداشته ما فراموشی گرفته‌ایم‌ و دورة نکبت‌بار «اصلاحات» خاتمی و دوستانش را فراموش کرده‌ایم! به زعم ایشان ما گویا فراموش کرده‌ایم که محمد خاتمی و شاخه‌ای از ساواک‌ منفور در پس پردة قتل‌های زنجیره‌ای و به ویژه ترور صیادشیرازی قرار دارند. فراموش کرده‌ایم که محمد خاتمی سال‌ها در رأس کیهان و وزارت ارشاد عامل سرکوب استعمار بوده، و امروز نیز همان نقش را بر عهده دارد. بله متاسفانه در ایران «تاریخ» به قلم نمی‌آید، تا در این فضای تهی، هر کس هر جور میل دارد «داستان‌های تاریخی» برای ملت ایران بسازد. و در گیرودار نقل چنین داستان‌هائی است که ناگهان پیشقراول سرکوب استعماری به «قهرمان» تبدیل می‌شود! قهرمانی که در مقابل خود سه راه داشته: گذشتن از آرمان‌ها، ‌ وداع با قدرت، و کوتاه نیامدن از آرمان‌ها! و چنین شایع کرده‌اند که، خاتمی راه سوم را برگزیده، و به این ترتیب است که خاتمی به اسطوره تبدیل می‌شود، البته صرفاً در مقالة جناب متقی:

«به حتم می‌توان پیش‌بینی کرد که در کتب بررسی تاریخ سیاسی کشورهای اسلامی نگاشته خواهد شد که فیلسوفی با رای مردم به حکومت رسید، اما طلسم قدرت نتوانست ماهیت اندیشه، اصول و عملکرد او را جادو کند.»


اینچنین است که اسطوره ساخته و پرداخته می‌شود، با مداحی و شیرین زبانی خودفروختگانی همچون متقی و یا صادق خرازی.

سرمقالة 3 خردادماه 1386، در روزی‌نامة شرق، مزین به جمال بی‌مثال صادق خرازی است، که در مورد آزادی خرمشهر قلمفرسائی‌ها نموده، آش شله قلمکار مفصلی طبخ کرده، و با توجه به سوابق مبارزاتش در بازار تهران، و ابتیاع دیپلم‌های‌ متعدد از دانشگاه‌های ایالات متحد،‌ نتیجه مطلوب را هم به دست داده! با خواندن سرمقالة کذا، مواظب باشید، از رایحة پیازداغ و زرچوبه مدهوش نشوید! البته نه هر پیازداغی! «پیاز داغ فاخر و متشخص!»

حاج صادق خرازی، به قول خودشان نوعی «حماسة متشخص» کشف کرده‌اند، مانند علی خامنه‌ای که «ادبیات فاخر» پیدا کرده بود! صادق خرازی موفق شده تاریخ را به حماسه پیوند زده و تعریف نوینی در باب «دفاع از حق» ارائه دهد! تعریفی چنان پیچیده و ژرف، که خواننده در ژرفای آن مسلماً غرق خواهد شد، و در پیچیدگی‌های آن به سرگیجه مبتلا! نوچة اکبر رفسنجانی، در سرمقالة روزی‌نامة «شرق» می‌نویسد:

«دفاع از حق یعنی تجلی و تشخص حماسه و پیوند انسان ـ تاریخ ‌ـ حماسه با حق در همین جهاد و تلاش ایثار معنی می‌یابد.»


البته این «حکمت ژرف» هنگامی به اوج خواهد رسید که خواننده بداند، سرمقاله نویس رسانة شرق، مانند محمد جواد ظریف، چگونه دوران جنگ را در ایالات متحد، به خرج ملت ایران، به خرید دیپلم دانشگاهی گذرانده، و این دیگران بودند، که پس از آزادی خرمشهر، با کفش‌های کتانی روی میدان مین می‌دویدند، تا اکبر رفسنجانی، و دیگر ریزه خواران سفرة فاشیسم، این جنگ را‌ هفت سال تحت عنوان «ایثار» ادامه دهند،‌ که از «حق» صاحبان صنایع نظامی در ایالات متحد به خوبی «دفاع» کنند!


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت