چای و گلوله!
...
سرانجام فعل دوست داشتنی و گرامی «اضربوهن»، که از افعال «فرهیختة» اهالی «نیویورک تایمز» به شمار میرود، در «روز آنلاین» شامل حال سخنان آقای سحابی شد! به این ترتیب که، متن سخنان آقای سحابی که در وبلاگ «افتخار بردگی» نقل شد، متنی است که ارگان اکبرهاشمی در تبعید آن را سانسور کرده، چرا که «مصلحت» را چنین تشخیص داده! البته میدانیم که روزینامه نگاران این رسانه، به ویژه طنزنویس حوزوی آن، چقدر از «آزادی مطبوعات» دفاع میکنند، و چقدر «برای آزادی» بیان سینه چاک میدهند. ولی وقتی «دستور» از بالا صادر میشود، با خودیها همان میکنند که با غریبه! دلیل سانسور قسمتی از سخنان آقای سحابی این بود، که ایشان در مراسم دریافت قلم طلائی و افتخار به نهضت ملی، گفته بودند:
«[...] ایران از 1700 سال قبل از میلاد مسیح پایهگذار یگانه پرستی بر اساس مباحث زردشت بود، کوروش کبیر اولین بیان کننده حقوق بشر و داریوش منادی آزادی بود[...]»
هدف از این وبلاگ بررسی مجدد سخنان آقای سحابی نیست. ایشان به عنوان عضو نهضت آزادی، مواضع کاملاً شناخته شدهای دارد که همان موضع متضاد «آزادی بر مبنای اسلام» است. و ابراهیم یزدی نیز که در جلسة اهداء قلم طلائی حضور داشته، براین امر تأکید کرده. و میدانیم که آزادی بر مبنای اسلام همان است که «استقلال» و «جمهوری» بر مبنای اسلام بوده، یعنی «کشک!» اصولاً تمامی مفاهیم مدرن، وقتی مبنای واقعی خود را از دست میدهند، و بر مبنای تحجر مذهبی قرار میگیرند، فرو میریزند، و به هیچ و پوچ تبدیل میشوند. نمونهاش از دوران کودتای میرپنج تا امروز در برابر ملت ایران است. بله، هدف از این وبلاگ، بررسی مضحکهای به نام «آزادی بر مبنای اسلام» نیست. هدف، بررسی خط تبلیغاتی و سانسور در رسانه استعماری «روز آنلاین» است، که با سانسور قسمت مربوط به یگانه پرستی زرتشت، از یکسو، مهدی سحابی را مضحکه کرد، و از سوی دیگر، موضع واقعی خود را آشکارتر. البته در این وبلاگ بارها اشاره شده، که «روز آنلاین» و شرکاء سر در آخور استعمار دارند، و بیدلیل نیست که هوگو چاوز، مجاهدین خلق، و القاعده را «چپگرا» مینامند، و منابع خود را از میان رسانههای محافل فاشیستی انتخاب میکنند!
منابع این «روزنامه»، رسانههائی است که در چند ردة متفاوت، از «چپنما» تا «راست افراطی»، به تبلیغ برای اربابان مشغولاند. گاردین، نیویورک تایمز، لیبراسیون و لوموند، جایگاه چپ، و فیگارو، ایل جورناله، تایمز و دیلیمیل، سمت راست را اشغال کردهاند! فرستادههای ویژه اینان به منطقه نیز مانند دلفین مینوئی و ... ایرانی به نظر میرسند. گزارشهای فرستادگان ویژه، تبلیغ خط اربابان است. به عنوان نمونه، «دلفین مینوئی» گزارشی میفرستد که دارودستة خاتمی را محبوب جلوه دهد. و این گزارش، هم در رسانههای چپ و هم در رسانههای راست بازتاب مییابد، و رسانههای تصویری نیز جای خود دارند! ولی بهتر است بدانیم که زمان بیرون کشیده شدن احمدی نژاد از صندوقهای معرکه، همین رسانهها، هیاهوی فراوانی پیرامون محبوبیت احمدی نژاد در میان مردم ایران به راه انداخته و شکمشان را برای یک جنگ دیگر در منطقه صابون مفصلی زده بودند. اما به دلیل دریافت یک پس گردنی مختصر در لبنان، دوباره شروع به طبل زدن برای اصلاح طلبان کردند! و همچنان نیز به زدن طبل ادامه میدهند. چه میشود کرد؟ رسانهها در غرب آزاداند! البته جهت حفظ منافع صاحبان صنایع نظامی! این همان قسمت اصلی «آزادی رسانهها در غرب» است که از روز ازل، فعل «اضربوهن» شامل حالش شده! و نه «لاله بختیار»، و نه «نیویورکتایمز»، به این نکته باریکتر از مو اشاره نخواهند کرد، چون اهمیتی ندارد! آنچه مهم است حفظ کیان اسلام است! نعلینهای حاکم بر ایران نیز همین عقیده را دارند، اسلام خدشهدار نشود! چون منافع استعمار به خطر میافتد. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به یکی از رسانههای محبوب روز آنلاین: دیلیمیل!
دیروز، 17 اردیبهشتماه، یک گزارش از دیلیمیل، تحت عنوان «به ایران سفر کنید» در رسانة سردار اکبر منتشر شده بود که با مطالعة آن خواننده در سلامت عقل «جان اسنو»، گزارشگر این مطلب، دچار تردید میشود. «جان اسنو»، در تهران گوشة کوچکی یافته که همیشه مثل کالیفرنیاست! ولی چه کالیفرنیائی! کالیفرنیائی که در دامنة کوههای البرز واقع شده! با توجه به آب و هوای تهران، تنها نتیجهای که از این گزارش میتوان گرفت، این است که نویسنده یا هرگز کالیفرنیا را ندیده یا در پای منقل تریاک، تهران را شبیه به کالیفرنیا مشاهده فرمودهاند! بله، گزارشگر دیلی میل، در باب «آزادیها» در ایران مفصل قلمفرسائی کرده و نیازی به توضیح نیست که این «آزادیها» پیرامون ابتذال متمرکز شدهاند. ابتذال تازه به دوران رسیدهگان حاکمیت گورکنها. همگی بیگانه با ارزشهای غرب، و همگی شیفتة ابتذال غرب. گزارشگر «دیلیمیل» چنان در تصویر کالیفرنیا به گزافه گوئی پرداخته، که میتوان دریافت کالیفرنیا را از دریچة سریالهای صدمنیکقاز آمریکائی میبیند! و آنچه میخواهد ببیند، در ابری از واژگان پراکنده به خورد خواننده میدهد:
«آخرین فیلمهای هالیوود، قاچاقچیها، تلویزیونهائی با اکران پلاسما، لندن و آمریکا، پارتی، الکل، مهمانیهای مسحور کننده دانشجویان، زنهائیکه روسریهایشان را به محض ورود بر میدارند، دانشجویان سرزنده، و ... »
به این ترتیب فرستادة «دیلی میل» یک مجموعه موهوم از زندگی در تهران ارائه میدهد که به همان سریالهای مبتذل هالیوودی شباهت دارد. سپس نتیجه میگیرد که، دو ایران وجود دارد، ایران قدیمی و ایران مدرن! ایران قدیمی همان ایران ابتذال اسلامی است، ولی جان اسنو یک ایران «سکولار» هم کشف کرده! ایران سکولار، مطلوب اهالی «دیلیمیل» همان ایران ابتذال اسلامی است، منهای آن تکه پارچه جادوئی! حال بپردازیم به «دیلیمیل!»
دیلی میل توسط دو برادر به نام های آلفرد و هارولد «هارمس ورت» پایهگذاری شد. که بعدها، لرد «نورتکلیف» و لرد «روترمر» لقب یافتند! خط تبلیغاتی این روزنامه شایعه پراکنی و جنجال جهت فراهم آوردن زمینة جنگ است. پیش از آغاز جنگ اول، دیلیمیل شایع کرد که آلمان قصد ساقط کردن امپراطوری انگلیس را دارد. و به یاد داریم که انگلیس با کمال میل در جنگ جهانی اول شرکت کرد. پس از مرگ «نورت کلیف»، ادارة امور را «روترمر» به دست میگیرد. در سال 1924، «دیلیمیل» شایع میکند که کمونیستهای انگلیس قصد برپائی یک انقلاب خونین در سر میپرورانند. لازم به یادآوری است که «روترمر»، مستقیماً از اتحادیه فاشیستهای انگلیس حمایت میکرد، و از دوستان و پشتیبانان موسولینی وهیتلر بوده. همچنین، ضمن حمایت از «چمبرلین» و توافقنامة مونیخ، «دیلیمیل»، مانند گاردین، از طرفداران تشکیل دولت اسرائیل بود! حال آنچه باید در ارتباط با «دیلیمیل» بدانیم این است، که خط تبلیغاتی این رسانه، مانند دیگر رسانههای غرب به هیچ عنوان تغییر نکرده. و اینان خط تبلیغاتی خود را تغییر نخواهند داد، مگر آنکه اربابانشان نابود شوند. نابودیای که هنوز محقق نشده. پس بهتر است گزارش «جان اسنو» را با دقت فراوان بخوانیم. شباهت فراوانی به مقاله «فرد هالیدی» دارد، که جهت ایجاد ارتباط دوباره با ایران، منت گذارده پنجاه هزار ویزای دانشجوئی پیشنهاد کرده بود، تا جیببریاش را به نحو احسن انجام دهد. ولی «جان اسنو»، از فرد هالیدی به مراتب طماع تر، حریصتر و خبیثتر است، چون انگلیسی است و حداقل پنج سده سابقة چپاول مستقیم دارد! و از آنجا که «کار نیکو کردن از پر کردن است»، جان اسنو مینویسد:
«ایرانیهائی که من با آنها ملاقات کردم، به من میگفتند که چقدر انگلیسیها را دوست دارند، اگرچه مرتبا به من یادآوری میکردند که ما باعث سقوط نخست وزیر ملیگرایشان، محمد مصدق [...] شدهایم [...] و تقریبا هر بار که من را میدیدند، میپرسیدند: آیا ایران را بمباران میکنند؟»
میبینیم که گزارشگر دیلیمیل بطور غیرمستقیم به ملیگرائی محمد مصدق اشاره دارد! کسی که امروز بسیاری از ایرانیان از خیانتهایش آگاهند، و میدانند که حافظ منافع انگلیس در ایران بوده. و با ملی کردن نفت خدمت بزرگی به استعمار کرده. خدمتی که بیش از پنج دهه منتی هم بر ملت ایران شده! و هنوز هم سحابیها از خدمات مصدق و افتخارات نهضت ملی برایمان میگویند. و البته دیلیمیل بخش ارعاب ملت ایران را نیز فراموش نکرده! همه از گزارشگر این رسانة فاشیست میپرسیدند، «کی بمباران میشویم؟!» چه پرسش رمانتیکی!
با توجه به تبلیغات استعماری رسانهها و خوش خدمتیهای گورکنها، مردم ایران کاملاً حق دارند نگران و وحشت زده باشند. ولی آنها که از یک خبرنگار خارجی انتظار دارند آینده را برایشان بگوید، اگر بخواهیم نزاکت را در حقشان رعایت کنیم، میتوان گفت، باید احمق باشند. چرا که فرستادگان رسانهها گرچه اعضای سازمانهای «اطلاعاتی ـ امنیتیاند»، برای دانستن و کسب اطلاع به ایران فرستاده میشوند، نه برای پیشگوئیو فالگیری! یا برای فاش کردن اطلاعات محرمانه. در هر حال گزارش «دیلیمیل» حاکی از این است که انگلیس قصد دارد دوران شیرین گذشته را در ایران تکرار کرده، با قراردادهای تجاری دورة پهلوی دوم باز هم «هیلمنهانترهای قدیمی و وفادار» و البته بدترکیب را به بازارهای منطقه روانه کند. چرا که اکنون کارگر در ایران به بیگاری گرفته میشود، نه حقوق دارد، نه سندیکا، و نه دولت انگلیس پاسخگوی مطالباتش خواهد بود! گورکنها میدانند و کارگرها! یا بیگاری، یا بیکاری! مدل چینی هم همین است! ولی از آنجا که چین یک قدرت جهانی است و حکومت ایران یک حکومت دست نشاندة غرب، در ایران مدل «چینی ـ استعماری» یا «چینی بندزده»، اعمال خواهد شد! البته هنوز «دیلیمیل» حرف دلش را نزده!
این رسانههای منفور که تا پیش از جنگ 33 روزه در لبنان، فوت در آستین احمدی نژاد و شرکاء میکردند تا اسرائیل ستیزی کنند، و آمریکا به خاطر دفاع از اسرائیل بتواند به ایران حمله کند، ناگهان از رابین هود نارمک، چون دیگر به کار نمیآید، مایوس و دلزده شدهاند! و همزمان، دریافتهاند که:
«تحریم غرب[...] باعث شد که مردم [ایران] در پشت سر رهبرانی بایستند که از آنها منزجرند. مردم ایران آرزو دارند که ما باآنها رابطهمان را برقرار کنیم. عدم برقراری ارتباط[...] به منافع آمریکا و غرب ضرر میرساند.»
بله آنروزها که لات و اوباش ساواک، حوزه نازی آباد، سفارت آمریکا اشغال میکردند، تا تحریم و جنگ شامل حال ملت ایران شود، به منافع آمریکا و غرب زیانی وارد نمیشد، کاملاً بر عکس، همة منافع در همین تحریمها بود! ولی امروز شرایط تغییر کرده، و ایرانیها گویا «آرزو دارند» که اربابان «دیلیمیل» بر آنان منت گذارده، ارتباط برقرار کنند! به این منظور، «دیلیمیل» به «گوردون براون» پیشنهاد مسافرت به ایران میکند، و در ادامه برنامه تردستی و معرکهگیری، از آستیناش یک «مرد قدرتمند» هم برای مذاکره با «گوردون براون» بیرون میکشد، که همان غلام خانهزاد سفارت انگلیس، لاریجانی است. لاریجانی، که افتخار دارد شغل پدر محترمش را بدون عمامه ادامه دهد. گزارشگر دیلیمیل میگوید، لاریجانی باعث شد جاشوها آزاد شوند:
«او قدرتمندترین افراد بعد از [...] رهبر ایران است[...] چای ایرانی شیرین است، همچنین استقبال شایان [...] که منجر به حل مسئله عراق می شود[...] »
میدانیم که رهبری، بجز حمایت کارخانة رجاله پروری، قدرتی ندارد. و روزی که این حمایت از او دریغ شود، اگر شانس با او یاری کند، سرنوشتی مشابه رضامیرپنج خواهد داشت. ولی در توهمات دیلیمیل مسائل به گونة دیگری مطرح میشود؛ آنگونه که فاشیستهای اروپا مایلند: حضور در ایران، جهت تهدید منافع روسیه، ایجاد تنش مداوم و چپاول بیشتر. ملت ایران ابله نیست که آرزوی زندگی در چنین شرایطی در سر بپروراند. این شرایط طی جنگ سرد، به بهانة مبارزه با کمونیسم، یکبار تجربه شده، و شرایط تکرار چنین تجربههای پرمنفعتی برای غرب امکانپذیر نخواهد بود.
پس از جنگ لبنان، گفتیم که سیر قهقرائی غرب در منطقه آغاز شده و این مسیری است اجتناب ناپذیر. اگر اربابان «دیلیمیل» نگاهی به نتیجة فضاحت بار انتخابات فرانسه بیافکنند، متوجه خواهند شد که این انتخابات برای فرانسه، به عنوان متحد غرب، گامی به عقب بود. نیکولا سرکوزی، چنان سابقه درخشانی دارد، که حتی نمیتوان او را با احمدی نژاد هم مقایسهکرد. او یک «قرعه پوچ» است که به نام ملت فرانسه از صندوق رأی بیرون کشیده شد. نه خانواده، نه مذهب و نه ملیت، نه تخصص، هیچیک را ندارد. زندگی خانوادگیاش، به زندگی طبقات متوسط و پائین فرانسه شباهت دارد. و سرکوزی و همسرش، هر دو پیشتر یک ازدواج ناکام پشت سر گذاشته و کودکانی از این ازدواج دارند. همسر رئیس جمهور آیندة فرانسه، به همه کس شبیه است بجز همسر مقام ریاست جمهوری فرانسه! یکشنبه شب، زنی با صورت جراحی شده، با بلوز و شلوار و مقدار قابل توجهی دستبند و گردنبند و گوشواره و دیگر تزئینات در میان جمع ظاهر شده بود. هیچیک از روسای جمهور فرانسه اینچنین مفلوک نبودهاند! و به احتمال زیاد چنین موجودی به این دلیل به مقام ریاست جمهوری «منصوب» شده که میباید سیاستهای خفت باری را بپذیرد، که مورد قبول هیچ رئیس جمهوری در فرانسه نمیتواند قرار گیرد. در واقع نیکولا سرکوزی را، مانند کارگران مهاجر، برای انجام کار پست به الیزه راه دادهاند. جبهة ناتو از همه سو رو به تضعیف گذارده، چرا که هیچ موجودی را از فرسایش زمان گریزی نیست. بله، چای ایرانی شیرین است، ولی در سنین بالا مصرف زیاد شیرینی خطر مرگ هم دارد!
«[...] ایران از 1700 سال قبل از میلاد مسیح پایهگذار یگانه پرستی بر اساس مباحث زردشت بود، کوروش کبیر اولین بیان کننده حقوق بشر و داریوش منادی آزادی بود[...]»
هدف از این وبلاگ بررسی مجدد سخنان آقای سحابی نیست. ایشان به عنوان عضو نهضت آزادی، مواضع کاملاً شناخته شدهای دارد که همان موضع متضاد «آزادی بر مبنای اسلام» است. و ابراهیم یزدی نیز که در جلسة اهداء قلم طلائی حضور داشته، براین امر تأکید کرده. و میدانیم که آزادی بر مبنای اسلام همان است که «استقلال» و «جمهوری» بر مبنای اسلام بوده، یعنی «کشک!» اصولاً تمامی مفاهیم مدرن، وقتی مبنای واقعی خود را از دست میدهند، و بر مبنای تحجر مذهبی قرار میگیرند، فرو میریزند، و به هیچ و پوچ تبدیل میشوند. نمونهاش از دوران کودتای میرپنج تا امروز در برابر ملت ایران است. بله، هدف از این وبلاگ، بررسی مضحکهای به نام «آزادی بر مبنای اسلام» نیست. هدف، بررسی خط تبلیغاتی و سانسور در رسانه استعماری «روز آنلاین» است، که با سانسور قسمت مربوط به یگانه پرستی زرتشت، از یکسو، مهدی سحابی را مضحکه کرد، و از سوی دیگر، موضع واقعی خود را آشکارتر. البته در این وبلاگ بارها اشاره شده، که «روز آنلاین» و شرکاء سر در آخور استعمار دارند، و بیدلیل نیست که هوگو چاوز، مجاهدین خلق، و القاعده را «چپگرا» مینامند، و منابع خود را از میان رسانههای محافل فاشیستی انتخاب میکنند!
منابع این «روزنامه»، رسانههائی است که در چند ردة متفاوت، از «چپنما» تا «راست افراطی»، به تبلیغ برای اربابان مشغولاند. گاردین، نیویورک تایمز، لیبراسیون و لوموند، جایگاه چپ، و فیگارو، ایل جورناله، تایمز و دیلیمیل، سمت راست را اشغال کردهاند! فرستادههای ویژه اینان به منطقه نیز مانند دلفین مینوئی و ... ایرانی به نظر میرسند. گزارشهای فرستادگان ویژه، تبلیغ خط اربابان است. به عنوان نمونه، «دلفین مینوئی» گزارشی میفرستد که دارودستة خاتمی را محبوب جلوه دهد. و این گزارش، هم در رسانههای چپ و هم در رسانههای راست بازتاب مییابد، و رسانههای تصویری نیز جای خود دارند! ولی بهتر است بدانیم که زمان بیرون کشیده شدن احمدی نژاد از صندوقهای معرکه، همین رسانهها، هیاهوی فراوانی پیرامون محبوبیت احمدی نژاد در میان مردم ایران به راه انداخته و شکمشان را برای یک جنگ دیگر در منطقه صابون مفصلی زده بودند. اما به دلیل دریافت یک پس گردنی مختصر در لبنان، دوباره شروع به طبل زدن برای اصلاح طلبان کردند! و همچنان نیز به زدن طبل ادامه میدهند. چه میشود کرد؟ رسانهها در غرب آزاداند! البته جهت حفظ منافع صاحبان صنایع نظامی! این همان قسمت اصلی «آزادی رسانهها در غرب» است که از روز ازل، فعل «اضربوهن» شامل حالش شده! و نه «لاله بختیار»، و نه «نیویورکتایمز»، به این نکته باریکتر از مو اشاره نخواهند کرد، چون اهمیتی ندارد! آنچه مهم است حفظ کیان اسلام است! نعلینهای حاکم بر ایران نیز همین عقیده را دارند، اسلام خدشهدار نشود! چون منافع استعمار به خطر میافتد. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به یکی از رسانههای محبوب روز آنلاین: دیلیمیل!
دیروز، 17 اردیبهشتماه، یک گزارش از دیلیمیل، تحت عنوان «به ایران سفر کنید» در رسانة سردار اکبر منتشر شده بود که با مطالعة آن خواننده در سلامت عقل «جان اسنو»، گزارشگر این مطلب، دچار تردید میشود. «جان اسنو»، در تهران گوشة کوچکی یافته که همیشه مثل کالیفرنیاست! ولی چه کالیفرنیائی! کالیفرنیائی که در دامنة کوههای البرز واقع شده! با توجه به آب و هوای تهران، تنها نتیجهای که از این گزارش میتوان گرفت، این است که نویسنده یا هرگز کالیفرنیا را ندیده یا در پای منقل تریاک، تهران را شبیه به کالیفرنیا مشاهده فرمودهاند! بله، گزارشگر دیلی میل، در باب «آزادیها» در ایران مفصل قلمفرسائی کرده و نیازی به توضیح نیست که این «آزادیها» پیرامون ابتذال متمرکز شدهاند. ابتذال تازه به دوران رسیدهگان حاکمیت گورکنها. همگی بیگانه با ارزشهای غرب، و همگی شیفتة ابتذال غرب. گزارشگر «دیلیمیل» چنان در تصویر کالیفرنیا به گزافه گوئی پرداخته، که میتوان دریافت کالیفرنیا را از دریچة سریالهای صدمنیکقاز آمریکائی میبیند! و آنچه میخواهد ببیند، در ابری از واژگان پراکنده به خورد خواننده میدهد:
«آخرین فیلمهای هالیوود، قاچاقچیها، تلویزیونهائی با اکران پلاسما، لندن و آمریکا، پارتی، الکل، مهمانیهای مسحور کننده دانشجویان، زنهائیکه روسریهایشان را به محض ورود بر میدارند، دانشجویان سرزنده، و ... »
به این ترتیب فرستادة «دیلی میل» یک مجموعه موهوم از زندگی در تهران ارائه میدهد که به همان سریالهای مبتذل هالیوودی شباهت دارد. سپس نتیجه میگیرد که، دو ایران وجود دارد، ایران قدیمی و ایران مدرن! ایران قدیمی همان ایران ابتذال اسلامی است، ولی جان اسنو یک ایران «سکولار» هم کشف کرده! ایران سکولار، مطلوب اهالی «دیلیمیل» همان ایران ابتذال اسلامی است، منهای آن تکه پارچه جادوئی! حال بپردازیم به «دیلیمیل!»
دیلی میل توسط دو برادر به نام های آلفرد و هارولد «هارمس ورت» پایهگذاری شد. که بعدها، لرد «نورتکلیف» و لرد «روترمر» لقب یافتند! خط تبلیغاتی این روزنامه شایعه پراکنی و جنجال جهت فراهم آوردن زمینة جنگ است. پیش از آغاز جنگ اول، دیلیمیل شایع کرد که آلمان قصد ساقط کردن امپراطوری انگلیس را دارد. و به یاد داریم که انگلیس با کمال میل در جنگ جهانی اول شرکت کرد. پس از مرگ «نورت کلیف»، ادارة امور را «روترمر» به دست میگیرد. در سال 1924، «دیلیمیل» شایع میکند که کمونیستهای انگلیس قصد برپائی یک انقلاب خونین در سر میپرورانند. لازم به یادآوری است که «روترمر»، مستقیماً از اتحادیه فاشیستهای انگلیس حمایت میکرد، و از دوستان و پشتیبانان موسولینی وهیتلر بوده. همچنین، ضمن حمایت از «چمبرلین» و توافقنامة مونیخ، «دیلیمیل»، مانند گاردین، از طرفداران تشکیل دولت اسرائیل بود! حال آنچه باید در ارتباط با «دیلیمیل» بدانیم این است، که خط تبلیغاتی این رسانه، مانند دیگر رسانههای غرب به هیچ عنوان تغییر نکرده. و اینان خط تبلیغاتی خود را تغییر نخواهند داد، مگر آنکه اربابانشان نابود شوند. نابودیای که هنوز محقق نشده. پس بهتر است گزارش «جان اسنو» را با دقت فراوان بخوانیم. شباهت فراوانی به مقاله «فرد هالیدی» دارد، که جهت ایجاد ارتباط دوباره با ایران، منت گذارده پنجاه هزار ویزای دانشجوئی پیشنهاد کرده بود، تا جیببریاش را به نحو احسن انجام دهد. ولی «جان اسنو»، از فرد هالیدی به مراتب طماع تر، حریصتر و خبیثتر است، چون انگلیسی است و حداقل پنج سده سابقة چپاول مستقیم دارد! و از آنجا که «کار نیکو کردن از پر کردن است»، جان اسنو مینویسد:
«ایرانیهائی که من با آنها ملاقات کردم، به من میگفتند که چقدر انگلیسیها را دوست دارند، اگرچه مرتبا به من یادآوری میکردند که ما باعث سقوط نخست وزیر ملیگرایشان، محمد مصدق [...] شدهایم [...] و تقریبا هر بار که من را میدیدند، میپرسیدند: آیا ایران را بمباران میکنند؟»
میبینیم که گزارشگر دیلیمیل بطور غیرمستقیم به ملیگرائی محمد مصدق اشاره دارد! کسی که امروز بسیاری از ایرانیان از خیانتهایش آگاهند، و میدانند که حافظ منافع انگلیس در ایران بوده. و با ملی کردن نفت خدمت بزرگی به استعمار کرده. خدمتی که بیش از پنج دهه منتی هم بر ملت ایران شده! و هنوز هم سحابیها از خدمات مصدق و افتخارات نهضت ملی برایمان میگویند. و البته دیلیمیل بخش ارعاب ملت ایران را نیز فراموش نکرده! همه از گزارشگر این رسانة فاشیست میپرسیدند، «کی بمباران میشویم؟!» چه پرسش رمانتیکی!
با توجه به تبلیغات استعماری رسانهها و خوش خدمتیهای گورکنها، مردم ایران کاملاً حق دارند نگران و وحشت زده باشند. ولی آنها که از یک خبرنگار خارجی انتظار دارند آینده را برایشان بگوید، اگر بخواهیم نزاکت را در حقشان رعایت کنیم، میتوان گفت، باید احمق باشند. چرا که فرستادگان رسانهها گرچه اعضای سازمانهای «اطلاعاتی ـ امنیتیاند»، برای دانستن و کسب اطلاع به ایران فرستاده میشوند، نه برای پیشگوئیو فالگیری! یا برای فاش کردن اطلاعات محرمانه. در هر حال گزارش «دیلیمیل» حاکی از این است که انگلیس قصد دارد دوران شیرین گذشته را در ایران تکرار کرده، با قراردادهای تجاری دورة پهلوی دوم باز هم «هیلمنهانترهای قدیمی و وفادار» و البته بدترکیب را به بازارهای منطقه روانه کند. چرا که اکنون کارگر در ایران به بیگاری گرفته میشود، نه حقوق دارد، نه سندیکا، و نه دولت انگلیس پاسخگوی مطالباتش خواهد بود! گورکنها میدانند و کارگرها! یا بیگاری، یا بیکاری! مدل چینی هم همین است! ولی از آنجا که چین یک قدرت جهانی است و حکومت ایران یک حکومت دست نشاندة غرب، در ایران مدل «چینی ـ استعماری» یا «چینی بندزده»، اعمال خواهد شد! البته هنوز «دیلیمیل» حرف دلش را نزده!
این رسانههای منفور که تا پیش از جنگ 33 روزه در لبنان، فوت در آستین احمدی نژاد و شرکاء میکردند تا اسرائیل ستیزی کنند، و آمریکا به خاطر دفاع از اسرائیل بتواند به ایران حمله کند، ناگهان از رابین هود نارمک، چون دیگر به کار نمیآید، مایوس و دلزده شدهاند! و همزمان، دریافتهاند که:
«تحریم غرب[...] باعث شد که مردم [ایران] در پشت سر رهبرانی بایستند که از آنها منزجرند. مردم ایران آرزو دارند که ما باآنها رابطهمان را برقرار کنیم. عدم برقراری ارتباط[...] به منافع آمریکا و غرب ضرر میرساند.»
بله آنروزها که لات و اوباش ساواک، حوزه نازی آباد، سفارت آمریکا اشغال میکردند، تا تحریم و جنگ شامل حال ملت ایران شود، به منافع آمریکا و غرب زیانی وارد نمیشد، کاملاً بر عکس، همة منافع در همین تحریمها بود! ولی امروز شرایط تغییر کرده، و ایرانیها گویا «آرزو دارند» که اربابان «دیلیمیل» بر آنان منت گذارده، ارتباط برقرار کنند! به این منظور، «دیلیمیل» به «گوردون براون» پیشنهاد مسافرت به ایران میکند، و در ادامه برنامه تردستی و معرکهگیری، از آستیناش یک «مرد قدرتمند» هم برای مذاکره با «گوردون براون» بیرون میکشد، که همان غلام خانهزاد سفارت انگلیس، لاریجانی است. لاریجانی، که افتخار دارد شغل پدر محترمش را بدون عمامه ادامه دهد. گزارشگر دیلیمیل میگوید، لاریجانی باعث شد جاشوها آزاد شوند:
«او قدرتمندترین افراد بعد از [...] رهبر ایران است[...] چای ایرانی شیرین است، همچنین استقبال شایان [...] که منجر به حل مسئله عراق می شود[...] »
میدانیم که رهبری، بجز حمایت کارخانة رجاله پروری، قدرتی ندارد. و روزی که این حمایت از او دریغ شود، اگر شانس با او یاری کند، سرنوشتی مشابه رضامیرپنج خواهد داشت. ولی در توهمات دیلیمیل مسائل به گونة دیگری مطرح میشود؛ آنگونه که فاشیستهای اروپا مایلند: حضور در ایران، جهت تهدید منافع روسیه، ایجاد تنش مداوم و چپاول بیشتر. ملت ایران ابله نیست که آرزوی زندگی در چنین شرایطی در سر بپروراند. این شرایط طی جنگ سرد، به بهانة مبارزه با کمونیسم، یکبار تجربه شده، و شرایط تکرار چنین تجربههای پرمنفعتی برای غرب امکانپذیر نخواهد بود.
پس از جنگ لبنان، گفتیم که سیر قهقرائی غرب در منطقه آغاز شده و این مسیری است اجتناب ناپذیر. اگر اربابان «دیلیمیل» نگاهی به نتیجة فضاحت بار انتخابات فرانسه بیافکنند، متوجه خواهند شد که این انتخابات برای فرانسه، به عنوان متحد غرب، گامی به عقب بود. نیکولا سرکوزی، چنان سابقه درخشانی دارد، که حتی نمیتوان او را با احمدی نژاد هم مقایسهکرد. او یک «قرعه پوچ» است که به نام ملت فرانسه از صندوق رأی بیرون کشیده شد. نه خانواده، نه مذهب و نه ملیت، نه تخصص، هیچیک را ندارد. زندگی خانوادگیاش، به زندگی طبقات متوسط و پائین فرانسه شباهت دارد. و سرکوزی و همسرش، هر دو پیشتر یک ازدواج ناکام پشت سر گذاشته و کودکانی از این ازدواج دارند. همسر رئیس جمهور آیندة فرانسه، به همه کس شبیه است بجز همسر مقام ریاست جمهوری فرانسه! یکشنبه شب، زنی با صورت جراحی شده، با بلوز و شلوار و مقدار قابل توجهی دستبند و گردنبند و گوشواره و دیگر تزئینات در میان جمع ظاهر شده بود. هیچیک از روسای جمهور فرانسه اینچنین مفلوک نبودهاند! و به احتمال زیاد چنین موجودی به این دلیل به مقام ریاست جمهوری «منصوب» شده که میباید سیاستهای خفت باری را بپذیرد، که مورد قبول هیچ رئیس جمهوری در فرانسه نمیتواند قرار گیرد. در واقع نیکولا سرکوزی را، مانند کارگران مهاجر، برای انجام کار پست به الیزه راه دادهاند. جبهة ناتو از همه سو رو به تضعیف گذارده، چرا که هیچ موجودی را از فرسایش زمان گریزی نیست. بله، چای ایرانی شیرین است، ولی در سنین بالا مصرف زیاد شیرینی خطر مرگ هم دارد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت