شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۶

از سامارا تا آستراخان!
...

فریدون آدمیت، در کتاب «امیرکبیر و ایران» می‌نویسد، پس از یک رکود 25 ساله در روابط با فرانسه، در پی مأموریت فوق‌العادة «کنت دو سرسی» به ایران، دولت فرانسه سفارتخانة دائمی در ایران گشود و «کنت دو سرتیژ» را در سال1260 با مقام وزیرمختاری به دربار شاه فرستاد. در ادامه این مطلب، آدمیت می‌افزاید:

«[...] گفتگوی سرتیژ با دولت ایران به صدور یک فرمان [...] انجامید. به موجب فرمانی که [...] نگاشته شد، اتباع فرانسوی از حق آزادی تجارت و همه امتیازهای دولت [...] برخوردار می‌گردیدند. اما هیچ حق متقابلی برای تبعه ایران شناخته نشد[...] پس از آنکه فرمان صادر گشت، تازه دولت حاج میرزا آغاسی به نقص عمده آن پی برد، و در صدد برآمد که از سفیر فرانسه موافقتی تحصیل کند که اتباع ایران نیز متقابلا همان حقوق را داشته باشند. اما «سرتیژ» زیر بار نمی‌رفت؛ می‌گفت از دولت خود دستوری ندارد. این نخستین برخورد دولت و سفارت بود. دولت خطا کرده بود که پیش از صدور منشور سلطنت در اندیشه تامین حقوق خویش نبود و ... »

ص. 553ـ552

و آن‌روز که چنین قرارداد یکجانبه‌ای تنظیم شد، هیچ تحمیل مستقیمی در کار نبود. تنها عاملی که منجر به صدور چنین فرمانی شد، عدم‌آگاهی مذاکره کننده‌گان بود و بس! وقتی کسی شناختی از حقوق خود ندارد، طبیعی است که در پی تأمین آن نیز بر نخواهد آمد. و امروز که سخنان حداد عادل در باب مقایسة جوانان ایرانی با جوانان ژاپن و آلمان را خواندم، متوجه شدم که عدم آگاهی دولت حاج میرزا آغاسی، پس از گذشت بیش از یک سده، به حماقت، ادعای بیجا و پریشان‌گوئی نخبگان گورکن‌ها تبدیل شده. آن‌روزها دولت حاج میرزاآغاسی در صدد جبران خطای خود بر آمد و امروز حداد عادل، که اخیراً از سوی پدر دامادش، علی خامنه‌ای، در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی مأموریت گسترش «فقر فرهنگی» دارد، از نظر درک و شناخت حتی در حدی نیست که بداند نمی‌توان جوان ایرانی را با جوان ژاپنی و آلمانی، و یا جوان هیچ کشور دیگری «مقایسه» کرد. و این پرسش به ذهن علیل او هم خطور نمی‌کند، که ایران، ژاپن است یا آلمان؟!

گدایان بینی اندر روز محشر
به تخت ملک همچون پادشاهان

بله، این است نتیجة تحکیم استعمار: ‌ ظهور امثال حداد عادل در رأس هرم قدرت! کسانی که درک و شناخت متعارف از مسائل پیش پا افتاده هم ندارند. «ساواک» متن سخنرانی‌هایشان را تنظیم می‌کند و آن‌ها هم طوطی‌وار هر چه نوشته شده تکرار می‌کنند؛ پاسخگوی گفتار و کردار خود هم نیستند. هیچ مسولیتی ندارند؛ وظیفة اینان، پرکردن جایگاهی است که استعمار در حاکمیت ایران «فراهم» آورده، تا آدمک‌هائی پوشالی را در آن قرار دهد، و سیاست خود را اعمال کند. از قضای روزگار، هرچه جایگاه پراهمیت‌تر به نظر آید، «آدمکی» که در آن قرار می‌‌دهند، می‌باید پوشالی‌تر باشد. این امر تبدیل به یک اصل اساسی در استعمار نوین شده. در غیر اینصورت استعمار با حاکمیت دست نشاندة خود در تضاد قرار خواهد گرفت، و قادر به اعمال سیاست‌های خود نخواهد بود. ولی گذشته از این، برخورد استعمارگر، به طور طبیعی، برخوردی است وقیحانه. در هفته اخیر شاهد چند نمونه از این برخوردها بودیم. آنزمان که کاندی رایس به مسکو رفت تا در مورد نصب سپرهای دفاعی در چک و لهستان با روسیه مذاکره کند، و هنگامی که سران اتحادیة اروپا به روسیه رفتند.

کاندی رایس که ظاهراً جهت مذاکره به مسکو سفر کرده بود، اعلام داشت هیچکس نمی‌تواند مانع نصب سپرهای دفاعی در اروپای شرقی شود!‌ و البته هیچکس از این «تحفة» نسل سوم پنبه‌چینان ایالات متحد نپرسید، اگر هیچکس نمی‌تواند مانع نصب سپرهای دفاعی شود، سرکار چرا رنج سفر بر خود هموار کرده‌اید؟! این گوی و این میدان، بفرمائید سپرهای دفاعی را نصب کنید! واقعیت این است که در ردة ابرقدرت‌ها «گفتگوهای» دیپلماتیک صحنة نمایش‌ است، گفتگوهای واقعی در زمینه‌های دیگری جز آنچه عنوان شده، انجام می‌شود، و بازتاب آنرا گهگاه در رسانه‌ها می‌توان مشاهده کرد. به عنوان نمونه، در مورد سپرهای دفاعی، علیرغم هارت و پورت‌های کاندی رایس، کنگرة آمریکا ناچار شد، بودجة نصب این سپرها را تصویب نکند! ولی هنوز معلوم نیست چه چیز باعث شد تا کنگرة ایالات متحد،‌ که امروز به دلیل تغییر موضع مداوم در مورد عراق، مضحکة خاص و عام شده، از تصویب بودجة کذا خودداری کند، و جرج بوش هم فراموش کند که می‌تواند رأی منفی کنگره را وتو کند! این پرسش‌هائی است که بدون پاسخ باقی خواهد ماند. همچنان که در مورد نشست «روسیه ـ سران اتحادیه اروپا» در سامارا نیز شرایط مشابهی بروز کرده.

دیروز آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان، که ریاست دوره‌ای اتحادیة اروپا را بر عهده دارد، خواستار رعایت حقوق بشر در روسیه شد! حقوق بشر مورد نظر مرکل و همراهان، اجازة ورود دارودسته کاسپاروف به محل کنفرانس بود! کاسپاروف، شطرنج‌باز معروف، که از طرفداران اسرائیل است، و اخیراً، هم‌صدا با بلشویک‌ها و راست افراطی،‌ اوپوزیسیون تشکیل داده، خود به مهره‌ای در صفحة شطرنج فاشیست‌ها تبدیل شده، و از سوی اتحادیة اروپا الطاف ویژه‌ای شامل حالش می‌شود. چرا که می‌تواند در رأس یک گروه فاشیست، راه را بر «مخالفان» سد کند. امروز محافل مختلف سرمایه‌داری غرب، در دارودستة کاسپاروف‌ها، مفری برای خود می‌بینند، و امیدوارند که با دو قطبی کردن فضای سیاسی در روسیه، دوران شیرین جنگ سرد را از نو «تجربه» کنند! بله، آنجلامرکل دقیقاً در چارچوب همین سیاست، خواستار رعایت «حقوق بشر» شده بود. و مانوئل باروسو، ‌که مانند همة مائوئیست‌های غرب و شرق، نهایت امر رجوع به اصل کرده و در دامان فاشیسم سنگر گرفته، به عنوان پامنبری مرکل، فرموده‌اند که، در اروپا مسئله یک عضو، مسئله تمام اعضاست! می‌باید قبول کرد سعدی، زمانی که گفت، «از سگ نتوان شست پلیدی»، کاملاً حق داشته.

البته پاسخ آنجلا مرکل و باروسو در محل داده شد، به گفتة فیگارو، ولادیمیر پوتین از مدافعان حقوق بشر خواست که دولت استونی را هم به جرم قتل عمد تحت تعقیب قرار دهند. چرا که در پی زدوخورد‌های پلیس استونی با مخالفان تغییر مکان مجسمه‌ سربازگمنام، یک جوان بیست ساله با کارد مجروح می‌شود و ‌پلیس استونی، در کمال خونسردی به تماشا می‌ایستد! آنقدر می‌ایستد تا مجروح بر اثر خونریزی جان دهد! ظاهراً آنجلا مرکل و همراهان «حقوق بشر»، ویراست فاشیست‌های روسیه را کنار گذارده، به «حقوق» حاکمیت فاشیست لهستان پرداخته‌اند! در هر حال، فیگارو و لوموند، مذاکرات را بی‌نتیجه خواندند، ولی دیروز پیروان «نگروپونته»، یک مسجد را در هند منفجر کردند، و امروز چند سر نظامی آلمان در افغانستان شربت «شهادت» نوشیدند. و در «نشست آستراخان»، تفاهم نامة «دریائی ـ زمینی» روسیه به «دولت» ایران «تفهیم» شد، و به امضاء رسید!

طبق این تفاهم نامه که در سال2000 میان هند و روسیه به امضاء رسیده بود، و حاکمیت مستقل اسلام استعماری هفت سال از امضای آن منع شده بود، روسیه و ایران توافق کرده‌اند که «راهگذار شمال ـ جنوب» فعال شده و توسعه یابد. «راهگذار شمال ـ جنوب» طرحی است که حمل کالا از جنوب آسیا به اروپا را از طریق هند، ایران و روسیه امکانپذیر می‌سازد. و «ناخدا کلمب» که به بهانة مبارزه با برده فروشی، با شیادی حق «تفتیش» در خلیج فارس را از قبیله قجر دریافت کرده بود، دست‌های خون‌آلودش در پوست گردو می‌ماند و «حق تفتیش» کذا را باید به موزة «اندلستان» بسپارد! بله، نشست آستراخان با نشست سران «روسیه ـ اتحادیه اروپا» همزمان بود! و اگر فیگارو و دیگر رسانه‌های «لاگاردر» مذاکرات را «بی‌نتیجه» می‌خوانند، به این دلیل است که مذاکرات در روسیه، برای اتحادیة اروپا نه تنها «نتیجه»، که «نوه» هم نخواهد داشت! اینگونه مذاکرات مانند بعضی «ازدواج ها»، ‌ با «شکست» توأم می‌شود. در حالی که بعضی مذاکرات، چون مذاکرات آستراخان، مانند ازدواج‌های اسلامی، «اجباری» است! و با توجه به حق و حقوق الهی یکی از طرفین، نتایج فراوان نیز به دنبال خواهد آورد! چرا که در غیر اینصورت، فعل «اضربوهن»، در معنای واقعی‌اش شامل طرف نافرمان خواهد شد!



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت