چهارشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۶

نامردسالاری!
....

در وبلاگ دیروز به مفهوم واژة «مهاجر» اشاره شد. امروز رادیو زمانه گفتگوئی با یکی از «مهاجران» ساکن کانادا، به نام مینو درایه، منتشر کرده، که از جایگاه دهان‌پرکن «استاد مطالعات اسلامی»، در باب پوراندخت، آذرمیدخت، زینب و فاطمه سخنان عالمانه‌ای به زبان عامیانه ایراد کرده‌اند! پیش از بررسی سخنان «مینو درایه»، لازم به یادآوری است که کانادا، جامعه‌ای است مهاجر نشین، تحت فرمانروائی الیزابت دوم، که از الگوی اجتماعی قوم و قبیله‌ای انگلستان نیز پیروی می‌کند. یکی از «افتخارات» کشور کانادا این است که به «رسم و رسوم» اقوام مختلف آنقدر «احترام» می‌گذارد، تا مهاجران از «توحش‌ها» فاصله نگیرند، و هر چه بیشتر در آن فرو افتند. این احترام به «رسم و رسوم» چنان است که گاه حتی مایة شرمندگی اقوام و قبیله‌های محترم می‌شود! در همین راستا، لازم است به نمونه‌ای از قضاوت در دادگاه‌های کانادا در مورد «کودک باره‌گی» یکی از مهاجران الجزایری اشاره شود. موضوع به اواسط سال‌های 1995 بازمی‌گردد. داستان از این قرار بود که یک دختر بچة 10 ساله، سال‌ها از سوی ناپدری خود مورد سوء استفادة جنسی قرار گرفته بود ولی از آنجا که دختربچه و ناپدری هر دو مسلمان بودند، قاضی دادگاه نیز با استناد به احکام اسلامی در حق مجرم تخفیف قائل شد! دلیل قاضی این بود که ناپدری با رعایت احترام به شعائر اسلامی، بکارت دختربچه را حفظ کرده! این نمونه‌ای است از «احترام به ادیان»! آن را ذکر کردم، تا دریابیم «گسترة» توحشی به نام «احترام به ادیان» تا کجا می‌تواند امتداد یابد! بعضی‌ها که از این امر بسیار شرمنده‌اند، و هر روز ناچارند نگاه‌های شاید تحقیرآمیز نویسندة این وبلاگ را تحمل کنند، می‌گویند این نوع قضاوت قبیله‌ای دیگر اعمال نخواهد شد. امیدواریم چنین باشد. حال بازگردیم به «مینو درایه»، استاد مرکز مطالعات اسلامی خودمان!

از هنگام حضور مصباح یزدی در کانادا، زبان خیلی‌ها به تعریف و تمجید از اسلام راستین باز شده، ظاهراً «حاج آقا»، با یک مشت دلار، زبان یک خروار «نخبة مهاجر» و بی‌مایه را به تمجید گشوده‌اند! بله، «کاسب» در این جهان فراوان است و خریدار کمیاب! حال که مصباح یزدی و اکبر هاشمی خریدارند، چرا «مهاجران نخبه» بازارشان کساد باشد؟! مگر اینان از ایرلندی‌های مهاجر کمتراند؟! آن‌ها با پای برهنه به ینگه دنیا فرار کردند، تا از گرسنگی نمیرند، مهاجران ایرانی با دلار و دیپلم آمدند و پس از 28 سال، اکنون به «دریوزگی» از درگاه جنایتکارانی چون هاشمی و مصباح یزدی تن داده‌اند.

و در این راستا، عاقبت روزنامة فیگارو هم سنگ را از زیر زبانش برداشت و ضمن اشاره به دستگیری «هاله اسفندیاری» فرمود، گفته می‌شود، برنامة بشردوستانة «شرکت سهامی» وودرو ویلسون، مذاکره با حاکمیت ایران بوده، نه با دارودستة احمدی نژاد، بلکه با «جنایتکار میانه‌رو» و برگزیده غرب: هاشمی! همان آدمکشی که ابراهیم نبوی و مسعود بهنود، جهت «حفظ آزادی‌ها» برایش تبلیغات انتخاباتی به راه انداخته بودند! بله هدف نهائی پژوهش‌های هاله اسفندیاری هم مذاکره با رفسنجانی بوده! حتماً اینبار هم، برای حفظ همان آزادی‌ها! می‌دانیم که ایالات متحد در راه آزادی از هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کند، و نمونة آزادی‌ها در ایران، افغانستان و عراق در برابر چشمان‌ماست! این نوع ویژه‌ای از آزادی است،‌ که در ایران، از طریق همان شبکه براندازی سال 1357، سازماندهی می‌شود، و کاملاً طبیعی است، که رفسنجانی به عنوان مهرة همین شبکه، جهت اصلاحات در نظر گرفته شود. تفاوت احمدی‌نژاد با هاشمی این است که، احمدی‌نژاد جهت انجام آنچه به وی نسبت می‌دهند، نیازی به دستار و نعلین ندارد. احمدی نژاد دین فروشی نمی‌کند که دنیا به دست آورد. و مانند هاشمی جیره‌خوار دربار پهلوی هم نبوده. اشکال کار همین است! سابقة احمدی نژاد به دوران پهلوی نمی‌رسد. و می‌دانیم که طبق آیة شریفة قرآن، «السابقون» همیشه جزو «مقربون‌اند!» و مرکز «وودرو ویلسون» گویا «السابقون» را ترجیح می‌دهد. هم هاله اسفندیاری از «السابقون» است، هم رفسنجانی! علاوه براین، رفسنجانی از کسانی است که هم از سوی ساواک شهرت ضدامپریالیستی به دست آورده، هم غلام خانه‌زاد سازمان‌های بشردوست «وودرو ویلسون» و «هوور» بوده، و هم از وقاحت و بیشرمی سرآمد دیگران‌ است. از اینرو هاشمی از هر جهت شرایط لازم را دارد. یک کاسب‌کار تمام عیار، که 28 سال است مراتب بندگی به درگاه استعمار را با شعار «مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل» در لباس «روحانیت» تحقق بخشیده. و هر نقش دیگری که اربابانش به وی واگذار کنند، به همین خوبی ایفا خواهد کرد، چرا که در بیشرمی و وقاحت سرآمد همگان است، و هر لحظه می‌تواند تغییر موضع دهد. هاشمی از موضع افراط به تفریط و بالعکس، پیوسته در «حرکت» است!

در این 28 سال، بر حسب منافع استعمار غرب، رفسنجانی مدام تغییر موضع داده. انتشار نامة کذا را به یاد داریم، که چگونه در اوج تبلیغات جنگ طلبانة غرب، جهت ارعاب ملت ایران، رفسنجانی صورتک مخالفت با جنگ را بر چهره پلیدش زده بود، و جنگ طلبی و تقاضای مسلح شدن به سلاح‌های کشتار جمعی را به پاسداران نسبت می‌داد! پیامد واکنش به انتشار چنین نامه‌ای از سوی سپاه پاسداران و یا «مردم همیشه در صحنه» می‌توانست براندازی دیگری را سامان دهد. و نتیجه در هر حال همان بود که آمریکا نیازمند آن بود. ولی همانطور که گفتیم به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، امکان اعمال سیاست‌های گذشته وجود ندارد. اما استعمار غرب بدون دریافت پیام محکم و قاطع، گویا حاضر به قبول شرایط نوین نخواهد بود.

در واقع سیاست ایالات متحد این است که شبکة برانداز سال 1357 را از نو در ایران فعال کند. جهت این امر لازم است پیوندی میان پهلوی‌ها و رفسنجانی ایجاد شود. این شبکه در خارج تمامی شبه مخالفان را در بر می‌گیرد، از جمله شبکة داریوش همایون، و طراحان کودتای نوژه، که در ارتباط مستقیم با اسرائیل قرار دارند. در داخل، تمامی جیره‌خواران دربار پهلوی از «آیدین آغداشلو» تا رفسنجانی در همین زمینه فعال‌ شده‌اند. و «مهاجران» نیز پیوند میان ایندو گروه مزدور استعمار را تأمین می‌کنند. همانطور که پیشتر گفتیم، اگر طرح ایالات متحد موفق شود، ساواک، حوزة علمیه و تمامی زیرساخت‌های استعماری دست نخورده باقی می‌ماند. و به این ترتیب زمینة بازتولید نسل دوم گورکن‌ها، در دو تا سه دهة آینده تضمین خواهد شد. دلیل جنجال کیهان، فیگارو و دیگر شیپورهای غرب این است که طرح مذاکرة مراکز بشردوست «وودرو ویلسون»،‌ «هوور» و ... با شبکة هاشمی ناکام مانده! و در واقع بازگشت به دوران پهلوی و پناه گرفتن در دامان «دین جدا از دولت»، برای دستاربندان دیگر امکانپذیر نخواهد بود. از مطلب دور افتادیم، باز‌گردیم به مینو درایه!

مینو درایه، دقیقاً همان مطالب بی‌سرو تهی را تکرار می‌کند که پیشتر مرضیه مرتاضی‌ها در داخل برایش تظاهرات خرداد به پا کرده بودند. منتهی، این «استاد مطالعات اسلامی»، مقداری از مهملات فمینیست‌های ینگه دنیائی را نیز به این ترهات افزوده، می‌گوید واژة «هی ‌ستوری»‌ به معنای «داستان مرد» است و ما می‌خواهیم از داستان زن بگوئیم. به عبارت دیگر، ‌ «مینو درایه» یک «هر ستوری» از فمینیست‌های ینگه دنیا وام گرفته، و به عنوان «پژوهش‌هایش» تقدیم مشتاقان می‌کند. کاری هم ندارد که در زبان‌های دیگر چنین «پژوهش‌های» عمیقی نمی‌توان تحویل «شوت و پرت‌ها» داد! بله خانم درایه، که پس از گذراندن زمستان سخت و طولانی از خواب زمستانی بیدار شده‌اند، ناگهان پرشی در استخر تاریخ می‌کنند و قطرات «پوراندخت»، «آذرمیدخت»، «شهربانو»، فاطمه و قره‌العین را همزمان به صورتمان می‌پاشند! و هیچ اهمیتی هم ندارد که برخی از این شخصیت‌ها اصولاً «واقعیت» تاریخی ندارند! مینو درایه به گفتة خود «سفر کوتاهی به تاریخ» کرده تا در کوتاه‌ترین مدت بتواند تاریخ را نفی کرده، آنرا با اسطوره در ترادف قرار دهد! مینو درایه وقتی به «پژوهش» در مورد پوراندخت و آذرمیدخت پرداخته، به اکتشافات بس شگفتی نائل آمده! که البته آنرا بروز نمی‌دهد! و تا پایان سخنرانی این پژوهشگر صاحب‌نام، هیچکس نمی‌داند پوراندخت و آذرمیدخت بجز انجام وظیفة پادشاهی چه کرده‌اند؟! و چه کارهای مهمی انجام داده‌اند! در عوض شنونده متوجه می‌شود که شیرین عبادی، مهرانگیز کار، جمیله کدیور، فاطمه و زینب چه کرده و چه‌ها می‌کنند! پژوهشگر ما، در ادامة سخنان خود به جای ارائه پژوهش‌هایش، از «خواسته‌هایش» سخن به میان می‌آورد! و به شیوة دستاربندان چندین و چند فتوی هم برای جهانیان صادر می‌کند، و در کمال بیشرمی ادعا دارد که، زنان در ایران تحت سلطه نیستند، ‌چون خیلی کتاب می‌نویسند:

«لازم است غرب و مسلمانان دیگر واقف شوند که زن ایرانی هرگز جبهه را خالی نمی‌کند [...] خیلی ناراحت می‌شوم وقتی می‌گویند زن‌های ایرانی تحت فشار یا سلطه هستند. در حالی که اینطور نیست. کافی است نگاه کنید چقدر کتاب بیرون می‌آید و چقدر این‌ها می‌نویسند [...]»

بله، می‌بینیم که در کانادا هم «بهترین‌ها» را انتخاب کرده‌اند! مینو درایه واقعاً ابعاد سخنانش را به درستی نمی‌شناسد. و با همین «بینش عمیق» است که ایشان جامعة کانادا را با جامعة ایران مقایسه کرده می‌گویند، دلیل ناشناخته ماندن زن‌ها، فرهنگ مردسالاری نیست، چون در کانادا هم مردسالاری است. و نهایت امر، از سخنان ایشان می‌باید نتیجه بگیریم که مفهوم مردسالاری را نیز نمی‌شناسند:

«فرهنگ مردسالاری فقط در ایران نیست، در همه جا هست. خود من هر روزم را با فرهنگ مردسالاری در بزرگترین دانشگاه اینجا می‌گذرانم [...]»


و ناگهان استاد مطالعات اسلامی «یورک»، به پریشانگوئی افتاده و عبارات نامربوطی پشت سر هم ردیف می‌کند و خواننده می‌پندارد ایشان یا از نظر ذهنی گرفتاری دارند، یا مطالعات و پژوهش‌های خود را در مکتب «مریم بهروزی» و «فاطمه رجبی» انجام می‌دهند:

«زنانی هستند که مانع راه زنان دیگر هستند از چند همسری دفاع می‌کنند، یا مشکل جلو پای زنان دیگر می‌گذارند. ولی کوتاهی نیست. مشکل فرهنگ پدرسالاری موقعی حل می شود که بطور کلی سطح فرهنگ زن و مرد، ‌هردو به مرحله‌ای برسد که بتوانند با هم اشتراک داشته باشند و یکی فکر نکند این حق شرعی من است و آن یکی فکر نکند حقش را دارند از دستش می‌گیرند. چرا گروه زیادی از زنان فمینیست ایرانی بیشتر از این که به معرفی زن های برجسته تاریخ ایران بپردازند، زنان غیر ایرانی را به ایرانی ها شناسانده‌اند؟‌»


به این سخنان آشفته، می‌گویند پژوهش! مینو درایه، در ادامة چنین پژوهشی، جهت معرفی زنان تاریخ ایران، به «زینب» اشاره می‌کند! گویا ایشان از «زینب» تاریخی‌تر و درخشان‌تر در تاریخ «ایران زمین» نیافته‌اند! و البته نتیجة پژوهش هنگام خوردن آش سر سفره «بی‌بی زینب»، بیش از این نخواهد بود:

«ما زنان مسلمانی داریم که واقعا در تاریخ درخشیده‌اند[...] سخنرانی زینب [...] چقدر محکم و قاطع و فوق العاده بود.[...] به یزیدبن معاویه می‌گوید تو با چه جراتی نوه‌های رسول خدا را کشتی و دخترانش را به اسارت در آوردی؟ ببینید قدرت می‌خواهد که یک زن چنین حرفهایی بزند[...]»

بله قدرت هم می‌خواهد که کسی چنین حرف‌هائی بزند! اگر داستان حسین و یزید واقعیت داشته باشد و زینب چنین سخنی بر زبان رانده باشد، می‌توان گفت که قدرت حماقت در او فراوان بوده! چون حسین بود که قوم قبیله‌اش را برای جنگ آورده بود! مگر کسی که قصد جنگ و براندازی دارد باید تشویق شود؟ زینب چنین می‌پنداشته، و مینو درایه نیز چنین می‌پندارد! و برای همین زبان به ستایش کسی گشوده که انسان در سلامت عقلش تردید می‌کند! نمونة دیگر شخصیت‌های تاریخی مورد پسند خانم درایه، «فاطمه» است. پیشتر در مورد «فاطمه» گفتیم، که با توجه به تاریخ‌های ارائه شده، خدیجه پس از 60 سالگی فاطمه را به دنیا آورده! ولی این امور اهمیتی ندارد، مینو درایه، فاطمه را هم یکی از همین شخصیت‌های تاریخی به شمار می‌آورد! هر چند که موجودیت تاریخی نداشته باشد، و بیان چنین سخنانی نیز «قدرت» می‌خواهد! قدرتی که گویا «مینو درایه» از آن به حد کافی برخوردار است! چرا که پس از ادای احترام به زینب و فاطمه زبان به تحسین شیرین عبادی هم می‌گشاید! و از اکتشافات خود در مورد ایران می‌گوید. ایران، که یهودی و بهائی و مسلمان دارد، و خانم درایه از این امر نتیجه می‌گیرد که ما ایرانیان، باید در دامن پر مهر ادیان، جاودان گرفتار بمانیم:

«ایرانی بودن دلیل بر این نیست که خط بطلان بر مذهب بکشیم[...]»

بله! طبق «پژوهش‌های» مینو درایه، ایرانی بودن دلیل بر آن است که از تورنتو مشاهده کنیم زنان در ایران حالشان خوب است، و ایرانی باید در اسارت مذهب باقی بماند، اگر نه امثال «مینو درایه» را از مرکز مطالعات اسلامی اخراج می‌کنند، و ایشان بجای پژوهش‌های عامیانة اسلامی، و بافتن آسمان به ریسمان، جهت طبل زدن برای دین و مذهب، باید تمام روز، در یکی از خانه چوبی‌های مجلل کانادا، نه ماه از سال، برف پارو کنند، تلویزیون تماشا کنند، و به بافتن لباس‌های «اسطوره‌ای ـ تاریخی» برای همسر و فرزندانشان مشغول باشند.



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت