جمعه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۶

رسانه و حاکمیت!
...

پیشتر در مورد رسانه‌های غرب اشاره شد که سهامداران عمدة آن‌ها، با هر گرایشی، صاحبان صنایع نظامی‌اند. خط تبلیغاتی این رسانه‌ها بازتاب تمایلات و منافع سهامداران عمده‌شان است. و هنگامی که تغییری در این تبلیغات مشاهده می‌کنیم، نباید فراموش کنیم که عامل این تغییرات فشار و تهدید یک عامل نیرومندتر بوده. به عنوان نمونه، روزنامة لوموند که به غلط رسانة روشنفکری معرفی شده، یکی از ارتجاعی‌ترین رسانه‌های فرانسه است، و تبلیغاتش را در مسیر حاکمیت تنظیم می‌کند. در زمان به قدرت رسیدن سوسیالیست‌های فرانسه، که در واقع از متحدان سنتی کوکلوکس‌کلان‌های ایالات متحد به شمار می‌روند، تبلیغات ضدآمریکائی روزنامة لوموند شباهت فراوانی به شعارهای گورکن‌ها در ایران داشت. به ویژه بخش نامه‌های خوانندگان آن! در این زمان سردبیر روزنامة لوموند «اریک رولو» بود. همان کسی که بعدها مراسم آشتی‌کنان یکی از اوباش اشغال کنندة سفارت آمریکا در ایران را با یکی ازگروگان‌ها به نام «باری روزن» ترتیب داد! اریک رولو سخت به «ضد‌امپریالیسم» ریش و نعلین ارادت داشت، ‌ چرا که دوران جنگ بود و «لاگاردر» ـ سهامدار اصلی روزنامة لوموند ـ نیز تأمین کنندة سلاح! علاوه بر این، سوسیالیست‌های فرانسه نه تنها حامی بی قید و شرط جنایات اسرائیل در منطقه‌اند، که اصولاً علاقه شدیدی به جنگ و بحران از خود نشان می‌دهند. بحران لبنان، جنگ ایران و عراق، تجزیة یوگسلاوی و... همه و همه با همکاری و همدلی سوسیالیست‌های فرانسه همراه بوده. و اینهمه خارج از جنایاتی است که در مستعمرات سابق‌شان رخ می‌دهد. به عنوان نمونه، نسل کشی در کشور «رواندا» تحت حمایت ارتش فرانسه و با نظارت نیروهای سازمان رسوای ملل انجام شد و پانصد هزار کشته برجای نهاد. حال بازگردیم به نقش رسانه‌ها.

چند روزی است که از «انتخاب» رئیس جمهور فرانسه می‌گذرد، و همانطور که در وبلاگ‌های پیشین اشاره شد، رئیس جمهور «برگزیده» می‌باید مجری سیاست‌هائی باشد که هیچ افتخاری برایش به ارمغان نخواهند آورد. دلیل هیاهوی رسانه‌ها پیرامون حضور نیکولا سرکوزی و اهل بیت در کشتی تفریحی «ونسان بولوره» را می‌توان در این چارچوب بررسی نمود.

«ونسان بولوره»، نوادة یکی از صاحبان صنایع «برتانی» ـ یکی از مناطق غرب کشور فرانسه ـ است که در زمینة حمل و نقل دریائی و صنایع شیمیائی فعالیت دارد. وی در مستعمرات فرانسه صاحب مزارع فراوان است، و در تابستان سال 1946 هم، میزبان «لئون بلوم» نویسنده و رهبر حزب سوسیالیست فرانسه، «اس.اف.ئی.او» بوده. «لئون بلوم» در سال 1936 دولت «جبهة مردمی» را تشکیل می‌دهد، در سال 1943 نازی‌ها او را دستگیر کرده به آلمان می‌فرستند، و در سال 1946، ایشان ریاست دولت سوسیالیست را بر عهده می‌گیرند! و تابستان همین سال را هم در قصر خانواده «بولوره» در برتانی می‌گذرانند!

دوک نشین مستقل «برتانی»، از قرن شانزدهم به فرانسه ملحق شد. اهالی «برتانی» زبان و آداب و رسوم متفاوتی دارند و تا چند سال پیش، تدریس زبان برتانی در مدارس ممنوع بود. رهبران جدائی‌طلب برتانی اکثرا با فاشیست‌ها روابط نزدیکی داشته‌اند و به عکس گروه‌های مافیائی کرس، که نفوذ فراوان و آشکار در حاکمیت فرانسه دارند، صاحبان قدرت در برتانی، که پیوند عمیق با راست افراطی دارند، ارتباط خود را با حاکمیت پیوسته پنهان داشته‌اند. و به همین دلیل نیز چند روز پیش، خانم «کریستین بلوم»، یکی از نوادگان «لئون بلوم»، اقامت وی در قصر بولوره‌ها را صریحاً تکذیب کرد! در نتیجه، دیروز، عکس‌های «لئون بلوم» با نیای والاتبار «ونسان بولوره» و نامه‌های قدردانی بلوم از ایشان در رسانه‌ها منتشر شد، و «کریستین بلوم» هم ناچار شد رسماً حرفش را پس بگیرد! بله هیاهو و جنجال پیرامون روابط نزدیک «ونسان بولوره» و «نیکولا سرکوزی» ریشه در مسائل دیگری دارد! به ویژه در حال حاضر، که «ونسان بولوره»، شبکة دیجیتالی پخش تلویزیونی، استودیو‌های تولید فیلم و پخش آگهی و بسیاری از وسائل ارتباطی را نیز در اختیار گرفته. و «معرکه» بحث آزاد تلویزیونی بین «سرکوزی» و «روایال» از استودیوی ایشان پخش ‌شد! یادآور شویم که یکی از مشاوران ونسان بولوره، «آلن منک»، از جنگ‌پرستان دوآتشه و از مدیران «باتجربه» شرکت سهامی لوموند است! همانطور که در مورد «دیلی میل» هم گفتیم، خط سیاسی این رسانه‌ها تغییر نمی‌کند. و در ایران نیز در بر همین پاشنه می‌گردد، با یک تفاوت کوچک: رسانه‌های ایران، مانند حاکمیت‌اش، حافظ منافع استعماراند. برای نمونه می‌پردازیم به رسانة اطلاعات.

اطلاعات، رسانه‌ای است که استعمار انگلیس در ایران پایه گذاری کرد و مدیریت آن را نیز به عوامل سرسپرده خود محول نمود: مسعودی‌ها. خط تبلیغاتی اطلاعات، همان خط استعماری «یک کشور، یک مذهب» است، که آنگلوساکسون‌ها علاقه فراوانی به آن دارند، چرا که به این ترتیب، زمینة بحران و جنگ افزایش می‌یابد. اسرائیل، پاکستان، سلوونی، بوسنی و ... همه و همه در راستای همین سیاست ایجاد شدند. فریدون آدمیت در «امیرکبیر و ایران» می‌نویسد، سفارت انگلیس خود را حامی ارامنه می‌دانست و داوطلبانه نقش وکیل مدافع آنان را به عهده گرفته بود! سفیر انگلیس، شیل، به امیر کبیر نوشت:

«[...] در مقام یادآوری به خاطر آنجناب بیاورد که دولت انگلیس چقدر طالب خشنودی و بهبودی خاطر اهالی عیسویه این مملکت می‌باشند [...] دولت انگلیس [...] خیلی طالب هستند که هیچ تعدی و بدرفتاری به آن‌ها نشود[...]»

ص. 540
و امیر کبیر به شیل یادآوری می‌کند که این امور به دولت ایران مربوط است. ولی در دورة رضامیرپنج، روزنامة اطلاعات، در راستای اعمال همین سیاست، اقلیت مسیحی را متهم به خیانت و توطئه می‌کند! و رضامیرپنج به سرکوب اقلیت‌های مذهبی ایران می‌پردازد. «یرواند آبراهامیان» در کتاب «ایران بین دو انقلاب» می‌نویسد:‌

«در سال 1310، ساموئل حییم، نماینده یهودیان در مجلس، به دلایل نامعلوم اعدام می‌شود! در سال 1313، رضامیرپنج فرمان بستن مدارس بهائیان را صادر می‌کند، چون در آن‌ها سالگرد شهادت باب را برگزار کرده بودند! و در سال 1319، شاهرخ ارباب کیخسرو توسط شهربانی کشته می‌شود، چون پسرش در آلمان در حمایت از نازی‌ها چند سخنرانی کرده بود! و در همین سال روزنامه اطلاعات، در صفحه اول خود، اقدام به انتشار سلسله مقالاتی تحت عنوان "مجرمان خطرناک" می‌کند، که همگی نامهای ارمنی و آسوری دارند!»

و این فرصتی است برای سفارت انگلیس که در نقش حامی اقلیت مسیحی ایران ظاهر شود. در واقع، سفارت انگلیس، آنچه را در زمان امیرکبیر نتوانسته بود به دست آورد، از طریق قلم به‌مزدهای اطلاعات، به دست آورد! و اعلام داشت، این حمله‌ها برای جلب نظر متعصبین مذهبی و دستاربندان طراحی شده! و تداعی کنندة سیاست نازی‌هاست! حال آنکه رضامیرپنج را انگلیس به تخت نشانده بود و رسانة اطلاعات نیز تحت نظارت مزدوران انگلیس منتشر می‌شد! به همچنین است در مورد رسانه کیهان که خط تبلیغاتی‌اش را محافل راست افراطی در ایالات متحد تعیین می‌کردند. و امروز نیز خط تبلیغاتی کیهان و اطلاعات تغییری نکرده، چرا که استعمار با ایجاد گسست در ایران، توانسته تداوم خود را تضمین کند.





0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت